خداوند خودش در قرآن در مورد اهمیت و عظمت قرآن می فرماید لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیه الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون، حشر ،۲۱ اگراین قرآن را بر کوهى فرو مى فرستادیم، یقینا آن کوه را ازبیم خدا فروتن واز هم پاشیده مى دیدى. و این مثل ها را براى مردم مى زنیم باشد که آنان بیندیشند.این کریمه که در باره قرآن شناسى است در حقیقت ناظر به عظمت و اهمیت قرآن است. سراین عظمت هم آن است که هر کلامى به اندازه متکلمش عظیم و بزرگ است، لذا دلیل حکمى که در این آیه آمده است هم اجمالا در این آیه یاد شده است هم به تفصیل در سه آیه بعد. مضمون آیه این است که اگر این قرآن بر کوه نازل شود کوه رامتلاشى مى بینید. کلمه متلاشى از شیئى مشتق نشده یعنى لا شى ءمى شود وگرنه باب تفاعلى نیست که یک ثلاثى مجرد داشته باشد.تلاشى، یتلاشى این چنین نیست این اصلش لا یشى ء است.
از این کلمه لا شى ء باب تفاعل ساخته شده متلاشى مى شود یعنى لا شى ءمى شود. لرایته خاشعا متصدعا یعنى متلاشى مى شود چرا متلاشى مى شود؟ نفرمود:من خشیتنا فرمود: من خشیه الله این التفات از یبت به خطاب براى تامین دلیل این حکم است پس اصل حکم این است که لو انزلنا هذا القرآن على جبال لرایته خاشعامتصدعا چرا من خشیتنا نفرمود، بلکه فرمود: من خشیه الله ، چون الله متکلم است هیچ موجودى نمى تواند تجلى الهى و کلام الهى را تحمل کند و همین معنا را در سه آیه بعد که در میان اسماى حسناى حق است بازگو مى کند: هو الله الذی لا اله الا هو ترجمه:او خدایى است که معبودى جز او نیست، داناى آشکار و نهان است، و او رحمان و رحیم است! (حشر،۲۲) هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس ترجمه: و خدایى است که معبودى جز او نیست، حاکم و مالک اصلى اوست( حشر ،۲۳) هو الله الخالق البارى ء ترجمه: او خداوندى است خالق، آفریننده اى بى سابقه، و صورتگرى (بى نظیر) براى او نامهاى نیک است(حشر، ۲۴) که این سه آیه پشت سر هم در بیان توصیف و شرح اسماى حسناى آن متکلم است و اگر متکلم عظیم بود قهرا کلام او هم عظیم است و کلام او آن چنان عظیم است که کوه توان تحمل آن را ندارد.
در این جا سخن از خشیت است نه خوف، بین خشیت و خوف، تفاوت وجود دارد; خشیت آن ترسى است که با تاثر قلبى همراه باشد ولى خوف این چنین نیست، به همین جهت موحدان عالم فقط از خدا مى ترسند از غیر خدا خشیتى ندارند،موحدان هم مانند دیگران از هر چیز گزنده و آسیب رسانى خائف اند:از مار، عقرب گزندگان و درندگان و یا بى احتیاطى ماشین هامى ترسند اما از هیچ چیز خشیت ندارند. خوف آن ترتیب اثر عملى است، ولى خشیت آن چیزى است که انسان آن را مبدا اثر بداند واز او بهراسد. در این جا هم سخن از خشیت الهى است، خشیت باشعور همراه است و نشانه آن است که کوه ها هم شعور دارند. براى اثبات شعور کوه ها و مانند آن چند دلیل مى توان اقامه کرد: دلیل اول همان شعور عمومى است که خدا براى هر موجودى ثابت مى کند که له اسلم من فی السموات ترجمه: و تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند، از روى اختیار یا از روى اجبار، در برابرِ (فرمان) او تسلیمند، و همه به سوى او بازگردانده مى شوند. (آل عمران،۸۳)، لله یسجد ما فی السموات ترجمه:(نه تنها سایه ها، بلکه) تمام آنچه در آسمانها و زمین از جنبندگان وجود دارد، و هم چنین فرشتگان، براى خدا سجده مى کنند و تکبّر نمى ورزند. (نحل،۴۹)،یسبح لله ما فی السموات ترجمه:آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا مى گویند( جمعه ،۱)، فقال لها و للارض ائتیا طوعا وکرها ترجمه:سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالى که بصورت دود بود به آن و به زمین دستور داد: به وجود آیید (و شکل گیرید)، خواه از روى اطاعت و خواه اکراه! آنها گفتند: ما از روى طاعت مى آییم (و شکل مى گیریم)! (فصلت،۱۱) که این چند دسته از آیات قرآن کریم به خوبى دلالت مى کندبر سرایت شعور عمومى. درباره کوه ها همان آیاتى که در سوره مبارکه ص و مانند آن آمده است که خدا به کوه ها دستور مى دهند که با داود هم نواباشند نشانه آن است که آنها هم درکى و تسبیحى دارند.
آیه شانزده به بعد سوره ص این است که: انا سخرنا الجبال معه یسبحن بالعشی و الاشراق ترجمه: ما کوه ها را مسخّر او ساختیم که هر شامگاه و صبحگاه با او تسبیح مى گفتند! (سوره ص،۱۸)و هم چنین در بحث هاى دیگرمى فرماید: یا جبال اوبی معه ترجمه: اى کوه ها و اى پرندگان! با او هم آواز شوید و همراه او تسبیح خدا گویید! و آهن را براى او نرم کردیم. (سبأ،۱۰) این که فرمود ما کوه ها رامسخر داود کرده ایم که صبح و شام همراه او تسبیح مى کنند مثل یک نماز جماعتى که مامومین به امامشان اقتدا مى کنند سلسله جبال به داود سلام الله علیه اقتدا مى کردند. و هم چنین یاجبال اوبی معه این اوب یعنى رجوع تاویب یعنى آن شدت رجوع وکثرت رجوع است، اگر کسى چندین بار به خداى سبحان رجوع کندمى شود اواب ; یعنى کسى که پر رجوع باشد. آب یعنى رجع،مآب یعنى مرجع آن کسى که اهل رجوع مکرر است به او مى گوینداواب: یا جبال اوبی معه پس نشانه این است که کوه ها این شعور را دارند.
انسان با عظمت تر است یا موجودات دیگر؟
قرآن یک تعبیرى در باره عظمت انسان ها نسبت به موجودات دیگرنظیر آسمان ها و زمین و سلسله جبال دارد و نیز تعبیر دیگرى که مقابل این تعبیر است، گاهى به عده اى خطاب مى کند که شما بزرگ ترید یا آسمان؟ خوب آسمان از شما بزرگ تر است: ا انتم اشدخلقا ام السماء بناها این دو دسته آیات در قرآن کریم مقابل هم هستند. به عبارت دیگر، یک سلسله آیاتى است که مى گوید ازانسان کارى برمى آید که از آسمان ها ساخته نیست چه رسد به زمین و سلسله جبال:انا عرضنا الامانه على السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا ترجمه: ما امانت (تعهّد، تکلیف، و ولایت الهیّه) را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند امّا انسان آن را بر دوش کشید او بسیار ظالم و جاهل بود، (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)! (احزاب،۷۲) وآیاتى مشابه این. پس این دسته از آیات دلالت مى کند براین که ازانسان کارى ساخته است که از آسمان ها و زمین و سلسله جبال ساخته نیست و هم انسان بزرگ تر از آسمان ها و زمین است. دسته دیگر آیاتى است که مى فرماید آسمان ها و زمین و کوه ها از شمابزرگ ترند. این دو دسته آیات جمعشان چگونه است.
در نصایح لقمان به فرزندش آمده است که: انک لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا ترجمه: و روى زمین، با تکبر راه مرو! تو نمى توانى زمین را بشکافى، و طول قامتت هرگز به کوه ها نمى رسد! (اسراء ،۳۷) هر چه گردن فرازى بکنى بالاخره قدرت ندارى که زمین را بشکافى و به رفعت کوه ها برسى. در سوره مبارکه مؤمن(غافر) این چنین آمده است که:لخلق السموات و الارض اکبر من خلق الناس و لکن اکثر الناس لا یعلمون،غافر،۵۷ ترجمه: آفرینش آسمان ها و زمین از آفرینش مردم بزرگ تر است،ولى اکثر مردم نمى دانند. خوب اگر آسمان ها و زمین بزرگ تر ازمردم اند و انسان ها کوچک تر از آسمان ها و زمین اند، چرا ازآسمان ها حمل بار امانت برنیامده است؟ هم چنین در سوره مبارکه نازعات آیه ۲۷ مى فرماید: ا انتم اشد خلقا ام السماء بنیها رفع سمکها فسویها و اغطش لیلها و اخرج ضحیها ترجمه:آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشکل تر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد؟ پس این دسته از آیات مى فرماید: آسمان ها و زمین از انسان ها بزرگ ترند. دسته دیگر ازآیات مى فرماید: از انسان کارى ساخته است که از آسمان ها و زمین ساخته نیست. راه جمعش این است انسان اگر منهاى آن روح و دین وعقل حساب بشود; یعنى همین بدن مادى باشد; هم چنان که کافر ومنافق خود را همین بدن مادى مى پندارد، و مى گوید: ان هی الاحیاتنا الدنیا نموت و نحیى و مى گوید:و ما یهلکنا الا الدهر با همین بینش محدود مادى در برابروحى مى ایستد.
پس این انسان منهاى عقل است، انسان منهاى عقل مى شود جرم مادى، قهرا زمین و کوه و آسمان از او بزرگ تر است،به همین جهت لقمان در نصیحت خویش مى فرماید: انک لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا این طور که متبخترانه و مختالانه حرکت مى کنى نمى توانى زمین را بشکافى و به گردن فرازى کوه ها نمى رسى، خداهم مى فرماید: لخلق السموات و الارض اکبر من خلق الناس خدامى فرماید: ا انتم اشد خلقا ام السماء بنیها و این انسان است که بار امانت حمل نمى کند، این همان است که مثل الذین حملوا القرآن ثم لم یحملوها ترجمه:کسانى که مکلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نکردند، مانند درازگوشى هستند که کتابهایى حمل مى کند، (آن را بر دوش مى کشد اما چیزى از آن نمى فهمد)! گروهى که آیات خدا را انکار کردند مثال بدى دارند، و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى کند! (جمعه ،۵) مثل الذین حملوا الانجیل ثم لم یحملوها همان است که مثل الذین حملوا التوراه ثم لم یحملوها اگر کسى زیر بار وحى نرود مثل او کمثل الحماریحمل اسفارا حمار و خلقت او هرگز از سلسله جبال و زمین بالاتر نیست، این که وحى بر او نازل شد و فنبذوه وراءظهورهم ترجمه:ولى آنها، آن را پشت سر افکندند( آل عمران، ۱۸۷) این انسان منهاى عقل، هرگز از آسمان ها بالاتر نیست.اما آن انسانى که وحى را مى پذیرد و مى فهمد و عمل مى کند این یقینا از آسمان ها بالاتر است، چون این آسمان ها جرم است و روزى بساط آن ها برچیده مى شود: و الارض قبضته یوم القیامه و السموات مطویات بیمینه ترجمه:آنها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند، در حالى که تمام زمین در روز قیامت در قبضه اوست و آسمانها پیچیده در دست او خداوند منزّه و بلندمقام است از شریکیهایى که براى او مى پندارند (زمر،۶۷) و بدن انسان مى پوسد و دوباره خدا زنده مى کنداما روح که هرگز نمى میرد، روح که هرگز از بین نمى رود، آسمان هابساطشان برچیده مى شود و سلسله جبال بساطشان جمع مى شود.
عظمت قرآن در طرح موضوعات :
این که در باره قرآن فرمود: قرآن چیزى است که اگر بر کوه نازل شود کوه نمى تواند تحمل کند، واقعش همین است، انسان وقتى نزدیک بعضى از آیات مى رود از ترس برمى گردد که این آیه یعنى چه؟ هرچه هم تلاش و کوشش بکند به خودش اجازه ورود نمى دهد، یک نمونه آن را در این جا مى آوریم: در قرآن در باره کوه ها آمده است که:اى پیامبر، از تو سؤال مى کنند که وضع کوه ها چه خواهد شد:یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربی نسفا. فیذرها قاعا صفصفا .لا ترى فیها عوجا و لا امتاو از تو درباره کوه ها سؤال مى کنند بگو: پروردگارم آنها را (متلاشى کرده) بر باد مى دهد! (طه،۱۰۵) سپس زمین را صاف و هموار و بى آب و گیاه رها مى سازد … (طه،۱۰۶) به گونه اى که در آن، هیچ پستى و بلندى نمى بینى! (طه،۱۰۷)این آیه را مى توان فهمید. یعنى سؤال مى کنند در هنگام قیامت کوه ها وضعش چگونه خواهد شد؟ شمادرجواب بگو: خداوند این کوه ها را درهم مى کوبد و همه این دره هاى ناصاف با ریزش کوه ها صاف مى شود و هیچ اعوجاج و امت وکجى در صحنه قیامت نیست. در دنیا یک انسان ممکن است در اثرخلاف کارى خود را به گونه اى پنهان کند و از شهرى به شهرى دیگریا از مجمعى به مجمعى دیگر برود، اما در صحنه قیامت هیچ جایى براى استتار نیست نه تپه اى نه کوهى نه دامنه اى نه تلى و نه دیوارى است:لا ترى فیها عوجا و لا امتا. قاع و صفصف این آیه را انسان مى تواند بفهمد.
یا این آیه که: یوم تکون الجبال کالعهن المنفوش ترجمه:و کوه ها مانند پشم رنگین حلّاجى شده مى گردد! (القارعه،۵) این کوه ها که سنگین است ما سنگینى این ها را کم مى کنیم مثل پنبه هاى ندافى شده مثل عهن و پنبه ندافى شده سبک مى شوند. یا این آیه که: روزى فرا مى رسد که جبال کانت الجبال کثیبا مهیلا ترجمه:در آن روز که زمین و کوه ها سخت به لرزه درمى آید، و کوه ها (چنان درهم کوبیده مى شود که) به شکل توده هایى از شن نرم درمى آید! (مزمل،۱۴)این کوه ها که خیلى سفت و سخت است مثل یک تلى ازشن مى شود که شما یک گوشه اش را اگر با انگشت بردارید بقیه مى ریزد، این را مى گویند کثیب مهیل این قبیل آیات را هم مى توان فهمید اما مى رسیم به این قسمت: و سیرت الجبال فکانت سرابا، نبأ،۲۰ ترجمه:کوه ها مى روند و مى روند و سراب مى شوند. اگر کسى نخواهدتوجیه کند، کوه ها سراب مى شود یعنى چه؟سراب یعنى هیچ، انسان از دور خیال مى کرد کوه است وقتى نزدیک رفت مى بیند کوه نیست. چه قدر انسان باید توجیه کند تا این آیه را بفهمد. بعد ازاین که چندین وجه توجیه کرد بهترین وجه این است که اعتراف کند که من نمى فهمم. گاهى انسان در برابر بعضى از آیات قرار مى گیرد و از ترس برمى گردد که این یعنى چه، چقدرما توجیه کنیم سراب یعنى هیچ. نه این که خرد یا ریز و یا سبک مى شود بلکه و سیرت الجبال فکانت سرابا حالا ما کانت رابه صارت توجیه کردیم و حال این که کانت معناى کانت است نه معناى صارت حالا گیرم توجیه کردیم که آن جاسراب مى شود، سراب یعنى هیچ، کوه چطور هیچ مى شود؟ این فقط در مورد کوه است در مورد زمین و آسمان ها نیز این چنین است. این از آن آیاتى است که انسان واقعا حریم مى گیرد.
ظاهر و باطن قرآن :
قرآن یک ظاهرى دارد و یک باطنى، در بیانات حضرت امیر سلام الله علیه آمده است که: قرآن ظاهرش بسیار زیبا و جلوه گر و باطنش عمیق است. در خطبه هیجدهم نهج البلاغه آمده است که: و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا و ان القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق لا تفنى عجائبه و لا تنقضى غرائبه و لا تکشف الظلمات الا به خوب به این کتابى که ظاهرش زیباست و باطنش خیلى عمیق است و ما را هم دستور داده اند که هم در ظاهر و هم در باطن قرآن تدبر کنیم و هرچه هم انسان استخراج کند تمام نمى شود نه در طول زمان نه در عمق فکر متفکران، قهرا این عمیقى که وصف باطن قرآن است و ما را هم به تعمق در این قرآن وادارکرده اند غیر از آن تعمقى است که از دعائم و ریشه هاى کفر به شمار آمده است. در نهج البلاغه در کلمات قصار کلمه ۳۱ آن جاکه: و سئل علیه السلام عن الایمان حضرت فرمود: ایمان چهاررکن و پایه دارد، آن گاه در باره کفر هم فرمود:و الکفر على اربع دعائم على التعمق و التنازع و الزیغ و الشقاق معلوم مى شود آن تعمق در جهل و افراط و خودپسندى وامثال ذلک است که تعمق مذموم است و این تعمق در باطن قرآن است که باطنه عمیق و تعمق ممدوح.
عظمت قرآن در هدایت :
قرآن که ظاهرش زیبا و باطنش عمیق است، چگونه و با چه روش هایى مردم را هدایت مى کند؟ قرآن مدعى است که نه تنها براى هدایت مردم آمده است که شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدى للناس ترجمه: (روزه، در چند روز معدودِ) ماهِ رمضان است ماهى که قرآن، براى راهنمایى مردم، و نشانه هاى هدایت، و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است( بقره،۱۸۵) بلکه بهترین روش هدایت را قرآن به عهده دارد، هیچ کتابى نیست که همانند قرآن مردم را هدایت کند در آیه نهم سوره اسراء آمده است که: ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم پس هیچ کتابى همانند قرآن هادى مردم نیست. مسلمین در هر عصرى متناسب با امکانات فکرى و عملى خود تحت تاثیر شوق و عشقى که به کتاب آسمانى خود داشتند درباره قرآن کار کرده اند، از قبیل یاد گرفتن و به خاطر سپردن، قرائت نزد استادان قرائت و تجوید، تفسیر معانى، توضیح و شرح لغات قرآن در کتب لغت مخصوص این کار، بر شمردن آیات و کلمات و حتى حروفى که در مجموع قرآن به کار رفته است، تدقیق در معانى آن و استفاده از آن در مسائل حقوقى، اخلاقى، اجتماعى، فلسفى، عرفانى، علمى و زینت دادن گفته ها و نوشته هاى خود به آیات قرآن، کتیبه هاى بسیار عالى یا گچ بریها و کاشى کاریها، نوشتن آن با خطوط بسیار زیبا، تذهیب آن، آموختن آن به فرزندان خود قبل از هر آموزش دیگر، تدوین نحو و صرف زبان عربى به خاطر قرآن، ابداع و ابتکار علم معانى و بیان و بدیع، جمع آورى لغات زبان عربى و امثال اینها.عشق و علاقه مسلمین به قرآن منشا و مبدا یک سلسله علوم ادبى و عقلى شد که اگر قرآن نمى بود این علوم به وجود نمى آمد.