ایمان آئین کاتولیک غلبه اى که دنیا را مغلوب ساخته است، ایمان ماست.

ايمان آئين کاتوليک غلبه اى كه دنيا را مغلوب ساخته است، ايمان ماست.

 
تجربه “کاتولیک بودن” با التزام به ایمان آغاز مى شود. تا زمانى که براى شخص کاتولیک فهمى دقیق از ارکان، پیش فرض ها و الزامات ایمان حاصل نیاید او نمى تواند از نگرش ها یا رابطه بى نظیر او باکلیسایى که عضوفعال آن است، فهمِ همه جانبه اى داشته باشد. پاسخ شخص کاتولیک به کلمه خدا ـ انکشاف خدا در طبیعت، در مسیح و در کلیسا ـ فعل مکمّل ایمان است. مؤمن وحى خدارا هرجا بیابد، ازروى ایمان قبول مى کند.ایمان باعث مى شود که او نسبت به حقیقت دیدى باز داشته باشد و این نوعى اعتماد است که دست آوردهاى زیادى براى تجربه کاتولیکى دربردارد.
 ضرورت ایمان: کتاب مقدس
پس به ایشان گفت: در تمام عالم بروید و جمیع خلایق را به انجیل موعظه کنید.
هرکه ایمان آورَد و تعمید یابد نجات یابد اما هرکه ایمان نیاورد، بر او حکم خواهد شد.(۲)
پس به توما گفت: انگشت خود را به این جا بیاور و دست هاى مرا ببین و دست خود را بیاور و بر پهلوى من بگذار و بى ایمان مباش، بلکه ایمان دار.
توما در جواب گفت: اى خداوند من.عیسى گفت: اى توما بعد از دیدنم ایمان آوردى. خوشابه حال آنان که ندیده ایمان آوردند.(۳)
زیرا که از انجیل مسیح عار ندارم، چون که قوت خداست براى نجات هرکس که ایمان آورد. اول یهود و پس یونانى.
که در آن عدالت خدا مکشوف مى شود، از ایمان تا ایمان، چنان که مکتوب است که عادل به ایمان زیست خواهد نمود.(۴)
زیرا همین است محبت خدا که احکام اورا نگاه داریم و احکام او گران نیست.
زیرا آنچه از خدا مولود شده است بر دنیا غلبه مى یابد و غلبه اى که دنیا را مغلوب ساخته ایمان ماست.
کیست آن که بردنیا غلبه یابد، جزآن که ایمان دارد که عیسى پسرخدا است؟(۵)
 
عادل شمرده شدن[۱] به واسطه ایمان:شوراى ترنت
انسان ها وقتى با فیض الهى ترغیب و یارى شوند، به خود عدالت (یعنى حالت فیض) متمایل مى شوند و از آنجا که از راه شنیدن ایمان را درمى یابند، آزادانه به سوى خدا مى روند، و به درستىِ آنچه وحى شده و وعده داده شده است، ایمان مى آورند… . زیرا وقتى رسول مى گوید که انسان با ایمان و نیز با عطیه رایگانِ خدا عادل شمرده مى شود، این سخنان را باید به همان معنایى فهمید که موافقت دائمىِ کلیساى کاتولیک به آن تعلّق گرفته است، یعنى به ما گفته شده ما به واسطه ایمان عادل شمرده مى شویم، چون ایمان آغاز نجات انسان و بنیان و ریشه همه عادل شمردن هایى است که بدون آن، خشنودى خدا و مصاحبت با فرزندان او ممکن نمى شود.(۶)پاداش ایمان: قدّیس آگوستین
خدا به دلیل خیرهایى که تنها بر اساس ایمان عطا خواهد کرد و به دلیل شرورى که تنها بر شیطان تحمیل خواهد شد و به این دلیل که هر دو (خیر و شر) در آخرالزمان آشکار خواهند شد، مى خواهد که ما به او ایمان آوریم، زیرا پاداش ایمان و در واقع، نام ایمان در کجاست، اگر بخواهى هم اکنون ایمانى را که خود دارى، مشاهده کنى؟ بنابراین، نباید مشاهده کنى تا ایمان بیاورى، بلکه باید ایمان بیاورى تا مشاهده کنى. مادامى که مشاهده نمى کنى، ایمان بیاور، مبادا وقتى که مشاهده کردى خجالت زده شوى. بنابراین، ما ایمان داریم، در حالى که زمان ایمان گذشته است تا این که زمان دیدن فرا رسد…مادامى که به آنچه مشاهده نمى کنیم باور داریم با ایمان قدم مى زنیم، اما هنگامى که چهره او را در مقابل خود مشاهده مى کنیم ( آن طور که واقعاً هست) آن زمان، هنگام بصیرتِ  ماست.(۷)
ایمان صحیح آغاز نوعى حیات طیبه است و حیات جاودانه نیز در گرو این ایمان است. اکنون ایمان است که تو را به آنچه نمى توانى ببینى معتقد مى سازد و پاداش این ایمان دیدن چیزى است که باور دارى.بنابراین، در زمان ایمان، مانند زمانِ بذرافشانى، مباد که دچار ضعف شوى. تا آخر نگذار ضعیف شوى، بلکه ثابت قدم بمان تا آن بذرى را که افشانده اى جمع آورى کنى.(۸)
ایمان در کاربرد عادى و در سنّت الهیاتى، فلسفى و در متون مقدس معانى متعدّدى دارد. زبان پر از چنین جملاتى است: “به من ایمان داشته باش”، “با ایمان کامل”، “ایمان را حفظ کن”، “به دلیل ایمان، به آن پایبند باش”. در همه این کاربردها نوعى اعتماد،طرفدارى و وفادارى وجود دارد که پذیرش نوعى مسؤلیت را ایجاب مى کند.ایمان باید حاوى نوعى پاسخ یا تسلیم باشد که انگیزه آن نوعى ارزشِ شناخته شده است که به عنوان ضمانت در شخص دیگرى در نظر گرفته مى شود. به این معنا ایمان دینى پاسخى است به خدا که مبتنى بر اعتماد به خداست.به معناى گسترده تر، ایمانِ دینى پاسخ کلىِ شخص انسان به خداست. ایمان در این معناى وسیع تر به آسانى با تفسیر ایمان در سنت پروتستان یکى مى شود. در سنت کاتولیک رابطه پاسخ کلى به هیچ وجه نادیده گرفته نمى شود، اما آن رابطه، ترکیبى است از ابعاد قابل تمایز ایمان، امید و محبت. از نظر آیین کاتولیک،ایمان پاسخى است کاملا شخصى به خدا به عنوان وحى کننده، و قبول حقیقت به این عنوان است که امر وحى شده، مبتنى بر اعتماد به وحى کننده است.ایمان ظاهراً یک عمل عقلانى است، اما ریشه در شخص دارد و در نهایت، با اراده انسان برانگیخته مى شود.از نظر آیین کاتولیک، تمایز ایمان از ارتباط کاملا شخصى به معناى تجزیه آن نیست.
پس، از نظر یک شخص کاتولیک، ایمانْ تصدیق عقلانى و آزادانه قضایایى است که از طرف خدا وحى شده اند،تصدیقى که با خطاناپذیرىِ مطلق اعتبار شهادت الهى برانگیخته مى شود.من به صدق این امر باور دارم نه به دلیل این که آن را با عقل یا تجربه مستقیم مشاهده کرده ام، بلکه به این دلیل که خدا به من مى گوید که آن امر چنین است، و خدا یک مرجع مطلقاً خطاناپذیر است که نه فریب مى دهد و نه فریب مى خورد.
در ابتدا این معناى ایمان شبیه عملى انسانى است که عقلانیتِ آن نسبتاً ضعیف به نظر مى آید; یعنى ظاهراً فریادى است از تسلیم کامل خود; ایمان از دیدگاه مصلحان پروتستان چنین مى باشد. با بررسى دقیق تر عمل ایمان و تحقق آن که در بافت کلىِ حیات شخصى واقع مى شود و از غلبه آن بر همه عواملى که ممکن است شخص را از پاى بندى به خدا دور کند، آشکار مى شود که ایمانْ یک مرحله یا نقطه اى دقیق در تغییر کامل و خارق العاده انسان، و نیز تبعیت قلب اوست از آنچه خدا مى گوید، که به هیچ وجه عملى بدون عاطفه و احساس نیست.
 ایمان: قدیس پولس
پس ایمانْ اعتماد بر چیزهاى امید داشته شده است و برهان چیزهاى نادیده، زیرا که به این براى قدما شهادت داده شد. به ایمان فهمیده ایم که عالم به کلمه خدا مرتب گردید، حتى آن که چیزهاى دیدنى از چیزهاى نادیدنى ساخته شد…، لیکن بدون ایمان تحصیل رضامندىِ او محال است، زیرا هرکه تقرب به خدا جوید لازم است که ایمان آورد بر این که او هست و جویندگان خود را جزا مى دهد.(۹)
 ایمان: شوراى واتیکان
چون انسان کاملا به خدا، خداوند و خالق خود وابسته است و عقلِ مخلوق مطلقاً در معرض حقیقت نامخلوق واقع مى شود، لذا ما مقید مى شویم به این که با ایمان به وحى او و اطاعت کامل از اراده و عقل خود، تسلیم خدا شویم. کلیساى کاتولیک تعلیم مى دهد که این ایمان که آغاز نجات انسان است، فضیلتى فوق طبیعى است که با الهام و فیض خدا تقویت شده است. ما معتقدیم به این که امورى را که او وحى کرده است، صادقند، نه به دلیل این که نورِ عقل طبیعى، حقیقت باطنىِ آنها را به وضوح درک کرده است، بلکه به دلیل مرجعیت خود خدا که آنها را وحى مى کند، و هرگز فریب نمى دهد و فریب نمى خورد، زیرا ایمان، آن طور که پولس رسول بر آن شهادت مى دهد، گوهر چیزهایى است که باید در آرزوى آنها باشیم و هم برهانِ چیزهاى نادیدنى است.
با این حال، براى این که اطاعت از ایمانِ ما با عقل سازگار باشد، خدا اراده کرد که دلایل بیرونىِ وحى او با کمک و یارى درونىِ روح القدس و با عقل و واقعیات الهى، به ویژه با معجزات و پیشگویى هایى که دلایل بسیار روشنى براى وحى الهىِ او هستند و عقلِ همه انسان ها آنها را قبول دارد، (آن طور که قدرت مطلق و معرفت نامتناهى خدا را آشکار مى سازند)، پیوند یابند. به علاوه،هم موسى، هم انبیا و هم به نحو خاص تر خداوندِ ما، عیسى مسیح، بسیارى از پیشگویى ها و معجزاتِ بسیار واضح را نشان دادند.
هر چند تصدیق ایمان به هیچ وجه عمل کورکورانه ذهن نیست، بااین حال، هیچ کس نمى تواند تعالیم انجیل را بدون روشن گرى و الهام بخشىِ روح القدس که شیرینىِ تصدیق و اعتقاد به حقیقت را به همه انسان ها مى بخشد، تصدیق کند، چنان که این تصدیق لازمه رستگارى است. ایمان فى نفسه، حتى وقتى که با محبت همراه نیست(رساله به غلاطیان، ۵:۶) عطیه اى است از خدا، و عمل ایمان نیز کارى است مربوط به رستگارى که به واسطه آن، انسان آزادانه و با تصدیق و مشارکت با فیض او خود را تسلیم خدا مى کند، در حالى که مى تواند در برابر فیض مقاومت کند. به علاوه، همه امورى که در ایمان کاتولیک و الهى باید به آنها ایمان داشت، به صورت مکتوب یا شفاهى، در کلام خدا آمده است. کلیسا نیز با حکم قطعى یا با تعالیم عمومى و روزمره خود به عنوان وحى الهى آنها را موضوع اعتقاد قرار مى دهد.
چون بدون ایمان خشنود ساختن خدا و به دست آوردن دوستىِ فرزندان او امکان ندارد، لذا بدون ایمان هرگز کسى به رستگارى نرسیده است و هیچ کس به حیات ابدى نمى رسد، مگر این که تا آخر، ایمان را حفظ کند (متى، ۱۰:۲۲). براى این که بتوانیم ایمان حقیقى را با آغوش باز بپذیریم و پیوسته آن را حفظ کنیم،خدا به واسطه تنها پسرش کلیسا را بنیان گذاشته و نشانه هاى بسیار آشکارى براى این نهاد قرار داده است که همه انسان ها بتوانند آن را به عنوان حافظ و معلم کلام وحیانىِ خدا بشناسند، زیرا همه نشانه هاى عالى و متعددى که به صورتى الهى براى اعتبار آشکار ایمان مسیحى وضع شده اند، تنها به کلیساى کاتولیک مربوطند، به ویژه، خود کلیسا به دلیل توسعه اعجاب انگیز، تقدس فوق العاده، سودمندى پایان ناپذیر در همه امور، وحدت کاتولیکى و ثبات تزلزل ناپذیر خود محرکى ابدى و مهم براى اعتبار خود و گواهى ابطال ناپذیرى براى رسالت الهى خویش است.(۱۰)
 محرک ایمان
چنان که بیان کردیم، ایمان عبارت است ازقبول صدق آنچه خدا وحى کرده، صرفاً بدین دلیل که خدا آن را وحى کرده است. بنابراین، ایمان بر انگیزه قابل اطمینان بودنِ مطلق شهادت وحیانى مبتنى است; مانند هرتصدیقِ مبتنى برمرجعیت، ایمان نیز مانند مرجع خود نیکوست. پس اگرمرجعیت خدا اثبات شود، عمل ایمان به هیچوجه عقل انسانى را نقض نمى کند. براى اثبات این امر، باید هم وجود این مرجع و هم قابل اعتماد بودنِ آن همراه با این واقعیت که او سخن گفته یا حقیقتى را وحى کرده است، ثابت شود.
محرک ایمان در آنچه علماى الهیات آن را “مقدمات ایمان “یا” انگیزه هاى صدق” مى نامند، محقق مى شود. این مقدمات گزاره هایى هستند که قبل از این که چیزى بر اساس مرجعیت الهى به عنوان واقعیت پذیرفته شود،اقتضاى تصدیق را دارند. اگر این گزاره ها عقلا قابل قبول باشند، پس عقل هر آنچه را عقلا مستلزم تصدیق ایمان است، در خود دارد. چنان که ملاحظه خواهیم کرد، از آن جا که از نظر کاتولیک ها ایمان در تجربه کلیسا محقق مى شود لذا انگیزه هاى صدق توجیه پذیرند، همان طور که نقش کلیسا در ایمان نیز موجه است. مى توانیم انگیزه هاى صدق را به اختصار به شرح ذیل بیان کنیم:
خدایى وجود دارد که شخصوار، عالم مطلق، خیرمطلق و حقیقت محض است. عیسى مسیح ادعاى خدایى داشت. او الوهیت خود را ثابت کرد و کلیسا را بنیان گذاشت و تعالیم خویش را به کلیساى خود منتقل کرد و آن را از خطا در امان داشت. انسان وظیفه اى عقلى دارد تا به آنچه کلیساى مسیح به عنوان حقیقت وحیانىِ خدا مى آموزد، ایمان آورد.
این گزاره ها وجود، مرجعیت و محل وحى کننده را ثابت مى کنند. یک شخص کاتولیک این گزاره ها را بر اساس مرجعیت کلیسا قبول نمى کند، زیرا در این صورت، گرفتار مغالطه “دورباطل” مى شود. این گزاره ها اعتقاداتى عقلانى هستند که بر اساس آنها انسان انگیزه ایمان خویش، مرجعیت خدا و مرجعیت کلیساى او را اثبات مى کند.
براى اثبات یک مرجعیت، انسان باید دو ویژگى شاهد را بررسى کند: یکى معرفت ـ این احتمال که شاهد در حوزه اى که سخن مى گوید، معرفت داشته باشد ـ و دیگرى صداقت ـ ویژگى اخلاقى شاهدباید به نحوى باشد که احتمال این که مخاطبان خود را فریب دهد، بسیار ضعیف باشد. علماى الهیات مى گویند که یک شاهد باید عالم
[۳] باشد، قاعده سنتى ایمان مى گوید که خدا نه فریب مى دهد و نه فریب مى خورد. بنابراین، براى اثبات انگیزه هاى صدق، ذهن انسان خدا را به عنوان مرجعیت مطلق ثابت مى کند و این امر انگیزه ایمان مى شود; یعنى من ایمان مى آورم، چون خدا چنین مى گوید. وقتى انگیزه ها ثابت شدند، مؤمن دیگر صدق مرجعیت او را بر اساس اعتبار عقلى بیانات او محاسبه نمى کند، بلکه با اعتمادى که به صداقت شاهد وحیانى دارد، اعتبار این بیانات را محاسبه مى کند. بنابراین، این ایمان انتحار عقلانى نیست.
 مرجعیت الهى: قدیسآگوستین
ما به طریقى دوگانه، یعنى با مرجعیت و عقل هدایت مى شویم. در جاى خود، جایگاه مرجعیت مقدم بر عقل است… . بنابراین، این نتیجه حاصل مى شود که مرجعیت در را بر روى آنان که مى خواهند خیر بزرگ و پنهان را بیاموزند، مى گشاید. هر که وارد آن شود، شک را رها کرده، از قواعد یک زندگىِ واقعاً شایسته تبعیت مى کند، تعالیم این قواعد را مى پذیرد و سرانجام، دلایلى را مى آموزد که همه امور عمدتاً واجدِ آنها هستند و او قبل از آن که دلیل آنها را ملاحظه کند از آنها تبعیت مى کرد. همچنین مى آموزد که خود دلیل چیست که او اینک آن را در مهد مرجعیت محکم ساخته و مطابق وظیفه خویش قرار داده است. او اکنون تبعیت مى کند و ادراک مى نماید و مى آموزد که عقلى که همه چیز در آن است چیست یا بالاتر از همه، مى آموزد که او چه کسى است که همه چیز است و آنچه فراتر از همه چیز است علت نخستین آنهاست. اما در این حیات، عده انگشت شمارى به این معرفت مى رسند. حتى بعد از این حیات هم هیچ کس نمى تواند فراتر از آن پیش برود.
بنابراین، این مرجعیت… که واقعى، ثابت و برتر است الهى نامیده شده است و باید الهى نامیده شود، ]چرا[ که نه تنها از هر توانایىِ انسانى متعالى تر است، بلکه صورت واقعى انسان را نیز معیّن مى کند و به او نشان مى دهد که چقدر عمیقاً به انسان لطف دارد و به او توصیه مى کند تا خود را به حواسى که به واسطه آنها معجزات دیده مى شوند، محدود نسازد، بلکه از حواس بالاتر رود و به عقل برسد و در عین حال، نشان مى دهد که امور مهم چگونه هستند که در این جا عقل بر دریافتِ آنها قادر است، چرا عقل این کار را انجام مى دهد و چگونه براى آنها ارزش کمى قائل است، زیرا مقام آن این است که به واسطه آثارش، قدرتش را; با تواضعش، عفوش را و با فرامینش، ذاتش را مى آموزد. همه این امور به واسطه شعایر مقدسى که آنها را اجرا مى کنیم، به نحوى اسرارآمیز و جاودانه به ما عطا شده است. با آنهاست که حیات انسان هاى نیک، پاک و طیب مى شود نه با بحث هاى مبهم، بلکه با مرجعیت اسرار مقدس.(۱۱)
 خلوص ایمان
اگر ایمان عبارت باشد از قبول صدق چیزى به دلیل مرجعیت الهى، پس انسان مى تواند بپرسد که چگونه مى توان آنچه را خدا وحى کرده است به نحو قطعى کشف کرد.براى این که کسى حقیقتى را بر اساس ایمان تصدیق کند باید یقین داشته باشد که خدا این حقیقت را وحى کرده است. پس چیزى که ما به دنبال آن هستیم، “قاعده ایمان” است که هدایت و راهنمایى آن، محتواى وحى الهى را دقیقاً معیّن خواهد کرد. از نظر کاتولیک ها قاعده ایمان در کلیساى کاتولیک یافت مى شود.
مشاهده کرده ایم که خدا خود را در طبیعت، در مسیح و در کلیسا که بدن مسیح است، آشکار مى کند. از نظر کاتولیک ها نداى کلیسا، نداى هدایت کننده و آموزنده خداست. در نتیجه،از نظر آنها مرکز اصلى و بىواسطه مواجهه با وحى الهى در تعالیم و هدایت هاى کلیسا قرار دارد. تعهد ایمانى به خدا تعهد به کلیساست، چون کلیسا حضور مسیح است به واسطه روح او.
دلیل منطقى این تعهدآشکار است. خدا مرجعیت اعلایى است که شایسته اعتماد عقلى است. بنابراین، مسیح خدا و موضوع اعتماد است، مسیح کلیسا را بنیان گذاشت، وعده حضور روح القدس را در کلیسا داد و خطاناپذیرى آن را تضمین کرد. مقام اسقفى با پاپ به عنوان رئیس آن، مظهر مرجعیتى است که مسیح به کلیساى تعلیم دهنده خود منتقل کرد. بنابراین، کلیسا مجمع تعلیم دهنده ضرورى و مشروعى براى نجات،تقدیس و آموزه است; یعنى مرکز بىواسطه وحى الهى و قاعده ایمان است.
ازمطالب فوق این نتیجه به دست مى آید که سایرمنابعِ حقیقت دینى در درون واقعیت آشکار کلیسا،نقش ابزارى و فرعى دارند. خود متون مقدس و کلام وحیانىِ خدا به واسطه زبان تعلیم دهنده کلیسا تفسیر مى شوند. حضور مسیح در کلیسا بىواسطه تر از متون مقدسى است که به خودىِ خود اقتضاى تفسیر را دارند. نه تنها کتاب مقدس، بلکه سنت، عبادت و همه منابع حقیقت ابزارهایى در خدمت کارکرد تعلیمىِ کلیسا هستند.
کلیسا به عنوان حضور مسیح داراى تفوّق است; یعنى حتى داراى این مسئولیت و این حق است که اعتبار وحى جدید(عمومى یا خصوصى) را ارزیابى کند، تجربه عرفانى باید با نداى کلیسا مطابق باشد، ناسازگارىِ آن دلیل عدم اعتبار آن است.
نمى توان زیاد اصرار کرد که این مطلب از عبارات قبلىِ مربوط به اعتقاد کاتولیکى در باب اساس و ماهیت کلیسا نتیجه مى شود. اگر کلیسا چیزى بیش از نوعى اخوت بین انسان ها نباشد، به هیچ وجه نمى تواند قاعده ایمان باشد، اما اگر مراد از کلیسا بدن اسرارآمیز مسیح باشد در این صورت، نه تنها ممکن است، بلکه تنها قاعده ایمان است. خطاناپذیرى الهى مستقیماً و بىوقفه، منطق خطاناپذیرىِ کلیساست که بدن مسیح، حضور خداـ انسان در میان انسان هاست. ایمان به خطاناپذیرى خدا مستقیماً به ایمانى که مبتنى بر خطاناپذیرى کلیساى خداست، منتقل  مى شود.
بنابراین، کاتولیک ها کلیسا را به عنوان قاعده ایمان معرفى مى کنند، و در حالى که دیگران حقیقت دینى را بر تجربه بنا کرده، سنت را بدون توسل به مرجعیت تفسیر مى کنند،کاتولیک ها مجموعه آموزه ها را  مى پذیرند.
جایگاه کلیسا به عنوان مرجعیتى که آموزه هاى ایمان بر اساس آن پذیرفته مى شوند، غالباً به اتهام “واسطه” بین مسیح و نفس منتهى مى شود. چنین پنداشته مى شود که آیین کاتولیک از خدا[۵]آگوستین خیلى دور شده است و کلیسا به عنوان یک نهاد محدود، قدرت هاى نجات بخشى را که خدا داراست، از خود دریغ مى کند. جواب را تنها مى توان در فهم ماهیت کلیسا، آن طور که قبلا مطرح شد، یافت. کلیساى کاتولیک یک نهاد انسانىِ محض نیست، همچنین از واقعیت مسیح نیز جدا نیست; یعنى بدن مسیح است. هنگامى که مسیح در روح انسان عمل مى کند، او از طریق کلیساى خویش به عنوان بدن خود، عمل مى کند. به این معنا “هیچ راه نجاتى خارج از کلیسا” وجود ندارد.
انسان باید دو حوزه عبادت و اعتقاد عقلى را از همدیگر متمایز کند. در حوزه عبادت هیچ واسطه اى بین مسیح و نفس وجود ندارد: مسیح مستقیماً از طریق روح خویش در نفس انسان عمل مى کند و نفس انسان در دعا مستقیماً با خدا ارتباط برقرار مى کند. فیض تنها از جانب خدا مى آید. اما در حوزه آموزه ها کلیسا واسطه مسیح و نفس است; یعنى کلیسا تعلیم مى دهد و مستقیماً به زبان خودش فرمان مى دهد، اما تنها به خاطر آن که مسیح مرجعیتش را به آن منتقل مى کند. در یک کلام، شخص کاتولیک از طریق کلیسا یا بالاتر از آن، در کلیسا به سوى خدا مى رود، تنها به خاطر آن که کلیسا بدن مسیح است و حقیقت و تقدس را فقط در آن مى توان یافت. به همین دلیل، کلیسا قاعده ایمان است و انسان با آن مى تواند به نحو قطعى، وحى واقعىِ خدا را ادراک کند. آگوستین نوشت: “رم سخن گفته است”، “موضوع خاتمه مى یابد.”
چگونه کلیسا به عنوان قاعده ایمان عمل مى کند؟ کلیسا عیناً محتواى میراث[۶] ایمان و سنت را تعیین مى کند. کلیسا نوآورى نمى کند، وحى هایى “جدید” را ابراز نمى دارد، بلکه آنچه را در مجموعه وحى الهى و میراث ایمان قرار دارد، آشکار مى سازد. اگر حقیقتى از میراث ایمان آشکار شود، هرقدر هم که “جدید” به نظر آید، به عنوان حقیقتى وحیانى و مضمون ایمانى که شخص کاتولیک به واسطه آن با کلیسا پیوند مى یابد، معیّن مى شود.
میراث ایمان مجموعه اى است از حقایقى که مسیح به رسولان تعلیم داد و روح القدس که در عید پنجاهه[۷] نازل شد، آن را تعلیم داد و تثبیت کرد. بدین طریق، کل وحى به رسولان منتقل شد. آیین کاتولیک هیچ وحى جدیدى را بعد از عصر رسولان نمى پذیرد.این حقایقى که رسولان آموختند به کل کلیسا منتقل شد، هم به صورت شفاهى و هم به صورت متون مقدس و مکتوب.الهام متون مقدس به واسطه هدایت خطاناپذیر روح الهى صورت گرفت که ایمان کلیساى رسولى را شکل داد. بنابراین، تعالیم مکتوب و شفاهىِ رسولان میراث ایمان را تشکیل مى دهند.
انتقال میراث ایمان به واسطه معلمان معتبر، سنت کلیسا را شکل مى دهد. همچنین سنت، حقیقت را ابداع نمى کند، بلکه آن را دریافت و منتقل مى کند و غالباً محتواى واقعى، بلکه ناآشکار میراث ایمان را آشکار  مى سازد.
عالمان الهیات کاتولیک معتقدند که سنت به عنوان یک منبع حقیقت از کتاب مقدس برتر است. اجمالا باید به خاطر داشت که کتاب مقدس کامل نیست و نه تنها محتاج تفسیر است، بلکه فهم و تثبیت آن درگرو سنت است. به علاوه، کتاب مقدس، کتاب درسى نیست،به یک معنا عبارات بى روح و مرده اى است که باید در پرتو نداى حیات بخش سنت، روح و حیات بگیرد.
بنابراین، کلیسا در آشکارکردن محتواى میراث ایمان و محتواى سنت کلیسا،به عنوان قاعده ایمان عمل مى کند، زیرا ایمانِ کلیساى زنده تنها نداى حیات بخش خداست که با انسان سخن مى گوید.
 وحدت سنّت: ایرنایوس
هرچند کلیسا در سراسر عالم پراکنده است، ایمان به خداى پدرِ قادرمطلق و خالق آسمان و زمین و دریاها و آنچه در آنهاست و نیز ایمان به عیسى مسیح، پسر خدا که براى نجات ما تجسد یافت و ایمان به روح القدس را از جانب رسولان و پیروان آنها پذیرفته است… . کلیسا در حالى که این موعظه و ایمان را پذیرفته است، چنان که قبلا گذشت هر چند در سراسر عالم پراکنده است، غیورانه آن را به عنوان یک خانواده حفظ مى کند…و همان را به اتفاق، موعظه کرده، تعلیم مى دهد و آن را با یک زبان منتقل مى کند، زیرا هرچند لهجه هاى فراوان و مختلفى در عالم وجود دارد، قدرت سنت، واحد و یکسان است. در آلمان، اسپانیا، در میان اقوام سلت، در شرق، در مصر، لیبى و و در آن طرف دنیا، در هیچ کجا کلیساها به روش دیگرى مستقر نشده اند. اما همان طور که خورشید (مخلوق خدا) یکى است و در همه عالم یکسان است، تعلیم حقیقت نیز همه جا را روشن مى کند و به همه انسان هایى که به دنبال معرفت حقیقت هستند، روشنایى مى بخشد. نه کسى که زبان بسیار نیرومندى دارد و از جمله کسانى است که بر کلیسایى ریاست مى کند، سخنى غیر از این مى گوید (چون شاگرد بالاتر از استاد خود نیست) و نه کسى که در سخن گفتن ضعیف است، سنت را تضعیف مى کند. چون ایمان واحد و یکسان است، نه کسى که قادر بر سخن گفتن است مى تواند چیزى را به آن اضافه کند و نه کسى که توانایى کمترى دارد، مى تواند از آن چیزى کم کند.(۱۲)
 ارکان ایمانارکان ایمان موضوع آشکار ایمان را تشکیل مى دهند که در سنت طولانى کلیسا به صورت اعتقادنامه هاى مختلفى خلاصه شده اند. چنان که ملاحظه کردیم موضوع کلى ایمان وحى الهى، یعنى آنچه خدا وحى کرده است، مى باشد. ممکن است حقیقتى به نحو آشکار یا ضمنى دراین وحى نهفته باشد، به نحوى که یک حقیقت ضمنى تا دوره هاى بعدىِ تاریخ کلیسا به فهم عمومى درنیاید.اما هنگامى که کلیساى کاتولیک یک اصل اعتقادى را معیّن مى کند و مى گوید که هر شخص کاتولیک باید به حقیقت خاصى باور داشته باشد،باید خود کلیسا آن حقیقت را آشکارا یا ضمنى در وحى بیابد; یعنى باید آن را در کتاب مقدس، سنت و درتعالیم آباى کلیسا یا در گزارش هاى عقاید کلیساى عمومى بیابد. این عقاید بدان نحو که معیّن مى شوند،ارکان ایمان را براى اعضاى کلیسا تشکیل مى دهند.
ممکن است کسى بین ایمانِ مضمر یک عضو کلیسا به آنچه خدا وحى کرده وایمان آشکار او به رکن خاصى از ایمان، آن طور که کلیسا آن را معیّن کرده است، تمایز قائل شود.ماهیت اساسى ایمان باید شامل تصدیق تمام محتواى مضمر میراث ایمان باشد، یعنى مراعات و پاى بندی. 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا