آغاز زندگی اجتماعی کودک

آغاز زندگي اجتماعي كودك

همانطور که می دانیم انسان اجتماعی متولد شده و از زمانی که کودک به مادرش مهر می ورزد و یا به دیگران احساس عشق  ، حد و یا دشمنی می کند ، اجتماعی است . روان شناسان تربیت اولیه را در شکل گیری شخصیت کودک بسیار مؤثر دانسته اند .

فروید اولین کسی که نقش نخستین تربیت را در تشکیل شخصیت کودک عنوان کرد ، و جامعه شناسان را بر آن داشت تا از این دریچه به افراد و گذشته آنان بنگرند و به تحصیل آن بپردازند . چرا که شخصیت هر فرد از ترکیب دو زمینه فطری و اکتسابی صورت می پذیرد . بدین معنا که بعضی از خصوصیات زمینه وراث و ژنتیکی دارند و برخی از آنها اکتسابی است. رفع نیازهای زیستی نوزاد و گرفتن پستان مادر و مکیدن و شیرخوردن، خوابیدن و نظایر آن، به طور غریزی و بدون آموزش صورت می پذیرد. ولی در زمان اندک، زمانی که کودک دست خود را برای گرفتن اشیاء ( خوب یا بد ، خطرناک و یا بی خطر ) دراز می کند، وقتی که سراپا ایستاده آهنگ راه رفتن می کند، آموزش و پرورش اهمیّت و ضرورت خود را می نمایاند، در این موقع است که مرحله ی یادگیری کودک آغاز می گردد. اساس یادگیری اجتماعی کودک که با مشکلات آموزشی نیز توأم است. از وقتی شروع می شود که با« دیگری »مواجه می گردد.یعنی اولین برخورد وی با افراد غیر از والدینش، یا افرادی چون خودش که تا کنون در ذهن و تصورش نبوده است.

او نه پدر و مادرش است و نه اسباب بازی، بلکه او« دیگری » و بیگانه است. کودک در نخستین برخورد و با این« دیگری » اولین نیاز اجتماعی شدن را درک می کند . و با این احساس « زندگی اجتماعی » وی آغاز می گردد. در برابر این وضع جدید مبهوت و سرگردان می شود. نمی داند چه بکند و چه واکنشی از خود نشان دهد. بخندد ، گریه کند ، سازش نماید و یا تسلیم شود. احساس نیاز اجتماعی از طرفی در« خویشتن خود » و از طرف دیگر، کشمکش درونی ایجاد می کند و، واکنش پناه بردن به مادر را در وی می آفریند. کودک تا چهار سالگی در مرحله سرگردانی و تزلزل تصمیم قرار دارد. تسلط بر دیگران را با همکاری با دیگران و شیر را با سازش در هم می آمیزد. چرا که هنوز یادگیری انجام نشده و تجربه اجتماعی را کسب نکرده است او باید بعضی از بازتاب های اجتماعی را که بکارگیری آنها لازمه زندگی اجتماعی است، و نیز اصول و قواعد رفتارهای لازم و مورد قبول اجتماع را از طریق خانواده و بعضی از نهادها بیاموزد.

در این صورت که فرد با حفظ خویشتن خود شخص اجتماعی می شود و با جامعه و محیط اجتماعی خود روابط پیدا می کند این یادگیری اجتماعی به تدریج تا ۹ سالگی صورت می پذیرد و ادامه می یابد .

خانواده

از آنجا که نظامهای خانواده بسیار متفاوت هستند، دامنه تماسهایی که کودک تجربه می کند به هیچ وجه در فرهنگهای مختلف یکسان نیست . همه جا مادر  معمولاً مهمترین فرد در نخستین دوره زندگی کودک است ، امّا همانگونه خاطر نشان گردیده است ، ماهیت روابطی که میان مادران و کودکانشان بر قرار می شود تحت تأثیر شکل و نظم و ترتیب تماس آنها قرار می گیرد. این جریان ، به نوبه خود ، به وسیله خصلت نهادهای خانواده و رابطه شان با گروه بندی های دیگر در جامعه مشروط می شود . در جوامع امروزی ، اجتماعی شدن بیش از همه در یک زمینه کوچک خانوادگی رخ می دهد . بیشتر کودکان نخستین سالهای زندگی خود را در درون یک واحد خانوادگی شامل مادر، پدر و شاید یکی دو فرزند دیگر سپری می کنند.

امّا ، در بسیاری از فرهنگ ها ، عمّه ها یا خاله ها ، عموها یا دایی ها و نوه ها غالباً جزء یک خانواده واحد بوده و مراقبت کودکان ، حتّی اطفال بسیار خردسال ، را به عهده دارند با وجود این تفاوتهای زیادی از نظر اهمیت زمینه های خانوادگی وجود دارد. بعضی از کودکان در خانواده هایی پرورش می یابند که تنها یکی از والدین در آن حضور دارد بعضی توسط دو مادر و دو پدر ( پدر و مادر جدا شده و ناپدری و نا مادری ) مراقبت می شوند . بخشی اعظم زنانی که تشکیل خانواده داده اند اکنون در خارج از خانه به کار اشتغال دارند و به فاصله نسبتاً کمی بعد از تولد فرزندانشان به کار خود بر می گردند. با وجود این تفاوتها ، خانواده معمولاً یکی از عوامل عمده اجتماعی شدن از دوران کودکی تا نوجوانی و پس از آن است. که به صورت یک سلسله مراحل پی درپی رشد و تکامل ، نسلها را به یکدیگر مربوط می سازد. خانواده ها و جایگاهای ، مختلفی در چارچوب کلی نهادهای یک جامعه دارند. در بیشتر جوامع سنتی ، خانواده ای که فرد در آن متولد می شود تا اندازه زیادی تعیین کننده موقعیت اجتماعی فرد در بقیه زندگانیش است . در جوامع امروزی غربی ، موقعیت اجتماعی به این ترتیب در هنگام تولد به ارث  برده نمی شود . با وجود این منطقه و طبقه اجتماعی خانواده ای که فرد در آن متولد می شود بر الگو های اجتماعی شدن به شدّت تأثیر می گذارند کوکان شیوه های رفتار ویژه و مادر شان یا دیگران را در همسایگی یا اجتماع محلی اشان فرا می گیرند.

الگو های مختلف پرورش کودک و انضباط همراه با ارزش ها و انتظارات متعارض ، در بخش های گوناگون جوامع بزرگ یافت می شود. اگر به این بیاندیشیم که زندگی مثلاً برای کودکی که در یک خانواده فقیر سیاه پوست در یک محله فقیر نشین شهر پرورش می یابد ، در مقایسه با کودکی که در یک خانواده مرفه سفید پوست در حومه سفید پوست نشین شهر متولد می شود چگونه است ، آنگاه درک تأثیر انواع زمینه خانوادگی آسان می شود تحقیقات جامعه شناختی فراوانی که انجام شده به ما امکان می دهد این تفاوتها را به گونه دقیق تری تشریح کنیم بدیهی است فقط محدودی از کودکان ممکن است به سادگی  بی چون و چرا بینش والدین خود را بپذیزند. این مطالب به ویژه در جهان معاصر که دگرگونی در آن بسیار فراگیر است ، درست است . از این گذشته ، صرف وجود انواع گوناگون عوامل اجتماعی کردن به ناهمگراییهای بسیار میان بینشهای کودکان ، نوجوانان و نسل پدر و مادری می انجامد.

روابط همالان                                  

یکی دیگر از عوامل اجتماعی شدن گروه همالان است. گروههای همالان گروههای دوستی کودکان هم سن هستند. در بعضی از فرهنگها، به ویژه، جوامع کوچک سنتّی، گروههای همالان به عنوان طبقات سنی رسمیت یافته اند. هر نسلی دارای حقوق و مسئولیّت هایی است، که با پیرتر شدن اعضایش تغییر می کنند. ( نظام های طبقات سنی معمولاً به مردان محدود می شوند ) اغلب مراسم یا مناسک ویژه ای وجود دارد که گذار افراد را از یک طبقۀ سنی به طبقۀ دیگر مشخص می نمایند. افرادی که در درون یک مجموعۀ سنی خاص قرار می گیرند معمولاً در سراسر زندگیشان ارتباطات نزدیک و دوستانه برقرار می کنند. نمونۀ یک مجموعۀ طبقات سنی عبارت است از دورۀ کودکی، دورۀ جنگجویی کهتر،دورۀ جنگجویی مهتر، دورۀ ریش سفیدی کهتر و دورۀ ریش سفیدی مهتره مردان از این مراحل نه به عنوان افراد ، بلکه به عنوان گروههای کامل گذر می کند. اهمیّت خانواده در اجتماعی شدن کاملاً آشکار است ، زیرا تجربۀ کودک و طفل بسیار خردسال کم وبیش منحصراً در درون آن شکل می گیرد. امّا اینکه گروههای همالان تا چه اندازه مهّم هستند، به ویژه برای آن دسته از ما که در غرب زندگی می کنیم، چندان آشکار نیست . با وجود این ، حتّی بدون طبقات سنی رسمی، کودکان بالاتر از ۴یا۵ سال معمولاً وقت زیادی را در کنار دوستان همسال خود صرف می کنند. با در نظر گرفتن نسبت بالای زنانی که اکنون جزء نیروی کار هستند، و فرزندان خردسالشان در مراکز مراقبت روزانه با همدیگر به سر می برند. روابط همالان امروز حتّی بیشتر از پیش اهمیت دارد، و بدیهی است مدارس در اینجا تأثیر بسیار مهمی دارند نظریه های مید و پیاژ هر یک بحق بر اهمیت روابط همالان تأکید می ورزند. پیاژه به ویژه بر این موقعیّت تأکید می کند که روابط همالان دموگراتیک تر از روابط میان کودک و پدر و مادرش است .واژۀ هُمال ، به معنای و برابر، است ، و روابط دوستی که میان کودکان خردسال بر قرار می شود به طور معقول گرایش به برابری طلبی دارد. یک کودک قوی ، یا از نظر جسمانی نیرومند ممکن است تا اندازه ای سعی کند بر دیگران تسلّط یابد. با وجود این چون روابط همالان بر پایۀ رضایت متقابل استوار است، و نه بر پایۀ وابستگی ای که ذاتی موقعیت خانوادگی است ناچار باید میزان زیادی بده و بستان وجود داشته باشد. پیاژه خاطر نشان می سازد که ، والدین به واسطۀ قدرتشان قادرند ( به درجات متفاوت ) قواعد رفتار را به فرزندانشان تحمیل کنند. بر عکس، در گروههای همالان کودک زمینۀ کنش متقابل متفاوتی را کشف می کند، که در آن می توان قواعد رفتار را مورد آزمون و کاوش قرار داد . روابط همالان اغلب در سراسر زندگی شخصی اهمیّت خود را حفظ می کند. به ویژه در نواحی ای که تحرک اجتماعی زیاد نیست ، افراد ممکن است در بیشتر یا همۀ زندگیشان عضو یک جرگه غیر رسمی بوده یا یک گروه از دوستان را حفظ کنند. حتّی در جایی که این گونه نباشد باز احتمال دارد که روابط گروه همالان فراتر از دوران کودکی و نوجوانی تأثیر مهّمی داشته باشد. گروههای غیر رسمی افرادی که در سنین مشابهی هستند در محل کار، یا در حوزه های دیگر، معمولاً در شکل دادن به نگرشها و رفتار افراد  اهمیّت پایداری دارد.

مدارس                                                          

آموزش در مدرسه یک فرایند رسمی است؛ یک برنامه معین از دروسی که باید فراگرفته شوند وجود دارد. با وجود این مدارس از جنبه های ظریف تری عوامل اجتماعی شدن نیز هستند. در کنار برنامه ی آموزش رسمی چیزی که بعضی جامعه شناسان آن را برنامه آموزشی پنهان نامیده اند وجود دارد که یادگیری کودکان را مشروط می کند (ر.ک. به فصل ۱۳؛ آموزش و پرورش، ارتباطات و رسانه های همگانی) از کودکان انتظار می رود یاد بگیرند که در کلاس آرام باشند، به موقع در کلاس حاضر شوند . مقررات انضباطی مدرسه را رعایت کنند. از آنها خواسته می شود اقتدار معلمان را بپذیرند و نسبت به آن پاسخگو باشند. واکنش های معلمان نیز بر انتظاراتی که کودکان از خودشان دارند تأثیر می گذارد. اینها به نوبه ی خود، با تجربه شغلی آنها هنگامی که مدرسه را ترک می گویند پیوند پیدا می کند. گروههای همالان اغلب در مدرسه تشکیل می شوند، و نظام طبقه بندی کودکان در کلاسها بر حسب سن تأثیر آنها را تقویت می کند.

رسانه های همگانی                                         

روزنامه ها، نشریات ادواری و مجلات از پایان قرن هجدهم به بعد در غرب رواج یافتند، امّا تعداد خوانندگان آنها نسبتاً اندک بود. تنها در یک قرن پس از آن بود که این گونه مطالب چاپی جزئی از تجربه ی هر روزه میلیونها نفر گردیده – نگرش ها و عقاید آنها را تحت تأثیر قرار دادند. گسترش رسانه های هگانی متکی بر اسناد چاپی ، به زودی با ارتباطات الکترونیکی همراه گردید. کودکان انگلیسی معادل تقریباً یکصد روز مدرسه را در هر سال صرف تماشای تلویزیون می کنند. بزرگسالان نیز تقریباً به همین اندازه به تماشای تلویزیون می پردازند. یک مطالعه پژوهشی نشان داد که، اگر یک گزارش خبری در تلویزیون با گزارشی روزنامه متفاوت باشد، تعداد افرادی که گزارش تلویزیون را باور می کنند بیش از دو برابر کسانی است که گزارش روزنامه را باور کرده اند.

تحقیقات فراوانی انجام شده که تأثیر برنامه های خاص یا انواع برنامه های تلویزیون را بر نگرش های کودکان و بزرگسالان بررسی و تحلیل کرده اند. بیشتر این تحقیقات از نظر استنباطاتشان قطعی نیستند. به عنوان مثال هنوز توافق نشده است که تا چه اندازه نمایش خشونت ، رفتار پرخاشگرانه را در میان کودکان تشویق می کنند. امّا نمی توان تردید کرد که رسانه ها نگرش ها و بینش های مردم را عمیقاً تحت تأثیر قرار می دهند. آنها انواع گوناگون اطلاعات را که افراد به گونه دیگری کسب نخواهند کرد انتقال می دهند. روزنامه ها، کتاب ها ، رادیو ، تلویزیون ، فیلم ها ، موسیقی ضبط شده و مجلات عمومی ما را در ارتباط نزدیک با تجاربی قرار می دهند که به گونه دیگری نمی توانستیم آگاهی چندانی از آنها داشته باشیم . امروزه جوامعی که کاملاً از تأثیر رسانه های همگانی برکنار مانده باشند، حتّی در میان فرهنگ های سنتی تر، بسیار محدودند.ارتباطات الکترونیکی حتّی در دسترس کسانی که کاملاً بیسوادند قرار دارند، و در دور افتاده ترین نواحی کشورهای جهان سوّم یافتن مردمی که رادیو، یا تلویزیون دارند امری عادی است.

سایر عوامل اجتماعی شدن                

افزون بر آنچه گفته شد، به اندازه ی گروهها یا زمینه های اجتماعی که افراد قسمت زیادی از زندگیشان را در آنها صرف می کنند، عوامل اجتماعی شدن وجود دارد. کار در همه فرهنگها زمینه مهمی است که فرایند های اجتماعی شدن در آن عمل می کنند، اگر چه تنها در جوامع صنعتی است که تعداد زیادی از مردم به سر کار می روند، یعنی ، هر روز به محلهای کار که کاملاً جدا از خانه است می روند. در اجتماعات سنتی بسیاری از مردم زمین را در نزدیکی محل زندگی خود کشت می کنند، یا کارگاههایی در منازل خود  دارند. کار ، در چنین اجتماعاتی ، آن گونه که در مورد بخش اعظم نیروی کار در غرب امروزی مشاهده می شود، آشکار از فعالیّتهای دیگر متمایز نگردیده است. در جوامع صنعتی، رفتن به سر کار،برای نخستین بار معمولاً مرحله ی انتقالی بسیار مهمتری را در زندگی فرد مشخص می کند تا ورود به فعالیّت کاری در جوامع سنتی. محیط کار اغلب تقاضاهای جدیدی را مطرح می کند که شاید مستلزم سازگازیهای عمده ای در شیوه نگرش یا رفتار فرد باشد، اگر چه اجتماع محلی معمولاً در جوامع امروزی خیلی کمتر از دیگر انواع نظم اجتماعی ، اجتماعی شدن تأثیر می گذارد، امّا کاملاً بی تأثیر نگردیده است.حتّی در شهرهای بزرگ اغلب گروههای همسایگی و سازمانهای کاملاً توسعه یاقته ای – مانند انجمنهای داوطلبانه ، باشگاها یا کلیساها – وجود دارند که عقاید و فعالیّتهای کسانی را که در آنها مشارکت می کنند قویاً تحت تأثیر قرار می دهند .

باز اجتماعی شدن                            

در بعضی شرایط افراد بزرگسال ممکن است باز اجتماعی شدن را تجربه کنند، که با گسیختگی الگوهای رفتار و ارزش های پذیرفته شده پیشین، و به دنبال آن پذیرش ارزشها و الگوهای رفتار اساساً متفاوت مشخص می شود. یکی از انواع شرایطی که این جریان ممکن است در آن پدید آید هنگامی است که فردی وارد یک سازمان بازداشگاهی می شود. سازمانهایی از قبیل بیمارستان روانی ، زندان، سربازخانه، یا محیط دیگری که او را از دنیای خارج جدا کرده و تابع الزامات جدید و انضباط سخت می سازد. در شرایطی که فشار بیش از حدی وجود دارد، تغییراتی که در شیوه نگرش و شخصیت افراد به وجود می آید ممکن است کاملاً چشمگیر باشد. در واقع ، از مطالعه این گونه وضعیتهای بحرانی، ما شناخت قابل ملاحضه ای نسبت به فرایند های رسمی اجتماعی شدن به دست  می آوریم.

روشهای پرورش مسئولیت پذیری و رشد عزت نفس                                  

۱- مسئولیت پذیری کودک از همان ابتدای زندگی متناسب با توانائیهای ذهنی و جسمانی اش رفتارهایی از خود نشان می دهد که مبین مسئولیت پذیری او می باشد او به دنیای اطراف خود می نگرد و سوژه های مختلفی را انتخاب مینماید و خود را درگیر آنها  می کند . مثلاً دخترها لباسهای کثیف را می شویند ، برای خود آشپزخانه ای از وسایل بازی درست می کنند ، از عروسک خود مانند ، نوزاد نگهداری می کنند و به او شیر می دهند و . . . و پسرها نیز از پدر تقلید می کنند . نکته مهم این که کودک در تمام این رفتارها ، مایل است مسئولیت کاری را بپذیرد .

۲- رفتار و نتایج آن اصولاً هر رفتاری نتایج و عواقبی به دنبال دارد : انسانی که نتایج ، رفتار و عمل خود را تجربه می کند ، با انسانی که این فرصت را پیدا نمی کند ، تفاوت زیادی دارد . به مثالهای زیر توجه فرمائید .

انسان اگر گرسنه باشد غذا مصرف می کند.

کودک اگر تکلیفش را انجام ندهد در مدرسه مورد مؤاخذه قرار می گیرد .

راننده اگر از چراغ عبور کند ؛ جریمه می شود .

هر کس هر رفتاری داشته باشد ، نتایج معینی به دنبال دارد . انسان از دوران کودکی بایستی بتدریج نتایج عمل خود را بشناسد و برای جلوگیری از نتایج ناخوشایند و با رسیدن به نتایج خوشایند ، آگاهانه انجام وظیفه نماید .

۳- روش حل مسئله : یکی از روشهای مؤثر در رشد مسئولیت پذیری ، روش حل مسئله می باشد . انسان در زندگی همواره با مشکلات مواجه می شود ، افرادی که مقاومت بهتری در مقابل حوادث زندگی دارند ، به این واقعیت معترفند که در زندگی ، بروز حوادث و مشکلات اجتناب ناپذیر هستند .

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا