اکثریت قریب به اتفاق آیات سوره مبارکه الرحمن تذکر و یادآوری نعمتها و آلاء پروردگار است و به همین جهت از یک طرف با لفظ «الرحمن» شروع می شود که رحمت است و از طرف دیگر مکرر مانند یک ترجیع بند، ۳۱ بار این آیه تکرار شده است: «فبای الاء ربکما تکذبان»، مخاطب، جن و انس هستند. پس که به کدامیک از نعمتهای الهی تکذیب می آورید، یعنی کدامیک از نعمتهای الهی را می توانید انکار کنید؟ پس اصلا روح و سیاق این سوره تذکر و یادآوری نعمتهاست برای اینکه انسان متنبه و متوجه باشد که نعمتهای الهی را چه ذهنا و فکرا و چه عملا مورد انکار قرار ندهد و همیشه به آن نعمتها توجه داشته باشد. توجه به نعمت، روح شکر و سپاسگزاری را در انسان به وجود می آورد و انسان را بیشتر متذکر خدا می کند و بیشتر در صراط عبودیت قرار می دهد و از مخالفت و عصیان باز می دارد.
خداوند در سوره نحل می فرماید: و هو الذى سخر البحر لتأکلوا منه لحما طریا و تستخرجوا منه حلیه تلبسونها و ترى الفلک مواخر فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون(۱۴)و ألقى فى الأرض رواسى أن تمید بکم و أنهارا و سبلا لعلکم تهتدون(۱۵)و علامات و بالنجم هم یهتدون(۱۶)أفمن یخلق کمن لایخلق أ فلا تذکرون(۱۷)و إن تعدوا نعمه الله لا تحصوها إن الله لغفور رحیم (۱۸)«خلق السموت و الأرض بالحق تعالى عما یشرکون(۳)خلق الانسن من نطفه فإذا هو خصیم مبین(۴)و الأنعام خلقها لکم فیها دف ء و منافع و منها تأکلون(۵)و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون(۶)و تحمل أثقالکم إلى بلد لم تکونوا بالغیه إلا بشق الأنفس إن ربکم لرءوف رحیم(۷)و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها و زینه و یخلق ما لا تعلمون(۸)و على الله قصد السبیل و منها جائر و لو شاء لهداکم أجمعین(۹)هو الذى أنزل من السماء ماء لکم منه شراب و منه شجر فیه تسیمون(۱۰)ینبت لکم به الزرع و الزیتون و النخیل و الأعناب و من کل الثمرت إن فى ذلک لایه لقوم یتفکرون(۱۱)و سخر لکم الیل و النهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرت بأمره إن فى ذلک لآیات لقوم یعقلون(۱۲)و ما ذرأ لکم فى الأرض مختلفا ألونه إن فى ذلک لایه لقوم یذکرون(۱۳)
ترجمه: آسمانها و زمین را بحق آفرید او برتر است از اینکه همتایى براى او قرار مى دهند. انسان را از نطفه بى ارزشى آفرید و سرانجام (او موجودى فصیح، و) مدافع آشکار از خویشتن گردید! و چهارپایان را آفرید در حالى که در آنها، براى شما وسیله پوشش و منافع دیگرى است و از گوشت آنها مى خورید! و در آنها براى شما زینت و شکوه است به هنگامى که آنها را به استراحتگاهشان بازمى گردانید، و هنگامى که (صبحگاهان) به صحرا مى فرستید! آنها بارهاى سنگین شما را به شهرى حمل مى کنند که جز با مشقت زیاد، به آن نمى رسیدید پروردگارتان رؤوف و رحیم است (که این وسایل حیات را در اختیارتان قرار داده(! همچنین اسبها و استرها و الاغها را آفرید تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد، و چیزهایى مى آفریند که نمى دانید. و بر خداست که راه راست را (به بندگان) نشان دهد اما بعضى از راه ها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت مى کند (ولى اجبار سودى ندارد). او کسى است که از آسمان، آبى فرستاد، که نوشیدن شما از آن است و (همچنین) گیاهان و درختانى که حیوانات خود را در آن به چرا مى برید، نیز از آن است. خداوند با آن (آب باران)، براى شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوه ها مى رویاند مسلما در این، نشانه روشنى براى اندیشمندان است. او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شمایند. در این، نشانه هایى است (از عظمت خدا،) براى گروهى که عقل خود را به کار مى گیرند! (علاوه بر این،) مخلوقاتى را که در زمین به رنگهاى گوناگون آفریده نیز مسخر (فرمان شما) ساخت. در این، نشانه روشنى است براى گروهى که متذکر مى شوند! او کسى است که دریا را مسخر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید و زیورى براى پوشیدن (مانند مروارید )از آن استخراج کنید و کشتیها را مى بینى که سینه دریا را مى شکافند تا شما (به تجارت پردازید و) از فضل خدا بهره گیرید شاید شکر نعمتهاى او را بجا آورید! و در زمین، کوه هاى ثابت و محکمى افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد و نهرها و راه هایى ایجاد کرد، تا هدایت شوید. و (نیز) علاماتى قرار داد و (شب هنگام) به وسیله ستارگان هدایت مى شوند. آیا کسى که (این گونه مخلوقات را) مى آفریند، همچون کسى است که نمى آفریند؟! آیا متذکر نمى شوید؟! و اگر نعمتهاى خدا را بشمارید، هرگز نمى توانید آنها را احصا کنید خداوند بخشنده و مهربان است!
نتیجه توجه به نعمتها :
بر شمردن نعمتهاى گوناگون الهى در آیات مختلف سوره نحل یا سایر آیات قرآن، به اصطلاح براى منت گذارى، و یا کسب وجهه، و مانند آن نیست، که خدا برتر و بالاتر از همه اینها است، و بى نیاز از هر کس و هر چیز. همه اینها در مسیر برنامه هاى سازنده تربیتى است، برنامه هایى که انسان را به آخرین مرحله تکامل ممکن از نظر معنوى و مادى برساند. گویاترین دلیل براى این موضوع، همان جمله هایى است که در آخر بسیارى از آیات گذشته آمده است که در عین تنوع، همگى در همان خط پرورش و تربیت انسان قرار دارد. در آیه ۱۴ بعد از بیان نعمت تسخیر دریاها مى فرماید: «لعلکم تشکرون؛ به این امید که شکرگزار باشید». در آیه ۱۵ بعد از بیان نعمت کوه ها و نهرها و جاده ها مى گوید: «لعلکم تهتدون؛ تا شما راه خود را پیدا کنید». در آیه ۴۴ بعد از بیان بزرگترین نعمت معنوى یعنى نزول آیات قرآن مى گوید: «و لعلهم یتفکرون؛ و امید که بیندیشند» و در آیه ۷۸ بعد از ذکر نعمت بسیار مهم ابزار شناخت (گوش و چشم و عقل) مى فرماید: «لعلکم تشکرون؛ تا شکر گزارید» و در آیه ۸۱ بعد از اشاره به تکمیل نعمتهاى پروردگار مى گوید: «لعلکم تسلمون ؛ امید که شما به فرمانش گردن نهید» و در آیه ۹۰ بعد از بیان یک سلسله دستورات در زمینه عدل و احسان و مبارزه با فحشاء و منکر و ظلم مى فرماید: «لعلکم تذکرون؛ باشد که بیدار شوید».
در حقیقت در این شش مورد، اشاره به پنج هدف شده است ۱- شکرگزارى ۲- هدایت، ۳- تفکر، ۴- تسلیم در برابر دعوت حق، ۵- تذکر و یادآورى که بدون شک همه با هم پیوند دارند: انسان نخست تفکر و اندیشه مى کند. هر گاه فراموش کرد، یادآورى مى نماید، به دنبال آن حس شکرگزارى در مقابل بخشنده نعمتها در او بیدار مى شود، سپس راه به سوى او باز مى کند و هدایت مى شود، سرانجام در برابر فرمانش تسلیم مى گردد و به این ترتیب هدفهاى پنجگانه فوق حلقه هاى تکامل زنجیره اى انسانند که بدون شک اگر این مسیر بطور صحیح پیموده شود، نتائج پر بارى دارد و جاى تردید باقى نمى ماند که بر شمردن این نعمتها گاهى به صورت جمعى و گاهى به صورت انفرادى، هیچ هدفى جز ساختن انسان کامل نیست. بدون شک خداوند در برابر نعمتهایى که به ما مى بخشد نیازى به شکر ما ندارد، و اگر دستور به شکرگزارى داده آن هم موجب نعمت دیگرى بر ما و یک مکتب عالى تربیتى است. مهم این است که ببینیم حقیقت شکر چیست؟ تا روشن شود که رابطه آن با افزونى نعمت از کجاست و چگونه مى تواند خود یک عامل تربیت بوده باشد.حقیقت شکر تنها تشکر زبانى یا گفتن” الحمد لله” و مانند آن نیست، بلکه شکر داراى سه مرحله است نخستین مرحله آن است که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست؟ این توجه و ایمان و آگاهى پایه اول شکر است، و از آن که بگذریم مرحله زبان فرا مى رسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است، شکر عملى آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف کنیم که اگر نکنیم کفران نعمت کرده ایم، همان گونه که بزرگان فرموده اند: «الشکر صرف العبد جمیع ما انعمه الله تعالى فیما خلق لاجله؛ سپاس گزاری از خدا یعنی این که بنده تمام نعمت ها را در راه درستش مصرف کند».
راستى چرا خدا به ما چشم داد؟ و چرا نعمت شنوایى و گویایى بخشید؟ آیا جز این بوده که عظمت او را در این جهان ببینیم، راه زندگى را بشناسیم و با این وسائل در مسیر تکامل گام برداریم؟ حق را درک کنیم و از آن دفاع نمائیم و با باطل بجنگیم، اگر این نعمتهاى بزرگ خدا را در این مسیرها مصرف کردیم، شکر عملى او است، و اگر وسیله اى شد براى طغیان و خودپرستى و غرور و غفلت و بیگانگى و دورى از خدا این عین کفران است. امام صادق علیه السلام مى فرماید: «ادنى الشکر رؤیه النعمه من الله من غیر عله یتعلق القلب بها دون الله، و الرضا بما اعطاه، و ان لا تعصیه بنعمه و تخالفه بشى ء من امره و نهیه بسبب من نعمته»:کمترین شکر این است که نعمت را از خدا بدانى، بى آنکه قلب تو مشغول به آن نعمت شود و خدا را فراموش کنى، و همچنین راضى بودن به نعمت او و اینکه نعمت خدا را وسیله عصیان او قرار ندهى، و اوامر و نواهى او را با استفاده از نعمتهایش زیر پا نگذارى». و از اینجا روشن مى شود که شکر قدرت و علم و دانش و نیروى فکر و اندیشه و نفوذ اجتماعى و مال و ثروت و سلامت و تندرستى هر کدام از چه راهى است؟ و کفران آنها چگونه است؟ و نیز از اینجا رابطه میان “شکر” و “فزونى نعمت” روشن مى شود، چرا که هر گاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف کردند، عملا ثابت کرده اند که شایسته و لایقند و این لیاقت و شایستگى سبب فیض بیشتر و موهبت افزونتر مى گردد.
آن کس که نعمت قدرت را وسیله ظلم و طغیان قرار مى دهد به زبانحال فریاد مى کشد خداوندا لایق این نعمت نیستم، و آن کس که از آن در مسیر اجراى حق و عدالت بهره مى گیرد به زبانحال مى گوید پروردگارا شایسته ام افزون کن! این واقعیت نیز قابل تردید نیست که ما هر وقت در مقام شکر الهى چه با فکر چه با زبان و چه با عمل بر مى آئیم، خود این توانایى بر شکر در هر مرحله موهبت تازه اى است و به این ترتیب اقدام بر شکر، ما را مدیون نعمتهاى تازه او مى سازد و به این ترتیب هرگز قادر نیستیم که حق شکر او را ادا کنیم همانگونه که در مناجات شاکرین از مناجاتهاى پانزده گانه امام سجاد علیه السلام مى خوانیم: «کیف لى بتحصیل الشکر و شکرى ایاک یفتقر الى شکر، فکلما قلت لک الحمد وجب على لذلک ان اقول لک الحمد!:» چگونه مى توانم حق شکر ترا بجاى آورم در حالى که همین شکر من نیاز به شکرى دارد، و هر زمان که مى گویم لک الحمد بر من لازم است که به خاطر همین توفیق شکرگزارى بگویم لک الحمد». و بنا بر این برترین مرحله شکرى که از انسان ساخته است این است که اظهار عجز و ناتوانى از شکر نعمتهاى او کند، همان گونه که در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم که فرمود: «فیما اوحى الله عز و جل الى موسى اشکرنى حق شکرى فقال یا رب و کیف اشکرک حق شکرک و لیس من شکر اشکرک به الا و انت انعمت به على قال یا موسى الان شکرتنى حین علمت ان ذلک منى؛ خداوند به موسى علیه السلام وحى فرستاد که حق شکر مرا ادا کن، عرض کرد پروردگارا! چگونه حق شکر تو را ادا کنم در حالى که هر زمانى شکر تو را بجا آورم این موفقیت خود نعمت تازه اى براى من خواهد بود، خداوند فرمود اى موسى الان حق شکر مرا ادا کردى چون میدانى حتى این توفیق از ناحیه من است».
سرانجام کفران نعمتها :
خداوند در سوره إبراهیم: آیات ۲۸ تا ۳۰ می فرماید: «أ لم تر إلى الذین بدلوا نعمت الله کفرا و أحلوا قومهم دار البوار * جهنم یصلونها و بئس القرار * و جعلوا لله أندادا لیضلوا عن سبیله قل تمتعوا فإن مصیرکم إلى النار؛ آیا ندیدى کسانى را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند و جمعیت خود را به دار البوار (نیستى و نابودى) کشاندند. دار البوار همان جهنم است که آنها در آتش آن وارد مى شوند و بد قرارگاهى است. آنها براى خدا شبیهانى قرار داده اند تا مردم را از راه او (منحرف و) گمراه سازند. بگو (چند روزى) از زندگى دنیا (و لذات آن) بهره گیرید اما سرانجام کار شما به سوى آتش (دوزخ) است». در این آیات روى سخن به پیامبر است و در حقیقت ترسیمى از یکى از موارد” شجره خبیثه” در آن به چشم مى خورد. نخست مى فرماید: آیا ندیدى کسانى را که نعمت خدا را تبدیل به کفران کردند و سرانجام قوم خود را به دار البوار و سرزمین هلاکت و نیستى فرستادند. اینها همان ریشه هاى شجره خبیثه و رهبران کفر و انحرافند، نعمتهایى همچون وجود پیامبر که نعمتى بالاتر از آن نبوده است در دامانشان قرار گرفت که مى توانستند با استفاده از آن در مسیر سعادت، یک شبه ره صد ساله را طى کنند، اما تعصب کورکورانه و لجاجت و خودخواهى و خودپرستى سبب شد که این بزرگترین نعمت را کنار گذارند، نه تنها خودشان که قومشان را نیز در این عمل وسوسه کنند و هلاکت و بدبختى را براى آنها به ارمغان آورند. گرچه مفسران بزرگ به پیروى از روایاتى که در منابع اسلامى وارد شده گاهى این نعمت را به وجود پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم تفسیر کرده اند، و گاهى به ائمه اهل بیت علیه السلام و کفران کنندگان این نعمت را گاهى” بنى امیه” و” بنى مغیره” و گاهى همه کفار عصر پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم معرفى نموده اند، ولى مسلما مفهوم آیه وسیع است و اختصاص به گروه معینى ندارد و همه کسانى را که نعمتى از نعمتهاى خدا را کفران کنند شامل مى شود.
ضمنا آیه فوق این واقعیت را ثابت مى کند که استفاده از نعمتهاى الهى، و مخصوصا نعمت رهبرى پیشوایان بزرگ که از مهمترین نعمتها است، نتیجه و ثمره اش عائد خود انسان مى شود، و کفران این نعمتها و پشت کردن به این رهبرى پایانى جز هلاکت و سرنگون شدن به دار البوار ندارد. قرآن سپس” دار البوار” را چنین تفسیر مى کند: “جهنم است که در شعله هاى سوزانش فرو مى روند و بدترین قرارگاهها است. در آیه بعد اشاره به یکى از بدترین انواع کفران نعمت که آنها مرتکب مى شدند کرده مى گوید: ” آنها براى خدا شریکهایى قرار دادند تا مردم را به این وسیله از راه او گمراه سازند و چند روزى در سایه این شرک و کفر و منحرف ساختن افکار مردم، از آئین و طریق حق بهره اى از زندگى مادى و ریاست و حکومت بر مردم مى برند. اى پیامبر به آنها بگو: از این زندگى ناپایدار و بى ارزش مادى بهره بگیرید اما بدانید سرانجام کار شما آتش است، با اینکه نه این زندگى شما زندگى است که بدبختى است و نه این ریاست و حکومت شما ارزشى دارد که تبهکارى و دردسر و مصیبت است، ولى با اینهمه این زندگى در برابر سرانجامى که دارید تمتع محسوب مى شود، همانگونه که در آیه دیگر مى خوانیم: «قل تمتع بکفرک قلیلا إنک من أصحاب النار؛ بگو اندکى از کفر خود بهره گیر که سرانجام از اصحاب آتشى» (زمر/۸). در تعبیرات معمولى گفته مى شود فلان شخص نعمت خدا را کفران کرد، ولى در آیه فوق مى خوانیم: ” آنها نعمت خدا را تبدیل به کفر و کفران کردند” این تعبیر خاص ممکن است به خاطر یکى از دو مطلب باشد:
الف- منظور تبدیل شکر ” نعمت” به ” کفران” است، یعنى آنها لازم بود که در برابر نعمتهاى پروردگار شکرگزار باشند، اما این شکر را تبدیل به کفران کردند (در حقیقت کلمه شکر در تقدیر است و در تقدیر چنین بوده: الذین بدلوا شکر نعمت الله کفرا).
ب- منظور این است که آنها خود ” نعمت” را تبدیل به ” کفر” کردند. در حقیقت نعمتهاى الهى وسائلى است که طرز برداشت از آنها بستگى به اراده خود انسان دارد، همانگونه که ممکن است از نعمتها در مسیر ایمان و خوشبختى و نیکى بهره بردارى کرد، در مسیر کفر و ظلم و بدى هم مى توان آنها را به کار گرفت، این نعمتها همچون مواد اولیه هستند که به کمک آنها همه گونه محصول و فراورده مى توان تهیه نمود، ولى در اصل براى خیر و سعادت آفریده شده اند. کفران نعمت هر گونه بهره گیرى انحرافى است.” کفران نعمت” تنها به این نیست که انسان ناسپاسى خدا گوید، بلکه هر گونه بهره گیرى انحرافى و سوء استفاده از نعمت، کفران نعمت است.
اصولا حقیقت کفران نعمت همین است و ناسپاسگویى در درجه دوم قرار دارد. همانگونه که شکران نعمت به معنى صرف نعمت در آن هدفى است که براى آن آفریده شده و سپاسگویى با زبان در درجه بعد است، اگر هزار بار با زبان الحمد لله بگویى ولى عملا از نعمت سوء استفاده کنى کفران نعمت کرده اى! در همین عصرى که ما زندگى مى کنیم بارزترین نمونه این تبدیل نعمت به کفران، به چشم مى خورد، نیروهاى مختلف جهان طبیعت در پرتو هوش و ابتکار خدادادى بشر به دست انسان مهار شده، و در مسیر منافع او به کار افتاده است. اکتشافات علمى و اختراعات صنعتى چهره این جهان را دگرگون ساخته بارهاى سنگین از روى دوش انسانها برداشته شده و بر دوش چرخهاى کارخانه ها قرار گرفته است. مواهب و نعمتهاى الهى بیش از هر زمان دیگر است، و وسائل نشر اندیشه و گسترش علم و دانش و آگاهى از همه اخبار جهان در دسترس همگان قرار گرفته و مى بایست در چنین عصر و زمان مردم این جهان از هر نظر انسانهاى خوشبختى باشند، هم از نظر مادى و هم از نظر معنوى. ولى به خاطر تبدیل این نعمتهاى بزرگ الهى به کفر و صرف کردن نیروهاى شگرف طبیعت در راه طغیان و بیدادگرى و به کار گرفتن اختراعات و اکتشافات در طریق هدفهاى مخرب به گونه اى که هر پدیده تازه صنعتى نخست مورد بهره بردارى تخریبى قرار مى گیرد و جنبه هاى مثبت آن در درجه بعد است، خلاصه این ناسپاسى بزرگ که معلول دور افتادن از تعلیمات سازنده پیامبران خدا است، سبب شده که، قوم و جمعیت خود را به دار البوار بکشانند. همان دار البوارى که مجموعه اى است از جنگهاى منطقه اى و جهانى، با همه آثار تخریبیش، و همچنین ناامنى ها و ظلم ها و فسادها و استعمارها و استثمارها که سرانجام دامان بنیانگذارانش را نیز مى گیرد، چنان که در گذشته دیدیم و امروز هم با چشم مى بینیم. و چه جالب قرآن پیش بینى کرده که هر قوم و ملتى کفران نعمتهاى خدا کنند مسیرشان به سوى دار البوار است.
* * *
منبع :
آشنایی با قرآن ۶، ص۱۲ و ۱۳،
سیر نمونه، ج۱۱، ص: ۴۶۶ و ص: ۴۶۷،
تفسیر نمونه، ج۱۰، ص: ۲۷۹ و ص: ۳۴۳