تا عاشق نشدی ازدواج نکن!

تا عاشق نشدی ازدواج نکن!

تا عاشق نشدی ازدواج نکن!

غلط می‌باشد! درست این است که بگوییم تا عاقل نشدی ازدواج نکن!‌ ابتدا باید بین عشق و علاقه تفاوت قائل شد. عشق، به‌معنای علاقه شدید و خواستن بی‌اندازه، توأم با شیفتگی نسبت به‌طرف مقابل است. توجه بیش‌ازحد به عشق، مانع دیدن واقعیت‌ها می‌شود. افراد عاشق اغلب تحت تأثیر عواطف مثبت و شدید و خطاهای شناختی، دچار تحریف اطلاعات می‌شوند. در چنین وضعیتی برخی اطلاعات مربوط به معشوق رنگ می‌بازند، برخی پررنگ‌تر و برخی کم‌رنگ می‌شوند. درنتیجه می‌توان گفت عشق قبل از ازدواج می‌تواند تا اندازه بسیاری مشکل‌آفرین باشد.

عشق کافی است

نیست! برای ازدواج، عشق و علاقه به‌تنهایی کافی نیست! وقتی‌که از افرادی با این باور می‌پرسیم «چرا عاشق فلانی شده‌اید؟» معمولاً یا دلیلی برای آن ندارند و یا دلیل می‌آورند که «عیبی در او ندیده‌ام!» (دروغ نمی‌گوید، خشن نیست و…) جالب این‌جاست که این افراد گاهی ویژگی‌های مثبتی را به طرف نسبت می‌دهند که قطعاً نادرست و غیرمنطقی است؛ مثلاً می‌گویند «خیلی فهیم، مسئولیت‌پذیر و با پشتکار است!» درحالی‌که طرف در ۲۸ سالگی نه تحصیلات مناسب دارد،‌ نه شغل و نه حتی هدف مشخصی برای زندگی!

انسان سالم کسی است که با عقل، جاده و مسیر را انتخاب و با دل و احساس، انرژی رفتن را کسب می‌کند.

دنبال یک آدم کامل و بی‌نقصم

می‌گوید «تا وقتی‌که یک آدم کامل و همه‌چیز تمام پیدا نکرده‌ام،‌ ازدواج نمی‌کنم.»

این کمال‌طلبی، توانایی فرد را برای یافتن راه‌حل‌ها کاهش می‌دهد. ما در دنیای احتمالات زندگی می‌کنیم. میل به حقیقت کامل، فقط منجر به بزرگ شدن بیش‌ازحد انتظاراتی می‌شود که نمی‌تواند رضایت‌بخش باشد و همیشه تردیدزا و اضطراب‌آور است. این‌گونه افراد اغلب درگیر روابط کوتاه‌مدت می‌شوند؛ یعنی به‌جای شناخت درست فرد مقابلشان، آن‌ها را با معیارهای نادرست خود ارزیابی می‌کنند.

هنوز شرایطش را ندارم

سی سالش شده است اما می‌گوید «من هنوز به پختگی لازم برای ازدواج نرسیده‌ام. برای ازدواج باید کلی مباحث روان‌شناختی آموخت و من هنوز این اطلاعات را ندارم. باید امکانات مادی مدنظرم کامل فراهم شود تا…»

این نوع تفکر چند عیب عمده دارد:

۱. انتخاب‌هایش محدود می‌شود.

۲. مناسب‌ترین دوران سنی برای فرزنددار شدن را از دست می‌دهد.

۳. به‌مروز زمان، انگیزه‌اش برای ازدواج کمتر و تردیدهایش بیشتر می‌شود.

متفاوت از من باشد

دنبال همسری است که ویژگی‌های شخصیتی‌اش متضاد با او باشد. این باور، افراد را تشویق می‌کند تا به‌جای افراد مشابه، در جست‌وجوی افراد متفاوت از خودشان باشند. برای مثال، شخص فکر می‌کند که به‌جای تغییر خود به دنبال کسی باشد که متضاد با او باشد و ضعف‌های او را بپوشاند.

باید به این آدم‌ها گفت: اگرچه در برخی موارد، متضادها جذاب‌اند اما معمولاً ازدواج با کسی که صفاتش به شکل چشمگیری متفاوت است، منجر به نارضایتی می‌شود.

یا شانس و یا تقدیر!

«سخت نگیر!‌ هرچی قسمتت باشه همونه!»

به تقدیر الهی معتقدیم، اما با این تصور رایج هم که انتخاب همسر و ازدواج را شانسی می‌داند، مخالفیم. این باور غلط باعث می‌شود که افراد از پذیرش مسئولیت شکست در روابط و هم‌چنین در کمک به رشد رابطه، شانه خالی کنند. ضمناً این باور باعث امتناع افراد از حضور در جلسات مشاوره پیش از ازدواج می‌شود.

عوضش می‌کنم

می‌گوید «این عیب‌ها را دارد، اما خودم درستش می‌کنم!» اصرار به تغییر شخصیت طرف مقابل یکی از باورهای نادرست است. برخی فکر می‌کنند قبل از شروع زندگی باید به‌اصطلاح گربه را دم حجله کشت؛ پس تلاش می‌کنند که همسر آینده‌شان را با دعوا، قهر، خواهش و هر راه دیگری که می‌دانند عوض کرده و شبیه تصویر ذهنی خود کنند. آن‌ها فکر می‌کنند هم‌شکل بودن و هم‌رنگ بودن، تضمینی برای ازدواج موفق است، اما اشتباه می‌کنند. اگر شما هم چنین فکری در سر دارید، نباید فراموش کنید که شما و همسرتان، از دو جنس،‌ دو خانواده و دو فرهنگ متفاوت هستید و هرگز نمی‌توانید دنیا را از یک دریچه ببینید.

ازدواج کند، خوب می‌شود!

منشأ شکل‌گیری این باور اشتباه، تصور نادرستی است که «مشکلات جنسی» را علت بروز بسیاری از بیماری‌های روان‌پزشکی می‌دانند؛ بنابراین گمان می‌کنند اگر فرد از نظر جنسی ارضا و خلأ ناشی از نیاز جنسی او پر شود، مشکل حل خواهد شد! معمولاً خانواده‌هایی که چنین باور نادرستی دارند، فرزندان بیمار خود را به ازدواج تشویق می‌کنند و اگر در این کار موفق نگردند، به‌زور و اجبار متوسل می‌شوند؛ درحالی‌که بروز این ناهنجاری‌ها علت‌های متعددی دارند؛ ازجمله عوامل ژنتیکی، تجربه‌های زندگی، یادگیری، عوامل اجتماعی و… .

 روان‌درمانی و دارودرمانی بهترین گزینه‌هاست، نه ازدواج! ازدواج نوعی تغییر است و هر تغییری چه مثبت و چه منفی، استرس‌زاست. ازدواج به‌عنوان تغییری مثبت و مهم، فشار روانی بسیاری به همراه می‌آورد و می‌تواند این بیماری‌ها را تشدید کند؛ بنابراین بهترین زمان برای ازدواج، پس از درمان بیماری روانی فرد و بعد از تأیید پزشک است.

بچه همه‌چیز را حل می‌کند!

این باور نادرست است که «بچه‌دار شدن زوجی که دچار اختلاف هستند، رضایت آن‌ها از ازدواجشان را خواهد افزود و مانع طلاق خواهد شد.» حقیقت این است که طبق تحقیقات، پراسترس‌ترین زمان زندگی زناشویی، پس از تولد بچه اول است؛ البته در مقایسه با زوج‌های بدون فرزند، زوج‌هایی که فرزند دارند اندکی کم‌تر در معرض خطر طلاق قرار می‌گیرند اما این کاهش خطر آن‌قدر نیست که باعث شود والدینی که مشکلات زناشویی دارند به خاطر بچه‌هایشان با احتمال بیشتری در کنار هم باقی بمانند.

خوشبختی بدون بحث

بسیاری از زوج‌ها، بحث و دعوا را نقطه پایانی خوشبختی می‌دانند. خیلی از آن‌ها به دلیل چنین تفکری اختلاف‌نظرها را در دلشان نگه می‌دارند و می‌خواهند با سکوتشان جلوی بحث را بگیرند، اما نباید

فراموش کنید که ترس از دعوا، نشانه خوشبختی شما نیست. یک زوج خوشبخت می‌توانند اختلافشان را به‌راحتی با هم در میان بگذارند و حتی برای موضوعاتی که برایشان ارزش حیاتی دارد، بجنگند و پیروز شوند؛ البته در فضای احترام، منطق و سازندگی. یک زوج ایده‌آل روی یک خط صاف پر لبخند زندگی نمی‌کنند. آن‌ها به اختلاف‌نظر هم برمی‌خورند و گاهی از هم دلخور می‌شوند، اما تفاوتشان با دیگران این است که با هوشمندی از پس چنین مسائلی برمی‌آیند و به‌جای دلخوری‌های بی‌مورد، از این بحث‌ها درس می‌گیرند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا