حجربن عدی

حجربن عدی

حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظله العالی)
این افراد کسانی هستند که گذشتگان آنها قبور ائمه اطهار را در بقیع ویران کردند و اگر قیام سراسری مسلمانان بر ضد آنان نبود، مرقد مطهر پیامبر اسلام (ص) را نیز ویران می کردند.
یکی از قبایلی که در کوفه می‌زیست «کِنده» بود. حجر را به سبب آن که از این قبیله بود، حجر بن عَدی کِندی می‌گفتند. چون اهل خیر بود و قدم در مسیر خیر می‌گذاشت، به «حُجر الخیر» نیز معروف بود.  تاریخ دقیق تولد صحابی بزرگ حجربن عدی که حاکم در مستدرک از وی به عنوان راهب اصحاب رسول خدا(ص) یاد کرده است در دست نیست; ولی برخی از منابع تاریخی، از وی به عنوان صحابی کم سن و سالی که در کسب فضایل انسانی و ملکات نفسانی در ردیف بزرگان آنها بود، نام برده اند. پس اگر سن او را در اواخر حیات رسول خدا (ص) هفده سال بدانیم،می توانیم سن وی را هنگام شهادت حدود ۵۸ سال به شمار آوریم. 
اسلام حجر 
پس از غزوه بدر، آفتاب اسلام در آسمان مدینه ظاهر شد و دیدگان بسیاری را خیره ساخت. دیگر اسلام امری درونی باوری مخفی نبود;سرود پیکارهای خونینی بود که در صفوف پولادین مردان سترگ تجلی می کرد و ایمان راسخ مومنان راستین را در صحنه جهاد به تصویرمی کشید. نوید پیروزی توحید که از تکبیر رعد آسای شیرخدا درنبرد احزاب ظاهر شد، پیکر حق جویان را نیرویی تازه بخشید. 
صدای دل انگیز اسلام در سراسر جزیره العرب پیچید و معارف زلالش سمت دلهای مشتاق سرازیر شد. سیل تشنگان حقیقت از نقاط مختلف جهان سوی مدینه شتافتند. برخی مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری و اویس قرنی انفرادی و بعضی نیز گروهی نزد پیغمبر اکرم(ص)رفته، در کمال آزادی اسلام را می پذیرفتند. در تاریخ اسلام،کسانی که به صورت گروهی به ملاقات رسول خدا(ص) شتافته، به اسلام ایمان می آوردند «وفد» نامیده می شوند. این گروهها به دو دسته تقسیم می شود: 
۱- بزرگانی که از اعتبار سیاسی یا قبیله ای بر خوردار بودند،در راس گروهی از طرفدارانشان به مدینه می آمدند و بسیاری ازآنان نیز با شنیدن سخنان رسول خدا(ص) مسلمان می شدند. 
۲- کسانی که در پی کشف حقایق و خارج شدن از کجروی های عقیدتی،با یک هم فکری به حضور فرستاده خداوند شرفیاب شده، به دور ازگرایشهای قومی و سیاسی به اسلام می پیوستند. 
حجر بن عدی نوجوانی حق جو بود و در شمار دسته دوم جای داشت. 
سال دقیق ایمان آوردنش معلوم نیست; ولی می توان گفت: وی همراه برادرش هانی بن عدی به مجلس پیغمبر اکرم(ص) آمد و به دست مبارک آن حضرت به دین اسلام مشرف شد.
سیمای علمی حجر 
برخی از محدثان حجر را از تابعین، یعنی کسانی که با یاران رسول خدا(ص) معاشرت نزدیک داشتند، شمرده اند; اما بیشتر مورخان و محدثان، ضمن تصریح به کم سن بودنش، وی را از بزرگان صحابه پیامبراکرم دانسته اند. در حقیقت این نکته را می توان دلیل روشنی بر وسعت ابعاد علمی و عملی حجر دانست; زیرا هیچ کس بدون این دو نمی تواند به مقام بلند اصحاب بزرگ نبی اکرم(ص) دست یابد. او در این زمینه از چنان درجه ای بر خوردار بود که حتی مورخان اهل سنت نیز وی را  “ثقه” یعنی کسی که در گفتارو کردار مورداعتماد کامل است، شمرده اند. در فقه شیعه نیز، ضمن اعتبار همین معنا راویی را به این نام می خوانند که در فهم نقل روایت گرفتار خطا و فراموشی نشود. افزون بر این، فردی که در جوانی بار علمی و عملی سالخوردگان دانشمند را بر دوش گیرد، باید ازهوش و استعداد بالا; انگیزه نیرومند، اراده و کوشش عالی وتزکیه و خود سازی روحی نسبتا کاملی بر خور دار باشد. 
سیمای معنوی، اجتماعی و نظامی 
حجر بن عدی افزون بر فضیلتهای علمی، در بعد ایمان و بندگی پروردگار نیز مقامی والا داشت. عرفان عملی آن مرد خدا چنان بودکه بسیاری از مخالفان تشیع، که در عدم انصاف شهره اند،کرامتهای روحی آن شیعه مخلص را تا مرز مستجاب الدعوه بودن نگاشته اند. او در بعد اجتماعی نیز چهره ای شاخص داشت و نفوذمردمی اش در تمام مراحل قیامش به چشم می خورد. حمایت گسترده عمومی و استقامت پسندیده وی در برابر دو چهره فریبکار وخونریز تاریخ بشر، معاویه و فرزند ابیه نشان دهنده نفوذ والای حجربن عدی است. بسیاری از منابع تاریخی اهل سنت به معروف بودنش به «حجرالخیر» گواهی داده اند. هنگام نماز و دفن ابوذر، در ربذه همراه مالک اشتر بود. حضور وی در رده های بالای فرماندهی سپاه امیرمومنان(ع) و حکومتهای پیشین بخشی دیگر ازویژگیهای شایسته او را نمایان می سازد. حجر بن عدی در میان یاران حضرت على (علیه السلام) نمونه بود. او در مدت خلافت امیر مؤمنان (علیه السلام) در هر سه جنگ صفین، نهروان و جمل در رکاب آن حضرت شمشیر مى زد او پیش از شروع جنگ صفین، روزى پشتیبانى خود را از امیرمؤمنان (علیه السلام) چنین اعلام کرد “ما زاده جنگ و فرزندان شمشیریم مى دانیم جنگ را از کجا باید شروع کرد و چگونه از آن بهره بردارى نمود، ما با جنگ بزرگ شده و آن را آزموده زود شناخیتم، ما داراى یاران نیک، خویشاوندان و عشیره فراوان، رأى آزموده و نیروى پسندیده اى هستیم. اینک اختیار ما در دست توست، اگر به شرق یا غرب جهان بروى، در رکاب تو هستیم و هر چه دستور بدهى اطاعت مى کنیم. امیر مؤمنان (علیه السلام) از این وفادارى خوشحال شد و درباره او دعا کرد. یکى از افتخارات وى مقابله با ضحاک یکى از فرماندهان نامدار شام بود که در این نبرد پیروز شد.
حجر در جنگ صفین از طرف امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمانده قبیله کنده بود و در جنگ نهروان فرماندهی میسره‌ی لشگر امام را بر عهده داشت  و نیز در جنگ قادسیه در زمان خلیفه دوم حضور داشت و فاتح «مَرج عذرا» بود.. حدود شایستگیهای انسانی وی افزون بر گنجایش این گفتار است. 
حجردر حوادث تاریخی
وقتی یار پارسا و انقلابی پیامبر، ابوذر غفاری را به «رَبَذه» تبعید کردند و آن بزرگ‌مرد در تبعیدگاهش غریبانه به شهادت رسید، حجر بن عدی و مالک اشتر از جمله کسانی بودند که شاهد جان‌باختن ابوذر بودند و بر پیکر آن صحابی نستوه، نماز خواندند. 
موضع سیاسی حجر، جانبداری از حق مجسم در وجود علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام بود و با حکمان غاصب هرگز کنار نیامد و در اعلام مواضع خویش بی‌پروا بود و سازش کاری نداشت.
وی شاهد ماجراهای تلخ آن روزگار در عرصه خلافت و حکومت بود و خون دل می‌خورد، تا آن که پس از کشته شدن عثمان، حجر بن عدی فرصت را مغتنم شمرد و در جبهه نورانی علوی، همه ظرفیت وجودی خویش را به کار گرفت و با همه توان به میدان آمد. حتی در عرصه فرهنگ دینی و نقل حدیث نیز از راویان معتبری به شمار می‌آمد که تنها از علی(ع) روایت می‌کرد، نه از دیگران! و در سروده‌های خویش حتی در میدان جنگ جمل، علی علیه السلام را وصی راستین پیامبر خدا معرفی می‌کرد و از خداوند متعال، سلامتی آن وجود پربرکت و هدایتگر را که ولی خدا و وصی پیامبر بود، مسئلت می‌کرد. 
قیام حجربن کندی
در سال ۴۱ هجری مغیره بن شعبه از سوی معاویه حاکم کوفه شد. به شهادت تاریخ و حتی صاحب نظران غیر مسلمان، معاویه نخستین کسی بود که به نام خلیفه اسلامی، به رسم شاهان ایران و امپراطوران روم باستان، حکومت کرد. او ضمن فرمانی به مغیره به نکات زیرتاکید ورزید: 
۱- به کار بردن تازیانه بر مردم ضروری است. 
۲- از ناسزاگفتن به امیرمومنان(ع) و تحقیر پیروانش خود داری نگردد. 
۳- از شیعیان عیب جویی کرده، بر تکریم عثمان و هواخواهانش افزوده شود. 
اولین درسی که فرزند هند به کارگزاران خود داد، استفاده اززور و حاکمیت شلاق برای کوبیدن جسم و جان مردم بود و جالب اینکه او این عمل ظالمانه را از ویژگیهای سیاست و خردمندی می شمارد. 
خداوند حق را به آب روان و حیات بخش تشبیه کرده که سرسبزی طبیعت و شادابی مردم در گرو وجود او است. و برای باطل نیزکفهای سبک و بی ارزش را مثال آورده که روی جریان آب در هیئتی خیره کننده ظاهر می شود و سرانجام با تمام ابهت کاذبش از میان می رود. معاویه که حق را شناخته و از باطل بودن خود به خوبی آگاه بود، تمام سعی خویش را در مبارزه با حق به کار برد تابتواند چند روزی به بقای ظاهری حکومتش ادامه دهد. مبارزه پیگیر معاویه با نام علی(ع) که تجسم همه نیکیها و تجلی تمام زیباییهای هستی است; گویای نهایت پستی و پلیدی اوست. اومی دانست امیرمومنان(ع) کسی نیست که با مرگ به نیستی بپیوندد. 
و دیگر هیچ اثری بر جامعه ننهد. بنا براین، جلوه دادن نام علی و از میان بردن عظمت یادش رادر راس برنامه های خود قرار داد. 
البته معاویه واقعا از قتل عثمان متاثر نبود. عبدالفتاح عبدالمقصود، که خود از محققان معاصر اهل سنت است، در جلد دوم کتاب علی(ع) می نویسد: «برای معاویه زندگی و خلافت عثمان مطرح نیست. او به حکومت خود می اندیشد. زمانی که بقای ریاست خود رادر قوام خلافت عثمان بداند، از او دفاع می کند; و روزی هم که تشخیص دهد از بر افراشتن علم خونخواهی خلیفه به مقاصد خودبهتر می رسد، مقدماتش را فراهم می سازد. چنانکه وقتی استمداد اورا شنید، با آنکه یکصد هزار مرد جنگی در اختیار داشت، التفاتی به کمک خواهی وی نکرد. چون خبر قتل عثمان به او رسید، او که منتظر چنان لحظه ای بود به تحریک مردم پرداخت; چه اینکه تحریک از انگیزه های نفسانی و تجارت معاویه سرسلسله امویان بود که این بار نیز غریزه تجارت پیشه اش وی را به تاخیر در کمک به عثمان و هدفهای وسیعتر و سودمندتری راهنمایی کرد. 
مغیره بن شعبه، که ابن اثیر در جلد دوم تاریخ معروف خود وی را در شمارچند مرد با هوش عرب قرار داده است، مردی فریبکار و نیرنگ بازبود. جرجی زیدان مسیحی می نویسد: «واما مغیره اگر شهر هفت دروازه ای باشد و از هیچ دروازه آن کسی بدون فریب و فسون بیرون آمدن نتواند، مغیره از تمام آن هفت دروازه بیرون می جهد. 
این بار عقل تجارت گر آن پیر تبهکار سود ظاهری اش را در پیروی ازتمایلات پسر ابوسفیان دید و فرمان حاکم شام را اطاعت کرد.حقوق پیروان مکتب علوی را به تاخیر می انداخت و گاه از اصل پرداخت آن نیز خود داری می ورزید. او، چون دیگر فرمانروایان دستگاه اموی، به مسجد و منبر به عنوان ابزار مصالح شخصی و حب و بغضهای فردی می نگریست. روزی در خطبه نماز جمعه به امیرمومنان(ع) و خاندان وحی ناسزاگفت. ناگاه صدای اعتراض حجر بن عدی کلامش را برید. هرچند جملات حجر کوتاه بود، ولی بسیار پرمحتوا و شورانگیز می نمود. «تو حق نداری حقوق ما را به تاخیراندازی و در اموال مردم بدون اجازه آنان تصرف کنی.تو نمی توانی به امیرمومنان(ع) یعنی به بهترین مخلوق خداونداهانت روا داری.» 
آنگاه بر روان علی(ع) دورد فرستاد و معاویه و حاکم بی شرمش را لعن و نفرین کرد.چون مغیره به مرکز فرمانروای اش رسید، هواخواهان بنی امیه ونیز فرومایگانی که هر روز در پی موقعیتهای ویژه به مدح قدرتهای تازه مشغولند، نزدش شتافتند; بر کشتن حجر و یارانش تاکید کردند و گفتند: «چنانچه حجر و شیعیان مخالف را تنبیه نکنی، سبب شورش دیگران می شوند. و امیر شام از تو دلگیر خواهدشد.» 
مغیره در آخرین روزهای زندگی، مانند بیشتر جنایتکاران جهان که خود را در آخر خط مشاهده می کنند، حقایقی را به زبان آورد که عمری به خاطر سود جویی بیشتر به جنگ آنان رفته بود.ولی افسوس که حقایق پس از ناتوانی جنایتکاران آشکار می گردد.در حالی که سران قبایل گرد بسترش حلقه زده بودند، گفت: «اجل من فرا رسیده، نمی خواهم نیکان این شهر را بکشم تا آنها خوشبخت و من بدبخت باشم. معاویه در این دنیا عزیز و مغیره در آخرت ذلیل گردد. 
او، که به گفته مسعودی و طبری به دلیل شیوع بیماری طاعون ازآن شهر گریخته بود و سرانجام پس از بازگشت به سبب همان بلای عمومی از دنیا رفت. سیاست بازی ماهر بود که به هر چیز از دیدسود شخصی می نگریست و در این راه از هیچ کردار پستی کوتاهی نمی کرد.
پس از جریان سقیفه و یاری جستن امیرمومنان(ع) از مبارزان بدر و سابقین صحابه، که به شهادت کوثرالهی فاطمه زهرا(علیهاالسلام) و فرزند پاک وی محسن شش ماهه انجامید، می توان قیام حجربن کندی را نخستین حرکت خونین شیعه به شمار آورد. حجر در برابر بدگویی از علی(ع) به لعن معاویه پرداخت; از این روی، زیادبن ابیه حاکم کوفه او را همراه با شش نفر دیگر دستگیر و نزد معاویه فرستاد. این گروه، به دستور معاویه در «مرج عذراء»، نزدیک دمشق گردن زده شدند. 
این جنایت معاویه در میان مسلمانان بازتاب یافت و بسیاری را علیه معاویه برانگیخت. 
دکتر قلعه جی در اهمیت این قیام می نگارد: 
«این قیام، با این که مسلحانه نبود، نخستین اندیشه شیعی بود که علیه نظام حاکم به مخالفت پرداخت و با این که قربانیان آن اندک بودند و شش تن بیش تر نبودند; اما یک اعتراض عمومی را در پی داشت، به گونه ای که عایشه در نظر داشت کسی را برای شفاعت نزد معاویه بفرستد.» 
از مهم ترین نتیجه های آن صف بندی شیعه و همراهی شماری از آنان با حسین بن علی(ع) بود. قیام حجر به مردم این هشدار را می داد: باید زبانها گنگ شوند و هیچ سخنی، بالاتر از سخن حکمرانان نیست: 
«کشتن حجر آغاز باز شدن جراحتی بود که خوب نشد و خون برای همیشه از آن جاری بود. » 
او، پس از طرح قیام توابین سخن را به صادق بودن مردم کوفه در تشیع می برد و بر این باور است که مردم کوفه، شیعه بودند; اما حس سیاسی آنان در مواردی اقتضا می کرد، عافیت را بر ایثار مقدم بدارند. 
امام حسن(ع) و جهاد فرهنگی
حضرت امام حسن(ع) پس از نرمش قهرمانانه خویش به مدینه هجرت کرد. و در مدینه به کار گسترده فرهنگی پرداخت و با تربیت شاگردانی برجسته دین خود را به مکتب اداء کرد. برخی از آنان همانها بودند که از چشمه فروزان علوم نبوی(ص) و علوی(ع) نیز بهره مند شده بودند همانند احنف بن قیس، اصبغ بن نباته، جابربن عبداللّه انصاری، حبیب بن مظاهر،حجربن عدی، رفاعه بن شداد، سلیمان بن صرد خزاعی، سلیم بن قیس هلالی، عمروبن حمق خزاعی، کمیل بن زیاد نخعی، میثم بن یحیی معروف به میثم تمارو…و… پرداخت. شاگردانی که هر کدام اعلام هدایت و سفیر نور بودند.
پس از شهادت امام علی (ع) پس از آنکه امام حسن علیه السلام به ناچار صلح را پذیرفت، این یار وفادار و با بصیرت، درحالی‌ که از سادگی سپاهیان امام، خون در چشمانش می‌جوشید، با احترام مقابل حضرت نشست. غرق فکر بود و می‌خواست امام حسن علیه السلام به او و چند نفر از یارانش اعتماد کند و دوباره با معاویه بجنگد. امام هم در فکر بود.
به حضرت عرض کرد: «یا بن رسول‌الله؛ آرزو می‌کردم که پیش از دیدن چنین روزی بمیرم. ما را از زمره اهل عدل بیرون آوردی و در فرقه ارباب جور داخل کردی. حقی را که داشتیم، پشت سر گذاشتیم و در باطلی در آمدیم که از آن می‌گریختیم و پستی را از خودمان به خود بخشیدیم و فرومایگی را پذیرفتیم که سزاوار آن نبودیم.
سخنش بر حضرت سنگین آمد. امام آن اوضاع پیچیده و علت صلح با معاویه را برایش تشریح کرد، ولی حجر قانع نشد. نزد امام حسین علیه السلام رفت تا شاید ایشان فرمان جنگ بدهد.
امام حسین علیه السلام هم سخن برادر را تأیید کرد و حجر را به پیروی از امام عصر خود خواند. حجر بن عدی پذیرفت و مصلحت امامانش را بر خواسته‌ خود مقدم داشت. منتظر روزی بود که امیرالمؤمنین به او وعده داده بود؛ روز شهادتش. تا آن روز، با اراده‌ای محکم، در دوستی علی‌ علیه السلام و پیروی از او باقی ماند.
جریان شهادت حجربن عدی 
بعد از جریان صلح تحمیلى بر امام حسن (علیه السلام) حاکمان شهرها به دستور معاویه شروع به شکنجه و آزار شیعیان حضرت على (علیه السلام) کردند. یکى از این حاکمان مغیره بود که چون از محبوبیت عمومى و شایستگى و فضیلت حجر آگاه بود ناگزیر به آن اعتراف مى کرد و مى گفت نمى خواهم بهترین مردان شهر را بکشم تا آنان را در پیشگاه خدا سعادتمند گردند و من بدبخت و تبهکار! او اضافه کرد با قتل حجر و یاران او معاویه در دنیا به عزت و آقائى مى رسد ولى مغیره روز قیامت ذلیل و معذب مى گردد.
پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام و رفت و آمد بزرگان عراق و اشراف حجاز با امام حسین علیه السلام دست‌نشاندگان معاویه به دستور او سختگیری بیشتری نسبت به شیعیان، به‌خصوص شیعیان کوفه می‌کردند و بعضی از چهره های سرشناس شیعه را به بهانه های پوچ و بی اساس به قتل می‌رساندند. یکی از آنان حجربن عدی کندی بود.
 عمربن سعد معروف به « ابن سعد » ، فرمانده سپاه ابن زیاد در کربلا بود که با امام حسین (ع) جنگید و دستور داد پس از شهادت آن حضرت ، اسب بر بدن او تاختند و اهل بیت او را اسیر کرده به کوفه بردند . عمر سعد ، پسر سعدبن وقاص از سرداراءن صدر اسلام بود . در زمان پیامبر ( و به قولی در دوران عمر ) به دنیا آمد . همراه پدرش در فتح عراق شرکت داشت . وی از جمله کسانی بود که علیه « حجربن عدی » و یارانش ، شهادت به فتنه گری داد و سبب شد که حجر در « مَرجِ عَذراء » به شهادت برسد. وی قبل از حادثه عاشورا ، آماده حرکت به سوی « ری » بود که حکمرانی آنجا را به او داده بودند ، ولی به دستور ابن زیاد ( والی کوفه ) همراه با سپاهی مأمور جلوگیری از ورود امام حسین (ع) به کوفه و وادار کردن او به بیعت با یزید و یا جنگ و کشتن او در صورت امتناع شد و برای مقابله با حسین بن علی علیهما السلام به کربلا رفت .
عمر سعد ، در ایام قیام مختار در کوفه ، گریخت . اما وقتی مردم کوفه دوباره بر ضد مختار خروج کردند ، بازگشت و رهبری را به عهده گرفت ، ولی باز هم به سوی بصره گریخت و سپس دستگیر و نزد مختار آورده شد . در مجلس مختار ، به دستور وی او را کشتند و سرش را به مدینه نزد محمد حنفیه فرستادند و این در سال ۶۶ هجری بود . در کربلا ، هر چه امام حسین با او گفتگو کرد تا از جنگیدن دست بردارد و دست خویش را به خون آن حضرت نیالاید ، نپذیرفت . صبح عاشورا هم اولین کسی بود که به طرف اردوگاه امام حسین (ع) تیر افکند و فرمان حمله عمومی صادر کرد . نامش جزو لعنت شدگان در زیارت عاشورا آمده است . او بود که پس از ورودش به کربلا در روز چهارم محرم ، بر امام حسین (ع) سخت گرفت و دستور داد سوارانش آب را به روی یاران حسین (ع) ببندند .
مرج عذرا نام منطقه ای در شمال دمشق، حجر و یارانش را در همان جا نیز شهید کردند و مدفن آنان نیز همان جاست.
مأموران آماده شدند که آنان را به قتل برسانند.هدبه بن فیاض، مأموریت داشت حجر بن عدی را گردن بزند. هنگامى که نوبت قتل حجر وفادار و بزرگوار رسید از دژخیم خود اجازه خواست دو رکعت نماز بخواند، او موافقت کرد، حجر به نماز ایستاد و نماز را طول داد پرسیدند آیا از ترس مرگ نماز را طول دادى گفت: “به خدا سوگند در عمرم هر وقت وضو گرفته ام، دو رکعت نماز خوانده ام و هرگز نمازى به این کوتاهى نخوانده ام و براى اینکه خیال نکنید من از مرگ مى ترسم به این کوتاهى خواندم و بعد گفت پس از مرگ من، زنجیر از دست و پایم باز نکنید و خون پیکرم را نشوئید زیرا مى خواهم روز رستاخیز با همین وضع با معاویه روبرو شوم”!
طبق برخی نقل‌ها، فرزند حجر به نام «همّام» نیز همراه پدر بود. حجر به جلاد گفت: اگر به کشتن پسرم همام نیز مأموریت داری، او را زودتر از من به قتل برسان. جلاد نیز چنین کرد. وقتی به حجر گفته شد چرا چنین خواستی و داغدار فرزند نوجوان خویش شدی، گفت: ترسیدم وقتی شمشیر را بر گردن من ببیند وحشت کند و دست از ولای امیرالمؤمنین بردارد و در نتیجه، در روز قیامت من و او در بهشت برین که خداوند به صابران وعده داده است، همراه هم نباشیم.شهادت حجر بن عدی و یارانش در سال ۵۱ هجری بود.
تاثیر شهادت صحابه پیامبر (ص)
شهادت حجر تأثیر بسیاری بر روحیه مردم گذاشت و موج نفرت از خاندان اموی سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت، به طوری که عایشه هنگامی که در مراسم حج با معاویه ملاقات کرد، به او گفت:« چرا حجر و یاران او را کشتی و از خود شکیبایی نشان ندادی؟ از رسول خدا شنیدم که فرمود در « مرج عذراء » جماعتی کشته می شوند که فرشتگان آسمان از کشته شدن آنها خشمگین خواهند شد.» معاویه برای این که عمل خود را توجیه کند گفت:« در آن زمان هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا مرا از این کار باز دارد.»
حجر در زمان عثمان: 
در زمان عثمان بیشتر پستهای دولتی در دست بنی امیه بود. علاوه بر این، مروان بن حکم و ابو سفیان بن حرب، دوتن از سران آن قبیله، راهنمای سیاسی عثمان بودند. چنان معروف است که ابو سفیان نزد چند تن از بنی امیه به عثمان گفت: حال که حکومت در دستان شماست، آن را نگه دارید و چون توپی به یکدیگر پاس دهید. بی تردید حاکمان چنین جامعه ای به آرمان مردم نمی اندیشند. ابن اعثم کوفی می نویسد: مردم شهرها از ستم فرمانروایان خویش به تنگ آمده بودند. برخی از سران بصره، کوفه و مصر هنگام حج نزد عثمان شکایت بردند. او به حکمرانان آن شهرها تذکر داد; ولی وقتی به محل کار خود باز گشتند، بیدادگری را از سر گرفتند. بزرگان دیندار کوفه، که حجر بن عدی از آنها بود، به کارهای خلاف شرع سعیدبن عاص، حاکم کوفه، اعتراض کردند. 
حجر در حکومت امیر مؤمنان (ع) 
چنانکه مورخان نوشته اند: بعد از کشته شدن عثمان، مردم برای بیعت به سوی علی (ع) شتافتند. 
حجر در زمان خلفا: 
در حکومت ابو بکر نامی از حجر بن عدی نیست. اما در زمان حکمرانی عمر، بویژه در جنگهای سرنوشت ساز «جلولا» و «حلوان »، نقشی کلیدی داشت. جلولا نزدیک «خانقین » امروز واقع بود که پس از پیروزی اسلام بر «مدائن » فتح شد و راه را برای پیروزی بزرگ «نهاوند»، که مسلمانان آن را «فتح الفتوح » نامیدند، گشود. حجر در آنجا با ده هزار نیرو از شام به کمک سعد بن ابی وقاص شتافت و در مقام فرماندهی ۵ هزار رزمنده به نبرد پرداخت. «مرج عذراء»، که در آن روزگار از سرزمینهای روم شرقی به شمار می رفت، به دست حجر بن عدی فتح گردید. حضرت علی (ع) که تا آن زمان برای جلوگیری از پراکنده شدن اجتماع نوپای مسلمانان شکیبایی پیشه کرده بود، به سبب اقبال گسترده مردم و ترس از بروز پدیده های ناخوشایند دیگر، حکومت را پذیرفت. او در نخستین فرصت، دست نشاندگان عثمان را که با بهره گیری از اموال دولتی سرمایه های بسیار اندوخته بودند، از سمتهایشان عزل کرد. معاویه، که از سالها پیش، بر شام حکمرانی داشت و قدرت شگفت انگیزی فراهم آورده بود، به مخالفت با حضرت روی آورد. امام (ع) به منظور برطرف ساختن مشکلات مسلمانان و دفع شر معاویه فرزند ابوسفیان، سران قبایل و افراد با نفوذ خود را به یاری طلبید. حجر بن عدی و عمر بن حمق خزاعی، نخستین کسانی بودند که به کمک حضرت شتافتند و اعلام آمادگی کردند. آنان ضمن جلوه گر ساختن عزم خود، آشکارا به نفرین معاویه پرداختند و او را کوچک شمردند. حضرت اراده آنان را ستود، اما از نفرین بازشان داشت، و فرمود: هرچند معاویه بر این کار، سزاوار است، ولی دوست ندارم زبان پاک شما به بدگویی او آلوده شود. برای امیر مؤمنان (ع) سرنگونی معاویه، که بیش از صد هزار مرد جنگی زیر فرمان داشت، جز با جنگ ممکن نبود. بدین سبب، از بزرگان و سران سپاه خود خواست تا لشکری نیرومند گرد آورند. سرانجام با تلاش و سخنرانی حجر بن عدی و چند پاکدل دیگر، نه هزار تن در بیرون شهر کوفه آماده کارزار شدند. حجر بن عدی در گروه پیش قراولان سپاه علی (ع) جای گرفت و با قلبی آکنده از حماسه، آهنگ دمشق کرد. پس از جنگ صفین، امام علی (ع) دیگر بار به گرد آوری سپاه پرداخت. اما جز گروهی اندک، کسی دعوتش را اجابت نکرد. این رخداد، پس از شهادت مالک اشتر در آخرین روزهای زندگانی امام (ع) تحقق یافت. مردی فریاد بر آورد: آثار مرگ مالک در میان مردم عراق احساس می شود. شهادت می دهم اگر او زنده بود، تمام مردم آماده رزم می شدند. حضرت ناراحت شد و به کنایه چنین فرمود: من به این حق از او سزاوارترم. مالک، که خدایش رحمت کند، پیرو من بود. در این هنگام، حجر بن عدی و سعید بن قیس همدانی از جای برخاسته گفتند: ای امیر مؤمنان (ع) ! ما فرمانبردار تو هستیم. گفتارت را می پذیریم و در راه تو، از جان خود و نزدیکان خویش، چشم می پوشیم. سپس معقل بن قیس ریاحی به پا خاست و سخنانی همانند آنان گفت. آنگاه امام آن سه یاور با وفا را، به جمع آوری نیرو گماشت. در سال چهلم هجری، معاویه به قلمرو امیر مؤمنان (ع) تجاوز کرد.او، پس از کشتن مردم و غارت اموال آنان به کارهای بسیار فجیع دست یازید. وقتی علی (ع) از پیشروی و جنایات لشکر شام به سرپرستی ضحاک بن قیس فهری، آگاه شد، سخنرانی پرشوری کرد و حجر بن عدی را به فرماندهی چهار هزار نفر به مصاف وی فرستاد. حجر در یکی از مناطق شام با آنها درگیر شد. مردان معاویه به سوی شام گریختند.حجر بن عدی آنان را تا محلی به نام «سماوه » نزدیک شام دنبال کرد. پس از آن نزد امیر مؤمنان (ع) باز گشت و خبر مسرت بخش پیروزی را به امام (ع) عرضه داشت. او همواره سرباز فداکار رهبرش بود و آرمانی جز خشنودی وی نداشت. شبی که ابن ملجم با هدف به شهادت رساندن مولای متقیان در مسجد خفته بود، حجر بن عدی نیز برای عبادت پروردگار در مسجد به سر می برد. او اشعث بن قیس را دید که بر ابن ملجم گذشت و به وی گفت: برای کاری که آمده ای، برخیز که اکنون روشنی صبح، رسوایت می سازد. حجر، با توجه به شناختی که از اشعث داشت، به رمز کلامش پی برد و از وجود توطئه، آگاه شد. بنابراین، به اشعث گفت: خدایت بکشد ای یک چشم! می خواهی امیر مؤمنان (ع) را به شهادت رسانی؟ پس به ابن ملجم اشاره کرد و ادامه داد: اکنون، این نامرد را نیز به کشتن دادی. آنگاه به سوی خانه علی (ع) حرکت کرد، ولی وقتی به آنجا رسید، حضرت از مسیری دیگر به مسجد رفته بود. شتابان برگشت و نزدیک مسجد، خبر شهادت امیر مؤمنان (ع) را شنید. 
قیام و سیمای حجر در نگاه معصومین (ع) 
پیامبر اکرم (ص): معاویه، در یکی از سفرهایش، در مدینه با عایشه ملاقات کرد. عایشه از شهادت حجر و یارانش سخن راند به سرزنش معاویه پرداخت. سرانجام معاویه چهره در هم کشید، خود را ناراحت نمایاند و گفت: مرا با حجر تنها بگذار تا خداوند بین من و آنها داوری کند. عایشه لختی مکث کرد و گفت: انی سمعت رسول الله (ص) یقول: «یقتل بمرج عذراء نفر یغضب لهم اهل السموات »; از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: بعد از من در محلی به نام «مرج عذراء» کسانی کشته خواهند شد که فرشتگان الهی به سبب کشته شدن آنها، به خشم می آیند. 
امیر مؤمنان (ع): علی (ع) بامداد بیستم ماه رمضان، مردم را به حضور پذیرفت و از آنها خواست، درباره هرچیزی که می خواهند بپرسند; ولی پرسشها را کوتاه سازند. مردم گریستند. حجر بن عدی برخاست و شعر زیبایی را که خود درباره حضرت سروده بود، خواند. حضرت پرسید: حجر! وقتی از تو بخواهند از من بیزاری جویی، چه خواهی کرد؟ پاسخ داد، ای امیر مؤمنان (ع) ! اگر با شمشیر ریز ریزم کنند و در آتشم بسوزانند، هرگز از شما دوری نخواهم جست. امام (ع) درباره اش چنین دعا کرد:«وفقت لکل خیر یا حجر جزاک الله خیرا عن اهل بیت نبیک » ای حجر! همواره توفیق الهی رفیق راهت باد. خداوند از سوی اهل بیت پیامبرت (ص) (به پاس یاری ایشان) به تو پاداش خیر دهد. عبد الله بن رزین می گوید: شنیدم امیر مؤمنان (ع) به مردم فرمود: «یا اهل العراق سیقتل سبعه نفر بعذراء مثلهم کمثل اصحاب الاخدود»; ای اهل عراق! به زودی هفت تن در سرزمین «عذراء» کشته خواهند شد که چون اصحاب اخدودند. چیزی نگذشت که حجر بن عدی و شش تن از یارانش به شهادت رسیدند. 
 
چون امام حسن (ع) خبر شهادت حجر بن عدی  را شنید، بر زیاد بن ابیه چنین نفرین کرد: خدایا! بلایی بر زیاد نازل ساز که چاره ای از آن نیابد، تو بر همه چیز توانایی. به نوشته برخی از تاریخ نگاران دعای آن حضرت مستجاب شد. نخست برجستگی سفتی در انگشت زیاد، آشکار گشت و سرانجام با همان زخم به هلاکت رسید. 
 
چون خبر شهادت حجر بن عدی به امام حسین (ع) رسید، اندوهگین شد. نامه ای به معاویه نوشت و او را سرزنش کرد. امام (ع) شهادت حجر را سند سیه روزی و جنایت پیشگی معاویه برشمرد و افزود: «مگر تو قاتل حجر بن عدی و یارانش نیستی؟! آن مردان عبادت پیشه و فروتنی که بدعت را گناهی بزرگ می شمردند و امر به معروف و نهی از منکر می کردند. با آنکه پیمانهای مستحکم و عهدهای مؤکد بسته بودی، از روی دشمنی و ستمگری، آنان را به قتل رساندی، پیمان خدا شکستی و بر فرمانش بی اعتنا شدی!» مطالب یاد شده از زبان مبارک رسول خدا (ص) و سه معصوم زمان حجر، علاوه بر بیان جایگاه والای او نزد آن رهبران راه نور، نشان دهنده خشنودی آنان از «قیام سرخ حجر بن عدی » است. چون عایشه از دستگیری حجر و همراهانش آگاه شد، عبد الرحمن بن حارث بن هشام را همراه با نامه ای نزد معاویه فرستاد. او، ضمن تاکید جدی بر آزادی حجر و یارانش، نوشت: «الله الله فی الحجر و اصحابه » او با این جمله در حقیقت، مقام بلند حجر و اهمیت زنده ماندنش را به فرزند هند، گوشزد کرد; ولی چه سود که پیک بعد از شهادت جانسوز حجر و همراهانش به شام رسید. و سودمند واقع نشد. وقتی شریح بن هانی، صحابه رسول خدا (ص) وافسر سرشناس سپاه امام علی (ع) از گرفتاری حجر و شهادت دادن عده ای از سران خودفروخته کوفه، علیه او آگاه شد، نامه ای نزد معاویه فرستاد و ضمن برشمردن فضایل حجر، چنین نوشت: شهادت می دهم، حجر نماز می خواند، زکات می دهد، حج به جای می آورد و از امر به معروف و نهی از منکر نیز غفلت نمی ورزد. 
فرزندان حجر: 
حجر دو پسر و یک دختر داشت. فرزند بزرگش را عبد الرحمان و فرزند کوچکترش را همام می خواندند. عبد الرحمان سالها پس از شهادت پدر زیست، اما همام با وی به شهادت رسید. به نوشته گروهی از محققان: چون حجر آماده ملاقات با خدا شد، از جلاد خواست اگر فرزندش نیز در گروه شهیدشوندگان است، او را پیش از پدر بکشند. آنگاه به پسرش گفت: نزد جلاد رو تا با شکیبایی بر مرگت، در پیشگاه پروردگار، اجر بیشتر یابم. وقتی سر فرزند را بریدند، به حجر گفتند: در مرگ پسرت، شتاب کردی؟ پاسخ داد: بیم داشتم چون لبه شمشیر را بر گردنم می بیند، ترس از مرگ، او را از دوستی علی (ع) باز دارد. خواستم در سرای جاوید، که خداوند برای شکیبایان، شهیدان و محبان اهل بیت (ع) مهیا کرده است، گرد هم باشیم. دختر حجر از پسرانش کوچکتر بود. او شبی که حجر را در زنجیر اسارت رهسپار شام دید، شعر زیبایی بدرقه راه پدر کرد و مظلومیت حجر و ناجوانمردی دشمن را با بهترین مضامین، بر سینه ستبر تاریخ نگاشت. به نظر می رسد نسل حجر از پسر بزرگ و دخترش، تداوم یافته باشد. حجر پیرو راستین ولایت بود و خون پاکش را به پای شجره طیبه امامت ریخت. او از معارف اسلام، درکی عمیق داشت و جویندگان حقیقت از سرچشمه زلال دانشش بهره می بردند. او همچنین سخنان حضرت علی (ع) را در مجموعه ای گرد آورده بود، هنگام نیاز، از آن بهره می جست و از کسی جز علی (ع) حدیث نقل نمی کرد. روزی غلامش گفت: فرزندت عبد الرحمان را دیدم، از دستشویی بیرون آمد، ولی دستانش را نشست. حجر گفت: بگذار ببینم، آقایم در این باره چه فرموده است؟ به اتاق رفت، چیزی مانند کتاب، که گفتار علی (ع) در آن نگاشته بود، بیرون آورد. در آن نگریست و گفت: «الطهر نصف الایمان » پاکیزگی نیمی از ایمان است. 
آرامگاه حجر 
مقبره حجر در ۴۰ کیلومتری شهر دمشق، در روستایی به نام «مرج عذرا»، واقع شده است. روی قبر گنبد بزرگی به رنگ خاکستری براق وجود دارد. اطراف مرقد، مساحت وسیعی برای نشستن زوار دیده می شود. روی دیوارها و سقف، چراغها و هدایای گرانبهای اهدایی از سوی مؤمنان جهان، قابل مشاهده است. بر بالای قبر، ضریح زیبایی قرار دارد و اطراف آن با قالیهای گرانبها مفروش شده است. هر روز بسیاری از مردم ایران، عراق، افغانستان، پاکستان و سایر کشورهای اسلامی به زیارت آن مرقد شریف می شتابند. بر یکی از دیوارهای حرم وی، تابلو زیبایی از حریر وجود دارد که شعری از «محمد جواد سهلانی » بر آن گلدوزی شده است. در کنار مرقد، مسجد بزرگی به نام «حجر بن عدی » ساخته شده است که هر روز در آن نماز جماعت برگزار می شود. محوطه وسیع اطراف آن پر از زوار و وسایل مختلف برای راحتی زائران مهیاست. چنانکه پیداست این روستا به زودی شهری بزرگ خواهد شد; زیرا در آن ساختمانها و محلهای تجاری در دست ساخت است. 
کتابنامه حجر بن عدی
کتابهایی نیز در رابطه با حجر بن عدی نوشته شده که نام برخی از آنان چنین است: ۱- پیمان جوانمردان، سید غلامرضا سعیدی، دار الفکر. ۲- حجر بن عدی، واحد آموزش سپاه، سپاه پاسداران. ۳- حجر بن عدی، اللهیاری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی. ۴- حجر بن عدی، علی مقدم منش، آزادی. ۵- حجر بن عدی، محمد محمدی، علامه. ۶- حجر بن عدی، ناصر کمره ای. ۷- حجر بن عدی، انقلابی شهید، محمد فوزی، مؤسسه انجام کتاب. ۸- حجر بن عدی، رخشش در تاریکی، حسن اکبری مرزناک، امت. 
نهراسیدن از سرزنش ها
نشانه دیگر این مردان الهی این است که در جهاد فی سبیل الله از هیچ سرزنشی نمی هراسند. «آنها در راه خدا مجاهده می کنند و از سرزنش هیچ ملامت گری هراسی ندارند.» [مائده/ ۵۴] مجاهده فرهنگی این رادمردان زبان ملامتگران را بر ضدشان می گشاید؛ ولی آنها هیچ باکی ندارند. اگر بنا بود در مجاهدت های الهی ملامتی در کار نباشد این آیه برای چه بود؟!
شیعیانی مخلص همچون میثم تمار ها، عمروبن حمدها،حجربن عدی ها و ابوذر ها تبعید شدند؛ زندانی و شکنجه شدند و بدن هایشان را بر دار نگه داشتند؛ اما لحظه ای از ولایت مولایشان علی(ع) و ستایش او دست برنداشتند تا آن که زبانشان را بریدند شکمشان را دریدند و عاقبت به شهادت رسیدند.
اگر ما بخواهیم در شمار شیعیان واقعی علی بن ابیطالب (ع) و امام زمانمان باشیم، باید خود را آماده کنیم و در راه انجام وظیفه و اظهار حق، از هیچ چیزی، حتی از سرزنش دوستان نیز نهراسیم. خیلی راحت است که انسان به دست دشمنان ترور و کشته شود؛ اما آن چه تحملش مشکل است، ملامت دوستان است.
کسانی که خداوند، برای زنده کردن دینش خواهد برانگیخت، از سرزنش دوستان نیز نمی هراسند.
بر حذر باشیم که اگر خود را برای ایفای چنین مسئولیت سنگینی آماده نکنیم و یا در دام ملامتگران و فتنه جویان گرفتار آییم، جزو گروه و حزبی خواهیم شد که خلاف قرآن و معارف اهل بیت(ع) رفتار می کنند. 
البته با شعار و فریاد، انسان نه علوی می شود و نه حسینی. به فرمایش مقام معظم رهبری: «رفتارمان باید علوی باشد؛ وگرنه شاه هم شعار اسلام پناهی و شایسته سالاری می داد. چه فایده ای دارد اگر در شعار و گفتار بگوییم: «یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما؛ ای کاش در کربلا با شما بودیم تا به شهادت می رسیدیم؛ اما در عمل حاضر نباشیم حتی یک سیلی بخوریم؟ حاضر نباشیم یک فحش بشنویم؟ این دیگر چگونه حسینی بودن است؟!»
این بزرگواران غیور کجا و بی غیرتان ترسو کجا؟! مردمی سست ایمان که با کوچک ترین تهدید آمریکا می گریزند و میدان را خالی می گذارند و آنان که دل هایشان همواره از قطع رابطه با آمریکا هراسان و لرزان است، از روحیه وحماسه حسینی چه بهره ای برده اند؟!
حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظله العالی)
در دیدار دست اندرکاران برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای شهر و روستا (۱۶/۰۲/۱۳۹۲)
فرمودند:
حضرت آیت الله خامنه ای (معدظله العالی) حادثه تلخ و غم انگیز تخریب قبر صحابی جلیل القدر حجر بن عدی و اهانت به پیکر آن شخصیت بزرگوار تأکید کردند: آنچه که تلخی این حادثه را مضاعف می کند، وجود برخی افراد دارای افکار پلید، متحجر و عقب مانده در میان امت اسلامی است که تجلیل از بزرگان و برجستگان و چهره های نورانی صدر اسلام را  کفر می دانند.
ایشان وجود چنین تفکر خرافی را یک مصیبت برای اسلام و مسلمانان دانستند و افزودند: این افراد کسانی هستند که گذشتگان آنها قبور ائمه اطهار را در بقیع ویران کردند و اگر قیام سراسری مسلمانان بر ضد آنان نبود، مرقد مطهر پیامبر اسلام (ص) را نیز ویران می کردند.
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: چنین انسانهای  بداندیش که حضور در مزار بزرگان و طلب رحمت خداوند برای آنها و همچنین طلب رحمت کردن برای خود را شرک می پندارند، دارای تفکری باطل و روحیه ای پلید هستند.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: شرک آن است که افرادی آلت دست سیاستهای سرویس های جاسوسی انگلیس و امریکا شوند و با اقدامات خود مسلمانان را غم دار کنند.
ایشان خاطرنشان کردند: این چگونه تفکری است که اطاعت و عبودیت و خاکساری در مقابل طواغیت زنده را شرک نمی داند اما احترام به بزرگان را شرک می شمارد.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: جریان تکفیری خبیث که از پشتیبانی های مالی و غیرمالی برخوردار است ، امروز یک مصیبت واقعی برای اسلام به شمار می رود.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به واکنش صحیح جامعه بزرگ شیعی به این حادثه افزودند: شیعیان وارد بازی دشمن که به دنبال تقویت آتش نزاع شیعه و سنی است، نشدند و رشد فکری خود را نشان دادند.
ایشان واکنش برادران اهل سنت را نیز نشان دهنده آگاهی و بینش بالای آنان دانستند و تأکید کردند: واکنش مسلمانان به این حادثه تلخ و محکوم کردن این اقدام باید ادامه یابد زیرا اگر بزرگان علمی، روشنفکران و نخبگان سیاسی امت اسلامی وظیفه خود را انجام ندهند، فتنه ها در این حد منحصر نخواهد ماند.
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: باید با استفاده از روش های سیاسی، فتواهای دینی و مقالات روشنفکران  و اقدامات نخبگان فکری و سیاسی، جلوی گسترش آتش این فتنه را گرفت.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به آشکار شدن دست های پنهان دشمنان در این گونه اقداماتی، افزودند: سازمانها و شخصیت های بین المللی و سیاسیونی که در مقابل تخریب یک اثر باستانی عزا می گیرند، در قبال این اهانت آشکار سکوت کرده اند.
ایشان تأکید کردند: خداوند در کمینگاه است و قطعاً مکر الهی بر مکر دشمنان غالب خواهد شد و جریانی را که در صدد سنگ اندازی در راه اتحاد و پیشرفت امت اسلامی است، متوقف خواهد کرد.
گرد آورندگان :راضیه دیندارلو- فاطمه سیاهمرزکوهی

منابع:
۱. الفتوح (ابن اعثم کوفی)، ص ۳۸۰.
۲-  همان، ص ۳۸۹؛ أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین(ع)، ص ۱۱۶ و ۱۱۹.
۳. الفتوح، ص ۳۹۲.
۴. الارشاد، شیخ مفید، ص ۲۳۳ ؛ أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۱۷.
۵. أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۱۷.
۶. الارشاد، شیخ مفید، ص ۲۳۳.
۷. أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۲۰.
۸. الفتوح ،ابن اعثم کوفی، ص ۳۷۵.
۹. همان، ص ۳۸۶.
۱۰. أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۲۷.
۱۱. الفتوح ،ابن اعثم کوفی، ص ۳۹۸.
۱۲. أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۲۹.
۱۳. الفتوح ،ابن اعثم کوفی، ص ۴۰۷.
۱۴. أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۳۱.
۱۵. الفتوح ،ابن اعثم کوفی، ص ۴۰۹.
۱۶. الارشاد، شیخ مفید، ص ۲۳۴.
۱۷. الفتوح ،ابن اعثم کوفی، ص ۴۰۹.
۱۸. الارشاد، شیخ مفید، ص ۲۴۷.
۱۹. نک: أنساب الأشراف، ترجمه امیرالمؤمنین(ع)،تألیف بلاذری، ص۱۲۹ ؛تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۵۷۷ ؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص ۳۹۸ ؛وقایع الأیام، تألیف شیخ عباس قمی، ص ۲۳۹.
۲۰ – الغدیر ، ج ۱۰ ، ص ۲۱۸ .۳۰ – معادن الحکمه ، محمدبن فیض کاشانی ، ج ۲ ، ص ۳۵ ( چاپ جامعه مدرسین ) ، .
۲۱-  برای آشنایی مفصلتر با تاریخ کوفه ، ر . ک‍ : « تاریخ الکوفه » سید حسین براقی نجفی ، داراءلا ضوأ ، بیروت ، « موسوعه المصطفی والعتره » ، محسن الشاکری ، ج ۲ ، ص ۱۰۹ . و « سیمای کوفه » ، غلامرضا گلی زواره.
۲۲- از کسانی را که معاویه به جرم محبت علی (ع) و پیروی از آن امام کشت، از اصحاب پیامبر (ص) بودند. شرحی مستند 
از این جنایات عجیب را در کتاب “الغدیر” ج ۱۱ ملاحظه کنید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا