کمتر از یک ماه از درگذشت ژان پل دوم، و کمتر از ده روز از انتخاب یوزف راتسینگر به مقام پاپى نگذشته است. همین زمان کوتاه، ناظران و تحلیلگران دینى و بین المللى را در اندیشه فرو برده است که شأن و جایگاه دستگاه واتیکان در زمان رهبرى او چه سرنوشتى خواهد یافت. راتسینگر که سالیانى رئیس مجمع ایمان در واتیکان بود، از نافذترین روحانیان محافظه کار در مجموعه کلیساى کاتولیک رومى به شمار مى آید. اینک با انتصاب او به مقام پاپى، بسیارى معتقدند که سیاست ها و موضع گیرى هاى واتیکان با شدت و حرارت افزونترى پى گرفته خواهد شد. گو اینکه بندیکت شانزدهم، نزدیک ترین فرد به ژان پل دوم و شبیه ترین روحانى واتیکان به او بود اما گمان بر این است که الزامات و اقتضائات دنیاى نو، پاپ جدید را به برخى اصلاحات سوق خواهد داد. مطلب حاضر که اخیراً در نشریه دى سایت آلمان منتشر شده ، همین گمانه ها را مورد بررسى قرار داده است.
یوزف راتسینگر از خطه هاى جنوبى جهان نیست، پاپ کلیساى جوان نیست، اهل آمریکاى لاتین هم نیست – قاره اى که نیمى از کاتولیک هاى سراسر جهان را در خود جاى داده است. مجمع کاردینال ها به دنبال گردهمایى خصوصى و کوتاه خود، به نفع یک روحانى تمرکزگراى هوادار رم رأى داده است، یعنى به نفع نخستین پاپ آلمانى پس از قریب به پانصد سال.
راتسینگر مدتى مربى کلیساى کاتولیک، الهیات شناس و رئیس مجمع ایمان در واتیکان بود. ممنوعیت هاى صادره از سوى وى و سرسختى او بنا بر اسلوب تفتیش عقاید حتى سرخى شرم را به چهره کاتولیک ها مى نشاند. اکثر اسقفان آلمانى هم از او فاصله مى گرفتند. راتسینگر که در مجمع دوم واتیکان هنوز یک اصلاح طلب داراى تسامح به شمار مى رفت، آن زمان به نفع انتصاب زنان به مقام رهبانى مبارزه مى کرد و مسیحیان اعم از روحانى و غیرروحانى به وى احترام مى گذاشتند. این امر قابل انکار نیست که مسیحیان به کمک او پیشرفت هایى را تجربه کردند. اما در عین حال راتسینگر با ایجاد دموکراسى درون کلیسایى مخالفت مى کرد. این تصور که باید میان مرکزیت رمى و حومه کاتولیکى تعادلى وجود داشته باشد، از نظر او بیگانه بود. آزادى در کلیساى شرق هم چیزى نبود که راتسینگر قلباً از آن راضى باشد. به این ترتیب ادعاى سیطره رم بر جماعت مؤمنان، اصلى بود که از طریق قدرت افکار راتسینگر به پیروزى رسید.
انتخاب راتسینگر، یکى از سرشناس ترین روشنفکرانى که کلیسا در قرن بیستم به خود دیده است، براى کاتولیک هاى لیبرال مایه دلسردى است. این عده براى این دلسردى دلایل قانع کننده اى هم در دست دارند. البته دلخورى آنان بیشتر از هرچیز از تجربیات سال هاى دهه هفتاد ناشى مى شود، یعنى از دوران تیره و تار مبارزه فرهنگى محافظه کارانه، دوره اى که راتسینگر به این باور رسیده بود که طرفداران الهیات رهایى بخش، مارکسیست ها و مکتب فرانکفورت بنیان هاى رم را به عنوان یک مرکز دینى سست مى سازند.
اینک این دوران دیگر سپرى شده است. اکنون دیگر «مسأله حقیقت» به نحوى کاملاً متفاوت براى راتسینگر مطرح مى شود. او در مقام رهبر یک جماعت عظیم ایمانى به این نتیجه رسیده است که اروپا دیگر مرکز جهان کاتولیک به شمار نمى رود. مدت هاست که این ستاره به سمت جنوب و به سوى جماعات «جوان» و سرزنده آفریقایى، آمریکاى لاتین و آسیا در حرکت است ، یعنى به سوى واقعیت سخت جامعه جهانى.هیچکس به خوبى شخص راتسینگر نمى داند که واتیکان در مسیر کلیساى جهانى، همگام با مراکز متعدد در حرکت است. این کلیسا به شکل یک قدرت مخالف، اگرچه فاقد قدرت در عرصه بین المللى است، اما تبلور نداى ملت ها در میانه عصرى از تجدد است که به دور از صلح رو به جهانى شدن دارد و بى عدالتى در آن بیداد مى کند.
راتسینگر دربرابر نقش جدید این کلیساى جهانى با عباراتى واکنش نشان داده است که حتى گوش هاى صاحبان اندیشه هاى غیردینى هم آنها را جنجالى یافته اند. او به حق از یک «جامعه جهانى بى بند و بار» انتقاد مى کرد که در آن، قدرت سیاسى و بازار سرمایه دارى به یک شبه دین بدل شده است که پرداختن به مسائل مربوط به معناى زندگى و عدالت را متحجرانه مى داند. راتسینگر اندکى پس از جنگ آمریکا علیه عراق هم که آن را محکوم مى کرد، خواستار آن شد که حد و مرزهاى قدرت سیاسى مشخص شود. «نه قانون اقویا، بلکه قدرت قانون باید حاکم گردد.»
در این سخنان چیزى نهفته نیست مگر این ادعا که کلیسا باید در ایجاد نظم جهانى مشارکت داشته باشد، نظمى که در آن، حقوق بین الملل «ابزار عدالت» شمرده مى شود و نه «اولویت عده اى که قدرت پیاده کردن قانون را دارند». او به این نیز بسنده نکرد. به گمان راتسینگر طبیعت گرایى ناسنجیده در علوم نیز خطر لغزش عقل و سوءاستفاده از قدرت بشرى را در پى دارد. در این حالت است که این علوم، از انسان برداشتى معادل یک توده زیستى با امکان دستکارى خواهند یافت. به گمان او، به این ترتیب انسان از خود یک محصول مى سازد. انسان در مجارى قدرت سیر صعودى پیموده است. کوشش براى این که اکنون انسانى درست و حسابى ساخته شود، کوشش براى این که به انسان به چشم زباله نگریسته نشود، زاده ذهن اخلاق گرایان توسعه ستیز نیست. از این رو، زمان آن رسیده است که دین حدود و ثغور خرد را یادآور شود. درست به همان گونه که عکس قضیه هم صادق است و خرد این حق را دارد که پیش روى دینى که راه افراط و خشونت را مى پیماید، آینه اى نگاه دارد. انتقاد راتسینگر از سوءاستفاده از قدرت سیاسى و علمى، به منزله پذیرش آشتى جویانه روح حاکم بر زمانه نبود. این انتقاد از محاسبه اى ویژه پیروى نمى کرد، بلکه بیانگر دیدگاهى الهیات شناختى بود. توضیح آنکه راتسینگر در این میان وظیفه کلیساى کاتولیک را به گونه اى متفاوت با آنچه به مذاق برخى از دوستداران محافظه کارش خوش مى آید، تعیین مى کند. او برخلاف آنچه در گذشته براى خودش مصداق داشت، کلیساى کاتولیک را تنها به منزله سنگرى علیه لیبرالیسم و روشنگرى نمى بیند. او رم را دیگر فقط «عامل بازدارنده»، یعنى جایگاهى براى اصولى که قدرت و تسلط آنها بر نور کدر انحطاط زمینى سایه مى افکند، نمى داند که هرچه اقتدار بیشترى داشته باشد، بهتر خواهد بود.
راتسینگر تأکید الهیات شناختى خود را بر نکته دیگر مى نشاند. حتى اگر او به تداوم خلل ناپذیر «مغرب زمین» اعتقاد راسخ داشته باشد، به این نکته نیز آگاه است که از کلیسایى جزم اندیش و اصول پرستانه دعایى خیر برنمى خیزد. از نظر او این دین هم برکتى دربرندارد که با عرضه اصول تحمیلى و جبرهاى وجدانى به ایماندارانش فقط این پیام را القا کند که انسان محکوم به رنج بردن است و باید تا روز قیامت صلیبش را با خود حمل کند و اینکه هرگونه بهبودبخشى مادى و این دنیایى در شرایط زندگى انسان، خودباختگى و به این ترتیب دستاورد شیطان است.
اکنون راتسینگر دربرابر مخالفان دینى خود که همان اصلاح طلبان هستند، بیشتر گوش شنوا دارد، حتى اگر در مسائل اساسى ذره اى دربرابرشان کوتاه نیاید. این اصلاح طلبان از کلیسا انتقاد مى کنند که به رستگارى گناهکاران اهمیتى بیشتر از همدردى با بى گناهان مى دهد. آنان خواهان مسیحیتى نیم بند که عارى از مفاد موعظه مسیح بر کوه باشد، نیستند. آنان خواهان ایجاد یک شاخه مرموز روحانى نیستند که در آن هسته توحیدى و سرمنشأ یهودى کتاب مقدس رو به سستى مى گذارد. به باور آنان، انسان ها باید بیشتر این را بفهمند که اندیشه خدا به صورت اساسى اندیشه صلح و عدالت است که با تفاوت گذارى میان دوست و دشمن سازگارى ندارد. به اختصار اینکه پرسش ایوب به عنوان بزرگ ترین و مهم ترین پرسش دینى- یعنى این پرسش که چرا به رغم رحمت و شفقت الهى رنج و بى عدالتى همچنان در جهان وجود دارد؟ – به راستى به صورت «امرى فراعقلانى و خردگریز» در دین این عده باقى مى ماند.پاپ بندیکت شانزدهم تاکنون دلیلى براى آنکه به اصلاح طلبان دینى روى خوش نشان دهد، ندیده است. راتسینگر رهبر کلیسایى جهانیست و دوران مبارزه فرهنگى در داخل آلمان هم که طى آن او ابزار کارش را حدت و شدت بخشید، سپرى شده است.
زمانه براى او مناسب است. نیمى از جهان از بازگشت دین به زندگى بشر سخن مى گوید، حتى آن «سیاستمداران واقعگرا»ى صاحب قدرتى که در دیدگاه ها و کردارهایشان بویى از مسیح نبرده اند. اما در میان این سیل احساسات دینى و در این توجه فراوانى که به نهاد پاپى نشان داده مى شود، نه تنها میل به تسلاجویى و تعالى وجود دارد، بلکه از امیدى خاکى و ساده به صلح در زمانه وحشت و طردهاى سیاسى نیز سخن مى گوید.
ایمانداران و ملحدان به یک اندازه این امیدها را در وجودشان مى پرورانند. اقتدار نمادین پاپ جدید که بر مسند کلیساى کاتولیک تکیه زده است، در ترویج همین امیدها نهفته است. اما این کلیساى جهانى دست به هر اقدامى هم که بزند باید به این سخن بازگشت که «شما را فقط از روى ثمراتتان خواهند شناخت.»
منبع: / روزنامه / ایران
مترجم : پریسا رضایى
نویسنده : توماس آسهویر
جزم اندیشى کافى است!

- بهمن 4, 1393
- 00:00
- No Comments
- تعداد بازدید 105 نفر
- برچسب ها : تحليلگران دينى, جزم انديشى, دستگاه واتيکان, فرقه های سری, مسیحیت, يوزف راتسينگر
اشتراک گذاری این صفحه در :

بازتاب معنوی نامهای خوب
۱۴۰۴/۰۱/۲۲
عادت به مطالعه
۱۴۰۴/۰۱/۲۱
نکات ضروری در دوست داشتن همسر
۱۴۰۴/۰۱/۲۰
مدت زمان شیردهی نوزاد
۱۴۰۴/۰۱/۱۹
از زندگی تا شهادت سید حسن نصرالله
۱۴۰۳/۰۹/۱۲
مفهوم «کوثر» در قرآن و ارتباط آن با شخصیت حضرت زهرا (س) چیست؟
۱۴۰۳/۰۸/۳۰
رعایت حریم خصوصی دیگران در قرآن، احادیث و آثار امام
۱۴۰۳/۰۸/۱۶