اندیشه قوم برگزیده در یهودیت

انديشه قوم برگزيده در يهوديت

 
اشاره
 اندیشه قوم برگزیده از بنیادی ترین مباحثی است که همواره در تاریخ قوم یهود مطرح بوده است. یهودیان بسته به دیدگاهشان در این مسئله، رویکردی انحصارگرایانه یا توأم با تساهل و تسامح در برابر پیروان سایر ادیان در پیش گرفته اند. در این مقاله تلاش شده است تا مسئله برگزیدگی بنی اسرائیل از جنبه های مختلف بحث و بررسی شود.
در ابتدا به کاربردها و معانی واژه «برگزیدگی» در کتاب مقدس عبری و سپس به دیدگاه های مختلف در باب خاستگاه اندیشه قوم برگزیده اشاره شده است. در مرحله بعدی برداشت های مختلف از مفهوم برگزیدگی، ذیل پنج تفسیر تبیین شده است: ۱. برگزیدگی به مثابه تفوق و برتری قوم یهود که از این تفسیر سه برداشت ارائه شده است; ۲. برگزیدگی به مثابه تکلیف و مسئولیت دینی; ۳. برگزیدگی به مثابه سرّی از اسرار الاهی و یک امر ربانی و ملکوتی; ۴. برگزیدگی به مثابه حکم ازلی; ۵. برگزیدگی به مثابه موهبت الاهی. دیدگاه متفکران یهودی (نظیر فیلون، یهودا هلوی، اسپینوزا، موسی مندلسن، کاوفمان کهلر، مُردخای کاپلان و مارتین بوبر)، دیدگاه یهودیان اصلاحگرا، دیدگاه قرآن کریم و متألهان مسیحی و پیامدهای نظری برگزیدگی (سرزمین موعود و اعتقاد به ماشیح) از جمله موضوعاتی است که در این مقاله به اختصار مورد بحث قرار گرفته است.
معانی مختلف برگزیدگی در کتاب مقدس عبری
 
عنوان عام قومِ برگزیده بیانگر این اندیشه است که قوم اسرائیل رابطه ویژه و منحصر به فردی با خدای جهان دارند. این اندیشه در سراسر تاریخ تفکر یهود اندیشه ای محوری بوده و در مفاهیم کتاب مقدس ریشه ای بس عمیق دارد و در تلمود، فلسفه و عرفان یهودی بسط یافته است. این واژه برای نشان دادن موارد زیر به کار رفته است: ۱. انتخاب اشخاص از سوی خدا برای ایفای نقش خاص یا به عنوان کاهن. برگزیدگی در آیه ذیل به این معنا به کار رفته است: «زیرا یهوه خدایت او را از همه اسباطت برگزیده است تا او و پسرانش همیشه بایستند و به نام خداوند خدمت نمایند» (تثنیه، ۱۸:۵). در سموئیل نیز به همین معنا به کار رفته است، آن جا که می گوید: «و آیا او را از جمیع اسباط اسرائیل برنگزیدم تا کاهن من بوده، نزد مذبحِ من بیاید؟» (اول سموئیل، ۲:۲۸). ۲. در مورد کسانی که نقش پادشاه را ایفا می کنند، نیز به کار رفته است: «و داود به میکال گفت به حضور خداوند بود که مرا بر پدرت و بر تمامی خاندانش برتری داد تا مرا بر قوم خداوند یعنی بر اسرائیل پیشوا سازد» (دوم سموئیل، ۶:۲۱). در اول پادشاهان آمده است: «اما داود را برگزیدم تا پیشوای قوم من اسرائیل بشود» (اول پادشاهان، ۸:۱۶). ۳. به معنای اختصاص دادن مکانی خاص به محل مقدس و عبادت نیز به کار رفته است. کوتاه سخن آن که، کلمه عبری bhr (برگزیدن) بر برگزیدن اشخاص برای ایفای نقش خاص مثلا به عنوان کاهن یا پادشاه و نیز برای انتخاب مکان های مقدس دلالت دارد.
در سفر تثنیه به معنای خاص الاهیاتی این واژه اشاره شده است(Judaica, 498-9) . بر اساس این برداشت، برگزیدگی گوهر و ماهیت عهدی است که رابطه اساسی میان خدا و اسرائیل را نشان می دهد و در سرتاسر کتاب مقدس عبری بر آن تأکید شده است.
به رغم تحقیقات انتقادی گسترده ای که در عصر حاضر در زمینه معانی و تفسیر واژه عهد صورت گرفته و نیز نظریات مختلفی که در این باره ابراز شده، این توافق عام وجود دارد که مؤلفان کتاب مقدس این رابطه را بسیار اساسی دانسته اند. درعین حال رابطه میان خدا و اسرائیل بسیار گسترده و عمیق تر از آن است که واژه «برگزیدن» بتواند آن را نشان دهد. در عاموس از کلمه Yado (شناخت از نزدیک یا شناخت خصوصی) برای بیان این رابطه ویژه استفاده شده است: «من شمارا فقط ازتمامی قبایل زمین شناختم، پس عقوبت تمام گناهان شما را بر شما خواهم رساند» (عاموس، ۳:۲). بر اساس این آیه برگزیدگی امتیاز ویژه ای است که وظیفه و مسئولیت مضاعف را بر قوم یهود تحمیل می کند.
نویسندگان سفر تثنیه تفسیر کلامی و الاهیاتی تری از عهد پیشنهاد کردند، چه آن که شأن و جایگاه اسرائیل را به عنوان قوم خدا ارتقا دادند. انتخاب قوم یهود مرهون محبت خدا به ایشان است: «و شما را برنگزید از این سبب که از سایر قوم ها کثیرتر بودید، زیرا شما از همه قوم ها قلیل تر بودید، لیکن از این جهت که خداوند شما را دوست می داشت» (تثنیه، ۷:۷ـ۸). با این که کل زمین به او تعلق دارد، و تمام اقوام تحت حکومت اوست، خداوند از آن میان تنها قوم یهود را برگزید.
رابطه مبتنی بر عهد، به شیوه ای که توضیح داده شد، همراه و ملازم با قبول مسئولیت است. گزینش الاهی پاسخ متقابل انسان را می طلبد: «یوشع به قوم خود گفت شما بر خود شاهد هستید که یهوه را برای خود اختیار نموده اید تا او را عبادت کنید. گفتند شاهد هستیم. گفت پس الان خدایانِ غیر را که در میان شما هستند دور کنید و دل های خود را به یهوه خدای اسرائیل مایل سازید» (یوشع، ۲۴:۲۲ـ۲۳). اسرائیل با این انتخاب موظف شدند «تا آن که فرایض او را نگاه دارند و شریعت او را حفظ نمایند.» افراد برگزیده به انجام وظایف خاص و ایفای نقش های ویژه موظفند: «زیرا او را می شناسم که فرزندان و اهل خانه خود را بعد از خود امر خواهد فرمود تا طریق خداوند را حفظ نمایند» (پیدایش، ۱۸:۱۹).
هنری اتلن در مقاله «قوم برگزیده» به این موضوع پرداخته است. او در شروع بحث به آیه ای از سفر خروج اشاره می کند که به زعم وی، خاستگاه اصلی اندیشه قوم برگزیده در کتاب مقدس است; آن جا که خدای اسرائیل خطاب به بنی اسرائیل می گوید: «اکنون اگر آواز مرا فی الحقیقه بشنوید و عهد مرا نگاه دارید همانا خزانه خاص من از جمیع قوم ها خواهید بود، زیرا که تمامی جهان از آن من است و شما برای من مملکت کَهَنَه و امت مقدس خواهید بود» (خروج، ۱۹:۵ ـ۶). اتلن واژه Segulan را آن گونه که در قرون وسطا به کار می رفته، مدنظر قرار داده است. واژه فوق به معنای متناسب، منطبق و هماهنگ به کار می رفته است. بنابراین وقتی از برگزیدگی صحبت می کنیم، منظور ما هماهنگی دوسویه و متقابلی است که میان قوم بنی اسرائیل و خدای آنان وجود دارد. این هماهنگی قوم یهود را از سایر اقوام متمایز می سازد(Atlen 1987, 55) . بنی اسرائیل متعهد شدند ملل جهان را متقاعد سازند که تنها یک خدای مقتدر وجود دارد و تنها او می تواند خیرات را به آنان عطا کند. آنان بر اساس این رسالتی که به عهده گرفتند کارگزاران دین حقیقی (اشعیا، ۴۲:۳ـ۴) و در پایان جهان نور امت ها خواهند بود (اشعیا، ۴۲:۶). قوم اسرائیل هرگز چنین تصور نمی کردند که خداوند بدون توجه به اعمال آنان همواره از ایشان مساعدت کند، اما فکر طرد مطلق از سوی خدا برای آنان غیرقابل تصور بود: «شما قوم من نیستید و من خدای شما نیستم» (هوشع، ۱:۹). خلاصه آن که عامل اصلی گزینش آنان درنهایت به عامل تعیین کننده طرد ایشان مبدل گشت.
طبق گفته تورات، عهدی که خداوند با ابراهیم بست تنها به اسحاق و دودمان وی تعلق گرفته است. حتی در برخی از آیات، خدا اسحاق را یگانه پسر ابراهیم دانسته است. به نظر می رسد که خاستگاه اندیشه قوم برگزیده را باید در چنین آیاتی جستوجو کرد. در این مجال به اختصار به پاره ای از آیات تورات که صراحت در این معنا دارند، اشاره می کنم.
الف. آیاتی که از یهودیان به عنوان قوم مقدس یاد می کند (تثنیه، ۷:۶). به معنای دقیق کلمه، واژه «مقدس» وصف خاص خداست که او را به عنوان خدا از مخلوقات متمایز می سازد، اما اراده خدا بر آن تعلق گرفت که این واژه را به قومی که متمایز از سایر اقوام بودند اعطا کند (لاویان، ۲۰:۲۶) و این حکایت از رابطه ویژه این قوم با خدا دارد. این کلمه، که عموماً در تثنیه و آثار بعدی به کار رفته است، بیانگر عمل الاهی برگزیدگی است و احتمالا قبل از قرن هفتم به کار نرفته است; در عین حال این برداشت بنیادین یکی از باورهای اولیه در زندگی اسرائیل بوده است.
در سفر تثنیه که از قوم یهود به قوم مقدس خدا یاد شده، چند نکته درخور توجه وجود دارد: ۱. شما قوم مقدس خدا هستید و به خدا اختصاص یافته اید; ۲. خداوند شما را از میان سایر اقوام برگزید و ۳. برگزیدگی صرفاً از آن روست که خداوند شما را دوست می داشت و می خواست به عهدی که با پدران شما بسته بود، وفا کند.
ب. ازقوم یهود به عنوان قوم خاص یاد شده است، آن جا که می گوید: اگر مطیع خدا باشند و عهد او را نگه دارند، قوم خاص او خواهند بود (خروج، ۱۹:۵).
خاستگاه اندیشه قوم برگزیده
 
در باب خاستگاه اندیشه قوم برگزیده دیدگاه های مختلفی وجود دارد و جالب توجه آن که برای هریک از آنها می توان شواهد و مستنداتی در کتاب مقدس عبری یافت. عده ای معتقدند برگزیدگی بنی اسرائیل رابطه تنگاتنگی با مسئله عهد دارد. برخی یکتاپرستی را وجه تمایز قوم یهود از سایر اقوام مشرک و بت پرست می دانند و معتقدند برای این که یهودیان فریب مشرکان را نخورند، نباید با آنان درآمیزند. جمعی خاستگاه اندیشه قوم برگزیده را اسارت بابلی می دانند، زیرا یهودیان پس از اسارت مشاهده کردند که نه تنها وعده های خدا در مورد آنان عملی نگشت، که به طور روزافزون بر مصائب و بدبختی های آنان افزوده شد و در قیاس با سایر اقوام مشرک و بت پرست وضعیتی به مراتب وخیم تر پیدا کردند. علمای یهود برای تسلی خاطر یهودیان بر برگزیدگی آنان نزد خدا تأکید کردند و آینده درخشانی را به ایشان نوید دادند. به هرحال نمی توان هیچ یک از عوامل فوق را به تنهایی علت و منشأ برگزیدگی دانست، بلکه تمام عوامل ذکر شده به نوعی در پدیدآمدن اندیشه قوم برگزیده دخالت دارند. در این جا به اختصار به عوامل یاد شده می پردازیم.
برگزیدگی و عهد
 
رویکرد انحصارگرایانه یهودیان ریشه در عهد و میثاقی دارد که خدا با ابراهیم و سرانجام با این قوم بست. عهد (Covenant) قراردادی است که دو طرف با کمال آزادی آن را منعقد می کنند. طبق تعالیم تورات، خداوند ابتدا با نوح (پیدایش، ۹:۱۱) و بعد ابراهیم عهد بست (همان، ۱۷:۹) که فرزندان و دودمان او را وارث ارض کنعان سازد. سپس، اسحاق و یعقوب مشمول این عهد قرار گرفتند (همان، ۱۷:۱۹) و در پایان، این عهد در کوه سینا با تمام جماعت بنی اسرائیل تجدید شد و خداوند پس از خروج این جماعت از مصر، آنان را قوم برگزیده خود قرار داد. در این که عهد خدا با ابراهیم یک سویه بوده است، تردیدی نیست، ولی آیا عهد او با بنی اسرائیل نیز به همین منوال بوده است؟ اگر در تورات نیک بنگریم درخواهیم یافت که عهد خدا با این جماعت دوطرفه بوده است (تثنیه، ۸:۱۹ـ۲۰); یعنی آنان تنها درصورتی که در مقابل فرمان های الاهی سرتسلیم فرود آورند برگزیده شوند. این در حالی است که تورات و شواهد تاریخی همه حکایت از آن دارند که بنی اسرائیل به عهد خود وفـا نکردند و امتیاز برگزیدگـی را از کف دادند (همان، ۹).
یهودیان با این استدلال که بین آنها و خدا ارتباط و علقه ای است که با گناه از بین نمی رود، همچنان خود را قوم برگزیده خدا می دانند; درست همان گونه که مرد به دلیل ناشزه بودن همسرش نمی تواند از او اعراض کند، زیرا مادر فرزندانش است.
برخی از اندیشمندان یهودی گمان می کنند عهدی که بین خدا و قوم یهود بسته شده، فقط برای خدا الزام آور است و نه آنان; لذا معتقدند حتی اگر قوم بنی اسرائیل به مفاد عهد خود با خدا پایبند نباشند، عهد خدا در مورد آنان پابرجاست. برای هر عهد و میثاقی علامتی وضع شده است. علامت عهد با نوح قوس قزح بود. علامت میثاق با ابراهیم، ختنه کردن و علامت عهد با جماعت بنی اسرائیل در کوه سینا، روز شنبه، ده فرمان و تورات بود. کوتاه سخن آن که عهد و میثاق خدا با بنی اسرائیل منشأ اندیشه قوم برگزیده در بین قوم یهود گشت.
با تأمل در کتاب مقدسِ عبری به این واقعیت مهم واقف می شویم که انتخاب و برگزیدگی قوم یهود مشروط است و تنها در سایه ایمان به خدا و وفاداری و رعایت عهد و میثاق به دست می آید. در غیر این صورت، این موهبت عظیم الاهی از آنان گرفته خواهد شد. در سفر تثنیه پس از ذکر نعمات و برکاتی که خدا در سرزمین موعود به این قوم خواهد بخشید، به آنان هشدار داده که اگر دیگر خدایان را عبادت کنند و قوانین الاهی را پاس ندارند، لعنت و عذاب خدا، رسوایی و خواری و سرگردانی در میان سایر ملل و انواع و اقسام گرفتاری ها و بیماری ها گریبان گیر آنان خواهد شد (تثنیه، ۲۸:۱۳ـ۳۷). در اول پادشاهان نیز به این نکته تصریح شده است (اول پادشاهان، ۹:۶ـ۹). پیامبران بنی اسرائیل همواره تأکید می کردند اگر یهودیان درستکاری و عدالت را از دست بدهند نابود خواهند شد. در عاموس آمده است: «خاندان اسرائیل را در میان همه انسان ها خواهم بیخت، چنان که غله در غربال بیخته می شود و دانه بر زمین نخواهد افتاد. جمیع گناهکاران قوم من که می گویند بلا به ما نخواهد رسید و ما را درنخواهد گرفت به شمشیر خواهند مرد» (عاموس، ۹:۹ـ۱۱).
در هیچ کتابی از کتاب های مقدس نیست که خداوند ازخشم و غضب خود بر قوم بنی اسرائیل و ویرانی شهرها و آوارگی مردمانش سخن نگفته باشد (خروج، ۳۲:۹ـ۱۰; اعداد، ۱۴:۱۱; تثنیه، ۹:۶ـ۸). قریب به همین مضمون در قرآن کریم نیز آمده است. از دیدگاه قرآن، پیمان و عهدی که خدا با آنان بسته دوطرفه بوده است: «به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم، اما جز اندکی همگی به حالت اعراض روی برتافتند» (بقره، ۳۹).
کوتاه سخن آن که تعهد خدا در قبال قوم بنی اسرائیل مطلق و بدون شرط نیست، بلکه خدا در صورتی به عهد وپیمان خود وفا می کند که آنان نیز به تعهدات خود عمل کنند و چون آنان پیمان شکنی کردند، عهد و پیمان خدا نیز خود به خود شکسته شد. برخی از دانشمندان یهود به این نکته تفطن یافته و با صراحت هرچه تمام اظهار داشته اند که قوم اسرائیل دارای برتری ذاتی نیست. آنان نیز اگر به تورات عمل نکنند، مقام و منزلت خویش را از دست خواهند داد و لطف و رحمت الاهی شامل حال ایشان نخواهد شد. به اعتقاد آنان، تورات برای نوع بشر آمده است نه ملتی خاص. تلمود نیز بر این گفته صحه می گذارد، آن جا که می گوید: «هر جمله ای که توسط خدای قادر مطلق گفته می شد، به هفتاد زبان به گوش می رسید» (ا. کهن ۱۳۵۰، ۸۲).
رابطه خدا با اسرائیل
 
هوشع به امر خدا برای نشان دادن رابطه موجود بین اسرائیل و خدا از رابطه زناشویی به عنوان سمبل استفاده کرد. او در عصر یُربعام دوم در حکومت شمالی زندگی می کرد. هوشع معاصر عاموس بود و چهل سال نبوت کرده و با بت پرستان به مبارزه برخاست. در عصر عاموس فساد روزافزون داخلی و تقویت دم افزون آشور باعث شد که حکومت شمالی سقوط کند و ساکنان آن تبعید و سپس مشرک شوند.
از نظر هوشع، خدا داماد است و اسرائیل عروس بیوفای او. خدا به هوشع می گوید با زنی به نام جومر ازدواج کند. جومر طبق پیشگویی خداوند به هوشع خیانت کرد و دلباخته و دلداده دیگران شد. جومر نماد قوم اسرائیل است که خدا را ترک گفته و به دنبال خدایان دیگر رفته است. هوشع مانند خدا که قوم اسرائیل را به سوی خود می خواند، به دنبال جومر می رود و به رغم خیانتی که کرده، او را مورد لطف و محبت خود قرار می دهد. هوشع از قوم اسرائیل می خواهد که توبه کنند و به سوی خدا برگردند (هوشع، ۱۴).
در پاره ای موارد، از حلول خدا در قوم بنی اسرائیل، به محبت خدا به آن قوم تعبیر شده است و آن را به محبت مرد به زن، و دوری قوم از خدا را به زنا تشبیه کرده اند. از تورات نیز به صیغه مؤنث و به عنوان دختر و عروس خدا که بر عرش در کنار او نشسته، یاد شده است. در قبالا بر عنصر انوثیت در کیان الاهی تأکید شده است.
در تلمود، بنی اسرائیل به حبه زیتون تشبیه شده است. از نویسندگان تلمود راجع به تشبیه یهود به درخت زیتون سؤال شده است، آنان در پاسخ وجه شبه های ذیل را ارائه کرده اند.
۱. درخت زیتون برگ هایش را از دست نمی دهد، همچنان که تمام یهود در این عالم یا عالم بعدی از میان نمی روند.
۲. همان گونه که با فشردن زیتون روغن از آن استحصال می شود، جماعت بنی اسرائیل نیز به جاده صواب بازنمی گردند مگر بعد از تحمل آلام و عذاب.
۳. یهود از آن روی به حبه زیتون تشبیه شده که روغن زیتون را نمی توان با مواد دیگر مخلوط کرد. جماعت اسرائیل نیز ممکن نیست با ملت های دیگر مختلط شوند. تلمود مدعی است که روح خدا از روح امت است، همچنان که پسر جزئی از مادر است، لذا کسی که به یک یهودی تجاوز کند، مثل فردی است که به عزت الاهی تعدی و آن را جریحه دار کرده باشد. هرکس جماعت اسرائیل را دشمن بدارد یا اکراه از آنان داشته باشد مثل این است که با خدا دشمن باشد; به خصوص آن که می دانیم آنگاه که در سرزمین موعود بودند، خدا در بین ایشان بود و هنگام خروج از سرزمین شخینا با آنان بود، چون موسی چنین خواسته ای از خدا داشت (المسیری، ۱۹۹۹، ۵، ۱۳۶).
تعبیر پسر خدا در کتاب هوشع آمده است. این تعبیر دلالت بر برگزیدگی اسرائیل از طرف خدا دارد. اسرائیل نه تنها نخستین زاده خدا، که تنها پسر او بود (هوشع، ۱۱:۱). در اشعیا، متناظر با پسر بودنِ اسرائیل بحث از پدر بودن خدا به میان آمده است، آن گاه که بنی اسرائیل به خدا گفتند: «تو پدر ما هستی! حتی اگر ابراهیم و یعقوب نیز ما را فراموش کنند، تو ای خداوند، از ازل تا ابد پدر و نجات دهنده ما خواهی بود» (اشعیا، ۶۳:۱۶). در جای دیگر آمده است: «اما الان ای خداوند، تو پدر ما هستی. ما گل هستیم و تو صانع ما هستی و جمیع ما مصنوع دست های تو می باشیم» (اشعیا، ۶۴:۸). در توجیه بدبختی ها و مصیبت ها، تعبیر پسر که یهوه خطاب به فرعون گفت به قوم مبدل گشت. جایگاه و ارزش خاص قوم بیشتر در سفر خروج توصیف شده است (خروج، ۴:۲۲; همان، ۱۹:۶).
تشبیه اسرائیل به عروس نیز متضمن مفهوم برگزیدگی است; در حزقیال از اورشلیم به عنوان همسر بیوفا یاد می کند، سرزمینی که کسی به آن توجه نمی کرد. خدا با آن پیمان ازدواج بست و آن را از آن خود کرد (حزقیال، ۱۶:۸)، اما اورشلیم خیانت کرد و زنا کرد; یعنی بت های آشوری را پرستیدند و با آنها هم پیمان شدند و بعد به بت های بابلی روی آوردند (همان، ۲۸:۲۹).
برگزیدگی و اسارت بابلی
 برای این که تصور و تصویر روشنی از موضوع برگزیدگی و رابطه آن با اسارت بابلی در یهودیت داشته باشیم، ناگزیر باید به شکل گیری و پیدایی این قوم اشاره ای هرچند کوتاه داشته باشیم. قومی به نام اسرائیل یا عبرانی ها شکل گرفت. سرزمین بنی اسرائیل به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد; اسرائیل در شمال و یهودا در جنوب. بخش شمالی به اشغال آشوریان درآمد و ده سبط بنی اسرائیل که درآن ساکن بودند، به اسارت رفته، در اقوام دیگر پراکنده شدند. در این میان تنها کشور یهودا باقی ماند که فقط دو سبط بنیامین و یهودا را در خود جای داده و نام خود را نیز از آن گرفته بود. این دو سبط نیز در قرن ششم قبل از میلاد به اسارت به بابل برده شدند و پس از مدتی آزاد شده، به موطن خویش بازگشتند. در این اوضاع و احوال بود که تعصبات قومی و قبیله ای نضج گرفت و واژه جدیدی به جای دو عنوان پیش گفته یعنی اسرائیل و عبرانیان نشست. این واژه جدید یهودیت و یهودی بود که از کلمه یهودا، که هم نام یک سبط بود و هم نام یک کشور، اقتباس شد (Jacobs 1999, 111).
در گذشته های دور، کلمه یهود تنها برای عبرانیانی که از سبط یهودا بودند به کار می رفت، اما بعد از اسارت، این نام برای همه کسانی که از اسارت بازگشته بودند، خواه از سبط یهودا یا سایر اسباط، و در مرحله بعد برای تمام یهودیانی که در سراسر جهان آواره و پراکنده بودند به کار رفت و حتی تازه یهودیان را نیز دربرگرفت (قاموس کتاب مقدس، ۱۰۸۴).
اندیشه قوم برگزیده و یکتاپرستی
 
چنان که پیش از این گفتیم، اعتقاد به این که یهودیان قوم برگزیده خدایند، اساساً بر وعده خدا به ابراهیم و آبای اولیه استوار است. باب بیستم سفر خروج ناظر به این عهد است و آیه سوم آن با صراحت تمام رابطه اندیشه قوم برگزیده و مسئله یکتاپرستی را بیان می کند، آن جا که می گوید: «ترا خدایان دیگر غیر از من نباشد.» جیمز. بی. وینگز در کتاب در ستایش تنوع دینی آیه فوق را بیانگر خاستگاه تفکر انحصارگرایی دینی در فرهنگ غربی می داند. او می گوید: برخی از ادیان ادعای جهان شمولی و همه گرایی دارند و معتقدند برای تمام انسان ها در تمام زمان ها و مکان ها اعتبار و مرجعیت مطلق دارند. قبل از پرداختن به این موضوع، تذکر این نکته ضروری است که چه هنگام و چگونه و در صورت امکان چرا چنین ادعاهایی در فرهنگ غربی به وجود آمد.
شاید کمی بیش از سه هزار سال قبل، هنگامی که گفته شد: «ترا خدایان دیگر غیر از من نباشد»، این اندیشه مطرح شد که خدای واحدِ یگانه بر تمام خدایان دیگر برتری دارد. بعدها از این هم فراتر رفته، نه فقط منکر وجود خدایی همسنگ با خدای خاص خود شدند، که وجود خدایان دیگر را نیز انکار کردند و این نقطه عطفی در تاریخ یهود بود. ادعای مربوط به «هیچ خدای دیگر» مفهوم بت پرستی را در سنت دینی مطرح کرد. از نظر یهودیان بقیه اقوام خدایان باطل را می پرستیدند. کوتاه سخن آن که پرستش هر خدایی جز خدای واحد و حقیقی که بر تمام هستی حاکم است، بت پرستی تلقی می شد. نتیجه منطقی خدای قومی و یگانه یهودیان، اندیشه قوم برگزیده بود. برگزیدگی آنان در گام نخست قبول توصیف فوق است (Wiggings 1996, 22).
هرچند در یونان باستان نیز به نوعی می توان رگه هایی از یکتاپرستی یافت، چنان که بسیاری بر این باورند، ولی حق آن است که آنچه اندیشمندان یونانی بر زبان آوردند، اصلی انتزاعی بیش نبود و پر واضح است که این اصل انتزاعی، نمی توانست مبنای پرستش همگان واقع شود و افراد را سرسپرده و دلداده خود نماید. بنابراین گزاف نیست اگر ادعا شود که یهودیان در میان سایر اقوام آن روزگار بیش از همه به ترویج و بسط یکتاپرستی همت گماشتند و دیگران را رهین منت خویش ساختند. اما یهودیان به رغم این که خدای قومی خود را تا مرتبه آفریدگار جهان ارتقا دادند، خدای آنان همچنان ویژگی های قومی را حفظ کرده بود (پارکز ۱۳۸۰، ۹۳).
یزقل کاوفمان معتقد است که در گذشته غلبه یک قوم و یک شهر بر قوم و شهر دیگر را غلبه خدای آن قوم و شهر بر خدای دیگری می دانستند. از این رو، پس از شکست بنی اسرائیل در مقابل بابلیان، از بیم این که مبادا شکست آنان، شکست یهوه تلقی شود، در سرتاسر ادبیاتِ پس از تبعید درصدد توجیه این شکست برآمدند و آن را ناشی از اراده یهوه دانستند که برای مجازات نافرمانی قوم خود آنها را به اسارت بابلیان درآورد، چه در غیر این صورت، مردم به خدایی که فاقد قدرت است و هیچ نقشی در تعیین سرنوشت آنان ندارد، ایمان نخواهند آورد. چنان که از تورات استفاده می شود، بنی اسرائیل همواره نزول بلایا و شکست های خود را نوعی توبیخ و کیفر تلقی می کردند. سرانجام این تلقینات به میثاق یهوه و برگزیدگی قوم اسرائیل انجامید و آنان را به آزادی و بازستاندن هویت از دست رفته خویش امیدوار کرد (آشتیانی ۱۳۶۸، ۳۱۱).
هنری اتلن معتقد است که برگزیدگی یک قوم خاص در بافت اسطوره های چندخدایی ای که ریشه و خاستگاه اقوام قدیمی را توصیف می کنند، یک استثنا نیست. دست کم کتاب مقدس را در ابتدا باید همچون اسطوره ای در باره خاستگاه قوم اسرائیل خواند. هر قومی با تعالیم فرهنگی خاص خود نقش محوری در جهان ایفا می کند. برگزیدگی عبریان از سوی خدایشان را، آنگونه که در کتاب مقدس توصیف شده، ابتدا باید در بافت اسطوره های مربوط به خاستگاه و ریشه اقوام فهمید که در آن هر قومی خودش را محور جهان می داند(Atlan, 56) . به عنوان مثال، در میان سیاه پوستان گروهی وجود دارند که معتقدند سیاهان قوم برگزیده خداوندند. از این دیدگاه ذیل راستافاریانیسم (Rastafarianism) یاد می شود.
نکته مهمی که در این جا باید بدان اشاره کرد، این است که یهودیان تنها به یک خدا اعتراف نمی کردند، چه آنکه در نخستین فرمان از ده فرمان از آنان خواسته شده است که خدای خود را برتر از خدایان دیگر قرار دهند. پیش از زمان اشعیا هر دسته و گروهی از عبرانیان خدای خاص خود را داشتند و بدین ترتیب می خواستند ضمن استقلال سیاسی و اقتصادی، استقلال دینی خود را نیز حفظ کنند. به عنوان نمونه، در سفر تثنیه از یهوه همچون خدای خدایان یاد شده است (تثنیه، ۱۰:۱۷) و نیز در آیات بسیاری یهوه با سایر خدایان مقایسه شده است و به برتری و بزرگی او حکم شده است (اول پادشاهان ۸:۲۳; مزامیر، ۸۶:۸). حتی در زمان ارمیای نبی نیز هر طایفه برای خود خدای خاصی داشت: «زیرا که ای یهودا خدایان تو به شماره شهرهای تو می باشند» (ارمیا، ۲:۲۸). در زمان داود و سلیمان وحدت سیاسی برقرار شد و معبد اورشلیم به صورت مرکز عبادت یهودیان درآمد، اثر سیاست و تاریخ در دین نیز انعکاس یافت و یهوه عنوان خدای یگانه تمام یهودیان را پیدا کرد. یهودیان جز این گام، یعنی توجه به این که آنان را خدایی بزرگ تر از خدایان دیگر افراد بشر است تا دوره انبیای بنی اسرائیل، گام دیگری به طرف توحید واقعی برنداشتند، ولی باید گفت حتی در این مرحله، از ادیانی که قبل از دوره انبیای بنی اسرائیل وجود داشتند، به توحید نزدیک تر بودند: «شاید محرک اشعیای دوم در توجه به یک خدای جهانی جنبشی بوده که در پارس پیدا شد و نیرومندی مردم آن، تمام دولت های خاور نزدیک را در زیر فرمان این کشور درآورد… این خدا، مانند یهوه موسی نمی گوید که «من خدای پروردگار تو هستم… تو نباید در برابر من خدایان بیگانه داشته باشی»، بلکه می گوید: «من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی وجود ندارد» (ویل دورانت ۱۳۶۵، ۳۶۵).
یکتاپرستی قوم یهود آنان را از بقیه اقوام متمایز ساخت. در سفر تثنیه آمده است اقوامی که در سرزمین موعود سکونت دارند قتل عام شوند و یهودیان را بر حذر داشته که با آنها ازدواج کنند; چون در نتیجه ازدواج با آنان، جوانان به بت پرستی کشیده خواهند شد و همین سبب خواهد شد که خشم خداوند نسبت به شما افروخته شود و شما را به کلی نابود سازد» (تثنیه، ۷:۴; خروج، ۳۴:۱۱ـ۱۶).
در باب یازدهم سفر تثنیه باز آمده است که اگر از خدا اطاعت کنید، برکت خدا برقرار خواهد بود، باران رحمت بر شما به موقع باریدن خواهد گرفت و زرع شما محصول فراوان خواهد داد. ولی هوشیار باشید که دلهایتان از خداوند برنگردد تا خدایان دیگر را بپرستید، چون اگر چنین کنید خشم خداوند نسبت به شما برافروخته خواهد شد و همه نعمت ها را از کف خواهید داد و فرزندان شما از زندگی در سرزمین موعود محروم خواهند گشت (تثنیه، ۱۱:۱۶ـ۲۱).
باز در جای دیگری از سفر تثنیه برخورداری یهودیان از مواهب الاهی را مشروط به یکتاپرستی آنان و رویگردانی ایشان از خدایان اقوام دیگر می کند. به عنوان نمونه، آن جا که می گوید من امروز به شما حق انتخاب می دهم تا بین برکت و لعنت یکی را انتخاب کنید. اگر فرمان های خداوند، خدایتان را که امروز به شما می دهم اطاعت کنید برکت خواهید یافت و اگر از آنها سرپیچی کرده، خدایان قوم های دیگر را پرستش کنید مورد لعنت قرار خواهید گرفت و نابود خواهید شد (همان، ۸:۱۹ـ۲۰).
هلنیسم و اندیشه قوم برگزیده
 
اسکندر مقدونی در سال ۳۳۲ ق. م حکومت جنوبی، یهودا، را به تصرف خود درآورد و آن را از سلطه ایرانیان خارج ساخت و به قلمرو پهناور یونان ملحق ساخت. پس از این رویداد بزرگ، فرهنگ یونانی در پی مراوده های گسترده و روزافزون تأثیر ژرفی بر فرهنگ و رسوم مردم یهودا گذاشت، به طوری که زبان یونانی زبان رایج مردم آن سامان گشت و آنان برای اطفال خود اسامی یونانی برگزیدند. در این بین نباید از سهم کاهنان و کاتبان اورشلیم غافل شد، چه آنکه ایشان همپای سایر مردم و حتی با شتابی بیشتر از فرهنگ یونانی تأثیر پذیرفتند. مردم یهودا گاه تماشای پهلوانان و ورزشکاران یونانی را بر مراسم قربانی ترجیح می دادند، به گونه ای که گاه آن را نیمه تمام رها می کردند (ژیلبرت ۱۳۴۷، ۶۵).
با گذشت زمان برخی از یهودیان درصدد مقابله با موج روزافزون تهاجم فرهنگ یونانی برآمدند و با صلابت و سرسختی هرچه تمام در مقابل سیل بنیان افکن فرهنگ یونانی قد برافراشتند و خود را حسیدیم یا پارسایان نام نهادند. آنان به فرمان های تورات سخت پایبند بودند و با عشق و علاقه ای وصف ناپذیر به دستورهای آن عمل می کردند. حسیدها برگزیدگی قوم یهود را به هلنی مآب ها یادآور شدند و خود با چشم پوشی از بسیاری از لذات سعی داشتند قوم یهود را، به زعم خود، از هضم شدن در یونانی ها نجات دهند.
کوتاه سخن آن که با آمدن فرهنگ یونانی به کشور یهودا، گروهی که اصطلاحاً هلنیست ها نامیده می شوند، به آن گرایش پیدا کردند و گروه دیگری در مقابل آنان موضع گرفته، آهنگ جدایی ساز کردند و بدین ترتیب حسیدیم نام گرفتند. از دل این دو گرایش، دو فرقه دینی به نام صدوقیان و فریسیان پدید آمدند. صدوقیان سخت دلداده فرهنگ هلنی، خاصه فلسفه آن بودند و تقلید از فرهنگ، آداب و رسوم و حتی زبان بیگانگان را روامی دانستند، البته این تساهل و تسامح با توجه به این که بیشتر آنان بازرگانان متمول و کارگزاران حکومتی بودند و با ملت های دیگر در تماس بودند، چندان تعجب برانگیز نبود.
نکته درخور تأمل آنکه با ترجمه متون مقدس به یونانی و پراکنده شدن یهودیانِ آواره در قلمرو پهناور یونان، رفته رفته شمار زیادی از غیریهودیان به خدای اسرائیل اعتراف کردند و به جامعه یهودیان ملحق شدند. بدین ترتیب، آنان از فرهنگ یهودی تأثیر پذیرفتند. به باور یهودیان، خدای اسرائیل حاکم جهان و واجد حقیقت مطلق است و آینده تاریخ نیز بر این اساس تنظیم شده است: «یهوه بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود. در آن روز یهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد» (زکریا، ۱۴:۹). چنان که ملاحظه می شود، این مطلب دلالت بر شمول نگری و همه نگری یهودیت دارد و از برگزیدگی، به ویژه برگزیدگی به معنای عِرقی و نژادی که مطمح نظر بسیاری از یهودیان است، فرسنگ ها فاصله دارد و از واقعیت نودینی در یهودیت یعنی ورود افرادی از سایر اقوام به آیین یهود پرده برمی دارد.
برداشت های مختلف از مفهوم برگزیدگی
 
پرسشی که به طور طبیعی برای انسان مطرح می شود، این است که آیا برگزیدگی و برتری قوم یهود ذاتی است؟ به عبارت دیگر، آیا ویژگی و خصیصه ای ذاتی در قوم یهود است که به این برگزیدگی منجر می شود یا این که آنان در سایه اعمال نیکی که انجام داده اند به این برتری و تفوق دست یافته اند؟ به دیگر سخن، آیا برگزیدگی بر اساس شایستگی است یا فیض الاهی؟ این مسئله همواره در میان خود یهودیان نیز منشأ اختلاف بوده است. افرادی که در قرن اخیر درصدد برآمده اند تا یهودیت را دینی معقول و قابل دفاع جلوه دهند، بر این باورند که قوم یهود هیچ گونه مزیت و برتری ذاتی نسبت به سایر اقوام ندارد، بلکه تمام اقوام در صورتی که فرمان های الاهی را گردن نهند و به کار بندند، به درجات عالی نایل خواهند گشت. از نظر آنان حتی مقصود از مسیحا برپایی دوباره دولت یهود به رهبری فردی از نسل داود یا جدایی یهود از سایر اقوام نیست.
تفسیر برگزیدگی از جهاتی چند ضرورت دارد، زیرا اعضای قوم برگزیده و مقدس که حسب فرض خدا در آنان حلول کرده، کوچک ترین و ضعیف ترین ملت در شرق دور بودند و در هیچ شرایطی قوم برتر و یا حاکم بر دیگران نبودند، بلکه پس از تحمل شکست های پی درپی سرانجام اسیر بابلیان شدند.
دانشمندان و الاهیدان های یهودی تفاسیر و برداشت های مختلفی از برگزیدگی ارائه، و بر مدعای خویش دلایلی اقامه کرده اند. در اینجا فهرستوار به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:
۱. برگزیدگی به مثابه تفوق و برتری قوم یهود
 
کسانی که برگزیدگی را علامت برتری قوم یهود می دانند، تلقی و دریافت واحدی از این موضوع ندارند و هریک به شیوه خاص خود در تفسیر آن کوشیده است.
الف) قوم یهود صرفاً به عنوان یک قوم خاص برگزیده نشده، بلکه رسالت دینی بر همه اقوام و ملت های جهان عرضه شده است و از آن میان تنها قوم یهود به این دعوت پاسخ مثبت داده وتوانسته بار این امانت را بردوش کشد. در تلمود آمده است: «چه جهت داشت که ذات قدوس متبارک ملت اسرائیل را انتخاب کرد؟ برای آن که تمام ملت های بت پرست تورات را رد کردند، اما قوم اسرائیل پذیرفت و ذات قدوس متبارک و تورات او را برای خود انتخاب کرد (گنجینه ای از تلمود، ۸۱). لذا هستی جهان به وجود تورات وابسته است و اگر ملتی پیدا نمی شد که به فرمان های آن گردن نهد، مقصود خدا ازخلقت جهان حاصل نمی گشت. برداشت فوق، شباهت زیادی با این آیه قرآن داردکه می فرماید: «ما امانت الاهی و بار تکلیف را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم، اما آنها از برداشتن آن سرباز زدند و هراسناک شدند، ولی انسان آن را برداشت» (احزاب، ۷۲).
برگزیدگی بنی اسرائیل هم چنان که گفته شد، بر پذیرش آزادانه تورات در سینا استوار است. این اندیشه در سفر خروج بیان شده است: «و اکنون اگر آواز مرا فی الحقیقه بشنوید و عهد مرا نگاه دارید همانا خزانه خاص من از جمیع قوم ها خواهید بود، زیرا تمامی جهان از آن من است» (خروج، ۱۹:۵). حاخام ها در تفسیر این آیه می گویند که در ابتدا، تورات بر اقوام دیگر عرضه شد، اما همه آنان آن را رد کردند، چون فرمان ها و دستورهای آن با زندگی فاسد و تبهکارانه آنان در تعارض بود، ولی بنی اسرائیل حتی قبل از آن که به محتوای تورات آگاهی یابند آن را پذیرفتند (Judaica, 5, 499).
برخی از حاخام ها در تفسیر آیه پنجم باب نوزده سفر خروج به طرح این پرسش پرداخته اند که چرا خداوند تورات را بر اقوامِ پیش از بنی اسرائیل نازل نکرد; به عبارت دیگر، چرا نزول تورات تا زمان بنی اسرائیل به تأخیر افتاد و در همان زمانی که آدم خلق شد، تورات بر او نازل نشد؟ خدا در پاسخ به این پرسش می فرماید: «من فقط یک دستور و فرمان به آدم و حوا دادم و آن عبارت بود از عدم تناول از میوه درخت نیک و بد. آن دو نتوانستند به این فرمان الاهی گردن نهند و سرتسلیم فرود آورند. از این رو، خداوند نزول تورات را تا زمان بنی اسرائیل به تأخیر انداخت تا قوم صالحی همچون آنان بیابند و با دلدادگی و شیفتگی وصف ناپذیر، ۶۱۳ فرمان تورات را از جان و دل پذیرا شوند. حاخام حَکَی بَرابا (Hija bar Abba) به مطلب قبل می افزاید: «نگاه کنید ببینید کدام یک از این دو بزرگ تر است: جهان یا تورات. خداوند به مدت هفت روز جهان را خلق کرد، اما برای نزول تورات به چهل روز کامل نیاز داشت(Buttrick, 1, 972) .
یکی از واژه هایی که یهودیان بسیار به کار می برند، واژه امتِ روح (Nation of the Spirit) است. قوم یهود این واژه را به این اعتبار بر خود اطلاق می کنند که فاقد سرزمین و زبان مشترک اند و نقطه تلاقی و پیوند آنان تورات و فرهنگ یهودی است. این مفهوم با قوم برگزیده و امت مقدس در ارتباط است.
ب) برگزیدگی و اختیار قوم یهود حکایت از برتری عرفی و نژادی آنها دارد.
حضرت ابراهیم به خاطر خلوص و عدم اختلاط نژادش برگزیده شد و یهود نیز تنها به این دلیل که از نسل او بودند برگزیده شدند. در تلمود آمده است: «قوم یهود مقدس و سرورند… دنیا فقط برای جماعت بنی اسرائیل خلق شده است… هیچ کس به جز بنی اسرائیل نمی تواند ادعا کند فرزند خداست. مِهر و محبت خدا از آن جماعت بنی اسرائیل است و بس» (المسیری، ۵، ۷۲).
از نظر بیولوژی و نیز تاریخ، هیچ مبنایی نمی توان برای تفسیر مزبور پیدا کرد. در واقع، این ادعا به افسانه شبیه تر است تا واقعیت. به گفته ارنست رنان، بسیاری از کسانی که از نژاد یهود سخن می گویند و گاهی راه افراط نیز پیموده و به صهیونیست معروف اند با افرادی که با یهودیان سرستیز دارند در این نکته همداستانند که یهودیان از سایر اقوام متمایزند و نباید با سایر اقوام درآمیزند. کوتاه سخن آنکه، چیزی به نام نژاد یهود در تاریخ و نیز به لحاظ بیولوژیکی وجود ندارد، بلکه آن را باید در یاوه گویی های صهیونیست ها و امثال هیتلر سراغ گرفت (ویل دورانت، ۱، ۳۵۴).
به اعتقاد ویل دورانت، یهودیان در آغاز آمیخته ای از نژادهای گوناگون بودند. وجود یک نژاد خالص در میان صدها نژاد به معجزه شبیه است و از نظر عقلی ناممکن است. اما این را می توان گفت که در میان نژادهای این ناحیه، نژاد یهودیان از همه خالص تر مانده است (کستلر، ۱۳۶۱، ۲۳۶). برخی معتقدند یهودیان در ابتدا نژاد خالص بوده اند، ولی رفته رفته با مهاجرت های پی درپی و نیز ارتباطات و مناسباتی که با سایر اقوام برقرار کردند، خلوص نژادی خود را از دست دادند و به نژادهای مختلف درآمدند. از دیدگاه فیشبرگ یهودیان حتی در ابتدا نیز نژاد خالص نبوده اند:
اگر مطالعه خود را با بررسی مطالب تورات و سنت آغاز کنیم، خواهیم دید که قوم اسرائیل حتی در آغاز شکل گیری، از عناصر متعلق به نژادهای مختلف فراهم آمده بود. خواهیم دید که در آسیای صغیر، سوریه و فلسطین نژادهای گوناگونی وجود داشتند… عبریان قدیم چنان که در بسیاری از موارد تورات آمده، با تمام اقوام ]ساکن در این مناطق[ ازدواج کرده و درآمیخته بودند (کرینستون، ۱۳۷۷، ۱۵۳).
به خاطر نامعقول بودن تفسیر فوق، اصلاحگرایان یهودی درصدد حذف مناسکی برآمدند که جنبه قومی آیین یهود را برجسته می ساخت. دیوید فریدلاندِر یهودیان را ترغیب می کند که مناسک و مراسم دینی خود را به زبان رسمی کشوری که در آن سکنا گزیده اند، به جا آوردند; زیرا یهودیان زمانی که در میان سایر ملل بیگانه به حساب می آمدند، مناسک و دعاهای خود را به عبری اجرا می کردند، ولی در حال حاضر باید به سرزمینی که شهروند آن هستند عشق ورزند و به زبان مردم همان دیار مراسم و مناسک خود را اجرا کنند (المسیری، ۵، ۷۲).
ج) برگزیدگی قوم دلیل بر تفوق و برتری اخلاقی آنها نسبت به سایر اقوام است.
براساس این تفسیر، خدا قوم یهود را به این علت که خدای یگانه را پرستش می کردند برگزید. به عبارت دیگر، از آن جا که این قوم از میان معبودهای متعدد تنها خدای واحد و یگانه را برگزید، خدا نیز آنها را به عنوان قوم برگزیده اختیار کرد. مطابق با این تفسیر، برگزیدگی دو سویه و متقابل است. در تلمود این برداشت از برگزیدگی بیان شده است، آن جا که می گوید: «اگر سؤال شود که چرا خدای یگانه تبارک و تعالی جماعت بنی اسرائیل را برگزیده در پاسخ باید گفت چون افراد این جماعت خدا و تورات او را برگزیدند» (The Interpreter’s Bible, 30
 
۲. برگزیدگی به مثابه یک تکلیف و مسئولیت دینی
 بر پایه این تفسیر، خدا قوم یهود را برگزید تا درمیان اقوام دیگر خادم او باشند و در اصلاح عالم بکوشند و بین اقوام و ملل مختلف وحدت و همدلی ایجاد کنند. این نوع انتخاب و گزینش برخلاف تفسیر نخست از تفوق و برتری قوم یهود حکایت ندارد، بلکه تکلیفی است که خداوند بر دوش آنها نهاده است و از این رو مسئولیت آنها سنگین تر است. در عاموس آیه ای است که همین معنا و برداشت از برگزیدگی را تداعی می کند، آن جا که می گوید: از میان تمام اقوام روی زمین، من تنها شما را انتخاب کرده ام. به همین دلیل وقتی گناه می کنید شما را تنبیه می کنم: زیرا گناهان شما باعث می شود که رابطه من و شما تیره شود (عاموس، ۳:۲ـ۳).
۳. برگزیدگی به مثابه سری از اسرار الاهی و یک امر ربانی و ملکوتی
 
طبق این برداشت، پرسش از فلسفه و علت برگزیدگی عبث و بیهوده است; زیرا برگزیدگی بی نیاز از علت و فلسفه است. همین که اراده خدا بر این امر تعلق گرفت که از میان اقوام مختلف قوم خاصی را برگزیند کفایت می کند و شایسته نیست که از علت آن سؤال شود. این برداشت متأثر از تفکر مسیحی است، زیرا چنان که خواهیم گفت، متألهان مسیحی در باب برگزیدگی قوم یهود سه دیدگاه دارند که بر پایه یکی از آنها، یهودیان بر اثر لطف و فیض الاهی انتخاب شدند نه به علت خوب بودن خودشان و یا برخورداری از امتیازهای دیگر. بر اساس این نظریه، برگزیدگی یک امر الاهی است که انسان باید از صمیم قلب و سویدای وجود خویش به آن اذعان کرده، از چند و چون آن نپرسد. بنابراین برگزیدگی ارتباطی با خیر و شر و طاعت و معصیت ندارد، زیرا محبت خدا نسبت به قوم برگزیده بر عدالت او غالب است.
چنان که گذشت، تفسیر سوم از برگزیدگی متأثر از تفکر مسیحی است. در انجیل یوحنا، از برگزیدگی به عنوان فعل خدا یاد شده است نه بنی اسرائیل: «شما مرا برنگزیدید، من شما را برگزیدم» (یوحنا، ۱۵:۱۶). به باور یوحنا، برگزیدگی به مثابه سری از اسرار الوهی است، هر چند یهودیان به فلسفه این راز پی نبردند. تنها رهبران دینی خاصی دعوت و فراخوان جدایی از تمام کفار و ملحدان را دریافتند. در سفر تثنیه بر این جدایی تأکید شده است; چه آن که تثنیه در زمانی نوشته شد که هم تاریخِ گذشته و هم تاریخِ فعلی از نتایج اسف بار عقیده توحید همراه با مدارا نسبت به کفار پر شده بود (آشتیانی ۱۳۶۸، ۴۷۵).
۴. برگزیدگی به مثابه حکم ازلی
 
همانگونه که پیشتر گفتیم، اغلب معتقدند که برگزیدگی قوم بنی اسرائیل ریشه در عهد و پیمانی دارد که خدا از طریق آبای اولیه و حضرت موسی با ایشان بسته است; عهد و پیمانی که خداوند در کوه سینا و نیز برای بار دوم در دشت موآب با آنان بست. ولی مارتین بوبر، فیلسوف شهیر یهودی، هیچ نوع ارتباطی میان برگزیدگی قوم اسرائیل و مسئله عهد و میثاق قائل نیست، بلکه معتقد است خداوند از ازل این قوم را مستعد یافته و برگزیده است، هرچند نافرمانی ها و خطاهای زیادی در پرونده آنان ثبت شده است. بوبر روایت خروج را بازگو می کند که یهوه به فرعون می گوید: «به فرعون بگو خداوند چنین می گوید اسرائیل پسر من و نخست زاده منست و به تو می گویم پسر مرا رها کن تا مرا عبادت نماید و اگر از رهاکردنش ابا نمایی همانا پسر تو یعنی نخست زاده ترا می کشم» (خروج، ۴:۲۲).
بوبر می پرسد: در آن موقع که هنوز یهوه با اسرائیل عهد و پیمانی نبسته بود، چگونه او را پسر ارشد خود خواند؟ اسرائیل چرا از ابتدا قوم خدا و ملت مقدس است؟ علت این تقدیس با آن همه ناپاکی های این قوم در آینده چیست؟ بوبر معتقد است که اسرائیل بالقوه قوم مبارک و قوم خدا بوده است و او را یهوه از قبل برگزیده تا روزی مقدس شود! او می نویسد: «خداوند اسرائیل را با عشق و علاقه جستوجو کرد و قوم خود را برگزید، زمانی که هنوز او به وجود نیآمده بود… در عصر جدایی اقوام و هنگامی که از اسرائیل هیچ اثری نبود، خداوند این قوم متولدنشده را رفعت بخشید تا نخستین فرزند ذکور او گردد» (المسیری، ۵، ۱۳۷).
۵. برگزیدگی به مثابه موهبت الاهی
 
آیا برگزیدگی قوم اسرائیل از سر لطف و رحمت یهوه است؟ به عبارت دیگر، آیا اراده الاهی بر این تعلق گرفت که قوم اسرائیل برگزیده شود یا این که این قوم لایق این برگزیدگی بوده و خداوند باید آنان را به این مقام و جایگاه ارتقا می بخشید؟ به بیان دیگر، آیا برگزیدگی هبه و عطای الاهی است یا این که جزء حقوق این قوم بوده و تخلف خداوند از این کار شایسته نبوده است؟ برگزیدگی در ابتدا از رحمت و اراده خدا نشأت گرفت، لکن قوم یهود خود را سزاوار این برگزیدگی می دانستند، لذا برگزیدگی از موهبت الاهی بودن به حقی از حقوق یهود تحول یافت و بر این اساس، حتی اگر قوم یهود به بیراهه بروند، بر خدا لازم است آن حق و دین را ادا کند. در تلمود از زبان خدا آمده است: «با جماعت یهود همچون ملت های دیگر معامله نمی کنم، حتی اگر اعمال خوب آنان اندک باشد» (The Interpreter’s Bible, 30).
خداوند از میان اقوام مختلف، بنی اسرائیل را برگزید، اما نه از آن رو که توانمند و برخوردار بودند، بلکه چون ضعیف بودند. این موضوع با توجه به این که خدایانِ معمولی بیشتر دل نگران افراد فرهیخته، توانمند و متمدن بودند، معنا پیدا می کند. در سفر تثنیه هیچ دلیلی برای برگزیدگی جز توجه خاص خدا و وعده او به پدران اولیه ارائه نمی شود. کوتاه سخن آنکه، این عمل از سرلطف است، و دیگر سؤال نمی شود که چرا خدا، آبای اولیه را برگزید؟ (قزوینی یزدی، ۱۳۷۸، ۲۰۱).
دیدگاه متفکران یهودی در باره قوم برگزیده
 
فیلون اسکندرانی
 
تقریباً تمام متفکران یهودی اعم از فیلسوف، الاهیدان و عارف به فراخور حوزه مطالعاتی خود در باب برگزیدگی قوم یهود موضعی اتخاذ کرده اند. با این که موضوع فوق مقاله مستقلی می طلبد، در این مجال تنها به ذکر دیدگاه های تنی چند از متفکران یهودی خواهم پرداخت که به گونه ای تمام ادوار تاریخی را پوشش قرار دهد. فیلون اسکندرانی که از او به عنوان مؤسس فلسفه دینی در قلمرو ادیان ابراهیمی نام برده می شود، در صدر این افراد است. فیلون در سه جا به موضوع برگزیدگی پرداخته است: «رساله درباره قوانین خاص»، «رساله درباره زندگی موسی» و «رساله درباره فضایل». در رساله نخست به بررسی نسبت قوم یهود با سایر اقوام پرداخته است. از نظر او نسبت قوم یهود با کل جهانِ مسکون از نوع نسبت کاهن با یک شهر است. یک کاهن با بیان حقیقت به مردم یک شهر خدمت می کند. قوم یهود نیز با بیان حقیقت وقوانین الاهی ای که خداوند درباره تن و روان هر دو وضع کرده است، به کل نژاد انسانی خدمت می کند (Philo 1995a, 583).
فیلون در «رساله درباره زندگی موسی» ذیل گستره قوانین یهودی در میان غیریهودیان به موضوع برگزیدگی پرداخته است. به باور او، هر قومی نسبت به آداب، نهادها، مؤسسات و ارزش های قومی خود تعصب خاص دارد و حاضر نیست تحت هیچ شرایطی از آنها روی تافته، به ارزش ها و رسوم سایر اقوام روی آورد. یونانی ها، مصری ها و بربرها هر یک تنها آداب و رسوم و نهادهای خود را پاس می دارند. در حالی که این موضوع درباره ارزش ها، فضایل و آداب و نهادهای قوم یهود صورت متفاوتی یافته است; زیرا تمام اقوام پاره ای از قوانین موسوی را تکریم می کنند و پاس می دارند. فیلون به طور موردی به روز هفتم که برای استراحت در نظر گرفته شده اشاره می کند. به زعم او، تمام اقوام در این خصوص از قوم یهود الهام گرفته اند (Philo 1995b, 492). شبات یکی از نشانه های برگزیدگی است. دلایل چندی برای قداست این روز برشمرده اند که در اینجا مجال ذکر آنها نیست. تنها به ذکر این نکته بسنده می کنم که در اسفار پنج گانه به دفعات بر حفظ شعایر شبات همچون عهد همیشگی بین خدا و جماعت اسرائیل تأکید شده است.
سومین جایی که فیلون راجع به برگزیدگی سخن گفته است «رساله درباره فضایل» است. وی در آن جا هدف شریعت موسوی را بیان می کند. از نظر او، موسی تنها درصدد سعادت قوم یهود نبود، بلکه سعادت تمام جهانیان از هر مذهب و نژادی، وجهه همت او بود. خواست او ترویج وحدت کلمه، رفتار محبت آمیز، دوستی و رفاقت و احساس متقابل میان تمام انسان ها بود. هر چند تاکنون به این امور در دعاها اشاره شده است، باید تلاش کرد به واقعیت بپیوندد (Philo 1995c, 651).
یهودا هلوی
 
یهودا هلوی در باب برگزیدگی یهودیان نظر خاصی ابراز کرده است. او معتقد است که خداوند استعداد و قوه دینی ویژه ای ابتدا به آدم و بعد به نمایندگان منتخب و برگزیده خود در طول تاریخ و نیز سپس به تمام بنی اسرائیل اعطا کرد. بنابراین، این قوه و استعداد دینی موروثی است و تنها قوم اسرائیل قادرند در ارتباط با خدا باشند. به خاطر این عامل و اثر الاهی برگزیدگی، اسرائیل یک مشیت فوق طبیعی است که سایر اقوام از آن محروم اند. اندیشه قوم برگزیده چنانکه دیدیم، جایگاهی محوری به خود اختصاص داده، ولی سایر فلاسفه از آن به عنوان موضوعی فرعی بحث کرده اند (Hertzberg, 40).
اسپینوزا
 
دیدگاه اسپینوزا درباره برگزیدگی را می توان به شرح ذیل بیان کرد: ۱. برگزیدگی با سعادت و خوشبختی به معنای واقعی کلمه در تعارض است. کسی که خود را خوشبخت و سعادتمندتر از دیگران می داند تنها به این دلیل که از امتیازاتی برخوردار است که بقیه فاقد آن هستند از معنای واقعی سعادت غافل است. سعادت واقعی انسان صرفاً عبارت از حکمت و شناخت حقیقت است نه این که او عاقل تر از دیگران است. ملاحظاتی از این دست حکمت یا سعادت حقیقی انسان را افزایش نمی دهد. ۲. آیاتی که از برگزیدگی قوم یهود سخن می گویند به فراخور درک و فهم یهودیان بوده است. برای نمونه، آیات ۶ و ۷ باب ۹ تثنیه نشان می دهد که عبرانیان سعادت حقیقی را نمی شناختند. لذا اگر خدا به طور یکسان تمام انسان ها را به نجات فرامی خواند، آنان در راه سعادت گام برنمی داشتند. وقتی که خدا به سلیمان می گوید: «اینک برحسب کلام تو کردم و اینک دل حکیم و فهیم به تو دادم، به طوری که پیش از تو مثل توئی نبوده است و بعد از تو کسی مثل تو نخواهد برخاست (اول پادشاهان، ۳:۱۲) در واقع خدا بنابه فهم عبرانیان با آنان سخن گفته است. البته اسپینوزا منکر این نیست که خدا شریعت موسوی را تنها برای آنان تنظیم و وضع کرده و فقط با آنان سخن گفته است. عبرانیان در شناخت و درستکاری بر بقیه اقوام برتری ندارند، آنان به خاطر زندگی خوب و ایده های متعالی برتر نیستند، چه آن که تمام اقوام کموبیش از این مواهب برخوردارند. ۳. برگزیدگی یهودیان به خاطر حکومت مستقل و سازمان اجتماعی آنان بوده است نه برخورداری از حکمت و مواهبی از این دست. در واقع، موفقیت آنان در امر حکومت باعث شد تا از مزایای حکومت مستقل و سعادت موقتی برخوردار گردند. این تنها چیزی است که خدا به پاتریاخ ها و اخلاف آنان داده است. در شریعت موسوی هیچ پاداشی برای فرمانبرداری جز برخورداری از مواهب پیش گفته پیشنهاد نشده است. در مقابل، اگر عهد را نقض کنند، قوم از هم خواهد پاشید و نه تنها وعده های خدا در حق آنان عملی نخواهد شد که عذاب و کیفر خواهند دید. این موضوع به قوم یهود اختصاص ندارد، بلکه تمام اقوام این گونه اند; اگر قانون را رعایت کنند به امنیت و آسایش دست خواهند یافت.
۴. سایر اقوام نیز قوانین خاص خود را دارند. از آنجا که خدا قوم یهود را برای تشکیل جامعه و حکومت خاص برگزیده است، قوانین خاص آنان را تنظیم و وحی کرده است، ولی این بدین معنا نیست که سایر اقوام قوانین خاص خود را ندارند. در سفر پیدایش آمده است: «مَلْکِیصَدَق مَلِک سالیم و کاهن خدای تعالی بود». این آیات دلالت می کند بر این که قبل از آنکه خدا قوم اسرائیل را به وجود آورد، پادشاهان و کاهنانی در سالیم بوده اند که مناسک و قوانین خاص خود را داشته اند (پیدایش، ۱۴:۱۸ـ۲۰)، و نیز آمده است «ابراهیم قول مرا شنید و وصایا و اوامر و فرایض و احکام مرا نگاه داشت» (پیدایش، ۲۶:۵)، زیرا ابراهیم هیچ گونه مناسک و احکام خاصی از خدا دریافت نکرد، لذا بر طبق قوانین ملکیصَدَق عمل کرد.
در کتاب ملاکی نبی آمده است اسم خدا در میان امت ها عظیم خواهد بود. اما شما آن را بی حرمت می سازید (ملاکی نبی، ۱:۱۰ـ۱۲). آیاتی از این دست نشان می دهد که اقوام دیگر نیز احکام و مناسک خاص خود را داشته اند و محبت خدا تنها به یهودیان اختصاص نداشته است. در سفر تثنیه آمده است: «کدام قوم بزرگ است که خدا نزدیک ایشان باشد. چنانکه یهوه خدای ماست. در هر وقت که نزد او دعا می کنیم و کدام طایفه بزرگ است که فرایض و احکام عادله مثل تمام این شریعتی که من امروز پیش شما می گذارم دارند» (تثنیه، ۴ و ۷). اسپینوزا می گوید مفاد این آیه به زمان حکومت یهودیان و نیز هنگامی که معجزات بیشمار رخ داد اشاره دارد وگرنه از نظر عقل و فضیلت و مهربانی خدا نسبت به تمام اقوام مهربان است. در مزامیر آمده است: «خداوند عادل است در جمیع طریق های خود، و رحیم در کل اعمال خویش» (مزامیر، ۱۴۵:۱۶). در ایوب آمده است خداوند شریعت را مقرر کرد برای تمام نژاد بشری تا خدا را تقدیس کنند و از پلیدی و گناه در امان بمانند و در انجام خوبی ها توانا گردند. ایوب با این که بیگانه بود، از میان تمام انسان ها به خدا نزدیک تر و مقبول تر بود; زیرا او در تقوا و دین داری بر همگان برتری داشت» (ایوب، ۳۸:۲۸). در یونس از رحیم، کریم و دیرغضب بودن خدا صحبت شده است و نیز بر این که مشمول حال تمام انسان هاست. اسپینوزا نتیجه می گیرد تمام انسان ها به یک اندازه مشمول لطف و رحمت الاهی اند.
۵. پیامبری اختصاص به قوم یهود ندارد، بلکه تمام اقوام از عطیه پیامبری برخوردار بوده اند. به عبارت دیگر، کتاب مقدس عبرانی تنها به ثبت و ضبط تاریخ مقدس و پیامبران خود اهتمام ورزیده است، ولی این دلیل نمی شود که سایر اقوام پیامبر نداشته اند. از طرفی پیامبران عبرانی بسیاری از سوی خدا برای هدایت و راهنمایی نه تنها قوم یهود که اقوام غیرعبرانی فرستاده شدند. به عنوان مثال، حزقیال برای تمام ملت های شناخته شده آن زمان و نیز یونس به منظور هدایت مردم نینوا فرستاده شد. اشعیا از فراز و فرود سایر اقوام سخن گفته است; آن جا که می گوید خداوند برای رهایی مصری ها منجی برای ایشان خواهد فرستاد و خدا در میان آنان معروف خواهد گشت و مصریان خدا را عبادت خواهند کرد و در پایان خدا از مصریان به عنوان قوم خود یاد می کند: «زیرا یهوه صبایوت آنها را برکت داده خواهد گفت قوم من مصر و صنعت دست من آشور و میراث من اسرائیل مبارک باشند (اشعیا، ۱۹: ۲۵). ارمیا نه تنها پیامبر قوم یهود که پیامبر تمام ملت ها خوانده شد (ارمیا، ۱:۵). ناگفته نماند که در عهد عتیق از پیامبرانی نظیر نوح، بلعم و اخنوخ نام برده شده که بیگانه و غیرمختون بوده اند. کوتاه سخن آنکه، از نظر اسپینوزا آیاتی نظیر ارمیا، ۳۱:۳۷ و حزقیال ۲۰:۳۲ که دلالت بر برگزیدگی می کنند، چنان که در کنار آیاتی از قبیل لاویان، ۱۸:۲۷ و تثنیه، ۸:۱۹ قرار دهیم بر موقتی بودن برگزیدگی بنی اسرائیل دلالت خواهند داشت(Hertzberg, 38) .
از نظر اسپینوزا، رابطه خدا با قوم اسرائیل فراتاریخی است. بنابراین، تاریخ محلِ این ارتباط نیست. در قبالا آمده است که اصولا تاریخی وجود ندارد. ما برای این که تصور بهتری از ایده برگزیدگی پیدا کنیم باید سراغ نظریات فلسفی ای برویم که بر نظریه اسپینوزا و قبالا استوار نباشد، یعنی نظریاتی که این رابطه را زمانی و تاریخی می دانند.
اسپینوزا می گوید تنها به یک شرط با ادعای یهودیان مبنی بر برگزیدگی از سوی خدا مخالفت ندارم و آن این که این برگزیدگی، اعم از موقت و ابدی، تنها با رفاه زندگی جسمانی آنان در ارتباط باشد، زیرا از این نظر ممکن است قومی با اقوام دیگر فرق داشته باشد، ولی از حیث فهم و فضایل هیچ فرقی میان اقوام نیست و از این لحاظ نمی توان گفت خدا قومی را از میان اقوام دیگر برگزیده است.
به نظر اسپینوزا، کناره گیری یهودیان از سایر ملل و عدم اختلاط با آنان و نیز انجام پاره ای ازمناسک باعث ماندگاری آنان شده است: «سبب این امر، معجزه نیست بلکه از همه اقوام دیگر به نحوی کناره گرفته اند که کینه همه را نسبت به خود برانگیخته اند، و نشانه این کناره گیری تنها رسوم و آدابشان نیست که به کلی عکس رسوم و آداب دیگران است، بلکه ختنـه نیز نشانه جدایی ایشان از اقوام دیگـر شده است… موضوع ختنـه چنان موضوع مهمی است که اطمینان دارم این قوم را همیشه نگاه خواهد داشت (Spinoza, 44).
موسی مندلسون
 
موسی مندلسون و هرمان کوهن، از اندیشمندان بنام یهودیت، برگزیدگی بنی اسرائیل را برنتافته، در مقابل آن موضع گرفته اند. آنان بر قوانین نوح تأکید میورزند و از این طریق می کوشند مبنایی عقلانی برای اصول اخلاقی مشترک و جهانی دست و پا کنند. از نظر مندلسون، اصول عقاید یهودیت همان اصول دین عقل اند که تمام انسان ها می توانند با تأمل بدان دست یابند و از طرفی همگانی و فراگیرند. از این رو، کسانی که بر برگزیدگی بنی اسرائیل تأکید می کنند و اصول عقاید یهودیت را کاملا وحیانی می پندارند، سایر اقوام را از آگاهی های نجات بخش به حقایق ازلی بی بهره می دانند، زیرا وحی الاهی بر آنان ناشناخته و مجهول است. به نظر مندلسون، جامعه دینی فقط می تواند خواهان همراهی در عمل باشد و در حیطه عقیده نمی تواند چنین درخواستی داشته باشد (یاسپرس، ۱۳۷۵، ۱۵۴).
کاوفمان کهلر
 
کاوفمان کهلر (۱۸۴۳ـ۱۹۲۶)، شخصیت مهم یهودیتِ اصلاحگرای آمریکایی است. او دین را با پیشرفت و رشد اخلاق، و برگزیدگی را با فعالیت مشترک برای عملی کردن آن یکی می داند. یهودیت در دوران مربوط به کتاب مقدس دینی بوده و در زمان خودش بیشترین نفوذ و پیشرفت را داشته است و در حال حاضر نیز چنانچه آرمان ها و روش های کهنه و منسوخِ گذشته جای خود را به آرمان ها و روش های جدید امروزی دهند و در آنها پالایش و اصلاحی صورت گیرد، می تواند چون گذشته، نفوذ و پیشرفت داشته باشد. از نظر کهلر، تجلی یهوه به حادثه سینا محدود نمی شود، بلکه رو به پیشرفت است و در هر زمانی متناسب با همان زمان جلوه گر می شود.
برگزیدگی اسرائیل را نمی توان یک عمل الوهی و مستقلی تلقی کرد که در لحظه وحی یا حتی در طول دوره مربوط به کتاب مقدس به پایان رسیده است. در عوض باید آن را فراخوانی دانست که در همه زمان ها اصرار میورزد و تمام سرزمین ها را احاطه کرده است و فعالیت پیوسته روح است که برای خودش مبشران و قهرمانان جدیدی می خواهد تا به حقیقت عدالت و دین متعالی شهادت دهند(Hertzberg, 38) .

مردخای کاپلان
 مردخای کاپلان همواره بر آن بود تا پاسخی درخور برای پرسش هایی فراهم آورد که قوم یهود در عصر جدید با آن مواجه است. در عصر جدید به لحاظ اجتماعی دموکراسی و به لحاظ عقلی تفکر اصالت طبیعت بقای قوم یهود را تهدید می کرد. یهودیان در سایه دموکراسی آمریکایی به عنوان یک انسان و شهروند، نه یک یهودی، از حقوقی نظیر حق حیات، آزادی و سعادت برخوردار شدند. طبیعی است که از آنان انتظار می رفت در ازای دریافت این حقوق در حیات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ملت آمریکا کاملا سهیم باشند. اما چرا و چگونه این برخورداری برای یهودیان یک چالش و تهدید بود نه یک فرصت؟ منشأ این چالش این واقعیت بود که یهودیان آمریکایی با برخورداری از این حقوق جدید که پیشینیان آنان خاصه در قرون میانه از آنها بی بهره بودند، با نوع متفاوتی از رابطه مواجه شدند که پدران ایشان قبلا تجربه نکرده بودند. در سایه دموکراسی آمریکایی هویت یهودی، آن گونه که پیشتر مطمح نظر بود، تضعیف شد، زیرا یهودیان مقیم آمریکا تنها به دلیل شهروند بودن از این حقوق برخوردار شدند نه یهودی بودن. لذا وابستگی یهودیان به گروه قومی و دینی خود رو به تحلیل می رفت و آنان به تدریج جذب فرهنگ غالب آمریکایی می شدند.
عامل دیگری که باعث تضعیف هویت یهودی شد، دیدگاهی بود که به طبیعت اصالت می داد. اصالت طبیعت نقطه مقابل دیدگاه فراطبیعی سنت یهودی بود که بر مبنای آن تمام موجودات تحت اراده و کنترل الاهی قرار دارند.
مردخای کاپلان دریافت که ترکیب دموکراسی و طبیعت گرایی به اضمحلال و فروپاشی کامل قوم یهود به عنوان یک هویت جاودانه خواهد انجامید. به نظر او، تنها عاملی که می تواند به طرز متناقض نمایی سبب بقای قوم یهود گردد، یهودی ستیزی است. یهودیان در مواجهه با یهودی ستیزی است که از وجود خود به عنوان عضوی از یک قوم متمایز آگاه می گردند. البته این سبب می شود یهودیان از مزایای دموکراسی به طور تام و تمام برخوردار نگردند. با این وصف، کاپلان دریافت که یهودی ستیزی به عنوان یک عامل خارجی نمی تواند برای مدت مدیدی عامل بقای قوم یهود باشد. عوامل طبیعی جذب ـ به عنوان مثال، ازدواج های فامیلی در زمان ما ـ زود یا دیر از راه می رسند.
پاسخ کاپلان این بود که یهودیت را می بایست به مثابه تمدن دینی قوم یهود دوباره تفسیر کرد. انقلاب کوپرنیکی ای که در تفکر کاپلان اتفاق افتاده، این نظریه اوست که یهودیت تنها یک دین نیست، بلکه عبارت است از کل تمدن قوم یهود اعم از زبان عبری، سرزمین اسرائیل، فرهنگ یهودی، هنرها، آداب و رسوم و خلقیات یهودی. در یک کلام، یهودیت یک روند رو به رشد و در حال شدن است; لذا می توان آن را از نو ساخت و دوباره بنا کرد.
این نظریه در شاهکار او ذیل یهودیت به مثابه یک تمدن بسط یافته است. این اثر در سال ۱۹۳۴ برای اولین بار انتشار یافت. نتیجه غیرمستقیم این اثر انتشار مجله نوساختارگراها در سال ۱۹۳۵ از سوی حلقه کوچکی از حاخام ها و غیرروحانیان بود. نهضت نوساختارگرایی بر آن شد تا اسرائیل را بسازد و به آزادی و صلح و عدالت جهانی کمک کند. مردخای کاپلان در تحقیقات خود روش پدیدارشناسی را دنبال می کرد. پدیدارشناس درصدد شناخت وجدان دینی و داده های انسان باستان آن گونه که تجربه کرده است می باشد. بر این اساس، پاسخگویی به سؤالات متافیزیکی کار دین نیست، بلکه آن نحوه اهتمام تمدن برای نیل به نجات و کمال ذات را بیان می کند. دین را نمی توان از چارچوب فرهنگی جدا ساخت. دین عنصر اصیل تمدن است. دین پدیده ای محوری، عامل مهارکننده و نیروی نظام بخش است. نجات در عصر جدید به معنای شناخت خویشتن است.
کاپلان به جای برگزیدگی واژه vocation را قرار داد. تبعات منفی برگزیدگی نظیر تمایز و تفوق بنی اسرائیل بر سایر اقوام بر این مفهوم بازنمی شود و دیگر مقایسه اسرائیل و سایر اقوام با نور و ظلمت بی معناست.
شاید گفته شود یهودیان چون مطرود مسیحیان واقع شدند، برای جبران این احساس حقارت به ایده برگزیدگی روی آوردند، چه آن که بر پایه باور مسیحی، مسیحیان اسرائیل حقیقی اند و یهودیان باید طرد شوند. پاسخ کاپلان به این پرسش مهم است. آن جا که می گوید: «یهودیان با جایگزین کردن باور به برگزیدگی با باور به طرد قوم یهود در واقع یک خطا را به جای خطای دیگر و یک توهم را به جای توهم دیگر نشاندند. دوری از درد یأس و سرخوردگی با توسل به یک توهم خطرناک است. ما می توانیم نجات حقیقی را تنها با قبول واقعیت بیابیم». به عبارت دیگر، از جمع دو خطا حقیقت پدید نمی آید. تنها با قبول واقعیت است که یک شخص یا قوم به کمال ذاتی اصیل خود دست می یابد.
به اعتقاد کاپلان نفی برگزیدگی به معنای نفی ایمان یهودی نیست، چه آن که ایمان استعدادهای ما را شکوفا می کند و سبب می شود که بیشترین استفاده را از آنها ببریم. واژه vocation یعنی آن دسته از ارزش های جهانی را که در کوران تجربه بر آنان نمایان شده است در اختیار تمام جهانیان قرار دهند. بنابراین مقدس بودن قوم یهود به معنای انکار قداست سایر اقوام نیست. آنان نیز اگر تجارب خود را منتقل کنند مقدس خواهند بود. مفهوم vocation با مفهوم mission که اصلاحگران به کار می برند، تفاوت دارد. اصلاحگران معتقد بودند خداوند یهودیان را در میان سایر اقوام پراکنده کرد تا مقام پدری خدا و برادری خود را به عنوان رسالت الاهی ای که در تعلیم نوع بشر دارند، به گوش تمام اقوام برسانند. یهودیان اصلاحگر این رسالت را تنها دلیل وجود قوم یهود عنوان کرده اند; به عبارت دیگر، کمک به بشر تنها دلیل وجودی آنان است. البته کاپلان در پاره ای از سخنانش عنوان کرده است که وجود یهودیت نیازمند دلیل نیست و در فقرات دیگر استدلال کرده است که وجود یهودیت نیازمند یک معنا یا ماهیت است. کاپلان در مخالفت با اصلاحگرایان می گوید که رسالت یهودیان صرف خدمت به نوع بشر نیست، بلکه باید با استفاده بهینه از استعدادهای خود زمینه یک زندگی خوب را برای خود فراهم سازند. کاپلان می گوید آگاهی از پاره ای از اهدافی که زندگی یک یهودی را ارزشمند می سازد، تمنای زندگی را در ما به عنوان یک یهودی تقویت می کند. بر اساس این گفته، مفاهیم وجود و ماهیت هم زمان در تفکر کاپلان حضور دارد. وجود یهودیت با احساس معنا، هدف یا ماهیت پروبال می گیرد. لذا کاپلان نوشت: بنابه فلسفه معاصر، یهودیت به مثابه تمدن دینی از نظر وجودی قوم یهودی و از نظر ماهوی دین یهودی و از نظر کارکردی طرز زندگی یهودی است.» این بدان معناست که یک یهودی متفکر باید اطمینان خاطر داشته باشد که اولا قوم یهود به شیوه خاص خودش تشکیل شده است (وجود). ثانیاً اندیشه یهودی خدا با پیشرفت نوع انسان تکامل می یابد (ماهیت) و در پایان طرز زندگی یهودی می تواند به آن دسته از ارزش هایی که برای پیشرفت و بقای انسانیت اساسی اند تفوق و برتری ببخشند. این معنای کامل رسالت (vocation) یهودیت است یعنی یهودیان باید به بهترین شیوه ممکن حداکثر استفاده را از وجود خود ببرند، بدون آنکه خود را برتر و ممتاز از دیگران بدانند و سایر اقوام را تحقیر کنند; به دیگر سخن، قوم یهود قومی است که برمی گزیند و نه قوم برگزیده.
(Unterman 1990, 73).
مردخای کاپلان مفهوم برگزیدگی را با تعابیر کارکردگرایانه تفسیر کرد، زیرا در فلسفه طبیعتْ باور او خدا یک شخص نیست که بتواند برگزیدگی را اعمال کند. از نظر او اندیشه برگزیدگی به منظور بقای قوم یهود بوده است که اکنون نه ضروری است و نه مطلوب. بنابراین برگزیدگی بنی اسرائیل دیگر جایگاه و اهمیتی ندارد. آرتور هرتزبرگ به اختصار دیدگاه مردخای را این چنین بیان کرده است:
مدافعان نظریه برگزیدگی قوم بنی اسرائیل، چنانچه در باب پیآمد نقش دین در تمدن بشری درست فکر کنند، دچار زحمت نخواهند شد. در گذشته، پیروان همه ادیان سنتی جهان غرب معتقد بودند که دین حقیقتی است که به طور فراطبیعی وحی شده است. این که چنین حقیقتی تنها توسط قوم خاصی منتقل شده، دلیل خوبی است بر این که تنها آنان برگزیده شده اند; زیرا به زعم ایشان نجات تنها از طریق حقیقت وحیانی به دست می آید و کسی که واجد آن است به اجبار آن را به بقیه ابلاغ و تحمیل می کند و از طریق فعالیت تبلیغی، دیگران را به تغییر آیین و انجمن برگزیده خاص فرا می خواند.
اما اگر کسی به ایده وحی فراطبیعی قائل نباشد، از نظر او دین به چه معنایی خواهد بود؟ اگر حقیقت دینی مستقل ازهرگونه تجلی خدا بر یک قوم خاص است، از آن رو که آن دین در دسترس تمام انسان هاست هیچ تفاوتی با حقیقت علمی ندارد. در واقع یکی از معیارهای مهمِ حقیقت، قابلیت کاربرد جهانی و مطابقت آن با عقل است.
دین عبارت است از تلاش سازمان یافته یک قوم برای نجات، زیرا تمدن یک قوم به آنان مدد می رساند تا به عنوان انسان به سرنوشت خود دست یازند. در جریان آن تلاش و جستوجو، مردم حقیقت دینی و ارزش های جاودانه را کشف می کنند. این حقایق و ارزش ها نظیر بقیه حقایق و ارزش ها جهانی اند و حق انحصاری گروه خاصی نیست که کشف کرده باشند. ادیان تا آن حد که در آرمانْ متمایزند، به لحاظ وجودی چنین نیستند. هر دینی قلمرو خاصی از حیات جمعی را که قدیسان آن گروه مشخص کرده اند، ارائه می کنند. این ها دستاوردهای مشخص وجود تاریخی یک گروه است. مقدسات عبارت اند از: سنت ها و رهبران مهم، کتاب های مقدس، مکان های مقدس، نمادهای مشترک، عادات و شیوه های مردمی و تمام اشیایی که مقدس اند; زیرا آنها با تلاش قوم برای دست یازی به نجات در ارتباطند; لذا هیچ دلیلی وجود ندارد بر این که همه مردم جهان مقدسات یک قوم یا کلیسا را بپذیرند، هم چنان که تمام مردم ملزم به پوشیدن یک نوع لباس نیستند. مهم آن است که مقدسات هر قوم یا کلیسایی به تلطیف کردن و جنبه انسانی بخشیدن به همه کسانی که به آن تعلق دارند کمک کند و ارزش های جهانی و کلیتی را که تمام اقوام و کلیساها در آن سهیم اند تحقق بخشد. یک دین در صورتی جهانی است که برداشت و تصورش از خدا تصوری باشد که دلبستگی و التزام به قوانین اخلاقی ای را که اعتبار جهانی دارند، به طرفدارانش بقبولاند. تنها به این معنا یهودیت دین جهانی می تواند باشد (Kaufman, 175).
کتاب مقدس عبری مشحون از عباراتی است که نشان می دهد که قوم بنی اسرائیل، که بعدها یهودی نامیده شدند، نقش ویژه ای در طرح الاهی ایفا کرده اند. این باور بر تمام تفکر یهودی سایه افکنده است. برخی تأکید می کنند که برگزیدگی امتیاز نیست، بلکه خدمت است. کاپلان که طبیعت باور است و به دین منهای وحی قائل است، در پاسخ می گوید که بزرگ ترین امتیاز قوم این است که برای خدمت برگزیده شده است. همچنان که در عاموس آمده، در خوش بینانه ترین حالت، برگزیدگی اسرائیل توسط خدا و برای خدا جهت تکمیل طرح خدا برای تمام نوع بشر است.
مارتین بوبر
مارتین بوبر، الاهیدان یهودی، به واقعیتِ مواجهه خدا با قوم یهود سخت باور دارد. به نظر او، این حادثه در تجربه شخصی تمام یهودیان تکرار می شود، البته تا زمانی که بخواهند یهودی باقی بمانند و صدای خدا که آنان را مخاطب قرار داده بشنوند. مارتین بوبر مفاهیم سنتی خدا و اسرائیل را تصدیق می کند، اما چندان که باید و شاید به شریعت وقعی نمی نهد، چه آن که به باور ایشان انسان در مواجهه با خدا به عنوان یک فرد با او سخن می گوید، سخنانش را می شنود و آنچه را شخصاً شنیده اطاعت می کند.
بوبر این سؤال را پیش می کشد که «قوم خدا» بودن به چه معناست؟ اعتقاد و باور عمومی به خدا و پرستش او یک قوم را قوم خدا نمی سازد، بلکه قوم خدابودن بیشتر به این معناست که صفات خدا از قبیل عدالت و محبت در آن قوم تجلی کرده و در زندگی ایشان و نیز زندگی اعضا با یکدیگر تأثیر گذاشته است. عدالت در روابط متقابل غیرمستقیم این افراد و محبت در روابط متقابل مستقیم آنان تحقق و عینیت یافته و البته در این میان، محبت اصلی والا و متعالی تر است، برای این که انسان نسبت به خدا نمی تواند عادل باشد، ولی می تواند او را دوست داشته باشد. محبت خدا به انسان منتقل می گردد و از آنجا که خدا بیگانه ها را دوست دارد، کسانی که دوستدار خدایند، باید آنها را دوست بدارند (Hertzberg, 39).
از نظر هنری اتلن در سنت یهودی دو جریان فکری را می توان یافت که بر جنبه های متفاوت و ظاهراً متناقض برگزیدگی تأکید می کنند. یکی از این دو جریان بر جهانی بودن و فراگیربودن پیام کتاب مقدس تأکید می کنند. از نظر وی، برگزیدگی دلیل بر تفوق و تقدس ذاتی نیست، زیرا مطالعه دقیق کتاب مقدس بر برگزیدگی مشروط دلالت می کند. برگزیدگی یک تکلیف و وظیفه است نه یک حق و ویژگی. بنابراین تفوق و تقدس به اسرائیل تاریخی یعنی اشخاص حقیقی تعلق ندارد، بلکه به اسرائیل اسطوره ای که به عنوان آرمان و الگو معرفی شده و با وفای به عهد و گردن نهادن به فرمان های الاهی از بقیه متمایز است، تعلق دارد. به دیگر سخن، تفوق و تقدسْ بخششِ صرف نیست، بلکه به عنوان نتیجه وفای به عهد و رعایت شریعت به آن وعده داده شده است، در حالی که لازمه گناه و پیمان شکنی به طور خودکار حقارت و تنزل مقام است. پیروان ابن میمون حامی بزرگ این نظریه اند. نکته شایان توجه در این جا این است که توجیه برگزیدگی از رهگذر تکلیف و عهد و از طریق اطاعت از شریعت تنها این مسئله را به سطح دیگری تنزل می دهد، زیرا ویژگی ارتباط مخصوص خدا یا بنی اسرائیل همچنان باقی است.
اما جریان فکری دیگر که ماهارال پراگی، یهودا هلوی، برخی از جریان های فکری حسیدیم و ابراهام ایزاک کوک نمایندگان این جریان فکری اند، بر پایه این برداشت، برگزیدگی به اشخاص حقیقی تعلق دارد نه به اسرائیل اسطوره ای. حسیدیم و یهودیان اسپانیایی نژاد سنت مهم قبالایی را راجع به خصوصیات ویژه «نفوس یهودی» پذیرفتند. این نفوس ممکن است در میان غیریهودیان نیز باشند. به اعتقاد آنان حفظ و مراقبت از دستورات، شیوه تربیتی ای است برای ساختن آن نفوس در تمام نسل ها و نیز روح یک فرد یهودی زمینه حفظ فرامین (ده فرمان) را در اسرائیل فراهم می سازد.
دیدگاه یهودیان اصلاحگر درباره برگزیدگی
 
یهودیان اصلاحگر پاره ای از مناسک و مراسم یهودیت را تعدیل و اصلاح کردند. آنان از افکار نژادپرستانه یهودیان افراطی و نیز افکار افرادی نظیر هرتسل، که به تأسیس کشور اسرائیل انجامید، حمایت نکردند و معتقدند یهودیان در هر جایی که هستند، باید از آداب و رسوم مردم همان کشور پیروی کنند. اصلاحگرها نمازها را کوتاه کرده، به زبان محلی خود و نه زبان عبری مراسم و مناسک دینی را به جای می آورند و به هنگام اجرای مناسک و مراسم کلاه بر سر ندارند و زن و مرد در کنار یکدیگر قرار می گیرند و سرودها را با ساز می سرایند. شاید بتوان گفت محل عبادت آنان به کلیسا شبیه تر است تا کنیسه.
اصلاحگران هرگز به یک ملت به معنای سیاسی کلمه اعتقاد ندارند و همواره یهودیان آواره را تشویق می کنند که حول محور تورات گردهم آیند نه سرزمین. به عبارت دیگر، بیشتر جنبه معنوی اتحاد قومِ پراکنده یهود را در سردارند و این یکی از آرمان های قوم یهود است. هیرش در این زمینه می گوید:
همه هدف عصر مسیحایی این است که ما به آسانی بتوانیم نمونه ای از بنی اسرائیل را، بهتر از آنچه پدران ما در گذشته نشان داده بودند، ارائه دهیم و تمام نژادها دست در دست هم از طریق شناخت خدای واحد، در یک برادری جهانی به هم بپیوندند. با حفظ این طبیعت کاملا معنوی، ملت اسرائیل می تواند صمیمی ترین اتحاد را با دولت ها برقرار کند. منتها با این تفاوت که در حالی که دیگران می کوشند از دولت ها منافع مادی مانند پول و برخورداری از بهترین ها را به دست آورند، ملت اسرائیل به این امور تنها به عنوان ابزار انجام رسالت انسانی خود نگاه می کند (Ibid, 40).
نظرات متألهان مسیحی راجع به برگزیدگی
 
در میان متألهان مسیحی سه نظریه در باب برگزیدگی قوم یهود وجود دارد. نظریه رایج این است که در مقطع زمانی معینی، دوره عهد عتیق، یهودیان قوم خاص خدا بودند، ولی وقتی که از قبول مسیح سر باز زدند، این امتیاز را از کف دادند و کلیسا جای آنها را گرفت. نظر دوم، نظر کسانی است که از این هم فراتر رفته، معتقدند یهودیان به علت این که مسیح را بر دار آویختند، برای همیشه مورد لعنت خدا قرار گرفته اند. نظر سوم، نظر کارل بارت است. او به هیچ یک از این نظریات وقعی نمی نهد و معتقد است که از همان آغاز، یهودیان در اثر لطف و فیض الاهی انتخاب شدند نه به علت خوب بودن خودشان یا برخورداری از امتیازات دیگر. به گفته او، مسیحیان هم به فیض خدا متکی اند. بنابراین کسانی که عدم پایبندی و التزام یهودیان به فرمان های الاهی را علت محرومیت آنها از قوم خدا بودن می دانند، باید به لوازم این حرف در باره مسیحیان هم تن دهند; زیرا آنها هم همیشه ملتزم به دستورات خدا نبوده اند. از این رو، براساس گفته فوق هیچ تضمینی وجود ندارد که خدا به وعده های خود در قبال آنها عمل کند.
قرآن و اندیشه برگزیدگی
 
قرآن از فضیلت و برتری بنی اسرائیل به عنوان نعمتی یاد می کند که خداوند پس از آن به ایشان ارزانی داشت که آزار و اذیت و خواری فرعونیان را عمل کردند. در آیات بسیاری به فضیلت و برتری بنی اسرائیل بر جهانیان تصریح شده است (بقره، ۴۷ و ۱۲۲; اعراف، ۱۴۰; جاثیه، ۱۶; دخان، ۳۲)، ذکر این نکته شایان توجه است که از دیدگاه قرآن، قوم یهود در مقطع زمانی خاصی و آن هم در قلمرو جغرافیایی خودشان بر سایر اقوام برتری و منزلت و جایگاه ویژه ای یافتند; زیرا اگر منظور از این آیات، برتری و فضیلت این قوم در تمام اعصار و بر تمام جهانیان باشد، با آیه ای که امت مسلمان را بهترین امت در میان مردم می داند، منافات خواهد داشت. بر این اساس، آیه شریفه «آنان را وارث مشرق و مغرب های زمین گردانیدیم»، اشاره به وسعت و گستره عظیم سرزمین آنها دارد، زیرا به وضوح می توان دریافت که بنی اسرائیل در آن زمان، وارث تمام جهان نبودند، بلکه وارث مشرق ها و مغرب های سرزمین های وسیع و پهناوری شدند ( کرینستون ۱۳۷۷، ۱۵۳).
برخی معتقدند که در سراسر تورات، آیه ای را نمی توان یافت که دلالت داشته باشد بر این که خداوند از میان تمام اقوامِ جهان، قوم یهود را برگزیده است، بلکه به عکس آیاتی را می توان یافت که صراحت دارند براین که خداوند قوم یهود را از بین اقوامی که در آن سرزمین خاص زندگی می کردند برگزید. حتی آیه ای که معمولا استفاده انحصارگرایانه از آن می کنند، ظهور در خلاف آن دارد. در سفر تثنیه آیه ای وجود دارد که بیان می کند که خداوند از بین همه اقوامی که در روی آن زمین ساکن بودند یهود را برگزید (تثنیه، ۷:۶). علمای یهود ضمیر اشاره ای را که در این آیه وجود دارد نادیده می انگارند و در نتیجه، آن را انحصارطلبانه تفسیر می کنند; غافل از این که این آیه به قومی اشاره دارد که در آن سرزمین ساکن بوده اند. آیات قبل هم مؤید همین معناست. به طور خلاصه، مضمون آنها از این قرار است که خداوند بنی اسرائیل را امر می کند که وارد اورشلیم شوند و بت ها و قربانگاه را ویران کنند و به آنها هشدار می دهد که مبادا بنای دوستی و رفاقت با این قوم بریزند و دستور می دهد که تنها با یکدیگر معاشرت کنند (طباطبایی ۱۳۹۰، ۸ ، ۲۲۸).
از نظر قرآن، فضیلت و برتری قوم یهود پایدار نماند و به خاطر اعمال ناشایست و خلاف شرعی که انجام دادند، از این موهبت الاهی محروم شدند و سرنوشت شان به تعبیر قرآن این گونه رقم خورد که تا روز قیامت میان آنان عداوت و دشمنی برقرار است و فساد در زمین را پیشه خود خواهند ساخت (مائده، ۶۴). به خاطر کفر ورزیدن به آیات الاهی، کشتن ناحق انبیای خدا، عصیان و تعدی و تجاوز تا ابد خوار و ذلیل خواهند بود و مجازات سنگینی در قیامت در انتظار ایشان خواهد بود (همان، ۴۱). آنان از رحمت حق تعالی بی بهره اند و لعنت ابدی خدا و پیامبرش شامل حالشان خواهد شد (بقره، ۸۸ ; نساء، ۵۲) و به سبب تکفیر عیسی، در عذاب دنیوی و اخروی گرفتار می شوند (آل عمران، ۵۶; اعراف، ۱۶۷).
کوتاه سخن آن که، آنان به پیمان و عهدی که با خدا بسته بودند وفا نکردند و خداوند نیز آنان را گرفتار محنت های بی شماری کرد. قرآن در این باره می گوید: «ای فرزندان اسرائیل، نعمت هایم را که بر شما ارزانی داشتم به یاد آورید و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم و تنها از من بترسید» (بقره، ۳۹). بر طبق گفته های قرآن و کتاب مقدس عبری، یهودیان به عهد خود وفا نکردند و دستورهای الاهی را نادیده گرفتند «و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستند… آنگاه جز اندکی از شما همگی به حالت اعراض روی برتافتید» (همان، ۸۳).
برگزیدگی و سرزمین یهود
 
از آنجا که یهودیان معتقدند که خدا در قوم و زمین حلول کرده، به وحدت خدا، قوم و سرزمین معتقدند. از سرزمین اسرائیل به عنوان زمین پروردگار، سرزمینی که خدا باید از آن مراقبت کند و سرزمین برگزیده یاد شده است. خدا در سرزمین برگزیده ساکن است و این سرزمین مقدس بر همه سرزمین های دیگر برتری دارد چون سرزمین قوم برگزیده است. تعالیم تورات تنها در این سرزمین عملی می شود و سکونت در آن به مثابه ایمان است: «کسی که داخل سرزمین اسرائیل شود مؤمن به حساب می آید، اما کسی که بیرون آن به سر می برد انسانی است که خدایی ندارد.» در تلمود نیز آمده است کسی که بیرون از سرزمین اسرائیل زندگی کند مثل بت پرستان است و نیز آمده است هرکس چهار ذراع در سرزمین اسرائیل بپیماید از گناه پاک می شود و یا این که ساکنان آن بیمار نخواهند شد و آمرزیده خواهند گشت.
شعایر دینی یهود ارتباط زیادی با سرزمین موعود دارد، به گونه ای که نماز باران و غیره در سرزمین موعود باید انجام گیرد. دعاها و مراسم عید فصح حول محور خروج از مصر و ورود به سرزمین موعود دور می زند. یهودیان وعده ملاقات در عید سال بعد را در اورشلیم به هم می دهند و از بین هیجده دعا مهم ترین آن دعایی است که متضمن آمدن ماشیح در آخرالزمان به سرزمین موعود است. حتی در زمان حاضر بعضی از یهودیان جهان به دنبال تربت سرزمین موعودند تا بعد از مرگش بالای قبرشان بگذارند (المسیری، ۵، ۷۸).
در سرزمین موعود تاریخ پایان می پذیرد، زیرا یهودی ها تحت رهبری ماشیح به آن جا برمی گردند. همچنین سرزمین موعود مرکز جهان است، هم چنان که یهودیان در بین بیگانگان به سر می برند. صحبت های فراوان پیراون مسئله سرزمین به اندیشه ای الاهی تبدیل شده است.
یکی از مشکلات سرزمین موعود، محدوده آن است. در باب محدوده آن، سخن بسیار است. در سفر پیدایش محدوده سرزمین مقدس به این ترتیب مشخص شده است: «در آن روز خدا با ابراهیم عهد بست و گفت این زمین را از نهر مصر تا نهر عظیم یعنی نهر فرات به نسل تو بخشیده ام» (پیدایش، ۱۵:۱۸). در سفر اعداد نقشه و محدوده سرزمین موعود به گونه ای متفاوت ترسیم شده است. حاخام ها این مشکل را با تشبیه سرزمین موعود به پوست شتر حل کرده اند، همان گونه که پوست شتر هنگامی که شتر گرسنه و تشنه است جمع می شود و هنگامی که سیر و سیراب است انبساط پیدا می کند، سرزمین مقدس هرگاه ساکنان یهودی از آن هجرت کنند محدود و کوچک می شود و هنگامی که یهودیان سایر ممالک در آن رحل اقامت افکنند و به سرزمین مقدس هجرت کنند توسعه می یابد.
مشکل دیگر این سرزمینِ الوهی و مقدس مسئله ملکیت آن است. در طول تاریخِ سرزمین مقدس، بیشترْ اقوام غیرمقدس در آن سرزمین سکنا گزیده اند. از ابتدای تاریخ آن تا هزار سال قبل از میلاد اقوام کنعانی و فلسطینی در آن اقامت داشتند. یهودی ها فقط در چند سده بر آن جا سیطره داشته اند و بعد سایر اقوام حاکم شدند، به گونه ای که در سال هفتاد قبل از میلاد تقریباً اثری از آنان نبود. متفکران یهودی همواره تلاش کرده اند که این مشکل را حل کنند.
حاخام راشی عبارت آغازین تورات را نقل می کند، آن جا که خدا می گوید: «خدا در ابتدا آسمان ها و زمین را آفرید» (پیدایش، ۱:۱). او با اشاره به آیه ای از مزامیر که می گوید: «قوت اعمال خود را برای قوم خود بیان کرده است تا میراث امت ها را به ایشان عطا فرماید» (مزامیر، ۱۱۱:۶) می نویسد: خداوند به جماعت اسرائیل و تمام جهانیان خبر داد که او خالق هستی است و از این رو اختیاردار و مالک مخلوقات است و هرگونه که بخواهد آن را تقسیم خواهد کرد، لذا اگر مردم به یهودی ها بگویند که شما از آن رو اشغالگر هستید که با جنگ و خونریزی سرزمین اسرائیل را از دست ساکنان یعنی ملت های هفت گانه کنعان گرفته و غصب کرده اید، در پاسخ به آنان باید گفت: این سرزمین همچون تمام دنیا ملک خداست و خدا آن را به ما بخشیده است: «و زمین غربت تو یعنی تمام زمین کنعان را به تو و بعد از تو به ذریت تو به ملکیت ابدی دهم و خدای ایشان خواهم بود» (پیدایش، ۱۷:۸). خلاصه آنکه سرزمین مقدس خارج از تاریخ و جزئی از آسمان و زمین است که خداوند آن را قبل از تاریخ خلق کرده و خدایی که در طبیعت و تاریخ حلول کرده، حق تصرف در هر دو دارد. مارتین بوبر نیز همین منطق را در عصر جدید برای توجیه سلطه صهیونیست ها بر سرزمین موعود به کار گرفته است. نهضت اصلاحگرای یهودی هیچ گونه اشاره ای به سرزمین موعود و بازگشت به آن در دعاها نمی کنند، در حالی که ارتودکس ها و محافظه کاران بر اهمیت ارتباط ازلی و رابطه رمزی بین یهودیت و سرزمین موعود تأکید می کنند (همان، ۷۹).
همان طور که ناف، مرکز انسان است، سرزمین اسرائیل مرکز جهان است و اورشلیم مرکز سرزمین اسرائیل و معبد مرکز اورشلیم و قدس الاقداس مرکز آن. از ده قسمت حکمتی که به جهان آمد، سرزمین مقدس نه قسمت آن را گرفت. سرزمین اسرائیل مقدس تر از تمام سرزمین های دیگر است. هوای سرزمین اسرائیل انسان را عاقل و حکیم می سازد یا گفته شده است که از ده قسمت زیبایی که به جهان آمد، نه قسمتْ از آنِ اورشلیم و یک قسمت برای بقیه سرزمین هاست. اورشلیم نور جهان است و ملت ها با نور شما حرکت می کند (Hertzberg, 150).
انتظار مسیح موعود و برگزیدگی
 
وقتی خدا در کوه سینا بر موسی و بنی اسرائیل تجلی کرد بین خدا و اسرائیل پیوندی صورت گرفت و این عقد و پیمان بین آنان مسجل شد و آسمان و زمین بر آن گواهی دادند. اینک به طور طبیعی این سؤال پیش می آید که اگر چنین پیوندی بین خدا و اسرائیل صورت گرفته و اگر به تعبیر تورات این قوم، قوم خاص و مقدس خدا گشته اند، چرا در طول تاریخ تحت آزار و اذیت اقوام دیگر قرار گرفته، از حقوق طبیعی و انسانی خویش محروم گشته اند و هماره به دور از خانه و کاشانه خود در آوارگی بسر می برند؟ برخی از یهودیان در پاسخ به این سؤال گفته اند: برگزیدگی قوم یهود در واقع مسئولیتی بوده که خداوند بر دوش آنان نهاده است، ولی چون در مقابل فرمان های الاهی سر تسلیم فرود نیاوردند، به انواع بلایا گرفتار آمدند. در دفاع از وضعیت اسف بار قوم یهود گفته اند که خطاها و گناهان یهودیان بیشتر از سایر امت ها نیست و طاعت ایشان کمتر از بقیه نمی باشد، اما مصائب آنان به علت این است که برگزیدگی و انتخاب آنان به عنوان قومِ برتر مسئولیت ایشان را سنگین تر کرده و به موجب آن می بایست طاعات بیشتری انجام می دادند و دعوت حق را اجابت می کردند، ولی چون چنین نکردند، به این بلایا گرفتار آمدند.
به باور بسیاری از اندیشمندان، اعتقاد به ماشیح، مسیح موعود، از همین اندیشه قوم برگزیده نشأت گرفته است، زیرا یهودیان در عمل دیدند از وعده های الاهی خبری نشد و سرنوشت آنان نه تنها بهتر از بقیه امت ها نیست، که ازحقوق طبیعی نیز محروم گشته اند و در جایگاهی که کتاب مقدس برای آنان ترسیم کرده قرار نگرفته اند.
اندیشمندان یهودی برای رفع این تعارض، موضوع مسیح منتظر را مطرح کردند. به اعتقاد آنان مسیح منتظر یک انسان عادی نیست، بلکه انسانی آسمانی است که هم زمانْ طبیعت الوهی ـ بشری را درخود جای داده است. او قبل از دهر خلق شده و تا ساعت معین در آسمان خواهد ماند. با مراجعه به کتاب مقدس معلوم می شود که این اندیشه بعد از افول دولت یهودیان و اسارت بابلی شکل گرفت.
در این نوشتار، چنان که ملاحظه شد، بیشتر به جنبه نظری و اعتقادی اندیشه قوم برگزیده پرداختیم. در مجال بعدی، درباره پیامدهای عملی قبول یا رد برگزیدگی قوم اسرائیل و به دیگر سخن، رفتاری که یهودیان بر مبنای دیدگاه پیش گفته راجع به غیریهودیان در پیش گرفتند، به تفصیل سخن خواهیم گفت.
کتابنامه
آشتیانی، جلال الدین (۱۳۶۸)، تحقیقی در دین یهود، تهران: نشر نگارش.
ا. کهن، آبراهام،(۱۳۵۰) گنجینه ای از تلمود، ترجمه امیرفریدون گرگانی، یهوداحی.
المسیری، عبدالوهاب (۱۹۹۹)، موسوعه الیهود والیهودیه والصهیونیه، بیروت: دارالشروق.
پارکز، هنری بمفورد (۱۳۸۰)، خدایان و آدمیان: نقد مبانی فرهنگ و تمدن غرب، تهران: انتشارات قصیده.
ژیلبرت، کلابرمن و لیبی (۱۳۴۷)، تاریخ قوم یهود، ترجمه مسعود همتی، تهران: انتشارات انجمن فرهنگی اوتصرهتورا گنج دانش ایران.
طباطبایی، سید محمدحسین،(۱۳۹۰) المیزان، بیروت: منشورات مؤسسه الاعلمی.
قزوینی یزدی، حاج بابا (۱۳۷۸)، رساله ای در رد یهودیت، تحقیق حامد حسن نواب، تهران: مؤسسه فرهنگی ـ انتشاراتی حضور.
کرینستون، جولیوس (۱۳۷۷)، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه حسین توفیقی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
کستلر، آرتور (۱۳۶۱)، خزران، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: انتشارات خوارزمی.
ویل دورانت (۱۳۶۵)، تاریخ تمدن، ج۱، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
یاسپرس، کارل (۱۳۷۵)، اسپینوزا، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران: انتشارات طرح نو.
Atlen, Henri (1987), “Chosen People”, Contemporary Jewisn Religious Thought, New York.
Buttrick, George Arthur (1995), The Interpreter’s Bible, Manufactured in the United States of America.
Encyclopaedia, Udaica, 1972, Jerusalem: Encyclopaedia Judaica.
Hertzberg, Arthur (ed), Judaism,
Jacobs, Louis (1999), Concise Companion to the Jewish Religion, Oxford University Press.
Kaufman, William E. (1985), Contemporary Jewisn Philosophies, University Press of America.
Philo (1995a), “The Special Laws”, II, 163-7, in The Works of Philo, Hendrickson.
Philo (1995b), “On the Life of Moses”, II, 17-24, in Yonge (trans), The Works of Philo, Hendrickson.
Philo, (1995c), “On the Virtues”, 119-20, in Yonge (trans), The Works of Philo, Hendrickson.
Spinoza, Bendictus (1951), The Chief Works of Spinoza, New York: Dover Publications, INC.
Unterman, Alan (1990), Jews, London: Routledge.
Wiggins, James B. (1996), Praise of Religious Diversity, Routledge.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا