در اوایل قرن جاری شمسی، کتابی به عنوان ترجمه ی یادداشتها (یا خاطرات و اعترافات) کینیاز دالگوروکی، جاسوس روسیه تزاری در ایران، در کشورمان نشر یافت که نویسنده ی آن، اشعار می دارد: در ژانویه ۱۸۳۴ برابر شعبان ۱۲۴۹ (حدودا دو ماه پس از وفات عباس میرزا)، به عنوان مترجم و نایب دوم سفارت روسیه وارد تهران شد و با حسینعلی نوری بهاء و برادران وی در تهران پیوند یافت و از آنها برای جاسوسی و نیز نابودی برخی از رجال وطن خواه و ضد روسی پایتخت بهره گرفت. چندی بعد به روسیه بازگشت و از آنجا با مأموریتی جدید (تفرقه ی مذهبی بین شیعیان) به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتی، با علی محمد باب شیرازی آشنا و دوست شد و به تدریج او را به ادعای بابیت و مهدویت تشویق و تحریک کرد. سپس بار دیگر، و این بار به عنوان وزیر مختار روسیه در ایران (یعنی همان پرنس دالگوروکی، سفیر مشهور روسیه در ایران زمان محمد شاه و ناصرالدین شاه قاجار) به ایران بازگشت و هم خویش را مصروف نشر و ترویج مسلک باب و بهاء ساخت.
ناشران خاطرات، در مقدمه ی کتاب، اظهار می دارند که یادداشتهای مزبور در سالهای ۱۹۲۴ و ۱۹۲۵ م، با عنوان یک نفر سیاسی و روحانی، در مجله شرق (ارگان کمیسر خارجی شوروی) به چاپ رسیده است.
این کتاب، که تاکنون بارها و بارها توسط ناشران گوناگون ایرانی چاپ و منتشر شده است و بسیاری از علاقه مندان به پژوهش درباره ی بابیت و بهاییت، با آن آشنایی دارند، به شدت مورد مخالفت بهاییان قرار دارد و آنان به عللی که کاملا قابل درک است [۱] ، اصرار دارند که خاطرات مزبور را یکسره مجعول قلمداد کنند. [۲] این گروه، رساله ای نیز در ۸۲ صفحه در رد این کتاب نوشته اند که از طرف محفل ملی روحانی بهاییان در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ منتشر شده است. افزون بر بهاییان، برخی از نویسندگان غیر بهایی نیز، همچون مجتبی مینوی، احمد کسروی، عباس اقبال آشتیانی و فریدون آدمیت، اصالت کتاب خاطرات را زیر سئوال برده اند. [۳] .
متقابلا، جمعی از پژوهشگران و محققان ایرانی و غیر ایرانی، قرائنی در تأیید مندرجات این خاطرات ذکر کرده، نفی و انکار مطلق آن را بی وجه دانسته اند. آقایان مرتضی احمد. آ در کتاب پرنس دالگوروکی و ضیاءالدین روحانی در مزدوران استعمار در لباس مذهب، طی بحثی مستدل و متکی به شواهد و قرائن متعدد موجود در کتب معتبر بابی و بهایی (دال بر حمایت اعضای سفارت روسیه در ایران – از جمله: پرنس دالگوروکی – از باب و بهاء)، نشان داده اند که خاطرات منسوب به کینیاز دالگوروکی مؤیدات قابل ملاحظه ای در تاریخ داشته، بنابراین واجد صحت و اصالت است. [۴] افزون بر این دو تن، آقایان محمدعلی خادمی (شیرازی) در بهاییان دیگر چه می گویند؟…، علی اکبر هاشمی رفسنجانی در امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، و عباس کاظم مراد در البابیه و البهائیه و مصادر دراستهما، یادداشتهای کینیاز دالگوروکی را مورد بحث قرار داده، قرائن و شواهدی از تاریخ در تأیید مندرجات این یادداشتها ارائه کرده اند. [۵] نیز باید از استناد آقای نورالدین چهاردهی (پژوهشگر و مورخ مطلع و آشنا با تاریخچه باب و بهاء) در کتاب خویش، به خاطرات کینیاز دالگوروکی یاد کرد. [۶] با این حال پژوهنده تاریخ، در نقد بهاییت، و اثبات پیوند آن با دولتهای استعماری، نیازی به این کتاب و امثال آن ندارد و در خود آثار این فرقه، به قدری اسناد و شواهد تاریخی دال بر روابط سران این فرقه با کانونهای استکباری (از روس و انگلیسی گرفته تا امریکا و صهیونیسم) یافت می شود که ما را از استناد به کتبی نظیر خاطرات مستغنی می سازد. اما کتاب خاطرات دالگوروکی، نخست بار از چه طریقی و منبعی در اختیار جامعه ما قرار گرفته، توسط چه کسانی در ایران ترجمه و نشر یافته است؟
عبدالله مستوفی، دولتمرد و مورخ عصر مشروطه پهلوی، ترجمه ی خاطرات دالگوروکی به فارسی را پس از استقرار دولت کمونیستی در روسیه می داند. وی در کتاب مشهورش شرح زندگانی من می نویسد: «… کتاب یادداشت پرنس دالگوروکی، سفیر روسیه در تهران،…. بعد از کمونیست شدن روسیه به فارسی ترجمه شده است.» [۷] دکتر میمندی نژاد نیز، تلویحا انتشار خاطرات مزبور را به روسهای بلشویک نسبت داده، انگیزه آن را انتقام از انگلیسیها می داند که دسترنج سیاسی روسهای تزاری را ربوده، بهاییان را به طور انحصاری در اختیار گرفته بودند. وی با اشاره به حسینعلی بهاء، و با تعریض به فرزند وی (عباس میرزا) که از ژنرال انگلیسی مدال و نشان گرفت، می نویسد: جانشینان وی [مساوی بهاء] در حالی که خود را مظهر الوهیت می دانند از بندگان خدا که انگلیسی هستند مدال و نشان می گیرند – البته در ازای خدماتی که انجام داده و می دهند – این آقایان بزرگوار تحت حمایت انگلیسها در نزدیکی خاک ایران مسکن دارند و به فعالیت مشغول اند… نه تنها انگلیسها بلکه روسها هم در فکر بودند از این انتظار مذهبی ایرانیان استفاده کنند و آنها هم سعی نموده اند مهدی موعود را برسانند و چون انگلیسها زرنگ تر بودند لذا حنای مهدی موعود را که روسها آورده بودند رنگ نداد. روسها هم کتبی انتشار دادند و این فتنه ی سیاسی را علنی کردند. [۸] . لنکرانی، توضیحات دقیق تر و شفاف تری می داد. وی می فرمود: متن این خاطرات را، اولین بار، نخستین سفیر دولت کمونیست روسیه پس از سرنگونی رژیم تزاری و پیروزی انقلاب اکتبر، در ایران ترجمه و نشر داد. پارک اتابک که فعلا جایگاه سفارت روس در تهران است روزهای اولی که جهت ایجاد سفارت خانه به بلشویکها واگذار شده بود، حالت پارک عمومی را داشت که خانواده های تهرانی به داخل آن رفته، به تفریج و تفرج می پرداختند. خاطرات دالگوروکی را، در همین زمان، سفیر روس کمونیست در ایران (روتشتاین) به دست عبدالحسین هژیر (نخست وزیر و وزیر دربار مشهور عصر محمدرضا پهلوی) ترجمه و منتشر کرد که آن روزها مترجم و منشی سفارت شوروی در ایران بود.
مرحوم لنکرانی از اینکه در بدو پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حزب توده (و یگر ایادی رسمی و غیررسمی روس کمونیست در ایران) ناجوانمردانه از آزادی به دست آمده توسط ملت مسلمان و مبارز ایران، سوءاستفاده کرده به جای هماهنگی و کمک به حل مشکلات تاریخی ملت، به صورتهای گوناگون، در عقاید و باورهای ملی و اسلامی این دیار اخلال می نمود و از جمله، جهت خدشه در اصل مسلم «مهدویت»، به حمایت از جریان استعماری بابیت می پرداخت، سخت ناراحت و غمگین بود. به همین علت، در همان ایام و چندی پیش از دستگیری و فروپاشی حزب توده در ایران، گفته بود:
1. اجمالا مسلم است که بابیت و بهاییت، از همان اوان پیدایش خود، پیوندهایی با استعمار روس تزاری داشته و از سوی سفیر آنان عصر ناصرالدین شاه (پرنس دالگوروکی مشهور) کمکها و حمایتهایی دریافت می کرده است، و در آثار خود بابیان و بهاییان، موارد متعددی دال بر این واقعیت وجود دارد.
2. بعد از انفصال قفقاز شیعه از ایران، قسمتهایی از خراسان قدیم هم (مثل مرو و سرخس و بخارا) به اشغال روسهای تزاری درآمد، و از آنجا که مهم ترین وسیله ی اخلال در معتقدات شیعه، زمینه سازی در اخلال اصل مسلم «مهدویت» است، به همین جهت روسها در مقام حمایت آشکار از فتنه ی بابیت برآمدند و بدین منظور، تحت حمایت آنها، اولین مرکز تبلیغاتی مهم بهاییت در عشق آباد، مرکز ترکمنستان فعلی آنها [۹] ساخته شد.
علت انتخاب عشق آباد برای تأسیس این مرکز هم (که اولین کانون دستگاه جاسوسی بابیت در جهان است) آن بود که اولا اکثریت جمعیت این منطقه از برادران اهل سنت تشکیل شده است که می دانیم (در قیاس با شیعیان) نسبت به مبحث مهدویت، چندان انس و تعصبی ندارند، بنابراین از دسترس شیعیان، که نوعا در مقام ضدیت با این گونه تشکیلات برآمده و مانع کار و فعالیت آن می شوند، دور بود. در ثانی، نزدیک خاک ایران قرار داشت و می شد در آنجا به مرور عناصری را پرورش داده و در پوششهای مختلف، به داخل این کشور (که مهد تشیع) است نفوذ داد. ضمنا دامنه ی نفوذ سیاست بابی گری در داخله ی روسیه می توانست تا قفقاز شیعه گسترش یابد و در آنجا زمینه اخلال در عقیده و از بین بردن اصل مشترک آنها – تشیع – را فراهم سازد و طبعا از این طریق نیز ایران همسایه از آسیب اعتقادی و فرهنگی، بی سهم نمی ماند. نام آن مرکز را هم مخصوصا نامی عربی «مشرق الاذکار» دادند، که خاطره عجیبی نسبت به آنجا دارم که به خواست خدا افشا خواهم کرد. [۱۰] .
3. گذشته از آنکه قضیه ی پرنس دالگوروکی (سفیر روسیه در ایران عهد ناصری) و مداخلات علنی او راجع به سران مسلک باب و بهاء، اجمالا از مسلمات تاریخ بوده و اشاره ی به آن در کتب خود این فرقه ی استعماری مورد تصدیق و مایه ی افتخار آنها قرار گرفته است [۱۱] ، اینک مطلبی را رسما و خیلی صریح و قاطعانه اعلام می کنم که برای محققین و پژوهشگران، بسیار مهم بوده و می تواند زمینه ی مطالعات و تحقیقات بیشتر در این زمینه قرار گیرد:
ما اولین دولتی در جهان بودیم که رژیم انقلابی بلشویکی روسیه را به رسمیت شناخته و با آن (در زمان لنین) رابطه برقرار کردیم و پارک اتابک، یعنی همین محل کنونی سفارت روسیه، را با تن دادن سوابقی، به طور دوستانه، به عنوان سفارت خانه در اختیار آنها قرار دادیم. البته تسهیلاتی هم از آن طرف نسبت به ایران به عمل آمده بود.
4. اولین سفیر رسمی دولت انقلاب بلشویکی روسیه در ایران (موسوم به روتشتاین) که به همین محل وارد شد، درهای سفارت (یعنی پارک اتابک پیشین) را که محیطی باصفا بود به عنوان (به اصطلاح) عملی مردم و خلقی، به روی مردم تهران گشود و رسما اعلان کرد که مردم می توانند روزهای جمعه، به طور رایگان و بدون قید و شرط، از محل سفارت به عنوان گردشگاه، و محل تفرج عمومی، بهره گیرند. پیرو این اعلام، مردم تهران نیز آنجا را تفریحگاه خود ساخته و با زن و فرزند خویش برای گردش و استراحت به آنجا می رفتند (بعدها، البته تدریجا ساعات گشایش سفارت به روی مردم تقلیل یافت و سپس به کلی درب سفارت خانه به روی مردم عادی بسته شد). راجع به اوایل آن سفارت، خاطراتی بامزه وجود دارد که یک قلم رمانتیک باید آن را پیاده کند.
علاوه بر این، از طرف روتشتاین، به منظور ابراز (عملی) نفرت رژیم انقلابی جدید روسیه از رژیم پیشین همان کشور، افشاگریهای عجیبی پیرامون سوابق عملکرد روسیه تزاری و خاندان رومانف و تزارها بر ضد ایران (یعنی مظالم و جنایاتی که از سوی آنان نسبت به ایرانیان صورت گرفته بود) به عمل آمد، که یکی از آن افشاگریها که از آرشیوهای سری امپراتوری روس تزاری استخراج و در اختیار ایران قرار داده شد همین کتاب مشهور خاطرات کینیاز دالگوروکی بود که نقش عمال تزاری را در تأسیس فرقه ی بابیه و بهاییه شرح می دهد، و اولین بار، متن آن را مأموران خود رژیم انقلابی کمونیست روسیه در اختیار مردم ما گذاشتند.
خاطرات مزبور از سوی سفارت خانه روسیه بلشویک (و به قلم عبدالحسین هژیر، منشی و مترجم وقت سفارت روس، و نخست وزیر و وزیر دربار مشهور و مقتول بعدی) ترجمه و منتشر شد و همان موقع، مقادیر زیادی از ترجمه فارسی آن همه جا را پر کرد و در داخله خود سفارت هم بین جماعت مردم (که جهت تفرج بدانجا می رفتند) دست به دست می گشت. [۱۲] در بین افشاگریهای سفارت، مطالب دیگری هم غیر از خاطرات دالگوروکی وجود داشت که موضوع آن در خاطرم نمانده و این یکی هم – چون از جهاتی، حساس تر بود و کرارا هم به چاپ رسیده و می شود – به یادم مانده است. رژیم انقلابی روسیه – چنان که گفتم – با این افشاگریها می خواست، ضمن اظهار تأسف از مظالم روسهای تزاری در ایران، به اصطلاح برساند که ما از این گونه دسایس و مداخله های استعماری در ایران متنفر و بیزار می باشیم و رویه ی شیطانی اسلاف خود را تعقیب نمی کنیم. آن وقت اینها (مساوی توده ایها وابسته به روس کمونیست) از بابیه به عنوان یکی از جنبشهای انقلابی ایران و از قره العین (با آن افتضاح بدشت اش) این گونه تعریف و دفاع می کنند!
5. من نمی دانم چه علاقه و عشقی است که این آقایان کمیته ی حزب توده به مؤنث و مذکر این انشعاب جاسوسی مخلوق دوران امپراتوری روسیه دارند؟! مثلا آقای تئوریسین حزب توده در فصلی از کتاب خود برخی بررسیها درباره ی جهان بینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران، تیتر می زند: «جنبش بابیان، آخرین و بزرگ ترین جنبش قرون وسطایی که بر آن، مهر و نشانی از عصر نوین است.» [۱۳] در همان کتاب می گوید: جنبش بابیان «در تاریخ کشور ما دارای قدرتی است والا، و سزا نیست که بر پایه ی ذهنیات مذهبی و غیره آن را ناچیز گرفت…»! [۱۴] و در جای دیگر ادعا می کند که: قره العین «بی شک از اعاظم زنان تاریخ کشور ما است»! [۱۵] همچنین می افزاید: «بابیانی مانند باب الباب (مقصود، ملا حسین بشرویه است)، قدوس (ملا محمدعلی بارفروش)، حجت (ملا محمدعلی زنجانی)، دارابی (سید یحیی) و بویژه طاهره از سیماهای شگرف و تابناک جنبشهای انقلابی ایران هستند»! [۱۶] . از مطالبی که آقای تئوریسین حزب راجع به قضیه ی بدشت در این کتاب آورده کاملا برمی آید که منشأ عظمت و محبوبیت قره العین پیش اینها آن است که، گستاخانه، خود را «بی پرده» و «بی حجاب» به جمعیت عرضه داشته است. [۱۷] مطالعه ی فصل مربوط به بابیت در کتاب آقای تئوریسین، مخصوصا قسمت مربوط به قضیه ی بدشت در آن فصل، به خوبی گویای اسرار پیش بینی شده ی سران این فرقه (و رمز تعریف و تجلیل مارکسیستها از آنها) است، که کیاست و سرعت عمل شهید میرزا تقی خان امیرکبیر با از بین بردن سید علی محمد باب، فرصت تکمیل دیکته های استعمار تزاری را از او گرفته است.
می خواهیم بدانیم چرا همان فتنه بابیت (که طبق اسناد منتشره توسط سفارت روسیه ی بلشویکی، مخلوق دسایس پرنس دالگوروکی سفیر استعمار روسیه ی تزاری بوده است)، مورد حمایت این روشنفکران روسوفیل بومی ما قرار گرفته؟! اگر این دین سازی و فتنه انگیزی تزارها به دست عوامل داخلی شان در ایران خوب و آزادیخواهانه بوده، چرا سران انقلاب اکتبر روسیه آنها را قتل عام و قلع ماده کردند که حتی ادعای یک دختر که ادعای نسبت خود را به خاندان سلطنتی از بین رفته روسیه (سلسله تزاری رومانوف) می کرد تا آخر هم ادعایش به جایی نرسید؟! و اگر بد بود این آقایان چرا کتابها و فصلها و نشریه ها و خطابه ها و تبلیغات و تجلیلها از آن دستگاه جاسوسی روس تزاری حمایت کرده و می کنند و کتابها در مدح و و دفاع از بابیت نوشته و منتشر می کنند و چه مبالغه ها و تجلیلها از ماده و نرکنیز و غلامهای روسیه تزاری (یعنی رؤسا و سردمدارهای فتنه ی باب) کرده و می کنند و به حمایت آنها با مخالفین این دستگاه جاسوسی می جنگند…
در اوایل دهه ی ۱۳۶۰ ش، خاطرات منسوب به کینیاز دالگوروکی را مطالعه کردم. روزی به خدمت لنکرانی رسیدم و در خلال صحبت، قسمتهایی از خاطرات مزبور را برای ایشان بازگو کردم. از جمله بخش مربوط به روابط دالگوروکی با یکی از روحانیون تهران، موسوم به شیخ محمد، که طبق آنچه در خاطرات مزبور آمده، فردی بود مازندرانی الاصل و اصالتا اهل قریه ی اسک (از توابع لاریجان) که در کوچه وقفی نزدیک سفارت خانه وقت روسیه در تهران سکونت داشت. دالگوروکی وی را به عنوان معلم زبان عربی خود برگزید و با او ارتباطی وثیق به هم زد، نزد وی اظهار تشرف به اسلام کرد و حتی برادرزاده ی وی (زیور) را به همسری گرفت. [۱۸] .
مرحوم لنکرانی، که قبلا این داستان را در کتاب خاطرات خوانده و از آن مسبوق بود، به طور مستند و نشاندار، مؤیدات تاریخی جالبی را برای وجود روحانیی با همین اسم و مشخصات در محل یاد شده بیان داشت.
ایشان به نقل از یکی از پیرمردان تهران در دوران قاجاریه، در محضر پدرشان آیت الله حاج شیخ علی لنکرانی، از شیخی محمد نامی اسم می برد که از روحانیون تهران بود و در همان جا می زیست که کتاب خاطرات ذکر می کند و خصوصیات و احوالش نیز تماما با «شیخ محمد» مذکور در کتاب خاطرات دالگوروکی انطباق داشت.
مرحوم لنکرانی، با توجه به این گونه قرائن، و بویژه انتشار رسمی خاطرات از سوی سفارت خانه یک دولت معتبر، در کل، معتقد به اصالت تاریخی خاطرات منسوب به پرنس دالگوروکی بود و اعتبار آن را صریحا و کتبا تأیید می نمود. در همان جا، از آقای لنکرانی پرسیدم: چگونه و چرا کینیاز دالگوروکی – طبق آنچه در یادداشتهای منسوب به او آمده – خود را «لنکرانی» قلمداد کرده با نام «شیخ عیسی لنکرانی» در کربلا وارد عمل شده است؟ ایشان پاسخ داد: اینکه دالگوروکی خود را لنکرانی (و در واقع، جزء اهالی قفقاز و روسیه) جا زده، برای آن بوده که شباهت خود به روسها را توجیه کند.
و اما اینکه چرا از میان آن همه شهرها قفقاز، لنکران را برگزیده، علتش می تواند این باشد که شهر لنکران در قفقاز آن روزگار (و حتی تا امروز) مرکز عملی و دینی منطقه محسوب می شده و حکم «قم» در ایران امروز را داشته است، لذا است که خود را به عنوان شیخ عیسی لنکرانی معرفی کرده است.
——————————————————————————–
[۱] زیرا، خاطرات یاد شده به صراحت ریشه مسلک باب و بهاء، را استعماری معرفی می کند.
[۲] حتی گفته می شود که سید عباس علوی، مبلغ مشهور بهایی، در کتاب خود به کلی منکر وجود شخصی به نام کینیاز دالگوروکی شده است! (ر. ک: پرنس دالگوروکی، مرتضی احمد، آ، چ سوم، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران ۱۳۴۶، ص ۳۹) وجود فردی به نام پرنس دالگوروکی به عنوان سفیر روسیه در ایران زمان امیرکبیر، از مسلمات تاریخ است.
[۳] در این باره علاوه بر کتاب بهایی گری نوشته ی کسروی، ر. ک: راهنمای کتاب، س ۶، شم ۱ و ۲، فروردین و اردیبهشت ۱۳۴۲، صص ۲۵ -۲۶، مقاله ی مجتبی مینوی در انتقاد از کتاب شرح زندگانی من، نوشته ی عبدالله مستوفی؛ یادگار، س ۵، شم ۸ و ۹، ص ۱۴۸؛ امیرکبیر و ایران، آدمیت، ص ۴۵۶.
[۴] ر.ک: پرنس دالگوروکی، مرتضی احمد. آ، همان؛ روحانی، ضیاءالدین، مزدوران استعمار در لباس مذهب، با مقدمه ی آیت الله ناصر مکارم شیرازی، چ ۳، انتشارات فراهانی، تهران ۱۳۴۸، صص ۳۴ و ۸۶ به بعد.
[۵] ر.ک: خادمی (شیرازی)، محمدعلی، بهاییان دیگر چه می گویند؟ بی بهایی باب و بهاء، چاپخانه ی نور شیراز، فروردین ۱۳۲۷ ش، ص ۱۰۳ به بعد؛ هاشمی رفسنجانی، علی اکبر، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، چ ۲، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه قم)، ۱۳۶۲، صص ۲۰۹ – ۲۱۴؛ کاظم مراد، عباس، البابیه و البهاییه و مصادر دراستهما، مطبعه ی الارشاد، بغداد ۱۴۰۲ ق / ۱۹۸۲ م، صص ۵۵ -۶۰.
[۶] چهاردهی، نورالدین، باب کیست و سخن او چیست؟، صص ۱۷۱،۷۷ و ۲۴۵.
[۷] شرح زندگانی من، ۱ / ۴۲.
[۸] میمندی نژاد، محمدحسن، نعل وارونه، کلاه بزرگ، تهران، ص ۴۱.
[۹] هنگام ایراد این سخنان، هنوز فروپاشی شوروی آغاز نشده، جمهوریهای مستقل آسیای مرکزی نظیر ترکمنستان، جزیی از شوروی محسوب می شدند.
[۱۰] مرحوم لنکرانی در ۳۱ مرداد ۶۱ نیز در سخن رانی برای جمعی از خواهران عضو حزب جمهوری اسلامی (و شاغل در اداره ی امور تربیتی آموزش و پرورش) اظهار داشته بود: «روسیه تزاری، از قفقاز شیعه که مدت زیادی از اشغال آن نگذشته بود، نگران بود و برای رفع این نگرانی، تدابیری به کار می برد. یکی از مهم ترین این تدابیر، آن بود که به انحاء مختلف می کوشید عقاید شیعی را (که مایه ی اتحاد و پایداری آنها در برابر اجنبی اشغالگر بود) در اهالی قفقاز سست و متزلزل کند. لذا به منظور اخلال در اعتقاد قفقاز شیعه اش به مهدویت، اولین سازمان مهم جاسوسی به اسم «مشرق الاذکار» بهاییان را در عشق آباد واقع در ترکمنستان خطه ی خراسان تازه شکارش (که اهالی آن سنی و نسبت به باب و بهاء، بی تفاوت بودند) بنا می کند.» به گفته ی آن مرحوم: «روس تزاری برای مبارزه با اسلام و اخلال در افکار و عقاید مذهبی مسلمانان، از این گونه فعالیتهای شیطانی و مخرب، زیاد داشته است که به عنوان یکی از مهم ترین آنها، می توان به القائات سوء بالگونیک فتحعلی آخوندوف (رئیس دفتر نایب السلطنه روسیه در قفقاز) بر ضد (عقاید) و نیز «خط» و «الفباء» رایج اسلامی اشاره کرد که توضیح آن فرصت دیگری می طلبد.».
[۱۱] در صفحات آینده پیرامون دم خروسهای متعدد ارتباط با سران بابیت و بهاییت با روس تزاری، و نقش سفیر روسیه در حمایت از بهاء، به طور مستند توضیح خواهیم داد.
[۱۲] با توجه به تاریخ مأموریت روتشتاین در ایران (فاصله فوریه ۱۹۲۱ تا مه ۱۹۲۲ یعنی حدود اسفند ۱۲۹۹ تا اواخر اردیبهشت ۱۳۰۰) زمان انتشار خاطرات منسوب به دالگوروکی (برای نخستین بار) در ایران معلوم می شود – ع. منذر.
[۱۳] برخی بررسیها درباره ی جهان بینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران، احسان طبری، چاپ شرکت سهامی خاص انتشارات توده، تهران ۱۳۵۸، ص ۵۱۵.
[۱۴] همان، ص ۵۱۶.
[۱۵] همان، ص ۵۲۱.
[۱۶] همان، ص ۵۲۵.
[۱۷] می نویسد: در اجتماع بدشت، قره العین «که در تاریخ کهن ما از نوادر زنان است، با استفاده از تعالیم مترقی [!] باب در مورد زنان و به قصد افشاء نیات واقعی باب، مکشوف و بی پرده در مقابل مردان ظاهر شد..» (همان، ص ۵۲۳ و نیز ر.ک: ص ۵۲۱).
[۱۸] گوشه های فاش نشده ای از تاریخ، چند چشمه از عملیات حیرت انگیز کینیاز دالگوروکی جاسوس اسرارآمیز روسیه تزاری…، با مقدمه ی ابوالقاسم مرعشی، چ سوم: کتابفروشی حافظ، تهران، بی تا، ص ۶.