خانواده در غرب به روایت آمار

خانواده در غرب به روايت آمار

قبل از هرگونه پیش داورى در این رابطه، ابتدا برخى از نظرات موافق و مخالف را با استفاده از منابع معتبر نقل مى کنیم و سپس به بررسى آن ها مى نشینم:

الف. نظر موافقان

موافقان و حامیان تعلیم و تربیت مختلط، مستندات و دلایل روى آورى جوامع گوناگون به این شیوه را ذکر کرده اند که مهم ترین آن ها بدین قرار است:

۱. تعلیم و تربیت مختلط با عدالت و انصاف سازگارتر است و همه از فرصت هاى تحصیلى و امکانات آموزشى، به یک اندازه استفاده مى برند.

۲. غالباً گفته مى شود که جوّ اخلاقى مؤسّسات آموزشى مختلط، بهتر از مؤسّسات غیر مختلط است.

۳. تعلیم و تربیت مختلط از نوع غیر مختلط آن اقتصادى تر است. برخى از آن ها معتقدند که آموزش و تحصیل دختران جوان و زنان در کنار پسران و مردان، بسیارى از هزینه هاى اقتصادى را کاهش مى دهد و به عکس، اگر دو جنس در مدارس جدا از هم و در عرض یک دیگر تحصیل کنند، داراى هزینه هاى اضافى بسیارى خواهند بود. و این را یکى از دلایل مهمّ آموزش مختلط مى دانند.

۴. تجربه ى تحصیل و آموزش دختران و پسران جوان در مدارس مختلط، براى کارهاى گروهى آن ها در آینده مفیدتر است.

۵. مردان و زنانى که در مؤسّسات آموزشى، با فضاى باز و بدون قید و بند جنسیّتى تحصیل و کار کنند، براى انجام کارهاى مشترک در آینده و ساختن جهانى بهتر، آمادگى بیش ترى خواهند داشت. از مجموعه ى این دلایل استفاده مى شود که مراکز و مؤسّسات آموزش، نباید در انحصار مردان باشد; بلکه چنین مراکزى باید براى زنان نیز وجود داشته باشد تا آن ها ضمن تحصیل و کسب معلومات و معارف، براى کسب درآمد و شغل نیز آماده شوند.

در پاسخ باید گفت ریشه ى این تفکّر، تلقّىِ غلط از تساوى حقوق زن و مرد و پیروى از نهضت «فیمنیسم» است. پرسشى که مطرح است این است که به چه دلیلى حتماً باید این مراکز به صورت مختلط وجود داشته باشد و زنان در کنار مردان به تحصیل بپردازند؟ بلکه مى توان گفت به ظاهر یکسان قرار دادن زن و مرد در همه ى عرصه ها و کارها، در بسیارى از موارد نقض غرض نموده و سبب ظلم به زنان و نادیده گرفتن حقوق واقعى آنان مى شود; زیرا اصلى ترین حق زن آن است که توانایى ها و استعدادها و ویژگى هاى فطرى و طبیعى اش مورد توجه واقع شود. در زمینه ى مسئله ى آموزشى نیز مى توان گفت: باید پیرو آموزش جداگانه بود و با در نظر گرفتن استعدادها و نیازهاى هر یک از دو جنس، موادّ آموزشى را تدارک دید. همان طور که در بعضى از مناطق، نظیر کشور اسپانیا اجرا مى شود که مواد آموزشى در هر نظام براى هر یک از دو جنس دختر وپسر متفاوت بوده، براى هر کدام از آن ها به طور جداگانه کتاب هاى درسى متناسب با خودشان، با توجه به نیازهایشان، تهیّه و تدارک دیده شده است.علاوه بر این ها آثار و تبعات دیگرى – که در ضمن نظر مخالفان آموزش مختلط بیان مى شود – نیز دامن گیر آنان مى شود و همان طور که گفته شد در بسیارى از کشورها صاحب نظران، از آن استقبال ننموده اند.

این نکته که جوّ اخلاقى مؤسّسات در صورت اختلاط بهتر مى شود، بر پایه ى نظر «فروید و راسل» بنا شده است که مى گویند محدودیّت و جدا بودن از هم، سبب حرص و حسّاسیّت بیش تر مى شود، این را در ضمن عنوان دلیل دوم در بخش دوم کتاب پاسخ گفتیم.

اما دخالت مسائل اقتصادى، دلیل ناقص و نادرستى است. نکته ى مهم در این است که آیا یک مرکز آموزشى و تربیتى، یک بنگاه تولیدى و اقتصادى است تا پیش از هر چیز تنها بُعد اقتصادى و صرفه جویى مادى آن در نظر گرفته شود! مراکز آموزشى به هدف تولید کالا تأسیس نشده اند، بلکه مقصودشان تربیت صحیح و هر چه بهتر انسان است، تا تمام استعدادهاى او به صورت کامل، شکوفا و پرورش یابد و اگر لازمه ى آن صرف هزینه هایى هم باشد، باید براى تأمین هدف والاى تعلیم و تربیت آن را پذیرفت. ونکته ى دیگر آن که تربیت و بالندگى صحیح نیروى انسانى، از جهتى در دراز مدت، سبب صرفه جویى بسیار اقتصادى است.

آیا دلایل اقتصادى مى تواند توجیهى براى نادیده گرفتن آن همه تفاوت ها و نیازها باشد؟ جاى تأسف است که باید گفت به اعتراف این قائلین، تعلیم و تربیت مختلط، ابتدا از یک نیاز اقتصادى ناشى شده و آن گاه به یک اصل تربیتى تبدیل شده است.

ب. نظر مخالفان

بیش تر دانشمندان و صاحب نظران علوم تربیتى و علوم اجتماعى، با تعلیم و تربیت به شیوه ى مختلط به مخالفت پرداخته، آن را مخالف علایق و خصوصیّات و نیازهاى جنسى هر کدام از دو جنس و نیز مخالف علایق و ویژگى هاى فرهنگى در جوامع گوناگون دانسته اند.

۱. به سبب تفاوت هاى زیستى و روانى دو جنس زن و مرد و در نتیجه، تفاوت آن ها در نیازهاى آموزشى، آموزش یکسان و مشابه براى دو جنس غیر ممکن مى نماید و باید براى هر گروه، برنامه ریزى آموزشى مطابق با نیازهاى آن ها صورت پذیرد.

۲. به دلیل تفاوت هاى موجود، بخصوص اختلاف دختران و پسران در بلوغ، رقابت در مدارس مختلط، نابرابر شده، غالباً سبب افت تحصیلى پسران و ناراحتى هاى روحى آن ها مى شود.

۳. هر یک از دانش آموزان دختر و پسر، در صورتى مى توانند با کیفیّت بهتر به تحصیل ادامه دهند که با هم جنس خود در یک کلاس بوده، داراى کادر آموزشى و ادارى هم جنس خود باشند.

به گفته ى «آستن» وقتى هم دانشجویان و هم اعضاى هیئت علمى یک آموزشکده، به طور عمده از یک جنس باشند، تحصیل دانشجویان در آن مؤسّسه ى آموزشى، تأثیرات مثبت بسیارى در پى خواهد داشت.

در تحقیقات دیگرى ثابت شده است که مهم ترین عامل تبیین الگوهاى شغلى موفّق براى زنان، تحصیل آن ها در مؤسّسات آموزشى زنانه است نه مختلط.

۴. دوران جوانى و نوجوانى، زمان اوج احساسات و غرایز جنسى است و اختلاط سبب دل بستگى هر یک از دو جنس به دیگرى مى شود. همین مسئله، افت تحصیلى و افزایش انحرافات اخلاقى را در پى خواهد داشت و اداره ى آن مؤسّسات را براى مدیران آن ها با مشکلات بسیارى همراه خواهد کرد.

در مجله اى به نام «پلین تروت» آمده است: تا چند دهه ى پیش، داشتن یک طفل نامشروع یکى از بدترین اشتباهاتى بود که یک دختر جوان مى توانست در زندگى خود مرتکب شود; اما اکنون مدیر یک دبیرستان دخترانه در یکى از شهرهاى بزرگ امریکا مى گوید: این موضوعى است که به طور کلى از جانب بچه ها پذیرفته شده است و این دیگر یک داغ و نشان بدنامى – به آن صورتى که قبلا تصور مى شده – نیست.

در دهه ى ۱۹۸۰، تعداد اطفال نامشروعى که زاییده ى همین اختلاط و آزادى هاى جنسى است، سه برابر شده و میزان سقط جنین در دهه ى ۱۹۶۰، یکصد هزار مورد، در دهه ى ۱۹۷۰، بیش از پانصد هزار مورد، و در دهه ى ۱۹۸۰، به بیش از یک و نیم میلیون مورد افزایش یافته است.

دلایل دیگرى نیز وجود دارد از قبیل: به خطر افتادن سلامت جسمى و روحى، به ویژه براى دختران; ازدواج هاى زودرس و بدون شناخت کامل و احساسى، که غالباً به جدایى و طلاق کشیده مى شوند; مشکلات برنامه ریزى مختلط براساس نیازهاى زیستى – روانى و تحصیلى دو جنس با در نظر گرفتن گرایش هاى تحصیلى و شغلى دختران و پسران که چه بسا غیر ممکن مى باشد. این دلایل و دلایل دیگرى از این قبیل، بسیارى از محقّقان و صاحب نظران علوم تربیتى را به مخالفت با این نظریه وادار مى کند. در نتیجه اختلاط در مراکز آموزشى، از جهات علمى مورد خدشه واقع شده و ذکر نکاتى کلّى و مبهم و بدون نظرات کارشناسى درباره ى اختلاط در دانشگاه ها صحیح نیست. در ضمن، جوان در دانشگاه نیز همچون سایر مراکز و نهادهاى اجتماعى، در معرض تبعات و آثار منفى اختلاط است.

۸. افزایش مفاسد و جرم و جنایات یکى از روان پزشکان چنین مى گوید:

اشاره ى مکرّر من به رفتارهاى همراه هم در همین رابطه است. هنگامى که انسان ها از رفتارهاى طبیعى مثلا قدم زدن محروم باشند، رفتارهاى اغراض جنسى بیش تر مى شود و فساد گسترش مى یابد.

آقاى دکتر سروش مى گوید:

(تحریم ابراز دوستى بین دختر و پسر) باعث شده ابراز محبّت بین هم جنس زیاد شده و هم جنس بازى – که در تاریخ فرهنگ ما متأسّفانه وجود داشت – گاهى شکل هایى به خود مى گرفت که بعضى ها رنگ و لعاب اسلامى هم به آن مى داده اند.

l اندکى تأمّل در کشورهاى غربى و جوامع غرب زده کافى است تا به صحّت و سقم مطلب نخست پى برد. آیا در این کشورها که در این زمینه آزادى کامل دارند و روابط دختر و پسر را تجویز نموده اند، فساد و فحشا از مجامع علمى و عمومى آنان رخت بر بسته یا این که سبب گسترش انحرافات شده است؟

آیا دختر و پسرى که در خیابان ها آزاد بوده، در ایّام جوانى و زمان حکومت غرایز، عشق بازى را تجربه مى کنند، عشقى که سرآغاز آن شوق جنسى و جسمى است، این دوستى را همین جا رها کرده و به روابط عادى اکتفا مى کنند؟ و آتشى که با این گونه روابط شعلهور گردیده است، به راحتى فروکش مى کند؟

چه بسیار دوستى ها که از روابط عادى آغاز شده; ولى نگاه هاى هوس آلود و تسلّط طبیعى شهوت، آن را به ناکجا آباد کشانیده، سبب بدبختى و بدنامى طرفین گردید و حتى افشا شدن برخى از این روابط بعد از ازدواج، کانون گرم خانوادگى را متلاشى نموده، سبب بروز مشکلات فردى و اجتماعى شده است.

در مجلات مختلفى که درباره ى جوانان و مسائل خانوادگى چاپ مى شود، مى توان نامه ها و سرگذشت هاى زیادى را دید که حکایت از عشق نامشروعى دارد که در اثر ارتباط و اختلاط زن و مرد به وجود آمده و سبب قتل و جنایت و یا تزلزل خانواده شده است.

در تحقیقى که در نیواورلئان امریکا (۱۹۸۲) در مورد خودکشى انجام گرفته است، مشخص شده که ویژگى مهم عدّه ى زیادى از زنانى که دست به خودکشى زده اند، این است که پس از برقرارى ارتباط با مردان و بچه دار شدن، نتوانسته اند همسر را براى خود حفظ کنند. اینان تا توانسته اند از بدن خود به سایرین بهره داده اند، به این امید که شاید کسى نیز حاضر باشد در غم ها و شادى هاى آن ها شریک باشد; ولى نتوانسته اند به این مقصد نایل شوند.

از جمله مفاسد آن، آمار سقط جنین است که على رغم آموزش هاى گسترده و در دسترس قرار دادن وسایل ضد باردارى، حکایت تکان دهنده اى است:

یک پزشک امریکایى که در زایشگاهى کار مى کند، ادعا نموده است:

چهل و هفت درصد از زایمان هاى تحت نظر وى، مربوط به موالید نامشروع بوده است. به ادعاى این شخص اکثر موالید مربوط به زنان پایین تر از بیست سال، مربوط به فرزندان نا مشروع بوده است.

بنابر آمارهاى منتشر شده ى سال ۱۹۹۳ هر ساله حدود یک میلیون زن نوجوان امریکایى حامله مى شوند که چهل درصد از آنان داوطلبانه و سیزده درصد آنان به علت بیمارى، اقدام به سقط جنین مى کنند و چهل و هفت درصد با قیمانده فرزند نامشروع خود را به دنیا مى آورند.

سقط جنین در امریکا در سال ۱۹۹۱ به تعداد یک میلیون و سیصد و هشتاد و هشت هزار و نهصد و سى و هفت بوده، در این سال در مقابل هر هزار نوزادى که متولد شده سیصدو سى و نه مورد سقط جنین صورت گرفته، که نود درصد در درمانگاه هاى سرپایى بوده است و تمایلى به رفتن به بیمارستان ها نداشتند.

که در این صورت آمار واقعى بیش از این میزان است.

وهم چنین در آمارى درباره ى میزان مبتلایان به ایدز در کشور امریکا آمده است:

افراد (سیزده تا بیست و نه سال) از هر هزار نفر، پنج نفر در سال ۱۹۸۸ مبتلا بودند; در حالى که در سال ۱۹۸۴ تعداد آن ها یک و نیم در هر هزار نفر و در گروه سنى (سى تا سى و نه) از هر هزار نفر یازده نفر بود; در حالى که در آمار سال ۱۹۸۴، دو نفر بوده است.

این ها نمونه اى از افزایش مفاسد اجتماعى در کشورى است که ضابطه مندى در روابط جنسى را از میان برداشته و قائل به روابط آزاد شده اند.

بسى روشن است که عادى سازى روابط و گسترش آن، پاسخى درست به نیاز طبیعى جوانان نیست و موجب جلوگیرى از فساد نمى شود; بلکه جوانان را بیش تر در دنیاى هوس و امیال جنسى سوق داده و پاکى و سلامت روحى و جسمى را دشوار مى سازد.

محدودیّت روابط دختر و پسر و رابطه ى آن با هم جنس بازى

در ابتدا نظر آقاى دکتر را به جوامع غربى جلب نموده، سؤال مى کنیم اگر در جامعه ى ما علت پیدایش این انحراف اخلاقى، محدودیّت در روابط دختر و پسر و حجاب آن ها است، چرا در کشورهاى غربى که این گونه محدودیّت ها وجود ندارد هم جنس بازى، آن هم با این گستردگى به وجود آمده و رواج یافته و سرانجام به ازدواج رسمى هم جنس بازان منتهى شده است؟

روزنامه ى «اطلاعات» بیش از سى سال پیش در مطلبى تحت عنوان «تلاش براى آزادى هم جنس بازى در امریکا» چنین نوشته است:

در واشنگتن، یک گروه مطالعاتى (تشکیل شده از: پزشک، حقوق دان، جامعه شناس و روان شناس) توصیه کرده است که به پیروى از انگلستان هم جنس بازى میان افراد بالغ را با رضایت آزاد بگذارد … این گروه نظر داده است که، در امریکا سه تا چهار میلیون فردِ بالغِ هم جنس باز وجود دارد (البته در آن زمان، از جمعیت صد و هشتاد میلیونى امریکا در حدود نیمى زن و از نود میلیون دیگر نیز حداقل در حدود بیست میلیون نابالغ بودند; بنابراین از هر شانزده الى هفده نفر در امریکا یکى هم جنس باز بود.) در ادامه ذکر شده: در عدّه ى زیادى نیز تمایلات هم جنس بازى وجود دارد[۱۰۶].

در آمارى که در سال هاى  اخیر از کشور ایالات متحده گرفته شده، آمده است:

سى و پنج درصد از کل افراد جامعه ى امریکا و چهل و پنج درصد از جوانان آن موافق هم جنس بازى اند.

و با کمى دقّت در مى یابیم، با گسترش آزادى جنسى در مغرب زمین و برداشتن مرزهاى اخلاقى و کشف حجاب و عادى شدن روابط زن و مرد، هم جنس بازى نیز گسترش پیدا نمود، تا بدان جا که در سال هاى  اخیر در برخى کشورها به صورت ازدواج قانونى درآمده و موجب پیدایش امراض مهلکى گردیده است؟

استاد شهید مرتضى مطهرى مى فرماید:

در گذشته افراد بى خبر … مى گفتند انحراف جنسى، یعنى هم جنس بازى، فقط در میان شرقى ها رایج است و علتش هم دسترسى نداشتن به زن، بر اثر قیود زیاد و حجاب است; اما طولى نکشید که معلوم شد رواج این عمل زشت در میان اروپایى ها، صد درجه بیش تر از شرقى هاست. ما انکار نمى کنیم که دسترسى نداشتن به زن، موجب انحراف مى شود و باید شرایط ازدواج قانونى را سهل کرد; ولى بدون شک آن مقدار که تبرّج و خودنمایى زن در اجتماع و معاشرت هاى آزاد، سبب انحراف جنسى مى شود، به مراتب بیش تر از آن است که محرومیت و عدم دسترسى سبب مى گردد.

ریشه ى شیوع هم جنس بازى، در تحریم روابط دختر و پسر نیست; بلکه ناشى از نبودن تربیت صحیح در خانواده هاست و علل تربیتى مختلفى دارد که در جاى خود قابل بررسى است، به عنوان مثال، از عوامل مؤثر در ابتلاى به هم جنس بازى، مى توان از ساختار غلط خانواده و مسائل اجتماعى نام برد.

ساختار خانواده ى هم جنس بازان پسر به صورتى است که پدر منزوى شده، رفتار خصومت آمیز نسبت به وى دیده مى شود; مادر فریب دهنده و اغوا کننده و بسیار نزدیک به فرزند و حامى وى است; در نتیجه نوجوان الگوى مردى و هویّت مردانگى خود را نمى شناسد.

در مطالعه ى خانواده ى این نوجوانان، دیده شده است که مادران از نظر عاطفى، ارتباط بسیار نزدیکى با فرزندان خود داشته اند و بیش از حد از او حمایت کرده و اعتماد به نفس را از آنان گرفته اند. و هم چنین نقش هم سالان ناباب را نباید نادیده گرفت.

عامل دیگر، ساختار روحى ـ روانى نوجوان است نوجوانان، تازه موفق به کشف خود شده اند و در بیان مسائل شخصى با دیگران خجالت مى کشند و به دنبال محرم راز هستند. دوستانى پیدا مى کنند که همدل آنان باشند. این بحران غریزى و زمینه ى روانى، سبب مى شود که با هم تن به انحرافات دهند.

عوامل مختلف دیگرى نیز در پیدایش این انحراف مؤثّر است و عدم دسترسى به جنس مخالف، تنها درصد کمى از آن را احراز مى کند.

آقاى دکتر در ادامه مى گوید: هم جنس بازى گاهى شکل هایى به خود مى گرفت که بعضى ها رنگ و لعاب اسلامى هم به آن مى داده اند.

البتّه بر اهل تحقیق روشن است که در هیچ یک از کتاب هاى فقهى و اخلاقى شیعه و علماى اهل سنّت، اثرى از این کلام ایشان یافت نمى شود و در هر جا که اسمى از آن به میان آمده، به حرمت و قباحت آن تصریح شده و در احکام جزایى اسلام براى آن مجازاتى سخت تر از روابط نامشروع با جنس مخالف، مقرّر گردیده است.

البته فرقه هاى انحرافى مختلفى در قرون گذشته با نام اسلام ظهور کردند که پس از مدتى افول نموده و از صفحه ى تاریخ محو شدند. یکى از این گروه هاى انحرافى «صوفیه» بودند که دکّان زهد و دین فروشى گشوده و انحرافات اخلاقى در میانشان دیده مى شد که در همان زمان، علماى تشیّع با آنان به مخالفت برخاسته، کتابهایى در ردّ عقاید و اعمال آنان نوشتند و با سعى و مجاهده ى علماى راستین، این گروه رسوا و از میان برداشته شدند و اگر در گوشه و کنار اندکى باقى مانده باشند، دیگر کسى رفتار و افکار ایشان را به حساب اسلام و تشیع نمى گذارد.

و چه بهتر بود آقاى «سروش» به جاى واژه ى «بعضى ها» که دو پهلو و شبهه انداز است، اشاره ى مستقیم به این فرقه ى ضالّه مى کردند، تا کسى گمان نکند در دوره اى از تاریخ اسلام، علماى اسلام به خصوص علماى شیعه، به این انحراف، رنگ و لعاب اسلامى دادند.

در صفحات گذشته دلایل آزادى ارتباط را بررسى نموده و به این نتیجه رسیدیم که به پاس احترام به عشق و براى دست یابى به آرامش روانى و استوارى اجتماع و استحکام پیوند خانوادگى و … روابط آزاد و مختلط دختر و پسر را نمى توان توصیه نمود.

اگر به سرنوشت جوانان و آینده ى مملکت خود بیندیشیم، باید راه کارى ارائه دهیم که در عین پاسخ به نیازهاى طبیعى، آنان را از انحراف در فساد و تباهى باز دارد.

با نگاهى به جوامع غربى و مشکلات و معضلات فرهنگى و اخلاقى که دامن گیر آن دیار شده است، در مى یابیم که آنان با شعار به ظاهر فریبنده ى آزادى جنسى، خود را در گردابى مهلک اسیر و گرفتار نموده اند. اباحه گرى جنسى و لیبرالیسم اخلاقى، انسان را هم چون برده اى حقیر در برابر لذّات در آورده است.

امروزه در میان اندیشمندان غربى نیز نظرات «فروید و راسل» و امثال آنان درباره ى اخلاق جنسى نخ نما شده و با صراحت اذعان مى کنند که براى تضمین سلامت فرد و اجتماع، رعایت ضوابط خاصّى در زمینه ى مسائل جنسى لازم است.

«ایور موریش»، یکى از جامعه شناسان غربى، درباره ى نقش تربیت در امور جنسى مى گوید:

… زندگى، همواره در نکته ى ساده ى “زندگى چیست” خلاصه نمى شود; چگونه زیستن نیز در این موضوع دخالت دارد. در واقع جامعه ممکن است براى اختلاط دو جنس تمهیدات کافى براى تغییر زیستى ـ اجتماعى مورد نظر «آبرال» فراهم کند، اما در عین حال، ممکن است خود را به عنوان یک جامعه نابود سازد.

تغییراتى که امروزه در الگوهاى مناسبات جنسى صورت مى گیرد، باید خواه ناخواه ما را به ملاحظه ى این نکته رهنمون شود که آیا در نهایت به خوش بختى انسان و به ادامه ى بقاى او منتهى خواهد شد یا خیر؟

نتایج بزرگ ترین تحقیقى که تاکنون در مورد معاشرت آزاد دختران و پسران در امریکا صورت گرفت، بسیار ناخوشایند است. براساس این تحقیق، در معاشرت دختران و پسران، تقریباً از هر ده دختر و ده پسر یک پسر و دختر توسط معاشر خود قربانىِ هتک حرمت و یا خشونت فیزیکى مى شوند. آن چه بر وخامت این معاشرت هاى آزاد مى افزاید، این است که در جوانانى که مورد سوء استفاده قرار مى گیرند، احتمال ابتلا به ناهنجارى هاى تغذیه اى یا اقدام به خودکشى، نسبت به سایر دانش آموزان به میزان چشم گیرى افزایش مى یابد[۱۱۴].

غرب با تحریف مفهوم آزادى و تساوى حقوق زن و مرد، جامعه ى انسانى را به انحطاط کشانده است. اسلام پرچم دار عدالت و تساوى است و همه ى انسان ها را از زن و مرد، برابر و یکسان مى داند و مطابق با روحیّات و نیازمندى هاى روانى و جسمى هر یک از آن دو، تکالیف و حقوقى را براى آنان معیّن نموده است; اما تشابه ظاهرى قوانین، درست نبوده، ظلم و جفایى بیش نیست.[۱۱۵]

در بخش بعدى، پاسخ درست به نیاز طبیعى جوانان و راه حلّ اسلام را بیان مى نماییم.

 . c. a. eg, op. cit, v. 7. p.14 / willysing goodsell op. cit.

[۹۲]. براى اطلاع بیش تر بر معناى صحیح تساوى حقوق زن و مرد، ر.ک: مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۱۴ و ۱۲۲ و ۱۵۹ تا ۱۷۲.

. feminism.(عقیده به برابرى زن و مرد و طرفدارى از زنان) 

[۹۴]. موریس دوبس و هانرى پیرون، روان شناسى اختلافى، ترجمه ى محمد حسین سرورى، ص ۱۹۷.

[۹۵]. ص  ۳۳.

. j. c. w. op. citv. 6. p. 401.

[۹۷]. روزنامه ى جمهورى اسلامى، ۱۳ مرداد ۱۳۶۴.

. the american peoples encyclodia, v.5, p.200

[۹۹]. ایران جوان، ش ۱۳۵، ص ۲۳.

[۱۰۰]. براى اطلاع بیش تر بر سخنان آقاى سروش درباره ى عشق زمینى و نقد نظرات ایشان، ر.ک: سجاد فیاضى، هم گام با سروش عشق.

[۱۰۱]. دکتر على اصغر احمدى، تحلیلى تربیتى بر روابط …، ص ۸۳.

[۱۰۲]. سیماى زن در جهان، ایالات متحده ى امریکا.

[۱۰۳]. همان، ص ۳۶.

[۱۰۴]. همان، ص ۹۷.

[۱۰۵]. همان، ص ۹۳.

[۱۰۶]. روز نامه ى اطلاعات ۲۹/۷/۴۷. ص ۳.

[۱۰۷]. رونالد اینگلهارت، تحول فرهنگى در جامعه ى پیش رفته ى صنعتى، ص ۳۲۱.

[۱۰۸]. مسئله ى حجاب، ص ۱۲۱ و ۱۲۲.

[۱۰۹]. دکتر سیداحمد احمدى، روان شناسى نوجوانان و جوانان، ص ۱۲۳; هم چنین ر.ک: دکتر کرمانى، نوجوانى، ص ۱۱۵ و ۱۱۴.

[۱۱۰]. دکتر على قائمى، شناخت، هدایت و تربیت نوجوانان و جوانان، ص ۱۶۷.

[۱۱۱]. ر.ک: مباحث حدود در کتاب هاى فقهى مانند: شرایع الاسلام; و الروضه البهیه (شرح لمعه).

[۱۱۲]. الفقه على المذاهب الاربعه، عبدالرحمن الجزایرى، ج ۵، ص ۱۳۹.

[۱۱۳]. ایور موریش، در آمدى بر جامعه شناسى تعلیم و تربیت، ترجمه ى غلامعلى سرمد، ص ۳۸.

[۱۱۴]. روزنامه ى کیهان، ۱۰ شهریور ۱۳۸۰، ص ۱۹.

[۱۱۵]. براى مطالعه ى بیش تر ر.ک: مرتضى مطهرى، نظام حقوقى زن در اسلام; آیت الله جوادى آملى، زن در آیینه ى جلال و جمال.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا