تا جایی که به تاریخ نویسی مربوط باشد، تجربه صد چند ساله گذشته که تصادفا اکثریت عمر فرقه بهائیت را در بر میگیرد، از امراء و به اصطلاح تاریخ نویسان بهائی بی ابروتر نمی توان یافت.
اولین نمونه ان توسط مرحوم پرفسور براون بر ملا شد. ایشان که بسیار به دنبال تاریخ نقطه الکاف میگشتند به اصرار بهائیان که از این کتاب نسخه ای نمانده دست از جستجو شستند و مشغول ترجمه کتاب تاریخ جدید که توسط میرزا حسین همدانی که یک بهائی است شدند. تا انکه دست بر قضا معجزه ای شد و نسخه از این کتاب که از دست بهائیان جان سالم بدربرده بود به دست براون می آید.
براون به زودی در می یابد که چه کلاهی سر او رفته چه بسیاری از مطالب به اصطلاح تاریخ جدید از روی این کتاب گرفته شده بوده و اینکه همه مندرجات مربوط به صبح ازل برای خوشنودی و سلامتی میرزا حسینعلی حذف شده. از این زمان به بعد براون به مزاق بهائی ها خوش نیامد. گاهی اورا ازلی خواندند، گاهی او را متهم به تحت تاثیر قرار گرفتن ازبابت روحیه ملی ایران دوستی “ازلیان” دانستند.
این اواخر هم مثل رگبار مقاله به اصطلاح علمی صادر میکنند که براون اشتباه کرده و از این طریق مانع درج نظریات براون در مقالات ویکی پدیا میشوند.
الان صد سال است که بهائیان در پیدایش نقطه الکاف اشک میریزند. آنچه که انها را به اشک می اورد ان است که نشان میدهد که در ان زمان میرزا حسینعلی تابع صبح ازل بوده و به جز حادثه بدشت که نقش کمرنگ حسینعلی را با ماژیک شماره ۹ مینویسند نقش مثبت دیگری نداشته. نشان میدهد که ماموریت صبح ازل در نبودن نقطه اولی به مانند ماموریت ایشان بوده و ایشان صاحب وحی بوده اند. نشان میدهد که چگونه حروفات حی از جمله قره العین خود را تابع صبح ازل میدانستند و او را محبوب خود میدانستند. این چیز ها بود که باعث شد بهائی ها نسخه های انرا به سرعت جمع کرده و نابود کردند.
عباس افندی از براون بابت انتشار نقطه الکاف بسیار گله مند و عصبانی بود. همانطور که او از نیکلا به خاطر ترجمه بیان فارسی و عربی شکایت و گله داشت.
بعد ها امراء و خطباء مغرض بهائیت پشت سر هم بیانیه صادر کردند که میرزا جانی کاشانی مولف نقطه الکاف بی سواد بوده، کار اشخاص دیگر بوده، به ان بعدها اضافه شده، و غیره..
اول اینکه اینها هیچ دلیل و مدرکی برای این پوچ گویی ها ندارند. دوم اینکه مهمترین اصل این کتاب این است که همه ان قبل از پیدایش بهائیت نوشته شده و این مهمترین ویژگی این کتاب است.
بهائیان که از بابت ای دروغ پراکنی ها حتی خودشان را هم نتوانسته بودند راضی کنند سعی داشتند نسخه ای از نقطه الکاف پیدا کنند که قبل از پیدایش بهائیت باشد و در ان نامی از صبح ازل برده نشده باشد. از دست بر قضا انها بالاخره این نسخه کمیاب را در کتابخانه پرینستون یافتند.
چشمشان به نسخه ای روشن شد که به قبل از پیدایش بهائیت بر میگردد و وقتی با نسخه براون مقایسه کردند هیچ اختلافی نیافتند. کاویانی و همکار او مک گانت که همکار او بود به این نتیجه میرسد که ویژگی و اهمیت این کتاب که اعتبار ان و تاریخ ان باشد کاملا بدون اشکال است:
بنابراین بعد از صد سال ناز و کرشمه دروغ بهائیت باز هم ظاهر و دوباره عیان شد و به بی ابرویی انها اضافه شد.
این روسا و کارمندان “شرکت خصوصی بهائیت و پسران با مسولیت نامحدود” که به اعتبار نقطه الکاف اشکال میگرفتند انقدر بی پروا هستند که مدحیات محمد حسین اخرس رزندی (چون زبانش میگرفته) را که در مدح و خوشنودی و رضایتمندی میرزا حسینعلی نوشته را تاریخ نام نهادند.
این ادم خود از دروغگویان نام اوری است که قبل از میرزا حسینعلی به فکر ادعای من یظهری می افتد. میرزا حسینعلی که خیلی وقت بود روی این پروژه کار میکرد و هرچند گاهی ظهور میکرد و وقتی کارش نمیگرفت نفی میکرد، به او قبولاند تا از خر شیطان پیاده شود چون او بهتر میتواند سواری بگیرد و در مقابل القاب نا شایسته ای از قبیل نبیل به او داد و او را سر سفره ریگین بهائیت نشاند.
رزندی در ازا مشغول نوشتن برای خوشنودی میرزا حسینعلی شد و مثل فیلم های هالیوود به گذشته سفر کرد و گذشته را عوض کرد. در ان نوشت که چطور بابیت را که نابود شده بود نجات داد و در واقعه بدشت رئیس بود و به همه القاب داد و به خود لقب بهاء داد و خلاصه تاریخی درست کرد که میرز حسینعلی حذ میکرد.
بدیع الله برادر عباس در خاطرات خود تعریف میکند که میرزا حسینعلی چگونه اوراق نبیل را تحت نظر داشته و مواظب بوده که بعضی از موارد درج نشود.
مگر میشد که نبیلی که بر سر سفره بهائیت نشسته و در چند قدمی ان خاندان زندگی میکرده چیزی بنویسد که به واقعیت نزدیک باشد؟ این نهایت ساده لوحی است که کسی انرا قبول کند.
در اخر هم به قول بدیع الله، عباس حق نبیل را کف دست او گذاشت و به دستور او تکه تکه اش کردند و به دریا انداختند.
بعد میرسیم به عباس افندی که او هم تصمیم گرفت برای اینکه دیگر چیزی از قلم نیافتاده باشد به تاریخ نوسی دست بزند. فقط کار زرنگی که کرد ان بود که ادعا کرد نویسنده ان نامعلوم است و انرا مقاله شخص صیاح نامید. قصد او از بکار بردن سیاح ان بود که به خواننده القا کند که شخص سیاح در همه جا بوده و شاهد بوده! زرنگی را به حد کمال میرساند و در بغضی از قسمتها این شخص سیاح از عباس افندی شاهد می اورد! به روباه گفتند شاهدت کیست، گفت دمم!
بعد نوبت به شازده شوقی میرسد. ایشان که سر سفره نشین اعظم بوده تصمیم میگیرد که او هم دست به تاریخ نویسی بزند و از قسمت اول کتاب نبیل قرض میگیرد و به ان اب و تاب میزند و کتاب رهگذر خدا را مینویسد. این شازده فقط حاضر نمیشود قست دوم کتاب نبیل را که مربوط به وقایع میرزا حسینعلی و بعد از ان باشد را منتشر کند و بهائی ها هنوز حسرت ان را در دل دارند.
این رسم پر سابقه که از زمان میرزا حسینعلی تاکنون دست به دست امراء بهائیت میگشته امروزه توسط کسانی که خود را دانشگاهی می نامند ولی در اصل بهائیان متعصب هستند و برای رواج فرقه بهائیت قلم میزنند ادامه دارد.
نویسنده:ازلی