۱. مقدمه:
از زمانى که خداوند متعال با وحى بر پیامبرانش از دمیدن «روح» خود در پیکر انسان پرده برداشت، واژه روح به عنوان یکى از واژه هاى پر رمز و راز در حوزه انسانشناسى مطرح شد.پس از آن فیلسوفان، متکلمان، عارفان و روانشناسان در بیان حقیقت آن نظراتى ابراز داشتند. به رغم پارهاى اشتراکات در کاربرد این واژه در ادیان و علوم، تفاسیر متفاوتى از روح ارایه شده است.
این واژه در زبانهاى عربى و عبرى با گویشى یکسان به کار رفته است و در آیات تورات، انجیل و قرآن نیز با همین لفظ آمده و منشا تفسیرهاى مختلفى شده است.
در زبان انگلیسى الفاظى چون، Ghost, Spirit و Soul براى روح استفاده مىشود که هر یک مفهوم نزدیک به دیگرى ولى در عین حال متفاوتى را القا مىکند. (۱)
براى جلوگیرى از خلط در مفاهیم، بهتر آن است که مطالعه پدیده روح در هر نظام، با تعابیر خاص همان نظام فکرى مورد بررسى قرارگیرد.هدف اصلى این نوشتار، ارایه تصویرى روشن از مفهوم، مصداق و تقسیمبندى روح در آینه وحى است.
واژه روح ۲۱ بار در قرآن کریم آمده است; گاهى به صورت مقید و مضاف، مانند روح القدس، روحالامین، روحى، روحنا و گاهى بدون اضافه و قید.براى دستیابى به تحلیلى متقن از روح در قرآن، لازم است از پیشینه معنایى این واژه در زبان عربى و عبرى و کتب آسمانى پیشین نیز یارى جوییم.
۲- ریشه و معناى اصلى روح
۲- ۱- ریشه واژه روح
حروف اصلى واژههاى روح، روح، ریح، رواح، ریاح، ریحان و مانند آن، سه حرف ر – و – ح است.ابنفارس (ت۳۹۵ق.) در معجم مقاییس اللغه واژه اصلى این باب را ریح دانسته که در اصل «روح» بوده و «واو» به دلیل کسره ما قبل به «یاء» بدل شده است.به نظر ایشان روح از ریح مشتق شده است. (۲)
در روایتى نیز آمده است که: «انما سمى روحا لانه اشتق اسمه من الریح» . (۳)
۲-۲- معناى اصلى روح و سیر تحول
آن در مورد اصل معناى روح و مشتقات آن، نظرهاى مختلفى ابراز شده است.ابنفارس مىنویسد: «الراء و الواو و الحاء، اصل کبیر مطرد یدل على سعه و فسحه و اطراد» (۴) یعنى کلماتى که سه حرف اصلى آنها ر – و – ح است داراى یک معناى اصلى هستند و آن معنا، وسعت و انبساط و گستردگى است.لغتپژوهان دیگرى چون خلیلبناحمد (ت۱۷۰ق)، از هرى (ت۴۰۰ق)، جوهرى (ت۴۲۵ق) ابندرید (ت۳۲۱ق) صرفا به ذکر معانى و مصادیق این ماده پرداخته و در مقام تعیین معناى اصلى این باب نبودهاند.
محقق معاصر، حسن مصطفوى، نویسنده کتاب «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» به اظهار نظر در معناى اصلى این کلمات پرداخته است.وى پس از نقل اقوال لغویون مىنویسد: «التحقیق ان الاصل الواحد فى هذه الماده، هو الظهور و جریان امر لطیف» (۵) یعنى یگانه معناى اصلى این ماده، جریان امرى لطیف و ظهور آن است.ایشان جریان رحمت، جریان وحى، ظهور مظاهر قدسى، تجلى فیض حق و…را از مصادیق روح مىداند.وى فسحت و وسعت را از آثار ظهور و جریان دانسته است.
اگر بخواهیم یک معناى اصلى براى کلمه روح و دیگر کلمات وابسته به آن بیابیم، به نظر مىرسد با توجه به اینکه اصل همه این کلمات «ریح» است و ریح به معناى نسیم هواست، باید بگوییم قدر مشترک معانى این کلمه و مشتقات آن «جریان» است.روح نیز حاصل یک امرى است که جریان مىیابد; گاهى در جریان مادى به کار مىرود و گاه در جریان معنوى.با دقت در موارد کاربرد مشتقات این کلمه، همین معنا مورد تایید قرار مىگیرد. (۶)
شایان ذکر است که «روح» مصدر و «روح» اسم مصدر است مانند غسل و غسل.پس روح حاصل جریان است.
۳- معناى کاربردى روح در کلام عرب
لغویون در معناى روح بیشتر به کاربردهاى قرآنى و حدیثى توجه داشتهاند و متاسفانه از متون ادبى قبل از اسلام در این باره اثر چندانى دیده نمىشود.با این حال آنچه که از کلام عرب بدست مىآید این است که روح در سه معنا به کار مىرود:
الف) جان یا عامل حیات بدن ب) نفس ج) نفس شاید بتوان گفت که معناى مطابقى روح همان معناى اول استیعنى حیاتى که در موجودات جاندار وجود دارد.فیروزآبادى (ت۸۱۷ق) در تعریف روح مىنویسد: «ما به حیاه الانفس» . (۷)
و ابنمنظور مىنویسد: «هو فى الفارسیه «جان» (۸)
اما در مورد معناى دوم در کتاب العین آمده است: «الروح: النفس التى یحیى به البدن یقال خرجت روحه، اى نفسه» . (۹)
در لسان العرب نیز از قول ابنانبارى آمده که: «الروح و النفس واحد غیر ان الروح مذکر و النفس مؤنث» . (۱۰)
اما در مورد معناى سوم، ابنمنظور مىینویسد: «الروح فى کلام العرب، النفخ» . (۱۱)
در بیتشعرى از ذوالرمه آمده است: فقلت له: ارفعها الیک و احیها بروحک… (۱۲)
«احیها بروحک» یعنى آتش را با دمیدن در آن شعله ور ساز.
۴- معناشناسى روح در زبان عبرى و کتاب مقدس
۴- ۱- معناى روح در زبان عبرى و معادل آن در زبان یونانى
برخى از شارحان تورات گفتهاند کلمه «روح» در عبرى به معناى هواى متحرک است و باد و نفس از موارد کاربرد آن است. (۱۳)
نیز گفتهاند: روح در عبرى از فعلى که به معناى تنفس و دمیدن است اشتقاق یافته است. گاهى به «وزیدن باد» و گاهى به «باد» ترجمه شده است. (۱۴)
معادل یونانى واژه روح، نیوما (Pneuma) است که از فعل «نیو» به معناى «نفس کشیدن یا دمیدن» مشتق شده است. (۱۵)
۴-۲- معناى کاربردى روح در کتاب مقدس
واژه روح نزدیک به ۴۰۰ مورد در عهد قدیم آمده و در عهد جدید نیز واژههاى روح، روحالله، روحالرب، روحالاب، روحیسوع، روحالمسیح و روحالقدس به کار رفته است. (۱۶)
روح در کتاب مقدس – چه عهد قدیم و چه عهد جدید – گاه به عنوان «اساس حیات انسان» و گاه «نیروى حیات» آمده است; (۱۷) گاه مترادف با «نفس» انسان و گاه به عنوان «عامل حیات» در جهان و انسان معرفى شده است. (۱۸)
نویسنده قاموس کتاب مقدس مىنویسد: «روح القدس اقنوم سوم از اقانیم ثلاثه الهیه خوانده شده است و آن را روح گویند زیرا که مبدع و مخترع حیات مىباشد و مقدس گویند بواسطه اینکه یکى از کارهاى مخصوصه او آنکه قلوب مؤمنین را تقدیس فرماید» . (۱۹)
شایان ذکر است که روح در کتاب مقدس گاه به معناى حقیقى (نیروى حیات) و گاه به معناى مجازى به کار رفته است، به نظر نویسنده قاموس کتاب مقدس، استعمال روح در معناى مجازى به حدى است که گفته است: «غالبا لفظ روح در کتاب مقدس به طریق مجاز وارد گشته و معناى آن به قراین معلوم مىشود» . (۲۰)
اینک با ذکر چند مورد از تورات و انجیل این قسمت از بحث را به پایان مىبریم:
الف – «در آغاز که خدا آسمانها و زمین را آفرید، زمین خالى و بایر بود و روح خدا روى تودههاى تاریک بخار حرکت مىکرد» . (۲۱)
در تفسیر این آیه گفتهاند: به سبب «روح» ، زمین ویران به جهانى با نظم موجود تبدیل شد و عامل حفظ و تجدید حیات آن نیز همین روح است. (۲۲)
ب – «عیسى به نیروى روح به آستان (خداى) جلیل باز گشت» . (۲۳)
ج – «روح است که زنده مىکند و در جسد فایدهاى نیست.کلامى را که من به شما مىگویم روح و حیات است» . (۲۴)
در این عبارت انجیل، واژه روح دو بار به کار رفته; بار اول به معناى حقیقى و بار دوم به معناى مجازى است.