دست از ادعای خدایی در روپوش‌های سفید بردارید!

دست از ادعاي خدايي در روپوش‌هاي سفيد برداريد!

باید به دانشمندان متذکر شد که دست از ادعای خدایی در روپوش‌های سفید خود بردارند و اجازه مشارکت به سایرین در امور علمی را بدهند و تصمیم‌گیری را تنها در حیطه وظایف کمیته‌های اخلاق حرفه‌ای و فیلسوفان ندانند.

تحقیقات علمی و آزمایشگاهی جایگاه مهمی در جوامع پیدا کرده‌اند. اما واقعیت این است که بسیاری از این تحقیقات به بیراهه رفته‌اند و از اصل غافل شده‌اند. در این میان بسیاری از متفکران این موضوع را درک کرده و محدودیت‌های اخلاقی و ایدئولوژیکی علم را متذکر شده‌اند. استیون رز استاد دانشگاه در مقاله ای با عنوان” The Limits to Science” به بررسی این موضوع می پردازد و بیان می کند که یکی از محدودیت های اصلی علم مدرن و تجربی غربی ذهن تقلیل‌گرا و جبرگرای آن است.
این ذهن تقلیل‌گرا با فروکاستن همه چیز در عالم به مولکول‌ها و ساختار اتم‌ها تنها نگاه ماتریالیستی پیداکرده و از درک تفاوت امور ساده‌ای همچون مغز و ذهن غافل مانده است. ذهن تقلیل‌گرای غربی با ساده‌سازی همه چیز از درک امور پیچیده باز می‌مانند. علاوه بر این باید متوجه محدودیت‌های اخلاقی جدید علمی نیز شد.
در این معنا علم منحرف شده و در آزمایش‌های هسته ای و اهداف نظامی و… خلاصه شده؛ درضمن این موضوع را نیز باید در نظر داشت که با پررنگ کردن مسائل اخلاقی هم چون رنج و درد حیوانات از رنج و درد انسانی غافل نشد. در علم کنونی غربی نجات جان نهنگی یا گونه ای نادر بسیار مهم قلمداد می شود و صدها تن برای نجات نهنگی گیر کرده در گل و لای بسیج می شوند، اما از این موضوع غافلند که جان صدها و یا شاید هزاران انسان در گوشه‌ای از زمین با سلاح‌های مجهز ساخته شده توسط دانشمندان تهدید می شود.
راه حل را نباید در گوشه عزلت و راهکارهای اخلاقی فردگرایانه دانشمندان جست بلکه دانشمندان باید بسیج شوند و همگان علیه سو استفاده نظامی از علم قد علم کنند. در ادامه ترجمه این مقاله به تفصیل می آید.
 

محدودیت های ایدئولوژیکی علم

بیایید محدودیت‌های ایدئولوژیکی علم را برشماریم. نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که ما علمی را که برای آن هزینه می کنیم لزوما به دست نمی آوریم. در سطحی عمیق تر، آن علمی که بر آن تمرکز می کنیم و پژوهش انجام می دهیم، پرسش هایی که در نظر دانشمندان در هر زمان مهم و ارزشمند محسوب می شوند؛ همه اینها در واقع، به طور عمیق توسط زمینه تاریخی و اجتماعی که در آن فرضیه های مان را تشریح می کنیم و تجربیاتمان را تحقق می بخشیم، شکل می گیرد. اجازه بدهید این موضوع را در سه سطح توضیح دهیم:اولا، ما فقط سوالاتی را می پرسیم که امکان تنظیم و چارچوب بندی آن را داشته باشیم.دوم، همه حقایق علمی ارزش برابر ندارند. به معنای دقیق اصطلاح سوالات بی نهایتی وجود دارد که در مورد جهان مادی می توان پرسید؛ هرکدام از اینها در همه موارد و  به شدت به شرایط تاریخی بستگی دارد.
 

ذهن تقلیل گرای غربی

سوم، و در سطحی عمیق‌تر از هر یک از دو مورد قبلی، مسئله تقلیل گرایی و گزینه‌های آن است. حالت ذهنی که دوره پیدایش علم را از ذهن های قرن هفدهم متمایز کرده است؛ ذهن تقلیل گراست. تقلیل گرایی معتقد است که برای فهم جهان نیاز به تجزیه آن به اجزای آن دارد و این اجزا به نوعی از کل مجموعه ای که آن را تشکیل می‌دهند؛ اساسی ترند.
 

تقلیل گرایی متعهد به این ادعا است که این روش علمی و در نهایت شناخت قوانین حرکت ذرات، ما را قادر می سازد تا از ظهور سرمایه داری و …. لذت ببریم.

برای درک جوامع، افراد را مطالعه می کنید؛ برای درک افراد؛ اعضای بدن آنها را مطالعه می کنید، برای  درک اندام ها، سلول های آنها؛ برای درک سلول ها مولکول های آنها و برای درک مولکول ها، اتم های آنها و در نهایت  به سمت پایین ترین ذرات فیزیکی بنیادی حرکت می کنیم. تقلیل گرایی متعهد به این ادعا است که این روش علمی و در نهایت شناخت قوانین حرکت ذرات، ما را قادر می سازد تا از ظهور سرمایه داری و …. لذت ببریم.
اشتباهات و استدلال های غلط تقلیل گرایی را باید مدنظر داشت. به عنوان مثال نمی توان یک قطعه موسیقی را با تجزیه و و تحلیل نوار کاست به اجزا شیمیایی و مغناطیسی آن درک کرد. هرچند تقلیل گرایی در طول زمان ریشه یافته است. در همین زمینه ریچارد داوکینز خود را مقید میداند که چشمه‌های انگیزه انسانی باید از طریق تجزیه و تحلیل DNA تفسیر شود.
هرچند که تقلیل گرایی در علم ریشه دوانده اما به مرور زمان به مانعی برای پیشرفت علم تبدیل شد. درواقع تفسیر جهان براساس ساختار مولکولی به عنوان راهی برای شناخت جهان و کسب دانش حقیقی تعریف شد. که امر نادرست و عملا بیراهه است.
تا زمانی که علم – در سوالاتی که می پرسد و پاسخ هایی که می پذیرد –تقلیل گرا و جبرگراست، درک پدیده‌های پیچیده ناامیدکننده و بی‌نتیجه است. در این معنا علم تقلیل گرا، شناخت عملکرد مغز را نمی تواند بهبود و توسعه بخشد و معمای روابط بین سطوح مختلف پدیده هم چون مغز-ذهن را نمی تواند؛ حل کند. در واقع علم غربی برای فهم چنین مواردی تنها در اصطلاحات دکارتی و ماتریالیستی خلاصه می شود و عملا توان فهم و درک چنین مواردی را ندارد.
 

هرچند که تقلیل گرایی در علم ریشه دوانده اما به مرور زمان به مانعی برای پیشرفت علم تبدیل شد.

تقلیل‌گرایی با چه چیزهایی کنار نمی‌آید؟

تقلیل گرایی نمی تواند با  سیستمهای باز و پیچیده دارای همبستگی بالا در محیط زیست یا با ادغام درک علمی از لحظه منجمد و بی حرکت کنونی با درک پویایی که حال حاضر تنها بخشی از یک جریان تاریخی است، یعنی توسعه فرد یا تکامل گونه ها کنار بیاید.
 

تقلیل‌گرایی و ساده سازی مبتذل

با شکست در فهم پیچیدگی سیستم ها، تقلیل گرایی به ساده‌سازی مبتذلی متوسل می شود که در شرایط کنونی اجتماعی غالب به دفاع از وضعیت موجود در قالب جبرگرایی بیولوژیکی اقدام می کند. جبرگرایی که به صورتی مبتذل و عوام گونه ادعا می کند نظم اجتماعی فعلی با تمام نابرابری ها در وضعیت، ثروت و قدرت، بین افراد، طبقات، جنس ها و نژادها، “به صورت اجتناب ناپذیری” توسط ژن های ما “تعیین می شود”.
 

محدودیت های اخلاقی علم

علم از محدودیت دیگری هم رنج می برد. محدودیتی که تا به این جای متن به آن اشاره‌ای نکردیم و آن اصلی اخلاقی است. مسائل اخلاقی در علم در سال‌های اخیر مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند. این مسائل به چند صورت مطرح می شوند: از یک طرف، برخی ادعا می کنند نوع خاصی از دانش برای وضعیت بشری بشری بسیار خطرناک است و بنابراین برخی از آزمایشات نباید انجام شود. به عنوان مثال، قدرت هسته ای.از سوی دیگر استدلال می شود که انجام نوع خاصی از آزمایشات، به عنوان مثال کسانی که با آزمایش های خود باعث درد و رنج حیوانات یا انسان می شوند، مغایر با اصول اخلاقی مطلق هستند و نباید انجام شوند. همه این ملاحظات ممکن است به عنوان محدود کننده علم محسوب شوند.
 

اگر ما می خواهیم بچه ها را نجات دهیم، باید به دنبال اعمال بهبود اجتماعی، اقتصادی و مراقبت های بهداشتی شناخته شده در مناطق جغرافیایی و طبقات محروم باشیم.

با توجه به آنچه تا به اینجا مطرح کردیم؛ مشخص می شود که رویکرد پیچیده‌تری باید به مسائل اخلاقی و نه فقط دیدگاه ماتریالیستی و مادی گرایانه داشت و برای ایدئولوژی‌ها و اندیشه ها برتری قائل شد. به عنوان مثال، توجه زیادی به اخلاق لقاح آزمایشگاهی شده است.- آیا ما باید یا نباید دست به لقاح آزمایشگاهی بزنیم؟ -می توان گفت این سوال اشتباه مطرح شده است؛ در عوض، باید سوال پیشینی و مقدم تری را پرسید که روش‌های لقاح آزمایشگاهی چطور احتمالا طراحی شده‌اند تا به این سوالات پاسخ دهند: چگونه می توان تعداد نوزادان سالم را افزایش داد؟ وقتی این سوال مطرح شود در جواب هم باید موانع زنده ماندن نوزادان سالم را مطرح کرد. هم چون:اگر یک نوزاد در خانواده ای فقیر و کارگر متولد شود احتمال کمتری برای بقا نسبت به نوزادی دارد که در خانواده ای ثروتمند متولد شده باشد. بنابراین، اگر ما می خواهیم بچه ها را نجات دهیم، باید به دنبال اعمال بهبود اجتماعی، اقتصادی و مراقبت های بهداشتی شناخته شده در مناطق جغرافیایی و طبقات محروم باشیم.
لقاح آزمایشگاهی یک روش است که مربوط به تعداد کمی از مادران نسبتا خاص و ممتاز اقتصادی  است. باید براساس اولویت ها عمل کنیم. اولویت‌ها به ما می گویند نباید از این مجموعه تکنیک های جدید هیجان زده شویم تا زمانی که به این مسئله پاسخ دهیم که چگونه می توان جان نوزادانی را که به خاطر عدم استفاده از اقدامات پیشگیرانه و مراقبت های بهداشتی بسیار ساده می میرند، نجات داد.
 

غرب را از تحقیقات نظامی با اهداف نظامی رها کنید

جامعه غربی را باید از تحقیقات نظامی با اهداف نظامی رهایی بخشید. برای پیگیری و دست یابی به اهداف نظامی، تحقیقات علمی هم باید هم سو با اهداف نظامی و در جهت آنها حرکت کنند. در نتیجه باید دانشمندان را به سمت اتخاذ تصمیمات سیاسی و اقتصادی سوق داد تا از تحقیقات آنها سواستفاده نشود. درواقع در یک جامعه نظامی، هر چیزی می تواند به طور بالقوه برای اهداف نظامی قابل استفاده باشد. اگر دانشمندان تحقیقات جنگی را نمی خواهند، تصمیمات اخلاقی فردی کافی نیست. باید دانشمندان متحد شوند و تصمیمات سیاسی و اقتصادی بگیرند و در سطح فردی خود باقی نمانند.
 

اگر دانشمندان تحقیقات جنگی را نمی خواهند، تصمیمات اخلاقی فردی کافی نیست. باید دانشمندان متحد شوند و تصمیمات سیاسی و اقتصادی بگیرند و در سطح فردی خود باقی نمانند.

باید نگران حیوانات و محیط زیست بود اما این به معنای آن نیست که اهمیت جامعه وانسان ها را نادیده بگیریم. در این معنا باید برای رنج و درد و سلامت انسانها اولویت قائل بود. در این صورت نجات جان انسانها از نجات جان نهنگ ها مهم تر است. اما به عنوان مثال بخش بزرگی از آزمایشات حیوانی که در بریتانیا انجام می شود برای اهداف تجاری نسبتا بی اهمیت است : به عنوان مثال، دائما به دنبال ساخت داروهای جدیدی هستیم درحالی که در همان زمینه های داروهای کافی و یا حتی بیش از حد زیادی وجود دارد، در صورتی که نیازی به ان داروهای جادویی نیست اما چیزی که بیشتر از همه به آن نیازمندیم و نبود ان مشهود است؛جامعه مولد و سالم است. به یاد داشته باشید که به طور متوسط یک مقاله علمی، تنها توسط یک یا دو نفر دیگر به جز سردبیر مجله و داوران، خوانده می شود. درنتیجه باید تجدیدنظر کنیم که آیا اصلا تحقیقات علمی و آزمایشگاهی ما ارزش دارند یا نه؟ آیا هم چنان باید برای انجام ان تحقیقات تلاش کرد یا نه!
البته نکته ای دیگر نیز وجود دارد که باید به آن توجه کرد. هر سوالی ارزش پرداختن ندارد. چراکه فهم بسیاری از سوالات ارزش افزوده ای برای ما ندارند و تنها اتلاف وقت محسوب می شوند. این مسئله جدای از پرسش های غلط و بی معنی هستند که برخی افراد مطرح می کنند و زمان و سرمایه بسیاری را به هدر می دهند.
 

دانشمندان دست از ادعای خدایی بردارند!

در آخرین تحلیل، باید به دانشمندان متذکر شد که دست از ادعای خدایی در روپوش های سفید خود بردارند و اجازه مشارکت به سایرین در امور علمی را بدهند و تصمیم گیری را تنها در حیطه وظایف کمیته های اخلاق حرفه ای و فیلسوفان ندانند. تنها راه مقابله با چنین مسائلی از طریق مشارکت دموکراتیک در تصمیم گیری درمورد علم انجام می شود. اگر ما علم را به این ترتیب سازمان دهیم، نه تنها اولویت های جدید محدودیت های مختلفی را برای کار ما تعیین نمی کند، بلکه ممکن است دانشی جدید ایجاد کنیم کهکمتر تقلیل گرا و جامع تر و انسان گراتر باشد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا