دشوارى تنفس با افزایش ارتفاع :
و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فی السماء: ترجمه: (انعام ۶:۱۲۵) . در این آیه از سختى و دشوارى زندگى گم راهان سخن مى گوید و آنان را به کسى تشبیه مى کند که در حال صعود به لایه هاى بالایى جو است و در اثر این صعوددچار تنگى نفس و فشار سخت بر سینه خود مى گردد.مفسران پیشین در وجه تشبیه،در آیه فوق اختلاف نظر دارند.برخى بر این باوربوده اند که مقصود تشبیه به کسى است که بیهوده مى کوشد تا پرواز کند و مانندپرندگان در آسمان به پرواز در آید،چون این کار برایش مقدور نیست ناراحت مى شود و از شدت ناراحتى نفس کشیدن بر او دشوار مى گردد. برخى گفته اند که این تشبیه همانند حالتى است که درختان نو نهال بخواهند درجنگل هاى انبوه رشد یابند،اما درختان کهن سر درهم کرده راه سر بر افراشتن رامسدود مى کنند و این درختان تازه رشد به سختى و دشوارى راه خود را به فضاى آزاد باز مى کنند. مطالبى از این قبیل گفته شده که هیچ کدام مفهوم آیه را به خوبى روشن نمى سازد.ولى امروزه با پى بردن به پدیده فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشاردرجه خون از داخل بدن،که موجب تعادل فشار بیرونى و درونى است،وجه تشبیه در آیه بهتر روشن شده و تا حدودى از ابهامات تفاسیر پیشین کاسته شده است.
اشتباه مفسران پیشین در این بوده که از تعبیریصعد فی السماءبا تشدید صاد وعین و به کار بردن فى -کوشش براى صعود به آسمان فهمیده اند.در صورتى که اگراین معنا مقصود بود،بایستى واژه الى را به جاى فى به کار مى برد.دیگر آن که یصعد-از نظر لغت-مفهوم صعودو بالا رفتن را نمى دهد،بلکه کاربرد این لفظ از باب تفعل تصعد-براى افاده معناى به دشوارى افتادن مى باشد به گونه اى که ازشدت احساس سختى،نفس در سینه تنگ شود.در لغت تصعد نفسه به معناى به دشوارى نفس کشیدن و تنگى سینه و احساس درد و رنج است.واژه هاى صعودوصعدبر دامنه هاى صعب العبور اطلاق مى شود و براى هر امر دشوار بسیارسختى به کار مى رود.در سوره جن آمده: و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذاباصعدا (جن: ۷۲) ترجمه:و هر که از یاد پروردگار خود روى گرداند،او را در عقوبت دشوارى درمى آورد.در سوره مدثر نیز آمده: سارهقه صعودا (مدثر: ۷۴) ترجمه:او را به سخت ترین عقوبتى دچار مى سازم .
از این رو معناى کانما یصعد فی السماءچنین مى شود:او مانند کسى است که درلایه هاى مرتفع جو،دچار تنگى نفس و سختى و دشوارى فراوان گشته است.درواقع کسى که خدا را از یاد برده-در زندگى-مانند کسى است که در لایه هاى بالایى جو قرار دارد و دست خوش درد و رنج و سختى تنفس است.به همین جهت از این تعبیر(اعجازگونه)به خوبى به دست مى آید که اگر کسى در لایه هاى فوقانى جو فاقد وسیله حفاظتى باشد،دچار چنین دشوارى و تنگى نفس مى گردد.این جز با اکتشافات علمى روز قابل فهم نیست،که در آن روزگار براى بشریت پوشیده بوده است.پیشینیان بر این عقیده بوده اند که هوا فاقد وزن است،تا سال ۱۶۴۳ م که وسیله هوا سنجى بر دست توریچلى (۱۶۰۸-۱۶۴۷)اتراع گردید و بدین وسیله پى بردند که هوا داراى وزن است.
هم چنین پى بردند که هوا ترکیبى از گازهاى مخصوصى است که هر یک وزن مشخصى دارد و مى توان وزن هوا را در هر کجا بامقدار فشارى که وارد مى آورد،سنجید و هر چه از سطح دریا بالا رویم از این فشارکاسته مى شود.اکنون به دست آمده که فشار هوا در سطح دریا،معادل ثقل لوله عمودى جیوه به ارتفاع ۷۶ سانتى متر است. همین فشار در سطح دریا بر بدن انسان وارد مى شود.ولى در ارتفاع ۵ کیلومتر از سطح دریا،این فشار به نصف کاهش مى یابد.پس هر چه بالاتر رود،این فشار به طور معکوس پایین مى آید،به ویژه درلایه هاى بالاى هوا که تراکم هوا به گونه فاحشى پایین مى آید و رقیق مى گردد. در واقع نیمى از گازهاى هوایى،یعنى تراکم پوشش هوایى چه از لحاظ وزن وچه از لحاظ فشار،در میان از سطح دریا تا ارتفاع ۵ کیلومتر واقع گردیده و سه چهارم آن تا ارتفاع ۱۲ کیلومتر مى باشد.ولى موقعهى که به ارتفاع ۸۰ کیلومتر برسیم،وزن هوا تقریبا به ۲۰۰۰۰/۱ پایین مى آید.به وسیله شهاب هاى آسمانى به دست آمده که تراکم هوا تقریبا تا حدود ارتفاع ۳۵۰ کیلومتر است،زیرا از فاصله ۳۵۰ کیلومترى سنگ هاى آسمانى بر اثر اصطکاک و بر خورد با ذرات هوا ملتهب و شعله ورمى گردند .
هوا سنگینى و فشار خود را از تمامى جوانب بر بدن ما وارد مى سازد،ولى مافشار و سنگینى آن را احساس نمى کنیم،زیرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشارهوا است و هر دو فشار خارج و داخل بدن متعادل مى باشند.لیکن موقعى که انسان بر کوه هاى بلند بالا مى رود و فشار هوا کم مى شود،این تعادل بر هم خورده،فشارداخلى از فشار خارجى بیش تر مى شود.اگر رفته رفته فشار هوا کاهش یابد،گاه خون از منافذ بدن بیرون مى زند.اولین احساسى که به انسان در آن هنگام رخ مى دهد،سنگینى بر دستگاه تنفسى است که بر اثر فشار خون بر عروق تنفسى تحمیل مى شود و مجراى تنفس را تنگ کرده و موجب دشوارى تنفس مى گردد .
آب منشا حیات :
و جعلنا من الماء کل شی ء حی و هر چیز زنده اى را از آب قرار دادیم؟! آیا ایمان نمى آورند؟! (انبیاء ،۳۰) .پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرموده:کل شی ء خلق من الماء . طبق آیه فوق و فرموده پیامبر،همه موجودات منشا هستى خود را از آب گرفته اند.مرحوم صدوق از جابر بن یزید جعفى-که از بزرگان تابعین به شمارمى رود-از امام باقر علیه السلام پرسش هایى دارد،از جمله در رابطه با آغاز آفرینش جهان مى پرسد.امام در جواب مى فرماید:اول شی ء خلقه من خلقه،الشی ء الذی جمیع الاشیاء منه،و هو الماء ،نخستین آفریده اى که خدا خلق کرد،چیزى است که تمامى اشیا از آن است و آن آب است .
مرحوم کلینى در روضه کافى روایتى از امام باقر علیه السلام آورده که در جواب مرد شامى فرموده:نخست آن چیزى را آفرید که همه چیزها از آن است و آن چیز که همه اشیااز آن آفریده شده،آب است.در نتیجه خدا نسب هر چیزى را به آب مى رساند،ولى براى آب نسبى که بدان منسوب شود قرار نداد..هم چنین محمد بن مسلم-که شخصیتى عالى قدر به شمار مى رود-از امام صادق علیه السلام چنین روایت کرده است:کان کل شی ء ماء،و کان عرشه على الماء .
آیه شریفه: و هو الذی خلق السماوات و الارض فی سته ایام و کان عرشه على الماء (هود ، ۷) ترجمه:و او است که آسمان ها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش[تدبیر]او[پیش ازآن]بر آب بود،دلالت دارد که پیش از پیدایش جهان هستى،از آسمان ها گرفته تازمین،آب پدید آمده است،زیرا در تعبیرو کان عرشه على الماءواژه عرش کنایه ازعرش تدبیر و منظور،علم خداى متعال است به همه مصالح و شایستگى ها وبایستگى هاى هستى،در برهه اى که جز آب چیزى نبوده است.در نتیجه آیه کنایه ازآن است که خداى تعالى بود و هیچ چیز با او نبود،و خداوند پیش از آفرینش جهان ابتدا آب،سپس همه مخلوقات را از آب آفرید. قرآن کریم در چند جا اشاره دارد که ریشه زندگى،هم در منشا و پیدایش و هم درصحنه هستى و تداوم حیات،همه از آب است. مى فرماید: و جعلنا من الماء کل شی ء حی (انبیاء ۳۰) ترجمه:هر چیز زنده اى را از آب پدید آوردیم . وو الله خلق کل دابه من ماء (نور ،۴۵) ترجمه:خدا هر جنبنده اى را از آب آفرید. درباره انسان مى گوید: و هو الذی خلق من الماء بشرا (فرقان ،۵۴) ترجمه:و او است که از آب بشرى آفرید.
مقصود از این آب همان آبى است که سر منشا همه موجودات است چنان چه درآیات فوق آمده،یا منظور از آب،نطفه است چنان چه در آیه خلق من ماء دافق (طارق ،۶) ترجمه:[آدمى]از آبى جهنده آفریده شدالم نخلقکم من ماء مهین (مرسلات ، ۲۰) ترجمه:مگر شما را از آبى پست نیافریدیم؟. مقصود ازپست بد بو و نفرت آور،بر حسب ظاهر است.ولى بیش تر مفسرین بر این عقیده اند که منظور ازماءهمان پدیده نخستین است اول ما خلق الله الماء ،نخستین چیزى که خدا آفرید آب بود،که تمامى پدیده ها از آن ریشه گرفته اند،زیرا بذر نخستین موجود زنده تنها از آب پاشیده شد،همان بذراولیه اى که به صورت حیوان ساده تک سلولى(آمیپ)شکل گرفت و به سوى جان دارانى که اعضاى پیچیده با بیش از یک میلیون سلول پیش رفت کرد. اما چگونگى پیدایش حیات-در آب اقیانوس ها،دریاها و باتلاق ها-از نکات مبهمى است که هنوز علم تجربى بدان دست نیافته است. از این رو است که تئورى تکامل جان داران-به هر شکل و فرضیه اى که تا کنون مطرح شده-به بررسى مرحله پس از پیدایش نخستین سلول زنده پرداخته است،اما برهه پیش از آن هنوز مجهول مانده است.همین اندازه معلوم گشته که حیات به اراده الهى-که بر تمامى مقدرات هستى چیره است-به وجود آمده است و این امر مسلمى است که از پذیرش آن گریزى نیست،زیرا که هم تسلسل باطل است و هم خود آفرینى محال.دانش تجربى روز هم خود آفرینى را باطل مى شناسد .
پوشش هوایى حافظ زمین :
خداوند می فرماید:و جعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آیاتها معرضون (انبیاء ،۳۲) ترجمه:و آسمان را سقفى محفوظ بر فراز زمین قرار دادیم،که اینان از نشانه هاى آن روى گردانند. گرد زمین را پوشش هوایى ضخیمى فرا گرفته،که عمق آن به ۳۵۰ کیلومترمى رسد.هوا از گازهاى نیتروژن -به نسبت ۰۳/۷۸ درصد واکسیژن به نسبت ۹۹/۲۰ درصد و اکسید کربن به نسبت ۰۴/۰ درصد و بخار آب و گازهاى دیگر به نسبت ۹۴/۰ درصد ترکیب یافته است.این پوشش هوایى با این حجم ضخیم و بااین نسبت هاى گازى فراهم شده در آن،هم چون سپرى آسیب ناپذیر،زمین را دربر گرفته و آن را از گزند سنگ هاى آسمانى که به حد وفور به سوى زمین مى آیند و ازهمه اطراف،تهدیدى هول ناک براى ساکنان زمین به شمار مى روند،حفظ کرده زندگى را بر ایشان امکان پذیر مى سازد. فضا انباشته از سنگ هاى پراکنده اى است که بر اثر از هم پاشیدگى ستاره هاى متلاشى شده به وجود آمده اند.از این سنگ ها به صورت مجموعه هاى بزرگ وفراوانى پیرامون خورشید در گردشند و روزانه تعداد زیادى از این سنگ ها موقع نزدیک شدن به کره زمین به وسیله نیروى جاذبه به سمت زمین کشیده مى شوند.این سنگ ها برخى بزرگ و برخى کوچک و با سرعتى حدود(۶۰-۵۰) کیلومتر در ثانیه به سوى زمین فرود مى آیند،که سرعتى فوق العاده است.ولى هنگامى که وارد لایه هوایى مى شوند در اثر سرعت زیاد و اصطکاک فوق العاده با ذرات هوا،داغ شده شعله ور مى شوند و در حال سوختن یک خط نورى ممتد به دنبال خود ترسیم مى کنند و به سرعت محو و نابود مى شوند که به نام شهاب سنگ شناخته شده اند.
برخى از این سنگ پرتاب ها آن اندازه بزرگ اند،که از لایه هوایى گذشته،مقدارى ازآن به صورت سنگ هاى سوخته با صداى هول ناکى به زمین اصابت مى کند.
این خود از آثار رحمت الهى است که ساکنان زمین را از آسیب پرتاب هاى آسمانى فراوان در امان داشته و پوششى بس ضخیم آنان را از گزند آفات گرداگردشان محفوظ داشته است که اگر چنین نبود،امکان حیات بر روى کره زمین میسر نبود.علاوه در مورد پوشش اطراف زمین وجود لایه ازن از اهمیت بالایى برخوردار است.این لایه که در اثر رعد و برق به وجود مى آید،زمین را در برابرپرتوهاى مضر کیهانى محافظت مى کند.اگر این لایه نبود حیات روى زمین ممکن نمى شد.که تفصیل آن در جاى خود آورده شده است.پس هم واره باید گفت: سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین ترجمه:تا بر پشت آنها بخوبى قرار گیرید سپس هنگامى که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکّر شوید و بگویید: پاک و منزّه است کسى که این را مسخّر ما ساخت، و گر نه ما توانایى تسخیر آن را نداشتیم (زخرف ۳۴).
* * *
منبع : التمهید،ج ۶،ص ۱۳۹-۱۲۹ وص ۱۶۱-۱۵۱ وص ۶۱-۳۱،تاریخ علومپى یر روسوترجمه حسن صفارى،ص ۲۵۶ ، بحار الانوار،ج ۵۴،ص ۲۰۸،شماره ۱۷۰.الدر المنثور،ج ۴،ص ۳۱۷ ،وحی و نبوت