آنچه که از آن با عنوان راست مسیحی یا صهیونیسم مسیحی یا بنیادگرایی مسیحی یاد می شود از جریان های سیاسی بالنده درآمریکا است که طی دو دهه گذشته توانسته است نقش بیش از پیش مهمی در روند تصمیم گیری های سیاسی در واشنگتن ایفا نماید.
در کشور ما صهیونیسم مسیحی کمتر مورد بحث قرار گرفته و واژه صهیونیسم معمولا برای یهودیان صهیونیسم به کار می رود.مهمترین اصول اعتقادی صهیونیسم مسیحی بر پایه جنگ آخر الزمانی آرماگدون و ظهور دوباره مسیح قرار دارد که از آن به عنوان خداشناسی هارمجّدون نیز یاد می شود.
((نظام اعتقادی کسانی که خداشناسی هارمجدّون ار تبلیغ می کنند بر روی سرزمین انجیلی صهیون و دولت صهیونیستی اسرائیل متمرکز است که این دو را برابر هم می گیرند. اینان چون اعتقاد دارند اسرائیل باید مقر فرود آمدن دومین ظهور مسیح باشد سعی دارند پرستش سرزمین اسرائیل را به یک آیین مذهبی بدل سازند.))
در این تفکر تاسیس اسرائیل نوین و استقرار دوباره یهودیان در سرزمین موعود (از نیل تا فرات) به عنوان دلیل قطعی ظهور دوباره مسیح یاد می شود.
در این میان اسرائیل به عنوان مجری اراده الهی حق انجام هر کاری برای تصرف سرزمین موعود را دارد و همین تفکر موجب سرازیر شدن پول و اسلحه به اسرائیل شده است.
گریس هال سل که خود از نزدیک جریان راست مسیحی یا صهیونیسم مسیحی را دنبال کرده اینگونه می گوید :
(( اواخر ماه اوت ۱۹۸۵ بود که من از واشنگتن دی.سی. به سوئیس پرواز کردم تا در نخستین کنگره مسیحیان صهیونیست که در شهر بال تشکیل میشد شرکت کنم. من یکی از ۵۸۹ نفری بودم که از ۲۷ کشور, در این کنگره, که به ابتکار و زیر سرپرستی سفارت بینالمللی مسیحی اورشلیم تشکیل میشد, شرکت میجستم. من با این امید به این کنگره رفتم که بتوانم تعریف و سابقهای از صهیونیسم سیاسی به دست بیاورم.
پروفسور ماروینآر.ویلسون از گوردون کالج ماساچوست , یکی از سخنگویان این گنکره, خاطرنشان ساخت که در میان یهودیان , چندین تعریف و تعبیر از ازصهیونیسم یهودی وجود دارد.
در گذشته, یهودیانی بودند و امروز هم هستند که عمیقاً مذهبی میباشند و خود را صهیونیست معرفی میکنند. باز در گذشته, صهیونیستهای بی مذهبی بودند و امروز هم هستند که به خدا اعتقادی ندارند. تئودور هرتزل, روزنامه نگار اتریشی که در سال ۱۸۹۷ نخستین کنگره یهودیان صهیونیست را در تالار موسیقی همین شهر (بال) دعوت به تشکیل کرد_یعنی در همین تالاری که صهیونیستهای مسیحی در سال ۱۹۸۵ گرد هم جمع شدند_ خود از همین یهودیان بی مذهب بود. داوید تن گوریون, نخستین نخست وزیر اسراییل هم در شمار همین یهودیان بیمذهب بود. اکثر یهودیان اسراییل امروز میگویند که به خدا اعتقادی ندارند_اینان خودشانرا یهودیان بیمذهب معرفی میکنند. مجله نیوزویک (۳۰ نوامبر ۱۹۸۵) گزارش داد که اسراییلیان خود را صهیونیستهای بیمذهب به حساب میآورند. منبعهای دیگر اینان را تا ۶۵-۶۰ درصد, بالا میبرند.
هرتزل که به عنوان پدر صهیونیسم یهودی سیاسی, شناخته میشود, در نخستین کنگره صهیونیستها پیامی به یهودیان فرستاد که منحصراً در میان یهودیان زندگی کنند. او گفت که همه جهانیان از یهودیان متنفرند؛ و اینکه تنها یهودیان در میان خودشان میتوانند در امان باشند.
من هشتاد و هشت سال پس از آن, در شهر بال ودر برابر تصویر بزرگ هرتزل, به سخن سخنرانان مسیحی و یهودی اسراییلی گوش میدادم که باز به صورت یک دعای تهلیلدار, این جمله تشهد هرتزل را تکرار میکردند: همه جهانیان از یهودیان نفرت دارند. در طول تاریخ, مردم از یهودیان نفرت داشتهاند. پس تنها یک راهحل باقی میماند: یهودیان باید منحصراً در میان خودشان زندگی کنند و از نظر نظامی نیرومند باشند.هر یک از سخنرانان بر این نکته مرکزی صهیونیسم سیاسی تاکید کردند: همه, جز یهودیان, مبتلا به بیماری ضد سامی گرایی هستند (دقیقتر گفته شود, تیماری ضد یهودیگری)؛ و این بیماری, بیماری علاج ناپذیری است.هرتزل گفته بود این قانونی است ثابت و دگرگون ناشدنی. این دوران نه آغازی داشته و نه انجامی و نه توضیحی. این قانون به سادگی وجود داشت و امروز هم وجود دارد.
من به تاریخ دراز سرکوب و آزار یهودیان گوش میدادم. مسیحیان, یهودیان را در قرن سیزدهم از انگلستان اخراج کردند؛ در قرن چهاردهم از فرانسه, و در ۱۴۹۲ از اسپانیا و مستملکات آن, از جمله ساردنی, سیسسیل و ناپل. اما در این زمانهای رنج و آزار, آیا یهودیان تنها قربانیان آن بودند؟ در سال ۱۴۹۲, فردیناند و ایزابل مسلمانان عرب را هم از اسپانیا اخراج کردند.
اقلیت یهودی هم با آنان بیرون رانده شدند و اکثرشان هم در کشورهای مسلمان سکنی گزیدند. سپس پادشاهی اسپانیا, مسیحیانی را هم که با آنها موافق نبود, شکنجه کرد و بعد کُنکویستادورها (تسخیر کنندگان) خود را به نیمکره غربی فرستادتا مردم بومی آنجا را غارت کنند و آنها را زیر یوغ خود درآورند. این کنکویستادورها در برابر مردمان بومی, تنها دو راه باقی میگذاشتند: یا دین نو _دین مسیح_ را بپذیرید یا بمیرید.
صهیونیستهای مسیحی در یکی از قطعنامه ها از همه یهودیانی که در بیرون اسراییل زندگی میکنند, طلب کردن بودند که کشورهایی را که هم اکنون در آن زندگی سکونت دارند, ترک کنند و به کشور اسراییل بروند. این مسیحیان در این قطعنامه میگفتند: ((رنجهای وحشتناکی را که یهودیان از سر گذراندهاند, درک میکنند)), و از آنجا که یهودیان هنوز هم با نیروهای تنفر و ویرانی روبروهستند , همه آنها _یعنی همه یهودیان, در امریکا و هر کشور دیگر جهان_ باید به اسراییل بروند؛ و اینکه هر مسیحی باید این کار آنان را تسریع کند.
این مسیحیان, به اسراییل نیز اصرار میورزیدند تا بخش اشغال شده فلسطین را _که ساحل غربی نامیده میشود_ با نزدیک یک میلیون جمعیت فلسطینی آن, به خاک کود ضمیمه کند.
یک یهودی اسراییلی, که در میان حاضران نشسته بود, پیش از اینکه قطعنامه به رای گذاشته شود برخواست و پیشنهاد کرد, شاید بهتر باشد, لحن و زبان این قطعنامه تعدیل گردد.
وان دِرهووِن اعلام داشت: ((برای ما مهم نیست اسراییلیان به چه چیزی رای میدهند؛ آنچه برای ما مهم است, رای خداوند است! و خداوند این سرزمین را به یهودیان داده است!)) و پس از این جمله اثربخش, این مسیحیان, تقریباًبه اتفاق آرا, با کف زدنهای خود, قطعنامه را تصویب کردند.
ما روزی ۱۲ ساعت را در جلسههای این کنگره میگذراندیم, آن هم سه روز پیاپی. من برآورد کردم که در طی ۳۶ ساعتی که جلسههای ما طول کشید, مسیحیانی که ابتکار تشکیل این کنگره را در دست داشتند, کمتر از یک در صد وقت آن را به پیامهای مسیح و معنی آن پیامها اختصاص دادند؛ در حالی که بیش از ۹۹ درصد آنرا صرف موضوعهای کردند؛ و این شگفتانگیز نبود. زیرا برپا کنندگان این کنگده با این که مسیحی بودند, در درجه نخست به هدفهای سیاسی صهیونیسم توجه و علاقه داشتند.
با اینکه تئودور هرتزل از طرف همگان به عنوان پدر صهیونیسم شناخته شده است,جنبش تشویق یهودیان به حرکت به سوی فلسطین را او نه آغاز کرد و نه ایجاد. این مسیحیان پروتستان انگلیسی بودند که سه قرن پیش از نخستین کنگره یهودیان صهیونیست, چنین کاری را کردند. پیش از جنبش اصلاح مذهبی, همه مسیحیان غربی, کاتولیک بودند و عموماً دیدگاهها و آموزشهای سنتآگوستین را قبول داشتند. به موجب این آموزشها, برخی از بندهای کتاب مقدس را میبایست بطور استعاری_تمثیلی درک میکردند, نه تحتاللفظی. به عنوان مثال اورشلیم و صهیون, مکانهایی تلقی میشدند بهشتی و آن جهانی _که دَرشان به روی همه باز است_ نه مکانهای واقعی این جهانی که باید انحصاراً یهودیان در آن سکنی بگیرند.
در طی قرنهای شانزدهم و هفدهم, مسیحیان برای نخستین بار شروع به خریدن کتاب مقدس و تفسیر و تعبیر مطالب آن کردند. با اینکار آنها شروع کردند به تعالی بخشیدن به دوتصور ذهنی اسراییل _و یهودیان_ که هر دو عاملها کلیدی پیشگوییهای کتاب مقدس را تشکیل میدادند.
دانشمندان, کمتر به این مساله پرداختهاندکه چرا مسیحیان به گونهای کم و بیش ناگهانی شروع به پشتیبانی از این اندیشه کردهاندکه همه یهودیان باید به فلسطین بروند _و این اندیشهای است که در خداشناسی ارتودوکس مسیحی جلوهای پیدا نکرده بود. یا اینکه چرا پس از جنبش اصلاح مذهبی بود که مسیحیان اروپایی, نسبت به یهودیان توجه و علاقه بیشتری نشان دادند و طرز تلقی خودشان را نسبت به آنان تغییر دادند. برخی از دانشمندان میگویند این دگرگونی بر اثر پیشرفت قوانین بینالمللی اروپایی بود که به بردباری و تحمل بیشتر انجامید. دانشمندان دیگری هستند که این دگرگونی را به نقش گسترده یهودیان در اقتصاد و بازرگانی جهانی نسبت میدهند. بعضی هم معتقدند که رنسانس با همین دور خداشناسی جنبش اصلاح مذهبی بود که با تاکیدش بر کتاب عهد عتیق , علاقه به مطالعات عبری را بالا برد و موجب تمرکز توجه و دقت بر روی یهودیان گردید, تا بدانجا که فرقههای یهودی _یا فرقههایی که زیر نفوذ فراوان یهودیان بودند_ از میان کلیسا های پروتستان انگلیسی بیرون آمدند.
برخی دانشمندان, اصولا جنبش اصلاح مذهبی را یک نوزایی عبری یا یهودی کننده تلقی میکنند. زیرا این نخستین پروتستانها بودند که با پذیرش خطوط عمده سنت یهود, مانند اصل مسیحایی (یا انتظار ظهور مسیح) و اصل هزارساله (حکومت هزارساله صلح و عدل بر روی زمین) , این جنبه را به دین مسیح دادند.پروتستانهایی که به کتاب عهد عتیق روی کردند، نه تنها آنرا مردم پسندترین ادبیات می دانستند، بلکه تنها کتاب دانش تاریخ عمومی تلقی می کردند. بدین گونه که تاریخ پیش از مسیح فلسطین، تنها به رویدادهایی کاهش یافت که شامل حوادث حضور یهودیان در آن بود.علم و اطلاع گروه گسترده ای از مسیحیان، چنان مشروط شد که باور داشتند؛ هیچ حادثه ای در فلسطین قدیم نیفتاده، جز رویدادهای مبهم و تیره ای که در افسانه ها و نقل قولهای تاریخی پراکنده ای که در کتاب عهد عتیق یاد شده است. مسیحیان انجیل دوست، به این باور رسیدند که کتاب عهد عتیق تنها کتاب تاریخ مهم خاور میانه است.
در طی ۱۵۰ سال، مسیحیان – بیش از همه در انگلیس و نیز در دیگر کشورهای اروپا و بعدها تا حدود چشمگیری آمریکا- تنها مدافعان صهیونیسم بودند. پروتستانها] در تمام این یک قرن و نیم[ در اصرار ورزی خودشان به این نکته که فلسطین متعلق به یهودیان است- و اصرارشان بر اینکه همه یهودیان به آنجا بروند و جدا از جزیهودیان زندگی کنند-تنهای تنها بودند. در طی یک قرن و نیم تمام، مسیحیان -یعنی رهبران جنبش امپریالیسم غرب – در این صهیونیسم جزیهودی خود، با هیچ حمایتی از سوی یهودیان روبرو نشدند.
مسیحیانی که در صفهای مقدم این جنبش قرار داشتند، بی هیچ استثنا، همگی پروتستانهای مؤمن و کلیسا برو بودند.))
اکنون پس از گذشت ۱۸ سال از نگارش سطور فوق توسط هال سل بنیادگرایان مسیحی نقش بسیار گسترده تری را در سیاست آمریکا بازی می کنند.
این جریان نقش بسیار برجسته ای در انتخاب جرج بوش به ریاست جمهوری آمریکا و غلبه او در مرحله مقدماتی بر رقیب جمهوری خواهش،جان مک لین، و نهایتاً بر ال گور داشت.
جریان مذکور همچنان یکی از پایه های مهم قدرت جرج بوش است، کمک فراوانی به جمهوری خواهان برای بازپس گیری کنترل سنا در انتخابات نوامبر کرد و از امیدهای آنان برای پیروزی مجدد در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ است.
راست مسیحی تقریباً تمامی توان سیاسی و اجتماعی و نیز بنیه مالی خود را از پیروان یکی از فرقه های پروتستان در آمریکا یعنی پیروان کلیسای انجیلی می گیرد، فرقه ای که شمار پیروان آن در آن کشور به ۷۰ میلیون نفر می رسد.
شمار و برد رسانه هایی که به طور کلی دراختیار نیروهای مسیحی در آمریکاست واقعاً اعجاب آور است. در آمریکا ۲۰۰ ایستگاه تلویزیونی مسیحی و ۱۵۰۰ ایستگاه رادیویی مسیحی وجود دارد که تقریباً همه آنها انجیلی است و اکثر آنها حداقل بعضی برنامه هایی را که توسط رهبران راست مسیحی تهیه می شود، پخش می کنند. کلوپ ۷۰۰ که یکی از برنامه هایی است که توسط پاتریک رابرتسون ساخته می شود،روزانه یک میلیون بیننده دارد و شبکه صوتی ـ تصویری مسیحی (۲۸) او به ۹۰ کشور و به ۴۰ زبان برنامه می فرستد. گروه جیمز دابسون بخشی از بودجه ۱۱۴ میلیون دلاری خود را برای تهیه هشت برنامه رادیویی که مهم ترین آنها، یعنی برنامه روزانه نیم ساعته توجه به خانواده که حدود ۵ میلیون شنونده در هفته دارد، صرف می کند. سازمان های دیگر راست مسیحی نیز مشابه همین برنامه های رادیویی راتولید و پخش می کنند.(۲۹) برنامه هایی که نه تنها قابلیت بسیج کننده بالایی دارند بلکه انگیزه و روحیه خاصی نیز برای پیشبرد مأموریت های موردنظر در هواداران ایجاد می کنند، به نحوی که مشابه آن در دیگر جریان های سیاسی به ندرت یافت می شود.
در دوره کلینتون آنها تلاش گسترده ای برای اخلال در سیاست های دولت به عمل آورند. دمکرات ها قاضی کنت استار را که با جدیت بسیار ماجرای رسوایی کلینتون در قضیه مانیکا لوینسکی را پیگیری کرد، از پیروان متعصب راست مسیحی معرفی کردند
ضمن اینکه مفسران لیبرال در آن دوره کمتر تردید داشتند که راست مسیحی نقش تعیین کنده ای در سازماندهی شکایت یک زن دیگر(پائولا جونز) از کلینتون ایفا کرده بود.
در جهان انجیلی احساسی بسیار قوی وجود داردکه انتخابات پرمناقشه اخیر(سال…….)که اعلام نتیجه نهایی اش یک ماه به طول انجامید به این معنی بود که دست خدا به نوعی در کار بود تا کسی که زندگی اش با پذیرش عیسی مسیح متحول شده بود، وارد کاخ سفید شود. بعد از ۱۱سپتامبر این احساس وجود داشت که با وقوع چنین حادثه هولناکی خدا با قرار دادن چنین مردی در کاخ سفید بار دیگر ما را تبرک کرده است.بارها در کلیساهای انجیلی شنیده اید که آیا می توانید تصور کنید که اگر ال گور رییس جمهور بود و چنین حادثه ای در کشور ما اتفاِ می افتاد،چه پیش می آمد؟ گری باور نتیجه می گیرد که خدا جرج بوش را برای چنین روزی در کاخ سفید قرار داد.
پس از حوادث ۱۱ سپتامبر جریان راست مسیحی حمایت گسترده خود را از جنگ ضد تروریسم ( که بوش فقط مجری آن است) اعلام داشته است.
که در جریان جنگ آمریکا بر ضد ملت مظلوم عراق نیز علاوه بر حمایتهای سیاسی از دولت بوش , مردمِ آمریکا را به دعا برای پیروزی آمریکا در جنگ مقدس فراخواندند.
سردمداران جنگ طلب راست مسیحی دشمنی خود با اسلام را به طرق مختلف و آشکارا ابراز کرده اند.
جری فالول یکی از سرشناس ترین سردمداران این جریان درآخرین تهاجمات خود به دین مبین اسلام و ساحت مقدس حضرت محمد(ص) در برنامه ۶۰ دقیقه شبکه تلوزیونی CBS (6 اکتبر ۲۰۰۲) اینگونه میگوید:
من فکر می کنم محمد یک تروریست بود. من به اندازه کافی راجع به زندگی او-که توسط مسلمانان و غیرمسلمانان نوشته شده – مطالعه کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که او انسانی خشن و مرد جنگ بود.
به عقیده من عیسی سرمشق محبت است همانطور که موسی بود, امّا محمد الگویی مخالف آنها است.
جریان بنیادگرایی مسیحی طی ۲ دهه گذشته با ارایه چهره ای تازه از مسیحیت سعی در جذب مسلمانان به این آیین بازسازی شده و جلوگیری از نفوذ روز افزون اسلام در غرب داشته است.
آخرین مراحل این پروژه تخریب چهره اسلام بود که با ساختن شخصیتهایی همچون بن لادن به نحوی در حال تکمیل است که نام اسلام تروریسم را در ذهن مجسم کند.
مسیحیان دست راستی طی این دو دهه خود را مخالف آنچه که شر اجتماعی می دانند مانند سقط جنین،همجنس گرایی، فمینیسم، سکس و خشونت در رسانه ها و… اعلام کرده و آن چه خیر اجتماعی می شمرند، مانندخانواده سنتی، دعا در مدارس و… حمایت کرده اند.
این جریان یا حداقل جناحی تندرو در درون آن از بازسازی جامعه بر مبنای قوانین انجیلی سخن می گوید، احیای برخی مجازات های انجیلی مانند سنگسار را مطلوب می داند و خواستار جرم شمرده شدن برخی اعمال مانند زنا، همجنس بازی و اشاعه عقاید جعلی است.
با نگاهی گذرا به تاریخ حیات این جریان می توان دریافت که یهودیان صهیونیسم بیشترین نغع را از این جریان نصیب خود کرده اند. و به همین نسبت از این جریان پشتیبانی کرده اند.
در پایان یک سوال باقی می ماند و آن اینکه: آیا می توان ظهور جریان راست مسیحی را نیز یکی از پروژه های یهودیان صهیونیسم دانست؟
قطعاً تاریخ این سوال را بزودی پاسخ خواهد داد.
منبع:
مقاله راست مسیحی در آمریک
(نمایندگی فرهنگی ج.ا.ایران ـ نیویورک)
کتاب تدارک جنگ بزرگ اثر گریس هال سل
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
به نقل از: rasad.ir