سیم تلفن و پیکرشهید
جنازه دوست شهیدم بین نیروهای ایرانی و عراقی مانده بود. داوطلب شدم که جنازه را عقب بکشم. سیم تلفن زیاد داشتیم. سیم را به کمرم بستم و مسافتی را سینهخیز رفتم.
قبلاً برادران برانکارد را به سیم بسته بودند. وقتی به جای امنی که تلی از خاک داشت رسیدم جنازه شهید را به آنجا کشاندم و روی برانکارد قرار دادم و با سیم تلفن محکم بستم، بعد علامت دادم و بچهها از آن سوی خاکریز شروع به کشیدن سیم و برانکارد کردند و به این شیوهی جسد را عقب آوردیم و به دست خانوادهاش رساندیم.
منبع: کتاب خلاقیت ها صفحه ۲۹۱
سوزن خیاطی و بلبرینگ
بلبرینگ لودر واحد شکسته بود. یعنی یک ساچمه آن شکسته بود و کار ما هم لنگ مانده بود.
بلبرینگ را گرفتم تا شاید کاری بتوانم انجام دهم متوجه شدم ساچمههای آن کرهای نیست بلکه به صورت مفتول استوانهای کوچکی است کمی فکر کردم و به نظرم رسید که از سوزن چرخ خیاطی استفاده کنم، به این ترتیب که دو طرف سوزن را شکستم و قسمت وسط آن را به جای مفتول استوانهای قرار دادم. این شیوه را به کار بستیم و بلبرینگ تعمیر شد و لودر دوباره شروع به کار کرد.
منبع: کتاب فرهنگ جبهه
سورتمه
در کردستان با جعبهی مهماتی که خوب سمباده خورده و صیقل یافته و به روغن سوخته آغشته شده بود، سورتمه درست میکردیم و با این روش به سنگرها و پایگاههای اطراف، آذوقه و مهمات میرساندیم.
منبع: کتاب خلاقیتها صفحه ۱۳۱
شعار و شلوار
اسرا با صدای بلند شعار میدادند که «دخیل یا خمینی» و «انا مسلم» ولی از احوالاتشان معلوم بود که اگر فرصتی دست بدهد فرار میکنند یا مراقب خود را خلع سلاح می کنند.
بسیجی زیرکی با توجه به این قضیه دستور داد همه اسرا کمربندهایشان را درآوردند.بعد آنها را حرکت داد از آن به بعد همه دستشان به کمرشان بود تا شلوارشان نیفتد.عراقیها وقتی به کنه قضیه پی بردند حالشان گرفته شد و دیگر شعار ندادند و تا پشت خط عقب رفتند.
چنین کاری را بچههای دیگر نیز انجام میدادند مثلاً بند شلوار آنها را قیچی میکردند.
منبع: کتاب خلاقیتها
شمعدان و زیرسیگاری
در انتهای موشکهای کاتیوشا صفحه گرد قهوهای رنگ زیبایی وجود دارد که بعد از شلیک موشک از آن جدا میشود و به زمین میافتد .بعضی ها نمونههای سالم آن را زیر سیگاری، نعلبکی و شمعدان میکردند.
منبع: کتاب فرهنگ جبهه