من از نجابت گلهای لاله سادهترم
شبیه پاکی لبخند مادرم…. پدرم
پدر که آمده از کربلا و سوغاتی اش
حریر چادری سادهایست روی سرم
هبوط کرد شبی که فرشته باران بود
و من که خیس عروجم که غرق بال و پرم
چقدر خاطره تعریف میکند مادر
چه نرم دست مرا میگرفت توی حرم
پدرکه شانه به شانه قدم قدم آرام
و السلامُ علیکم و …چشم های ترمکه میخکوب به درگاه چوبی خورشید
بدون بوسه از این بیتها نمیگذرمولی چه ساده گذشتم چه ساده تن دادم
به ابرهای سیاه و حسود دور و برم
چقدر دور شدم از نجابت مادر
چقدر دور شدم از اصالت پدرم
کسی نمانده که دستی بگیرد از دستم
پلی نمانده که نشکستهاست پشت سرم
ولی نخواه دلم را از این حرم بانو !
به هر محل بکشم مثل آبرو ببرم
اشعار حجاب (۱۱)
- خرداد ۲۹, ۱۳۹۶
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 258 نفر
- برچسب ها : اشعار حجاب, حجاب, داستان, دانستنی ها, شعر, شعر حجاب