آشنایی های مستقیم
امروزه انواع و اقسام آشنایی ها بین دختران و پسران جهت ازدواج دیده می شود که در این بخش به نقد و بررسی آنها می پردازیم…
غلبه ی احساسات در آشنایی های مستقیم
نباید شور و حال آشنایی بر تعقل غلبه پیدا کند و احساسات بر اصل شناسایی مقدم شود. متأسفانه این آداب در خواستگاری ها رعایت نمی شود و خواستگاری هایی که اکنون بین جوانان متداول شده است، سنگی معلق در هواست. در خواستگاری های مستقیم که جوانی از جوان دیگر در پی یک دیدار سطحی و دلباختگی ذهنی انجام می دهد و در پی سه جلسه گفتگو با هم خودمانی می شوند و می گویند اگر به تفاهم رسیدیم بعدا با خانواده ها در میان می گذاریم، وقتی از آن جوان می پرسیم: چرا اینگونه عمل می کنی؟ می گوید: می خواهم طرف را بشناسم. گاه شاهد هستیم که با هم صحبت مستقیم نمی کنند؛ اما به نحوی در یک پروژه با هم همکار می شوند و یک ارتباط کاری و عاطفی با هم پیدا می کنند و به بهانه ی آن با هم رفت و آمد پیدا می کنند.
هر چند رفت و آمدهای جوان به نیت شناخت طرف مقابل انجام می شود، اما نتیجه ی کار بر عکس می گردد. یعنی در این ارتباطات قبل از اینکه شناسایی انجام شود، دلباختگی ایجاد می شود و دلباختگی و عاشقی مانع از شناسایی است؛ همانطور که می فرمایند: «حبک للشىء یغمی ویصم» ؛ علاقه به چیزی انسان را کور و کر می کند، یعنی مانع از شناخت دقیق نسبت به نکات منفی آن می شود.
تأثیر روان ناخودآگاه در تعلق زن و مرد
جنس زن و مرد اگر با هم به هر عنوان ارتباط پیدا کنند، چه ارتباط کاری و چه فرهنگی، بطور ناخودآگاه به هم وابسته می شوند. روانشناسان اصطلاحی دارند به نام روان «ناخودآگاه». بخشی از روان، «خودآگاه» است و بخشی دیگر «ناخودآگاه». بی مناسبت نیست پیرامون اصطلاح «ناخودآگاه» مقداری تأمل کنیم؛ زیرا بسیاری از آن غفلت داریم و چنانکه از نامش پیداست ذاتا بنحوی است که باید از آن غفلت داشته باشیم. در حافظه ی ما چیزهایی ضبط می شود و در روح ما اثر می گذارد. آن چیزها به دو دسته تقسیم می شوند: دسته ای از آنها را با آگاهی و توجه در حافظه جا می دهیم؛ مثلا کتاب می خوانیم و مطالب آن را به خاطر می سپاریم و یا سخنان س خنرانی را می شنویم و در حافظه ضبط می کنیم. در این بخش هر آنچه با روح ما تطابق داشته باشد و آن را بپذیریم، در ذهن انباشته می کنیم و اگر آن را نپذیریم، از خاطر می بریم.
دسته دوم چیزهایی است که ناخودآگاه بدون اینکه نیت انتخاب داشته باشیم، در ذهن خود انباشته می کنیم. به عنوان مثال اگر شما در جلسات سخنرانی شخصیتی حضور پیدا کنید و با دقت سخنان و مباحث او را به خاطر بسپارید و آن سخنران در حین بحث خود حرکاتی را با دست یا صورت و ایما و اشاره برای تفهیم مباحث خود انجام دهد، هر چند شما به آن حرکات و اشارات توجهی مستقیم و آگاهانه ندارید، بطور غیر ارادی و به اصطلاح روانشناسان ناخودآگاه از آن حرکات تأثیر می پذیرید و در گفتگو با دیگران بدون اینکه تعمد داشته باشید، از آن حرکات و اشارات بهره می گیرید. این، همان ضمیر ناخودآگاه» است.
روانشناسان معتقدند بخش ناخودآگاه روان ما بسیار بزرگتر و بیشتر از بخش خودآگاه ماست.
آنها مثال کوههای یخی که در دریا شناورند را مطرح می کنند که قسمتی اندک از آن از آب بیرون و قابل مشاهده است. ناخدایان با تجربه با دیدن این کوه های یخی وحشت می کنند؛ زیرا اگر کشتی با آنها برخورد کند، منهدم می شود و دست کم صدمه ی سنگینی می بیند. ما اگر یکی از سرنشینان این کشتی باشیم، از وحشت ناخدا تعجب می کنیم ولی ناخدا می داند در زیر قطعه یخی که می بیند، یک کوه یخ عظیم قرار دارد. روانشناسان از آن قسمت عمده ی زیر آب به ضمیر ناخودآگاه تعبیر می کنند. از آنجا که ما غفلت داریم، خطرناک است یعنی ضمیر ناخودآگاه ما داوری برای انتخاب ندارد. چه بخواهیم و چه نخواهیم انتخاب می کنیم . شما سخنان یک سخنران را می شنوید و بخشی را می پذیرید و بخشی را رد می کنید. اما بدون اینکه دقت داشته باشید، حرکات و رفتارهای آن سخنران را کاملا می پذیرید و تقلید می کنید؛ بدون اینکه حتی علاقه به آن داشته باشید.
در فرآیند خواستگاری هایی که دختران و پسران به طور مستقیم انجام می دهند به این انگیزه که این ارتباط مقدمه ای برای شناسایی بهتر یکدیگر می باشد، هر چند
ظاهرا حرف قابل دفاعی است، اما ناخودآگاه در حال رد و بدل کردن محبت به یکدیگر هستند. کار به جایی می رسد که پس از چند جلسه رفت و آمد ناگهان متوجه می شوید به او بسیار دلبسته و وابسته شده اید و بطور قطع هم تصمیم گرفته اید با او ازدواج کنید . هر چند اطلاعات اولیه حکایت از ظاهر منفی داشته باشد. مثلا بدانید خانواده های شما با یکدیگر سنخیت ندارند ولی رشته های محبت بین شما چنان در هم تنیده شده است که آن اطلاعات را نادیده می گیرید و این از مواردی است که پیش از نظر کارشناس (عقل) دل تصمیم گرفته؛ در حالی که از حقایق غافل بوده است. از این رو، خواستگاری را باید پس از کارشناسی های عقل انجام دهیم تا در دام رشته های محبت ظاهری و هوس انگیز گرفتار نشویم
با علاقمندی و به عبارت صحیح تر علاقه بندی که خود را در بند علاقه گرفتار می سازیم، بسیاری از عیوب را نمی بینیم و گاه عیوب را زیبا می بینیم. آدم دلباخته دیگر حرف کسی را نمیپذیرد و حقایق را نمیبیند.
پی نوشت:
من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص۳۸۰