اصطلاحات جنگ ۷

اصطلاحات جنگ 7

توپ دستی

سلاح ‌ام یک اصطلاح پیشمرگان کرد است و حکایت از لگدزدن این سلاح هنگام تیراندازی است.

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۱ صفحهٔ ۶۱

ترکش طلایی

به ترکش‌های ریز و ناز و دوست‌داشتنی که بدون رنج و زحمت بود گفته می‌شد.

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۱ صفحهٔ ۵۹

تنبلیغات

تنبلیغات کنایه از سبک و عادی بودن کار تبلیغات در جبهه، در مقابل سایر مسئولیت‌ها.

جگر سیخی یک میلیونی

آدم فوق‌العاده نترس و شجاع، به اصطلاح آدم «دل و جگردار»، بی‌باک، کسی که به کام خطر می‌رفت و از هیچ چیز پروا نداشت، بی‌ترمزِ بی‌ترمز.

این عبارت را بیشتر به رانندگان لودر و بولدوزر می‌گفتند که صبح‌ها در دشت صاف و بی‌حفاظ جنوب، روبروی دشمن خاکریز می‌زدند. در جبهه وقتی می‌خواستند چنین فردی را به هم نشان دهند، می‌گفتند از آن جگر سیخی یک میلیونی‌هاست، یا خیلی دل است.

جای دوشکا

کسی که از کثرت عبادت و سجده‌های طولانی جای مهر نماز بر پیشانیش پینه بسته بود. بچه‌ها به شوخی او را به یکدیگر نشان می‌دادند و می‌گفتند: «جای دوشکا را نگاه کن. فلانی آمادهٔ خلاصی از دنیا و رسیدن به فیض شهادت است.»

جاده صاف کن

بسیجی، خط شکن. کسی که موانع حرکت به جانب حق را ناچیز می‌بیند و موقع هجوم به مواضع دشمن، جاده و راه رهایی را با تیغ جهاد و تقوی صاف می‌کند. او از روی موانع نمی‌پرد، بلکه آن‌ها را به قیمت جان خویش از سر راه برمی‌دارد و آن را پاک می‌کند.

جای تیر

به کسی که از فرط عبادت پیشانی‌اش پینه بسته بود، و آثار سجده‌های طولانی مشخص بود، به او می‌گفتند: «جای تیر را خوب مشخص کرده‌ای!‌» تعبیر کنایه از این دارد که بین عبادت و شهادت رابطه‌ای وجود دارد؛ و این اصطلاح وقتی شایع شد که دشمن با سلاح سیمینوف مجهز به دوربین نیروها را هدف قرار می‌داد و چون روی در روی هم بودند، بالطبع اولین موضع و محل در معرض دید،‌ سر بود و تیرها درست به پیشانی شخص اصابت می‌کرد.

جای ظرف‌ها و کفش‌ها

بعد از این ‌که معلوم شده بود، ظرف‌ها و کفش‌های بچه‌ها را نماز شب خوان‌ها می‌شویند و واکس می‌زنند و اصرار هم دارند که کسی به اصطلاح بو نبرد و نداند که چه کسی این کارها را کرده، در حضور جمع و با تبسم رو به نماز شب خوان‌ها می‌کردند و به مزاح می‌گفتند: ظرف‌ها و… آن‌جا هستند، کنایه از این‌که ما می‌دانیم شما در حال جمع کردن ثواب هستید.

جای مرتاض

در بعضی از نقاط جبهه، نزدیک سنگر، بچه‌ها از روی عمد روی تراورسی (۱) می‌خوابیدند تا برای نماز شب خواب نمانند. به بچه‌های بسیجی که در آن‌جا به علت سخت بودن سطح و کم‌عرض بودن سختی می‌کشیدند، و چندین مرتبه بی‌اختیار از خواب می‌پریدند، مرتاض می‌گفتند. آن‌ها می‌خواستند تا وقت مناجات را از دست ندهند، و این سختی به جان خریدن نوعی ریاضت بود، برای نیل به آن درجات متعالی و کسب آن حالات روحانی.

۱۰ تراورس: پاره تخته‌های باریک و محکمی است که در زیر ریل راه آهن کار گذاشته می‌شود و در حقیقت دو ریل خط آهن بر آن قرار می‌گیرد.

جت‌های زمینی

تویوتاهای منطقهٔ عملیاتی بودند: «عقاب‌های تیز پرواز» شاهین‌های سپاه، اف‌ کروزها نیز به همین معنی هستند.

چهل و یکمی را قبول داشتن

ما را هم در نمازشب، جزو چهل مؤمن و اگر نشد جزو چهل و یکمی به یاد بیاور و دعا کن و «ما را دریاب» نیز می‌گفتند.

چهل و ده

سال پنجاه، یعنی سال چهل به اضافه ده. وقتی از رزمندگان کم سن و سال ضعیف و نحیفی که پیدا بود با چه «الم شنگه‌ای» به جبهه راه پیداکرده بودند سؤال می‌کردند مثلاً: اخوی متولد چه سالی هستی (با آن‌که سر و وضعشان فریاد می‌زد که سن و سالی ندارند) در جواب به اصطلاح کم نمی‌آوردند. برای این‌که دروغ هم نگفته باشند، جواب می‌دادند: «چهل و ده.» که می‌شد همان پنجاه. یعنی سال هزار و سیصد و پنجاه، و بعضی با شیطنت، طوری می‌گفتند که دو هم شنیده بشود!

چرت مستحبی

استراحت و خواب بعد از غذای ظهر که گفته می‌شود مستحب است.

چهچه زدن

وقتی می‌خواستند به تیربارچی دسته بگویند شلیک کن، می‌گفتند: «چهچه بزن ببینیم صدایت آن‌قدر خوب هست که دشمن را از حال ببرد یا نه؟»

چیفتن

کسی که شب‌ها هنگام خواب به اصطلاح «خروپف» می‌کرد؛ گویی صدای مهیب تانک چیفتن را در شب وقتی سکوت بر همه‌جا سایه افکنده بود، تداعی می‌کرد. البته به فرد چاق نیز چیفتن می‌گفتند.

منبع: کتاب فرهنگ جبهه جلد ۲ صفحهٔ ۸۷

چراغ سبز

اجازهٔ عبور داشتن. در مثل می‌گفتند: «چراغش سبز است،‌ دیر یا زود شهید می‌شود» هیچ مانعی بر سر راه او نیست،‌ کنایه از شهید شدن است.

حرف نفس پرور

تعریف از کسی در حضور خودش. حرف‌هایی که نفس اماره از شنیدنش لذت می‌برد. وقتی دوستی در حضور جمع پرده از روی لیاقت‌ها و کفایت‌های دوستی برمی‌داشت و آن‌چه را شخصاً به چشم دیده بود به زبان می‌آورد تا دیگران را بدین ‌وسیله دلالت به خیر کرده باشد، آن دوست رو به وی کرده و می‌گفت: «حرف‌های نفس‌پرور می‌زنی.» یا «بگو که نفسم حال می‌آید!»

حاجی گلابی

پیرمردهایی که وظیفهٔ گلاب پاشیدن در سراسر جبهه‌ها را بر عهده داشتند.

حمله به مجروح

کنایه به بچه‌های حمل مجروح و امدادگر که از سر شتاب برای انتقال مجروحان به عقب جبهه، گاه با هم یک تصادف جزیی داشتند که این اصطلاح را در مورد آنان به کار می‌بردند.

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۱ صفحهٔ ۷۵

حرف‌های غیربهداشتی

حرف‌های استرلیزه نشده. وقتی یکی از برادران چیزی می‌گفت که احتمالاً ناصواب بود و به عبارتی بوی گناه می‌داد، رو به او کرده و می‌گفتند: ««حرف‌های غیر بهداشتی می‌زنی‌ها!»

حالا

به معنی چیز مهمی نیست، ارزش گفتن را ندارد.

وقتی یکی از رزمندگان مجروح شده، بدنش زخم عمیق و سختی برمی‌داشت، دیگران خیلی جدی دورش را می‌گرفتند تا توضیح دهد، ولی او برای این‌که قضیه را تمام کند و آن‌ها را از اطرافش دور کند، ازتکه کلام «حالا» استفاده می‌کرد تا همه حسابی خمار شوند و درد و ناراحتی و به تبع آن، پاداش این خودداری و صبر بر سختی‌ها به سنت و آداب بیماری در جبهه، مختص خود رزمنده بماند.

حسین جانی

وقتی یکی از رزمندگان آب می‌خواست و فردی از تشنگی او خبر داشت، به کسی که نزدیک ظرف آب قرار داشت، می‌گفت: مورد، حسین‌جانی دارد، یعنی تشنه است.

حسینیهٔ شهدا

این اصطلاح به نمازخانه و محل تجمع رزمندگان برای نماز و دعا که غالباً هم به تصویر شهدا زینت داده می‌شد، اطلاق می‌گردید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا