برخی از فمینیستها معتقدند باید دانش جدیدی تولید کرد که از دیدگاه زنانه به روابط اجتماعی زنان و جایگاه زنان بپردازد .
« دوریتی اسمیت که یکی از جامعه شناسان بزرگ فمینیسم است ، این دانش را جامعه شناسی برای زنان نامیده است ». از نظر ایشان ایجاد رشته مطالعات و ارائه واحدهای درسی مشتمل بر چنین دانشی به دانشگاهها و مؤسسات آموزشی و آگاهی زنان به این دانش ، سبب می شود که ایشان جایگاه خویش را بهتر باز شناسند . البته علاوه بر علوم اجتماعی فمینیستی ، « ادبیات زنان ، هنر زنان ، تاریخ زنان و زیست شناسی زنان نیز از نظر ایشان اهمیت دارد ». از نظر این فمینیست ها ، تحقیق و پژوهش فمینیستی » باید خود را مکلف ببیند که از بینش اثبات گرای جامعه شناسی به عنوان یک یک علم دوری گزیند و نشان دهد که تحقیق و پژوهش باید متضمن تعهد به آزادسازی زنان باشد ».
فمینیست ها برای آن که مسائل زنان در تحقیقات و محتویات آموزش گنجانده شود ، به گسترش راهبردهای تحقیق می پردازند. هم اکنون اصلی ترین فعالیت فمینیست ها، به خصوص فمینیستهای رادیکال در زمینه تحصیل و آموزش زنان ، « ارائه دانش از دید زنان است .
زیربنای فلسفی افکار فمینیستی
فمینیسم ، محصول عصر روشنگری در اروپا است و اومانیسم از بنیادی ترین مبانی فکری بسیاری از فمینیست ها محسوب می شود . در عصر روشنگری اروپا ، جریان های فکری به وجود آمد که اندک اندک صبغه اجتماعی و سیاسی به خود گرفت و بیشتر این جریان ها در صدد تخریب تفکر دینی بوده و آن را نوعی تاریک گرایی قلمداد می کردند . اومانیسم یا مکتب اصالت بشر و انسان محوری که در قرون اخیر و عصر روشنگری به عنوان جوهره تفکر غرب در آمده است به صورت جدی مقابل نظریه خدامحوری در عالم قرار گرفت با توجه به این دیدگاه به تمام نظریات دینی که به عنوان نظرات خداوند متعال قلمداد می شود ، در تقابل با فهم انسانی قرار گرفته ، پس بنابراین باید از معرکه خارج شود . در چهارصد سال اخیر طغیان و سرکشی در مقابل الهیات از این نوع تفکر می جوشد و سپس در مجاری گوناگونی جاری می شود . اومانیسم را می توان از مبانی نظری سکولاریسم محسوب کرد و همه نقدها و اشکالاتی که به سکولاریسم وارد است برل اومانیسم نیز وارد نمود .
فلسفه پوزیتویسم که همه واقعیتهای عالم را مادی و محسوس می پندارند و با اعتقاد به نوعی اصالت تجربه افراطی ، اخلاق و دین را زا صحنه حکمرانی در عرصه نظریات خارج می نماید ، از دیگر مبانی نظری است که شالوده فکری مستقیم یا غیر مستقیم بعضی از فمینیست ها می باشد . در اومانیسم و پوزیتیویسم به صورت های مختلف ، رابطه مخلوقیت ، خالقیت و همچنین حقوقی که باید از مصدر خالقیت برای انسان وضع شود ، آگاهانه مورد انکار قرار گیرد .
عقل مداری افراطی و اصالت شناخت های عقلی در مقابل وحی نیز از دیگر مبانی فاسدی است که آبشخور نظریات فمینیسم ها گردیده است . « راسیونالیسم » که تکیه فراوانی بر عقلانیت دارد ، باز هم مهلکه و سقوط گاه دیگری برای بشر امروز است . زیرا با جدا کردن انسان از وحی که متعالی ترین ، دقیق ترین و مطمئن ترین سرچشمه معارف و شناختهای بشری است ؛ بشریت را رو به سوی انحطاط می برد و دچار بحران هایی می نماید که هم اکنون غرب در آنها دست و پا می زند .
فلسفه های لیبرالیسم ، مارکسیسم و سوسیالیسم و نظریات پست مدرنیزم و حتی گاهی مکاتب پلورالیسم و اگزیستانسیالیسم نیز پشتوانه های فلسفی نزدیکتری برای نظریات فمینیستی محسوب می شوند . مسلم است که اعتقاد به اصل وجود واقعیت ، معرفت ، شناخت و اصل وجود خطا و همچنین راهی که بتوان با آن صواب را از خطا تشخیص داد ، از پیش فرض های بیشتر فلسفه هایی است که در جلوه های رویین فرهنگ و تمدن به نظریه پردازی و دفاع مستحکم از آن مشغولند .
به طور کلی می توان با وجه اشتراکی که در پیش فرضهای انواع جریانهای فمینیستی وجود دارد ، این گونه نتیجه گرفت که بیشتر آن ها مولود خلف « فلسفه اومانیسم » می باشند ، زیرا با وجود اختلاف نظرهای فراوانی که در نظریات فمینیستی وجود دارد ، یک بنیاد فلسفی مشترک را می توان در همه آن ها یافت و آن این است که :دست آوردها و رهیافت های فکر بشر را باید به عنوان معیار حقیقت و میزان صواب ، برای قانون گزاری در مسائل اجتماعی محسوب کرد .
تقریباً اکثر نظریات فمینیستی فرزندان ناشایسته این گونه طرز تلقی از معیار حقیقت هستند . چه بسا بتوان گفت که بعضی از معادلات جوهری فکر ایشان این است که : واقعیت عالم غیب غیر قابل اثبات است و اگر قابل اثبات باشد ، هیچ ربطی به مسئله قانون گزاری و حقوق و تکالیف فردی و اجتماعی بشر ندارد و اگر هم ربطی هم داشته باشد راهی برای ابلاغ وجود داشته باشد راهی برای معرفت ما نسبت به آن وجود ندارد و اگر هم راهی برای معرفت ما نسبت به آن وجود داشته باشد ، ممکن است معرفت ما از خطا مصون نباشد و اگر معرفت ما هم از خطا مصون باشد ، در هر حال نظریه صحیح ، نظریه ای است که با انسان محوری ، عقل محوری و تجربه گرایی سازگار باشد و اگر عقل و تجربه نتواند آن را تأیید کند ، نباید به عنوان یک نظر دینی قابل استناد باشد . همه این خاستگاهها فلسفی در فلسفه جهان بینی مستحکم اسلام مورد نقد و ابطال قرار می گیرد و مسلم است که با فروپاشی ارکان فلسفی نظریات فمینیستی ، روبناهای این افکار هم از بین خواهد رفت.
فمینیسم، زن و مرد را در برابر یکدیگر قرار داد
در همایش «بررسی نگاه قرآن به زن و اندیشههای فمنیسمی» معصومه ظهیری، عضو هیأت علمی جامعه الزهرا (س) قم با ایراد سخنرانی به تبیین و تشریح این موضوع پرداخت.
در نشست «بررسی نگاه قرآن به زن و اندیشههای فمنیسمی» که در دانشگاه قم برگزار شد، معصومه ظهیری، عضو هیأت علمی جامعه الزهرا (س) قم با اشاره به جایگاه قرآن کریم در زندگی بشر امروز اظهار داشت: قرآن کتاب آسمانی و بزرگترین معجزه پیامبر خدا(ص) و مجموعهای از قوانین انسانسازی است و انسان میتواند از نکات آن به صورت صحیح استفاده نماید.
وی تصریح کرد: هیچ تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد و تفاوت فقط در ساختار فیزیکی زنان و مردان است، اما نگاه فمنیسمی که پس از جریان رنسانس و بریدگی از قوانین الاهی به وجود آمد، با علمگرایی و تجربهگرایی مفرط، موجب ایجاد تشنج و دوگانگی در خانوادهها شد.
وی اظهار داشت: جریان فمینیسمی هر دو جنس را از هم دور کرد و در برابر یکدیگر قرار داد، در حالی که در اسلام زن و مرد مکمل یکدیگرند؛ اما در این جریان اصالت خانواده از بین رفت و در پی آن بیهویتی، بیشخصیتی و تضعیف خانواده سالم به وجود آمد.
وی تأکید کرد: تا هنگامی که جریان فمینیسم موافق حضور سالم زنان در عرصههای اجتماعی، مانند احقاق حقوق آنان در امر ازدواج و انتخاب و رأی دهی بود، تا حدی میتوانست مورد قبول باشد، اما از هنگامی که این جریان بر ضد کیان خانواده و هویت زنان و مردان عمل کرد، توانست همردیف با سودجویان علیه حقوق بانوان، مانند گماردن زنان در مشاغل سنگین با ساعات کار فراوان، و حضور زنان در تبلیغات ضد انسانی تأثیرگذار باشد.
خاطر نشان میشود، در پایان این همایش، میزگردی با حضور کارشناسان و اعضای هیأت علمی این دانشگاه و جامعه الزهرا (س) به منظور پاسخدهی به پرسشهای حاضران تشکیل شد.