یکی از امهات (مسائل اساسی) مسائل کلامی این است که آیا افعال ذات باری (خداوند)، معلل به اغراض و غایات هست یا نه؟ چنانکه می دانیم و بدیهی است، انسانها در کارهائی که انجام می دهند هدف و غرضی را در نظر می گیرند. انسان در هر کار خود یک ” برای ” دارد: چرا درس می خوانی؟ ” برای ” اینکه دانا و توانا بشوم. چرا کار می کنی؟ ” برای ” اینکه تحصیل درآمد و معیشت کنم. و همینطور در مقابل هر ” چرا؟ ” یک ” برای ” وجود دارد، و همین ” برای ” ها است که کار انسان را ” معنی دار ” می کند. هر کار که هدف معقول داشته باشد، یعنی برای خیر و مصلحتی صورت بگیرد، کاری با معنی شمرده می شود. کار بی هدف مانند لفظ بی معنی است، و مانند پوست بی هسته است که پوک و پوچ است، و البته هر ” برای ” و هر ” معنی ” به نوبه خود ممکن است که یک ” برای ” و یک ” معنی ” دیگر داشته باشد، ولی در نهایت امر، باید منتهی شود به چیزی که غایت بودن و معنی بودن، ذاتی اوست و به اصطلاح حکماء خیر مطلق است. به هر حال، انسان در کارهای عقلانی و منطقی خود، هدف و غرضی دارد و در برابر هر ” چرا؟ ” یک ” برای ” دارد و اگر انسان، کاری که انجام دهد، در مقابل ” چرا؟ “، ” برای ” نداشته باشد، آن کار لغو و عبث و بیهوده و پوچ تلقی می شود.
آیا افعال باری نیز مانند افعال انسانها معلل به اغراض است؟ آیا کارهای خدا نیز مانند کارهای انسان ” چرا ” و ” برای ” و انتخاب اصلح و ارجح دارد؟ یا اینها همه از مختصات انسان است و تعمیم اینها در مورد ذات باری نوعی تشبیه یعنی قیاس گرفتن خالق به مخلوق است؟ کار خداوند نیز معلل به غرض و اهدافی خاص است و اگر هدف در کار خداوند نباشد و آن را بدون حکمت انجام داده باشد، کاری عبث و بیهوده صورت گرفته است.
معتزله طبعا طرفدار غایت داشتن و غرض داشتن صنع الهی(فعل الهی) شدند و حکیم بودن خداوند را که در قرآن کریم، مکرر به آن تصریح شده است به همین گونه تفسیر کردند که او در کارهای خویش، غرض و هدف دارد و از روی کمال دانائی کارها را برای اغراض و اهداف مشخص و معین با انتخاب اصلح و ارجح انجام می دهد. اما اشاعره منکر غایت و غرض داشتن خداوند در فعل خویش شدند و مفهوم حکمت را که در قرآن کریم، مکرر آمده است همانگونه توجیه کردند که عدل را توجیه کردند، یعنی گفتند آنچه خداوند می کند حکمت است نه اینکه آنچه حکمت است خدا می کند. از نظر معتزله، افعال ذات باری (خداوند) برای یک سلسله مصلحتها است ولی از نظر اشاعره غلط است که بگوئیم افعال ذات باری به خاطر یک سلسله مصلحتهاست. خداوند متعال همانطوری که خالق و آفریننده مخلوقات است، خالق و آفریننده آن چیزهایی که مصلحت نامیده می شود نیز هست، بدون آنکه مخلوقی را به خاطر مصلحتی آفریده باشد و بدون آنکه رابطه ای تکوینی و ذاتی و علی و معلولی میان اشیاء و مصلحتهایی که برای آنها فرض می شود، وجود داشته باشد.
نقد معتزله بر دیدگاه اشاعره درباره افعال الهی :
معتزله عقائد اشاعره را بر ضد اصل ” تنزیه ” که در قرآن کریم مکرر به آن تصریح شده، دانستند. معتزله گفتند: لازمه عقائد اشاعره این است که ما به خدا چیزهایی نسبت دهیم که ذات حق از آنها منزه است و قرآن کریم نیز تصریح کرده است به منزه بودن ذات حق از آنها، از قبیل ظلم، عبث، فحشاء. گفتند: اگر عدل و اختیاری در کار نباشد باید خداوند را ” ظالم ” بدانیم که بندگانی مضطر آفریده و آنگاه آنها را مکلف می کند و این موجودات مضطر را که هیچ اختیاری از خود ندارند و گناه می کنند عذاب می کند، و چون هر کاری که بنده می کند در واقع بنده نمی کند بلکه خدا می کند پس این خدا است که مرتکب فحشا و زشتی می شود نه بنده، و چون طبق عقیده اشاعره، فعل خداوند خالی از هر غایت و غرضی است پس خداوند، عبث کار و بیهوده کار است. پس لازمه عقائد اشاعره این است که اموری را که برهان و قرآن توأما خداوند را از آنها تنزیه می کنند به خداوند نسبت دهیم، یعنی: ظلم، عبث، فحشاء.