۱- حجاب غیر منطقی است .
از جمله ایرادات نسبت به حفظ حجاب آن است که برخی پوشیدگی و حجاب زن را کاری غیرمنطقی و فاقد دلیلی قابل دفاع می دانند که در پاسخی کوتاه از زبان شهید مطهری (ره) می توان بیان کرد: «حجاب در مفهوم اسلامی آن از جنبه های مختلف روانی و خانوادگی و حتی از جنبه بالارفتن ارزش زن، موضعی منطقی و معقول دارد.»
۲- حجاب با آزادی منافات دارد .
برخی می گویند حجاب سلب کننده ی حق آزادی زن می باشد که از حقوق طبیعی هر انسانی است و این پوشیدگی به نوعی او را محبوس و زندانی می کند و به حیثیت انسانی و عزت او لطمه وارد می سازد که بر اساس عقل و منطق هم هیچ کس حق اسیر کردن و به بردگی درآوردن دیگری را ندارد.
از نظر اسلام ، آزادی انسان ها در عین محترم بودن در چارچوب دو امر اساسی باید محدود گردد. مراعات حریم انسانی و مراعات مصلحت دیگران (و نه منفعت آنان).
در پاسخ به این اشکال ابتدا باید دانست که تعریف ایشان از آزادی چیست که حجاب را محدود کننده ی آن می دانند. به حتم این تعریف ناظر به عقاید مکاتب غربی است، چرا که از آن منظر است که این انتقاد را می نماید. آنان معتقدند آزادی محترم است تا بدانجا که برای آزادی دیگران محدودیت ایجاد نکند ، یعنی حد آزادی مساوی است با آزادی دیگران.
از نظر اسلام ، آزادی انسان ها در عین محترم بودن در چارچوب دو امر اساسی باید محدود گردد. مراعات حریم انسانی و مراعات مصلحت دیگران (و نه منفعت آنان). بر این اساس فرق بسیاری است بین به اسارت درآوردن زن، با مقید ساختن او در اتخاذ روشی خاص و پسندیده در معاشرت با دیگران به منظور رعایت پاره ای از مصالح اجتماعی. بدین معنا نه تنها وضع این قانون الهی منافی حیثیت انسانی و محدود کننده آزادی زن نمی باشد ، بلکه بدین وسیله عرصه را برای حضور اجتماعی و فعالیت مفید و مؤثر او در جامعه مهیا می سازد. در عین حال که به افراد جامعه گوشزد می کند که با در نظر گرفتن بعد انسانی زن با او تعامل نمایند ، نه با آن بعد از زنانگی زن که معطوف به کانون خانواده است.
اسلام با اتخاذ این روش (حفظ حجاب) از خوی تجاوزگری مرد و مورد ظلم واقع شدن زن جلوگیری می نماید و تا آخرین حد ممکن مقام و شرافت انسانی زن را در اجتماع بالا می برد و بدین روش زن را در قالب حجاب تکریم می نماید.
۳- حجاب با اجتماعی شدن در تضاد است .
مطلب دیگری که برخی بیان می کنند این است که حجاب سبب رکود فعالیت های زن و عدم حضور او در فرآیند کار و تولید و به تبع آن فلج شدن نیروی نیمی از افراد اجتماع می شود. و از آن رو که سعادت بشر در گرو پرورش کلیه استعدادهاست، اسلام با این وسیله مانع به فعلیت رسیدن استعدادهای خدادادی زن در این حوزه می شود.
باید پاسخ داد که اسلام با پرورش استعدادها موافق بوده وهرگز باعث تضییع آن نشده است. با توجه به پاسخی که بر مطلب قبل دادیم استعمال حجاب به منظور حبس زن در خانه و ممانعت از حضور او در اجتماع به هیچ وجه جایگاهی ندارد.
مبنای حجاب در اسلام آن است که التذاذات جنسی در محیط خانوادگی و به همسر مشروع اختصاص یابد و محیط اجتماع با در نظر گرفتن بعد انسانی زن و مرد ، به صورت خالص منحصر به کار و فعالیت باشد. قوانین اسلام در این حوزه به زن اجازه نمی دهد که پس از خروج از خانه در اجتماع موجبات تحریک مردان را فراهم سازد و همچنین به مرد هم اجازه چشم چرانی نمی دهد. چنین حجابی نه تنها نیروی کار را فلج نمی کند ، بلکه موجب تقویت این نیرو در اجتماع نیز می گردد و به بهانه فلج شدن نیمی از افراد جامعه نمی توان با بی حجابی و بی بند و باری، نیروی تمامی افراد از زن و مرد را فلج کرد.
۴- حجاب بر حرص آدمها می افزاید.
بعضی ها می گویند ایجاد حریم میان زن و مرد به اشتیاق ها و التهاب ها می افزاید و طبق اصل “الانسان حریص علی ما منع منه” منع و ردع باعث ایجاد حرص و ولع نسبت به مسایل جنسی می گردد و علاوه بر آن سرکوب کردن این غرایز نیز به بروز انواع بیماری و اختلالات روحی و روانی می انجامد. پس برای تقلیل این حرص و جلوگیری از ایجاد آن، روابط میان افراد باید آزاد و بی هیچ قید و بندی باشد و با برداشته شدن حجاب معتقدند که پس از مدت کوتاهی چونان جوامع غربی و اروپایی همه چیز عادی شده و دیگر کسی معترض دیگری نمی شود و از درصد بالای تعدی و تجاوزاتی که محدودیت حجاب موجب آن می شود ، کاسته می گردد.
در مقام پاسخ باید پرسید ریشه جمله “الانسان حریص علی ما منع منه” از کجاست؟ و این حرص و ولعی که از آن یاد می کنند آیا قابل کنترل هست و یا اصلاً می توان از این حرص به نفع انسان بهره برد یا خیر؟ و جایگاه خانواده در کنترل این حرص و ولع به چه میزان است؟
انسان نسبت به چیزی حرص می ورزد که هم از آن منع شود و هم به سمت آن تحریک گردد.
تا به آنجا که بررسی شده این جمله منتسب به فرد خاصی نمی باشد و تنها به علت استعمال فراوان توسط عموم مردم به فراخور برخی موضوعات مورد استفاده قرار می گیرد. اما اینکه آیا صحیح است یا خیر، باید گفت که غلط است اگر بگوییم انسان نسبت به “هر آنچه” از آن منع می شود “همیشه” ولع خواهد داشت، بلکه باید توضیح داد که انسان نسبت به چیزی حرص می ورزد که هم از آن منع شود و هم به سمت آن تحریک گردد ، اما اگر امری اصلاً عرضه نگردد و یا کمتر موجب بیداری تمنایی در فرد شود این حس هم کمتر بدان جلب خواهد شد و با فرض چنین امری، بدون شک تبرج و خودنمایی زن در اجتماع و معاشرت های آزاد به مراتب بیشتر از محرومیت و عدم دسترسی سبب انحراف جنسی می شود. که دلیل آن هم کاملاً مشخص است، چرا که غریزه جنسی در انسان دارای دو جنبه جسمانی و روحانی است که غرب از جنبه روحانی آن غافل مانده و به همین دلیل بی حجابی و روابط آزاد را راه حل نهایی فروکش کردن حرص در این زمینه می داند. چرا که برخلاف بعد جسمانی انسان که این غریزه در آن اشباع پذیر است، در بعد روحی این احساس به دلیل عدم اشباع پذیری خود را به صورت میل به تنوع طلبی نمایان می سازد و این عطش روحی (هوس) در این غریزه انسان را تا بدانجا پیش می برد که روح دیگر با هیچ چیز آرام نمی گیرد و عشق به معنای واقعی آن در آدمی می میرد و جای خود را به طبیعتی هرزه و بی بند و بار می دهد.
اینجاست که بر خلاف مسیحیت که نفس را با ریاضت و سختی سرکوب می کند ، اسلام به انجام مسایل جنسی در حد طبیعی و در چارچوب مشخص آن و جلوگیری از طغیان و سرکشی این میل به وسیله تهییج آن، دستور می دهد. چنان که گفتیم در این مکتب اصل بر پروراندن استعدادهای انسان بنابر مصلحتش است
بد نیست که افراد ی که معتقدند غرب از این روش خود پاسخ گرفته است ،هر از چندگاهی سری به آمارهای واقعی، پلیسی و یا قضایی آن کشورها زنند و خود نظاره کنند که نسخه غرب برای جلوگیری از عقده های ناشی از محدودیت جنسی که پیروی و اطاعت مطلق از این غریزه طغیان گر و معاشرت های آزاد و بی بند و باری می باشد ، چه آمار تکان دهنده ای از فجایع و تعرضات در آن جوامع را به بار آورده است.
و چه زیباست فلسفه ایجاد حریم ها، این حفظ پوشش از جانب زن و کنترل و خودنگهداری توسط مرد که نتیجه اش رشد احساسی عالی و لطیف و رقیق در انسان باشد که رغبت به ازدواج را در او بالا برده و با جلوگیری از تبدیل این تمنای شدید به حرص و آز و شهوت رانی، مبدل شدن آن به شور و عشق و تغزل در صحنه عفاف در کانون خانواده ای مستحکم را به تصویر کشد.