بیگمان در بین همراهان عیسی رفقای سیاسی مشکوکی هم وجود داشتند. یکی از اعضای هسته مرکزی همراهان عیسی فردی بود مشهور به شمعون غیور (فدایی) (۱)، فدائیان یکی از جنبشهای زیرزمینی ضد-امپراتوری (ضدامپریالیستی) بود که خود را وقف بیرون کردن رومیان از فلسطین کرده بود. ایشان یک دولت یهودی خالص و پیراسته، سنتگرا و تئوکرات میخواستند. برای ناظران عادی ممکن بود آموزههای عیسی همچون حرفهای دیرآشنای فدائیان به نظر برسد. میتوان مسلم فرض کرد در جمع اطراف عیسی فدائیان و دیگر دگراندیشانی بودند که او را مدام میپاییدند تا مبادا از راه سیاسی صواب خارج شود. با اینهمه بعید است عیسی عضوی از مقاومت ضد- امپراتوری بوده باشد. اولا، به نظر میرسد او به مالیات دادن اعتقاد داشته (سهم قیصر را به قیصر دهید) در حالیکه فدائیان چنین اعتقادی نداشتند. درثانی، او دشمن قسم خورده فَریسیان (۲) بود؛ کسانی که به یک معنا، شاخه الاهیاتی فدائیان محسوب میشدند. دلیل دیگری که بعید است او از فدائیان بوده باشد، این است که حواریون او پس از اعداماش دستگیر نشدند. زیرا اگر آنها به عنوان شورشی شناخته شده بودند، نیروهای اشغالگر رومی، به احتمال قریب به یقین، از روی زمین محوشان میکردند. شاید معدودی مبارزِ ضد-امپراتوری (ضدامپریالیستی) در میان حواریون بوده باشد، اما به نظر میرسد بر مقامات رومی مبرهن و آشکار شده بود که جنبش عیسی قصد براندازی دولت را ندارد. به این دلیل نبود که رهبرشان به صلیب کشیده شد. آنها مطمئنا مترصد فرصتی بودند تا عیسی ادعا کند که مسیحا [یعنی منجی موعود] است، زیرا مسیحا، عمدتا، به عنوان یک رهبر سیاسی مبارز شناخته میشد که اسرائیل را مجددا احیا میکند (و آن را روی پاهای خود خواهد ایستاند). اما عیسی همچنین، ادعا نمیکند که مسیحا باشد، مگر در دو جا، که هر دوی آن به لحاظ تاریخی محل شک و تردید است. به هر روی، همچنان که مقامات یهودی و رومی باید تشخیص داده باشند، این تصور که گروهی خانهبه دوش، کاریزماتیک اما عمدتا غیرمسلح، تقریبا زیاد اما نه چشمگیر و قابل ملاحظه، بتوانند معبد (۳) را از بین ببرند یا دولت را سرنگون کنند بیمعنا بود. چرا که بدون احتساب سربازان رومی، هزاران هزار نگهبان از معبد محافظت میکردند. ممکن است تلاش عیسی برای پاکسازی معبد از صرافان، که به شکل مخاطرهآمیزی به کام خطر کفرگویی میرفت، برای معارضاناش کافی بود که او را به صُلابه بکشند. اما قصد عیسی از بیرون راندنِ صرافان، اقدامی «ضدسرمایهداری» نبود. عیسی میزهای صرافان و کبوترفروشان را واژگون میکند و آنجا را کُنام دزدان اعلام میکند، اما اکنون به نظر میرسد این اظهارات بعدها افزوده شده است. سخنان او احتمالا بر انهدام و نابودی معبد به معنایی نمادین دلالت میکرد، و نه انزجار او نسبت به کثافتکاریهای تجاری آن.او به احتمال زیاد به خاطر سرپیچی و نافرمانی، محکوم و به عنوان خطری برای نظم عمومی به دست مقامات سپرده شد. احتمالا پیلاطس (۴) حکم مرگ عیسی را به اتهام یک مدعی مسیحابودن صادر کرد، اگرچه نه او و نه خودِ عیسی باور نداشتند که او مسیحا باشد. مسیحا («کریستوس» در یونانی) توسط یهود به عنوان چهرهای شاهانه و جنگجووار توصیف شده بود، حال آنکه ورود عیسی به اورشلیم بر پشت یک الاغ را میتوان حمل بر ژستی ضدمسیحایی کرد، طعنهای نیشدار به هر انگارهای از حکمرانی نظامی.
بدینقرار آیا عیسی یک رهبر روحانی بود تا یک رهبر سیاسی؟
برای عیسی، هیچ وجهالمصالحهای میان قلمرو عدالت- ملکوتِ خداوند- و قدرتهای این دنیا نمیتواند باشد. در این مورد، او با اطرافیاناش با قاطعیتی سازشناپذیر مواجه میشود. یا با عیسی هستی یا بر او؛ هیچ حد وسطِ لیبرالمآبانهای روا نیست. مسئله این نیست که به سیاق اصلاحطلبان، در پیالههای کهنه شرابی نو ریزیم، هدف درانداختن طرح نظامی نو و فراتر از حد تصور است که، از نظر عیسی، هماینک با خشونت تمام رفتهرفته در جهان سر میزند. نظامی نو که او خود را در آنِ واحد، منادی و تجسد آن به شمار میآورد. بدینمعنا، او یک آوانگارد و پیش رو است و نه یک اصلاحطلب اجتماعی.
تا حدودی همچون سوسیالیسم برای مارکس، قلمرو عدالت هم درونماندگار در اکنون است و هم هدفی که باید نشانه گرفت و بدان رسید. اما به سبک و سیاق سوسیالیسم تکاملی، هیچ گذارِ بیدردسر و همواری از کهنه به نو در کار نیست. با توجه به اضطرار و سختی شرایط ما – یعنی همان چیزی که اناجیل به آن به مثابه «گناه جهان» اشاره میکنند- دستیابی به یک نظم اجتماعی عادلانه مستلزم درگیری با مرگ، نیستی، پریشانی و از خودگذشتن است.
یکی از دلایلی که عیسی و پیرواناش انتظار داشتند ملکوت خداوند خیلی زود فرا رسد این است که آنها به هیچوجه اعتقاد نداشتند که فعالیت انسان ممکن است کوچکترین نقشی در کمک به استقرار آن داشته باشد. برای مسیحیان اولیه، ملکوت عطیهای از جانب خداوند بود، نه کار تاریخ. در جهانبینی اناجیل این قسم الاهیات سیاسی محلی از اعراب ندارد، و همین یکی از دلایلی است که مشخص میکند چرا عیسی یک انقلابی، به مفهومی که لنین را میتوان نامید، نبود. او یک لنینیست نبود، چرا که هیچ تصوری از خود-تعیینکنندگی تاریخی نداشت. تنها نوع تاریخ که اهمیت و موضوعیت داشت Heilsgeschichte یا تاریخ رستگاری بود.
بنابراین مسیحیت به طرز قابل ملاحظهای بدبینانهتر است تا اومانیسم سکولار، همچنانکه بیاندازه خوشبینانهتر است. از یک سو، به شدت در مورد علاجناپذیری بیماری بشر، واقعگراست: انحراف میل بشر، استیلای بتپرستی و وهمزدگی، بدنامی رنج، دوام محنتبار ظلم و بیعدالتی، نایابی فضیلت عمومی، وقاحت قدرت، سستپایی نیکی و احسان، و قدرت هولناک شهوت و سودپرستی.از سوی دیگر، نه تنها اصرار دارد که نجات بشر از این بیماری هولناک ممکن است، بلکه بهطرز شگفتانگیزی معتقد است که این نجات به یک معنی هماینک اتفاق افتاده است. حتی ماشینانگارترین مارکسیستها هم این روزها ادعا نمیکنند که سوسیالیسم ناگزیر است، چه رسد به اینکه از پیش بدون توجه ما رخ داده باشد اما برای ایمان مسیحی، ظهور ملکوت قطعی و تضمینشده است، زیرا برخاستن عیسی از میان مردگان پیشاپیش آن را بنا نهاده است. یک دولتشهر جدید امکانپذیر است اما تنها بر اساس یک تنِ تبدلیافته. این همان است که در سنت بدان رستاخیز میگویند.
پس آیا عیسی یک انقلابی بود؟ نه به معنایی که لنین یا تروتسکی انقلابی شناخته میشوند. اما آیا بدین علت که کمتر از آندو انقلابی بود، یا بدین علت که بیشتر؟ قطعا کمتر از اینجهت که او از براندازی و سرنگونی ساختار قدرتی که با آن روبهرو بود، دفاع نمیکرد؛ اما ضمنا به این علت که انتظار داشت این ساختار قدرت، به زودی به وسیله شکل کاملتری از حیات محو شود که عدالت، صلح، رفاقت و سرزندگی روحی آن را لنین و تروتسکی به خواب هم نمیدیدند. بنابراین شاید پاسخ این نیست که عیسی کمتر یا بیشتر انقلابی بود، بلکه این است که او در عینحال هم بیشتر و هم کمتر انقلابی بود.
پینوشتها:
۱- در اناجیل اربعه تنها یکبار یکی از حواریون عیسی «شمعون معروف به غیور» معرفی شده است. و غیور بهزعم مورخان مسیحی به احتمال زیاد اشاره به فرقه تندرو و متعصبی از یهودیان ناسیونالیست و مخالف حکومت روم در فلسطین بوده که خود را گماشتگان خدا برای نجات امتشان از شر جائران بیگانه میخواندند، با این شعار که «هیچ قاعدهای نیست مگر شریعت- هیچ شاهی نیست الا خدا». ایشان در مخالفت با نیروهای اشغالگرِ رومی و نیز با آن دسته از هممیهنانشان که گرایش به فرهنگ هلنی (یونانی) داشتند، هیچ نرمشی نشان نمیدادند، از اینروی میتوان ایشان را «فدائیان» نامید. طبق برخی روایات مسیحی، یهودای اسخر یوطی هم جزو این فرقه بوده است.
۲- طبق روایات اناجیل، عیسی به فریسیان انتقادهای زیادی میکرد. از جمله چنین خردهگیریهایی را میتوان در این عبارات او یافت:
وای به حال شما فریسیان! شما از نعناع و سداب و انواع ادویه گیاهی دهک میدهید، اما به عدالت و محبت خدا توجهی ندارید. اینها چیزهایی است که باید به عمل میآوردید، بدون آنکه از دیگران غفلت بورزید… ای معلمان شریعت [احبار]، شما هم بهتر نیستید! چون بارهای غیرقابل تحمل بر دوش مردم میگذارید، و خود انگشتی به بار نمیزنید. (لوقا، ۱۱، ۴۲، ۴۶)
۳- حکایت «تطهیر هیکل [= معبد]» در سه انجیل اول آمده است. محض نمونه در انجیل لوقا باب ۱۹، آیات ۴۵ تا ۴۸: و چون داخل هیکل شد کسانی را که در آنجا خرید و فروش میکردند به بیروننمودن آغاز کرد. و به ایشان گفت: «مکتوب است که خانه من خانه عبادت است لیکن شما آن را مُغاره دزدان ساختهاید» و هر روز در هیکل تعلیم میداد اما رؤسای کَهَنه… قصد هلاکِ او کردند. و نیافتند چه کنند زیرا تمامی مردم بر او آویخته بودند که از او بشنوند.
۴- پونطیوس پیلاطس، حاکم رومی یهودیه که عیسی را تسلیم یهودیان کرد تا درباب تصلیب و اعدام وی تصمیم بگیرند.
به نقل از: کتاب جدید ایگلتون درباره اناجیل (انتشارات ورسو)
نویسنده : تری ایگلتون
مترجم : صالح نجفى
مترجم : رحمان بوذرى
آیا عیسی فردی انقلابی بود؟
- دی ۷, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 79 نفر
- برچسب ها : آموزههاي عيسي, سهم قيصر, ضدامپرياليستي, فرقه های سری, کريستوس, مسیحیت