آشنایی با اماکن تاریخی مشهد (قسمت چهارم)

آشنایی با اماکن تاریخی مشهد (قسمت چهارم)

پیر پالاندوز 

مقبره یکى از عُرفاى شیعه مذهبِ « ذَهَبیه » به نام شیخ محمد المُقتدى کارندهى ( منسوب به قریه کارده مشهد ) مشهور به پیر پالاندوز، از زمره قدیمىترین زیارتگاههاى عرفانى این شهر است. این بنا در حاشیه کوچه شور در اوایل پایین خیابان قرار داشته و پس از انقلاب اسلامى به مناسبت توسعه حریم حرم تخریب و مجدداً بازسازى شده است. بناى اولیه در زمان سلطنت پدر شاه عباس ( سلطان محمد خدابنده ) به سال ۹۸۵ قمرى ساخته شده است(۳۶).
ذهبیه شاخه اى عرفانى از پیروان معروف کَرخى و نجم الدین کُبرى بوده اند که از سده هفتم قمرى به بعد شیوخى چون میر سید على همدانى، خواجه اسحاق خَتَلانى و سید عبدالله برزش آبادى پیشوایى این فرقه را بر عهده داشته اند. سید عبدالله که از اعقاب امام سجاد علیه السلام و نسل بیستم وى بوده عمده عمرش را در قریه بُرزش آباد مشهد گذرانیده و به سال ۸۷۲ قمرى درگذشته و در همان روستا مدفون شده است. از زمان سید عبدالله به بعد پیروان وى خصوصاً به ذَهَبیه شهرت یافته و عمدهً روى به تشیّع نهاده اند(۳۷). ششمین قطب سلسله ذهبیه پس از سید عبدالله برزش آبادى همین شیخ محمد کارندهى بوده است، چنان که در این باره گفته اند:

هم زختـلانى بـه عبدالله رسید   برزش آبادى است آن شاه جدید 
شیخ رشید الدین بِدوازى دگـر   شیخ شاه اسفـرایینى برشمـر 
شیخ حاجى محمد آمد شـاه کل   آن خبوشانى است یا بستان گل 
شیخ غلامعلى دگـر من بعد او   شیخ تاج الدین حسین آمد از او 
شیـخ درویش محمد کـارندهى   بود خفـاف آن شهنشـاه ولى 

به اعتقاد مردم مشهد، شیخ محمد با این که از اقطاب و اولیاء الله بوده از طریق پالان دوزى یا پاره دوزى امرار معاش مىکرده و داراى کراماتى بوده است، بدین سبب به گور وى احترام مىگذارند و بدان اعتقاد دارند. بعضى هم گفته اند پیش از آن که پیر پالاندوز در این محل دفن شود یکى از عرفاى مشهور توس به نام ابونصر سرّاج در اوایل سده پنجم در آن جا مدفون شده است(۳۸).

مقبره میرزا ابراهیم رضوى

میرزا ابراهیم رضوى که یکى از نُقباى سادات رضوى مشهد و از زمره واقفان بزرگ عصر صفوى در این شهر بوده داراى مقبره اى در مجاور کوهسنگى ( انتهاى خیابان دکتر بهشتى ) است. این بنا در سال ۱۰۴۷ قمرى در باغى مصفا به گونه اى ساخته شده که هم مقبره باشد و هم محل نماز. بدین سبب ایوان بنا و گنبد روى آن به دو بخش تقسیم شده است. نیمه شمالى که مجاور صحن واقع است به محل دفن میرزا ابراهیم اختصاص یافته و نیمه جنوبى که در قبله قبر قرار دارد ویژه برگزارى نماز احداث شده است؛ این بخش داراى محرابى است که در اطراف آن ابیات زیر نوشته شده است:

گردید مزیّن ایـن رواق از دو طرف  تا کـرد بنـایش خلـفِ شـاه نجف 
یک نصف از آن مقبره گشت چو خُلد  آن نصف دگر مسجد با عزّ و شرف 

* * *

ایـن عمـارت بـدور شـاه صـفى   به زمیـن آمـد از بهشـت نعـیـم 
حـوض پیـش عمـارتـش گـویى  مـىدهـد یـاد کوثـر و تسـنیـم 
گفت « فخـر » از براى تـاریخش  « عالمـست و مقـام ابراهیم »(۴۶) 

ایوان مقبره داراى ۳۰/۸ متر ارتفاع و ۱۰/۸ متر عرض است. عمق آن هم ۶۰/۱۱ مىباشد و در طرفین ایوان دو حجره دو اُشکوبه تعبیه شده است. در صحن مقبره تعدادى از علماى قرن اخیر خراسان مدفون هستند. این فضاى تاریخى ـ فرهنگى بر جاذبه هاى کوهسنگى مشهد افزوده است. مقبره و باغ آن به سادات رضوى مشهد تعلق دارد و ایشان عموماً به زیارت جّدِ واقف خود مىروند. بازدید از مقبره میرزا ابراهیم براى عموم آزاد است.

مدرسه باقریّه

از مدارس عهد صفوى است که برابر سنگ نبشته سردر مدرسه نام آن در آغاز « سمیعیّه » منسوب به ملاّ محمّد سمیع ـ بانى مدرسه ـ بوده است و به اجازه مرحوم ملاّ محمّد باقر سبزوارى (متوفاى ۱۰۹۰ هـ) از مجتهدان عصر خویش، به دست میر عبدالحسین اصفهانى و حاج محمد شفیع اصفهانى ساخته شده است. بر اساس متن کتیبه، این مدرسه در سال ۱۰۸۳ هـ، در زمان شاه سلیمان صفوى (حک. ۱۰۷۷ ـ ۱۱۰۵) احداث شده است. برخى تاریخ نگاران بر این باورند که مدرسه پیش از این تاریخ پایه ریزى شده و سپس در سال ۱۰۸۳ هـ.ق به همّت مرحوم سبزوارى و با اختصاص مقدارى املاک و کتب و دکاکین به عنوان وقف بر مدرسه، بناى آن مرّمت شده است، و به همین دلیل نیز به علت حضور شخص وى براى تدریس در مدرسه، به « ملاّ محمّد باقر » و پس از آن به « باقریّه » شهرت یافته است.
فاضل بسطامى ـ مؤلف فردوس التواریخ در سال ۱۳۰۱ ق ـ این مدرسه را از نظر مدرّسان، کارگزاران و طلاّبى که شب و روز به تعلیم و تعلّم اشتغال دارند بى نظیر مى داند. فریزر ـ سیاح انگلیسى ـ نیز که در حدود سال ۱۲۴۰ هـبه ایران آمده است از این مدرسه با هشتاد تا نود طلبه به عنوان مدرسه اى سازمان یافته یاد مى کند.
این مدرسه در خیابان آیت الله شیرازى ، قبل از دو مدرسه حاج حسن و نوّاب قرار داشت و داراى دو طبقه ساختمان در چهار ضلع و یک حیاط مرکزى بود که جلو هر اتاق ایوانچه اى قرار داشت که پیشانى و لچکى هاى آنها مزیّن به کاشى معرق بود.
موقوفات مدرسه عبارت بود از دو میهمان خانه، دو مسافرخانه و سى و هفت باب مغازه در اطراف مدرسه.
بر اساس وقفنامه، عواید موقوفات، پس از تعمیرات، بدین ترتیب مصرف مى شده است: یک دهم به عنوان حق التولیه، سه دهم براى خیرات (مرثیه خوانى ، اطعام فقراى اثنى عشریه به اختیار متولى )، شش دهم باقى مانده براى روشنایى و نظافت و حقوق طلاب و خادم.
پس از واقعه کشف حجاب و محدودیتهایى که رژیم پهلوى اول براى روحانیان ایجاد کرد، مدرسه به تصرف اداره موقوفات درآمد و در اختیار اداره فرهنگ قرار گرفت تا دانش آموزان در آن مشغول تحصیل شوند، اما پس از چندى با همّت آیت الله میرزا احمد کفایى ، مجدداً به طلاب علوم دینى واگذار شد.
در سال ۱۳۴۶ ش اداره اوقاف اقدام به بازسازى مدرسه کرد و در سال ۱۳۵۰ ش آن را با حفظ صورت نخستین با ۳۴ حجره، یک مدرس، یک کتابخانه و چهار اتاق براى امور دفترى بازگشایى نمود. کتابخانه مدرسه در آن زمان چهار صد نسخه خطى و پانصد و هشتاد کتاب چاپى داشت.
در سال ۱۳۵۴ش، به دلیل طرح توسعه اطراف حرم مطهر، این اثر تاریخى که هنوز چند سالى از بازسازى آن نگذشته بود، کلاً تخریب شد و مدرسه و تمامى موقوفات آن در فضاى سبز اطراف حرم مطهر قرار گرفت.

مدرسه خیرات خان

مدرسه خیرات خان از مدارس دوره صفوى است که به هنگام حکومت شاه عباس دوم (۱۰۵۲ ـ ۱۰۷۷ق) بنا شده است، بانى آن فردى به نام خیرات خان بوده که قبل از اتمام بنا درگذشته و از این رو مدرسه به نام او مشهور شده است.
مساحت این بنا حدود ۱۵۰۰ متر مربع و در دو طبقه پیرامون حیاط مرکزى احداث شده است. تعداد ۷۹ حجره دارد و در دو ضلع شمال و جنوب بنا دو ایوان قرار دارد که دو ورودى مدرسه در آنها واقع شده است. زیر تاق ایوان ورودى جنوبى با مقرنسهاى گچى زیبا همراه با لچکى هاى طرفین ایوان به نوع گلچین مَعقِلى تزیین شده، بر سردر این عبارت بر کاشى معرق نوشته شده است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم لقد تمّ بناء هذه المدرسه المبارکه المسماه بخیراتیهه فى ایام دولت السلطان الاعظم و الخاقان الاکرم،مولى ملوک العرب و العجم، السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان ابى المظفرشاه عباس الثانى الصفوى الموسوى الحسینى ، بهادرخان خلدالله ملکه و سلطانه و افاض عن العالمین احسانه و قد وفق لبنائها فى حال حیاته و بعد وفاته المرحوم المغفور خیرات خان تغمده الله بالغفران فى سنه سبع و خمسین والف.
در پیشانى درِ اصلى مدرسه با خط ریحان سفید چنین نوشته شده:
وقد کان اتمامها بسعى اقل العباد و احوجهم الى رحمه ربّه الغنى ،محمدبن فتح الله الموسوى الحسینى الکاظمى ؛ عفى عنها.
البته در گذشته در طرفین ایوان ورودى مدرسه چندین مغازه قرار داشته که جزو موقوفات مدرسه به شمار مى رفته که بعد از بازسازى مدرسه، اثرى از آنها باقى نمانده است.
این مدرسه داراى کتابخانه کوچکى بود که شمارى از کتابهاى آن نسخه هاى خطى نفیس و باارزشى است. آیت الله خامنه اى درباره این کتابخانه مى نویسند:
تاریخ تأسیس این کتابخانه به درستى معلوم نیست، ولى بعضى از کتابها در تاریخ ۱۲۷۷ق وقف شده است. در سال ۱۳۰۳ق نصرت الملک على مردان خان تیمورى ۲۰۰ جلد کتاب چاپى و خطى وقف این کتابخانه کرده است.
این اثر تاریخى داراى موقوفات عمده اى هم بوده که برخى از آنها عبارتند از ۱۶ مغازه متصل به مدرسه و ۶ اتاق در پشت مدرسه که به عنوان مسافرخانه استفاده مى شده است.
از متولیان معروف این مدرسه آیت الله میرزا احمد خراسانى فرزند آخوند خراسانى معروف است که سالیانى به امور مدرسه رسیدگى مى کرد. همچون دیگر مدارس اطراف حرم مطهر امام رضا(ع)، این مدرسه نیز دستخوش نابسامانى و تخریب در فضاهاى داخلى بنا شده بود. از این رو پس از پیروزى انقلاب، ساختمان قدیمى به کلى تخریب و مدرسه اى با همان نقشه و طرحهاى هنرى با استفاده از مهندسى جدید و معمارى سنتى احداث شد و در حال حاضر به عنوان قسمتى از دانشگاه علوم اسلامى رضوى محل تحصیل طلاّب و دانشجویان علوم اسلامى است.

چند مثل و اعتقاد عامیانه و ابیاتى به لهجه مشهدى 

فولکلور مشهد با آن که در حال مسخ و دگرگونى است و دارد به فرهنگ جارى و سارى شلم شورواى همه جایى و هیچ جایى بدل مى شود، باز هم هنوز کم وبیش زمینه بکرى است و اخیراً گویا بعضى از دانشجویان دانشگاه خراسان به گرد آورى فرهنگ عامیانه مشهد سرگرم اند، باید در انتظار نتیجه زحمات ایشان بود. گرچه فولکلور مشهد فولکلور همه شهرهاى خراسان است. اما باز هم خطوط خاص دارد.
این حکم در مورد لهجه مشهدى هم صادق است، که هنوز در آن کار اساسى کاملى نشده است. من مدتى است به خود این امید را مى دهم که سرانجام روزى بتوانم در امر ثبت و ضبط این لهجه که «مادر لهجه» زبان ماست و دقایق و لطایف و امکانات بسیار دارد، کارَکهایى بکنم، اما این امید دیرى است که همچنان امید مانده. به هر حال چون کار در جهات مختلف فرهنگ عامیانه، با شعب و شاخه هاى گوناگونى که دارد، کار وسیع و بزرگى است و ما در اینجا مجال کم داریم؛ حقش بد که اصلاً از این در درنمى آمدیم، اما براى اینکه مقاله ما به کلى خالى از این رنگ و آهنگ نباشد، چند مثل و مرسوم و اعتقاد عامیانه و ابباتى به لهجه مشهدى را چاشنى خاتمه سخن مى کنم مثل:
کَسه هاى مسى رفتند زیر آب، کَسه هاى چوبى آمدند روى آب. که معادل است با نیکان رفتند و بَدان جاى ایشان گرفتند. کَسه لهجه اى از کاسه است.
هر که رَه [ را ] شکل بابا بود، بغل ننه دخو نمکنن. هر که را شبیه پدر بود، در آغوش مادر نمى خوابانند، مساوى است با: هر گردى گردو نیست.
اَدم نکرده کار، بگو چندش مزد کار؟ ادم بر وزن «قدم» همان آدم است در «نکرده» اول و دوم مکسور است، مساوى است با: کار را به کاردان باید سپرد.
نه سر دره نه سامون، غمزه دره فرامون. نه (به کسر اول) دره (به کسر اول و فتح دوم) فرامون، لهجه اى از فراوان؛ مساوى است با: افاده ها طبق طبق، سگها به دورش وق و وق، که درتهران متداول است.غالباُ هنگام رد خواستگار، درغیابش مى گویند، وقتى که مى پرسند:«چرا فلانى رابه دامادى قبول نکردید؟»

مرسوم و اعتقاد

• معمولاً در شب چهارشنبه سورى کوزه هاى کهنه را مى شکنند.
• براى بخت گشایى دختران به خانه مانده:
الفـبه گردن دختر قفلى مى بندند و او را سرچهار راه مى نشانند. قفل را باید رهگذرى باز کند. اگر جوان باشد دختر شوهر خواهد کرد والا فلا.
بـدختر باید روى چرخ کوزه گرى بنشیند و گردو بشکند.
جـعطار سرگذر را باید گول بزند و از او عاطل و باطل بخرد.
دـنخ سفید به شصت دستش ببندد و لب جوى آب بنشیند.
هــدختر را به دروغ از خانه بیرون مى کنند و با چوب نیمسوز تعقیبش مى کنند.
وـدختر باید سرچاههاى دباغخانه شمع روشن کند.
• مراسم نوروز مثل تقریباً همه جاست. سبزه را « سبزنا » مى گویند. در شب اول عید رشته پلو درست مى کنند و آن را علامت به دست آمدن رشته کار مى دانند. شب دوم سبزى پلو، علامت خرمى . شب سوم ماهى پلو، علامت چى ؟
• در موقع خواستگارى سبزى جلو دختر مى گذارند تا پاک کند. زیر بغل و دهانش را مى بویند. دخترى که پاى بزرگ داشته باشد مورد پسند نیست، زیرا پاى بزرگ نکبت مى آورد. سر بزرگ مطلوب است، زیرا علامت دولت است. دندانهاى پیشین دختراگر تنگ هم نباشد و جدا از هم باشد، خوب است، نشان فراخ روزى بودن اوست. دختران سبز چشم اغلب بد ذات اند و گود چشمان، چشمشان شور است. در دعوت به عروسى پیش از رسم کارت دعوت فرستادن ظرفى را پرنقل مى کردند و در آن برگ گل مى ریختند وبه در خانه هاى دوستان و آشنایان مى بردند، طرف رضایت خود را براى آمدن به عروسى با برداشتن یک نقل و یک برگ گل اعلام مى داشت. سفره عقد را روى سر دخترهاى دم بخت مى تکانند. پس از جارى شدن صیغه عقد از عروس و داماد هر کدام زودتر پاى خود را روى پاى دیگرى بگذارند، زبانشان به سر آن دیگرى دراز خواهد بود. موقع رفتن عروس به خانه داماد، پدر عروس یا بزرگتر ترینه محرم دیگر، یک لقمه نان و پنیر و سبزى به کمر عروس مى بندد، عروس باید پس از رسیدن به خانه داماد اولین غذایش این باشد تا هوو سرش نیاورند.
• پر و برگ چاى اگر در استکان بالاى چاى بایستد، مهمان خواهد آمد.
• قار قار کلاغ (برخلاف بسیار جاها) علامت خبر خوش است، خاصه در صبحهاى برف.
• جغد بر دیوار نشیند، خاموش ماند، شوم است.
• لک سفید روى ناخن نشانه چیزى نو خریدن است، جامه نو بیشتر.
• نزدیک غروب آب نمى آشامند. معتقدند که درچنین ساعتى به مردگان آب مى دهند.
• خروس سفید سیّد است. گربه سیاه جن است. به طور کلى حیوانات سفید خوب و سیاهها شوم اند.
• چشم راست بپرد، علامت خبر خوش است. چپ خبر بد.
• وقتى کسى از خانه اى به سفر رود، آن روز جاروب نمى کنند و خاک اتاق را بیرون نمى ریزند.
• شب جاروب نمى کنند و اگر کسى مجبور باشد، در موقع رفت وروب، چیزکى به دندان مى گیرد و مى گوید: خانه عروسى را جارو مى کنم.
• روز اولى که کسى در خانه اى مى میرد، جاروب نمى کنند چون پشت مرده به خاک نمى نشیند.
• روز عید غدیر نباید خیاطى کرد، والا دست «عقربک» مى گیرد.
• یکشنبه و چهارشنبه نباید به بیمار پرسى رفت.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
پیمایش به بالا