آموزش تعلیمات دینى به نوجوانان

آموزش تعليمات دينى به نوجوانان

اساس کار آموزه‏هاى دینى را در همان دوازده یا سیزده سال اول عمر فرزند (یعنى: دوران کودکى و نوجوانى او) باید نهاد و همان سنین وقت مناسب پرورش حس دینى، خداشناسى و مؤمن بار آوردن اوست. مهم‏ترین اثر را مادر، مى‏گذارد و اوست که در همان هفت سال اول، مایه‏هاى توجه فرزند را به مبدأ، مى‏تواند با زبان کودکى و نمایش‏هاى مادرانه – که براى کودک قابل فهم است – در وجود او بگذارد.
در کلاس اول و دوم دبستان (سن ۷ تا ۹ سالگى) معلم باید شفاها با پرسش‏هاى مختلف و گوناگون، او را به اصل «ایجاد و ایجاد کننده و هدف از پیدایش و حسن نهایت آن» معطوف بدارد؛ مثلا از او بپرسد: نیمکت را، کى ساخته؟ چرا ساخته؟ چه علمى و چه قدرتى لازمه‏ى کارش بوده؟ نیمکت را چگونه سالم و مفید توان داشت؟ رنگ آن، تمیزى آن، بلند و کوتاهى آن بر شاگردى که روى آن مى‏نشیند چه اثر دارد؟ سردى و گرمى محیط، رطوبت و خشکى محیط، بر آن نیمکت چه تأثیرى مى‏گذارد؟
در مرحله‏ى دوم، یک گیاه را مثال بزند و بعد آسمان و خورشید و بالاخره حیوان و انسان را.
بعد قصه‏هاى قرآن را، قصه‏هاى آفرینش را، داستان آدم و حوا و نوح و ابراهیم و سایر انبیا را، از جهت آن که چگونه باید از این هستى، بهره گرفت؟ چه هدفى شایسته، براى آن باید در نظر داشت؟ و چه پایانى، مناسب آن است؟ این پرسش‏ها و جست و ها در طى دو سال طرح گردد و عملى شود.
ضمن گذشت سال دوم، معلم باید گاهى قرآن را به کلاس ببرد و آن‏گاه که از وقایعى صحبت مى‏کند که در قرآن، از آن، گفت‏وگو شده است، یکى دو آیه‏ى مناسب را، از کتاب الاهى، مطرح نماید و معنى آن را بگوید؛ تا شاگرد به مطالب قرآن و نحوه‏ى بیان آن آشنا شود.
حکمت قصه‏ها را با زبان کودکانه، ضمن حکایت و در لابه‏لاى واقعه، بگوید (۱) و متوجه باشد که هرگز نصیحتى یا حکمتى را جداگانه و یا در پایان واقعه و منفک از آن، بیان ننماید، که این کار:
اولا – به شاگرد، فرصت مى‏دهد که آن قسمت را چون سنگین‏تر است گوش نکند و یا زود فراموش نماید.
ثانیا – برداشت فکرى از یک واقعه وقتى جدا بود، مى‏تواند جدا از آن، مورد توجه شاگرد قرار گیرد و رابطه‏اش با واقعه، غالبا از یاد مى‏رود و در وقایع مشابه آن، تداعى، نمى‏گردد و بنابراین، براى ذهن، «هدف‏نما» نخواهد بود و در عمل و زندگى شاگرد، اثر نخواهد کرد.
ضمن بیان داستان انبیا لازم است که معلم، اثر «طاعت درست» را در زندگى کسى که از قاعده‏ى صحیح و فرمان صالح، اطاعت مى‏کند توضیح دهد و بگوید که: اصل آزادى، آن است که «فکر و میل و اراده و عمل شخص» او را از بند «هواها و شهوات و انحرافات و عقده‏ها و تأثیرات غلط محیط و وسوسه‏ها و تلقینات نادرست و عواطف گم‏راه و نظیر این‏ها» برهاند و «عقل و فطرت سالم و قانون درست و روش عدل» را در درون آدمى و بر اعمال و حالات او، حکومت دهد. هرگز «بى‏بندوبارى» آزادى نیست ولى با تحقیق و فهم، دستورى صالح را بر خود حاکم کردن و همه‏ى اعتدال‏ها را به خاطر آن به دست آوردن، اصل آزادى است و برابر عقل و حکمت است.
وقتى فرزند، تحقیقا مى‏فهمد که پدر و مادر او داناى به کار و راهنماى شایسته، هستند و معلم او نیز عاقل و صالح است و همانند بهترین هم‏سال و عاقل‏ترین فرد هم سن او براى او، راهبر زندگى و مصلحت‏هاى آن مى‏باشد، خواه‏ناخواه اگر تابع شود، تابعیت «تحقیق خود» را کرده است و تابعیتى عاقلانه و آزادانه است و خود آن را بر خود، گزیده است و بدین جهت براى او عقده یا «حال ذلت‏پذیرى» ایجاد نمى‏کند.
البته این تابعیت با چنان شرطى بود، که سرپرستان فرزند، بنا به تشخیص و فهم صحیح فرزند، لایق، محسوب شده باشند و دیگر آن‏که «تربیت و تعلیمى مناسب سن و حال فرزند» به وى، ارائه کنند (نه آن که «مدل یک آدم بزرگ را بر فرزند، تحمیل نمایند؛ چنان که در این مورد، پیش از این، گفت‏وگو کرده‏ایم).
اگر این شناخت و اعتماد، براى فرزند، حاصل نشده باشد، تابعیت، اثر ناپسند خواهد داشت؛ بدین معنى که اگر براى سرپرستان (پدر – مادر – معلم) باعث راحتى است ولى یک عمر، براى کودک، موجب ناراحتى، خواهد بود؛ بى‏شبهه روا نیست. (۲)
معلم باید محبت خالق را نسبت به مخلوق، در دل کودک تزریق نماید و براى اجراى این نظر، از هر قصه‏اى مى‏تواند استفاده کند و به زبان داستان، یا به زبان دعا، این نکته را به شاگرد تفهیم و تلقین نماید.
معلم از تمام وسایل سمعى و بصرى جهت روشن کردن و جالب توجه ساختن مطالب درس دینى مى‏تواند بهره‏گیرى نماید.
از اوخر مدت کلاس اول، شاگرد را به نقاشى وادارد؛ تا تدریجا تصویر طبیعت و موجودات آن را بتواند در ذهن و بر صفحه‏ى کاغذ، ترسیم نماید. معلم سعى کند از هر کدام این‏ها، بهانه‏اى براى طرح مطالب دینى بدست آورد؛ مثلا: در تصویر کوه، «کوه حرا و مناجات و حال پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم» را و در تصویر کشتى، «کشتى نوح و نجات اهل حق» را مطرح سازد.
سرودهاى مختصر دینى درباره‏ى خداشناسى و راهبرشناسى و راز و نیاز با پروردگار، خواستن حاجات و نظیر این‏ها، مى‏تواند هم، دل نرم فرزند را نقش درست و میل نیکو دهد و هم‏فکرى لطیف وى را، در مسیر حق اندازد. (۳)
اما باز هم تذکر مى‏دهیم که: نظرات دینى را در لابه‏لاى این طرح‏ها، باید به میان آورد؛ بدان گونه که هرگز قابل تفکیک از آن‏ها نباشد و در نظر فرزند، جداگانه و مستقل جلوه نکند.
در کلاس سوم و چهارم (یعنى در سنى لااقل ۹ ساله تا ۱۰ و ۱۱ ساله) که ضمن دو سال قبل، حس دینى فرزند، پرورده شده است، در این دو کلاس تازه، اصول مذهب و اخلاق را با زبان قابل فهم کودک، در ضمن قرائت متون فارسى، با به کاربردن وسایل سمعى و بصرى و یا ساخت کارهاى دستى، طرح نماید.
(البته بیان اصول مذکور، با دلیل باشد؛ نه دلیلى خیالى و کودکانه؛ بلکه دلیلى محسوس ولى درست و به جا.)
معلم آیاتى از قرآن را که حاکى از چنین اصولى هستند، مى‏تواند استفاده نماید؛ دو سه سطر از آیات گفته شود) و سپس از شاگردان سؤالاتى نماید و بحثى به وجود آورد که همه‏ى شاگردان در آن گفت‏وگو شرکت کنند.
وقایع روزمره و حکایاتى که با زندگى فرزند، موافقت داشته باشند و قصص قرآنى که مطابق مدلول آیات طرح شده، صحنه‏هایى ارائه کنند، همه مناسب بحث هستند و به ویژه آن که شاگرد، بدین طریق مصداق موضوعات دینى را در حوادث زندگى مى‏تواند پیدا کند و به شناخت آن موارد آشنا مى‏شود؛ بنابراین، به سهولت خواهد توانست که در موقع برخورد با آن‏ها، تدبیر شایسته کند؛ حل مشکل نماید و موجبات سعادت خود را فراهم سازد.دو نوع کتاب، همیشه، قابل بهره‏گیرى معلم است:
یکى – قصص قرآن و دیگر – شرح احوال و نکات مهم زندگى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم امامان علیهم‏السلام و در این کتاب‏ها نیز، باز اگر دقت شود که زندگى کودکى و نوجوانى را در آن قصص و احوال برگزینند و براى کودک و نوجوان مورد تعلیم، ملاک کار آموزش قرار دهند، خیلى بهتر است.
از داستان‏هایى که به طور نمونه مى‏توان ذکر کرد: حکایاتى هستند از زندگى پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم (در مورد تواضع او – درباره‏ى مهربانى او کارکردن او) یا کمک به مستمندان و نوازش یتیمان به وسیله‏ى حضرت على علیه‏السلام و نظیر این‏ها.
در این دو کلاس (سوم و چهارم) هم از وسایل سمعى و بصرى، فراوان مى‏توان استفاده نمود؛ مثلا وقتى از نبوت صحبت مى‏شود، خوب است نقشه‏ى عربستان، جاى مکه، مدینه، فاصله‏ى آن‏ها از یک‏دیگر و مسافت آن شهر تا جایى که شاگرد در آن زندگى مى‏کند، همه را روى نقشه نشان دهند و تکلیف کنند: شاگردان هم به هرگونه که مى‏توانند نقشه‏اى ساده، نظیر آن بکشند و خط سیر خود را تا مکه و مدینه، روى نقشه مشخص سازند.
آن وقت که از حکایات امیر علیه‏السلام سخن مى‏رود، جاى کوفه، در نقشه ارائه شود، بعد، موضوع حکایت مطرح گردد و سؤالات و اشکالاتى که براى ذهن‏ها روى مى‏دهد، جواب گفته شوند و باز تکلیف کنند که: گزارش این حکایت و آن مباحث را به قدر فهم خود، در خارج از کلاس بنویسند و در جلسه‏ى دیگر بیاورند.
اگر هوا مناسب باشد، خوب است در میان حیاط، با هم وضو بگیرند و با هم نماز کنند؛ یا مدرسه، نمازخانه‏اى داشته باشد که در آن‏جا عبادتى دسته‏جمعى صورت یابد و در همان جا معناى جمله‏هاى نماز آن قدر گفته و تکرار شود که ملکه‏ى ذهن‏ها گردد و پس از نماز، همگى حال دعا گیرند و دست‏ها بالا، چشم‏ها بسته، از خدا با صفا و اخلاص، طلب حاجت کنند، دعاهاى ساده و درخواست‏هاى مناسب زندگى نوجوان به وسیله‏ى یک نفر، با صداى خوش، خوانده و تکرار شود. سپاس‏گزارى از نعمت‏ها به صورت تفصیلى و محسوس براى فرزندان القا گردد و همه آن را ذکر کنند؛ چندان که در جان بنشیند. اولیاى اطفال هم، در خانه باید دنباله‏ى این کار را بگیرند و مواظبت بر نمازگزارى فرزند بنمایند؛ تا بدان خوى یابد و این روش را تا مرز بلوغ باید ادامه داد.
در سال پنجم و ششم تحصیلى (۱۱ تا ۱۴ سالگى) که در واقع چهار سال، شاگرد، تعلیم دینى یافته و قلبش متوجه پرورگار شده و بزرگان دین، یعنى: رسول و امام را در صفات و اعمال و نظرات آنان، مى‏شناسد و نسبت بدیشان ابراز علاقه مى‏کند و کشش روحى دارد و بعضى از سوره‏هاى کوچک قرآن و آیاتى دیگر را بامعنا مى‏داند و کمابیش به واجبات عبادتى نیز عملا پرداخته است.
حال باید اصول و فروع دین را مجملا بداند و بنابراین باید از قوه‏ى استدلال و قضاوت طفل، براى طرح عقاید دینى استفاده نمود؛ تا بدین وسیله او همان مایه‏هاى عقیدتى را در خود و زندگى خویش، پیدا کند و نیروى ایمان وى مناسب درک و فهمش فزونى و استحکام گیرد؛ مثلا: در روز تولد رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از نبوت و دلایل آن، لزوم رسالت و اثر آن، بحث شود.
در رمضان، از روزه و اثر و بهره‏ى روزه گفت‏وگو کنند ولى باید آن‏گاه مطلب طرح شود که از طرف شاگرد، سؤالى یا خواستى به میان آید و در موقع بحث هم، باز به سخن، جنبه‏ى موعظه و بیان حکمت محض نباید داد. بلکه باید ابتدا احساسات شاگرد را برانگیزیم؛ قلب او را مایل سازیم و آن‏گاه که او را به حال توجه و پرسش انداختیم، مطلب را بگوییم؛ تا نیکو جاى‏گیر شود و اثر کند. (۴)
باز هم به کمک قصه‏هاى قرآن و شرح احوال و حکایاتى (درباره‏ى مکارم اخلاق و فضایل انسانى و حسن اعتقاد) و نیز با خواندن سرودهاى مذهبى و اشعار و نیایش و ضمن استفاده از وسایل سعمى و بصرى) براى روشن کردن و جالب ساختن درس و به کار انداختن قواى فعاله‏ى شاگرد) و به وسیله‏ى رسم و نقاشى و ساختن اشیایى که در داستان از آن گفت‏وگو شده است. با بردن شاگردان به اماکن مقدسه‏ى نزدیک مدرسه (مسجد – آرامگاه – مزار علماى بزرگ)، نیز زمینه‏هاى طرح مطالب اعتقادى فراهم گردد.
در این دو کلاس (پنجم و ششم تحصیلى) چون شاگرد، قادر به فهم قطعات ادبى شده است، باید اشعار و حکایات مدد کننده به پرورش حس دینى و عقاید مذهبى را قرائت نمود.
خوب است که بعضى از آن حکایات را در هفته‏ى بعد، به صورت نمایش درآورند و در کلاس، ظرف چند دقیقه، اجرا کنند؛ یا به صورت پرده‏ى نقاشى ارائه نمایند. (۵)
بیان «معاد» در این کلاس مهم است و ایمان راسخ به روز جزا، در اخلاق و کردار فرزند، تأثیرى مستقیم دارد و مانع از آلوده شدن و بد کردن و مشوق پاکى و عمل خیر مى‏باشد.
معلم با ذکر مشهودات خود و شاگردان و مثال‏هاى مناسب دیگر مى‏فهماند که هر کار عکس‏العملى مسلم دارد؛ بدین معنى که بدى را رنج در پى است و نیکى را مهر و محبت و صفا به دنبال.
وقتى فرزند، در نظر خود مجسم مى‏کند دو شاگرد را – یکى خوش خلق و راست‏گو و مؤدب و دیگرى تندخو و دروغ‏گو و گدا طبع و مردم آزار – اولى را همه دوست دارند و خود او هم از بودنش در کلاس و میان دیگران خوش حال است و خویش را خوش‏بخت مى‏داند و از دومى همه بیزارند و خود او هم، راضى نیست و مدرسه براى او جهنمى محسوب مى‏شود.
عین حال تجسم را، فرزند، مى‏تواند در مورد قیامت و تجسم اعمال و احساس بهشتى یا دوزخى بودن خود، داشته باشد. (۶)
آرى، بدین صورت، احساس معاد و فهم آن، در همین زندگى میسر خواهد بود و باید در نمونه‏هاى مختلف دیگر هم آن را مطرح کرد.
در تمام این مراتب تعلیم و ارائه‏ى نمونه، باید پدر و مادر با معلم مدرسه هم‏کارى داشته باشند و بلکه یک برنامه را قسمتى در مدرسه و قسمت دیگر در منزل به اجرا گذارند.
با این رفتار، هم اختلاف و تفاوت‏نظر، بین خانه و مدرسه، اصلا در کار نخواهد بود و خطرات روانى و فکرى براى فرزند، بار نخواهد آورد و هم، فرزند، همه جا را یک فضا و یک محیط، با تفاوت مصداق‏ها، خواهد شناخت و تربیتش مایه‏دارتر خواهد شد.
باید سعى شود که از میل طبیعى کودک به «درک حقایق و کنجکاوى امور» کاسته نگردد و طبع و فطرت او که راست و مستعد تعالى است، منحرف و منحط نشود؛ زیرا همین «راستى طبیعى» به فرزند، «شرافت و عدالت» مى‏بخشد. (۷)
پس، تنها بدى را که نیاموزیم، خود اصل تربیت است و اساس پرورش تمایلات عالى کودک محسوب است. (۸)
براى تربیت و تلطیف حس دینى در شاگرد دبستان، فقط از طرح اختلاف اعتقادى ادیان و تفاوت تشریفات آن‏ها، باید پرهیز کرد و همین احتراز (که حذف بدآموزى و ترک ایجاد شبهه و تردید است) براى پرورش «تمایل عالى فرزند به مبدأ هستى و مبدأ خیر» کافى است. (۹)
اما براى تربیت حس زیبایى دوستى کودک، قبلا باید دانست که: این حس دو فایده دارد:
1 – فایده‏ى فردى که لذت معنوى مى‏دهد و همان لذت، به هنگام برخورد با ناملایمات شدید زندگى، آدمى را به داد مى‏رسد و او را را با ملاحظه‏ى زیبایى‏هاى طبیعت و لطافت حال موجودات طبیعى، فارغ از اندوه مى‏سازد و نشاط مى‏بخشد.
2 – فایده‏ى اجتماعى زیبایى دوستى، آدمى را از خودپسندى و سودجویى کنار مى‏کشد و او را براى درک افکار عالى و انجام کارهاى بزرگ (که خودپسندى، قبلا مانع تحقق آن‏ها مى‏شد) آماده مى‏دارد.
زیبایى، به واسطه‏ى همین دو فایده که دارد و به ویژه آن که انسان را از خودخواهى (که منبع شرور است) به دور مى‏سازد؛ خود قسمتى از خیر است و کار عاطفه‏ى اخلاقى را انجام مى‏دهد و این مسأله، رابطه و مناسبت دقیق «اخلاق و جمال» را به نظر مى‏رساند. (۱۰)
حال گوییم که براى تربیت حس زیبایى دوستى، باید:
الف – طفل را به نظم و ترتیب عادت بدهند (در ترتیب بازیچه‏ها، نظم لوازم تحصیلى، نظم لباس او و بالاخره در نظم راه رفتن، حرف زدن و با ادب و به موقع و صریح جواب دادن و در اداى کلمات و حرکات، دقت داشتن). (۱۱)
ب – قطعاتى قرائتى که متن فارسى درس کودک است، زیبا و جالب برگزیده شوند و با خط زیبا و تصاویر نیکو بیارایند.
ج – از رفتار و گفتار و حال و حرکت زشت، در برابر او، خوددارى نمایند، تا عاطفه‏ى زیبایى دوستى وى از بین نرود و منحرف نگردد و اگر این رفتار بد، از کارفرما یا استاد کار، یا معلم باشد، ذوق صنعتى و علمى او هم زایل مى‏شود. (۱۲)
پی نوشت :
(۱) رنا، ۵۱۹
(۲) استفاده از گفت‏وگوى یک استاد پرورشى کودک (تابعیت از فرمان خدا و رسول و امام نیز، چون مقدمه‏اش «تحقیق و اجتهاد در شایستگى فرمان‏هایشان» بوده، پژوهش صورت گرفته است؛ لذا چنان تابعیتى، عین عقل و صلاح خود آدمى است و آن طاعت، به هیچ‏وجه منافى آزادى و اختیار نیست و ما به همین طریق در علوم مدرسه‏اى، از محققان علمى، بهره مى‏گیریم؛ یعنى به اتکاى علم و شایستگى و بى‏غرضى‏شان در تحقیقات و نظرات، آن‏چه را که اثبات کرده‏اند، بدون تردید، ملاک قرار مى‏دهیم و بر آن پایه، خود بررسى‏هاى بعدى، را عملى مى‏سازیم و این روش را «روش علمى و درست» هم اطلاق مى‏کنیم. – م).
(۳) رنا، ۵۱۹.
(۴) رنا، ۵۲۳.
(۵) رنا، ۵۲۵.
(۶) رنا، ۵۲۶.
(۷) روپ، ۲۳۷.
(۸) چنین استنباط مى‏شود که: خداوند هم براى گذران زندگى ظاهرى آدمى با برقرارى غرایز، علمى نهادى عنایت فرموده و هم براى تعالى روح و رشد باطنى با پایه‏گذارى تمایلات فطرى و طبیعى، به سوى «حق و خیر و جمال و مبدأ هستى» فهم درونى (مساوى عقل) را مسلم داشته است.
(۹) چنین استنباط مى‏شود که: خداوند هم براى گذران زندگى ظاهرى آدمى با برقرارى غرایز، علمى نهادى عنایت فرموده و هم براى تعالى روح و رشد باطنى با پایه‏گذارى تمایلات فطرى و طبیعى، به سوى «حق و خیر و جمال و مبدأ هستى» فهم درونى (مساوى عقل) را مسلم داشته است.
(۱۰) براى تحقیق در ارتباط «جمال و اخلاق» رجوع شود:
اولا – به مقاله‏ى آقاى محمدتقى دانش‏پژوه – در مجله‏ى فلسفه – ش ۴ – تحت عنوان «پیوند زیباشناسى با منطق و اخلاق»
ثانیا – تحقیقى در علت اشتراک لفظى کلماتى که از یک جهت بر یک صفت صورى و ظاهرى و از طرفى بر یک صفت درونى حکایت مى‏کنند، از قبیل کلمه‏ى «خوب» و «زشت» در این استعمال‏ها:
آن‏چه خوبان (یعنى: زیبارویان) همه دارند تو تنها دارى
زن خوب فرمان بر پرسا
کند مرد درویش را پادشاه‏
یعنى: خوش سیرت)
این کار خوب است و آن کار زشت
زیر چهره‏ى زشت، دلى خوب و مهربان مى‏تپید.
ثالثا – به همه‏ى روایات مذهبى و امثال سایر و تعبیرات عامیانه که «حسن ظاهر و خوش صورتى» را بر «حسن باطن و صفاى درون» دلیل دانند و یا به گونه‏اى، آن دو را حاصل یک‏دیگر شناسند و یا لااقل، مربوط به هم، معرفى کنند، بى‏اساس نبوده است؛ به ویژه که از یک مقام غیبى و فوق علمى، صادر شده‏باشند.
(۱۱) به قدرى در داخل زندگى کودک، مسایلى که با نظم و ترتیب و آراستگى و تمیزى سر و کار دارد، اثر «ادب و دقت و وقت‏شناسى و به جا کار کردن و آمادگى و تعالى نظر» در فرزند مى‏نهد که تفکیک این دو موضوع «اخلاق و جمال» دشوار مى‏نماید و اتفاقا همین ربط مستقیم و اصولى، کار تربیت را سهل‏تر مى‏سازد و ناگفته نماند که براى چنین پرورشى واسطه و اسباب کار و نوع آن هر چه باشد، کوچک یا بزرگ، اثر دقیق و مهم خود را در روح و ضمیر کودک مى‏گذارد؛ اعم از آن که به نظر، امرى پیش پا افتاده باشد، مثل «دستمال جیب و سفره» یا برتر از آن.
شکل دستمال، رنگ آن، نظم لبه‏هاى دستمال، تمیزى آن، تا کردن آن، وضع در جیب نهادن دو تا بودن دستمال، یکى براى خشک کردن صورت و دیگرى براى آب بینى و این که در کدام جیب بگذارد، جدا از یک‏دیگر و…
هم‏چنین درباره‏ى سفره‏ى غذا، قطع آن، رنگ آن، نقش روى آن وضع پهن کردن آن، شکل چیدن غذا بر روى آن، طرز نشستن افراد بر گرد آن، آرایش سفره، ذکر آغاز غذا، سپاس‏هاى ضمن غذا خوردن، دقت به غذا و بو و رنگ و طعم آن و توصیف کردن و لذت‏ها را موجب شدن…
همه و همه آموزنده‏ى جمال و ادب و نشاط و خیر و محبت و بلکه تلقین کننده‏ى اعتقاد و صفاى اندیشه و نظر هستند.
(۱۲) روپ، ۲۳۸.
منبع: گامی در مسیر تربیت اسلامی از کودکی تا بلوغ / دکتر رجبعلی مظلومی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید