بازگشت به سرزمین یهودا

بازگشت به سرزمين يهودا

هیچ‌یک‌ از کسانی‌ که‌ درباره‌ی گرایش‌های‌ مختلف‌ مسیحی‌ یهودی‌ قلم‌ زده‌اند، تاریخی‌ کهن‌تر از عصر اصلاح‌ دینی‌ برای‌ آن‌ (مسیحیت‌ یهودی‌)، نیافته‌اند. پس‌ از آن‌، پوریتن‌ها، علاوه‌ بر حفظ‌ تئورک‌ِ لزوم‌ شکل‌یابی‌ دولت‌ یهودی‌، آن‌ را به‌ عرصه‌ی عمل‌ سیاسی‌ صهیونیسم‌ مسیحی‌ آوردند و سرانجام‌، با پایان‌جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ و با پدید آمدن‌ دولت‌ یهودی‌ اسرائیل‌، به‌ آن‌ جامعه‌ی عمل‌ پوشاندند. تأسیس‌ دولت‌ اسرائیل‌، از آن‌ رو که‌ تحقق‌ اولین‌ مرحله‌ از مراحل‌ چندگانه‌ی ظهور مسیح‌ است‌، تحولی‌ شگرف‌ در اندیشه‌ی صهیونیسم‌ مسیحی‌ پدید آورد که‌ یکی‌ از مهم‌ترین‌ آن‌، زایش‌ مسیحیت‌ صهیونیستی‌ و سپس‌ به‌ عرصه‌ی قدرت‌ آمدنش‌، جلوه‌ی دیگری‌ از آن‌ را (پسا مسیحیت‌ صهیونیستی‌) متجلی‌ ساخت‌:
مسیحیت‌ یهودی‌:نهضت‌ اصلاح‌ دینی‌، با لوتر و آرای‌ اعتقادی‌ جدید او آغاز شد. وی‌ پیش‌ از آغاز نهضت‌، تحت‌ تأثیر عمیق‌ آموزه‌های‌ عبرانی‌ بوده‌ و از این‌ رو، بخشی‌ از اصلاح‌ دین‌ مسیحیت‌ را بر آن‌ استوار ساخت‌؛ از جمله‌: رویکرد به‌ بهشت‌ دنیوی‌ یهودی‌، به‌ جای‌ آخرت‌گرایی‌ کاتولیکی‌ نشست‌. ربا که‌ در مسیحیت‌ِ کاتولیک‌ تحریم‌ و در یهودیت‌ مجاز بود، در پروتستان‌ هم ‌مجاز شناخته‌ شد. به‌ علاوه‌، بزرگ‌داشت‌ و برتر شمردن‌ قوم‌ یهود و تعلق ‌سرزمین‌های‌ فلسطینی‌ یا ارض‌ موعود به‌ این‌ قوم‌، از دیگر مشخصه‌های‌ به‌ عاریت‌ گرفته‌ی لوتری‌ها از عهد عتیق‌ به‌ شمار می‌آید. لوتر در ستایش‌ و تمجید از قوم‌ برگزیده‌ خدا!! به‌ اندازه‌ای‌ پیش‌ رفت‌ که‌ شبهه‌ یهودی‌ بودن‌ او مطرح ‌گردید.
انتشار کتابی‌ از او به‌ نام‌ مسیح‌، یک‌ یهودی‌ زاده‌ شد (چاپ‌ ۱۵۲۳) که‌ در آن‌ یهودیان‌ را خویشاوندان‌ (برادران‌ و پسرعموهای‌) عیسی‌ مسیح‌ می‌داند، و از کاتولیک‌ها می‌خواهد اگر از این‌که‌ او را کافر بنامند، خسته‌ شده‌اند، بهتر است‌ وی‌ را یهودی‌ بخوانند، این‌ شبهه‌ را بیش‌ از پیش‌ دامن‌ زد و سبب ‌گردید که‌ برخی‌، پروتسانیسم‌ را مسیحتی‌ بدانند که‌ بر بنیادها و شالوده‌های‌ یهودی‌ شکل‌ گرفته‌ و شاید از این‌ نظر، بتوان‌ به‌ نحوی‌ پیدایی‌ مسیحیت‌ یهودی‌ را توضیح‌ داد. خاخام‌ آبراهای‌ لوی‌ در تأیید چنین‌ نگرشی ‌می‌گوید: «لوتر در پنهان‌ یهودی‌ این‌ بود که‌ تلاش‌ می‌کرد، تا آرام‌ آرام‌ مسیحیان‌ را به‌ انعطاف‌ وا دارد.» البته‌، اقدام‌ لوتر در نوشتن‌ مطالبی‌ علیه ‌یهودیان‌، در سال‌های‌ پایانی‌ عمرش‌، تنها توانست‌ اندکی‌ از این‌ شبهه‌ را از لوتری‌ها دور سازد؛ در حالی‌ که‌ یهودیان‌ از مجموعه‌ اقدامات‌ یهودگرایی‌ لوتر خرسند بودند و از این‌ رو، به‌ دفاع‌ از نهضت‌ اصلاح‌ دینی‌ پرداختند؛ نتیجه‌ آنکه پروتستان‌ دشمن‌ دیرینه‌ی یهودیان‌ یعنی‌ کلیسای‌ کاتولیک‌ را از اریکه‌ی قدرت‌ مذهبی‌ به‌ زیر کشید.
صهیونیسم‌ مسیحی‌:حدود صد سال‌ پس‌ از لوتر، فرقه‌ پوریتن‌ِ کالونی‌، بیش‌ از دیگران‌ در گسترش‌ و نهادینه‌سازی‌ آموزه‌های‌ توراتی‌ نقش‌ آفرید. این‌ فرقه‌ی پروتستانی‌ که‌ هنجارهای‌ اخلاقی‌ آن‌ منطبق‌ با تورات‌ بود، به‌ عنوان‌ یهودگری‌ انگلیسی‌ شناخته‌ می‌شد و با سرنگونی‌ پادشاه‌ انگلیس‌ توسط‌ کرامول‌، در این‌ کشور قدرت‌ و قوت‌ گرفت‌ و در آن‌ زمان‌ بود که‌ اعلام‌ کردند: حضور یهودیان‌ در فلسطین‌، مقدمه‌ی دومین‌ ظهور مسیح‌ است‌. وابستگی ‌پوریتن‌ها به‌ یهودیت‌ به‌ حدی‌ رسید که‌ از تمامی‌ مذاهب‌ پروتستانی‌ پیشی‌ یافت‌، لذا از انتخاب‌ نام‌های‌ یهودی‌ چون‌: ساموئل‌، آموس‌، سارا و جودیت‌ بر فرزندان‌شان‌، نباید تعجب‌ کرد. پوریتن‌های‌ انگلیسی‌ اعتقاد داشتند که‌ قبل‌ از بازگشت‌ مجدد مسیح‌، باید یهودیان‌ به‌ سرزمین‌های‌ مقدس‌ باز گردند و در این‌ راه‌، انگلیس‌ اولین‌ کشوری‌ خواهد بود که‌ یهودیان‌ را به‌ سرزمین‌های‌ ابراهیم‌، اسحاق و یعقوب‌ انتقال‌ خواهد داد. عقاید پوریتن‌ها، پس‌ از گسترش‌ بی‌مانندش‌ در انگلیس‌، به‌ آمریکا هم‌ راه‌ یافت‌ و نقشی‌ ویژه‌ در تأسیس‌ آمریکا بازی‌ کرد و نزدیک‌ بود که‌ به‌ این‌ دلیل‌، نام‌ آمریکا را از نیوانگلند به‌ نیواسرائیل‌ تبدیل‌ کنند. پس‌ از آن‌، افکار پوریتنی‌، چه‌ آمریکایی‌ و چه‌ انگلیسی‌ که‌ تا عرصه‌های‌ قدرت‌ سیاسی‌ و نیز مذهبی‌ گسترده‌ شد، نقشی‌ مهمی‌ در پیداش‌ صهیونیسم‌ ایفا کرد؛ از جمله‌:
۱. کتاب‌ دو سفر به‌ قدس‌، نوشته‌ی ناتانیل‌ کروچ‌ مسیحی‌ (چاپ‌ ۱۷۰۴) یکی ‌از نمونه‌های‌ مهم‌ در بسترسازی‌ صهیونیسم‌ قبل‌ از هرتصل‌ است‌، او تنها راه ‌تبدیل‌ سرزمین‌ مقدس‌ (فلسطین‌) از وضعیت‌ بیابانی‌ و بی‌علفی‌ به‌ سرزمین ‌شیر و عسل‌ وعده‌ شده‌ی توراتی‌ را، باز پس‌گیری‌ آن‌ توسط‌ یهودیان‌ می‌دانست‌.
۲. لرد شاه‌ فتسبری‌ از رجال‌ انگلیسی‌ در ۱۸۳۹ نوشت‌: زمان‌ انتظار دومین ‌ظهور مسیح‌، تنها وقتی‌ به‌ پایان‌ می‌رسد که‌ یهودیان‌ در فلسطین‌ گرد هم‌ آیند. شافتسبری‌ در پایه‌ی این‌ استدلال‌ که‌ هر ملت‌ باید دارای‌ وطن‌ باشد و سرزمین‌ کهن‌ از آن‌ ملت‌ کهن‌ است‌، مشوق نظری‌ و عملی‌ مهاجرت‌ یهودیان‌ به ‌فلسطین‌ گردید.
۳. ویلیام‌ بلاکستون‌ که‌ به‌ پدر صهیونیسم‌ مسیحی‌ آمریکا مشهور است‌، در اواخر قرن‌ نوزده‌ میلادی‌ بر آن‌ بود که اگر سالی‌ در فلسطین‌ کشور صهیونیستی ‌اسرائیل‌ تأسیس‌ گردد، مسیح‌ دوباره‌ ظهور خواهد کرد. قبل‌ از این‌، وی‌ از دولت‌ آمریکا خواسته‌ بود که‌ دولت‌ اسرائیل‌ را در فلسطین‌ تشکیل‌ دهد.
۴. در همین‌ دوره‌، چهره‌ی مشهور دیگر صهیونیسم‌ مسیحی‌، سایروس‌ اسکوفیلد آمریکایی‌ است‌ که‌ با نگارشی‌ تفسیر عهد عتیق ‌(انجیل‌ آخرالزمان‌) بر پایه‌ی افکارِ جدیدِ کشیش‌ جان‌ داربی‌ انگلیسی‌، بر افکار پوریتن‌ها تأکید ورزید. این‌ کتاب‌ معتبرترین‌ تفسیر و بهترین‌ مرجع‌ برای‌ انجیل‌ شناخته‌ می‌شود.
۵. با چاپ‌ کتاب‌ دولت‌ یهودی‌ در ۱۸۹۴ و برگزاری‌ کنگره‌ بال‌ (۱۸۹۷)، مسیحیان‌ در جهت‌ شکل‌ بخشیدن‌ به‌ دولت‌ یهودی‌، گام‌های‌ مؤثری‌ برداشتند. مانند: پیمان‌ سایکس‌ پیکو (۱۹۱۴) اعلامیه‌ بالفور (۱۹۱۷)، پیمان‌ورسا (۱۹۱۹)، قیموت‌ بر فلسطین‌ (۱۹۲۳) و طرح‌ تقسیم‌ فلسطین‌(۱۹۴۷)
مسیحیت‌ صهیونیستی‌:
۱۹۴۸ را باید نقطه‌ی آغازین‌ قوام‌یابی‌ اندیشه‌ی مسیحیت‌ صهیونیستی‌ دانست‌، به‌ آن‌ دلیل‌ که‌ دو پیش‌بینی‌ آن‌ یعنی‌: مهاجرت‌ یهودیان‌ به‌ ارض‌ موعود و تشکیل‌ دولت‌ یهودی‌ توسط‌ یهودیان‌ مهاجر، تحقق‌ یافت‌. پیروزی‌ در جنگ‌های‌ اعراب‌ و اسرائیل‌، به‌ ویژه‌ جنگ‌ ۱۹۶۷، ارزش‌های‌ مذهبی‌ِ مسیحیت‌ صهیونیستی‌ را بیش‌ از پیش‌ به‌ صحنه‌ آورد. موشه‌ دایان‌، ـ وزیر دفاع‌ ـ در همین‌ سال‌ گفت‌: «هر کس‌ مذهبی‌ نبود، امروز مذهبی‌ شده‌ است‌.» زیرا، مرزهای‌ اسرائیل‌ با اشغال‌ قدس‌ ما با مرزهای‌ ارض‌ موعود، مطابقت‌ بیشتری‌ داشت‌ و نیز زمینه­ی‌ دیگر ظهور مسیح‌ را که‌ تخریب‌ مسجدالاقصی‌ و قبه‌الصخره‌ است‌ را فراهم‌ می‌آورد. به‌ علاوه‌، اشغال‌ جنوب‌ لبنان‌، باز مرزهای‌ اسرائیل‌ را به‌ سوی‌ اسرائیل‌ بزرگ‌ یا توراتی ِاز نیل‌ تا فرات‌، پیش‌تر کشاند.
البته‌ در فاصله‌ ۱۹۴۸ تا ۱۹۸۲، جنبش‌ مسیحیت‌ صهیونیستی‌ از یک‌ سو از تأسیس‌ و توسعه‌ی ارضی‌ اسرائیل‌ خرسند بود و از سوی‌ دیگر، از این که‌ دولت‌ در تسلط‌ غیرمذهبی‌های‌ صهیونیست‌ است‌، ناخرسند. تلاش‌ این‌ جنبش‌ برای‌ مسیحی‌ صهیونیستی‌سازی‌ دولت‌ به‌ دلیل‌ پیروزی‌های‌ نظامی‌ دولت ‌لائیک‌ اسرائیل‌ و حمایت‌ آمریکا از آن‌ ناکام‌ ماند. بنابراین‌، جنبش‌ کوشید مسیحی‌ صهیونیستی‌سازی‌ را از پایین ‌(جامعه‌) آغاز کند و با دولت‌ به‌ مخالفت‌ و مجادله‌ برنخیزد؛ چون‌ به‌ اعتقاد خاخام‌ کوک‌: «همین‌ دولت ‌غیرمذهبی‌ صهیونیستی‌، ابزار ناخودآگاه‌ تحقق‌ اراده‌ی مسیح‌ موعود به‌ شمار می‌آید.» به‌ هر روی‌، جنبشی‌ یهودی‌سازی‌ از پایین‌ در اسرائیل‌ و مسیحی‌سازی‌ از پایین‌ در آمریکا، از وجوه‌ مشترکی‌ در فعالیت‌های‌ مذهبی ‌بهره‌ دارند. آن‌ها شعار پارسایی‌ شخصی‌ و پای‌بندی‌ به‌ موازین‌ اخلاقی‌ را به ‌میدان‌ آوردند و جهت‌گیری‌های‌ سیاسی‌ اجتماعی‌ مسیحیان‌ و یهودیان ‌غیربنیادگرای حاکم‌ را زیر سؤال‌ بردند و آن‌ را به‌ زیان‌ رستگاری‌ و تکاپوی ‌اخروی‌ و ظهور حضرت‌ مسیح‌ دانستند و آن‌ها را متهم‌ می‌کردند که ‌مسئولیت‌ ابتدایی‌ خود در تبلیغ‌ کلام‌ خداوند در عهد عتیق‌ و عهد جدید را به‌ کناری‌ نهادند. هفته‌نامه‌ی تایم‌ و نیوزویک‌، ۱۹۷۶ را سال‌ مسیحیان‌ و یهودیان‌ بنیادگرا یا مسیحیت‌ صهیونیستی‌ نامیدند؛ زیرا مطبوعات‌ به ‌اهمیت‌ این‌ پدیده‌ پی‌ بردند و به‌ علاوه‌، پس‌ از طی‌ یک‌ دوره‌ تجدد حیات ‌اخلاقی‌ و بلوغ‌ اخلاقی‌، خود را آماده‌ی ورود به‌ سیاست‌ می‌کرد.
پسامسیحیت‌ صهیونیستی‌:
از ۱۹۸۲ به‌ بعد، آغاز دوره‌ای‌ است‌ که‌ می‌توان‌آن‌ را پسامسیحیت‌ صهیونیستی‌ نامید. به‌ آن‌ دلیل‌ که‌ مسیحیت‌ صهیونیستی‌، هم‌ در آمریکا و هم‌ در اسرائیل‌ به‌ قدرت‌ دست‌ یافت‌ و از یک‌ جنبش ‌مذهبی‌ به‌ یک‌ حزب‌ سیاسی‌ِ حاکم‌ تبدیل‌ شد و کار یهودی‌ و مسیحی‌سازی‌ از بالا(حکومت‌) را آغاز کرد. مسیحیت‌ صهیونیستی‌ در این‌ دوره‌، دو مرحله ‌را سپری‌ کرده‌ است‌.
مرحله‌ی اول:
در دوره­ی نخست‌، کارتر و بیگن‌ با برپایی‌ کمپ‌ دیوید به ‌آرمان‌های‌ این‌ جنبش‌ خیانت‌ کردند. در پی‌ آن‌، عقب‌ نشینی‌ از صحرای‌ سینا پیش‌ آمد و این‌، با هدف‌ باز یافتن‌ راه‌ رستگاری‌ و با فرا رسیدن‌ قلمرو توراتی ‌اسرائیل‌ مغایرت‌ داشت‌. به‌ بیان‌ دیگر، به‌ قدرت‌ رسیدن‌ جیمی‌ کارترِ انجیل‌گرا (۱۹۷۶)، نقطه‌ی آغاز مرحله‌ی ورود مسیحیان‌ صهیونیست‌ به‌ سیاست‌ است و مناخیم‌ بیگن‌ هم‌ در ۱۹۷۷ از حزب‌ لیکود به‌ قدرت‌ رسید، ولی‌ آن‌دو با برپا ساختن‌ کمپ‌ دیوید، آرمان‌های‌ جنبش‌، اندیشه‌ و نظریه‌ی مسیحیت‌صهیونیستی‌ را موقتاً نادیده‌ گرفتند، اما با انتخاب‌ رونالد ریگان‌ و اسحاق شامیر، فضای‌ عمومی‌ و سیاسی‌، بیش‌ از گذشته‌ در اختیار مسیحیان ‌صهیونیست‌ آمریکایی‌ و اسرائیلی‌ قرار گرفت‌. شاید از این‌ رو ریگان‌، ۱۹۸۳ را سال‌ کتاب‌ مقدس‌ نامید.
مرحله‌ی دوم:آنچه‌ پروژه‌ی قدرت‌یابی‌ مسیحیت‌ صهیونیستی‌ را کامل‌ کرد، انتخاب‌ شارون‌ از لیکود (۲۰۰۱) و بوش‌ از جمهوری‌خواه ‌(۲۰۰۱) است‌. هم‌زمان‌ با انتخاب‌ آن‌ دو، هال‌ لیندسی‌ در کتاب‌ پر تیراژ ۲۵ میلیونی ‌پیشگویی‌های‌ انجیل‌، جای‌ آمریکا کجاست‌، ثابت‌ کرد که‌ دولت‌ آمریکا رهبری‌ جنگ‌ آرماگدون‌ که‌ پس‌ از آن‌، مسیح‌ در اسرائیل‌ فرود می‌آید، را برعهده‌ دارد. نوردونر ـ استاد دانشگاه‌ شیکاگو و پروفسور تاریخ‌ خاور نزدیک‌- نیز از شدت‌ شباهت‌ دستورالعمل‌های‌ پیش‌ روی‌ سیاست‌ خارجی‌ بوش‌ و شارون‌، شگفت‌زده‌ شده‌ و با صراحت‌ بیان‌ می‌دارد که‌ یک‌ رابطه­ی‌ طبیعی‌ در این‌ میان‌ و بین‌ این‌ دو وجود دارد. در حقیقت‌، گروه‌ بنیادگرایان‌ مسیحی‌ بر هیأت‌ حاکمه­ی‌ آمریکا تسلط‌ یافته‌اند. اینان‌ نه‌ تنها عهده‌دار مناصب‌ کلیدی‌ در دولت‌ بوش‌، بلکه‌ تشکیل‌دهنده‌ی هسته‌ و حلقه‌های‌ مشاورانی‌اند که‌ با شکل‌دادن‌ به‌ سیاست‌ آمریکا و با تنظیم‌ تأثیرگذارترین‌ و مهم‌ترین‌ روزنامه‌ها و نشریه‌های‌ آمریکایی‌، علیه‌ سقط‌ جنین‌، هم‌جنس‌بازی‌، هرزه‌گری‌ و موادمخدر به‌ مقابله‌ پرداختند و به‌ قدرت‌ رسیدن‌ بنیامین‌ نتانیاهو در اسرائیل ‌(۱۹۹۶) در مورد نحوه‌ی مقابله­ی‌ اسرائیل‌ با اعراب‌ و لزوم‌ سرنگونی‌ صدام‌، پیشنهادهایی‌ به‌ او دادند. بنابراین‌ می‌توان‌ به‌ این‌ نتیجه‌ دست‌ یافت‌ که‌ مسیحیت‌ صهیونیستی‌ نخست‌ هدفش‌ مبارزه‌ با شر اجتماعی‌ و از۱۹۹۰ به‌ بعد، علاوه‌ بر آن‌، به‌ مبارزه‌ با شر بین‌المللی‌ روی‌ آورد. آوری‌آنروی‌، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی اسرائیلی‌ با تأکید بر مطالب‌ فوق می‌افزاید: «آمریکا جهان‌ را تحت‌ تأثیر قرار داده‌ و یهودیان‌ آمریکا را.»
خلاصه‌ی این‌ بحث‌ آنکه پسامسیحیت‌ صهیونیستی‌ در قوام‌یابی‌، مراحلی‌ را طی‌ کرده‌ است‌، مانند: لوتر آموزه‌های‌ توراتی‌ را به‌ میان‌ مسیحیان‌ِ پروتستان ‌آورد. او به‌ پیشگویی‌ تورات‌ پیرامون‌ نجات‌ تمام‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ عنوان‌ یک‌ امت‌، ایمان‌ پیدا کرد و در این‌باره‌ گفت‌: «چه‌ کسی‌ می‌تواند روی‌ از یهود برتابد و مانع‌ بازگشت‌ آن به‌ سرزمین‌ خویش‌ در یهودا (فلسطین‌)شود.» (مسیحیت‌ یهودی‌) در نیمه‌ی اول‌ قرن‌ شانزده‌، پروستان‌های‌ پوریتنی‌ شروع‌ به‌ انعقاد پیمان‌هایی‌ نمودند که‌ بر پایه‌ی آن‌، تمام‌ یهودیان‌ می‌بایست‌، اروپا را به‌ قصد فلسطین‌ ترک‌ کنند و به‌ این‌سان‌ و به‌ تدریج‌، مسأله‌ی بازگشت ‌یهودی‌ها رنگ‌ و بوی‌ سیاسی‌ یافت‌ (صهیونیسم‌ مسیحی‌)که‌ نقطه‌ی اوج‌ آن‌، شکل‌گیری‌ رسمی‌ صهیونیسم‌ در ۱۸۹۷ بود. تأسیس‌ دولت ‌اسرائیل‌(۱۹۴۸) نقطه‌ی آغازین‌ ظهور نظریه‌ی مسیحیت‌ صهیونیستی‌ است‌؛ زیرا ایجاد یک‌ دولت‌ یهودی‌، تحقق‌ پیشگویی‌های‌ توراتی‌ به‌ شمار می‌آمد که‌ اشغال‌ قدس‌ در ۱۹۶۷، آن‌ را هر چه‌ بیش‌تر به‌ مرزهای‌ توراتی‌ نزدیک‌ ساخت‌. این‌ واقعه‌ را خام‌ خام‌ مارک‌، آرتانِن‌ِ بااوم‌، رابط‌ مشهور مسیحیان‌ و یهودیان‌ عامل‌ مؤثری‌ در حیات‌ مسیحیت‌ صهیونستی‌ می‌داند و می‌گوید: «از جنگ‌ ۱۹۶۷ به‌ بعد، پروتستان‌ به‌ علت‌ هم‌دردی‌ با فلسطین‌، ازصهیونیست‌ها دور شد که‌ این‌ خلاء توسط‌ مسیحیان‌ بنیادگرا مبلغان‌ انجیلی‌ (مسیحیان‌ صهیونیست‌) پُر گردید.» قدرت‌یابی‌ تدریجی‌ جناح‌ افراطی‌ دست‌ راستی‌ در آمریکا (بوش‌) و در اسرائیل‌ (شارون‌) به‌ ویژه‌ از ۲۰۰۱، مسیحیت‌ صهیونیستی‌ را از عرصه‌ی فعالیت‌های‌ مذهبی‌ به‌ قدرت‌ سیاسی‌ رسانید. این‌ همان‌ واقعه‌ای‌ است‌ که‌ پروفسور اسرائیل‌ شاهاک‌، استاد دانشگاه‌ عبری‌ و رییس‌ انجمن‌ اسرائیلی‌ حقوق بشر و حقوق مدنی‌، از آن‌ سخن‌ می‌گوید: «حالا، صهیونیسم‌ به‌ طور کامل‌ دنبال‌ آمریکا و وابسته‌ به‌آن‌اند، یعنی‌ این‌ اتفاق و اتحاد با مسیحیان‌ راست‌ نوین‌ که‌ هر اقدام‌ نظامی‌ یا جنایت‌کارانه‌ای‌ که‌ اسرائیل‌ مرتکب‌ می‌شود، صحه‌ می‌گذارد، برقرار شده‌است‌.»
نویسنده : مرتضی شیرودی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا