یکی از بغرنج ترین مسایل سیاسی جهان بهخصوص از قرن نوزدهم مسئلهی یهود بوده است. برای رفع این “معضل سیاسی” کتاب ها و رساله های بسیاری از دیدگاههای گوناگون نوشته شده و در عمل نیز راه حلهای مشخصی برگزیده شده است. کمونیستها حل مسئله ی یهود را در حل مسئله طبقاتی می دیدند، یعنی حذف فرهنگ قومی آنها. به طوری که در سال ۱۹۱۹ در اتحاد شوروی جماعتهای مستقل یهودی ممنوع اعلام می شوند، حق تدریس زبان عبری ملغا میگردد، جنبش صیهونیستی که تا آن زمان آزاد بود، زیر ضرب قرار می گیرد و در سالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ هزاران یهودی در اتحاد شوروی در دادگاههای نمایشی محکوم به زندان ، تبعید به سیبری و اعدام می شوند. فاشیستها راه حل نهایی خود را محو فیزیکی تمامی یهودیان میدانستند. کلیساها هم به محو فیزیکی یهودیان و هم به گرویدن اجباری آنها به مسیحت اعتقاد داشتند.در میان کشورهای غیر اروپایی رابطهی ایران و یهودیت دارای تاریخ نسبتا طولانی و پیچیدهایست. دربارهی تاریخ یهود و یهودیان در ایران کتابهای با ارزشی به رشتهی تحریر درآمده، که متاسفانه هیچگاه در سطح گستردهی اجتماعی مورد بحث و کنکاش قرار نگرفته است.
در سال ۱۳۶۹ کتابی تحت عنوان “ایرانیان یهودی” توسط آقای علی اصغر مصطفوی – ایرانی کلیمی و عضو جامعه کلیمیان ایران – با همکاری دخترش آتوسا به رشتهی تحریر در آمده، که دارای مدارک و شواهد تاریخی ارزشمند و غیر قابل انکاریست، که صحت آنها در دیگر منابع تاریخی مشاهده میشود. اشکال اساسی این کتاب اسلوب بررسی آن و دوری جستن از روش عینی و بیطرفانهی علمی است. آقای مصطفوی در اینجا به بلندگوی جمهوری اسلامی تبدیل میشود و بدون قید و شرط بر سیاستهای جمهوری اسلامی صحه میگذارد. او سرکوب و آزار بهاییان و یهودیان را توسط دولت ایران تهمت “دستگاههای خبری تحت کنترل صیهونیسم جهانی” میداند و معتقد است که دولت ایران فقط افرادی چون هژبر یزدانی و حبیبالله القانیان را تحت پیگرد قرار داده و مجازات کرده است.قبل از اینکه به نتیجهگیریهای سیاسی در این کتاب بپردازیم، با کمک شواهد و مدارک تاریخی نگاهی اجمالی به وضعیت یهودیان در ایران میاندازیم. (نقل قولهای همراه با شماره صفحه از کتاب “ایرانیان یهودی” ست.)یکی از قدیمیترین متونی که به رابطهی یهودیان و ایرانیان اشاره کرده، وصایای عهد قدیم (Altes Testament) است. در اسفار “عزرا” ، “نحیما”، ”استر” و ” دانیال” و تواریخ ایام شواهدی وجود دارد دال بر این ارتباط : « و به کورش میگویم، من تورا چوپان خلقم میکنم. او هر چه را که بگویم انجام خواهد داد. او فرمان خواهد داد که اورشلیم دوباره ساخته و معبد از نو بر پا شود» .
یهودیان در چهار مرحلهی تاریخی وارد ایران شدند. اولین گروه یهودیان بین سالهای ۷۴۹ تا ۷۴۱ پیش از میلاد در زمان شهریاری تیگلات پلاسر وارد قلمرو ایران شدند. پلاسر اورشلیم را تسخیر میکند و بالغ بر شصتهزار یهودی را به بخشهای غربی ایران (که در آن زمان سرزمین ماد خوانده میشد) و به بخشهای جنوب غربی، دریای مازندران و دامنههای کوههای قفقاز تبعید میکند.
دومین گروه بیستسال پس از فرمانروایی تیگلات پلاسر در زمان شلمانصر پنجم (۷۲۸-۷۲۲ پیش از میلاد) پادشاه آشور وارد ایران میشوند. شلمانصر یهودیان کشور یهود را به طور کامل از منطقه میراند، بابلیان را در آنجا اساکن میدهد و تبعیدیان را به خابور (موصل کنونی) در شمال عراق و شمال غربی ایران کنونی روانه میکند. ایران هنوز در این زمان کشوری مستقل نبود و یکی از مناطق خراج گزار دولت مقتدر بابل محسوب میشد.
سومین گروه یهودیان در عهد سلطنت بحتنصر، شهریار بابل وارد ایران شد. در سال ۵۹۷ پیش از میلاد بحتنصر اورشلیم (شهر سلامتی) را به تصرف در آورد و پس از قتل عام چند هزار یهودی، مابقی را به اسارت گرفت و به بابل فرستاد. اسرای یهودی در سال ۵۳۹ پیش از میلاد توسط کورش پادشاه ایران آزاد میگردند و به ایران آورده میشوند. در وصایای عهد قدیم از کورش به عنوان منجی و مسیح نام برده شده است.
آخرین گروه یهودیان پیش از اسلام در سال ۷۹ میلادی وارد سرزمین پارسیان شدند. در آن هنگام تیتوس، امپراطور روم کشور یهود را فتح میکند و دست به قتل عام وحشیانهای میزند. بنا به نوشتهی مورخان آن عهد، یک میلیون و صد هزار تن از مردم اورشلیم توسط سپاهیان روم به قتل رسیدند. بیش از یک صد هزار نفر امکان فرار یافتتند که بخش بزرگی از آنها از طریق شوش و ایلام وارد ایران شدند و در مرکز ایران شهر «جی» را بنا نهادند، که بعدها یهودیه نامیده شد. بر ویرانههای یهودیه، اصفهان بنا گذاشته شد. بهطوری که بنا به اعتقاد مورخین، اجداد بسیاری از اصفهانیان به یهودیان برمیگردد. « بنا به کتاب استر (Ester) در زمان شهریاری خشاریار شاه (۵۲۰ – ۴۶۵ پیش از میلاد) ۱۲۸ شهر یهودی نشین در قلمرو فرمانروای ایران وجود داشت که اگر بطور متوسط در هر شهری فقط پنجاه هزار تن یهودی ساکن میبود، از جمعیت ۱۴۰ میلیون نفری ایران آن روز شش میلیون و چهارصد هزار نفر آن را یهودیان تشکیل میدادند، در حالی که فقط جمعیت شهر “جی” را در زمان شاهپور دوم تا هفتاد هزار تن برآورد کردهاند» (ص ۳۴- ۳۵).
تناسب جمعیتی فوق در مسیر تاریخ دچار تغییرات عظیمی شد. در اواخر دورهی ساسانیان به دلیل کشمکشهای سیاسی و مذهبی فشار بر یهودیان ایران افزونی گرفت. حملهی اعراب به ایران و تصرف آن توسط مسلمانان، از هم پاشیدهگی حکومت ساسانیان (۶۴۲ میلادی) را در پی داشت. در خلال این جنگها نه تنها جمعیت انبوهی از ایرانیان قربانی شدند، بلکه کشور به بخشهای کوچکی تجزیه گردید. به طوریکه «جمعیت ۱۴۰ میلیونی ایران به ۳۰ میلیون و جمعیت یهودی پانصد درصد کاهش مییابد» (ص ۳۵).
پس از تصرف ایران توسط اعراب و تثبیت اوضاع سیاسی، وضعیت یهودیان ایران رو به بهبودی گذاشت. خلفای اسلام رفتاری روادارانه نسبت به ادیان صاحب کتاب و توحیدی از خود نشان میدادند. یهودیان از حقوق برابر اجتماعی برخوردار بودند و اجازه داشتند که در تمام رشتههای اقتصادی مشغول به کار شوند و آیین مذهبی خود را آزادانه بهجا آورند. همین باعث گردید که به مرور زمان به جمعیت یهودیان ایران افزوده گردد. بهطوری که در عهد سلطان سنجر (۱۱۷۳- ۱۱۵۹ میلادی) جمعیت یهودی ایران یک میلیون و دویست هزار نفر برآورد شده است.
حملهی مغولان تحت رهبری هلاکو خان (۱۲۵۸-۱۲۵۶ میلادی) به ایران جان چهارصدهزار تن از ایرانیان یهودی را مانند میلیونها ایرانی دیگر گرفت. با تثبیت حکومت مغولها در ایران و خوابیدن جوش و خروشهای جنگ و روی آوردن خاندان مغول به اسلام، یهودیان توانستند مانند دیگر ایرانیان از رفاه و آسایش نسبی برخوردار گردند. این دوران را « عصر طلایی» یهودیان در ایران نام نهادهاند.
دوران نسبتا بی دغدغهی یهودیان در سال ۱۵۰۲ میلادی با روی کار آمدن خاندان صفوی برای همیشه به پایان رسید. از این دوره به بعد فرهنگ یهود ستیزی (Antisemitismus) در رسالههای مذهبی تئوریزه گردید. و بهاالدین عاملی معروف به شیخ بهایی در کتاب خود «جامع عباسی» یهودستیزی را به اوج رسانید. این کتاب «خونبهای یک نفر آدم معمولی را ۲۴۰۰ درهم و یک تن یهودی را فقط ۴۰۰ درهم معین میکند» (ص ۶۱ ). « در عهد شهریاری شاه سلطان حسین … اگر کسی یک تن یهودی را به قتل میرساند، میبایست فقط یک پیمانه گندم به بازماندگان مقتول خون بها بدهد» (ص ۶۱).
بر بستر چنین اندیشهی واپس گرایانهای قوانین زیر مقرر میشود (ص ۶۳-۶۱):
۱- هیچ یهودی نباید هنگام راه رفتن جلوتر از یک تن غیر یهودی حرکت کند.
۲- هیچ یهودی حق تجارت و تولید کالا، به ویژه مواد خوراکی، در داخل ایران را ندارد.
۳- یهودیان موظفند برای شناخته شدن کلاهی یازده ترکه که هر ترکه آن به رنگی باشد، بر سر گذارند.
۴- یهودیان ملزم هستند که به هنگام سخن گفتن با غیر یهودی سر خویش را پآیین بگیرند و روبروی کسی
نایستند.
۵- گواهی هیچ یهودی در سرتاسر ایران دارای اعتبار و ارزش نیست.
۶- یهودیان اجازه ندارند در روزهای بارانی از خانه خارج شوند. زیرا قطرات باران پس از اصابت بر لباس
یهودیان بر زمین چکیده، زمین را نجس خواهد ساخت.
۷- بالای خانهی یهودی باید تکه پارچه مندرس و کهنهای آویزان باشد تا فرق آن با خانه مسلمان معلوم
گردد.
۸- یهودیان باید در محله جداگانهای بسر برند و حق خرید ملک هیچ مسلمانی را ندارند.
۹- یهودی حق ورود به خانه هیچ مسلمانی را ندارد، زیرا نجس است.
۱۰- عروسی یهودیان باید پنهانی باشد.
۱۱- یهودی حق سوار شدن بر الاغ سفید را ندارد.
لیست کامل این قوانین غیر انسانی و شرم آور از حوصلهی این مقاله خارج است.
ولی به اعتقاد آقای مصطفوی « تنفر وانزجار از یهودیان و رفتار ناپسندی که در روزگار صفویان در محدود ساختن و آزار و اذیت کلیمیان – به نام قوانین اسلام و فقه شیعه – دامن زده میشد، اصلا ربطی به اسلام و فقه جعفری نداشت» (ص ۶۰)، بلکه«بطور کلی میتوان گفت، تعصبات دینی و تنگ نظریهای مذهبی و در کنار آن، یهودآزاری و آنتیسیمیتیزم سوغاتی است که از دیار فرهنگ وارد ایران شده است» (ص ۵۰).
در اینجا آقای مصطفوی آگاهانه خود را از مقام یک مورخ به مقام یک مشاهدهگر سادهاندیش تنزل میدهد. یهودستیزی خاندان صفوی را فقط “سوغات دیار فرنگ” -یعنی دنیای مسیحیت- خواندن، چیزی نیست مگر اعتقاد به “تئوری توطئه”، یعنی فراموش کردن زمینههای مادی و فرهنگی حوادث تاریخی و منوط ساختن آنها به توطئهی مشتی افراد قدرتمند. همانطور که در کتاب اشاره شده است، تا قبل از قدرتگیری خاندان صفوی، یهودستیزی در ایران به پدیدهای اجتماعی تبدیل نشده بود. به عبارتی شرایط فکری-فرهنگی و همچنین مادی یهودستیزی وجود نداشت. حقیقت این است که در آن عهد، امپراطوری عثمانی در حال قدرتگیری بود. کشورگشایی سلاطین عثمانی باعث گردید که نه تنها اروپای مسیحی، که دولتهای وقت ایران نیز این خطر را حس کنند و جدی بگیرند. صفویان برای مقابله با دولت عثمانی که پیرو طریقت تسنن بود، شیعهی جعفری را به عنوان سلاح ایدئولوژیک خود برگزیدند و آن را به رایکالترین و ارتجاعیترین شکل تدوین کردند. به طوری که این شیعهگری کور و متعصب نه تنها یهودیان، که اهل تسنن را نیز کافر شناخته و تعریف کرده بود. چنانکه شاهعباس به هنگام فتح گرجستان «هفتاد هزار گرجی را قتل عام کرد و یک صد و سی هزار دوشیزه گرجی را به اسارت گرفت و در اطراف و اکناف به فروش رسانید» (ص ۴۹).
تحجر مذهبی و شیعهگری کور که از زمان صفویه پایهگذاری شده بود، به ایدئولوژی مذهبی ایران تبدیل گردید. آبشخور اکثریت روحانیان شیعهی ایران همان بود که پایهاش در زمان صفویه ریخته شد. و طبعا صدای افرادی چون دکتر علی شریتعی که قصد اصلاح و رفرم آن تعصبات کور را داشتند، در انبوهی از سیاهی ارتجاع کور مذهبی محو و نابود میگردید. یهودستیزی که بر بستر شیعهگری متعصب صفوی شکل گرفت، در دوران قاجار بار دیگر به آنچنان اوجی رسید، که «در تبریز هفتاد هزار تن از یهودیان وطن ما به تحریک روحانینمایان اسلام ناشناس و بدست جهال متعصب قتل عام شدند و در شهر قم به بهانه خنده کودکی از یهودیان در روز عاشورا، تمام آنان کشته شدند و محله آنان نیز سوزانده شد» (ص ۱۲۳).
فجایع شرمآور یهودستیزی و یهودکشی در دوران قاجار که شیعهگری به اوج خود رسیده بود، آن چنان ابعاد وحشیانه و بیرحمانهای به خود گرفت که یهودیان جهان و در راس آن جنبش صیهونیسم کمیتههای مخصوصی برای نجات جان یهودیان ایرانی تشکیل دادند. جمعیت یهودیان در اواخر زمان قاجار به حدود ۲۵ هزار نفر رسید، که عمدتا در روستاهای دورافتاده زندگی میکردند.
جان ویشارد در گزارش خود مینویسد: « گمان میکنم در حدود ۲۵ هزار یهودی در سراسر ایران بسر میبرند، و هیچ کس به اندازهی آنان مورد نفرت نیست… یهودیان در هر شهری از ایران، محلی مخصوص به خود دارند که ناگزیرند در محدودهای تعیین شده به زندگی خود ادامه دهند. آنان برای ادامه زندگی، مالیات ویژهای میپردازند که میزان آن به دلخواه ماموران دولتی دریافت میشود، بطوری که اغلب این گونه ماموران، پس از مدتی مبالغ هنگفتی ثروت میاندوزند. چند سال پیش یک موج آزار و نفرت شدید نسبت به یهودیان در ایران بپا خاست که در نتیجه آنان را ناگزیر ساختند که یک نوار قرمز روی آستینشان بدوزند تا شناخته شوند و دیگران اشتباها با آنها برخورد نکنند تا نجس نشوند» (جان ویشارد، بیست سال در ایران ، ترجمه علی پیرنیا، انتشارات نوین، صفحات ۱۸۰ – ۱۷۸)
با انقلاب مشروطیت و گشوده شدن مجلس شورای ملی و حضور نمایندهگان اقلیتهای مذهبی در مجلس، فشار به یهودیان و دیگراقلیتهای ایرانی تخفیف یافت. « از این تاریخ به بعد است که یهودیان ایران نسبت به زمانهای سابق، اندکی توانستند نفس بکشند و پس از چهارصد سال یعنی از سال ۹۰۷ هجری قمری که سال به تخت نشانده شدن اسماعیل صفوی است، تا سال ۱۳۲۴ هجری قمری که سال امضای مشروطیت میباشد، هزاران گونه زجر و مشقت و ادبار را پشت سرنهند» (ص ۱۳۲).
با تمام این اوصاف آقای مصطفوی به دلیل حمایت بیچون و چرایاش از حکومت جمهوری اسلامی معتقد است که « دوره ۵۷ ساله حکومت پهلویان» بر خلاف اعتقاد عموم مورخین از «بدترین دوران فرهنگی آن قوم (یهود) بشمار میآید» (ص ۱۳۳). چرا که « دست صیهونیستها در ایران باز گردید» و برای یهودیان «مدارس جداگانه» وجود داشت و جوانان یهودی دارای «کلوپهای تفریحی ناسالم» بودند. آیا آقای مصطفوی نمیدانند که پس از به قدرت رسیدن متعصبین مذهبی در ایران، با یهودیان یا به قول ایشان ایرانیان یهودی به عنوان ستون پنجم صیهونیسم و دولت اسراییل رفتار میشود؟ آیا ایشان نمیدانند که پس از انقلاب اسلامی بسیاری از یهودیان ایران فقط به جرم یهودی بودن دستگیر شده و مورد بازجویی قرار گرفتهاند؟ آیا ایشان از خودشان نمیپرسند که چرا از هشتاد هزار یهودیای که قبل از انقلاب در ایران زندهگی میکردند، فقط ۱۵ هزار نفر باقی ماندهاند؟ البته ایشان آگاهانه به این آمار اشارهای نمیکنند.
فصل آخر کتاب که به مبارزه علیه صهیونیسم و دولت اسراییل اختصاص داده شده و متن سخنرانی آقای یشایایی میباشد، مملو از تحریفات تاریخیست. آقای یشایایی میگوید، «یهودیان ایرانی در مقابل این تحریکات (منظور تحریکات صیهونیستها برای مهاجرت به اسراییل است) مقابله کردند و با آنکه تعداد اندکی از آنها فریب تبلیغات صهیونیستها راخوردند، جامعهی یهودی ایران بر جای ماند. دلایل تاریخی این موضوع ریشه در سنتهای فرهنگ اسلامی ایرانی و مخصوصا فرهنگ شیعه و اعتقادات یهودیان مشرق زمین دارد» (ص ۱۶۱). طبق اسناد تاریخی هزاران یهودی در دوران حکومت شیعهگران (از زمان صفوی تا انقلاب مشروطیت) قربانی تعصبات مذهبی شدند و بازماندهگان آنان در اسفناکترین و فلاکتبارترین شرایط زندهگی میکردند. آخرین قدرتگیری شیعهگران در سال ۱۹۷۸ بود که بیش از ۷۰ در صد یهودیان مجبور به ترک ایران شدند. حال آقایان یشایایی و مصطفوی از “فرهنگ شیعه” به عنوان چتر حمایت یهودیان و دین روادار نام میبرند!
قبل از اینکه به نظرات آقای یشایایی در خصوص “ماهیت صهیونیسم” بپردازیم، لازم است که نگاهی به شکلگیری جنبش صهیونیسم سیاسی و تشکیل دولت اسراییل بیندازیم.
تاریخ جنبش صهیونیسم سیاسی و تشکیل دولت اسراییل را نمیتوان از تاریخ یهودیان در جهان و بخصوص در اروپا، جدا کرد. پس از نابودی دولت مستقل یهود در سال ۷۰ میلادی توسط رومیان، زندهگی در غربت برای یهودیان آغاز گردید. همانطور که گفته شد، تیتوس، امپراطور روم پس از فتح کشور یهود، یک میلیون و صد هزار تن یهودی را به قتل میرساند و مابقی که حدود صد هزار نفر بودند در سراسر جهان پراکنده میشوند، که بخش بزرگی از آنها در سال ۷۹ میلادی از طریق شوش و ایلام وارد ایران میشوند. منطقهای که دولت یهود در آن مستقر بود در سال ۱۳۵ میلادی فلسطین نامیده شد. در همین زمان جماعتهای کوچک یهودی در اورشلیم، هبرون و سافد و تبریاس وجود داشتند.
آنچه که یهودیان پراکنده در جهان را به یکدیگر وصل میکرد، نگرش مسیحایی و اشتیاق بازگشت به سرزمین یهود(صهیون) و بازسازی دولت یهود بود. عشق به صهیون و آرزوی بازگشت به آن خالی از هرگونه مفهوم سیاسی بود و به عبارتی فقط مضمون مذهبی-عرفانی داشت. این آرزو هر ساله در جشن «پساخ»(Pessach) با این جمله بیان میگردید: « سال دیگر در اورشلیم» . در تورات، صهیون مظهر و سمبل کشور یهود میباشد. یعنی هر یهودی آرزوی بازگشت به صهیون را در دل داشت. این گرایش عمومی را صهیونیسم مذهبی نام نهادند. به عبارتی قدمت صهیونیسم مذهبی به قدمت تاریخ پراکنده شدن یهودیان در سراسر جهان میباشد. قبل از اینکه به شکلگیری صهیونیسم سیاسی بپردازیم، اشارهای به وضعیت یهودیان اروپا خواهیم داشت.
در پایان عهد عتیق یهودیان عمدتا در اطراف دریای مدیترانه، بالکان، ایتالیا و شبه جزیره ایبریا و گالین زندگی میکردند. نقطهی تمرکز آنها هنوز خاور نزدیک بود. یهودیان در شبه جزیرهی عربستان و یمن از جمعیت عظیمی برخوردار بودند و فرهنگ خود را در آنجا تثبیت کرده بودند. آنها از طریق ایران به قسمتهای جنوبی روسیه و از آنجا به چین رفتند. قبل از اینکه امپراطوری روم به مسیحیت روی آورد، یهودیان در سراسر جهان پراکنده شده بودند. با رویآوردن امپراطوری روم به مسیحیت، وضعیت یهودیان نه تنها بهترنشد، بلکه به تدریج رو به وخامت گذاشت. در امپراطوری روم یهودیت به رسمیت شناخته میشد و یهودیان دارای حقوق مدنی، هر چند محدود، بودند. در سال ۴۳۸ قانون نامهی تئودور سیانوس و در سال ۵۵۳ « قانون مربوط به یهودیان» از طرف امپراطور مسیحی یوستینیان اول (Justinian) بیرون داده شد، که برای یهودیان محدودیتهای زیادی گذاشته بود: ۱- آنها اجازهی ساختن کنیسههای جدید نداشتند، ۲- اجازهی داشتن برده مسیحی نداشتد، ۳- اجازهی داشتن مرئوسهای مسیحی نداشتند، ۴- اجازهی تبلیغ مذهبی نداشتند، ۵- امکان گرویدن آتی خود را به مسیحیت میبایستی اعلام میکردند و…با این حال رفتار حکام کلیسایی و غیر کلیسایی با یهودیان متفاوت بود. چرا که فعالیتهای یهودیان در امور اقتصادی، بهخصوص بازرگانی دریایی، موجب میشد که حکام وقت با آنها مدارا کنند. یهودستیزی تا قبل از آغاز جنگهای صلیبی به یک آفت اجتماعی تبدیل نشده بود.
در سال ۱۰۹۵ میلادی پاپ اوربان دوم جنگهای صلیبی را برای آزاد سازی مقبرهی مقدس از دست مشرکان اعلام کرد. پیشوا و فرماندهی این جنگ، گوتفرید فون بویون یکی از اشراف نیدرلوترنیگن (بلژیک کنونی) بود. فون بویون تصمیم گرفت ابتدا حساب مسیحیان را با یهودیان موجود در اروپا، که او آنها را ضد مسیح میخواند، تسویه نماید. بویون، فرماندهی سپاهیان مقدس، در راه خود به سمت فلسطین، سرزمین مقدس، هزاران یهودی را قتل عام کرد. شعار سپاهیان یهودی این بود: « یا مسیحی شوید یا کشته!» در سال ۱۰۹۶ سپاهیان مقدس در شهرهای ماینتس و کلن هزاران یهودی را از دم تیغ گذراندند. یهودیان در طول جنگهای صلیبی یا به قتل میرسیدند یا اجبارا به مسیحیت روی میآوردند. پاپ اینوسنن (Innoznz) سوم در ۱۵ ژولای ۱۲۰۵ در نامهای سرگشاده به اسقفها، یهودیان را مسئول قتل عیسا مسیح و بردهگان همیشهگی مسیحیان اعلام کرد. در سال ۱۲۳۵ در آلمان در شهر فولدا، اعلام شد که یهودیان از خون بچههای مسیحی برای ساختن دارو استفاده میکنند. از آن پس هزاران یهودی به جرم واهی کشتن بچههای مسیحی به قتل رسیدند. یهودی کشی در کشورهایی مثل اسپانیا، فرانسه و پرتقال به اوج خود رسید. در یک کلام میتوان گفت که پس از آغاز جنگهای صلیبی یهودستیزی از طرف کلیسای کاتولیک به لحاظ مذهبی تئوریزه گردید و هر روز از طرف دستگاه تفتیش عقاید کلیساها چندین یهودی به جرم کشتن بچههای مسیحی یا جادوگری سوزانده میشدند. حتا مارتین لوتر، پایهگذار پروتستانیسم نیز یهودستیزی کلیسای کاتولیک را به عاریه گرفت و اعلام کرد: « میخواهم این پند ارزشمند را به شما بدهم که کنیسهها و مدارس آنها را به آتش بکشید و آنچه را که آتش نمیگیرد در خاک مدفون سازید که هیچ اثری از آنها باقی نماند» .
هنگامی که در سال ۱۳۳۴ میلادی آفت طاعون از قسطنطنیه به اروپا رسید، کلیساها یهودیان را مسئول « مرگ سیاه» قلمداد کردند و شایع کردند که یهودیان به قصد نابودی امت مسیح چاههای آب را با سم آلوده کردهاند. متعاقب آن یهودیکشیهای بیرحمانهای در سراسر اروپا، بهخصوص در فرانسه، آلمان و اسپانیا آغاز گردید. این یکی از سیاهترین برهههای تاریخ یهود در اروپاست. پس از این کشتار، از هر پنج یهودی در اروپا فتقط یک نفرجان سالم بهدر برد. در ارفورت ۳۰۰۰ تن و در ایالت باواریا ۱۲۰۰۰ یهودی قربانی شدند. در ربی یونا و ورمس، یهودیان در کنیسه گرد آمدند و دست به خودکشی دسته جمعی زدند و هزاران یهودی از اروپای باختری به لهستان و ترکیه پناهنده شدند.
یهودستیزی تا قرن نوزدهم در اشکال متفاوتی، گاه خشن و بیرحمانه و گاه به طور ملایم! ، در اروپا رایج بود. سرانجام در اوایل قرن نوزدهم « مسئلهی یهود» به عنوان یک مسئلهی تئوریک مطرح گردید. در سال ۱۸۱۵ در کنگرهی وین حقوق یهودیان در کشورهای اروپایی مورد بحث قرار گرفت. همین کنگره موجی عظیم از مخالفین مذهبی و غیر مذهبی را در پی داشت. در همان سال ۱۸۱۵ فریدریش روهز کتابی تحت عنوان «
صهیونیسم و ضرورت تشکیل دولت اسراییل
- آبان ۲۳, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 89 نفر
- برچسب ها : ايرانيان يهودي, فرقه های سری, قوانين غير انساني, معضل سياسي, يهودستيزي, یهودیت