عریضه ۶

عریضه 6

حکایت ابو عثمان سعید بن بندقى 

 فردى به نام ابوالمفضل مى‏گوید: در سال (۳۲۳ه’.ق) در شهر نصیبین [۵] در مجلس ابووائل داودبن حمدان حکایت عریضه‏نویسى ابوالعباس‏بن کشمرد را براى دیگران تعریف مى‏کردم، در آن مجلس فردى بود که او را ابوعثمان سعید بندقى شاعر مى‏نامیدند، وقتى من حکایت ابوالعباس را براى حاضران نقل کردم ابوعثمان گفت:
 در همان سالى که ابوالعباس بن کشمرد را اسیر کردند، من هم به حج رفته بودم، از قضا گروهى از حجّاج را هم در همان سال اسیر کردند که از جمله آنها خود من بودم. ما را به همان زندانى که ابوالعباس در آن حبس بود، بردند. حبس و زندان ما بسیار طول کشید، من چون مى‏توانستم شعر بگویم قصیده‏اى در مدح ابوطاهر سرودم وآن را به ابوالهیجا رساندم تا به ابوطاهر نشان دهد، بلکه موجبات آزادى یا راحتى من فراهم شود.
 وقتى ابوالهیجا آن شعر را براى ابوطاهر خوانده بود، از آن تاریخ به بعد مرا بیشتر مراعات مى‏کردند و حتى اجازه بیرون رفتن از زندان هم براى انجام بعضى از کارها به من مى‏دادند.
 در آن مدّت طولانى که در زندان بودم، با ابوالعباس کشمرد هم آشنا شده بودم و با همدیگر نشست و برخاست داشتیم. یک روز صبح قبل از طلوع آفتاب ابوالعباس کسى را به دنبال من فرستاده بود تا پیش او بروم، وقتى به حضورش رسیدم به من گفت: براى من کارى پیش آمده است که فقط از تو بر مى‏آید. گفتم: آن کار چیست؟ گفت: من عریضه‏اى نوشته‏ام که باید این را در فلان جا به آب بیندازى، چون مأموران فقط به تو اجازه خارج شدن از زندان را مى‏دهند، پس لطف کن این کار را برایم انجام بدهید.
 من عریضه را از ابوالعباس گرفتم و به محلى که گفته بود رفتم، ولى قبل از آنکه طبق دستور او، سوره یس را بخوانیم و عریضه را در آب بیندازم، آن را باز کردم تا از مضمون آن با خبر شوم. وقتى آن را خواندم من هم در صدد برآمدم تا براى خودم هم یک عریضه‏اى بنویسم، امّا کاغذ و قلمى پیدا نکردم و تنها کارى که به فکرم رسید این بود که یک تکه چوبى را از زمین برداشته و در آب زدم و با رطوبت آن در کف دستم عریضه‏اى را نوشتم، آن‏گاه سوره یس را قرائت کردم، سپس کف دستم را که در آن عریضه‏ام را نوشته بودم، با آب شستم و سپس عریضه ابوالعباس را به صورت اولش پیچیده و در گِل نهادم و پس از خواندن سوره یس، در آب انداختم و از آنجا به زندان برگشتم.
 وقتى به زندان رسیدم مقدارى از طلوع آفتاب گذشته بود، کمى بعد از آن فرستاده‏اى از طرف ابوطاهر به زندان آمد و مرا احضار کرد و من به همراه او پیش ابوطاهر رفتم. وقتى چشم ابوطاهر به من افتاد خطاب به من گفت:
 در دلم افتاده است که به تو نیکى کنم، لذا دستور داده‏ام تو را از زندان آزاد کنند، آیا دوست‏دارى نزد خانواده‏ات از طریق دریا برگردى یا مسافرت در خشکى را دوست دارى؟
 ابوعثمان در ادامه گفت: باخودم گفتم اگر بگویم دوست دارم در خشکى مسافرت کنم، شاید ابوطاهر پس از ساعتى از کار خود پشیمان شود و دستور بازگشت مرا صادر کند، ولى اگر از طریق دریا بروم نمى‏تواند مرا برگرداند، به همین خاطر به ایشان گفتم: سرور من! سفر دریایى را بیشتر دوست دارم.
 ابوطاهر دستور داد تا براى من زاد و توشه‏اى تهیه کردند و از طریق دریا عازم بصره شدم. سه روز بعد از آنکه به بصره رسیدم در مجلسى که علماى زیادى هم در آن حضور داشتند شرکت کرده بودم که ناگهان دیدم یک موکب با جلال وعظمت به طرف بصره مى‏آید و چون نزدیک شدند، دیدم این موکب متعلق به ابوالعباس کشمرد است که به همراه گروهى سواره در کمال احترام به بصره وارد مى‏شوند وامیر بصره هم به استقبال ایشان از شهر خارج شده است.
 وقتى ابوالعباس به محلى که ما در آن بودیم رسید به نزد او رفتم، او وقتى مرا دید، از مرکب خود پیاده شد و روبروى من قرار گرفت، پس از آنکه با دقّت و تعجّب مرا نگاه کرد گفت: اى جوان! چکار کردى که تو را از زندان آزاد کردند؟!
 ابوعثمان مى‏گوید: همه آنچه را که اتفاق افتاده بود براى ابوالعباس تعریف کردم.
 ابوالعباس در حالى که متأثر شده بود، خطاب به من گفت: من و تو آزاد شده‏هاى امیرالمؤمنین‏علیه السلام هستیم.
 عرض کردم: آرى چنین است که مى‏فرمایید.
 سپس ابوالعباس به خانه‏اى که از قبل برایش آماده شده بود رهسپار شد و در آنجا فرود آمد. امیر بصره براى او انواع هدایا ولباس‏ها و… فرستاد و با عزّت تمام از او پذیرایى کرد.
 وقتى چند روزى از این واقعه گذشت، و ابوالعباس کاملا در محلّ خود مستقر شد، کسى را به دنبال من فرستاد و من به خدمت او رسیدم و چند روزى مهمانش بودم، او با نهایت احترام از من پذیرایى کرد.
 وقتى ابووائل این حکایت را شنید در حالى‏که بسیار متعجب شده بود رو به من کرد وگفت: اى ابا مفضل! سخنان ابوعثمان دلالت بر درست بودن حکایتى که از ابوالعباس نقل کردى دارد و جاى شکّى در آن نیست.
 در ادامه ابومفضل محمد بن عبداللّه بن بهلول بن همام‏بن مطلب شیبانى اضافه مى‏کند: این عریضه (که متن آن در حکایت ابوالعباس ذکر شد) در بین اصحاب ما معروف است و به آن اعتقاد زیادى دارند و در کارهاى سخت و مهم به آن عمل مى‏کنند و این حکایت را افراد زیادى به طرق مختلفى بیان کرده‏اند که من در اینجا آنچه را که خودم شنیده بودم نقل کردم.
 
چند حکایت از آیه اللَّه صافى گلپایگانى (مدظله العالى)
 روزى خدمت حضرت آیه اللَّه صافى گلپایگانى در منزلشان به همراه چندتن از دوستان رسیدیم، معظم له در ضمن مطالب مختلفى که بیان فرمودند، جریان چند عریضه را مورد اشاره قرار دادند که در اینجا به نحو اختصار آنها را ذکر مى‏کنیم:
 الف: زمانى پدرم به یک سر درد بسیار سختى مبتلا مى‏شوند، و هر چه معالجه مى‏کنند نتیجه‏اى حاصل نمى‏شود، حتى به اقوامى که در تهران ساکن بودند این جریان را مى‏نویسند، آنها هم براى درمان اقداماتى انجام مى‏دهند ولى باز نتیجه‏اى به دست نمى‏آید. یک روز به قدرى این سردرد شدّت پیدا مى‏کند که پدرم را به کلّى از کار مى‏اندازد. والده که اهل دعا و توسّل بود به ایشان مى‏گویند: شما یک عریضه‏اى بنویسید و در چاه مسجد بیندازید، بلکه انشاءاللّه عنایتى بشود و این ناراحتى برطرف گردد. (لازم به ذکر است که درست روبروى منزل ما مسجدى بود که چاهى داشت مردم در گرفتارى‏ها عریضه مى‏نوشتند و در آن مى‏انداختند).
 مرحوم پدرم گفته بودند: من که با این حال نمى‏توانم چیزى بنویسم، کسى را بگویید این کار را به نیابت از من انجام دهد. مادرم اصرار کرده بودند که باید خودتان بنویسید و خودتان هم ببرید در چاه بیندازید، پدرم با زحمت زیاد این عریضه را نوشته بودند و در آن چاه انداخته بودند، حالا یادم نیست فرمودند: که بعد از انداختن، هنوز به حیاط منزل یا اتاقشان نرسیده بودند که آن سردرد به کلّى برطرف شده بود و از آن به بعد هم هیچ‏وقت دچار سردرد نشدند.
 ب: خانمى از عمه‏زاده‏هاى ما در گلپایگان، چند سال پیش مبتلا به یک آپاندیس حادى شده بود. امکانات جراحى در آن وقت زیاد پیشرفته نبود، با این همه دکترى بود به نام دکتر ملکوتى که فرد نسبتا شجاعى بود، وقتى دید خطر مرگ این خانم را تهدید مى‏کند، مى‏گوید: من حاضرم ایشان را عمل کنم، انشاءاللّه که مفید واقع شود.
 به حمد للّه عمل با موفقیت انجام گرفت و خطر مرگ برطرف شد، ولى هر چه کردند تا محل زخم التیام پیدا کند، نتیجه‏اى نبخشید. تا اینکه روزى براى ما که در قم ساکن بودیم، نامه‏اى نوشتند و درخواست کردند که جهت شفاى آن خانم عریضه‏اى بنویسیم و به ضریح مقدّس حضرت معصومه‏علیها السلام  بیندازیم.
 بدنبال آن درخواست ما هم عریضه‏اى نوشتیم و طبق آداب خاصّى که دارد در ضریح حضرت معصومه‏علیها السلام انداختیم. بعد از این جریان، یک شب درد زخم آن خانم زیاد مى‏شود و در اثر فشار درد به بچه‏هایش مى‏گوید:
 چرا شما به دکتر گفتید که مرا عمل کند؟ مى‏گذاشتید با همان درد مى‏مُردم و راحت مى‏شدم!
 در نیمه‏هاى شب، حدود ساعت دو، اهل خانه مى‏بینند: از آن اتاقى که مریض در آنجا استراحت مى‏کند سر و صدایى مى‏آید، خیال مى‏کنند که باز درد زخم شدّت پیدا کرده است و این سر و صداها به خاطر آن است. وقتى وارد اتاق مى‏شوند با صحنه عجیبى روبرو مى‏شوند، آن خانم به آنها مى‏گوید: زخم بدن من به کلّى التیام پیدا کرده است. آنها هم وقتى نگاه مى‏کنند، مى‏بینند اصلا اثرى از زخم نیست!! بعد، از او مى‏پرسند چه شد؟
 مى‏گوید: درد زخم من کمى تخفیف پیدا کرد، خوابم برد و ناگهان در عالم خواب، دیدم در قم، منزل حضرت آیه اللّه گلپایگانى هستم، -این خانم دختر پسر خاله مرحوم آیت اللّه العظمى گلپایگانى هستند- وقتى آقاى گلپایگانى مرا در حال ناراحتى دیدند پرسیدند: چرا ناراحت هستید؟ عرض کردم: آقا! مگر آقاى صافى به شما نگفته‏اند من از وقتى که عمل کرده‏ام، زخم جاى عملم التیام پیدا نمى‏کند و به شدّت مرا ناراحت کرده است؟ آقاى گلپایگانى هم دست خود را به محل زخم گذاشته، بلا فاصله آن زخم خوب مى‏شود.
 بعد که حساب کردیم دیدیم جریان بر طرف شدن ناراحتى او به فاصله چند روز بعد از انداختن عریضه به ضریح مقدّس حضرت معصومه‏علیها السلام  واقع شده بود.
 ج: همانطور که گفتم: خانواده ما به دعا وتوسل بسیار مقیّد ومعتقد بودند و در پیشامدها ازاین امور بیشتر بهره مى‏بردند. یک وقتى والده‏ام سخت مریض شدند و در آن موقع ما به قم آمده و در قم سکونت داشتیم. روزى نامه‏اى از پدرم براى من رسید، در آن نوشته بودند: که والده‏ات مى‏گوید شما یک عریضه براى ایشان بنویسید و آن را به عتبات بفرستید تا در ضریح حضرت ابا عبداللّه الحسین‏علیه السلام بیندازند انشاء اللَّه آقا عنایتى کنند و این مریضى برطرف شود.
 من در نجف آشنایى داشتم، عریضه‏اى را نوشتم و براى او فرستادم تا در موقع سفر به کربلا آن را در مرقد امام حسین‏علیه السلام  بیندازد. چند وقتى از این جریان گذشته بود که از آن آقا نامه‏اى برایم آمد که در آن نوشته بود: فلانى ما در راه کربلا عریضه شما را گم کردیم، انشاءاللّه به دست صاحب اصلى‏اش مى‏رسد و شما هم به خواسته و هدفى که دارید نائل مى‏شوید.
 دو یا سه ماه بعد از آن، در حالى که هنوز والده مریض بودند، روزى من قرآنى را که همان دوستم از نجف برایم فرستاده بود برداشتم تا به مطلبى در آن نگاه کنم، وقتى آن را باز کردم دیدم کاغذى در لاى آن هست، وقتى به آن کاغذ نگاه کردم دیدم: این همان عریضه‏اى است که من آن را به نجف فرستاده بودم. ناگهان گویى الهامى به من شد به این مطلب منتقل شدم که این پیشامد معنایش آن است که: والده ما از این مریضى صحت پیدا نمى‏کنند و این نشان ردّ عریضه ماست. از قضا همانطور شد و مرحوم والده‏ام چند وقت بعد با همان بیمارى به رحمت خدا رفتند.
    سؤالات و شبهات عریضه نویسى
  همانگونه که درباره سایر احکام و مقررات اسلامى در طول تاریخ با انگیزه‏هاى مختلف سؤالات و شبهاتى مطرح شده است، در زمینه عریضه نویسى نیز پرسش و ایرادات زیادى به چشم مى‏خورد. در این قسمت که بخش پایانى این نوشته است به مباحثى پرداخته مى‏شود که هر یک از آنها به منزله تکمیل کننده قسمت‏هاى قبلى یا پاسخى براى بعضى از شبهات و یا سؤالاتى که درباره عریضه نویسى مطرح شده محسوب مى‏گردد.
  ۱- در مباحث قبلى اشاره شد که عریضه نویسى شیوه‏اى از توسل است که در موقعیّت‏هاى خاص، اهلبیت‏علیهم السّلام  بر تمسک به آنها سفارش کرده‏اند بنابر این همانند دعا و نیایش نتیجه بخشى آن مشروط به رعایت بعضى از امور است که از آنها به عنوان شرایط تأثیر عریضه نویسى مى‏توان یاد کرد. بدیهى است که عدم توجّه به آنها از فراهم شدن زمینه تأثیر توسل و تحقق امر در خواست شده، جلوگیرى به عمل مى‏آورد. به یک اعتبار این شرایط به دو دسته تقسیم مى‏شوند:
 الف) شرایط نویسنده عریضه: بعد از معرفت به خدا و سلطنت مطلقه او و همینطور ایمان به منزلت اهلبیت‏علیهم السّلام که وسائط فیض الهى‏اند ضرورت دارد که نویسنده عریضه این شرایط را در خود احراز کند. 

 ۱ – توبه از گناهان: امام صادق‏علیه السلام  از پیامبر اکرم‏صلّى اللّه علیه و آله نقل مى‏کند که آن حضرت فرمودند: بهترین دعا استغفار و طلب آمرزش گناهان است. مرحوم علامه مجلسى در شرح این روایت مطالب زیادى بیان کرده و از جمله مى‏نویسد: چون استغفار وسیله بر طرف شدن گناهان است و گناهان بزرگترین پرده و حجاب‏هاى مستجاب شدن دعاها هستند.
 امام باقرعلیه السلام  در این باره مى‏فرمایند: گاهى بنده از خدا درخواستى مى‏کند و شرایط هم براى بر آورده شدن حاجت او کاملا مهیّاست ولى خداوند تبارک و تعالى به ملائکه دستور مى‏دهد که مانع بر آورده شدن در خواست او شوند و آن گاه در تبیین علت این کار مى‏فرماید: «بنده با مرتکب شدن گناه، خود را در معرض سخط من قرار داده است سزاوار است که او را از بر آورده شدن درخواستش محروم سازیم». 
 بنابر این یکى از شرایط پذیرفته شدن درخواست‏ها توبه و پرهیز از گناهان است. فرد آلوده به گناه مادامى که دست از گناه بر نداشته است نباید توقع داشته باشد که اگر عریضه‏اى به یکى از معصومین‏علیهم السّلام مى‏نویسد در خواستش بر آورده شود.
  ۲- عدم ترک عمل: هرگز عریضه نوشتن جاى عمل انسان را نمى‏گیرد، لذا فرد بعد از نوشتن در خواستش اگر متوجه وجود زمینه‏هاى عملى براى بر آورده شدن خواسته خودش شد باید آنها را دنبال کند، چرا که به فرموده امام صادق‏علیه السلام :
«الداعى بلا عمل کالرّامى بلا وتر»
 «دعا کننده‏اى که پایبند عمل نیست همانند تیر اندازى است که وسیله تیراندازى (کمان) را در اختیار ندارد».
۳ – هماهنگى خواسته با دل انسان: اگر انسان در ضمن عریضه خود وانمود مى‏کند که هیچ راهى براى بر آورده شدن خواسته‏اش جز عنایت خاصّ خداى متعال و توجه ائمه اطهارعلیهم السّلام  ندارد واقعا چنین باشد؛ یعنى در حالتى اقدام به نوشتن عریضه کند که مضطر باشد و هیچ امیدى به راه‏هاى عادى و اسباب معمولى نداشته باشد. روایت شده است که خداوند متعال به حضرت عیسى‏بن مریم‏علیه السلام  چنین وحى فرستاد:
 اى عیسى! وقتى مى‏خواهى دعا کنى همانند کسى که در حال غرق شدن هست و فریاد رسى ندارد دعا کن، امیدت فقط به من باشد، در چنین حالى دعا کردن از تو و اجابت نمودن از من نیکوست.
۴ –  اطمینان به قبولى درخواست: حسن ظن بنده به پروردگار عالم و اهلبیت عصمت‏علیهم السّلام  به گونه‏اى باشد که جزم داشته باشد که خواسته او اجابت مى‏شود. حضرت صادق‏علیه السلام  مى‏فرمایند:
 «وقتى دعا مى‏کنى و از خداوند حاجتى را در خواست مى‏نمایى باید چنان گمان کنى که حاجت تو پشت در است و منتظر دعاى توست، همین که دعاى تو تمام شد آن را به تو اعطا مى‏کنند.»
 و از پیامبر اکرم‏صلّى اللّه علیه و آله  نقل شده است که آن حضرت فرمودند:
خدا را در حالى که یقین به اجابت او دارید بخوانید. [۶]
 علاوه بر موارد مذکور حضور قلب، طهارت انسان در حال نگارش عریضه، خضوع و تذلّل، مداومت و اصرار و تکرار بر خواسته و مطلوب، اگر عریضه‏اى را یکبار نوشت حاجتش بر آورده نشد ناامید نشود و بار دوم بنویسد و…، در نظر داشتن اوقات و اماکن مناسب و مخصوصا رعایت ادب مع اللّه و ولى اللّه در اجابت خواسته انسان بسیار مؤثرند.
   ب) شرایط حاجت مورد نظر: باید توجه داشت که همه درخواستهاى انسان صلاحیت برآورده شدن را ندارند بلکه خواسته فرد حداقل باید داراى دو شرط باشد تا بتوان امیدوار به برآورده شدن آن بود.
 اولا: درخواست نویسنده عریضه مخالف سنت‏هاى جاریه الهى و اراده تکوینى خداوند نباشد، به عبارت دیگر چیزى را درخواست کند که با نظام حاکم بر عالم و قوانین آن هماهنگ باشد به عنوان مثال مطلوب او جمع بین نقیضین نباشد نظیر اینکه درخواست کند هم باران ببارد هم نبارد.
 یا مثلاً فردى در خواست کند که خدایا مرا به خلق خودت نیازمند نکن؛ در حالیکه مشیّت خدا بر این تعلق گرفته است که نیازهاى بندگان او به کمک یکدیگر بر آورده شود.
 در حدیث وارد شده است که على‏علیه السلام  فرمودند:
 «روزى در حضور پیامبر اکرم‏صلّى اللّه علیه و آله  چنین دعا کردم که پروردگارا! مرا محتاج احدى از بندگانت مکن. وقتى پیامبرصلّى اللّه علیه و آله  این دعا را شنیدند به من فرمودند: یا على! اینگونه دعا نکن چون هیچ بنده‏اى نیست مگر اینکه به سایر مردم نیازمند است. على‏علیه السلام مى‏فرمایند: عرض کردم: یا رسول اللّه‏صلّى اللّه علیه و آله پس چگونه دعا کنم؟ حضرت فرمودند: بگو: پروردگارا! مرا محتاج بندگان بد و پست مکن.» ۱
 ثانیا: درخواست باید امر حلالى باشد، به بیان دیگر خارج از اراده تشریعیه خداوند نباشد. در اشاره به این حقیقت على‏بن ابیطالب‏علیه السلام مى‏فرمایند:
«لا تسأل…ما لا یحلُّ»
«از خداوند عالم چیزى را که حلال نیست درخواست مکن.» ۲
 چون چنین درخواستى با اساس تعالیم الهى در تعارض است بخاطر اینکه هر یک اوامر و نواهى الهى ریشه در یک سلسله مصالحى دارد که تأمین کننده سعادت و کمال انسانند. اگر اجازه برآورده شدن خلاف این احکام و مقررات داده شود در حقیقت زمینه تحقق کمال انسانى از بین مى‏رود و…
عریضه نویسی
سید صادق سید نژاد
انتشارات مسجد مقدس جمکران
 
۱  نجم الثاقب، حکایت ششم از باب هفتم، ص  ۴۱۷به بعد.
 
۲  اقتباس از حکایت هفتم نجم الثاقب، صفحات  ۴۲۱تا  ۴۲۳

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا