ظهور توحید و وجه الهی موجودات بر انسان ها در پرتو تهذیب نفس

ظهور توحید و وجه الهی موجودات بر انسان ها در پرتو تهذیب نفس

افرادی که نظام حس و عالم ماده و طبع و روابط علیِ آن هستند، چشم میدوزند به علل مستقله این نظام و میگویند: خورشید مؤثر است. ماه مؤثر است. زمین و زمان مؤثر است. آب و باران و هوا مؤثرند. غذا مؤثر است. پدر، مادر، رفیق، شریک و… همه مؤثرند. اینها در زندگی انسان استقلال در تأثیر دارند. در نظام وجه اللهی و طلوع حقیقت، میگویند: هیچ نیست مگر خدا؛ هیچ مؤثری در عالم نیست جز خدا. فَاعْلَمْ أَنهُ لااله الاالله (محمد/۱۹)

این عالم کثرت و اسباب بر اساس نظر استقلالیِ نفس بنا شده است. اگر نظر و رؤیت نفس پاک و طاهر گردد و به مقام پاکی و پاک بینی برسد دیگر عالم خلق و عالم ربط و باطن دو عالم نیستند. باطن ظهور میکند و عالم خلق را با تمام این تشکیلات و ترتیبات و عجائب و غرائبش عالم وجه اللهی می بینیم؛ عالم امر می بینیم.
نفس ما که بدین دنیا آمد و به موجودات نگاه کرد و آنها را بواسطه غلبه کثرت و گم شدن نور توحید از شدت ظهور در شبکه های مجالی و مظاهر و علل و اسباب، مستقل نگریست؛ این عالمِ خَلق را با این افقِ دید و شعاع نظر ایجاد کرد، در مقابل عالم امر. اگر این نفس بواسطه غلبه وحدت و پیدا شدن نور توحید در مظاهر عالم، نظر استقلالی خود را به خدا بیندازد و از این عالم منعطف کند، دیگر عالم خلقی نیست؛ عالم امر است و بس. پس همه موجودات به جای خود هستند و قیومشان خداست.
اللَهُ لاَ´ إِلَـ’هَ إِلا هُوَ الْحَی الْقَیومُ. (بقره/۲۵۵ و آل عمران/۲)؛ «خداست که هیچ معبودی جز او نیست و اوست زنده و قیم موجودات.»
وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ. (طه/۱۱۱)؛ «صورت ها و چهره ها همه در مقابل خداوند زنده و قیم دستگاه آفرینش، به تذلل و خضوع درآمدند.»
پس در قیامت موجودات که فانی میشوند و خدا باقی می ماند، معنایش این نیست که موجودات باید در خارج به وجود حقیقی خود معدوم و زائل گردند، و جنبه وجه اللهی را از دست بدهند، و خدا یکی بماند. آن خدائی که وحدت و یگانگی اش متوقف است بر از بین رفتن موجودات خارجی، آن خدا نیست. آن خدائی که چون موجودات را خلق کرده، آنها بواسطه آفرینش خود دارای قدرت شدند، دارای عظمت شدند، و دارای علم شدند و بواسطه علم و قدرت و حیات خود، علم و قدرت و حیات خدا را عقب زدند و در قدرت و علم و حیات او فتور و نقصان بوجود آوردند، و بالنتیجه خدا را مجبور ساختند که با از بین بردن و إعدام آنها، وحدت خود را با احاطه حیات و علم و قدرت باز یابد خدا نیست. عالم آفرینش و پیدایش موجودات، اثبات وحدت و قهاریت خدا را بهتر می کنند، نه اینکه وحدت او را تضعیف می نمایند.

پس چون وجود آسمانها و وجود زمین و دریا و ستارگان و فضا و کهکشانها و مدارها و عالم ملکوت و عقل و فرشتگان، منافات با توحید خدا ندارد، بلکه همه و همه یک زبان اثبات توحید خدا را می کنند؛ پس در عین آنکه جمله موجودات هستند، خدا یکی است. کَانَ اللَهُ وَ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ شَیْءٌ، وَالاْنَ کَمَا کَانَ؛ «خداوند پیوسته بوده است و چیزی هم با او ضمیمه نبوده است، و الآن هم خدا کماکان هست و ضمیمه ندارد.» پس این چیزهائی که در مقابل خدا دیده میشود، در مقابل او نیست، اینها مندک در خدا هستند.

معالجه نفس از دوبینی به وحدت بینی:
چشم چون دوبین است اینها را در مقابل او می بیند؛ چشم باید معالجه شود، نه اینکه موجودات از بین بروند. و عجیب ائمه طاهرین علیهم السلام این پرده ها را از آیات قرآن بر میدارند و این حقائق را منکشف می کنند.
این آیات اعجاز قرآن است. «کُل شَیْءٍ هَالِکٌ إِلا وَجْهَهُ (قصص/۸۸)؛ جز ذات او همه چیز فانی است»، معجزه است. «کُل مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَی ‘ وَجْهُ رَبکَ ذُوالْجَلَـ’لِ وَ الاْءکْرَامِ (الرحمن/۲۶و۲۷)؛ هر آن کس که بر روی زمین اسن فناپذیر است. و تنها ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقی می ماند.»، معجزه است. این روایاتی که از مصادر وحی بیان شده و این قسم برای ما حقائق را روشن می کنند و در تنقیح مطالب موشکافی می نمایند، معجزه است.

ولی ما به نظر سطحی میگذریم و نگاهی بَدْوی می نمائیم و میگوئیم: باید آسمان از بین برود، زمین از بین برود تا توحید و قدرتش ظاهر گردد. آسمان و زمین چه گناهی کرده اند؟ اگر انسان یک انبار اسکناس داشته باشد و بخواهد آنها را باطل کند، لازم نیست که با جرقه یک دانه کبریت همه را آتش زند و خاکستر کند. اسکناس ها به جای خود هست و دست به آن نمیزند. بانکی که به آنها اعتبار داده است اعتبار را ساقط میکند. در روزنامه مینویسند: فلان اسکناس اعتبارش ساقط شد. به مجرد این عمل قیمت خود را از دست میدهند؛ و بواسطه این عمل، قیمتی را که مردم برای هر قطعه از آنها قائل بودند و واقعاً روی آن عمل میکردند و ملتزم به آثار آن بودند، این اعتبار برداشته میشود.
کسی که چشمش ضعیف است، و در روز نمی تواند خورشید را ببیند، نباید بگوید: باید خورشید را از بین برد چون چشم من نمی بیند؛ باید چشمش را علاج کند. چشمی که تراخم دارد یا مو در آورده یا مرضی دارد که متورم شده و آب ریزش دارد و در شب چهاردهم که ماه به شکل دائره تمام و بَدر است چون به ماه عالمتاب نظر کند یک هاله بزرگی دور ماه می بیند، نباید بگوید: ماه را باید از بین برد. فرض کنید آسمان و زمین را از بین بردند، آیا نفس به درجه توحید میرسد؟ موحد میگردد؟

نفس را باید معالجه کرد. اگر در این دنیا انسان معالجه نمود، عالم امرش در این دنیا ظاهر میشود و قیامتش در اینجا بر پا میگردد، یعنی خدا را به وحدت می بیند؛ وگرنه بالاخره بواسطه مردن که تمام این جهانِ اسباب را پشت سر میگذارد و میرود، در آنجا جنبه وجه اللهی طلوع میکند و خواهی نخواهی باید انسان اعتراف کند که جز پروردگار هیچ موجودی در عالم وجود مؤثر نیست. و اوست علهُ الْعِلَل؛ وَ السمَـاوَات مَطْوِیـ’تُ بِیَمِینِهِ (زمر/۶۷)؛ و آسمان ها (در روز قیامت) پیچیده شده به دست اوست. اقرار و اعتراف به وحدانیت خدا در آنجا وجدانی است.

میگویند به حاجی لک لک گفتند: چرا پیوسته منزل خود را از فراز درختها عوض میکنی؟ و همیشه از این درخت به آن درخت کوچ میکنی؟ روی یک درخت که آشیانه خود را ساخته ای، مانند بسیاری از مرغان دیگر زندگی کن! در جواب گفت: این درختها متعفن هستند و بوی بد دارند، و لذا من مجبورم پیوسته در سیر و حرکت باشم. گفتند: چگونه این درختها متعفنند؟ (چون میگویند حاجی لک لک، روی هر درختی که میرود و آشیانه میکند و بچه میگذارد، پیوسته کثافات و فضولات خود را هم در همانجا میریزد و آنجا را متعفن می سازد و روی این زمینه پیوسته از این درخت به روی درختی دیگر میرود.) درختها تعفن ندارند؛ ولی تا هنگامیکه این أسافل اعضاء با شما هست همه درختها متعفنند. خودت را اصلاح کن، عیب از درخت نیست!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا