بدون شک، از حماسی ترین و ماندنی ترین نقشهایی که در قیام جاودانه حضرت سیدالشهدا(ع) رقم زده شد، صحنه هایی بود که بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد، در این عرصه آفریدند.
تنها پناه مسلم(ع) در کوفه در بررسی قیام عاشورا به ترتیب تقدم زمانی، وقایع سخن را از داستان تلخ تنهایی ناگهانی مسلم بن عقیل(ع) در شهری که ساعتی قبل پر از یاران او بود آغاز میکنیم.
با ورود مسلم به کوفه با عنوان نماینده امام(ع)، بسیاری از مردم شهر با او بیعت کردند که برخی رقم را تا چهل هزار ذکر کرده اند.
اما آمدن ابن زیاد با آن شهرت ظلم و جنایت به کوفه بهعنوان والی، مسیر جریانات را بهکلی عوض کرد تا آنجا که تهدیدها و تطمیعها و دسیسه های او باعث شد که از چهار هزار نفری که به همراه مسلم قصر را محاصره کرده بودند تا نماز مغرب جز سی نفر باقی نماند و پس از نماز حتی یک نفر هم با او نبود.
هنگام نماز عشا منادیان ابن زیاد در شهر جار زدند که هر که برای نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر است و این شد که مسجدی که چهل هزار جمعیت را در خود جا میداد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابن زیاد برگزار شد.
در این موقعیت، در شهری که از بیم جان و هراس مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر ابن زیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر جهت میدهد، در میان مردان بیوفایی که ناگهان این طور مسلم(ع) را تنها میگذارند و از یاد میبرند تنها یک زن است که حرمت ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدّار نماینده امام خویش را در خانه پناه میدهد و این زن رشید مؤمن «طوعه» است.
«طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بن قیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است.
نکته قابل توجه اینکه «طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بنقیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است.
از سوی دیگر، فرزندش بلال که در همان زمان با او در آن خانه زندگی میکند از یاران ابن زیاد است اما این واقعیات هیچ کدام در قلب پاک او که مسیر هدایت ولایت را یافته است تأثیری نمیکند و او در آن شرایط بحرانی و حساس مسلم(ع) را به خانه میپذیرد و مخفی میکند.
هنگامی هم که پسرش بلال خیانت میکند و محل اختفای مسلم(ع) را به مأمورین نشان میدهد طوعه به حمایت از مسلم(ع) برمیخیزد. میرساند و سیرابش میکند. آیا ما شایستگی خدمت نداریم؟!
اگر باز با همان ترتیب وقایع زمانی با عاشورا جلو بیاییم، به مرحله آمادگی برای شرکت در واقعه جانسوز کربلا میرسیم.
در این مرحله است که زنانی که از شور عشق به ولایت و حقیقت لبریزند حماسه می آفرینند.
زنانی که باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگی و عواطف خانوادگیشان، خود و خانواده خود را از این معرکه خونین و مصیبتهایی که در پیش است جدا کنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در کنار امام(ع) میخوانند که خود نیز میمانند تا شاید تسلی بخش خاندان مصیبت دیده امام(ع) باشند.
هنگامی که امام حسین(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر که عیالش همراه او است همین امشب او را به مأمن امنی برساند که فردا من کشته خواهم شد و عیالات من به اسیری میروند.
پس از این صحبتهای امام(ع) بود که علی بن مظهر(ع) یکی از اصحاب امام(ع) به خیمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو کند. اما همسرش از شنیدن سخنان امام گریست و گفت: ای علی! در باره من انصاف نداری. تو خود میخواهی داخل بهشت شوی و من بروم.
علی به خدمت امام(ع) برگشت و گفت که همسرم حاضر نیست که من او را به مأمن امنی برسانم.
هنوز امام(ع) جوابی نگفته بودند که صدای آن زن بلند شد که: یا بن الزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمه بناتک و اخواتک؟(۳) ای فرزند زهرا(س)، آیا ما قابلیت این را که به دخترانت و خواهران خدمت کنیم را نداریم؟
این جمله مخلصانه و صادقانه این زن بود که سبب شد تا حضرت اجازه دهند زنانی که خودشان میخواهند، بمانند و در غم خاندانشان شریک باشند.
«قمر»، خورشیدی که درخشید از زنان دیگری که در این راستا میتوان از آنان نام برد، همسر عبدالله بن عمیر کلبی و همسر زبیر هستند.
هنگامی که عبدالله بن عمیر کلبی تصمیم خود را بر پیوستن به امام(ع) با همسرش قمر در میان گذاشت همسرش گفت: چه فکر خوبی کردی. خدا ترا هدایت کند، مرا هم همراه خویش ببر.
و آنگاه هر دو از کوفه بهسوی کربلا رهسپار شدند.
فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
در روز عاشورا، وقتی شمر بن ذیالجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله کرد عبدالله به دفاع از سپاه پرداخت و ۱۹ سوار و دوازده پیاده را کشت.
ولی در همین هنگام فردی از لشگر دشمن به او حمله کرد و دست راست او را قطع کرد و دیگری پایش را.
قمر همسر او که از دور صحنه را تماشا میکرد عمود خیمه را کنده و همین طور که این جملات را به عبدالله میگفت به لشگر دشمن حمله کرد:
فداک ابی و امّی قاتل دون الطیّبین ذریه محمد: پدر و مادرم به فدایت، در راه خاندان پاک پیامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبدالله به او امر کرد که بازگردد. قمر گفت: رهایت نمیکنم تا من نیز کشته شوم.
آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
«جزیتم من اهلبیت خیرا؛ ارجعی رحمک اللّه الی النساء فاجلسنی معهن» خداوند به شما جزای خیر بدهد.
خداوند تو را رحمت کند بهسوی زنان بازگرد و با آنان باش.
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبدالله را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و درحالیکه خونها را از چهره اش پاک میکرد گفت:
«هنیئا لک الجنه. اسئل اللّه الذی رزقک الجنه ان یصحبنی معک» بهشت بر تو گوارا باد.
از خداوند میخواهم تا مرا با تو در بهشت همنشین گرداند.
شمر که شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد که سرش را با عمود بکوب و بدین گونه بود که آن زن مجاهد در بالین همسر به شهادت رسید و در بهشت به او پیوست.
مادر بی آنکه به عاطفه مادریاش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابنبنت رسولالله»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسی.
مادرم مرا فرستاده است نمونه دیگر از این گروه، همسر مسلم بن عوسجه میباشد.
مسلم، از بهترین شیعیان کوفه بود و نقش فعّالی در تهییج اهل کوفه برای یاری امام(ع) و مسلم بن عقیل(ع) ایفا نمود.
با شنیدن خبر نزدیک شدن کاروان امام(ع) به کوفه، باوجود مأمورین فراوانی که ابن زیاد برای کنترل راههای کوفه گمارده بود تا مانع پیوستن افراد به امام(ع) شود مسلم(ع) فوراً از کوفه خارج شده و بهسوی آن حضرت میشتابد.
همسرش نیز درنگ را جایز ندانسته و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام(ع) و خاندانشان میپیوندد.
این بانوی بزرگوار، پس از آنکه ناظر شهادت دردناک همسرش میشود شهادت یک عزیز را در راه مولا باز هم ناچیز میداند و چون خود نمیتواند جان نثار ولی خدا کند فرزندش را به مسلخ عشق میفرستد.
او میداند که برای مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خویش است.
او میداند که در این راه هر چه بیشتر از علقه های خویش بگذرد رسم ولایت را بهتر بهجا آورده است.
لذا، رو به فرزند خود خلف میکند و میگوید:
«یا بنیّ! اختر نصره ابنبنت النبی(ص) علی سلامه نفسک و ان اخترت سلامتک لن ارضی عنک».
فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد میگیرد آن حضرت میفرمایند: اگر به جنگ با دشمن روی و کشته شوی مادرت در بیابانها تنها و غریب میماند.
خلف پاسخ میدهد که: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است.
آن گاه حضرت اجازه میفرمایند.
حماسه این مادر در همین جا تمام نمیشود بلکه برای آنکه مبادا سختی جنگ روحیه فرزند را تضعیف کند پشت سر او که رو به میدان حرکت میکند فریاد میزند:
فرزندم! بشارت باد تو را به آب گوارای کوثر که بهزودی خواهی نوشید.
خلف، پس از کشتن چندین تن به شهادت میرسد.
دشمن، سر او را جدا کرده و بهسوی مادر پرتاب میکند و مادر با روحی بزرگ که پیداست از چشمه ولایت جرعه نوشیده است رو به سر جداشده میکند و میگوید: چه نیکو عمل کردیای مایه خرمی دل و ای روشنی دیدگان من!
شریک رنج اهلبیت(ع) یکی از زنان دیگری که در قیام امام حسین(ع) به پشتیبانی مولا و خاندان او میشتابد تا شریک رنج اهلبیت حضرت باشد، کبشه است.
کبشه، مادر سلیمان، نماینده امام حسین(ع) در بصره بود که مأموریت داشت تا پیام آن حضرت را به ۷ تن از بزرگان شیعه در بصره برساند.
ولی ابن زیاد به نحوی او را پیدا میکند و کشته و به دار میآویزد.
مادر سلیمان، علیرغم داغ تازهای که بر دلش دارد خود را به کربلا میرساند و پس از عاشورا در زمره اسراء، همسفر خاندان امامت میگردد.(۵)
مادرم، آیا راضی شدی؟
کربلا، تجلیگاه همه ایمانها و عشقها و خلوصهای نهفته است.
آنها که با امام آمده اند و با امام مانده اند زن و مردشان ایمان و صبر و خلوص مجسم اند.
آن که میتواند جان ببخشد می ماند که جانش را به معامله بگذارد.
آن که فرزند دارد فرزندش را و آن که هیچ میآید که تنها همراه اهل خیمه ها بر مصیبتها گریه کند و همدردشان باشد.
وقتی گروهی از اصحاب شهید شدند مادر وهب بن حباب رو به او کرد و گفت:
«قم یا بنیّ و انصر ابنبنت رسولالله»، فرزندم، برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری کن.
جواب فرزند چنین مادری واضح است که چه بود: مادرم، چنین خواهم کرد و در این راه کوتاهی نمینمایم.
آن گاه بهسوی میدان به راه افتاد. پس از مدتی جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آیا از من راضی شدی؟ و مادر بی آنکه به عاطفه مادریاش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابنبنت رسولالله»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسی.
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بن جناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها ۱۱ سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام میکند.
همسر وهب که سخت به او علاقهمند بود تاب نیاورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنکه مبادا کلام زن اراده فرزندش را سست نماید گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بین یدی ابنبنت رسولالله لیکون غدا شفیعک عند ربک»
فرزندم به شکوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمایت از امام، جان خود را فدا کن تا فردای قیامت نزد پروردگارت شفیع تو گردد.
فریاد مادر، آخرین علقه های دنیوی را از دل فرزند قطع میکند و او باز میگردد و آن قدر میجنگد تا دشمن دو دستش را قطع میکند.
اینجاست که همسرش نیز نام خود را جزو حماسهسازان عاشورا ثبت میکند و عاطفه همسری خود را در پیشگاه عشق به ولایت قربانی مینماید و فریاد میزند:
«فداک ابی و امی قاتل دون الطیبین حرم رسولالله»، وهب، پدر و مادرم فدایت باد.
برای حمایت از پاکان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او میگوید که به خیمه ها باز گردد ولی او پاسخ میدهد که باز نمیگردم تا در کنار تو، من هم کشته شوم. امام که صحنه را چنین میبینند میفرمایند:
«جزیتم من اهلبیت خیرا ارجعی الی النساء رحمک الله».
خداوند، به شما پاداش نیکو بدهد. رحمت خدا بر تو باد بهسوی زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمایش حضرت بازمیگردد و وهب کشته میشود.
مادر وهب که شهادت فرزند را از دور نظاره گر است عمود خیمه را کنده و بهسوی دشمن حمله میکند.
امام بار دیگر او را نیز بهپیش باقی زنان بازمیگردانند.
سر فرزند، بهسوی دشمن نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بن جناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها ۱۱ سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام میکند.
وقتی پس از شهادت او، دشمن سرش را بهسوی مادر پرتاب میکند بحریه این سر بریده خون آلود را به سینه می چسباند و بی هیچ شکوه و ناله و شیونی که سزاوار آن لحظه است تنها میگوید: آفرین بر تو پسرم! ای شادی قلبم و ای نور دیدگانم! بعد، آن چنان این سر را به فشار بهسوی سینه مردی از سپاه دشمن پرتاب میکند که او در دم میمیرد.
آن گاه باز از پای ننشسته عمود خیمه را میکند و در حالی که این رجز را میخواند بهسوی دشمن حمله میبرد: «انّی عَجُوز سیّدی ضعیفه»
خاوَیهٌ بالیهٌ نَحیْفه
اَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَهٍ عَنیفه
دوُنَ بَنیِ الْفاطِمَهِ الشّریفه
من زنی، ضعیف و لاغر و ناتوانم که در حمایت از فرزند فاطمه با شما میجنگم.
بعد همین طور با رجزخوانی با همان عمود خیمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانید.
تا اینکه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خیمه ها را دادند.
توجه به بیتهایی که این زن هنگام مبارزه میخواند خود بهترین گواه عظمت او است.
او که همسر عزیز خویش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعیلش را تا مذبح بدرقه میکند تا قربانی امام کند و بعد در این ابیاتی که پس از شهادت دو فرزندش میخواند، حتی نامی از قربانیان به زبان نمی آورد. بلکه با خلوصی که تنها میتواند نتیجه علقه کامل به ولایت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جاری است.
حرفی از انتقام خون عزیزانش در این شعر نیست. آنچه هست حمایت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه دیگری از این مادران مخلص، حُسنیه از کنیزان امام حسین(ع) است که شاهد شهادت فرزندش، منسجح در کربلا است.
آشیانه عصمت بعد از این نام و یاد کوتاهی که از زنان و مادران اصحاب امام در کربلا آوردیم به صاحبان اصلی عزا، به داغدارترین گروه که خود اهل بیت و خاندان بنی هاشم باشند میرسیم.
خاندانی که در قربانی کردن عزیزان در راه امام نیز گوی سبقت را از دیگران ربودند.
امام رضا(ع) فرمودند:
«ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین بنعلی بنابیطالب فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتل اکنون زینب(س) با کولهباری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیامرسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسؤولیتی بر عهده دارند.
معه من اهلبیته ثمانیه عشر رجلا ما لهم فی الارض شبیهون».
اگر برای کسی گریه میکنی برای حسین بنعلی(ع) گریه کن.
چرا که او را همانند گوسفندی که سر میبرند کشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را که در زمین احدی در شرافت شبیه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است که افراد هر چه وارسته تر و بزرگوارترند مطمئنا علقه ها و علاقه های خانواده به آنان قویتر است و رنج شهادت آنان، عظیمتر.
صبر، بر شهادت جوان محبوبی چون علی اکبر(ع) که کوه طاقت حسین(ع) را فرو میریزد و حتی او را به ناله وامیدارد که گوید: بعد از تو خاک بر سر دنیا، صبر معمولی بر کشته شدن یک عزیز نیست.
صبر بر شهادت عزیزترین عزیزان است و به همان نسبت سنگینتر و دشوارتر.
آنچه عمه ها و خواهران او در خیمه ها باید تحمل کنند یک مصیبت معمولی نیست.
مصیبتی است که حسین(ع) یعنی آن صبر مجسم را از حال برده است:
غریبان را دل از بهر تو خون است دل خویشان نمیدانم که چون است
چرا که او کسی است که امام میگوید: «هر گاه دلتنگ وجود پیامبر(ص) میگشتیم به چهره او مینگریستیم.»
سکینه، دختر امام حسین(ع) شاهد شهادت همسر عقد کردهاش عبدالله بن حسن و نیز شهادت پدر و دو برادر و شش عمو و سه عموزاده میباشد. سکینه، آن کسی است که امام حسین(ع) در وصف او میفرمایند:
«سکینه مستغرقه فی اللّه» فاطمه بنتالحسن نیز نظارهگر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بیماری شدید همسر خویش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شدید و گرسنگی و آزار فرزند کوچکش امام باقر(ع) میباشد.
فاطمه بنتالحسن در فضیلت بهگونهای است که امام صادق(ع) در وصف او میفرمایند:
«کانت صدیقه لم تدرک فی آل الحسن امرأه مثلها»: او زن صدیقه ای بود که در خاندان امام حسن زنی چون او یافت نمیشد.
ام کلثوم، دختر حضرت علی و فاطمه(سلامالله علیها) زن دیگری است که ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده میباشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسیار باشکوه است ولی تحمل آزار وحشیانه دشمن در اسارت و شکوه اعتراض این خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشی مرگبار امت، خود حماسهای دیگر است که بدان خواهیم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامی از اسماء و امالبنین در این میان برده نشود.
آنان هر چند در کربلا حضور نداشتند، ولی حمایت باشکوه آنان از قیام امام(ع) خود عظمتی دارد.
اسماء دختر عقیل، در ماجرای قیام امام حسین(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبدالله و سه برادرزاده اش (محمد و عبدالله فرزندان مسلم بن عقیل و محمد فرزند ابی اسعد بن عقیل) به شهادت میرسند و او مقاوم و نستوه اشعاری سروده با کلام حماسی خود بیدارگر امت میگردد. ام البنین زنی است که شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همین جهت حضرت علی(ع) زمانی که قصد ازدواج با شیرزنی دارند تا بتواند در ایفای نقش مادری خود، مردانی شجاع بپرورد، با او ازدواج مینمایند.
خداوند به او چهار فرزند عطا می نماید که هنگام حرکت امام حسین(ع) بهسوی کوفه، هر چهار پسر خود را برای حمایت از آن حضرت به همراه ایشان میفرستد.
این چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمایت از امام(ع) به شهادت میرسند و در یک بعدازظهر، امالبنین لایق مقام پرافتخار مادر چهار شهید میگردد.
در عظمت ولایتمداری او همین بس که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند بدن تأخیر میپرسد:
برایم بگویید که امام و مولایم حسین چگونه است و وقتی که از شهادت امام حسین(ع) باخبر میگردد ضجّه میزند که:
اولادی و من تحت الخضراء کلّهم فداء لابی عبدالله الحسین(ع) فرزندان من و همه آدمیان، قربان امام(ع) باد.(۶)
در نهایت در وصف زینب کبرا هر چه گفته شود ناچیز است.
او که کوچکترین مصیبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد میباشد.
شهادت هفت برادر که جانسوزترین آن، شهادت امام حسین(ع) میباشد و نیز شهادت پنج برادرزاده که سختترین آن، شهادت علی اکبر(ع) بوده فقط بخشی از مصائب عظیم وارد بر این شیرزن میباشد.
زینب(س) که تمام زندگیاش تکرار رؤیت شهادت است از طفولیت با مشاهده شهادت مادر با این فرهنگ آشنا گردیده، چندی نمیگذرد محاسن غرقه به خون پدر یاد شهادت را در ذهن او بیدار میسازد.
با گذر چند سال پارههای جگر بیرون ریخته از دهان برادر، مظلومیت این خاندان را دوباره عیان میسازد و اکنون زینب(س) با کوله باری از رنج شهادت عزیزان، مسئولیت عظیم پیامرسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد.
چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسئولیتی بر عهده دارند.
لذا، به میزانی که یاد عاشورا در دل مردم زنده گردید رشید مردانی چون اصحاب امام حسین(ع) و شیرزنانی چون خاندان آن حضرت بیشتر جلوه نمودند.
بهترین تجلیگاه چنین امری را در جریان انقلاب اسلامی ایران یافتیم.
آنجا که ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگونی طاغوت ۲۵۰۰ ساله را یافتند.
امام خمینی در کلام منور خویش این تلاش را پاس داشته میفرماید: بانوان ایران در این نهضت پیشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(۷)
و نیز با توجه به نقش زنان در پیروزی بر جهان کفر در جنگ تحمیلی هشت ساله فرمودند: بهتمامی خواهران و برادرانی که در محیط جنگ به زندگی دلاورانه خود ادامه میدهید و از کشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسی ندارید و با چنگ و دندان از میهن عزیزتان برای رضای خدا دفاع میکنید و موجب دلگرمی رزمندگان اسلام میشوید و همه چیز خود را در طبق اخلاص قرار داده اید و با فداکاریهای مکرر، صحنه های شجاعت و شهامت را در تاریخ سراسر مبارزات بیامانتان ثبت نموده و می نمایید و با درس فداکاری و رشادت به مستضعفین جهان میآموزید که وعده خدا بر حکومت پابرهنگان جهان حق است، به شما که با مبارزات خویش روی ابرقدرتها را سیاه کردید درود میفرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.