خواستگاه و پیداییش وهابیت

خواستگاه و پيداييش وهابيت

مقدمه
 
اتحاد ویکپارچگی بین مذاهب اسلامی و حتی پیروان ادیان الهی، از شعار های اصیل اسلامی و رمز بقا وپیشرفت اسلام ومسلمین بوده است .زیرا وحدت و همدلی در تحکیم روابط بین فِرَق اسلامی و تشکیل امت یک پارچه در سراسر جهان ، نقش حیاتی دارد و به همان میزان تفرقه و پراکندگی بین امت های اسلامی شکننده و درد آور است. لذا قرآن کریم مسلمین را دعوت به اتحاد و از تفرقه و پراکندگی بر حذر داشته است.انسجام اسلامی در حقیقت روح هم گرایی و هم اندیشی را در کالبد جوامع اسلا می دمیده‌ به انها هویتی مستحکم می‌بخشد وزمینه ساز وحدت و یکپارچگی جهانی می گردد.
اما در مقابل دشمنان اسلام و در عصر حاضر استکبارجهانی ودولتهای استعمار گر که از دیر باز برای رویا رویی با نفوذ و گسترش اسلام کمر بسته واز پا ننشسته ، در مقاطع مختلف زمانی و مکانی از حربه های مختلف علیه اسلام استفاده میکرده اند و وقتی با جامعه دینی وحدت گرا مواجه شده اند برای رسیدن به اهداف شوم خویش از ابزار های همچون تخریب دین ، تفرقه میان مسلمین و تشکل فرقهای ساختگی استفاده می‌نماید.
در عصر حاضر یکی از فرقه های که با سائر فِرَق اسلامی روحیه تعامل وهمکاری نداشته وبر خلاف جریان وحدت امت های اسلامی شناور است فرقه «وهابیت» است . فرقه ای که ریشه‌ی آن درکشور عربستان وشاخ وبرگ هایش دربرخی کشورهای دیگر به چشم می‌خورد وبیشترین فاصله‌ی نظری وائدئولوژی را با مذهب شیعه ، نسبت به سایرفرقه های اسلامی دارد.بنا بر این می‌طلبد که آغاز و خاستگاه این فرقه و رهبران آنها و دخالت بیگانگان در پیداییش آن در این مختصر مورد بررسی قرار گیرد.
 وهابیت
 
وهابیّت نام مسلکی است توسط محمد ابن عبدالوهاب تمیمی که نسبش به وهب تمیمی میرسد رسما تاسیس شد. نام این مسلک را ازنام پدرش عبدالو هاب که از علمای بنام خودش بود ، گرفته اند و امروزه پیروان شیخ محمد فرزند عبدالوهاب به نام فرقه وهابیت معروف و مشهور است که این نسبت بر گرفته از نام پدر او« عبد الوهاب» است.
وهابیون خود را سلفیون نامیده و مدعی اند که ما فرقه سلفی هستیم و نسبت وهابیت را به خودشان نمی‌پذیرند و آن را ساخته و پرداخته مخالفین و دشمنان شان می‌دانند. سید محمود شکری آلوسی ( از طرفداران مذهب وهابی) می‌گوید : نسبت وهابی را دشمنان و هابیان به ایشان اطلاق کرده اند این نسبت صحیح نیست بلکه باید به محمد که نام پیشوای آنان است نسبت داده شوند و به آنان محمدیه بگویند ، زیرا او کسی است که مردم را به این امور دعوت می کرد ، از این گذشته شیخ عبدالوهاب ( پدر شیخ محمد ) در باره این عقاید با پسرش مخالفت داشت و بین پدر و پسر مناظرات و مباحثات رخ داد بنا براین چگونه می‌توان مذهبی را به کسی نسبت داد که خود با آن مذهب مخالفت داشته باشد .(۱)
برخی آورده‌اند: نسبت وهابیت را به پدر صاحب دعوت بعضی از معاصران او ازروی حسد وکینه توزی داده اند ومقصود شان این بوده است که وهابیا ن را اهل بد عت و گمراه معرفی کنند، علت اینکه آنان را بنام خود شیخ محمد نسبت نداده ومحمدیه نگفته اند این بود که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر پیدا نکنند؛(۲)در حال که محمد ابن عبدالوهاب و پیروانش خود را موحدین می نامیدند و نام وهابی را دشمنانشان برایشان اطلاق کردند سپس این نام بر زبانها افتاد .(۳)اما برخی از نویسندگان به این باورند که وهابیت برای عبور سابقه شکل گیری این فرقه از عصر شیخ محمد و وصل آن به قرون اوائل اسلام وهمچنین عدم انحصار رهبریت این فرقه به شیخ محمد، چنین نسبتی را نپذیرفته و خود را سلفی می‌نامند. محمد سعید رمضان البوطی می گوید :
«وقتی مذهب وهابی منسوب به بنیانگذار شیخ محمد ابن عبدالوهاب (۱۱۱۵- ۱۲۰۶ه. ق) در نجد و برخی از اطراف جزیره العرب گسترش یافت و پیروان او از این واژه وهابیت که نشان می‌داد سر چشمه این مذهب تنها محمد ابن عبد الوهاب است ناخشنود بودند و همین امر نیز آنها را به آن داشت که واژه سلفیه را جایگزین این نام کنند . آنان بدین ترتیب به تبلیغ این لقب جدید به عنوان نامی برای مذهب قدیم خود پر داختند تا ازین رهگذر به مردم بگویند افکار و اندیشه های این مذهب ، به آنچه محمد ابن عبدالوهاب دارد محدود نمی شود ، بلکه به سلف برمی گردد» .(۴) بهرحال، پیروان محمدابن عبدالوهاب امروزه در دنیا علیرغم آنها با نام وهابی یاد می‌شود اما فرقه وهابیت مدعی اند که ما سلفی بوده و پیرو سلف صالح هستیم که عصر سلف صالح بهترین عصرها از بین اعصار بوده اند .سلفی
 
سلف در لغت: سلفی از ریشه ای سلف به معنای پیشین است . ابن منظور میگوید : سَلَفَ ، سَلَفاً و سُلُوفَاً یعنی پیشی گرفت .(۵)
سلف در اصطلاح: «سلف عبارت است از همان قرنها ی اول که بهترین قرنهای این امت است. قرنهای که درآن ها فهم اسلام ، ایمان ، سلوک والتزام به آن تحقق یا فت . سلفی گری نیز عبارت است از رجوع به آنچه سلف اول در فهم دین اعم از عقیده، شریعت وسلوک داشتند».(۶) لذا در قرن چهارم هجری گروه فقیه و محّدث پیدا شدند و با شعار زنده کردن آراء فقیهان ومحدّثان گذشته به میدان آمدند و ادعای سلفی گری نمودند و به همین جهت به آنها « سلفیون» یا «سلفیِه» می‌گفتند.(۷) «سلفیون» با دو ویژگی جریان سلفی گری را بوجود آورد : الف) احیای سیره «سلف صالح»؛ یعنی مسلمانان صدر اسلام ، زیرا آنها مدعی شدند که امت پیامبر(ص) منحرف شده اند و باید آنها به راه مستقیم وسیره سلف صالح برگردند و از آنچه در دوره های پس از پیامبر(ص) و اصحاب بزرگش ، افزوده شده دوری گزینند . ب) ظاهر گرایی در فهم آیات وروایات ، یعنی آنها در فهم وبرداشت از آیات وروایات هرگز به تأویل وتفسیر نمی پرداختند و استفاده از شیوه های عقلی را در اسلام از امور جدید می پنداشتند(۸)و قائلند که عقاید باید از ظاهر کتاب وسنّت اخذ گردد و عقل را یارای ورود به این میدان نیست .(۹)
برخی دو واژه سَلَف و خَلَف را به معنا ی قدما و متأ خرین دانسته است که وقتی در فرهنگ اسلامی وقتی واژ? سَلَف بکار می رود معمولا صحابه و تابعان ومحدثان بزرگ قرن دوم وسوم قمری منظور است . وهابیان با استفاده از کلمه سلفیه ادعا می کنندپیرو رَوِش وعقا‌ید سلف(قرون اوائل اسلام) هستند .(۱۰)در مجله پویا آمده است : از جمله عناوین و القابی که وهابیان بر خود گذاشته اند و به آن افتخار می‌کنند سلفیه است به اعتقادآنان بهترین عصر ، عصر سلف صالح است ؛ عصری که به پیامبر (ص) و زمان نزول وحی نزدیک تر است و چون مسلمین صدر اسلام سنت پیامبر (ص) و قر آن کریم را بهتر درک می‌کردند ، فهم آنان حجت است . اخیرا مشاهده می شود که وهابیان از اطلاق عنوان وهابی به خود پرهیز می‌کنند و در صدد تعویض آن با عنوان سلفیه بر آمده اند .(۱۱)بنا براین سلف در لغت به معنای سابق و پیشین است و در اصطلاح به صحابه ،محدثان و علماء قرن اول ، دوم و سوّم اسلام گفته می‌شود ، و کسانیکه ادعای بازگشت به «سیره صالح» یعنی مسلمانان صدر اسلام را دارند «سلفیه» گفته می شود، لذا فرقه وهابیت خود را سلفی خوانده و تلاش دارند سیر تاریخی شان را به آن دوران برسانند.
در حال که بنا بر گفته برخی از صاحب نظران اهل سنت ، چنین نسبتی عاری از حقیقت و دور از واقعیت است چنانکه «البوطی» چنین نسبتی را در زمان حاضر بدعت می داند و درکتاب«سلفیه‌بدعت یا مذهب» اورده است :
امروز اگر مسلمانی خود را چنین تعریف کند که وا بسته به مذهبی است که امروز سلفیه نا میده می شود، بی تردید بدعتی گذاشته است ، زیرا اگر مقصود از واژ? سلف همان چیزی با شد واژ? اهل سنت وجماعت به ان دلالت می کند برای جماعت مسلمانان نامی جز انچه سلف بر ان اجماع کرده اند گذاشته وبدین ترتیب بدعتی به میان اورده است چنین نامگذاری بدعت امیز بی دلیل را همین بس که می تواند اشفتگی ودرهم امیختگی و شکافی بین صف های مسلمانان در پی دارد . اگر هم مقصود از سلفیه چیزی برابرنهاد? عنوان اهل سنت وجماعت نباشد-که واقعیت همین است- در این صورت تردیدی نخواهد بود که استفاده از این واژه و جایگزین ساختن ان -به مفهوم باطل خود -با واژ? اهل سنت وجماعت که سلف به ان اجماع داشته اند بدعت است .(۱۲)امّا آنچه به نظر می‌رسد این است اگر وهابیت سیره نظری و عملی شان را منطبق با سیره و روش مسلمین صدر اسلام می‌داند و بدان جهت خود را سلفی می نامند تا سیره مسلمین صدر اسلام را احیا کند ؛ عاری از حقیقت و دور از واقعیت است ،( چنانکه ادعای سلفیون نیز به همین مبنا بر خلاف واقعیت بود) و اما اگر وهابیت خود شان را از همان جریان که در قرن چهارم بنام «سلفیه» در مقابل مکتب معتزله پدید آمد بدانند قابل قبول است زیرا هم آن دو ویژگی که عبارت بود از: الف) ادعای بازگرداندن امت اسلام از انحراف به صراط مستقیم .
ب) جمود فکری و ظاهر گرایی در فهم آیات و روایات
در این فرقه به خوبی مشاهده میشود زیرا آنها بر اساس فهم و برداشت سطحی وظاهری شان از برخی آیات و روایات ، امت های اسلامی را تکفیر نموده و یا مشرک خوانند. و از طرفی دیگر بر اساس سیر تاریخی، ریشه های فکری و رهبران این فرقه از همان قرن چهارم هجری آغاز می‌شود.تاریخ پیدایش وهابیت
 
در میان رهبران این فرقه تنها کسی که همپیمان برای ترویج عقاید خود یافت و موفق شد با استفاده از قدرت سیاسی ، نظامی،اقتصادی به نفع عقاید خویش بهره ببرد محمد ابن عبدالوهاب، از علمای نجد در قرن دوازدهم هجری بود .
امّا باید دانست که وی مبتکروبوجود آورنده عقاید وهابیان نبوده بلکه قرن ها قبل از او این عقاید یا رگه های ازآنهاپدید آمده و توسط دیگران اظهارشده بود تا انکه سرانجام درقرن دوازدهم بصورت مذهب درآمد و توسط محمدابن عبدالوهاب ساماندهی شد.
خوبست برای آگاهی بیشترنگاهی بیندازیم به تاریخ کسانی که درین مسیر پیشگام وشیخ محمد به شدت تحت تأثیرافکار آنان قرار گرفته و نخل این عقاید توسط اوبه ثمر نشست :۱: ابو محمد حسن بن علی بن خلف بَر بَهاری
 
در قرن چهارم هجری (۳۲۳ ه- ق)گروه از اهل حدیث بوجود آمدند که خود را سلفیه نامیدند،به این اعتبار که خود‌ را پیرو صالح سلف صالح می شمردند و در رفتارو باور هایشان خود را تابع پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اصحاب تابعین میدا نستند این گروه به پندار خویش، در صدد احیای سیره سلف ، یعنی مسلمانان صدر اسلام بودند ومدعی شدند که امّت پیامبر رااز انحراف و اشتباه به را مستقیم بر میگردانند. آنان برای تحقق اهداف خود می خواستند همه به سیره سلف صالح باز گردند . یعنی مانند آنان بیندیشند و عمل کنند . و از آنچه که در دوره های پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌االه) و اصحاب بزرگش افزوده شده است دوری گزینند. سلفیه چون خود رابه احمدحبل،پیشوای حنابله منسوب می کردند.به حنابله نیزمعروفند. (۱۳)سلفیان با معتزله به شدت به نزاع پرداختند،زیرامعتزله عقل گرابودند، ولی این گروه عقل گرایی را در اسلام از امور جدید می پنداشتند.(۱۴) آنان به ظاهرآیات واحادیث بسنده میکردند و هرگز به تاویل و تفسیر نمی پرداختند.
ابو محمد حسن بن علی بن خلف بَربَهاری از رهبران این گروه بود،که باورها وآرای ویژه ای داشت ، او به یاران خود گفته بود، هرکه با عقاید او مخالفت کند ،اموالش را غارت کنند وخرید وفروش آنها را بر هم زنند .یکی از فتاوای بَربهاری این بود که هر نوع مرثیه خوانی بر امام حسین و اهلبیت (ع) ممنوع،واعلام کرد کسانیکه بر اهلبیت مرثیه خوانی کند محکوم به قتل است . وی زیارت مزارهای را منع کرد و شیعه را کافر وگمراه خواند. او برای خداوند شبیه ومانند قائل بود. ومی گفت خداوند در روز قیامت ، دیده می شود. (۱۵)برداشت سطحی و تکیه بر باور های ذهنی ، غرور ، و تعصب بربهاری و یارانش سبب شد فتنه جویی آنان بالا گیرد وآرامش از جامعه رخت بر بندد . خلیفه الراضی با نکوهش باورها ورفتاراین گروه مخالف بود و آنان را تهدیدکردکه درصورتی که ازعقاید ورفتارهای خوددست برندارندگردنشان رامی زند وخانه ومحله هایشان به آتش کشیده میشود.(۱۶) پس از این حکم بربهاری متواری شد ودر سال ۳۲۹ ه.ق در ۹۶ سالگی در حالی که درخانه ی زنی پنهان شده بوددرگذشت واورادرهمان جابدون اینکه کسی بداند دفن کردند.(۱۷)۲: عبدالله بن محمد عکبری
 
او ازعلمای قرن چهارم حنبلی مذهب و معروف به ابن بطه بود. از افکار او انکار زیارت وشفاعت بود.سفربرای زیارت قبرپیغمبررا سفرمعصیت نامید وهمین طور سفر به قبورانبیاوصالحین راکه به قصدعبادت باشد، مخالف سنت پیامبرواجماع
دانست.(۱۸)۳: ابن تیمیه
 
بدنبال روش افراطی معتزله در استفاده از عقل و روش تفریطی اهل حدیث در سرکوب عقل مذهب اشعری که درواقع تعدیل این دو جریان بود، در اوائل سده چهارم هجری ، توسط ابوالحسن اشعری پا به میدان گذاشت اما با ظهورمذهب اشعریه مکتب سلفیه ازرونق افتاد ولی به کلی منسوخ نشد.این مذهب بار دیگر در قرن هشتم هجری با تبلیغ ابن تیمیه حرّانی دمشقی حنبلی گسترش یافت و وی تفکر سلفیه را احیا و گسترش داد .
احمد ابن تیمیه در دهم ربیع سال ۶۶۱ ه. ق در شهر حرّان (از توابع شام ) دیده به جهان گشود. و تحصیلات اولیه را در آن سرزمین به پایان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام و همراه خانواده‌اش به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزید.
او فقه حنبلی را نزد پدرش ومدارس حنا بله فرا گرفت تا اینکه در سن۲۰ سالگی پدرش را از دست داد و به جای پدر به عنوان یک روحانی زندگی می‌کرد،تا آنکه او روزی در تفسیرآیه« الرحمن علی العرش استوی»(۱۹)به جسمانیت خدا قائل شد و غوغایی را بر پا کرده و گروهی از فقهاء بر ضد وی قیام کردند.(۲۰) او مبارزه ای تندی با عرفان وصوفی گری ، فلسفه و کلام آغاز نمود وهمه مباحث آنان و رهبران فرقه های مختلف اسلامی را به عنوان «بدعت گذار» طرد و تخطئه نموده و آن را انحراف از دین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌االه) دانست . بدیهی است این موضع تند و شدید ابن تیمیه تقابل و موضع گیری اکثریت مسلمانان و علماء و رهبران آن تفکرات را در پی داشت زیرا تکفیرو بدعت گذار نامیدن آنها چیزی نبود که قابل اغماض باشد ، لذا بار ها از طرف قضات و علمای اسلامی محکوم به زندان گردید(۲۱) و حتی برخی او و هوا دارانش را مهدورالدم دانست چنانکه شوکانی می گوید:« پس از زندانی شدن ابن تیمیه، بر اساس فتوای قاضی مالکی دمشق که حکم به کفر او داده بود ، در دمشق ندا در دادند که هرکس دارای عقاید ابن تیمیه باشد خون ومالش حلال است».(۲۲)ابن تیمیه همواره با آراء خلاف خود افکار عمومی را متشنج و احساسات مردم را جریحه‌دار می‌کرد و از طرفی انتشار افکار «ابن تیمیه» در دمشق و اطراف آن غوغایی به پا کرد لذا علمای اسلام او را تکفیر و به ارتداد او حکم نمودند و بنا به فتوای علماء دستگیر و روانه زندانی در مصرشد و چندین بار از زندان خارج ، و برایش پیشنهاد توبه نمودند ولی او نپذیرفت (۲۳) او بارها بر اثر پافشاری به موضع و اندیشه های خود در برابر دیگران با حکم قضات چهار مذهب (حنبلی ، شافعی ، حنفی و مالکی ) راهی زندان شد. تا اینکه سرانجام در سال ۷۲۸ ه . ق در زندان در گذشت.(۲۴)علامه شبلی نعمانی در کتاب تاریخ علم کلامش با وجود که از شخصیّت او تعریف نموده است در مورد او می‌نویسد: «اودر برخی مسائل با رای عام مخالفت کرده بود علماء بضدیّت برخاسته و به در بار شاهی شکایت بردند».(۲۵)عقاید ابن تیمیه
 
ابن تیمیه دارای افکار و نظریات اعتقادی خطرناک و عجیبی است که فریاد علمای اسلام را بر آورده و بار ها محکوم و راهی زندان شد . اما اصول اعتقادی وی را می توان درسه مورد خلاصه کرد.۱- اعتقاد به جسمانیت خدا ورؤیت حسی او
 
اومیگوید:عموم منسوبین به اهل سنت اتفاق دارند واجماع سلف نیز بر این دست که ذات احدّیت قابل روئیت و درآخرت با چشم دیده می شود ولی در دنیا نمی توان دید. اما درباره پیامبر اختلاف است که آیا او خدا را در این دنیا دیده است یا نه؟
او می‌گوید : خدا می شنود ، آگاه است ، سخن می گوید، خشنود وغضبناک می شود و در روز قیامت در حال خنده بر بندگان خود تجلی می کند و هر شب هر طوری که بخواهد در بر آسمان فرود می آید ومی گوید : آیا کسی هست که مرا بخواندومن اجابتش کنم وطالب مغفرتی هست تا او را بخشم وتوبه کنند? تا اورا بپذیرم ؟خداوند این کار را تا طلوع فجر انجام می دهد . هرکس فرود آمدن خدا را بر آسمان دنیا انکار کند یا تاویل برد بدعت گزار و گمراه است.(۲۶)ابن بطوطه – از عالمان هم عصر ابن تیمیه – می گوید : من در دمشق بودم . روز جمعه بود . ابن تیمیه در مسجد جامع این شهر برای مردم موعظه می کرد که من نیز در مسجد حضور یافتم . وی در بین سخنانش گفت : خداوند همچنان که من از پله این منبر فرود می آیم ، به آسمان دنیا فرود می آید . این بگفت و یک پله از منبر فرود آمد.(۲۷)در جای دیگر دارد : بالابردن دستها در حال دعا دلیل بر آن است که خداوند در جهت بالا ست . وابو حیان نیز نقل نموده است که در کتاب العرش (تالیف ابن تیمیه) چنین آمده : «اِنّ اللّهَ یَجلسُ عَلَی الکُرسی…» خداوند بر کرسی نشسته ….ورسول خدا نیز با او نشسته است.(۲۸)۲-عادی جلوه دادن مقامات پیامبران و اولیای الهی بعد از مرگ
 
ابن تیمیه معتقد است تمام پیامبران واولیای الهی پس از مرگ کوچکترین تفاوتی با افراد عادی ندارند. او ضمن متهم کردن شیعیان در این باره می‌گوید: شیعیان فکرمی کنند وجود نبی پس ازوفات درمیان آنها مثل وجودش درزمان حیات است واین غلط بزرگ است . پس با استدلال با روایتی می گوید : « لَیسَ فی وجودِ القبورِ امانٌ» یعنی قبور نمی تواند پناهی برای امت باشد(۲۹) .
به نظر ابن تیمیه هرکس به قصد زیارت قبر پیامبر سفر کند وهدف اصلی رفتن به مسجد آن حضرت نباشد چنین کسی از اجماع مسلمین مخالفت کرده و از شریعت سید المرسلین خارج است . هرگونه زیارت قبور چه پیامبر یا غیر آن ، شرک وحرام است.(۳۰)
نجم الدین طبسی آورده است : وی زیارت قبر را مطلقا ممنوع دانسته و تحریم کرده است و نماز در این سفر را شکسته نمی‌داند و اگرکسی مرده ای را که در برزخ به سر می‌برد شفیع قرار دهد و یا طلب کمک کند مشرک است.(۳۱) مسح وبوییدن هر قبری وقبر پیامبران شرک است.(۳۲)
ابن‌تیمیه برخی آراء و دیدگاه هایی را مطرح می‌کند که پیش از او هیچ یک از علمای اسلام نگفته اند . وی با لجاجت خاصی به جنگ همه می‌رود و از این رو‌، از همان زمان و پس از آن ، افکار عمومی اهل سنت بر او شورید و بارها دستگیر و زندانی شد و ده ها کتاب بر رد اندیشه های او نوشتند .۳- انکار فضائل اهلبیت (علیهم السلام)
 
مورد سوم از اصول اعتقادی ابن تیمیه انکار فضائل مسلّم اهلبیت عصمت وطهارت که در صحاح و مسانید اهل سنت وارد شده است تشکیل میدهد. وی در کتاب خود به نام منهاج السنهاحادیث مربوط به فضائل ومناقب امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و خاندانش را بدون ارائه مدرکی ، انکار می‌کند و همه را مجعول می داند . برای نمونه وی می‌گوید :
الف) نزول آیه «انما ولیکم الله ورسوله…..»(۳۳) در باره علی ، به اتفاق اهل علم دروغ است(۳۴). این در حالی است که بیش از ۶۴ محدّث و دانشمند ، به نزول ان در باره امام علی(علیه‌السلام) تصریح کرده اند.(۳۵)
ب)وی نزول آیه « قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودّه فی القربی»(۳۶) را در باره خاندان رسالت تکذیب می‌کند،(۳۷) در حالی که بیش از ۴۵ محدّث و دانشمند آن را نقل کرده اند.(۳۸)۳- ابن قیَم
 
ابن قیَم جوزیه شاگرد وهمکار نزدیک ابن تیمیه است ، او بعد از این که غائله ابن تیمیه با مرگ او در سال ۷۲۷ در زندان پایان یافت تلاش فراوان کرد تا افکار استادش را ترویج کند ولی آثاری از افکار استادش بجای نگذاشت ، او همانند استادش قائل به رؤیت خداوند تبارک وتعالی است و کتابی دارد به نام «کافیهالشافیه» که یکی از علمای حنبلی بنام احمد بن ابراهیم شرح مفصلی در دو مجلد بنام «توضیح المقاصد» بر آن نوشته است .(۳۹) ابن قیم در کتابش در مورد این که اهل بهشت خداوند را می بیند وبه وجه کریم او نظر می‌افکنند چنین گفته:
ویَرَونَهُ سبحانَهُ مِن فَوقِهِم رؤی العِبادِ کَما یُری القَمَران هذا تَواتَرَ عَن رسول الله‌لَم یُنکِرَهُ اِلّا فاسِدُ الایمان
(اهل بهشت خداوند را از بالای سر خود می‌بینند ، به همان نحوی که خورشید و ماه را می بینند ، این سخن بطور متواتر از پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌االه) رسیده است و جز کسانی که ایمان شان فاسد است ، کسی دیگری منکر آن نیست ).
شارح گوید که تمام انبیاء و مرسلین و صحابه و تابعین وائمه اسلام بر این امر(دیدن اهل بهشت ذات احدیت را) اتفاق دارند امّا اهل بدعت مانند جهمیه ،معتزله ، باطنیه و رافضه منکر رؤیت هستند در حال که رؤیت خدا در قرآن هم بطور تصریح و هم بطور تعریض آمده است .(۴۰)۴- محمد ابن عبد الوهاب
 
محمد بن عبدالوهاب ‌در سال ???? ،‌ در شهر عیینه ،‌ از توابع نجد عربستان به دنیا آمد،‌ او فقه حنبلی را در زادگاه خود آموخت و آنگاه برای ادامه تحصیلی رهسپار مدینه منوره شد. او در دوران تحصیل مطالبی به زبان می‌آورد که نشانگر انحراف فکری او بود به طوری که برخی از اساتید او نسبت به آینده او اظهار نگرانی می کردند. گفتنی است که وی مبتکر و بنیانگذار فرقه وهابیت نبود بلکه قرنها پیش از او این عقاید یا بخشی از آن توسط برخی از عالمان کج اندیش حنبلی مانند ‌ابن تیمیه و شاگردان او اظهار شده بود،‌ ولی با توجه به مخالفت‌های صریح علمای اهل سنت و شیعه در بوته فراموشی سپرده شده بود،‌ و مهمترین کاری که محمد بن عبدالوهاب انجام داد این بود که عقاید ابن تیمیه را به صورت یک فرقه جدیدی درآورده وآن را اعمال وتطبیق نمود که با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شیعه تفاوت داشت. محمدابن عبدالوهاب افکار خود را از ابن تیمیه (احمدابن عبدالحلیم دمشقی متوفای ۷۲۸)که تقریبا چهار قرن قبل از او می زیسته گرفته است ، در حقیت او مجری افکار و معتقدات ابن تیمیه (ایده ئولوک وهابیه)بود (۴۱)الف) شیخ محمد و آغاز ترویج وهابیت
 
‌ محمد بن عبدالوهاب در آغاز کارش به بصره آمد،‌ و عقایدش را اظهار نمود،‌ که با مخالفت شدید بزرگان بصره مواجه شد،‌که در نتیجه مردم علیه او قیام نموده و او را از شهر بیرون کردند. او سپس به بغداد و کردستان و همدان و اصفهان روانه شد و سرانجام به زادگاه خویش برگشت .او در زمان حیات پدرش جرأت اظهار عقائد خویش را نداشت ولی پس از آن که پدر او در سال ???? درگذشت محیط را برای اظهار عقاید خویش مساعد یافت و مردم را به آیین جدید خود فراخواند ولی اعتراض عمومی مردم که نزدیک بود خونش را بریزند، او را ناگزیر کرد تا به زادگاه خویش عیینه باز گردد،‌ و بر اساس پیمانی که با امیر آنجا « عثمان بن معمر» بست که هر دو بازوی یکدیگر باشند،‌ عقاید خود را تحت حمایت او بی‌پرده مطرح ساخت ، ولی طولی نکشید که حاکم عیینه به دستور فرمانروای احساء وی را از شهر عیینه اخراج کرد.
محمدبن عبدالوهاب به ناچار شهر درعیه را با پیمان جدیدی که محمد بن سعود حاکم درعیه بست که حکومت از آن محمد بن سعود و تبلیغ به دست محمد بن عبدالوهاب باشد برای اقامت بر گزید.او در آغاز کار به مطالعه زندگی نامه مدعیان دروغین نبوت مانند «‌مسیلمه کذاب » ،« سجاج » «اسود عنبسی»‌ و« طلیحه اسدی» علاقه خاصی داشت، ‌برخی از اساتید و علماء‌ و حتی پدرش وی را گمراه دانسته و مردم را از اطاعت وی منع می‌کردند. اولین کتابی که بر رد عقاید باطل وی نوشته شد توسط برادرش «‌سلیمان بن عبدالوهاب » به نام «الصواعق‌الالهیه فی‌الرد‌علی‌الوهابیه» بود.(۴۲)سلیمان در کتابش درباره برادرش می نویسد : «امروز مردم به کسی مبتلا شده اند که خود را به کتاب سنت نسبت می‌دهد و از علوم آن دو استنباط می‌کند واز هرکس که با او مخالفت کند باکی ندارد و مخالفان خود را کافر می‌داند در حالی‌که یک نشان از نشانه های اجتهاد در او نیست بلکه سوگند به خدا حتی یک دهم از نشانه‌ی آن در او وجود ندارد با این وضع،گفتارش در بسیاری از مردم تاثیر گذاشته پس انا‌لله‌وانا‌الیه راجعون».(۴۳)محمد بن عبد الوهاب بر اثر فشارهای عالمان واستاد ان خود سرزمین پدرش را ترک وبه بصره مسافرت کرد . برخی از علمای اهل سنت مردم بصره را از اندیشه های انحرافی ابن عبدالوهاب آگاه ساخته و مردم را از همراهی او بر حذر داشتند.(۴۴)
بعد از روی کار آمدن محمدابن عبدالوهاب اولین کاری که او و هوا دارانش انجام داد،‌ ویران کردن زیارتگاههای صحابه و اولیاء در اطراف عیینه بود که از جمله آنان تخریب قبر « زید بن خطاب » برادر خلیفه دوم بود که با واکنش شدید علماء و بزرگان مواجه گردید به دنبال آن امیر عیینه به ناچار شیخ را از این شهر بیرون کرد.در‌عصر ظهور افکار محمد بن عبدالوهاب یعنی در قرن ?? هجری موقعیت بسیار سخت و اوضاع بسیار نامناسبی که برای مسلمانان پیش آمد و کشورهای اسلامی از هر طرف مورد تهاجم شدید استعمارگران قرار داشت،‌ کیان امت اسلامی از سوی انگلیس،‌ فرانسه، روس و آمریکا تهدید می‌شد،‌ جامعه اسلامی بیش از هر زمان دیگری نیاز به وحدت کلمه داشت.ترویج آراءابن تیمیه توسط محمد ابن عبدالوهاب و همچنین حمله وحشیانه آنها به مناطق مسلمان نشین در زمانی بود که امت اسلام از چهار سو مورد هجمه استعمار گران صلیبی قرار داشت: انگلیسی ها بخش عظیمی از هند را (با زور وتزویر) از دست مسلمانان خارج ساخته و با پایان دادن به شوکت امپراطوری مسلمان تیموری ، خواب تسخیر پنجاب و کابل و سواحل خلیج فرس را می‌دیدند و قشون آنها گام به گام به سمت جنوب وغرب کابل پیشروی می‌کرد. فرانسویها به رهبری ناپلئون مصر ، سوریه وفلسطین را با اعمال زور اشغال کرده و در حالی بود که به امپراطوری مسلمان عثمان چنگ و دندان نشان می‌دادند و خیال نفوذ در هند را به سر می‌پروراندند. روسهای تزاری(که مدعی جانشینی «سزارهای مسیحی» روم شرقی بودند ) باحملات مکرربه ایران و عثمانی می‌کوشیدند قلمرو حکومت خویش را از قسطنطنیه و فلسطین تا خلیج فارس گسترش دهد . در آن زمان حتی آمریکاییها نیز چشم طمع به کشور های اسلامی شمال آفریقا دوخته و با گلوله باران شهرهای لیبی و الجزایر سعی در نفوذ به جهان اسلام داشتند .
در چنین دوران سختی که مسلمانا ن نیاز حیاتی به همدلی وهمکاری بر ضد دشمن مشترک داشتند محمد ابن عبدالوهاب مسلمانان را به جرم «شفاعت خواهی از پاکان» و «زیارت اولیاء خدا» مشرک و بت پرست و واجب القتل خواند و مناطق شیعه وسنی نشین حجاز ، عراق، شام و یمن را بخاک و خون کشید و اموال مسلمین را (به عنوان غنمیت جهاد با کفار ) به غارت بردند.(۴۵) محمد ابن عبدالوهاب در کتاب کشف الشبهات می نویسد: کسانی که فرشتگان و پیامبران واولیاء الله را شفیع قرار داده ، وبوسیله آن نزد پروردگار تقرب می جویند ، خون شان حلال و قتل آنها جایز است .(۴۶)ب) شیخ از دیدگاه بستگان و اساتیدش
 
محمدبن عبدالوهاب در مدینه درس می خواند.پدر و برادرش، مردانی عالم و متدین بودند.شواهدی در دست است که بر اساس آن، پدر و برادر و برخی از اساتید او، پیش بینی کرده بودند که محمد ابن عبدالوهاب از راه راست منحرف خواهد شد و با رهبری خود، مردم را به گمراهی خواهد کشانید. این پیش بینی آنها، بر اساس مطالعه در رفتار و کردار غیر عادی محمد ابن عبدالوهاب انجام گرفته بود، به ویژه که رفتار و کردار او غالباً بر ضد مسایل آگاهی بخش مردم و متکی بر سرزنش آنها بود۱ . همان گونه که آمد،بیشتر معلمان محمدبن عبدالوهاب،گمراهی او و امکان فراهم آمدن پیروانی را برای او،پیش بینی کرده بودند و سرانجام پیش گویی های آنان حقیقت پیدا کرد.محمدبن عبدالوهاب گمراه شد و گروه انبوهی از مردم غافل را اغفال کرد.به هر حال، وی مدعی بود که مصلح است و چنین وانمود می کرد که هدف خاص او از ایجاد فرقه وهابیت، تجدید عقیده خالص و محکم توحیدی و به دور از شرک است.وی مدعی بود که مردم از طریق عبادت خدای یگانه، منحرف شده اند و ششصد سال است که در مسیر جاده کفر و شرک است،گام بر می دارند.او همچنین خود را موظف می دانست که برای احیاء توحید خالص باید حرکتی را آغاز کند و در پیشبرد این عقیده، به آیات متعدد قرآنی متوسل می شد(۴۷).
بدین جهت شماری از علما برجسته از جمله شیخ سلیمان ، برادر محمد ابن عبدالوهاب و نیز تعدادی از معلمان سابق او، مقالاتی یر ضد اصول وی ، منتشر ساختند . دکتر منیر العجلانی می‌نویسد: محمد بن عبدالوهاب در آغاز کارش به بصره آمد،‌ و عقایدش را اظهار نمود،‌ که با مخالفت شدید بزرگان بصره مواجه شد،‌که در نتیجه مردم علیه او قیام نموده که نزدیک بود خونش را بریزند ، او را از شهر بیرون کردند. او سپس به بغداد و کردستان و همدان و اصفهان روانه شد و سرانجام به زادگاه خویش عیینه باز گشت و مردم را به آیین جدید خود فراخواند.در آنجا پیمانی با « عثمان بن معمر» (امیر آنجا) بست که هر دو بازوی یکدیگر باشند،‌ عقاید خود را تحت حمایت او بی‌پرده مطرح ساخت ، ولی طولی نکشید که حاکم عیینه به دستور فرمانروای احساء وی را از شهر عیینه اخراج کرد .محمدبن عبدالوهاب به ناچار شهر درعیه را برای اقامت برگزید و پیمان جدیدی مبنی بر اینکه حکومت از آن محمد بن سعود و تبلیغ به دست محمد بن عبدالوهاب باشد مشغول فعالیت شد (۴۸)ج) شیخ محمد واستعمار
 
یکی از عوامل پیشرفت و ترقی اسلام وحدت و انسجام مسلمین در مقابل دشمن بود چنانکه قرآن مجید مسلمین را به این امر مهم فرا خوانده و از تشتت و پراکندگی نهی نموده است « واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» (۴۹)به عبارتی می‌توان گفت انسجام اسلامی در حقیقت روح هم گرایی،هم نوایی ، هم دلی، هم اندیشی وهمراهی را در کالبد جوامع اسلامی دمیده و به انها هویتی مستحکم می بخشد وزمینه ساز دولت و امت اسلامی گردد.امّا بیش و پیش از خود ما مسمانان ، دشمنان اسلام به اهمیت این عامل پی برده است . از این رو، از دیر باز همواره در کمین نشسته ودر صدد برا مده اند که با هر تر فند وبها نه ی آحاد ، گروه ها وجوامع اسلا می را با یکدیگر در گیر سازند تا هیچگاه طعم شیرین اتحاد وانسجام اسلامی را نچشد ، بلکه بر عکس در موارد ی حتی به جان هم بیفتند وسر مایه های اقتصادی و انسانی یکدیگر را نا بود سازند .
به شهادت تاریخ و با توجه به پیامد های نا گوار فتنه انگیزی استکبار واستعمار جهانی ، بویژه در دو قرن اخیر ،نقشه های شوم خویش را بکار گرفته و دست های کثیف استعمار از آستین شبه مسلک هایی چون وهابیت ، بابیت وبهائیّت بیرون آمده تا اهداف خود را در میان جوامع اسلا می به دست آورد و از این راه لبا س وارونه بر اندام اسلام ناب پوشانیده و در آن نفوذ نمایند البته این گونه حرکت های خزنده وشوم از جانب دشمنان بعید نبوده ونیست . آنچه دور از انتظار است فریب خوردهگی وخوش رقصی ان دسته از بظاهر مسلمانان ساده لوح کج فهم وبی هویتی که به اسانی وسیله‌ای برای دشمنان قرار می گیرند و سر بازان پیاده نظام وبی جیره ای انان قرار می گیرند و باید دانست زخم های جانکاهی که از این وسیله بر اندام اسلام عزیز وارد امده ، به این سادگی التیام نمی یابد.(۵۰) مستر همفر از اعضای سازمان جاسوسی بریتانیا در خاطرات خود می نویسد : وزارت مستعمرات بریتانیا درسال ۱۷۰۰ میلادی برای تحقیق کافی به منظور بدست اوردن راه های منحرف ساختن ملت اسلام و تقویت این راه ها برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان و تسلط به کشور های اسلامی ما را بایک ده نفره بسوی مصر ، عراق ، تهران ، حجاز وآستانه (ترکیه) اعزام کردند و از طرف این وزارت خانه امکانات کافی مانند : پول ، اطلاعات لازم ونقشه های طرح شده در اختیار ما گذاشتند وحتی نام سلاطین وحکام وعلماء وروئسای قبایل را کاملاً به ما آموختند. من گفتار دبیر کل را در آخرین لحظه خدا حافظی فراموش نمی کنم که گفت : آزادی کشور ما در گرو پیروزی شماست هرچه نیرو دارید در راه پیروزی خودتان بکار گیرید .(۵۱)مستر همفر گوید : وقتی عازم عراق و بصره شدم دبیر کل به من گفت : عمده هدف تو در این سفر این است که به نوع اختلافات ونزاع ها در میان مسلمانان پی ببری و نقطه های انفجار این نزاع ها را بدست آوری و اطلاعات و تحقیق و کافی در این باره به وزارت مستعمرات ارائه کنی و هر جا هم توانستی اختلافی به راه اندازی ، عالی ترین خدمت را انگلستان کرده ای .(۵۲)بر اساس گزارش مستر همفر ، او برای گستر ش اختلاف میان گروه های مسلمان بدنبال شخص مناسب برای اجرای اهداف خود بود که سر انجام در بصره با محمد ابن عبدالوهاب اشنا می شود و ارام ارام بر نام? دوستی تنگاتنگی با محمد پی ریزی کرد و رابط? دوستی مستحکم شد و سر انجام محمد به تدریج بنده ومطیع و ابزار دست این جاسوس برتانیایی شد ودر تمام مسائل با او توافق ذاشت ودر هیج امری با او مخالفت نمی کرد .
همفردر بار? چگونگی اشنایی خود با پسر عبدالوهاب می گوید : بعد از مدتی اشنایی با او و مراوده به این نتیجه رسیدم که محمد ابن عبدالو هاب فرد شایست? برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه می تواند باشد . او حس بی باکی وبلند پروازی ، جاه طلبی ، غرور ودشمنی با علما ومراجع اسلام و رأ ی مستقلی از نظر فهم از قران وحدیث داشت وبه هیچ یک از رهبران مذاهب ، حتی نسبت به خلفای چهار گانه هم اعتقاد و اعتنایی نداشت .این موارد از بزرگترین نقاط ضعف او بود که می توانست مورد استفاده ما قرار گیرد واین امکان را به وجود می اورد که از طریق او مأموریت خود را در اجتماع عملی کنیم.(۵۳) تا آنکه همفر می گوید : من گم شده خود را در محمد ابن عبد الوهاب یافتم . زیرا پای بند نبودن به ضرابط مذهبی و روح مغرور و خود پسند وتنفری که از علمای عصر خود داشت و هم چنین استقلال نظرش که وقتی به خلفای چهار گانه (ابابکر و عمرو و عثمان و علی (ع)) نیز اهمیتی نمی داد وتنها به زعم خودش در قرآن و سنت اعتماد می کرد . از بارز ترین نقاط ضعفی بود که می توانستم ازین طریق در او نفوذ کنم و به اهداف خود نایل آیم .ومنظور من این بود که محمد ابن عبد الوهاب را به دام اندازم و برای پیاده کردن نقشه هام زمینه سازی کنم . (۵۴)مرکز پژوهشهای اسلامی آورده است : وهابیت دارای دو ریشه اصلی است ؛ آ شکار و پنهان .
ریشه آشکارش این است که مدّعی توحید کامل و خالص برای خدا و جنگ در مقابل شرک و بت پرستی می باشد. امّا از وجود این اصل هیچ مصداق عملی در کیش وهابیت یافت نمی شود ، چنان که بر هر کس نمایان است .ریش? پنهان در وهابیت ، این است که فرقه میان مسلمانان اختلاف می اندازد وآشوب وجنگ بپا می کنند وبه استعمار گران غربی خدمت می نمایند . واین اصل مخفی ، همان محور اصلی است که تمام کوشش وهابیت از آغاز پیدایش تاکنون ، گرد آن می چرخند . وهمین است ریش? واقعی که اصل آشکار به منظور گمراه ساختن ساده لوحان و عامّ? مردم در اختیار آن قرار گرفته است . شکّی نیست که شعار « اخلاص، توحید و مبارز? با شرک » شعار پر جاذبه ای است که پیروان وهابیت با تمام شور و غرورشان زیر چتر آن قرار می گیرند در حالی که نمی دانند ، این امر وسیله ای برای تحقق یافتن ریش? مخفی آن آیین است .(۵۵)
پژوهشگران در تاریخ وهابیت، ثابت کرده اند که این مرام دراصل به فرمان مستقیم از وزارت امور مستعمرات بریتانیا به وجود آمده است ، از باب مثال به کتاب (عمده الاستعمار) تألیف خیری حماد ( تاریخ نجد ) از سنت جون فیلبی یا عبدالله فیلبی و کتاب ( مذکّرات حاییم وایزمن ) نخستین رئیس دولت صهیونیسم و کتاب ( مذکّرات مستر همفر ) وکتاب ( الوهّابیه نقدٌ و تحلیل ) از دکتر همایون همّتی ، مراجعه فرمایید .(۵۶)
بر خی می‌نگارند: دو کشور استعماری انگلیس وامریکا در طول تاریخ ، پیوسته از وهابیت پشتیبانی کرده اند واین سیاست همچنان به طور گسترده با نفوذ شدید امریکایی ها ادامه دارد .بریتانیا با تمسک به نظریه بسیار خطرناک وفتنه انگیز « مذهب علیه مذهب» افراد روشن فکر مذهبی را باحیله های گوناگون، به خود، جذب وبا دیکته کردن سیاست های خویش به آنها ، اهدافش را عملی ساخت .در همین راستا، محمد ابن عبد الوهاب نجدی را پرورش داند و او را به ابن سعود سپردند و با پشتیبانی های فراوان از این دو ، راه را برای گسترش اندیشه های فرقه وهابیت هموار ساختند.بدین ترتیب ، کشور استعمارگر انگلیس با طرح نقشه های حساب شده در پیدایش مذهب وهابی و گسترش و تثبیت این طرز تفکر در میان مسلمانان ، نقش مؤثری ایفا کرد .(۵۷)د) شیخ محمد وآل سعود
 
بر اساس کتب تاریخی از زمان پدایش فرقه و هابی در جامعه اسلامی ، بین محمد ابن عبدالوهاب و آل سعود ارتباط تنگاتنگی بر قرار بوده و با همکاری همدیگر این فرقه را پدید آوردند . وقتی شیخ محمد با تعالیمش مورد مخالفت علمای اسلام و حتی از طرف خانواده اش مطرود شد، در شهرکی متشکل از هفتاد خانوار از شاخه های بنی عنزه به نام درعیه سکنی گزید و از سوی رییس آنان به نام محمد ابن سعود ( که از سال ۱۷۳۵تا ۱۷۶۵حکومت می کرد) مورد حمایت قرار گرفت و عقاید و اندیشه های ابن عبدالوهاب مورد قبول ابن سعود و جانشینان او قرار گرفت.(۵۸)
رابرت لیسی در کتاب سر زمین سلاطین می‌نگارد:
پدر وپسری بودند که خود را جزو اولاد قبیله عنیزه می‌شمردند و به منظور زراعت در زمین های اطراف درعیه بیابان را رها کردند . ده نسل بعد ، یکی از اخلاف آنان که اسم کو چکش سعود بود صاحب پسری به نام محمد شد که در سال ۱۷۴۴م به ابن عبدالوهاب پناه داد.اطلاعات از سعود بسیار کم است ولی پسرش محمد ، که با وهابی گری پیوند کرد به نام ابن سعود شناخته شد به این ترتیب این نام را اخلافش از آن پس به عنوان اسم فامیل خود برگزیدند، زیرا در زمان حکومت پسر سعود بود که این خاندان اسم ورسم بدست آوردند و باز پس گرفتن ریاض در سال ۱۹۰۲م توسط عبدالعزیز از جمله پیروزی های غرور انگیز خانواده اش در زیر پرچم وهابیون به حساب می آید.(۵۹) انتشار افکار تند و انحرافی ابن عبدالوهاب در میان قبائل نجد با زور و نیروی قوای محمد ابن سعود همراه بود . ابن سعود پس از پیوستن و توافق با ابن عبدالوهاب کارش بالا گرفت به طور که از هر طرف بر بلاد های مجاور حمله می‌کردند و اموال مردم را به غارت می‌بردند.(۶۰)شیخ محمد ابتدأ در شهر عیینه آمد و با خواهر امیر ورییس شهر عیینه ازدواج کرد و عقاید و اندیشه هایش را مطرح کرد ولی مردم آنجا نتوانستند (با آنکه داماد امیر بود ) عقاید و افکار او راتحمل کنند لذا او را از آنجا بیرون راندند ، لذا شیخ محمد به درعیه آمد و بدیدار امیر وحاکم درعیه محمد ابن سعود آمد ودر این دیدار با هم توافق کردند که همدیگر را حمایت و پشتیبانی کنند و هر دو پیروزی همدیگر را در سر زمین نجد به یکدیگر مژده دادند.(۶۱)ه) فوت شیخ محمد و فرزندان وآثارش
 
شیخ محمد بعد از کشمکش های دینی وسیاسی و مسافرت های پی درپی به برخی از شهر های اسلامی و تحمل خشم وغضب علماء اسلام ، برای خو یش هوا داران و اتباع پیدا کرد که امروزه در برخی کشور ها مانند عربستان، یمن و… زندگی می کنند و به آنها وهابی گفته می‌شود .
شیخ پس از رفتن به بصره و نجف وکربلا واحتمالا شیراز واصفهان در سال ۱۲۰۶هجری قمری در سن ۹۲ سالگی در منطقه درعیه در گذشت . او دارای چند فرزند دختر و پسر بوده است و یکی از دخترانش را به عقد محمد بن سعود رئیس قبیله در آورد . پسرانش بنام های حسین وعبدالله و ابراهیم بعد از پدر به منصب قضاوت رسیدند . هم اکنون فرزندان وی یکی پس از دیگری برخی از مناصب دینی را در مملکت سعودی به عهده دارند.(۶۲) شیخ در زمان حیاتش علاوه بر تربیت شاگرد ، به تألیفاتی پرداخته که امروزه مورد توجه علماء و حتی دانشجویان آن سر زمین ها قرار گرفته است ؛ آنها عبارتند از:
۱- کتاب توحید (که یک دوره عقاید او می‌باشد).
۲- کتاب کشف الشهات(که در دفاع از عقاید خودش در مقابل علمای سنی نگاشته ).
۳- فوائد و مسائل برخی از قصه های قرآن.
۴- کتاب الکبائر (در باره گناهان کبیره نوشته شده است) .
۵- کتاب مسائل الجاهلیه (که عقاید جاهلیت عربستان را با زمان خود تطبیق کرده است ).
۶- کتاب فوائد السیره النبویه(که به السیره الرسول مشهور است. در این کتاب یک دوره زندگی برخی ازصحابه پیامبر (ص) و غزوات وی و عقاید رایج درآن زمان مورد بحث قرار گرفته است ).
۷- اختصار الشرح الکبیر .
۸- آداب المشی الی الصلاه(در این دو کتاب مسائل فقهی و فروع دین نگاشته شده است ).
مجموعه این آثار امروزه در دسترس می‌باشند.(۶۳)نتیجه
 
بعد از بررسی و کنکاش در تاریخچه وهابیت معلوم می شود فرقه وهابیت یک جریان فکری است که از قرن چهارم توسط جریان سلفی گری (در مقابل مکتب اعتزال)، امتداد یافته است اما از آنجای که این جریان شعار انحراف امت اسلامی را به همرا ه دارد و خود مدعی احیا سیره سلف صالح و نجات مردم است و از طرفی دیگر تحجر وجمود فکری در این جریان موج می‌زند ، دشمنان اسلام و استعمارگران را بر آن داشت که از همکاری و تقویت فرقه‌ای وهابیت در مقابل سائر فرقه های اسلامی دریغ نورزند و برای رسیدن به اهداف شوم شان از این وسیله استفاده نمایند.
پی‌نوشت ها :
 
۱ . علی اصغر ، فقیهی ، وهابیان ، ص ۱۸، به نقل از تاریخ نجد ص ۱۱۱
۲ . همان ،ص۱۹، به نقل از دایره المعارف وجدی ، ج۱۰ ، ص۸۷۱.
۳ . همان ، ص ۱۹، به نقل از زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث ، ص ۱۰
۴ . محمد سعید رمضان ، البوطی ، سلفیه بدعت یا مذهب ، ص ۲۶۰
۵ . ابن منظور ، لسان العرب ، ج ۶ ، صص ۳۳۰ و ۳۳۱
۶ . طاهری ، حسن ، فصلنامه فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی نشریه دانشجویی ، ش۷ ، صص ۳۳ و ۳۴
۷ . هاشم معروف، حسنی ، شیعه در برابر معتزله واشاعره، ترجمه محمدصادق عارف،ص۱۹۷.
۸ . اکبر ،اسد علی زاده ، چالش های فکری و سیاسی وهابیت ، ص ۹
۹ . شیعه در برابر معتزله واشاعره،۱۹۷.
۱۱. فصل نامه پویا ، ش۷ ، ص ۳۳
۱۰ . رضا ، برنجکار ، آشنایی با فرق ومذاهب اسلامی ، ص ۱۴۵
۱۲ . سلفیه بدعت یا سلف ، ص ، ۲۶۰
۱۳ . چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ص ۹
۱۴ . وهابیان، ص۲۳-۲۵.
۱۵ . همان، ص۲۶
۱۶ . همان، ص۲۹
۱۷ . چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ص ۱۱به نقل از المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک ،ج۱،ص۱۴
۱۸ . وهابیان ،ص۱۹.
۱۹ . طه ،۵
. چالش های فکری و سیاسی وهابیت ،ص۱۳به نقل از ابوالفداءالحافظ ابن کثیر دمشقی ، البدایه و النهایه،بیروت،دارالکتب العلمیه،چ۳،ج۱۴،صص۵و۴. ۲۰
۲۱ . واحد تدوین کتب درسی ، شناخت مذاهب اسلامی صص۱۳۸و۱۳۷.
۲۲ . محمدبن علی شوکانی ، البدرالطالع ، بیروت ، دارالمعرفه ، ج۱ ص ۶۷.
۲۳ . طاهری خرم آبادی ، سید حسن، پاسخ به شبهات وهابیت، ج۱، ص۱۸
۲۴ . چالش های فکری و سیاسی وهابیت ،ص، ۱۴
. ۲۵ . شبلی نعمانی ، محمد، تاریخ کلام ، ترجمه محمدتقی فخرداعی گیلانی ، ج۱ص۸۱
۲۶ . چالش های فکری و سیاسی وهابیت ص ۱۵ به نقل از مجموعه رسائل الکبری رساله ۱۱
۲۷ . همان ، ص ۱۵ ، به نقل از ابن بطوطه ، رحله ، ص ۱۱۳
پاسخ به شبهات وهابیت، ج۱، ص۱۸. ۲۸ .
۲۹ . چالش های فکری و سیاسی وهابیت ،ص۱۵ به نقل از : الرد علی الاخنایی ص۵۴
همان. به نقل از : الرد علی الاخنایی صص۵۲،۹۹و۱۸ ۳۰ .
۳۱ . نجم الدین ،طبسی، رویکرد عقلانی بر باورهای وهابیت ، ج۳،ص۱۵.
۳۲ . همان به نقل از : الجامع الفرید ، کتاب الزیاره ، المساله السابعه ص ۴۳۸.
۳۳ . مائده : ۵۵
۳۴ . چالش های فکری و سیاسی وهابیت ،ص ۱۷ به نقل از مختصر منهاج السنه،ج ۲،ص۶۱
۳۵ . عبدالحسین، امینی ، الغدیر ، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶،چ۲،ج۳،صص۱۵۶و۱۵۷.
۳۶ . شوری :۲۳.
۳۷ . چالش های فکری و سیاسی وهابیت ،ص ۱۷ به نقل از مختصر منهاج السنه،ج۱،ص۳۵۲
الغدیر، ج۳، صص۱۵۶و۱۷۲. ۳۸ .
۳۹ . وهابیان، ص۴۷.
. ۴۰ . همان
۴۱ . ناصر ، مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه ، ج ۱ ، ص ۲۳۹
۴۲ . حبیب ، روحانی چهره ی واقعی وهابیت ، صص ۸ و ۹ به نقل از الصواعق الاهیه فی الرد غلی الوهابیه
۴۳ . همان.
۴۴ . چالش های فکری وسیاسی وهابیت ص ۱۹
۴۵ . سبحانی ، جعفر ، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی ، ص ۳۴-۳۶.
۴۶ . همان.
. وهابیت
۴۸ . همان.
۴۹ . ال عمران،۱۰۳.
۵۰ . نشریه ای دانشجویی ، فرهنگ پویا ، ص ۲ و ۳
۵۱ . احمد ، ع ، وهابیت ایده استعمار ، صص ۳۴ و ۳۵
۵۲ . همان ص ۶۶
۵۳ . علی ، کاظمی ، خاطرات مستر همفر ، صص ۴۷ . ۴۸
۵۴ . س ۰ م ۰ وحیدی ، نگرس بر وهابیت ، ص ۴۱
۵۵ . چهره واقعی وهابیت، ترجمه حبیب روحانی صص۱۱و۱۲.
۵۶ . همان.
۵۷ . چالش های فکری وسیاسی وهابیت ص ۱۱۰
۵۸ . پل بون آنفان، شبه جزیره عربستان در عصر حاضر، ترجمه اسد الله علوی ، ج۱، ص۸۱.
۵۹ . رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ترجمه فیروزه خلعت بری ، ج۱، ص۸۶.
۶۰ . رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ترجمه فیروزه خلعت بری ، ج۱، ص۸۶.
۶۱ . قزوینی ، سیدمحمد حسن ، فرقه وهابی، ص۳۰.
۶۲ . پاسخ به شبهات وهابیت، ج۱، صص۱۹و۲۰.ُ
۶۳ . محمدحسین ، ابراهیمی، تحلیلی نو بر عقاید وهابیان، صص۲۳و۴۲.
منابع:
قران کریم
۱- ابراهیمی ، محمدحسین: تحلیل نوبر عقاید وهابیان، دفترتبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاب چهارم۱۳۷۹.
۲-ابن منظور: لسان العرب ، بیروت چاپ سوم ۱۴۱۴ه.ق.
۳ -اکبر ،اسد علی زاده:چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ق،مرکز پژوهشهای صداو سیمای اسلامی،چاپ دوم ۱۳۸۶.
امینی ، الغدیر ، عبدالحسین، قم، دارالکتب الاسلامیه،چاپ دوم، ۱۳۶۶ – ۴
۵ – پل بون آنفان، شبه جزیره عربستان در عصر حاضر، ترجمه اسد الله علوی،مشهد،آستان قدس رضوی،بنیادپژوهشهای اسلامی ،چاپ اول،۱۳۷۸
۶ – حسنی،هاشم معروف، شیعه در برابر معتزله واشاعره، ترجمه محمدصادق عارف،مشهد، بنیادپژوهشهای اسلامی، چاپ،سوم،۱۳۷۹.
۷- رضا ، برنجکار: آشنایی با فرق ومذاهب اسلامی قم،طه،چاپ چهارم ۱۳۸۱.
رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ترجمه فیروزه خلعت بری بی جا،شباویز،چاپ سوم،۱۳۶۷.- ۸
۹- محمد سعید رمضان ، البوطی: سلفیه بدعت یا مذهب ، ترجمه حسین صابری ،مشهد،آستان قدس رضوی،۱۳۷۵.
۱۰-روحانی ، حبیب، چهره واقعی وهابیت، مشهد،آستان قدس رضوی،چاپ هشتم،۱۳۸۶.
سبحانی ، جعفر ، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی،قم، موسسه امام صادق(ع)،چاپ اول،۱۳۸۰. – ۱۱
۱۲-شبلی نعمانی ، محمد، تاریخ کلام ، ترجمه محمدتقی فخرداعی گیلانی،تهران،اساطیر،چاپ اول،۱۳۸۶ .
شوکانی ، محمدبن علی ،البدر الطالع،بیروت، دارالمعرفه،بی تا. – ۱۳
طاهری ، حسن ، فصلنامه فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی نشریه دانشجویی ،قم، پویا، ش۷ . – ۱۴
طاهری خرم آبادی ، سید حسن:پاسخ به شبهات وهابیت، قم،دفترانتشارات اسلامی ،چاپ دوم ۱۳۸۶. -۱۵
۱۶-،طبسی ،نجم الدین ، رویکرد عقلانی بر باورهای وهابیت ، قم،امیرالعلم،چاپ اول۱۳۸۴.
ع،احمد، وهابیت ایده استعمار،تهران، بی نا،۱۴۱۰ه.ق. -۱۷
فقیهی ، علی اصغر ، وهابیان ،تهران، اسماعیلیان، چاپ دوم،۱۳۶۴. -۱۸
۱۹-قزوینی ، سیدمحمد حسن ، فرقه وهابی،ترجمه علی دوانی،تهران، رهنمون،چاپ اول،۱۳۸۲
مسترهمفر،خاطرات مسترهمفر،ترجمه علی کاظمی ،قم،اخلاق، چاپ سوم،۱۳۸۵. -۲۰
۲۱- مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه ،تهران،دارالکتب الاسلامیه.
۲۲- واحد تدوین کتب درسی ، شناخت مذاهب اسلامی، قم،سازمان حوزه ها ومدارس علمیه خارج از کشور، چاپ اول،۱۳۸۰ .
وحیدی ،س،م، نگرش بر وهابیت ،بی جا، مکتب اهلبیت،چاپاول،۱۳۷۳ -۲۳
منبع: راسخون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا