سرزمین مقدّس فلسطین یا همراه بخشی از شام یا همه منطقه شامات، مهد پیامبران و سرزمین موعود بنیاسرائیل
همه مناطق کره زمین از جهت انتساب به آفریدگارشان از صبغهای قدسی برخوردارند. (عنکبوت/۲۹، ۵۶؛ فصلت/۴۱، ۱۰) با این حال، در قرآن فقط یک سرزمین را مقدّس دانسته (مائده/۵، ۲۱؛ طه/۲۰، ۱۲؛ نازعات/۷۹، ۱۶)، و مناطق گوناگون آن، مبارک خوانده شده است[۱] (اعراف/۷، ۱۳۷؛ اسراء/۱۷، ۱؛ انبیاء/۲۱، ۷۱ و ۸۱؛ قصص/۲۸، ۳۰؛ سبأ/۳۴، ۱۸)؛ البتّه صفت مبارک در یک مورد دیگر نیز برای کعبه بهکار رفته است (آلعمران/۳، ۹۶). واژه «طور» (طه/۲۰،۸۰؛ مؤمنون/۲۳، ۲۰؛ تین/۹۵، ۲) و گاه، ارض با الف و لام عهد (اسراء/۱۷، ۱۰۴)، به سرزمین مورد نظر اشاره دارند. این سرزمین در قرآن به «مُبَوَّاَ صِدق» بهمعنای جایگاه صدق و راستی (یونس/۱۰، ۹۳) و «رَبوَه ذاتِ قَرار و مَعین» بهمعنای سرزمین مرتفع دارای امنیّت و دارای آب (مؤمنون/۲۳، ۵۰) نیز وصف شده است.تاریخچه:
سابقه این سرزمین به پیش از هجرت ابراهیم به آن بازمیگردد و از دیرباز به سرزمین کنعانیان معروف بوده است.[۲] برخی نیز از نگاه اسطورهای، سابقه آن را به آغاز ظهور بشر در زمین بازگرداندهاند.[۳] اورشلیم در نقش نمادی از تمام آن سرزمین مقدّس، از مهمترین مناطق آن بهشمار میرود که نخستین اثر باستانی آن به قرن۱۹ و سپس ۱۴ قبل از میلاد بازمیگردد.[۴] این شهر در کتاب مقدّس، به نامهای یبوس،[۵] اریئیل،[۶]شهر نیکی و عدالت و امان،[۷] شهر پاکی،[۸] شهر مقدّس،[۹] عروس خداوند،[۱۰] سرزمین مقدّس،[۱۱] ارض موعود،[۱۲] و سرزمین اسرائیل[۱۳] یادده است. بیتالمقدّس، در طول تاریخ، ساکنان گوناگونی را به خود دیده است؛ کنعانیان، حثّیان، یبوسیان، اموریان[۱۴] عبرانیان (یهود) و سرانجام عربها هریک در دورهای به آن رویآوردهاند.
برخی، وعدههای کتاب مقدّس درباره مالکیّت این سرزمین را دستآویزی برای برخی یهودیان افراطی موسوم به صهیونیستها، جهت کسب مشروعیّت سلطه بر آن سرزمین میدانند که بر اثر آن (وموقعیّت راهبردی فلسطین در خاورمیانه) موضوع سرزمین مقدّس، صبغه سیاسی شدیدی یافته و نزاعهای درون طایفهای و بین الادیانی فراوانی را پدید آورده است.[۱۵] فراتر از نگاه غیرمذهبی و سکولار رایج در جهان امروز که مشروعیّت اینگونه مالکیّتها را پذیرا نیست، آنچه از نگاه مطالعات تاریخی و کشفیّات باستانشناسی و نیز گزارشهای عهدعتیق مسلّم است، سرزمین مقدّس در اصل از آن اقوام بومی دیگری (معروف به کنعانیان بیشتر از نژاد سامی و برخی از آنها از قبایل عرب شبه جزیره عربستان) غیر از بنیاسرائیل بوده[۱۶] و فقط در دورهای متأخّر در حدود ۱۰۰۰ قبل از میلاد به مرکز حکومت یهود تبدیل شده که آن نیز مدّت زمان بسیاری نپاییده و این حکومت فقط در زمان داوود و سلیمان بهطور مستقل وجود داشته و در دورههای بعد بر اثر حملات فرعونهای مصر، آشوریان، بابلیان، مقدونیان و رومیان، همواره مستعمره قدرتی بیگانه بوده و سرانجام در دوره تیتوس و آدریانوس رومی به کلّی محو و نابود شده است و یهودیان برای همیشه از آن به نقاط گوناگون جهان کوچکردهاند.
افزون بر آن در دوره حضور یهودیان نیز نزاعهای مستمری میان ایشان و اقوام بومی آن سرزمین گزارش شده است.[۱۷] نزاعهای مستمر مذهبی بر سر این سرزمین، بیشتر میان یهودیان و مسیحیان در یک دوره، و مسیحیان و مسلمانان در دوره دیگر (طی کشورگشاییهای اسلامی و سپس جنگهای صلیبی) جریان داشته و هیچ گاه جز در عصر حاضر، نزاعی میان مسلمانان و یهودیان بر سر حاکمیّت این سرزمین وجود نداشته است.[۱۸] در این میان، انگیزههای صرفاً سیاسی ـ استعماری و غیر مذهبی از سوی گروهی از یهودیان افراطی بهطور مشهود به چشم میخورد که یهودیان مذهبی بسیاری با آن مخالفت کردهاند. وعدهها و بهطور کلّی پیام کتاب مقدّس از نگاه بسیاری از متألّهان یهود درباره آرمان اخلاقی و سنّت معنوی پیامبران بنیاسرائیل و نه اندیشهای صرفاً نژادپرستانه و ملّت محور بوده و به ضرورت اتّحاد مردم یهود با خدای پیامبرانشان اشاره دارد. تقدّس این سرزمین از نگاه پیامبران یهود، نه از خاک و نژاد آن، بلکه از وحدت مردم آن با خداوند نشأت میگیرد که مالکیّت الهی بر آن نیز تابعی از این اصل است. احساس تعارض جدّی میان سنّت معنوی پیامبران یهود با تشکیل دولتی سیاسی در فلسطین که مستلزم جنگ و خونریزی و اختلاف ادیان و مذاهب توحیدی است، از سوی بسیاری از شخصیّتهای مذهبی، سیاسی و علمی یهود چون مارتین بوبر، به صراحت ابراز شده و همچنان از سوی برخی محافل مذهبی یهود دنبالمیشود.[۱۹]
تقدّس این سرزمین نزد پیروان هر یک از سه دین ابراهیمی معتبر است.[۲۰] آثار و بناهای مذهبی فراوانی در این سرزمین برای هر یک از پیروان این سه دین وجود دارد که دیوار ندبه برای یهودیان، کلیسای قیامت برای مسیحیان و مسجدالاقصی برای مسلمانان از اهمّ آنها بوده و تداعیگر خاطرههای مذهبی هر یک از آن دیانتها هستند.[۲۱] روایات بسیاری درباره برتری بیتالمقدّس در منابع اسلامی آمده[۲۲] و کتابهای بسیاری نیز به این منظور نگاشته شده که تعداد آنها بنا به کتابشناسی یکی از معاصران به بیشاز پنجاه مورد میرسد.[۲۳] روایات فراوانی نیز درباره برتری همه سرزمین شام در دست است[۲۴] که باتوجّه به وجود انگیزه برای جعل اینگونه فضایل از سوی بنیامیّه، درباره بسیاری از آنها تردید جدّی وجود دارد.[۲۵] وجه قداست و مبارک بودن آن سرزمین از هر دو جهت دینی و دنیایی گزارش شده است. آن سرزمین پرنعمت، آب فراوان و زمین حاصلخیز داشته[۲۶] و مهد پیامبران،[۲۷] محلّ نزول وحی،[۲۸] معبد عابدان و مسکن صالحان،[۲۹] مسکن یعقوب و اسحاق و یوسف[۳۰] و محلّ دفن ابراهیم[۳۱] بوده و مردم آن در برهههای متعدّدی از تاریخ، سردمدار توحید و مبارزه با شرک و مظاهر آنبودهاند.[۳۲]
اختلاف نظرهایی در تعیین حدود این سرزمین وجود دارد. محدوده این سرزمین در دورههای گوناگون حضور یهود در آن، همواره متغیّر بوده است؛[۳۳] امّا در تورات، مرزهای کاملاً مشخصّی برای سرزمین موعود بنیاسراییل معیّنشده[۳۴] که در برخی تفاسیر نیز منعکس شده است.[۳۵] با این حال، عموم مفسّران و مورّخان اسلامی که قداست آن را فراتر از جریان مالکیّت بنیاسرائیل بر آن مینگرند، با توجّه به آیات گوناگون قرآن نظریّات متعدّدی درباره حدود آن ارائه دادهاند که میتوان آنها را سه دسته کرد سرتاسر زمین شام،[۳۶] از مصر تا فرات،[۳۷] بخشهایی از فلسطین و شام،[۳۸] مصر و شام،[۳۹] فلسطین.[۴۰] گویا مرکز این سرزمین مقدّس، همان اورشلیم یا بیتالمقدس و طور سینا، محلّ ملاقات موسی با خدا بوده؛ سپس قداست آن به مناطق اطراف نیز به مناسبتهای گوناگونی که برای پیامبران ابراهیمی رخ داده، تسری یافته است. برخی از این مناسبتها در دعای سمات یادشدهاند؛[۴۱] بنابراین، همه منطقه شامات از آن روی که مهد پیامبران و محلّ ظهور و گسترش ادیان الهی بوده است، مقدّس شمرده میشود[۴۲] و هر یک از ماجراهای قرآنی درباره این سرزمین، به منطقهای از آن مربوط میگردد.یادکردهای سرزمین مقدّس در قرآن:
۱. نخستین یاد از این سرزمین بهطور هماهنگ در قرآن و تورات به ماجرای هجرت ابراهیم از بابل مربوط میشود. ابراهیم به همراه لوط پس از ماجراهایی که در بابل برایش رخ داد، بهسوی سرزمینی به راه افتاد که از سوی خداوند، مبارک شناسانده شده است: «ونَجّینـهُ و لوطـًا إِلَی الأَرضِ الَّتِی بـرَکنا فِیها لِلعـلَمین». (انبیاء/، ۷۱) مفسّران، این سرزمین را فلسطین یا شام دانستهاند[۴۳] و برکت آن را برای جهانیان از آن روی شمردهاند که شرایع آسمانی و ادیان الهی از آن سرزمین به دیگر نقاط جهان گسترش یافت.[۴۴] این محلّ در تورات، سرزمین کنعان معرّفی شده[۴۵] و آن را در زمره سرزمینهای میان فرات تا نیل،[۴۶] هدیهای ازسوی خدا به نسل ابراهیم دانسته[۴۷] که گزارش آن در منابع اسلامی نیز راه یافته است.[۴۸] برخی پژوهشگران معاصر در اعتبار این دسته از گزارههای کتاب مقدّس تشکیک کرده و آن را از اسطورههای یهود شمردهاند؛[۴۹]ازاینروی، یهود به آن «سرزمین مواعید» گفتهاند.[۵۰] گزارش نامشهوری نیز به استناد آیه «إِنّ أَوّلَ بَیت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلّذِی بِبَکّهَ مُبارَکـًا و هُدی لِلعـلَمِین» (آلعمران/۳، ۹۶)، سرزمین هجرت ابراهیم را مکّه دانسته است.[۵۱]
پس از ابراهیم، یعقوب و فرزندان وی به دنبال قدرت یافتن یوسف در مصر و پدید آمدن قحطی در کنعان، این سرزمین را ترک گفته، بهسوی مصر روان شدند[۵۲] تا آنکه سالها بعد موسی در بازگشت از مدین به مصر از بخشی از این سرزمین گذر میکند. او در منطقهای که قرآن از آن با عنوان وادی مقدّس که احتمالاً نام آن طوی بوده[۵۳] «فَلَمّا أَتـلـها نُودِی یـموسی إنّی أَنا رَبُّکَ فَاخلَع نَعلَیکَ إِنّکَ بِالوادِ المُقدّسِ طُوًی» (طه/۲۰، ۱۱ـ۱۲)، و وادی ایمن «فَلَمّا أَتـلـهَا نودِی مِن شَـطِی الوَادِ الأَیمنِ فِیالبُقعهِ المُبـرکهِ…» (قصص/۲۸، ۳۰) یاد میکند، در حال گذر بود که ماجرای سخن گفتن خداوند با وی در آن مکان رخ داد و به پیامبری بهسوی فرعون فرستاده شد. در آیه۲۰ مؤمنون/۲۳ و ۲ تین/۹۵ از منطقهای به نام طور سینا یا طور سینین یادشده که به اعتقاد برخی مفسّران، همان محلّ دیدار موسی با خدا بوده است.[۵۴] این منطقه را نام کوهی در فلسطین یا سرزمین میان مصر و ایله دانستهاند.[۵۵]
موسی در ماجرای کوچ بنیاسرائیل از مصر، همواره آنان را به سکونت و استقرار در زمین موهوب از سوی خدا امید میداد: «قالَ موسی لِقومِه استَعِینوا بِاللّهِ و اصبِروا إِنّ الأرضَ لِلّهِ یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ … قالوا أُوذِینا مِن قَبلِ أَن تَأتِینا و مِن بَعدِ ما جِئتَنا قالَ عَسی رَبُّکُم أَن یُهلِکَ عَدوَّکُم و یَستَخلِفَکُم فِیالأَرض…». (اعراف/۷، ۱۲۸ـ۱۲۹) در آیات ۵ـ۶ قصص/۲۸ نیز به اراده خداوند مبنی بر حاکمیّت بنیاسرائیل در زمین، پس از استضعاف بهدست فرعونیان اشاره شده است: «ونُرِیدُ أَننَمُنَّ عَلَی الّذِینَ استُضعِفوا فِی الأَرضِ ونَجعَلهُم أَئِمّهً و نَجعَلهُم الورِثین و نُمکِّنَ لَهُم فِیالأَرضِ و نُرِی فِرعَونَ و هـمـنَ وجُنودَهُما مِنهُم ما کانوا یَحذَرون». مفسّران، مقصود از این سرزمین موهوب را مصر یا عنوانی عام برای هر سرزمینی دانستهاند؛[۵۶] امّا با توجّه به دیگر آیات مربوط به کوچ بنیاسرائیل به نظر میرسد که مقصود، همان سرزمین موعود در فلسطیناست.
موسی پس از خروج از مصر و نابودی فرعون، بنیاسرائیل را بهسوی مشرق گسیل داشت و آنان را به فتح سرزمین مقدّس فرمان داد که خداوند از آنِ ایشان ساخته بود: «یـقَومِ ادخُلوا الأَرضَ المُقدَّسهَ الّتِی کَتبَ اللّهُ لَکُم و لاَتَرتَدّوا عَلی أَدبارِکُم فَتنقَلِبوا خـسِرین». (مائده/۵، ۲۱) بنیاسرائیل از ساکنان نیرومند آن که در تفاسیر به نام عمالقه معروفند،[۵۷] هراسیده، از رفتن به آن دیار پرهیز کردند: «قالوا یـموسی إنّ فِیها قَومًا جَبّارِین و إِنّا لَننَدخُلَها حَتّی یَخرُجوا مِنها فَإِن یَخرُجوا مِنها فَإِنّا دخِلون». (مائده/۵،۲۲) برخی مفسّران، ذیل این آیات به نقل گزارش تورات[۵۸] مبنی بر فرستادن نقبای بنیاسرائیل برای تجسّس از احوال مردم آن سرزمین پرداختهاند.[۵۹] آن ۱۲ نقیب با مشاهده هیکل تنومند و نیروی بسیار آن مردم به هراس آمده و به رغم فرمان موسی یا پیمان بین خویش مبنی بر کتمان این خبر، آن را میان قبایل خویش شایع کردند و بدین وسیله هراس را در دل آنها افکندند.[۶۰] در منابع اسلامی، گزارشهای افسانهوار[۶۱] بسیاری در وصف تنومندی و نیرومندی آن مردم و رهبرشان عوجبنعناق آمده است.[۶۲] از میان نقبای دوازدهگانه فقط دو نفر به نام یوشعبننون و کالببنیوفنا به آن فرمان یا پیمان وفادار ماندند. آنان مردم را به مبارزه با عمالقه تشویق کرده، پیروزی آنها را حتمی شمردند:[۶۳] «قالَ رَجُلانِ مِنَ الّذِینَ یَخافونَ أَنعمَ اللّهُ عَلیهِمَا ادخُلوا عَلیهِم البابَ فَإِذا دَخلتُموهُ فَإِنّکُم غـلِبونَ و عَلَی اللّهِ فَتوکَّلوا إِن کنتُم مُؤمِنین». (مائده/۵، ۲۳) برخی، با قرائت «یخافون» بهصورت مجهول، آن دو مرد را از عمالقه شمردهاند که به موسی ایمان آورده بودند.[۶۴] به هر روی، مردم با بیاعتنایی به سفارش آن دو مرد و بنا به برخی روایات با تهدید آنها به مرگ[۶۵] از فرمان موسی سرپیچیدند: «قالوا یـموسی إِنّا لَننَدخُلَها أَبدًا مادَاموا فِیها فَاذهَب أَنتَ و ربُّکَ فَقـتِلا إِنّا هـهُنا قـعِدون» (مائده/۵، ۲۴) و خواهان بازگشت بهسوی مصر شدند[۶۶]: «…قالَ أَتستَبدِلونَ الّذِی هُوَ أَدنی بِالّذِی هُوَ خَیرٌ اهبِطوا مِصرًا فَإِنَّ لَکُم ما سَألتُم و ضُرِبَت عَلَیهِم الذِّلّهُ والمَسکنَه…». (بقره/۲، ۶۱) موسی با دلی شکسته، شکایت قوم خود را نزد خدا برد و داوری اورا درباره ایشان طلبید[۶۷]: «قالَ رَبِّ إِنّی لاَأَملِکُ إلاّ نَفسِی و أَخِی فَافرُق بَینَنا و بَینَ القَومِ الفَـسِقین» (مائده/۵، ۲۵)، و بدین ترتیب، خداوند، سرگردانی ۴۰ ساله را در بیابانهای بین مصر و فلسطین برای آنان مقدر کرد: «قالَ فَإِنّها مُحرَّمهٌ عَلیهِم أَربعِینَ سَنهً یَتِیهونَ فِیالأرضِ فَلاَ تَأسَ عَلَی القَومِ الفَـسِقین». (مائده/۵،۲۶) در روایتی غیر مشهور، به عزیمت موسی به همراه یاران اندکش برای جنگ با عمالقه اشاره شده و از فتح آن سرزمین بهدست وی، خبر داده شده است؛ امّا بنا به روایات مشهور که با گزارش تورات نیز سازگار است، یوشعبننون جانشین موسی پس از پایان دوره سرگردانی به فتح آن سرزمین موفّق شد[۶۸] و آن را میان اسباط بنیاسرائیل تقسیم کرد.[۶۹] خداوند، پیش از فتح فلسطین به آنان فرمان داد تا هنگام ورود به آن سرزمین، عبارتی را به منظور سپاس از او و استغفار از گناهانشان بر زبان آورند؛[۷۰] امّا آنان این بار نیز از فرمان خداوند سرپیچیدند: «وإِذ قُلنا ادخُلوا هـذِهِ القَریهَ فکُلوا مِنها حَیثُ شِئتُم رَغدًا وادخُلوا البابَ سُجّدًا و قولوا حِطّهٌ نَغفِر لَکُم خَطـیـکُم و سَنزیدُ المُحسِنینَ فَبَدَّلَ الّذِینَ ظَلَموا قَولاً غَیرَ الّذِی قِیلَ لَهُم…». (بقره/۲، ۵۸ـ۵۹) واقعه فتح فلسطین و سکونت یهود در آن و مناطقی از اردن و شام در آیات متعدّدی یکی از نعمتهای بزرگ خداوند به بنیاسرائیل دانسته شده است: «وأَورَثنا القَومَ الّذِینَ کانوا یُستَضعَفونَ مَشـرِقَ الأَرضِ و مَغـرِبَها الَّتِی بـرَکنا فِیها و تَمّت کَلِمَتُ رَبِّکَ الحُسنَی عَلی بَنِیإسرءِیلَ بِما صَبَروا…». (اعراف/۷، ۱۳۷؛ نیز یونس/۱۰، ۹۳؛ اسراء/۱۷، ۱۰۴) در این آیات، ماجرای قدرت یافتن و تسلّط بنیاسرائیل بر سرزمین موعود، بیدرنگ پس از ماجرای غرق فرعون آمده و در آیه۵۹ شعراء/۲۶ نیز به صراحت از جانشینی بنیاسرائیل به جای فرعونیان یادشده که برخی مفسّران را واداشته تا آن سرزمین را مصر بپندارند[۷۱] که چندان قابل قبول به نظر نمیرسد.[۷۲] برخی نیز گزارش یوسیفوس، مورّخ یهودی[۷۳] مبنی بر بازگشت موسی به مصر و حکومت بر آن را تقویت کردهاند.[۷۴] عدّهای دیگر از تسلّط داوود و سلیمان بر مصر بهصورت تأویل این آیات یادکردهاند؛[۷۵] امّا به نظر میرسد با توجّه به سلطه فرعونیان بر سرزمینهای اطرافشان، منظور از استخلاف بنیاسرائیل در جای فرعونیان، تسلّط آنها بر مستعمراتشان در فلسطین و شام و اردن باشد.[۷۶] دانشمندان اسلامی هنگام بحث از تعارض دو فرمان خداوند مبنی بر واگذاری سرزمینهای مقدّس به بنیاسرائیل و حرام شمردن آن سرزمینها برایشان (مائده/۵، ۲۱ و ۲۶) در برابر گزارش تورات که در ملکیّت دائم یهود بر سرزمینهای مقدّس ظهور دارد،[۷۷] آن را به استناد برخی آیات قرآن، مالکیّتی مشروط به طاعت و بندگی خدا دانستهاند[۷۸]: «…و یَستَخلِفکُم فِیالأَرضِ فَینظُرَ کَیفَ تَعمَلون». (اعراف/۷، ۱۲۹؛ ابراهیم/۱۴، ۷) خداوند در آغاز سوره اسراء نیز از سلطه اقوامی دیگر بر سرزمینهای مقدّس برای مجازات بنیاسرائیل یادکرده و از تکرار این مجازات درصورت بدکرداری دوباره آنان خبر داده است: «وقَضَینا إِلی بَنِیإِسرءِیلَ فِی الکِتـبِ لَتُفسِدُنّ فِیالأَرضِ مَرّتَین … فَإذا جَاءَ وَعدُ أولَـهُما بَعَثنا عَلیکُم عِبادًا لَنا أُولِی بَأس شَدِید … … فإِذا جَاءَ وعدُ الأَخِرهِ لِیَسُـُوا وُجوهَکُم و لِیَدخُلوا المَسجِدَ … … و إِن عُدتُّم عُدنا…». (اسراء/۱۷،۴ـ۸)
۲. دیگر یادکرد سرزمین مقدّس در قرآن به تسخیر باد در دست سلیمان مربوط میشود. باد همانند برخی دیگر از پدیدهها در اختیار سلیمان قرار گرفته بود و او آن را در سرزمین با برکت خداوند به گردش درمیآورد: «ولِسُلَیمـنَ الرِّیحَ عاصِفَهً تَجرِی بِأمرِه إِلَی الأَرضِ الّتِی بـرَکنا فِیها…». (انبیاء/۲۱،۸۱) برخی مفسّران، ذیل این آیه، گزارشی افسانهوار را از سوار شدن سلیمان و یارانش بر این پدیده طبیعی ذکر کردهاند[۷۹] که آیات قرآن گویای آن نیست.
۳. پیوستگی سرزمین سبأ به شام و فلسطین در دوره آبادانی یمن از دیگر یادکردهای سرزمین مقدّس در قرآن است. مردم سبأ در سفر بازرگانی به شام و بیتالمقدّس از روستایی به روستای دیگر درآمده، هرگز نیازمند گذر از بیابانهای گسترده و غیرمسکون نبودند[۸۰]: «وجَعلنا بَینهُم و بَینَ القُرَی الَّتِی بـرَکنا فِیها قُرًی ظـهِرَهً و قَدَّرنا فِیهَا السَّیرَ سِیروا فِیها لَیالِی و أَیّامًا ءَامِنین». (سبأ/۳۴،۱۸) آنان چون قدر این نعمت را ندانستند، خداوند آن را از ایشان گرفت و جاده بازرگانی آنها خراب و ناآباد شد و خود نیز پاره پاره و پراکنده شدند[۸۱]: «فَقالوا رَبَّنا بَـعِد بَینَ أَسفارنا و ظَلَموا أَنفسَهُم فَجَعلنـهُم أَحادِیثَ و مزّقنـهُم کُلَّ مُمزَّق…». (سبأ/۳۴، ۱۹)
۴. مفسّران، ذیل داستان عزیر یا ارمیا که هنگام گذر از اورشلیم خراب، به یاد رستاخیز افتاد و به مرگی صد ساله فرو رفت، از سرزمین مقدّس یادکردهاند[۸۲]: «کَالّذِی مَرَّ عَلی قَریَه … قالَ أَنَّی یُحیی هَـذِهِ اللّهُ بَعدَ مَوتِها…». (بقره/۲، ۲۵۹) در آیه۵۰ مؤمنون/۲۳ از مأوا گزیدن عیسی و مادرش مریم در مکانی بلند و امن و دارای آب، یادشده که به بیتالمقدس یا برخی مناطق اطراف آن تفسیر شده[۸۳] و به جریان ولادت حضرت مربوط دانسته شده است.[۸۴]
۵. یادکرد دیگر سرزمین مقدّس در قرآن به ماجرای معراج پیامبر از مکّه به مسجدالاقصی در مرحله اوّل و پس از آنجا به آسمان در مرحله دوم مربوط میشود[۸۵]: «سُبحَـنَ الّذِی أَسرَی بِعبدِه لَیلاً مِنَ المَسجِدِالحَرامِ إِلَی المَسجِد الأَقصَا الَّذِی بَـرکنَا حَولَهُ لِنُرِیَه مِن ءَایـتِنا…». (اسراء/۱۷،۱)
عبداللهبن سلام از راویان اسرائیلیات در تفسیر آیه۴۱ ق/۵۰ صحرای محشر را در ارض مقدّسه دانسته و آن را در زمره فضایل بیتالمقدّس شمرده است.[۸۶] ارض مقدّسه در برخی روایات شیعه بر سرزمینهای مقدّس دیگر مانند نجف و کربلا تطبیق شده است.[۸۷]منابع
الاشباه و النظایر فی القرآن الکریم؛ انوار التنزیل واسرار التأویل، بیضاوی؛ الانس الجلیل فی قصه موسی وفرعون و بنیاسرائیل؛ بحارالانوار؛ البرهان فی تفسیرالقرآن؛ بیتالمقدس شهر پیامبران؛ تاریخ الامم والملوک، طبری؛ تاریخ یک ارتداد؛ تفسیر التحریر والتنویر؛ تفسیر عبدالرزاق؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المنار؛ تفسیر نمونه؛ تهذیبالاحکام؛ جامعالبیان عن تأویل آیالقرآن؛ الجامعلأحکام القرآن، قرطبی؛ جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ روضه الواعظین؛ الفرقان فی تفسیر القرآن؛ قاموس الکتاب المقدس؛ قصصالانبیاء، راوندی؛ الکامل فی التاریخ؛ کتاب مقدس؛ الکشاف؛ کشفالاسرار و عدهالابرار؛ مؤلفات جرجیزیدان الکامله؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ مختصر کتاب البلدان؛ معانیالاخبار؛ معجم اللاهوت الکتابی؛ مقارنه الادیان الیهودیه؛ الموسوعه الذهبیه للعلومالاسلامیه؛ الموسوعه الفلسطینیه؛ المیزان فی تفسیرالقرآن.
EncycLopedia of IsLam.
EncycLopedia of Britanica.پی نوشت:
[۱]. المیزان، ج۸، ص۲۲۸.
[۲]. قاموس الکتاب المقدس، ص۷۸۹.
[۳]. الانس الجلیل، ج۱، ص۷ـ۸.
[۴]. قاموس الکتاب المقدس، «اورشلیم»؛ معجماللاهوت الکتابی، ص۱۲۴.
[۵]. کتاب مقدّس، داوران ۱۹: ۱۰ـ۱۱.
[۶]. همان، اشعیا ۲۹: ۱.
[۷]. همان، اشعیا ۱: ۲۶.
[۸]. همان، اشعیا ۴۸: ۲.
[۹]. همان، متی ۴: ۵.
[۱۰]. همان، اشعیا ۶۲: ۴.
[۱۱]. همان، زکریا ۲: ۱۲.
[۱۲]. همان، عبرانیان ۱۱: ۹.
[۱۳]. همان، سموئیل دوم ۱: ۱۳.
[۱۴]. همان، تکوین ۱۵: ۱۸ـ۲۱؛ عدد ۱۳:۲۹؛ التحریر والتنویر، ج۶، ص۱۶۳.
[۱۵]. مقارنهالادیان، ج۱، ص۳۳ـ۳۷؛ تاریخ یک ارتداد، ص۳۵ـ۷۰.
[۱۶]. قاموسالکتابالمقدس، ص۶۸۵ و ۶۹۱ـ۶۹۴؛ مؤلفاتجرجی زیدان، ج۱۹، ص۴۶۶ـ۴۶۷؛ الموسوعه الفلسطینیه، ج۳، ص۵۱۰ و ۵۱۱.
[۱۷]. مقارنه الادیان، ج۱، ص۷۰ـ۸۶؛ الموسوعه الفلسطینیه، «قدس» ج۳، ص۵۱۰ـ۵۱۱.
[۱۸]. EncycLopedia of IsLam,ALkuds.
[۱۹]. تاریخ یک ارتداد، ص۱۳ـ۷۰.
[۲۰]. الموسوعه الفلسطینیه «قدس»، ج۳، ص۵۱۰؛
Britanica, jerusalem
[۲۱]. مؤلفات جرجی زیدان، ج۱۹، ص۴۷۴ـ۵۰۸؛ الموسوعه الفلسطینیه «قدس»، ج۳، ص۵۱۱.
[۲۲]. مختصر کتاب البلدان، ص۹۱ـ۹۹؛ الانس الجلیل، ج۱، ص۲۳۸ـ۲۴۳.
[۲۳]. بیتالمقدس شهر پیامبران، ص۱۱ـ۱۶؛ الموسوعه الذهبیه، ج۸، ص۱۲۷ـ۱۲۹.
[۲۴]. جامعالبیان، مج۱۰، ج۱۷، ص۶۱؛ الدرالمنثور، ج۳، ص۵۲۷ـ۵۳۱؛ کشفالأسرار، ج۳، ص۷۵.
[۲۵]. روحالمعانی، مج۶، ج۹، ص۵۷.
[۲۶]. تفسیر قرطبی، ج۶، ص۸۳؛ کشفالأسرار، ج۵، ص۴۸۱؛ التفسیرالکبیر، ج۲۲، ص۱۹۰.
[۲۷]. مجمعالبیان، ج۳، ص۲۷۶؛ تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۴۲۱.
[۲۸]. کشفالأسرار، ج۵، ص۴۸۱.
[۲۹]. کشفالأسرار، ج۵، ص۴۸۱.
[۳۰]. قصصالأنبیاء، ص۱۷۶؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۷۷.
[۳۱]. التحریروالتنویر، ج۶، ص۱۶۲.
[۳۲]. مجمعالبیان، ج۴، ص۲۷۶.
[۳۳]. قاموس الکتاب المقدس، ص۶۸۵.
[۳۴]. کتاب مقدّس، عدد ۳۴.
[۳۵]. التحریروالتنویر، ج۶، ص۱۶۲.
[۳۶]. جامعالبیان، مج۴، ج۶، ص۲۳۴؛ الکشاف، ج۱، ص۶۲۰ و ج۳، ص۱۲۶؛ کشفالأسرار، ج۳، ص۷۵.
[۳۷]. جامعالبیان، مج۴، ج۶، ص۲۳۵؛ الدرالمنثور، ج۳، ص۴۷.
[۳۸]. مجمعالبیان، ج۳، ص۲۷۶؛ التفسیرالکبیر، ج۱۱، ص۱۹۶ـ۱۹۷؛ الاشباه و النظائر، ص۲۰۱.
[۳۹]. الکشاف، ج۲، ص۱۴۹؛ مجمعالبیان، ج۶، ص۶۸۶ .
[۴۰]. قصص الأنبیاء، ص۱۷۶؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۷۷.
[۴۱]. جمالالاسبوع، ص۳۲۱؛ بحارالانوار، ج۸۷، ص۹۶ـ۱۰۰.
[۴۲]. نمونه، ج۴، ص۳۳۷ و ج۱۲، ص۳۱۳.
[۴۳]. جامعالبیان، مج۱۰، ج۱۷، ص۶۱؛ الکشاف، ج۳، ص۱۲۶.
[۴۴]. الکشاف، ج۳، ص۱۲۶.
[۴۵]. کتاب مقدّس، تکوین ۱۲: ۵.
[۴۶]. همان، تکوین ۱۵: ۷ـ۹.
[۴۷]. همان، تکوین ۱۳: ۱۴ـ۱۷؛ تثنیه ۶: ۱۰ و ۱۸.
[۴۸]. الکشاف، ج۱، ص۶۲۰؛ کشفالاسرار، ج۳، ص۷۶؛ التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۹۶ـ۱۹۷.
[۴۹]. تاریخ یک ارتداد، ص۳۵ـ۵۴.
[۵۰]. التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۹۶؛ المنار، ج۶، ص۳۲۵.
[۵۱]. مجمعالبیان، ج۷، ص۸۹.
[۵۲]. قاموس الکتاب المقدس، ص۷۹۰.
[۵۳]. جامعالبیان، مج۹، ج۱۶، ص۱۸۲ـ۱۸۳.
[۵۴]. الکشاف، ج۳، ص۱۸۰ و ج۴، ص۷۷۳.
[۵۵]. همان، ج۳، ص۱۸۰.
[۵۶]. روحالمعانی، مج۶، ج۹، ص۴۵.
[۵۷]. تفسیر قرطبی، ج۶، ص۸۳؛ الکشاف، ج۱، ص۶۲۰.
[۵۸]. کتاب مقدس، عدد ۱۳ـ۱۴.
[۵۹]. تفسیر قرطبی، ج۶، ص۸۳؛ جامعالبیان، مج۴، ج۶، ص۲۳۷ـ۲۳۹؛ التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۹۷.
[۶۰]. کشفالاسرار، ج۳، ص۷۷.
[۶۱]. روحالمعانی، مج۴، ج۶، ص۱۵۷.
[۶۲]. کشفالأسرار، ج۳، ص۷۶؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۲۵۳ـ۲۵۴؛ الکامل، ج۱، ص۱۴۹.
[۶۳]. تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۴۲۱ـ۴۲۲؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۲۷۷؛ جامعالبیان، مج۴، ج۶، ص۲۳۹.
[۶۴]. مجمعالبیان، ج۳، ص۲۷۹؛ تفسیر قرطبی، ج۶، ص۸۴ .
[۶۵]. تفسیر قرطبی، ج۶، ص۸۴ .
[۶۶]. جامعالبیان، مج۴، ج۶، ص۲۳۹؛ الکشاف، ج۱، ص۶۲۰ .
[۶۷]. الکشاف، ج۱، ص۶۲۲؛ تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۴۲۲.
[۶۸]. مجمعالبیان، ج۳، ص۲۷۷؛ الکشاف، ج۱، ص۶۲۲ .
[۶۹]. کتاب مقدس، یشوع، ۱۸ـ۱۹.
[۷۰]. الکشاف، ج۱، ص۱۴۲.
[۷۱]. مجمعالبیان، ج۴، ص۷۲۵؛ الدرالمنثور، ج۳، ص۵۳۱.
[۷۲]. بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۷۶؛ المیزان، ج۸، ص۲۲۸.
[۷۳]. المنار، ج۹، ص۹۸.
[۷۴]. مجمعالبیان، ج۵، ص۱۹۹.
[۷۵]. الکشاف، ج۲، ص۱۴۹؛ کشفالأسرار، ج۳، ص۷۲۱؛ الفرقان، ج۹، ص۲۶۷.
[۷۶]. المنار، ج۹، ص۹۸؛ التفسیرالکبیر، ج۱۴، ص۲۲۱.
[۷۷]. کتاب مقدس، تثنیه ۹: ۴ـ۶ .
[۷۸]. التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۹۷؛ المیزان، ج۵، ص۲۸۹ـ۲۹۰.
[۷۹]. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۱۹۰؛ جامعالبیان، مج۱۰، ج۱۷،ص۷۳.
[۸۰]. کشفالاسرار، ج۸، ص۱۲۹.
[۸۱]. الکشاف، ج۳، ص۵۷۷؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۶۰۶.
[۸۲]. جامعالبیان، مج۳، ج۳، ص۴۳؛ البرهان، ج۱، ص۵۲۹ و ۵۳۲؛ مجمعالبیان، ج۱ـ۲، ص۶۴۰.
[۸۳]. تفسیر عبدالرزاق، ج۲، ص۴۱۶؛ جامعالبیان، مج۱۰، ج۱۸، ص۳۴ـ۳۶؛ التبیان، ج۷، ص۳۷۳.
[۸۴]. المیزان، ج۱۵، ص۳۵.
[۸۵]. الکشاف، ج۲، ص۶۴۶ .
[۸۶]. روضه الواعظین، ص۴۰۹.
[۸۷]. معانیالاخبار، ج۲، ص۳۷۲؛ تهذیب، ج۶، ص۴۴؛ بحارالانوار، ج۱۴، ص۲۳۹ـ۲۴۰.
? برگرفته از سایت مرکز فرهنگ و معارف قرآن www.maarefquran.com نوشته علی معموری