بدون شک علت ورود مسلمین در مباحث قضا و قدر و جبر و اختیار، آیات قرآن کریم و کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.
مسأله سرنوشت و هم مسأله آزادی و اختیار بشر از مسائلی است که بالطبع مورد علاقه هر کسی است، و چون این مسأله مکرر در کتاب آسمانی مسلمین طرح و عنوان شده و آیاتی در کمال صراحت، سرنوشت را تأیید می کند و آیاتی دیگر به همین صراحت بشر را مختار و آزاد معرفی می کند، خواه ناخواه آنها را به فکر و اندیشه و بحث و گفتگو وادار می کرد.
مسئله قضا و قدر مسئله ای است که بیش از هزار سال است که حل شده که با آزادی بشر کوچکترین منافاتی ندارد، بلکه تنها با فرض خدا و قضا و قدر است که می توان دم از آزادی انسان زد. انسان به دلیل اینکه نفخه ای است الهی می تواند از جبر طبیعت آزاد باشد و گرنه اگر انسان همین اندام است و اراده انسان قهرا زاییده همین حرکات اتم ها و غیره است، انسان جز مجبور چیز دیگری نمی تواند باشد. اگر فقط طبیعت و ماده بود، آزادی برای انسان معنی نداشت و جز جبر ماده و طبیعت چیز دیگری نمی توانست در عالم باشد. اگر انسان، آزادی و اختیار نداشته باشد و در مقابل اراده الهی و یا عوامل طبیعی، دست بسته و مجبور باشد، دیگر تکلیف و پاداش و کیفر، مفهوم خود را از دست می دهد. البته معنای آزادی انسان این نیست که از قانون علیت آزاد است زیرا گذشته از آن که آزادی از قانون علیت محال است اینگونه آزادی نه تنها ارتباطی به نام آزادی انسان ندارد بلکه با اجبار او یکسان است زیرا چه فرق می کند که انسان از ناحیه عامل خاصی مجبور و مکروه باشد که بر خلاف میل و خواست کاری بکند یا اینکه خود عمل و کار از قانون علیت از او باشد و با هیچ علتی که یکی از علت ها نیز خود بشر است ارتباط و بستگی نداشته باشد و کار خود به خود واقع شود. آزادی انسان به این معناست که عمل او از خواست و رضایت کامل او و تصویب قوه تمیز او سرچشمه می گیرد و هیچ عاملی او را بر خلاف میل و رغبت و رضا و تشخیص او وادار نمی کند، نه قضا و قدر و نه عامل دیگر.
بشر مختار و آزاد آفریده شده است، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است. بشر در کارهای ارادی خود مانند یک سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تاثیر عامل جاذبه زمین خواه ناخواه به طرف زمین سقوط کند، و مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همینکه در شرایط معین رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی می کند، و همچنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راههایی می بیند و هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند، سایر راهها بر او بسته نیست، انتخاب یکی از آنها به نظر و فکر و اراده و مشیت شخصی او مربوط است. یعنی طرز فکر و انتخاب اوست که یک راه خاص را معین می کند. اینجاست که پای شخصیت و صفات اخلاقی و روحی و سوابق تربیتی و موروثی و میزان عقل و دور اندیشی بشر به میان می آید و معلوم می شود که آینده سعادتبخش یا شقاوت بار هر کسی تا چه اندازه مربوط است به شخصیت و صفات روحی و ملکات اخلاقی و قدرت عقلی و علمی او و بالاخره به راهی که برای خود انتخاب می کند. تفاوتی که میان بشر و آتش که می سوزاند و آب که غرق می کند و گیاه که می روید و حتی حیوان که راه می رود وجود دارد، این است که هیچ یک از آنها کار و خاصیت خود را از چند کار و چند خاصیت برای خود انتخاب نمی کنند، ولی انسان انتخاب می کند، او همیشه در برابر چند کار و چند راه قرار گرفته است و قطعیت یافتن یک راه و یک کار فقط به خواست شخصی او مرتبط است.
انسان در نظام هستی، دارای نوعی اختیار و آزادی است و امکاناتی در فعالیتهای خود دارد که آن امکانات برای موجودات دیگر حتی برای حیوانها نیست و چون نظام عینی از نظام علمی ریشه می گیرد و سرچشمه عالم کیانی عالم ربانی است، پس علم ازلی که به افعال و اعمال انسان تعلق گرفته است به معنی این است که او از ازل می داند که چه کسی به موجب اختیار و آزادی خود طاعت می کند و چه کسی معصیت. و آنچه آن علم ایجاب می کند و اقتضا دارد این است که آن که اطاعت می کند به اراده و اختیار خود اطاعت کند و آن که معصیت می کند به اراده و اختیار خود معصیت کند. این است معنی سخن کسانی که گفته اند: “انسان مختار بالاجبار است”، یعنی نمی تواند مختار نباشد. پس علم ازلی دخالتی ندارد در سلب آزادی و اختیار، آنکه در نظام علمی و نظام عینی مقرر است که مختار و آزاد باشد، دخالتی ندارد در سلب اختیار و آزادی انسان به اینکه او را به معصیت یا اطاعت وادار و مجبور کند.
آیا ممکن است که هم قضا و قدر الهی عام و کلی باشد و هم انسان نقش آزاد و مختار داشته باشد؟ جواب این است: بلی. هیچگونه منافات میان قضای عام الهی از یک طرف و اختیار و آزادی انسان از طرف دیگر نیست و البته آنچه ما گفته ایم چیزی نیست که اولین مرتبه ما گفته باشم، آنچه گفته ایم اقتباس از قرآن کریم است و قبل از ما دیگران اقتباس کرده اند، مخصوصا حکمای اسلامی در این باب بحث کرده اند. اما امروز که به جهان اروپا می نگریم می بینیم افرادی مانند ژان پل سارتر در شش و پنج این مسأله گرفتارند و چون در فلسفه خود به مسأله انتخاب و اختیار و آزادی تکیه کرده اند. خدا را نمی خواهند قبول کنند. ژان پل سارتر می گوید: ”چون به آزادی ایمان و اعتقاد دارم نمی توانم به خدا ایمان و اعتقاد داشته باشم، زیرا اگر خدا را بپذیرم ناچارم قضا و قدر را بپذیرم و اگر قضا و قدر را بپذیرم آزادی فرد را نمی توانم بپذیرم و چون نمی خواهم آزادی را نپذیرم و به آزادی علاقه و ایمان دارم پس به خدا ایمان ندارم. ”
از نظر اسلام، اعتقاد و ایمان به خدا مساوی است با اینکه انسان آزاد و مختار باشد. آزادی به معنای واقعی، گوهر انسان است. قرآن کریم خدا را بسیار بزرگ و اراده و مشیتش را عام معرفی می کند، ولی از آزادی نیز سخت دفاع می کند: «هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا * انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا * انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا؛ آیا بر انسان روزگاری گذشت که چیزی نبود که از آن یاد شود؟ ما او را از نطفه مخلوطی که دارای خلطها بود آفریدیم، خلطهایی که موجب استعدادهای گونه گون بود و او را در معرض آزمایش قرار می دهیم. پس ما او را بینا و شنوا قرار دادیم و راه به او نشان دادیم، و او خود مختار است که شکرگزار باشد یا کافر نعمت» ( انسان / ۱ تا ۳).
قرآن هیچ منافاتی میان قضای عام الهی و حریت و اختیار انسان نمی بیند. از نظر برهانی و فلسفی نیز در جای خود ثابت شده است که میان ایندو منافاتی نیست. اما این فیلسوفان قرن بیستم خیال کرده اند که تنها اگر خدا را نپذیرند آزادند، آن هم بدین معنی که در این صورت می توانند رابطه اراده خود را با گذشته و حاضر، یعنی با تاریخ و محیط، قطع کنند و با چنین اراده قطع شده از تاریخ و محیط، آینده را انتخاب کنند و بسازند، و حال آنکه مسأله جبر و اختیار به قبول و نفی خدا مربوط نیست. با قبول خدا می توان برای اراده انسان نقش فعال و آزاد قائل شد، همچنانکه با نفی خدا نیز طبق قانون علیت عامه می توان به فرضیه آزادی انسان ایراد گرفت، یعنی ریشه جبر و یا توهم جبر، اعتقاد به نظام قطعی علت و معلول است که هم الهی به آن معترف است و هم مادی. اگر منافاتی میان نظام قطعی علت و معلول و میان آزادی و اختیار انسان نیست همچنانکه واقعا هم نیست اعتقاد به خدا سبب نمی شود منکر آزادی بشویم. آزادی انسان در انتخاب شاهراه هدایت و حرکت به سوی خدا و پای بندی به پاکی و درستی و حقیقت و نیز آزادی، و در انتخاب نقطه مقابل این مسیر از نکاتی است که در جای جای قرآن به آن تصریح و اشاره شده است. دنیا خواهی و آخرت طلبی و تلاش برای دستیابی به هر کدام هر دو در حوزه اختیارات انسان و در قلمرو حق انتخاب او است و تنها خود او مسئول پیامدهای این انتخاب است. هیچ عذر و توجیهی برای بیراهه رفتن یا کج فهمی و کج اندیشی نیست. انسان به همان اندازه که در پیمودن مسیر غلط و ناشایست آزاد است و حق انتخاب دارد به همان اندازه آزاد است که مسیر خوبی و پاکی را برگزیند و در آن گام نهد و تا رسیدن به اوج خوبی ها و فضائل تلاش کند و آثار تلاش و جدیت خویش را شاهد باشد. تمام این آزادی هایی که قرآن برای انسان مطرح می کند همه نشانگر قدرت او در تعیین سرنوشت خویش است، سرنوشتی که می تواند با نعمت های الهی که در اختیار دارد بسیار خوب و باشکوه رقم بزند و تنها خود او مسئولیتش را بر عهده بگیرد و نیز می تواند با سوءاستفاده و تدبیر مواهب و نعمت های رنگارنگ الهی را تنها در راستای دستیابی به دنیایی فناپذیر و گذرا بکار بگیرد. سنت الهی اینگونه است که انسان را با اراده و اختیار آفریده است تا او بتواند هر کدام از دو گزینه را که خواست برگزیند و مسیر حرکت خویش را تعیین کند. دنیا طلبی منهای خدا رسیدن به دنیای خالی از یاد و نام خداست که به طور طبیعی پیامد این دنیاگرایی، محرومیت از نعمت های سرای جاوید و بهره مندی از لذت حضور در پیشگاه محبوب است و آخرت گرایی و تلاش برای رسیدن به آخرتی زیبا و باشکوه از دل سختی ها و فراز و نشیب های دنیا نیز پیامدی جز دیدار یار و حضور در حریم امن او ندارد.
در آیات بیشماری رابطه تنگاتنگ میان عملکرد انسان در دنیا در زمینه های مختلف و ظهور و بروز نتایج و آثار آن عملکرد در دنیا و آخرت مشاهده می شود این نیز بیانگر این حقیقت است که در نظام هستی تصمیم گیرنده و اقدام کننده مستقیم و تعیین کننده سرنوشت و مسیر و مقصد زندگی خود انسان است با اختیاری که از سوی ذات مقدس الهی به او واگذار شده است و تمام قوانین و نظامات جهان هستی نیز در تسخیر او است تا که چگونه از آنها استفاده کند. انسان می تواند کاری را که صد در صد با غریزه طبیعی و حیوانی اش موافق است و هیچ مانعی برای انجام آن نیست به حکم تشخیص و مصلحت اندیشی ترک کند و می تواند و قدرت دارد کاری را که صد در صد مخالف طبیعت اوست و هیچ گونه عامل اجبار کننده خارجی هم وجود ندارد به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد آن را انجام دهد. انسان مانند حیوان تحت تأثیر محرکات نفسانی و رغبت های درونی واقع می شود اما در مقابل آنها دست بسته و مجبور نیست. از یک نوع آزادی و حریتی برخوردار است یعنی اگر همه عواملی که برای یک حیوان در انجام عمل غریزی فراهم است و الزاما او را وادار به عمل و حرکت می کند برای انسان فراهم باشد، در این شرایط باز هم راه انجام دادن و انجام ندادن برای او از ناحیه عقل و اراده خودش باز است. انجام هر عملی در انسان مشروط است به اینکه قوه تمیز و تشخیص او همانند یک شورای عالی به تصویب برساند و قوه اراده او مانند یک قوه مجریه به کار بیفتد.
مختار بودن انسان یعنی همین که پس از آنکه همه شرایط طبیعی تحقق کار فراهم می شود باز در انتخاب انجام دادن و انجام ندادن آزاد است.
* * *
منبع :
انسان و سرنوشت ص ۵۸-۵۹ و ص ۱۲۴ تا ۱۳۰
فلسفه اخلاق، ص ۱۶۸
علل گرایش به مادیگری، ص۱۲۲-۱۱۹
عدل الهی مقدمه ص۱۵