باظهور انقلاب صنعتی به دلیل فقدان نیروی انسانی موردنیاز به تولید، صاحبان صنایع به سراغ نیروی عظیم تولیدی جامعه آمدند و از زنان به عنوان نیروی کار در صنایع بهره بردند. به ویژه در جامعه شهری بسیاری از کشورها گرایش زنان به اشتغال و دسترسی آنان به سازمانهای آموزشی و فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی چهره جهان را تغییر داد. در کشور ما نیز برای دستیابی به دستاوردهای دنیای امروز دگرگونیهایی در گستره تحولات اجتماعی رخ نمود که بازتاب عمیق آن نقش برجسته حرکت زنان در دنیای اشتغال بود. قطعاً این پدیده، یعنی ورود زنان به بازار اشتغال و دستیابی آنان به منابع اقتصادی ناشی از کار درخارج از خانه و تسخیر فضاهای تازه اجتماعی توسط آنان از یک سو شکل سنتی خانواده را تغییر داد و از سوی دیگر در زندگی و نگرش خود زنان تحولی نو به وجود آورد.
امروزه اثرات این تغییر و تحولات مورد توجه محافل و سازمانهای جهانی قرار گرفته است و گزارشهایی نیز از طرف سازمان ملل منتشر شده که ضمن آوردن آمار و ارقام، وقایع زندگی زنان را در محیطهای شغلی و مشکلات و صدمات ناشی از کار را بیان میداد و نشان میدهد که زندگی زنان در حالی که به لحاظ درآمد وضع بهتری یافته، لکن از نظر جسمی و روانی باتوجه به شرایط و نوع کار در محیطهای شغلی گاه وضعیت غیرقابل تحملی را به وجود آورده است.
لذا همواره این سؤال مطرح میشود: در چنین شرایطی که زنان ناچاراً دو شغل تمام وقت را برعهده گیرند، یکی شغل بی مزد خانگی و یکی شغل بیرون از خانه با همه پیچیدگیها و نتایج مثبت و منفی آن چگونه میتوانند میان این دو قطب انسانی و نیز تعدد نقشهای متنوع اجتماعی که ضرورتاً بردوش دارند تعادلی مطلوب و ارزشمند به وجود آورند؟
مشارکت زنان و فصل حضور تازه آنان در عرضه تحولات اجتماعی و تاریخی همواره در توسعه و پیشرفت جوامع بشری مطرح بوده است، زنان به عنوان بخشی از نوع بشر که مسؤولیت رفاه بشری را در تمام طول تاریخ برعهده داشتهاند همواره در برنامههای توسعه همه کشورها نقش فعال و اساسی داشتهاند، گرچه در بسیاری از دورههای تاریخی تعادل مطلوب و استفاده منصفانه از فرصتهای مشارکت و بروز خلاقیت و استعداد آنان برقرار نشده است. امروزه یکی از مهمترین شاخصهای توسعه و نوسازی ساختار اقتصاد ملی مشارکت زنان و نقش آنان در تحرکهای شغلی و اجتماعی از یک سو و از سوی دیگر پایبندی آنان در حفظ و حراست از کیان خانواده است. تغییر در نقش اجتماعی زنان و حق طلبی آنان در عرصه فعالیتهای شغلی و آموزشی و اجتماعی سبب گردید آنان به هویت تازهای دست یابند تا نه تنها نیمی از رسالت انسانیت را بردوش گیرند بلکه در مقابل همه انسانها احساس مسؤولیت نمایند.
بدیهی است هنگامی که زنان از پوسته محدود وظایف خانگی خود رها شدند در نگرش و عملکرد آنان نسبت به وظایف شغلی
و خانوادگی تغییراتی عمیق به وجود آمد که میتوان این تغییرات را تابعی از همان روابط کلی و مناسبت اجتماعی حاکم برجامعه دانست.
آثار اجتناب ناپذیر کار زنان بر روابط با همسران و فرزندان و آثاری که اشتغال زن بر سرنوشت خودش بر جای می گذاردپیچیدگی بیشتری مییابد به ویژه که زنان کوشیدند زندگی خانوادگی را براساس نوع شغل برنامه ریزی کنند. این پیچیدگی هنگامی انعکاس مییابد که زنان درصدد تعریف نقش خود برآمدند و در تأمین معاش و بروز خلاقیتها و تواناییهای آموزشی و شغلی با مردان به رقابت برخاستند و از جهتی نیز نمیتوانستند از روابط خانوادگی و وظایف عمدهای که در شبکه ارتباطی
خانواده و روابط با اعضای خانواده دارند غفلت ورزند.
بازتابی از این پیچیدگی نقش، که درمیدان آن اشتغال زنان بود، وظایف سنگین و دشواریهایی را پیش روی آنان قرار داد که قطعاً تحمل نابی را میطلبد. پیدایش چنین تغییراتی در جوامع و روابط اجتماعی آن روز بروز جلوههای تازهای را از فعالیتهای حرفهای زنان نمایان ساخت. این دگرگونیها بر ساختار شغلی جامعه، نظام ارزشی، دیدگاههای سنتی، توزیع نقش، پایگاههای اجتماعی زن و مرد، ساخت خانواده و روابط سنتی زوجین و از همه مهمتر سرنوشت کودکان تأثیر انکارناپذیر به وجود آورد. بدیهی است، هر رویداد مهمی که در جامعه رخ میدهد میبایستی تحت بررسیهای دقیق و علمی روانشناختی و جامعه شناختی قرار گیرد تا جنبههای مثبت و منفی آن موشکافانه مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. چنین برخورد اصولی میتواند به تقویت جنبههای مثبت این فرآیند در جهت تعالی و رشد تأکید ورزد و جنبههای منفی آن را موردترمیم و بازسازی قرار دهد. ابعاد گسترده خروج بی سابقه زنان از خانه گرچه مزایاهایی در برداشت، اما تأثیری مهم برنهاد خانواده و شالوده اساسی رشد کودک در شبکه ارتباطی خانواده و فضای روانی دورن آن برجای نهاد. این رویداد بارها مورد توجه محققان و روانشناسان قرار گرفته است.
اشتغال زنان و تقسیم کار در خانواده:
مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی و شغلی روزنه امیدی در جهان کار به ویژه در کشورهای صنعتی و در حال حاضر در کشورهای درحال توسعه به وجود آورد. این امر چهره دنیای کار را دگرگون ساخت که در بهره وری کار، کارآیی اقتصادی و شکوفایی سازمانها در سطوح ملی و بین المللی مطرح بوده است. به خصوص در جهانی که رقابت راه را برای ایجاد امکانات شغلی جدید هموار نموده است و زنان توانستند نیروی کار ارزانی را تشکیل دهند.
بدین ترتیب متناسب با نیازهای جامعه تنوع مشاغل به وجود آمد و بهره گیری از نیروی بالقوه زنان بیش از گذشته احساس گردید. قطعاً در چنین موقعیتی کارکرد خانواده نیز میبایستی تغییر یابد و زنان ناچاراً در کنار همسران خود ساختار خانواده را براساس شغل خود برنامه ریزی کردند که در این راستا زنان شاغل را میتوان به سه گروه تقسیم بندی نمود:
– گروه اول: آنهایی که به رغم کار خارج از خانه، به هنگام بازگشت به خانه مسؤولیتهای خانه داری و فرزندپروری را برعهده دارند و به دلیل عدم تفکیک نقشها و بنا به مصلحت ناچاراً به امور کارهای خانه و انجام امور تربیتی فرزند بپردازند و از سوی دیگر رضایت همسر را نیز تأمین نمایند. در این گروه، مردان باتصورات قالبی و سنتی خود در خانواده هیچگونه همراهی و مشارکت در فعالیتهای درون خانواده با همسران خود ندارند و به این معتقدند که شغل خارج از خانواده از وظایف اصلی و اساسی آنهاست، تا بتوانند امکانات اولیه زندگی را فراهم نمایند، لذا از دید آنها امور خانه داری و کمک به تربیت فرزند وظیفه اصلی زن است.
دراین سبک خانواده، کار زن در خارج از خانه و قبول مسؤولیتها و وظایف مضاعف درون خانه به مرور سبب تضادها و مشکلاتی خواهد شد که پیامدها و تبعات منفی آن همواره ساختار خانواده و زندگی همسران و فرزندان را دچار پیامدهای ناگوار خواهد ساخت.
برخی از این پیامدها
الف) خستگی روحی و جسمی زنان و در نهایت عدم رضایت از زندگی که این امر در رابطه با زندگی زناشویی و فرزندان تأثیرات مخربی برجای خواهد گذاشت که بازتاب آن پیامهای معیوب در شبکه ارتباطی خانواده است.
ب ) فشار ناشی از کار خارج از خانه از یک سو با همه مشکلاتی که به همراه دارد و فشار ناشی از بارسنگین مسؤولیت در زندگی خانوادگی از سوی دیگر به مرور سبب افسردگی در زنان شاغل در این گروه خواهد شد.
ج ) زنان شاغلی که مسؤولیتهای مضاعف دارند و فشارهای بیشتری را درخانه و محیطهای شغلی تحمل میکنند، معمولاً درگیری بیشتری با فرزندان خواهند داشت و همچنین نسبت به روابط طبیعی زناشویی بی علاقگی بیشتری از خود نشان میدهند. آنان معمولاً از سوی همسران خود حمایتهای لازم را نمیبینند.
-گروه دوم: زنانی که براساس تفاهم و روحیه مشارکت وظایف خانه داری و تربیت فرزندان را به اتفاق همسران خود انجام میدهند. در این گروه خانه و خانواده فضای مشارکت و مسالمت است نه سلطه، در چنین خانوادههایی مسؤولیتها و وظایف چنان توزیع شده که همسران صمیمانه خود را متعهد به انجام آن میدانند. در چنین بافتی زنان از حمایت بی دریغ همسران خود برخوردارند. تحقیقات نشان میدهد مردانی که در کار خانه به همسران خود کمک میکنند از سلامت بهتر، آرامش بیشتر و تعارض و کشمکشهای کمتری در زندگی زناشویی دارند و در نهایت از بهداشت روانی بهتر در زندگی شغلی و خانوادگی برخوردارند و مهمتر از همه اینکه این احساس مسؤولیت و شیوه مطلوب را به فرزندان خود منتقل میکنند.
– گروه سوم: زنان شاغلی که به دلایل مختلف فاقد همسر بوده و خودشان نان آور خانواده میباشند و انجام وظایف دوگانه یعنی کار در خارج از خانه و کار در خانه اشتغال دارند و چارهای جز این هم نمیبینند. این گروه از زنان هم نقش زنانه و هم نقش مردانه را ایفا میکنند، قطعاً با چنین مسؤولیت سنگین و خطیری چنانچه از حمایتهای شغلی و اجتماعی لازم برخوردار نباشد، تعارضها و پیامدهای منفی در برخواهد داشت و به بهداشت روانی این گروه از زنان لطمه خواهد زد.
تحقیقات نشان میدهد که میان حمایت اجتماعی و سلامت رابطه وجود دارد، افرادی که از حمایتهای اجتماعی برخور دارند نسبت به خود احساس مثبت دارند و در زندگی خانوادگی از ثابت بیشتری برخوردارند و میتوانند از پیامدهای زیان بار دوری جویند.
تعارضهای میان شغل و خانواده:
وقتی که مادر به طور تمام وقت در خارج از خانه کار میکند چه میشود؟ پدرها معمولاً بیشتر درگیر کارخانه و بچه داری میشوند، ولی کارهای خانه به ندرت به طورمساوی تقسیم میشود. با وجود این تحقیقات نشان میدهد مادران شاغل غالباً از خود احساس رضایت بیشتری میکنند تا مادرانی که کار نمیکنند (گولد و آندرسن، ۱۹۹۰) کودکی که در خانوادهای زندگی میکند که مادر شاغل است شاهد روابط مبتنی بر برابری بیشتر میان والدین خواهد بود، از افراد خارج از خانواده توجه بیشتری میبیند و در خانه در مقایسه با سایر کودکان مسؤولیتهای بیشتری خواهد داشت.
گرچه تأثیر اشتغال مادر در سازگاری اجتماعی و شخصیتی دخترها بهتر از پسرها گزارش شده است، زیرا دختران مادران شاغل امیدهای بیشتری به موفقیت و تحصیل دارند و تمایل دارند خود نیز حرفهای داشته باشند.
گرچه در بیشتر جوامع مسؤولیت خانه داری و تربیت فرزندان برعهده زنان است و معمولاً تعادلی از نظر تقسیم کارهای خانه داری و مراقبت از فرزندان وجود ندارد اما برخی از مردان دوست دارند در کارهای خانه به همسران خود کمک کنند و چنین مردانی همان طور که اشاره شد سالمتر و راحتتر و بی تعارض ترند و این تفاهم منجر به احساس تعادل در درون خانواده میشود.
البته نباید منکر این شد که در هردو والد با مشاغل تمام وقت کمبود عاطفی دیده میشود، زیرا آنان کمتر همدیگر را میبینند، خیلی کم با هم حرف میزنند و به طورکلی زمان کمتری را درکنار هم سپری میکنند. حال سؤال چنین مطرح میشود، زنان شاغل چگونه میتوانند میان هویت شغلی و هویت شخصی و خانوادگی خود تعادل برقرار کنند؟ تحقیقات نشان میدهد: هم مردان و هم زنان تعارضهای میان مطالبات خانواده و شغل را گزارش کردهاند. اما معمولاً مشکلات بیشتری از آن زنان است، زیرا زنان درگیر دو شغل تمام وقت هستند.
تحقیقی از والدین مرد و زن در مشاغل مدیریتی وحرفه ای که همسرانشان هم عهده دار شغل مدیریتی و یا حرفهای بودند نشان داد که هم زنان و هم مردان در ایجاد تعادل میان مطالبات شغل و خانواده، مشکلاتی دارند، اما در اجرای پرسش نامه استرس زنان بودند که بیشترین میزان استرس را تجربه میکردند. (مهداد، ۱۳۸۱)
تحقیقات دیگر نشان داد که آن گروه از زنانی که بیشتر دلبسته به شغل خود بودند و تمایل داشتند زمان بیشتری را برای خود صرف کنند و یا هنگامی که به فعالیتهای دیگری مشغول بودند به کارخود فکر میکردند، تعارض شغلی خانواده بیشتری را تجربه نمودند تا زمانی که دلبستگی شغلی کمتری داشتند. زنان دلبسته به شغل تا حدود زیادی نسبت به این مسأله که آیا مسؤولیت خانوادگی خود را به طور قابل قبولی انجام دادهاند یا خیر احساس دلواپسی و گناه میکردند.
پژوهشگران اشاره کردهاند که زنان در مقایسه با مردان اختیار کمتری در رابطه با کنترل مطالبات نقش دارند. (داکس بری و هیگبس، ۱۹۹۱) پژوهشهای دیگر نشان میدهند احساس گناه و دلواپسی در مورد زنان دلبسته به شغل بیشتر است و همچنین تعارض شغل خانواده بیشتر در میان زنان کارگر غیرحرفهای وجود دارد و احتمالاً ابراز عاطفه و خلق و خوی آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. (مهداد، ۱۳۸۱)
مروری بر تحقیقات انجام گرفته روی مادران شاغل نشان میدهد که شغل آنها احساس حرمت ذات و خودباوری را در آنان افزایش میدهد و تشخص و احساس کلی رضایت از زندگی را به رغم استرس شغل خانواده برای آنها فراهم میسازد. (مهداد، ۱۳۸۰(
همچنین تحقیقات دیگر نشان میدهد که به طور کلی زنانی که در بیرون از خانه مشغول فعالیتاند از نظر روانی و جسمانیسالم تر از زنانی هستند که به طور تمام وقت به کارخانه داری مشغولاند. (نلسون و هیت، ۱۹۹۲(
تحقیقات دیگر نشان داده است که اکثریت مردان کارمند بعد از این که محل کارخود را ترک میکنند و هنگام عصر به خانه میروند، فشار خون آنها افت میکند. برای اغلب کارکنان زن فشار خون پایین می افتد چون با استرس اضافی در منزل در رابطه با خانواده و وظایف خانه داری مواجهند. (فرانکن ها و زر ۱۹۹۱)
امروزه اغلب زنان تحصیل کرده انتظار دارند که هم خانواده و هم کارداشته باشند یک مطالعه پرسشنامهای از نگرشها و برنامههای حرفهای زنان سیاه و سفید تحصیل کرده دانشگاه نشان داد آنهایی که آرزوی حرفهای سطح بالا داشتند (از نظر حقوق و البته جایگاه حرفهای و حیثیت شغلی) در باره نقش زن به عنوان مادر و خانه دار فاقد نگرش سنتی بودند و همچنین تأخیر در برنامههایی برای ازدواج و بچه دار شدن قبل از تثبیت حرفه خود بودند و تعارض کمتری در ترکیب نقش خانواده و شغل داشتند. (مورل، فریز و فراست، ۱۹۹۱(
بنابراین هر تعارض شغل خانوادهای که به وسیله این قبیل زنان تجربه میشود ممکن است با توجه به عامل زمان یعنی هنگامی که آنها منابع مالی و عاطفی بزرگی برای مواجه شدن با آن داشته باشند تفاوت کند. (مهداد، ۱۳۸۱) با وجود همه این بررسیها هنوز ۸۵% از زنان در طول زندگی خود هنگامی که ناچارند به اداره خانه و مسؤولیت شغلی بپردازند، هنوز شغل همسر و نگهداری از فرزند را مقدم بر شغل خود میدانند.
پیشنهادات:
۱- استفاده از خدمات مشاورهای جهت پیش گیری از استرسهای شغلی زنان و تأمین بهداشت روانی آنان برای سازگاری مؤثر با زندگی خانوادگی
۲- تغییر در طرز تلقی و نگرش جامعه نسبت به شایستگی زنان در مشاغل مختلف و برخورد اصولی با تصورات قالبی نقش جنسیتی زنان در فعالیتهای حرفهای
۳- لزوم برخورد شایسته نسبت به جایگاه و هویت شغلی زنان در جامعه و عدم تبعیضها نسبت به نوع شغل، شرایط کاری و دستمزد
۴- فراهم نمودن امکانات آموزشی و روانشناختی ضمن خدمت در جهت کاهش تعارضات و حس اعتماد به نفس و باور خود در زنان شاغل تا تعادلی مطلوب میان اشتغال و مسؤولیتهای خانوادگی به وجود آید.
۵- اقدام منصفانه در جهت ارتقاء شغلی زنان و نیز فراهم نمودن تسهیلاتی در این راستا
۶- تسهیلات فرهنگی و تفریحی برای زنان شاغل در جهت کاهش استرسها و فرسودگی شغلی و تأمین بهداشت روانی و فیزیکی محیط کار
۷- آموزش مردان در جهت درک بیشتر شرایط زندگی و مشارکت آنان در خانواده با همسران تا خانواده فضای مشارکت و مسالمت گردد.
۸- رفع هرگونه محدودیت در ارتقاء شغلی زنان به ویژه در پستهای مدیریتی و ایجاد شرایط مساوی جهت اعتلا و شکوفایی استعداد و شایستگی آنان.