متفکرین مسلمان و تثلیث مسیحی

متفکرين مسلمان و تثليث مسيحي

سرآغاز
این نوشتار، گزارش گونه‌ای است از آراء و نقدهای برخی از متفکران اسلامی در مورد «تثلیث مسیحی» . البته عمده تمرکز بر روی آراء متفکرین شیعه بوده و نیم نگاهی نیز به آراء برخی متفکرین معتزله و اشاعره شده است. در ضمن گزارش، پاسخ‌ها و دفاعیه‌های متکلمین مسیحی نیز آمده و متقابلا نقدهای متفکرین اسلامی به آن پاسخ‌ها بیان شده است. و بالاخره در پایان، خلاصه و دسته‌بندی‌ای از اشکالات و نقدها را آورده و به بررسی و ارزیابی آنها پرداخته‌ایم.
این نگارنده سالهاست که علاقه به مطالعه و شناخت الهیات مسیحی داشته و بنا به دلائلی- که اجمالا در مقدمه خواهد آمد- تثلیث را موضوع مناسبی برای بررسی یافته است. زمینه این مطالعه نهایتا در کلاس جناب دکتر کرباسی زاده – در درس «تاریخ فلسفه غرب در قرون وسطی»- و نیز جناب دکتر سلیمانی اردستانی – در درس «الهیات مسیحی» – فراهم شد. و از آنجا که تثلیث از ارکان تفکر مسیحیت است و فهم آن متوقف بر فهم منظومه فکری- الهیاتی مسیحیت است، باب ورود به مطالعه سایر آموزه‌های بنیادین مسیحیت باز شد و بموازات بررسی تثلیث، دورنمائی از این آموزه‌ها نیز برایم حاصل شد که البته اساتید بزرگوار جناب حجه الاسلام و المسلمین دکتر عبدالرحیم سلیمانی اردستانی و جناب دکتر کرباسی زاده در این زمینه، نقش بسزائی داشتند، که از زحمات و راهنمائی‌های ایشان تقدیر و تشکر می‌نمایم.مقدمه
بی تردید یکی از واقعیت‌های جدی و تاثیر گذار جوامع بشری، پدیده «ادیان»می باشد . ادیان مختلف، علیرغم تفاوت‌های جوهری و ظاهری، غالبا در این اصل مشترک‌‌اند که در پی رفع نیاز فطری بشر به دین و گشودن راه رستگاری و سعادت می‌باشند. در بین ادیان موجود، سه دین بزرگ اسلامِ، مسیحیت و یهودیت بعنوان ادیان ابراهیمی از اهمیت ویژه ای برخوردارند. و با وجود نقاط مشترک اعتقادی و حتی عبادی‌ای که در این سه دین وجود دارد، هر کدام داعیه حقانیت داشته و با ضمیمه نفی تکثر گرائی در حقانیت، ادیان دیگر را باطل یا منسوخ می‌شمارد.
(۱) از طرفی هر گروه از منادیان این سه دین، دعوت به سعادت ابدی(خلود در بهشت) می‌کنند و عدم پیروی و انکار دین خود را موجب شقاوت ابدی (خلود در جهنم )می دانند .لذاست که براحتی نمی توان این ادعاها را نادیده گرفت و باید در جستجوی دین حق، به تحقیق و بررسی ادیان مذکور بپردازیم.(۲)
البته ممکن است برای بسیاری از متدینین به این ادیان، هیچگاه احتمال حقانیت دو دین دیگر مطرح نگردد، و لذا انگیزه‌ای برای تحقیق پیرامون این ادیان نداشته باشند. که شاید بتوان از جمله علل این امر، به چند مورد اشاره نمود:
1) عدم رسیدن پیام و یا داعیه حقانیت ادیان دیگر به این افراد.
2) آشنا بودن با این ادیان، منتهی از طریق واسطه‌هائی غیر امین، که در واقعیات این ادیان دخل و تصرف نموده و صورت تحریف شده وقاعده غیر قابل قبول این ادیان را گزارش می‌کنند.
3) بزرگ شدن در محیط‌هائی که از کودکی القاء حقانیت دین خود در آن می شده و بقدری این القائات بر فضای فکری این افراد سیطره داشته که حتی احتمال حقانیت سایر ادیان نیز به ذهن آنها خطور نمی‌کرده و چه بسا خود تبدیل به یکی از مبلغین دین خود و منتقدین ادیان دیگر می‌شده‌اند.
در کنار این گروه، دسته دیگری از دینداران می‌باشند که – معمولا بخاطر نبودن عوامل مذکور- متوجه «احتمال حقانیت» ادیان دیگر شده و به دنبال آن در معتقدات دینی خود تردید می‌کنند و از آنجائیکه هر کدام از این ادیان، داعیه تامین سعادت ابدی و نیز دفع شقاوت ابدی را دارند، در پی تحقیق برآمده و چه بسا این مسأله تبدیل به اساسی‌ترین مساله زندگی‌شان گردد و مدت‌ها رنج مطالعه و تحقیق را بر خود تحمیل کنند.
راه های شناخت
کسی که درصدد تحقیق پیرامون حقانیت ادیان بر می آید، ابتدا با این سوال روبرو می شود که با توجه به تعدد ادیان، از چه راهی می‌توان دین حق را شناخت:
– آیا باید تمام آموزه‌های ادیان بررسی و سپس با هم مقایسه گردد؟
– یا وضعیت پیروان هر کدام از این ادیان و تاثیر ادیان مذکور در متدینین و جوامع آنها، مورد مطالعه قرار گیرد؟
– یا مثلا به سراغ علماء هر دین رفته و ببینیم منطق یا توانائی‌های معنوی و کرامات کدام گروه بیشتر است؟
– یا اینکه مسائل بنیادین هر دینی را بررسی و ارزیابی کنیم؟
– و یا …
بنظر می‌رسد ، تنها راهی که برای عموم می توان پیشنهاد نمود « بررسی مسائل بنیادین ادیان » می باشد . زیرا به نتیجه رسیدن گزینه های دیگر – صرفنظر از مشکلات معرفتی آنها – از حد توان عموم مردم خارج است و باید توسط گروه‌های کارشناسی در بازه زمانی طولانی صورت گیرد.
ابزار شناخت
در این مرحله، سوال مهم دیگری رخ می‌نمایاند و آن اینکه قضاوت راجع به مسائل بنیادین، در صلاحیت کدام یک از ابزارهای شناختی بشر می‌باشد.
توضیح اینکه، انسان دارای چند نوع ابزار شناختی است که می‌توان آنها را در چهار دسته گنجاند:
1) عقل
2) حس و تجربه
3) نقل
4) کشف و شهود
که متناسب با هر کدام ، نوعی شناخت بقرار زیر حاصل می‌شود:
1) شناخت عقلی و فلسفی
2) شناخت تجربی
3) شناخت نقلی و تعبدی
4) شناخت عرفانی(۳)
علیرغم وجود اختلاف نظر مکاتب فکری مختلف در این زمینه، دیدگاه مورد قبول این است که تنها ابزاری که در شروع، صلاحیت ارزیابی مسائل بنیادین اعتقادی را دارد، «ابزار عقل» می‌باشد.(۴)
بله، پس از حل برخی مسائل بنیادین، و از جمله اثبات حجیت نقل- توسط عقل- می‌توان سایر آموزه های ادیان را که عقل معمول بشری از درک آنها عاجز است، به مدد نقل معتبر حاصل نمود، و با طی این طریق و عمل به دستورات معتبر دین حق، به مراتبی از کشف و شهود رسید و یافته‌های عقلی و نقلی را شهودا ادراک نمود.(۵) ولی بهرحال نباید فراموش نمود که تنها روزنه امن برای ورود به مباحث بنیادین اعتقادی، عقل می‌باشد. آنهم با استدلال‌های مبتنی بر بدیهیات اولیه که مورد قبول تمام افراد بشر، با هر آئین و مسلکی است.
تثلیت ، یکی از بنیادی ترین اعتقادات مسیحیت
علیرغم اینکه «توحید» یکی از اعتقادات جدی و بنیادین مسیحیان است(۶) ، بگونه‌ای که بهیچوجه حاضر نیستند خود را از زمره موحدین بیرون بدانند (۷) ،شاهد آموزه مهم دیگری در بین مسیحیان، بنام«تثلیث» می‌باشیم که بظاهر با «توحید»منافات دارد. این آموزه تقریبا بین تمام فرقه‌های اصلی مسیحی- حتی پروتستانها – از مقبولیت تام و اهمیت ویژه‌ای برخودار می‌باشد.(۸) اهمیت این آموزه تا حدی است که در قطعنامه معروف«شورای نیقیه» (قانون نیقاوی) در مورد منکرین الوهیت حضرت عیسی (ع)- که یکی از ارکان تثلیث بشمار می‌رود – اینگونه آمده است: «لعنت باد بر کسانیکه می‌گویند زمانی بود که او[عیسی]وجود نداشت و یا اینکه پیش از آنکه وجود یابد نبود، یا آنکه از نیستی بوجود آمد و بر کسانی که اقرار می‌کنند وی از ذات یا جنس دیگری است و …(۹)»
و البته با توجه به جوهره اصلی مسیحیت، این جایگاه و اهمیت ویژه برای تثلیث، چندان نیز دور از ذهن نیست؛ اساس مسیحیت بر پایه ایمان به بشارتی است که مسیح برای نجات بشر آورده است. این نجات از جانب«خدا»و توسط«عیسی مسیح» آورده شده و عمل آمرزش و تطهیر نفس از گناه، پس از عروج عیسی، بوسیله «روح القدس» ادامه می‌یابد.(۱۰) بدین ترتیب تثلیث بگونه‌ای با اساس مسیحیت گره می‌خورد که علیرغم تمام انتقادات و اشکالاتی که مخصوصاً از طرف مسلمانان به آن گرفته شده، همچنان منزلت خود را نزد مسیحیان حفظ نموده است.
از آنچه گذشت می‌توان براحتی این نتیجه را گرفت که کسی که در جستجوی دین حق، با مسیحیت مواجه می‌شود چاره ای جز بررسی این آموزه مهم و اساسی ندارد، و تأیید و رد این آموزه توسط عقل، نقش تعیین کننده‌ای در قضاوت او در مسیحیت خواهد داشت.
در اینجا مناسب است مطالب گذشته را اینگونه صورت بندی نمائیم :
1) ما شاهد ادیانی هستیم که وعده سعادت ابدی- در صورت تبعیت از آن ادیان – و انذار ازشقاوت ابدی- در صورت عدم پیروری از ان آدیان – را مطرح می‌کنند.
2) قائل به تکثر گرائی در حقانیت نیستیم؛ لذا فقط یک دین می‌تواند حق باشد.
3) بنابراین برای رسیدن به سعادت ابدی و دفع شقاوت ابدی، در قدم اول باید حقانیت ادیان مدعی را بررسی کنیم. (زیرا انسان فطرتا بدنبال کسب منافع و دفع مضار می‌باشد.)
4) تنها راهی که برای شروع بررسی ادیان موجه بنظر می‌رسد، بررسی مسائل بنیادین ادیان است.
5) صلاحیت بررسی صدق و کذب و توجیه مسائل بنیادین ادیان را تنها و تنها«عقل» دارا می‌باشد، آنهم با استدلال های مبتنی بر بدیهیات اولیه.
6) یکی از بنیادی ترین مسائل ادیان توحیدی، «توحید» می‌باشد.
7) «تثلیث» از مسائل بنیادین مسیحیت است که بظاهر با توحید ناسازگار است.
8) نتیجه اینکه: برای بررسی مسیحیت و حقانیت آن، یکی از اولین مسائلی که باید مورد بررسی قرار گیرد«تثلیث مسیحی»است.
و شاید یکی از عللی که موجب شده متفکرین مسلمان، نقدهای فراوانی بر تثلیث وارد کنند، همین مطلب بوده. در این نوشتار سعی شده گزارش اجمال گونه از این اشکالات و نیز پاسخ‌های متفکرین مسیحی به اشکالات مذکور آورده شود، بگونه‌ای که فضای کلی رد و ایرادها روشن گردد و بتوان به قضاوتی منطقی در این مورد برسیم.
تاریخچه تثلیث (۱۱)
پس از حضرت مسیح، جامعه مسیحیت تا اوائل قرن چهارم، با دو مشکل اساسی مواجه بود:
اولین مشکل، وجود آزارها و شکنجه‌ها و محدودیت‌هائی بود که از طرف امپراطوری روم بر مسیحیان وارد می‌شد. این فشارها و شکنجه‌ها هر چند دارای فراز و نشیب بود ولی همواره ادامه داشت تا اینکه در اوائل قرن ۴ م حوادث بگونه‌ای متفاوت رقم خورد؛
قسطنطین که یکی از فرزندان باقیمانده امپراطور روم بود، پس از کنار زدن رقبای خود- بکمک مسیحیان(۱۲)- و تحکیم تسلط خود بر روم غربی، «فرمان میلان» مبنی بر «تساهل مذهبی» را در سال ۳۱۳ م اعلام کرد . او که مسیحیت را دارای قابلیت های زیادی برای تحکیم اقتدار خویش می دید ، حدود سال ۳۲۴م ، ضمن اعلام آزادی مذهب در کل رم، خود را بطور قطع مسیحی خواند و اتباعش را به مسیحیت دعوت کرد.(۱۳)
مشکل دوم جامعه مسیحیت که بموازات فشارها و محدودیت‌های حکومت روم، جامعه مسیحیت را دچار ضعف و بحران می‌نمود، اختلاف نظرهای الهیاتی راجع به ماهیت مسیح بود . ریشه این نزاع‌ها به پولس(۱۴) و آراء او بر می‌گردد. با وارد شدن آراء پولس و به تبع او یوحنا، دو نظام الهیاتی بین مسیحیان شکل گرفت که در یک تفکر، عیسی دارای جنبه‌های بشری است و در تفکر دیگر او را موجودی الوهی می‌بینیم.(۱۵)این نزاع همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال ۳۱۸م به اوج خود رسید ؛ کشیشی از شهر باوکالیس مصر بنام «آریوس» بر مخلوق بودن مسیح تاکید کرد. تاثیر گذاری سریع آراء او حتی بر روحانیون مسیحی، واکنش شدید اسقف شهر اسکندریه، الکساندر را بدنبال داشت؛ الکساندر بخلاف آریوس- که قائل به همانندی مسیح با خدا و مخلوق بودن او بود- از «همذاتی» مسیح با خدا و الوهیت و غیر مخلوق بودن او جانبداری می‌نمود.
کلیسا از نفی الوهیت مسیح، احساس خطر جدی می‌نمود و بنیاد مذهبی مسیحی را در معرض فروپاشی می‌دید. از سوئی دیگر، این نزاع قسطنطین را نیز بسیار نگران کرده بود. زیرا او ضعف مسیحیت را موجب ضعف اقتدار و حکومت خود می‌دانست. لذا با دعوت همه اسقف‌ها به نیقیه نخستین شورای عمومی کلیسا را در سال ۳۲۵ م تشکیل داد. این شورا با ریاست عالیه خود او تشکیل جلسه داد و پس از بحث‌ها و گفتگو‌های علمای مسیحی، نهایتا رای شورا بنفع الکساندر رقم خورد و الهیات پولسی در قالب «اعتقاد نامه نیقیه» مطرح گردید (۱۶) که در آن همذاتی مسیح با خدا تصریح شده بود:
«ما به خدائی یگانه معتقدیم، به پدر قادر مطلق، آفریننده همه چزهای آشکار و نهان، و به یک خداوندگار، به عیسی مسیح، پسر خدا، بوجود آمده…نه آفریده، همذات با پدر… که بخاطر ما مردم و بخاطر نجات ما فرود آمده، مجسم شده، بشر گشته، …»(۱۷)
این اعتقاد نامه به این صورت و بدین سرعت در اثر فشار امپراطور بتصویب رسید. چرا که او می‌خواست هر چه زودتر، کشمکش پایان یابد و صلح و آرامش در کلیساها برقرار گردد. (۱۸)
در این شورا دومین رکن از ارکان تثلیث (الوهیت مسیح) شکل گرفت ولی درباره رکن سوم آن(الوهیت روح القدس) بحثی بمیان نیامد و صرفا به ایمان به روح القدس بسنده شد. پس از گذشت چند دهه، این بحث نیز در قالب «هم جوهر بودن روح القدس با خدا و مسیح»توسط آتاناسیوس مطرح گردید. که بنوبه خود بهانه‌ای شد برای تشکیل شورای عمومی قسطنطنیه در سال ۳۸۱م. در این شورا، بر الوهیت و هم جوهری روح القدس با ذات الهی، تاکید شد و اعتقاد به اینکه مسیح یا روح القدس، تابع پدر یا در مرتبه وجودی پائین‌تری قرار دارند، بدعت شمرده شد.(۱۹)
و بدین ترتیب «تثلیث مسیحی» شکل نهائی و رسمی خود را در سال ۳۸۱ م پیدا نمود و تاکنون از معتقدات رسمی و مهم کلیسا بشمار می رفته است .
مطلبی که پس از بیان تاریخچه تثلیث، از ذکر آن ناگزیریم و برای بررسی آموزه تثلیث باید به آن بپردازیم، آشنائی با محتوا و مفهوم این آموزه است، که فصل آینده به آن می‌ پردازد.
تقریرهای تثلیث
ابتدا برای روشن‌تر شدن منظور متفکران مسیحی از تثلیث، چند مورد از تقریرهای آنان را آورده سپس به نقدهای متفکرین مسلمان بر تثلیث خواهیم پرداخت:
در کتاب تعلیمات دینی کلیسای کاتولیک اینگونه آمده است:
«تثلیث واحد است. ما به سه خدا اعتراف نمی‌کنیم؛ بلکه به خدای واحد در سه اقنوم :«تثلیثی که از نظر جوهر واحد است.» (شورای قسطنطنیه)پس اقانیم ثلاثه در یک الوهیت سهیم نیستند؛ بلکه هر یک از آنها کامل خدا هستند: «پدر همان پسر است و پسر همان پدر است و پدر و پسر همان روح القدس هستند؛ یعنی از نظر سرشت و طبیعت یک خدا هستند.»(شورای تولدو). «هر یک از اقانیم ثلاثه، همین حقیقت، یعنی جوهر و ذات و سرشت الاهی هستند.»(شورای لاتران.)(۲۰)
همچنین آمده است:
«اقانیم ثلاثه واقعا از هم متمایز هستند: «خدا یگانه است اما تنها نیست. پدر، پسر و روح القدس صرف نام‌هائی نیستند که به کیفیت‌های وجود الهی دلالت کنند؛ زیرا آنها واقعا متمایز از همدیگرند. نه پسر پدر است و نه پدر پسر و نه روح القدس پدر یا پسر است.»(شورای تولدو)آنها از نظر منشأ با هم تفاوت دارند:«این پدراست که متولد می‌کند، این پسر است که متولد می‌شود و این روح القدس است که صادر می‌شود.»(شورای لاتران). وحدت الهی سه گانه است.»(۲۱)
در مقابل عبارات بالا، توماس میشل- از متکلمین معاصر مسیحی – اینگونه می‌گوید:
«دریافت ما از طبیعت واحد خدای سه گانه چنین است: به خدای واحدی ایمان داریم که طبیعت او بر سه صفت استوار است. خدای یکتا خود را بعنوان آفریدگار توانا و مولای حیات، آشکار می‌سازد، مسیحیان او را «پدر»یا «پدر ما»می‌خوانند. همو پیام یا کلمه ازلی خود را در عیسای انسان برای ما متجلی ساخت. نیز وی دارای وجودی فعال و حیاتبخش در مخلوقات است. (مسیحیان این وجود را «روح القدس»می‌نامند.) مسیحیان مانند مسلمانان معتقدند که صفات خدا متعدد است : ولی بعقیده آنان، سه صفت از صفات بیشمار خداوند،مثل خود او ، ازلی و همراه با ذات او و ضروری هستند . صفات مذکور عبارتند از : طبیعت ذاتی و متعالی خدا (پدر) ،کلمه خدا که در عیسای انسان مجسم گردید، و وجود حیات بخش خدا در مخلوقات. این صفات ازلی هستند؛ زیرا در ذات خدا دگرگونی راه ندارد و ذات او پیوسته ثابت است. همچنین این صفات با ذات خدا هستند و صفات خارجی نیستند که به وی منضم شده باشند، یا اموری ظاهری که ما افراد بشر ، آنها را برای خدا وضع کرده باشیم. سرانجام اینکه صفات یاد شده ضروری هستند و نمی توان هیچکدام از آنها را انکار کرد یا از خدا جدا نمود ؛ خدا خودش را اینگونه در کتاب مقدس نشان داده است.»(۲۲)
هنری تیسن از متکلمین پروتستان مسیحی در مورد تثلیث اینگونه می‌گوید:
«در ذات واحد الاهی، سه اقنوم وجود دارد. هر چند در جهان، مثال کاملی در مورد تثلیث اقدس وجود ندارد ولی عقل انسان در این مورد، نمونه خوبی است. عقل انسان می‌تواند با خودش مشورت کند و در عین حال می‌تواند در مورد نتایج حاصله نظر بدهد و این مثال خوبی در مورد تثلیث اقدس است.(۲۳) »
همو در جایی دیگر ابتدا برداشتی انحرافی از تثلیث را بیان می‌نماید:
«اعتقاد به تثلیث اقدس از اعتقاد به وجود سه خدا و همچنین اعتقاد پیروان سابلیوس، باید جدا شود، اعتقاد به وجود سه خدا عبارتست از قبول کردن سه خدای جدا از یکدیگر. پیروان این عقیده معتقدند که این سه خدا دارای هدف و تلاش واحد می‌باشند . در حالی که عقیده صحیح این است که خدا، هم در ذات و هم در هدف و تلاش واحد می‌باشد؛ یعنی خدا ذاتا یکی است.پیروان سابلیوس معتقدند که خدای واحد در تثلیث تجلی کرده است؛ ولی ذاتاً دارای تثلیث نمی‌باشد. … بدین طریق آنها به تثلیث ظاهری اعتقاد دارند نه تثلیثی که ذاتاً در خدا وجود دارد برای روشن شدن عقیده آنها می‌توان گفت که همان طوری که یک شخص می‌تواند هنر پیشه و معلم و دوست باشد، یا اینکه هم پدر باشد و هم پسر و هم برادر، در مورد خدا هم ظهور خدا بعنوان پسر و روح القدس، ظاهری است نه یک حقیقت ذاتی. این اعتقاد در واقع بمنزله انکار تثلیث اقدس می باشد؛ زیرا تثلیث را یک امر ظاهری می‌داند که خدا به آن صورت جلوه کرده است.»(۲۴)
سپس در جای دیگر اصطلاح تثلیث را در الهیات مسیحی اینگونه شرح می دهد:
«در الهیات مسیحی، اصطلاح «تثلیث اقدس»به این معناست که در خدای واحد سه شخصیت یا اقنوم مشخص وجود دارد که هم ذات بوده، بنام پدر و پسر و روح القدس معروف اند . ما خدای واحد را که دارای سه اقنون می‌باشد را عبادت می‌کنیم . اعتقاد آتاناسیوس [نیقیه]این اعتقاد را به این صورت بیان می کند: «ما خدای واحد را که دارای تثلیث می باشد و تثلیث را که دارای وحدت می باشد، عبادت می کنیم . اقانیم ثلاثه از یکدیگر متمایز هستند ولی ذات الهی را قابل تقسیم نمی‌دانیم. این سه اقنوم با یکدیگر دارای ابدیت و تساوی همانند می‌باشند؛ بطوریکه ما وحدانیت کامل را در تثلیث و تثلیث کامل را در وحدانیت عبادت می‌کنیم.»(۲۵)
همچنین می گوید:
«وحدانیت الهی با تثلیث وی تضادی ندارد؛ زیرا وحدانیت مانند یک ، عدد واحد بسیط نیست. در وحدانیت خدا در عین حال که معتقد به یکی بودن او هستیم، وجود اقانیم ثلاثه در خدای واحد را قبول داریم. اعتقاد ما این است که در ذات الهی، در عین وحدت تثلیث هم وجود دارد.»(۲۶)
حدّاد – یکی از محققان مسیحی که در وادی وحدت ادیان تلاش می‌کند- در پاسخ به اشکال برخی به تثلیث، اینگونه می گوید:
«بله از وجه واحد، سه تا یکی نمی‌شود و واحد ، سه نمی‌شود . اما از وجوه مختلف ، امکانش هست. پس نصارا جوهر خدا یا طبیعت الهی او را یکی می‌دانند و اقانیم ذاتی را سه تا و این به آن معنا نیست که سه را واحد و واحد را سه قرار داده اند. (۲۷) »
میلر در تفسیر انجیل یوحنا می‌گوید:
«بنا به گفته علمای علوم الهی، در ذات یگانه خدا سه اقنون است: «پدر»و «پسر»که کلمه خداست و «روح القدس». این سه یک خدای واحد می‌باشد. اصل و ذات آنها یکی است، در قدرت و جلال مساوی می‌باشند.»(۲۸)
مونتگمری وات در توضیح تثلیث با اشاره به موحد بودن مسیحیان می گوید:
«مسیحیان همچنین به یگانگی خدا اعتقاد دارند. یکی از اعتقاد نامه‌های عمده آنها، یعنی اعتقاد نامه نیقیه، با این کلمات شروع می شود: «من به یک خدا اعتقاد دارم.» اما در عین حال آنها اعتقاد دارند که خدا بگونه‌ای سه گانه است. آموزه تثلیث ظریف و پیچیده است و مسیحیان معمولی باید آنرا بدون اینکه بتوانند کاملاٌ توضیح دهند ، بپذیرند . فرمول انگلیسی آن این است: « یک ذات و سه شخص » وجود دارند . »
سپس می‌گوید که منظور از کلمه «Person» (شخص)همان «Hyppostasis»یا «اقنوم» است.»(۲۹)
همچنین توماس آکوئینی از برجسته‌ترین متفکرین در قرون وسطای مسیحی، در رد دلایل برخی از مسلمانان در مخالفت با تثلیث می گوید:
«این سه شخص از لحاظ ذات، تعدد ندارند… نمی تئان در سه شخص الهی، سه الوهیت را که به لحاظ عدد متفاوتند دید. بلکه لزوما یک خدای بسیط را می توان دید؛ چون جوهر کلمه و محبت [یعنی روح القدس] در خدا متفاوت از جوهر خدا نیست. ما به سه خدا اقرار نمی‌کنیم بلکه خداوند در سه شخص، واحد و بسیط است.»(۳۰)
ادامه دارد …
پی نوشت ها :
1.بدیهی است اگر قائل به تکثر گرائی در حقانیت باشیم، امکان حقانیت هر سه دین درکنار هم وجود دارد.
2.هر چند احتمال حقانیت ادیان مذکور ضعیف باشد ولی چون میزان محتمل (سعادت ابدی و شقاوت ابدی) بالاست، ارزش تحقیق در مورد آنها، زیاد می‌گردد.
3.مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج۱، درس ۴.
4.از جمله اشکالاتی که به شناخت‌های دیگر وارد است ازاین قرار می‌باشد:
شناخت تجربی با توجه به محدودیت حس، منحصر به قلمرو محسوسات است و از قضاوت در مورد ماوراء محسوسات- نفیا و اثباتا- عاجز است. نیز شناخت تعبدی، مبتنی بر اثبات حقانیت منبع است. که در ادیان این منبع«وجود خداوند» است که باید آنرا اثبات نمود. همچنین شناخت عرفانی نیز بنوبه خود با مشکلاتی روبه روست؛ حصول کشف و شهود برای عامه مردم، نادر است. و اساسا کشف و شهود متوقف است بر اثبات حقانیت یک دین و عمل به دستورات آن در طول سالیان متمادی، مضافا اینکه این کشف و شهودها و نیز تشخیص منشاء کشف و شهود، غالبا بسیار مشکل و خطا آلود است.
لذا تنها راهی که برای عموم مردم باقی می‌ماند، شناخت عقلی می‌باشد. (ر.ک.آموزش عقاید ، ج ۱، درس ۴)
5.همان، ج۱، ص ۵۷.
6.توماس میشل، کلام مسیحی ، ص ۷۲.
7.علاوه بر اینکه در عهد قدیم (خروج، ۲۰: ۳-۵ ؛ تثنیه ، ۵: ۷-۹)و عهد جدید (یوحنا، ۱۷: ۳، مرقس، ۱۲: ۲۹ و …)بر توحید بشدت تاکید شده، این اصل نزد پیروان مسیحیت اصلی قطعی بوده و عالمان مسیحی در طول تاریخ بر این اصل تاکید کرده و بر آن اقامه برهان نموده‌اند:
یوحنای دمشقی می گوید :«کسانی که به کتاب مقدس اعتقاد دارند ، در وحدانیت خدا شک نمی کنند .» (المئه مقاله فی الایمان الارثوذکسی ،ص ۶۱) اوبرای اثبات توحید ، اینگونه استدلال می کند : « از آنجا که خدا در همه صفاتش کامل است ، پس کثرت بر دار نیست … و نیز اگر دو خدا جهان را اداره کنند ، جهان فاسد و منحل می شود .» (همان ) (نقل از درسنامه ادیان ابراهیمی ،ص۱۸۳,۱۸۴)
آگوستین (م ۴۳۰-۳۵۴) که از نظریه پردازان بزرگ مسیحی در موضوع تثلیث است ، مهمترین صفت خدا را «وحدت» میداند.واو راتنها موجودی می داند که واقعا هست وشایسته است به او «وجود» گفته شود .(محمد ایلخانی ، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس ، ص۹۶,۹۷)
همچنین توماس میشل – ازکشیشان مسیحی معاصر – اینگونه می گوید : « یکی از اعتقادات اساسی مسیحیان ، ایمان به خدای یکتاست. درک یگانگی خداوند در مسیحیت ، اهمیت زیادی دارد و هر تفسیری از سه گانگی ذات خدا که وحدانیت او را مخدوش کند ، از نظر ایمان مسیحی مردود است . (توماس میشل ، کلام مسیحی ، ترجمه حسین توفیقی ،ص۷۲)
8.البته نظریه تثلیث پس از دوران اصلاحگری دچار فراز و نشیب‌هائی گردید. بعنوان نمونه نهضت‌های متعددی از جمله نهضت ضد تثلیث در برخی کشورهای اروپائی بوجود آمد . و پس از عصر روشنگری، آئین تورع، دئیسم و تجربه گرائی، تثلیث را آموزه‌ای غیر موجه و نامعقول معرفی کردند. نیز ظهور جریان نقد کتاب مقدس، موجب مناقشه در تثلیث نیز گردید . (محمد ایلخانی، دانشنامه جهان اسلام، تثلیث، ص ۴۸۴)ولی بهرحال این آموزه همواره جایگاه خود را در بین کلیسا و جریان های غالب مسیحیت حفظ نمود.
9.از جمله اینکه مردی اسپانیائی موسوم به میکائیل سروتوس که پیشوای فرقه «اونیتاریانیسم» بود، در شهر ژنو محکوم به کفر و الحاد شد. او پس مطالعه دقیق صحف عهد جدید ، و عدم مشاهده تثلیث در آن، معتقد شد که این عقیده کفر محض و باطل است و رساله ای بنام «درباره خطاهای تثلیث» در سال م ۱۵۳۱ منتشر ساخت. و علیرغم انتظارش، حتی پروتستان ها نیز از حرکت او استقابل نکردند، بلکه مدتی تحت تعقیب و متواری بود تا اینکه نهایتا در سال م ۱۵۵۳ در ژنو او را زنده در آتش سوزاندند . (جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص ۶۸۱,۶۸۰)
10. دانشنامه جهان اسلام ، تثلیث، ص ۴۸۱.
11.درباره تاریخچه و ریشه‌های تثلیث و آموزه‌های مرتبط با آن ، بحث‌های زیادی صورت گرفته است. مخصوصا برخی دانشمندان غربی، با مطالعات تطبیقی خود متوجه شباهت های عجیبی بین این عقاید و برخی آموزه‌های ادیان هندی شده اند. همچنین در برخی از باورهای بت پرستان در مورد خدایانشان- مانند میترا، تموز، ادونیس و اوزیریس- تعابیری بسیار شبیه به تعابیر مسیحیان از مسیح یافت می شود.(آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۱۷۳- ۱۶۹)این نظریات مویدی است برای آیه شریفه ذیل که: «و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم. یضاهئون قول الذین کفروا من قبل.»( و مسیحیان گفتند که مسیح پسر خداست . این صرفا سخنی است که بر زبانهایشان جاری می‌کنند [و واقغعیت و صحت ندارد] این گفتار شبیه قول کفار قبل ایشان است. ) (توبه/۳۰)
ولی بهر حال در این تاریخچه مختصر، به این ریشه ها نمی پردازیم و صرفا ردپای تثلیث را تا شواری نیقیه (سال ۳۲۵م) دنبال می‌نمائیم.
12.او در سال ۳۱۲ م در یکی از جنگ‌ها، ناگهان ادعا می کند که در خواب صدائی می‌شنود که به او امر می‌کند روی سپرهای سربازانش، علامت و نشانه مسیح را بگذارد . او در پی این ادعا، با کمک مسیحیان و پیروان میترا- که زیر صلیب نورمیترائی سالها جنگیده بودند- توانست در جنگ پیروز شود و فرمانروای مسلم مغرب گردد.(ویل دورانت ، تاریخ تمدن، ج۳، ص ۷۶۴)
13.ویل دورانت بر اساس شواهد وقرائن متعددی که می‌آورد، ادعا می‌کند که این تغییر مذهب یک مانور خردمندانه سیاسی بود تا یک عمل ناشی از اعتقاد مذهبی.(همان، ص ۷۶۶و۷۶۵)
14.تأثیر پولس در این نظام بقدری مشهود است که محققین او را در کنار عیسی مسیح، موسس دوم مسیحیت می‌شمارند. (سلیمانی اردستانی، پسر خدا در عهدین و قرآن، ص ۱۲۹)
15.این دو گانگی در اناجیل اربعه نیز کاملا مشهود است . (پسر خدا در عهدین و قرآن، ص۱۰۸-۱۰۳)
16.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۳، ص ۷۷۰.
17.همان
18.جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص ۶۳۵و ۶۳۴.
19.دانشنامه جهان اسلام، محمد ایلخانی، تثلیث ، ص ۴۸۲.
20.کتاب تعلیمات دینی کلیسای کاتولیک ccc.p.60 نقل از درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت
21.همان.
22.توماس میشل، کلام مسیحی، ص ۷۶
23.هنری تیسن، الاهیات مسیحی، ترجمه ط.میکائیلیان، ص ۹۶، نقل از درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت . ص ۱۲۶.
24.همان ص ۸۸ از درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ص ۱۲۷و ۱۲۶.
25.همان ص ۱۲۷.
26.همان (الهیات مسیحی)ص ۸۷، نقل از درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ص ۱۲۷.
27.حدّاد، الانجیل فی القرآن، بی جا، بی چا، بی سا، ص ۳۷۶. نقل از مواجهه قرآن با فرهنگ مسیحیت، اعظم پویا، ص ۱۴۷.
28.میلر، و.م. تفسیر انجیل یوحنا ، ص ۲، نقل از پسر خدا در عهدین و قرآن، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، ص ۵۵.
29.Monogomery Watt, W:ISLAM AND CHRISTINITY TODAY, P. 49 . نقل از پسر خدا در عهدین و قرآن، ص ۵۶و۵۵.
30.توماس، رساله «نامه‌ای به گروه آواز خوانان انطاکیه» ص ۱۳۱، نقل از : قرآن و کتاب مقدس. دنیزماسون. ترجمه فاطمه سادات تهامی، ص ۱۳۶و۱۳۵.
اشکالات متفکرین مسلمان به تثلیث (۳۱)
1- متفکرین معتزله
دکتر محمود احمد صبحی در کتاب «فی علم الکلام»، در تقابل نظریه معتزله در برابر تثلیث اینگونه می‌گوید:
« خدا نزد معتزله «لیس کمثله شیء» است. این آیه‌ای محکمه است که هر آیه‌ای که ظاهرش دلالت بر اتصاف خدا به اوصاف مخلوقین می کند را تاویل می کند [ و لذا ] خداوند … نه شخص است و نه جوهر و نه عرض است(انکار مسیحیت که قائل به امکان تشخص خدا هستند و اینکه خداوند جوهری است که به اقانیم قوام دارد.)»(۳۲)
همچنین رد معتزله بر مساله اقانیم را بشرح زیر گزارش می کنند:
«معتزله به اینگونه در صدد رد نظریه اقانیم نزد نصاری بر آمده‌اند: قول به اینکه ذات الهی جوهری است که متقوم به اقانیم یا صفات – که همان وجود و علم و حیات است- می باشد، منجر به اعتقاد به استقلال اقانیم از جوهر و نیز به اعتبار اینکه صفات اشخاص‌اند ، به تجسد اقنوم دوم – اقنوم علم- در ابن می گردد.(۳۳)
لذا صفات خدا حقایق مستقله نیستند و صرفاً اعتبارات ذهنی‌اند، و اختلاف وجوه اعتبارات در نظر به شیء واحد، موجب تعدد آن نمی‌گردد…
اما کسی که معنی یا صفتی زائد بر ذات خدا برای او اثبات کند، در واقع دو اله را اثبات کرده؛ زیرا اگر این صفت ذاتاً مستقل باشد و زائد بر ذات خدا- که همان تصور مسیحی است- صفات ازلی[او]متعدد خواهند شد و لذا منجر به تعدد اله می شود. و اگر صفات را معانی قائم به ذات خدا در نظر بگیریم، در واقع خدا را جوهری قرار داده‌ایم که اعراض به آن ملحق می‌شوند و این را معتزله بشدت منکر می‌شوند.»(۳۴)
« قاضی عبدالجبار بن احمد » ( قرن ۵ و ۴ه.ق )
یکی از شیوه‌هائی که او در رد تثلیث بکار گرفته ، این بوده که به نقل اختلاف اقوال مسیحیان در تبیین تثلیث پرداخته و به این وسیله استدلال نموده است که مساله تثلیث و اتحاد بقدری نامعقول‌است که خود مسیحیان هم نمی‌توانند درباره آن با یکدیگر توافق کنند.
همچنین در نقد تثلیث به اقانیم اشاره می‌کرده که متکلمان مسیحی در توضیح آنها اختلاف داشته‌اند ؛ او می گوید:
«اقانیم چیستند؟ اگر صفات خدا‌ی‌‌اند، سخن گفتن از «اب»و «ابن»و «روح القدس»چه وجهی دارد؟ و چرا خدا تنها سه صفت دارد، نه بیشتر و نه کمتر؟ اگر پاسخ این بود که سایر صفات قابل تحویل به این صفات‌اند این پرسش مطرح می‌شود: چرا صفات را به سه صفت تحویل کنیم و نه مثلاً به دو صفت؟»
همچنین در نقد «سه بودن یک و یکی بودن سه » می‌گوید:
«اگر گفته شود سه اقنوم داریم و یک جوهر، مساله صرفاً بصورت لفظی حل شده است، زیرا اینکه یک چیز سه چیز باشد و سه چیز یک چیز، اساساً نامعقول است.» (۳۵)
2- متفکرین اشاعره
دکتر محمود صبحی در کتاب سابق الذکر استدلال زیر را به اشاعره نسبت می‌دهند:
«خداوند متعال متحد با غیر نمی‌شود زیرا اتحاد دو چیز مطلقاً ممتنع است و نیز جایز نیست که خدا در غیر خودش حلول کند زیرا که حلول با وجود او در تعارض است، چون حلول افاده می کند تحیز و نیازمندی به محل را. و همانطوریکه ذات خدا در غیر حلول نمی‌کند، صفات او نیز در غیر حلول نمی‌کند. زیرا انتقال در مورد صفات متصور نیست و صرفاً از خواص ذات است. و در این مطلب، طوائف سه گانه با ما مخالف‌اند : نصاری و نصیریه از غلات شیعه و بعضی از متصوفه که قائل به حلول و اتحادند.»(۳۶)
« فخر رازی » ( قرن ۷ و ۶ ه.ق )
او در ذیل تفسیر آیه ۷۳ مائده اینگونه می‌گوید که:
«متفکرین از نصارا حکایت کرده‌اند که آنها می‌گویند: جوهر واحد و سه اقنوم: اب، ابن و روح القدس و این سه اله واحدی هستند.
و بدان که این معلوم البطلان به بدیهه العقل است، زیرا سه یکی نمی‌شود و در دنیا گفتاری فاسدتر و واضح البطلان‌تر از این گفتار نصاری دیده نمی‌شود.»(۳۷)
همچنین ذیل آیه «و لاتقولوا ثلاثه»(نساء / ۱۷۱)می‌گوید:
«معنی آیه این است : و نگوئید خداوند سبحان، جوهر واحدی است با اقانیم سه‌گانه.»
سپس می‌گوید:«و بدان که مذهب نصارا جداً مجهول است و ما حصل از آن این است که آنها ذاتی را اثبات می‌کنند که موصوف به صفات سه گانه است، الا اینکه آنها اگر چه آن سه را «صفات» می‌نامند ولیکن در حقیقت آنها ذوات‌اند . زیرا آنها حلول صفات سه گانه را در عیسی و مریم جایز می‌دانند. و الا (اگر ذات نبودند) آنها جایز نمی‌دانستند که این صفات در غیر حلول پیدا کند و در مرتبه بعد از آن جدا شود. و لذا آنها اگرچه آنها را «صفات»می‌نامند ولی در حقیقت «ذوات »متعدد قائم به ذاتشان را اثبات می‌کنند که این کفر محض است. »(۳۸)
فخر رازی سپس احتمال دیگری را که قابل توجیه است ذکر می کند:
«ولی اگر صفات ثلاثه را حمل بر خود صفات ثلاثه کنیم(نه ذوات) این چیزی نیست که انکارش ممکن باشد، و چطور قائل به این نباشیم در حالیکه خود ما می‌گوئیم: هو الله الذی لا اله الاهو الملک القدوس السلام العالم الحی القادر المرید. و از هر کدام از این الفاظ، چیزی می‌فهمیم غیر آن چه که از دیگری می‌فهمیم . و معنای تعدد صفات همین است. و اگر قول بتعدد صفات کفر باشد، لازم می‌آید رد تمام آیات قرآن و لازم می آید رد عقل از این حیث که ما بالضروره می دانیم که عالم بودن خدا، مفهومی غیر قادر و حی بودن خدا دارد.»(۳۹)
« باقلانی » ( ۵ و ۴ ه.ق )
باقلانی با مفروض قرار دادن جوهری که اقانیم به آن تعلق دارند، این پرسش را مطرح می کند که آیا سخن گفتن از جوهر درباره خداوند درست است یا نه، و با پاسخ منفی به آن از راه اقامه دلایل در نفی جوهر بودن خدا، تثلیث را هم که مبتنی بر جوهر بودن خداست، نقد کرده است. مسأله دیگری که مورد نقد او قرار گرفته، این بوده که چگونه «اب»و «ابن»و «روح القدس» هر یک خدای اند و در عین حال خدا یکی است. زیرا اگر بنا باشد هر یک از این سه، خدای واحدی باشند، در نتیجه با یکدیگر تفاوت ندارند، اگر هر یک جداگانه خدا باشند، در نتیجه سه خدا وجود دارد.(۴۰)
3- متفکرین شیعه
« ابوعیسی محمد بن هارون وراق شیعی »
او که از متکلمین قرن سوم بوده است، اثری بجا گذاشته است که ردیه‌ای مهم و اثر گذار بر تثلیث می‌باشد. او در ردیه خود بر تثلیث درصدد عرضه کتاب راهنمائی برای مجادلات مسلمانان با فرقه‌های سه گانه مسیحی است. وی در یک بخش؛ نقد خود را بر محور نسبت میان جوهر و اقانیم و نفی وجود واقعی اقنوم متمرکز کرده و در بخش دیگر به انتقاد از خود اقانیم و خصوصیات متفاوت هر یک پرداخته است. او در هر دو بخش یا درصدد اثبات ناسازگاری تثلیث با دیگر اصول مسیحیت است یا اثبات اینکه ادعای آنان با منطق و شعور عام (بدیهیات) و به تعبیر خودش، با حقیقت همخوان نیست. برای مثال، وی این مدعای مسیحیان را که اقانیم نه با جوهر یکسان اند و نه از آن متمایز‌اند، با این بیان نقد کرده است: «هذا کله یؤدی الی دفع الحقایق و ابطل الوجود»(۴۱)
« شیخ مفید » ( ۵ و ۴ ه.ق )
ایشان ابتدا تثلیث را امری نامعقول می‌شمارد:
«ثلاثه اشیاء لاتعقل و قد اجتهد المتکلمون فی تحصیل معانیها من معتقدیها بکل حیله، فلم یظفروا الا بعبارات یتناقض المعنی فیها علی مفهوم الکلام، اتحاد النصرانیه و کسب النجارحیه و احوال البهشمیه…»(۴۲)
سپس در جای دیگر در تفسیر آیه ۱۷۱ سوره نساء، بداهت بطلان تثلیث را به قرآن استناد می دهد:
«قرآن هم- بخاطر بداهت استحاله تثلیث و فرزند داشتن – مخاطب را به ارتکاز ذهنی خود نسبت به عظمت خدا و تنزیه خدا از اموری مانند فرزند داشتن سوق می‌دهد با کلمه«سبحانه».(۴۳)
باز در همانجا، با اشاره به نفی ولد توسط قرآن- که نفی ولد، نفی یکی از ارکان تثلیث را نتیجه می‌دهد- تثلیث را رد می‌کنند:
« «انتهوا خیراً لکم» زیرا خداوند تعلالی ، واحد است. و برتر از آن است که فرزند داشته باشد، خواه این فرزند بمعنی بشری آن و ناشی از تولد از طریق تناسل باشد- که لازمه‌اش وجود زوجه است- و خواه فرزند بودن را حمل کنیم به آنچه بعضی از متفلسفین در مسیحیت به آن حمل می کنند و آن تولد ذاتی می باشد. باین معنی که برای فرزند، طبیعتی الهی در امتداد و گرفته شده از اب قائل باشیم. که هر کدام از این حالات در حق خدا محال است. آیاتی هم که فرزند داشتن خدا را نفی می کنند – با این بیان- گره می خورند به آیات تثلیث ….لذا با این بیان دیگر نیازی به جعل فرزند، بهر معنا که در نظر بگیریم، نخواهد بود و نیز تثلیث هم بعد از نفی ولد، معنائی نخواهد داشت.»
ایشان سپس به روش دیگر قرآن در نفی ولد بودن مسیح[و به تبع نفی تثلیث] اشاره می کنند و آن ذکر شؤون بشری حضرت مسیح (ع)از ولادت تا رفعت او بسوی خدا و نیز دعوت حضرت مسیح (ع) بسوی خدا و خضوع عملی خود ایشان در برابر خدا می‌باشد.(۴۴)
« شیخ طوسی » ( قرن۵ ه.ق )
شیخ طوسی در تفسیر خود، ابتدا بحث را روی غیر موجه بودن یک جوهر و سه اقنوم متمرکز می‌کند:
«و قد شبهت النصاری قولها:«أنه ثلاثه أقانیم جوهر واحد»بقولنا: «سراج واحد» ثم نقول«انه ثلاثه أشیاء؛ دهن و قطن و نار.»و للشمس واحد. ثم تقول أنها جسم و ضوج و شعاع. قال البلخی : هذا غلط ، لأنا و إن قلنا إنه سراج واحد، لانقول هو شیء واحد، و لا الشمس أنها شیء واحد و هی أشیاء متغایره . فإن قالوا: إن الله شیء واحد حقیقه کما أنه إله واحد، فقولهم بعد ذلک أنه ثلاثه ، مناقصه لایشبه ما قلناه. و إن قالوا : هو أشیاء ، و لیس بشیء واحد، دخلوا فی قول المشبهه و ترکوا القول بالتوحید.»
سپس تفصیل بحث را به کتاب «شرح الجمل»ارجاع می دهد:
«و قد تکلمنا علی ما نعقل من مذاهبهم فی الأقانیم و الإتحاد و النبوه فی کتاب شرح الجمل بما لامزید علیه لانطول بذکره ‌هاهنا.»(۴۵)
« علامه حلی » ( قرن ۹ و ۸ ه.ق )
ایشان ابتدا اتحاد با غیر را در مورد خدا نفی می کند :
« خدا غیر متحد با غیر است و اتحاد عبارتست از یک شیء گشتن دو شیء و این محال است. زیرا اگر آن دو همان طور که بوده‌اند باقی بمانند، دو تا هستند نه یکی و اگر هر دو معدوم شوند، باز هم اتحادی نیست بلکه یکی معدوم و دیگری باقی است.»
سپس اشاره به قول نصاری – بعنوان قائلین به اتحاد خدا با مسیح (ع)- می‌کند و با تکیه بر استدلال مذکور به ذکر اقوال فرقه‌های مختلف در مورد تثلیث می پردازد. (۴۶)
همچنین در جای دیگر، مسأله اقانیم ثلاثه را اینگونه تحلیل می‌کنند:
«اقانیم یا زائد بر ذات خداوند متعال اند یا غیر زائد. اگر زائد بر ذات باشند، سه حالت دارند:
1) یا معانی برای ذات واجب اند، مانند قول اشعریه.
2) یا احوال برای ذات‌اند، مانند قول بهشیه.
3) یا احکام و اضافات ذهنی و یا سلب‌هائی هستند همانطور که حکماء می‌گویند.»
سپس دلیل بطلان حالت اول و دوم را به مباحث قبلی ارجاع می‌دهند(۴۷) و در مورد قول سوم می‌گویند:
«چون این امور، اموری اعتباری‌اند ، با قول به اتحاد کلمه با مسیح، متناقض است. زیرا لازمه اتحاد، وجود خارجی است.»
نیز در مورد فرض غیر زائد بودن این صفات، می‌گویند:
«یا این اقانیم، مقوم ذات‌اند، یا مقوم ذات نیستند. اما مقوم ذات نمی‌توانند باشند، چون لازمه ‌اش ترکیب ذات است. و نیز حالت دوم هم محال است. زیرا با قول آنها که می‌گویند «خداوند متعال جوهر واحد است در تناقص است.»(۴۸)
« میر سید أحمد عاملی » ( قرن ۱۱ ه.ق )
ایشان بحث خود راجع به تثلیث را طبق بیان نویسنده «منتخب آئینه حق نما»ارائه داده است. متکلم مسیحی و نویسنده کتاب مذکور اینگونه می گوید:
«با وجود آن که ذات او واحد مطلق است، سه هستی دارد؛ در ذات یگانه است ، اما در هستی سه گانه.»
ایشان در نقد این برداشت از تثلیث، در سه مرحله بحث می کنند:
الف: تثلیث و ذات واجب الوجود .
ب: تثلیث و اوصاف بالذات مسیح (ع).
ج: تثلیث و اوصاف بالعرض ادعا شده – توسط اناجیل- برای مسیح (ع).
الف: تثلیث و ذات واجب الوجود
ایشان ابتدا بر اساس تصور مشترک خود و متکلم مسیحی مذکور در مورد ذات واجب الوجود ، بحث را شروع می نماید :
«ذات بسیطی که هستی عین ذات اوست، و مفتقر به غیر نیست و جامع تمام اوصاف کمالیه است و نیز قدیم بالذات است.»
سپس به تحلیل ارکان این عبارت می پردازند و چهار مقدمه را از آن استنتاج می‌کنند :
– مقدمه اول: وجود واجب الوجود عین ذات اوست.
– مقدمه دوم: وجود واجب الوجود، بسیط است.
– مقدمه سوم: ذات واجب الوجود، قدیم بالذات است.
– مقدمه چهارم: در مقابل موجود قدیم، موجود حادث مفروض است و شناخت ماهوی این دو لفظ در مقام تعریف، بر اساس شناسائی دو مفهوم متقابل از مقوله تضایف است، لذا اتحاد این دو از جهت واحد قابل تحقیق نمی‌باشد.
پس از ذکر این مقدمات- که مورد توافق بین دو طرف است- به بررسی تثلیث می‌پردازد :
«اگر وجود مسیح (ع) و روح القدس با وجود واجب الوجود متحد باشند ، چند حالت دارد :
1) بنحو جزء مندرج در کل: طبق مقدمه دوم نمی‌تواند اینگونه باشد.
2) بر اساس اتحاد حادث با قدیم: با مقدمه چهارم منافات دارد.
3) اقنوم دوم و سوم، تبدیل و متحد با اقنوم اول شود : این نیز محال است زیرا مستلزم انقلاب ماهیت است و مقدمه اول نیز مؤید این معناست.
اما اتحاد از ناحیه واجب الوجود منتفی است زیرا اتحاد داعی و علت می‌خواهد و این در ذات واجب الوجود قابل فرض نیست. و نیز در مقام اتحاد ذات واجب الوجود با غیر، ذات حق باید از مقام خود تجافی و خلو حاصل کند؛ و این مستلزم خلو ذات از مرتبه خودش است که منافی اصول مسلمه حِکَمی است.»
ایشان در نفی اتحاد، بیان دیگری ارائه می دهند که عبارتست از:
«اتحاد دو یا چند امر به چه معنائی خواهد بود : یا این دو موجود در این اتحاد معدوم گشته اند و موجودی جدید حاصل شده است: و یا اینکه یکی معدوم شده و با دیگری متحد گشته است. بنابرحالت اول، نه مسیح و نه واجب الوجود باقی است تا اتحادی صورت گرفته باشد و موجود جدید، نه مسیح است و نه واجب الوجود و این خلاف اساس فرض اتحاد ما خواهد بود. اما طبق فرض دوم، پس دیگر اتحادی با غیر در کار نخواهد بود.»
سپس در پایان این قسمت، استطراداً دو نکته دیگر را نیز مطرح می‌کنند :
«۱) اگر ما اتحاد را بپذیریم، بنابراین وجود لاهوتی باید در عالم امکان تحصل و وجود یابد، چنانچه مسیح (ع) در میان خلق بود، و این فرض مستلزم نقص واجب بجهت خلو از مرتبه کمال خود و نیز مستلزم ترکیب اوست.
2) طبق «الواحد لایصدر عنه إلا الواحد»، واحد بسیط غیر از یک موجود را نمی‌تواند ایجاد کند. حال چگونه مفروض خواهد بود که حضرت ربوبی، دو موجود تحت عنوان مسیح (ع) و روح القدس را در مرحله واحد و در عرض هم ایجاد نماید بصورتی که حتی با خود او متحد باشند.»
ب: تثلیث و وجود اوصاف بالذات مسیح
«در خلال سطور انجیل عبارت‌هائی در باره وجود خود مسیح (ع)موجود است که تأمل در آنها احتمال هرگونه الوهیتی را از مسیح (ع)نفی می‌نماید :
1) افعال و حالاتی که حکایت از زمانمند و مکان دار بودن حضرت مسیح (ع) می‌کند: خوردن، آشامیدن و بدن مادی داشتند که اینها از خصایص بارز تشخص جرم ناسوتی است.
2) اگر مسیح (ع) با حفظ این خصیصه‌ها ، متحد با ذات واجب الوجود گردد، پس باید خود واجب الوجود نیز دارای این خصلت‌ها باشد. در صورتی که ماده مثار کثرت و محل ترکیب است.
3) اگر طبق ادعای متکلم مسیحی و مضمون اناجیل ، خداوند در مسیح (ع) حلول نموده باشد، و سبب تکون مسیح (ع) شده باشد، و از طرف دیگر مقام علویش نیز در این حلول محفوظ باشد، پس باید حق تعالی قابل رؤیت باشد : و ملاک رؤیت، ماده و جرم داشتن است.
4) در فصل اول انجیل یوحنا در مورد حضرت مسیح (ع) آمده که«در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود.» حال اگر برای خود مسیح (ع) الوهیتی قائل شویم، پس باید خدا در نزد خود باشد، و این همان تحصیل حاصل است.
5) «یحیی معمدان» بنا بر تصریح انجیل، مُحتشی از روح القدس بوده است، و اگر ملاک الوهیت مسیح (ع)، حلول روح القدس در او بوده است، پس چرا یحیی نیز دارای الوهیت نباشد و در اساس آموزه تثلیث مطرح نگردد.
6) در مطاوی انجیل آمده است که علم به قیامت منحصر به خدا است، حال بر اساس آموزه تثلیث متکلم مسیحی مذکور، و فرض اتحاد رب با مسیح (ع) تمام مشخصات ماهوی این دو با هم متحد گردیده است. و بدین گونه تمام اوصاف نیز نمودی از یکدیگر گشته‌اند . و بنا به گفته فوق از انجیل می‌توان قبول کرد که یک طرف از اتحادِ ادعا شده، بصورت ناقص بوده است، و اگر بصورت ناقص محقق شده باشد، اصلاً اتحادی حاصل نشده است.»
ج: تثلیث و اوصاف بالعرض ادعا شده- توسط اناجیل- برای مسیح(ع)
«در انجیل‌های چهارگانه عبارت‌های متعددی وجود دارد که قابل تطبیق با وجود اقنوم دوم نمی‌باشد:
1) در انجیل آمده است: «هر که سخنی برخلاف پسر انسان گوید آمرزیده شود، اما هر که به روح القدس کفر گوید ، آمرزیده نشود.»(لوقا، فصل ۱۲، بند ۱۰)
طبق فرضیه تثلیث و اتحاد مسیح (ع) با خدا و این عبارت، باید مقام روح القدس- علاوه بر برتری از مسیح (ع)- از خداوند هم بالاتر باشد و این برخلاف تمام قواعد حکمیه است.
2) در انجیل آمده است که حضرت مسیح (ع)با شیطان جهت رؤیت تمام ممالک جهان، مشایعت نمود و شیطان از او درخواست سجده کردن به خودش را نمود. (لوقا، فصل ۱۴، بند ۱۰-۵)
در این همراهی دو فرض متصور است:
الف: مسیح به اضطرار رفته باشد: طبق این فرض، مسیح (ع) نباید وجود ملکوتی داشته باشد، زیرا در فاعل‌های ضعیف، اضطرار مفروض است.
ب: به اختیار رفته باشد: که صرف مشایعت با شیطان، مساوی با عدم عصمت و خبث باطن است که این منافی مقام الوهیت است.
3) مسیح (ع) خطاب به شاگردانش گفته است: «من در پدر هستم، و شما در من، و من در شما.» (یوحنا، فصل ۱۴، بند ۲۰، و فصل ۱۷؛ بند ۲۱.)
بنابراین گفته، وجود شاگردان، متحد با مسیحی است که او متحد با خداست؛ پس آنها نیز با خدا متحدند.
اما در فرازهای دیگری از انجیل، عباراتی در ذم شاگردان و حواریون آمده، حال طبق اتحاد صفات در شاگردان و مسیح (ع) و حق، شائبه وجود این ذمائم و رذائل نیز در مسیح (ع) و خداوند می باشد و تمام اینها منافات با الوهیت مسیح (ع) و خود خدا دارد. »(۴۹)
« علامه طباطبائی » ( معاصر )
ایشان در تفسیر قرآن خود با استناد به برخی آیات، استدلال ‌هائی از این آیات را در رد تثلیث، استفاده می‌کنند و مدعای ایشا این است که این استدلال ها- علیرغم تبیین‌های مختلف از تثلیث- وجه مشترک تمام تبیین‌های تثلیث را مورد نقد قرار داده و رد می نماید.
ایشان با استفاده از آیه«و قالوا اتخذ الله ولداً سبحانه بل له ما فی السموات و الارض کل له قانتون بدیع السموات و الارض إذا قضی امراً فانما یقول له کن فیکون .» (بقره/ ۱۱۷) استفاده می‌کنند که بطور عمومی، فرزند داشتن برای خدای متعال محال است:
«۱) کلمه سبحانه برهانی است که اشاره به نزاهت خدا از مادیت دارد در صورتیکه شرط اول تولید مثل( تولد فرزند) ، داشتن جسمی مادی است.
2) طبق «له ما فی السموات و الارض کل له قانتون » ماسوای خدا، تحت قیومیت اوست و در هست شدن و داشتن لوازم هستی نیازمند به اوست. لذا نمی توان به موجودی قائل شد که در نوعیت مماثل او باشد (مستقل از او قائم بذات خود باشد و تمام خوصیات ذاتی و صفاتی و حکمی خدا نیز در او باشد بدون اینکه از خدا گرفته باشد.)
3) «بدیع السموات و الارض» اشاره دارد به اینکه آسمان و زمین بدون الگو و مثل بوجود آمده، پس ممکن نیست خدای تعالی، فرزند دار شود و موجودی از همین زمین فرزند او گردد، چون در این صورت موجودی است که با الگوی قبلی خلق شده، چون مسیحیان عیسی را عین خدا و مثل او می دانند.
4) «إذا قضی امراً فانما یقول له کن فیکون» فعل تدریجی را از خدا نفی می‌کند. در صورتیکه اگر زاد و ولد را در خدای متعال جائز بشماریم، لازمه‌اش اثبات فعل تدریجی در مورد اوست. که خود فعل تدریجی مستلزم این است که خدای تعالی داخل در چهارچوب ناموس ماده و حرکت در آید و این لازمه باطل است.»
سپس در نقد توجیهی مقدر می‌گویند:«بفرض که مسیحیان بمنظور فرار از اشکال جسمیت و مادیت خدای متعال و فرار از اشکال تدریجیت افعال او بگویند: اما اینکه ما می گوئیم «إتخذ الله ولداً» از باب مجاز گوئی است(که اتفاقا منظور مسیحیان بعد از بررسی گفته‌هایشان، همین است.) تازه اشکال مماثلت بجای خود باقی است.
توضیح اینکه اثبات فرزند و پدر اگر هیچ لازمه ای هم نداشته باشد، این لازمه را دارد که بالضروره اثبات عدد است و اثبات عدد هم اثبات کثرت حقیقی است. لذا حتی اگر فرض کنیم این فرزند و پدر در حقیقت نوعیه واحد باشند، لازمه اش این است که دو فرزند از این نوع باشد. لذا اگر ما اله را یکی بدانیم، آنچه غیر اوست- از جمله همین فرزند فرضی -مملوک او و محتاج به او خواهد بود. پس فرزند مفروض نمی تواند الهی مثل خدا باشد. و اگر فرزندی فرض کردیم که از این جهت هم مثل او باشد، یعنی محتاج نباشد، دیگر نمی توانیم اله را یکی بدانیم منحصراً و خود را از موحدین بشماریم. و این بیان همان چیزی است که آیه «و لا تقولوا ثلاثه انتهوا خیراً إنما الله اله واحد سبحانه أن یکون له ولد له ما فی السموات و ما فی الارض و کفی بالله وکیلاً» (نساء / ۱۷۱ )بر آن دلالت دارد.»
سپس با توجه به دسته دیگری از آیات، نوع دومی از رد قرآن بر تثلیث را ارائه می دهند که عبارتست از نفی بخصوص فرزند خدا بودن عیسی علیه السلام و شرکت او در حقیقت الوهیت . دلیل این نفی این است که:
«او بشر است و از بشری دیگر- طی مراحل مختلفی- متولد شده و لوازم بشریت را هم دارد ، از قبیل: گرسنگی و سیر گشتن، خوشحال و ناراحت شدن، خوابیدن و بیدار شدن، خسته و راحت شدن و … اینها همه اموری است که از ایشان در طول زندگی مشاهده شده و در اناجیل هم عبارات زیادی در این زمینه وجود دارد. در صورتیکه این افعال و حالات بالوهیت منافات دارد و کثرت ظواهر انجیل در این زمینه اجازه تأویل این عبارات را به هیچ عاقلی نمی دهد.
آیاتی از قرآن به این نوع از استدلال اشاره دارد:
«لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثه و ما من إله إلا إله واحد (۷۳) … ما المسیح ابن مریم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل امه صدیقه . کانا یاکلان الطعام….(مائده/ ۷۵) »
و اینکه در همه افعال، «خوردن» مسیح را به رخ مسیحیان کشید بخاطر این بود که خوردن از هر عمل دیگر بیشتر بر مادیت و احتیاج دلالت می کند .
و نیز ممکن است این آیه به معنای مذکور رجوع کند:
«لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم. قل فمن یملک من الله شیئاً إن أراد أن یهلک المسیح ابن مریم و امه و من فی الارض جمیعاً…»(مائده/ ۱۷)
و همچنین :
«لن یستنکف المسیح أن یکون عبداً لله…» (نساء/ ۱۷۲)
علاوه بر این انجیل پر است از اعتراف به این معنا که روح مطیع خدا، فرمانبر او، محکوم به حکم او. لذا معقول نیست که کسی خود را بنده و مملوک و مطیع غیر خدا بداند و در پرستش او خود را بسختی بیفکند و در عین حال خود را قائم بنفس و اله بداند . و نیز معنی ندارد که کسی حکمفرمای خود و مطیع خود باشد و نیز بی معنی است که کسی منقاد و مخلوق خویش باشد. همچنین آیه زیر :
«لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم و قال المسیح یا بنی إسرائیل اعبدو الله ربی و ربکم إنه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنه و مأویه النار و ما للظالمین من أنصار.»(مائده/ ۷۲)
که معقول نیست خدائی بندگان را به عبادت خدائی دیگر بخواند، و انجیل ها پر است از دعوت کردن مردم بسوی خدا توسط حضرت مسیح و در هیچ جا نیامده که عیسی صریحاً مردم را به عبادت خود بخواند. و اگردر آن آمده «من و پدر یک هستیم .» بفرض صحت استناد آن به انجیل، باید حمل کرد بر اینکه، اطاعت من و اطاعت خدا یکی است.»(۵۰)
« علامه محمد تقی جعفری » ( معاصر )
ایشان ضمن بیان چند نظریه عمده در مورد تثلیث به نقد هر کدام می پردازد :
«۱) اب و ابن و روح القدس بمنزله سه ضلع مثلث ‌اند .
این تفسیر خدا را مرکب از سه جزء می‌داند که با یگانه پرستی سازگاری ندارد . زیرا ترکیب از اجزاء موجب احتیاج هر یک از آنها به دیگری بوده و بالاخره بجهت تجزیه ذات منجر به محدودیت خداوند می گردد.
2) سه اقنوم مزبور مانند سه جلوه یک حقیقت است. و آن حقیقت، خدای یگانه است.
این تفسیر اگر چه شرک صحیح را از تثلیث مرتفع می سازد، ولی با توحید حقیقی هم سازگار نیست. زیرا اگر مقصود جلوه عظمت الهی است، همه انسان‌ها مخصوصاً پیامبران و اولیاء الله جلوه‌هائی از عظمت الهی هستند ، نه جلوه حقیقت و ذات خداوندی. چون هیچ موجودی استعداد آن را ندارد که بتواند ذات الهی را نشان بدهد.
3)گفته شده است اقنوم مسیح مشتق شده است از اقنوم رب که اقنوم وجود است.
اگر اشتقاق بمعنای تجریه باشد، نه تنها با توحید سازش ندارد ،بلکه تجزیه شدن خدا را که مفهوم خداوندی را نفی می کند ، نتیجه می دهد .و اگر منظور از اشتقاق، حلول است یعنی همه موجودیت خدا و یا بعضی از آن، در عیسی (ع) حلول کرده است، باز مخالف یگانه پرستی است. زیرا اگر همه خدا کلاً در عیسی [علیه السلام]حلول نموده یا در او تجسم یا فته است ، چگونه امکان دارد بی نهایت واقعی در یک موجود محدود حلول نماید و یا تجسم پیدا کند؟! و اگر منظور این است که بعضی از موجودیت خدا در عیسی (ع) حلول و یا در او تجسم یافته است، این همان تجزیه ذات احدیت است که با مفهوم خداوندی سازگار نمی باشد.(۵۱) »
« آیت الله جوادی آملی » ( معاصر )
ایشان در دو عرصه عملی و نظری، تثلیث را منافی توحید معرفی می کند :
1) عرصه عملی
در این زمینه به همین مثال اکتفا می نماید :
«مسیحیان مثلا غسل تعمید را به اسم اب و ابن و روح القدس انجام می دهند. یعنی بجای «بسم الله»که توحید است، این سه اسم را می آورند و غیر خدا را بنحو استقلالی یا شرکت، در کنار خدا ذکر می کنند. حتی برخی گروه‌های مسیحی تنها بنام مسیح غسل تعمید می دهند و این عبارت را به او نسبت می‌دهند که: «من و پدر، یعنی خدا، یکی هستیم. »
2) عرصه نظری
ایشان ابتدا احتمالات مختلف را در مورد تفسیر تثلیث بیان کرده، سپس به بررسی هر کدام می پرد ازد :«احتمال اول: این سه، مصداق امر جامع باشند.
احتمال دوم: مجموع این سه، خدا باشد.
احتمال سوم: نه جامع و نه مجموع هیچکدام خدا نیست بلکه جمیع امور سه گانه در عرض هم خدا هستند.
احتمال اول مستلزم ممکن بودن و ماهیت داشتن خدا می باشد که این امر مستلزم شرک است. در احتمال دوم، شرک صریحتر است. زیرا این احتمال ترکیب را برای مبدا جهان اثبات می کند. بطلان احتملال سوم نیز بقدری واضح است که متفکران برجسته مسیحیت، آنرا محکوم می کنند. هر چند طرفدارانی هم دارد.
احتمال چهارم : این احتمال بیان فلسفی تثلیث و مشهور بین آنهاست و عبارتست از اینکه: خدا گرچه صفات متعددی دارد ولی سه صفت وی مانند خود او ازلی و ضروری است و عین ذات خدا می باشد این سه صفت عبارتند از: طبیعت ذاتی و متعالی خدا (پدر)، کلمه خدا که در عیسای مسیح مجسم شده و وجود فعال و حیات بخش خدا در مخلوقات (روح القدس).»
سپس در مورد فرض اخیر، چند صورت احتمالی را مطرح می نمایند که هر کدام با اشکالاتی مواجه می باشد:
«۱) این صفات زائد بر صفات باشند، بطوری که فخر رازی در این صورت تثلیث را منافی توحید نمی داند.
اشکال این فرض این است که وجود سه قدیم لازم خواهد آمد که شرک است. اگر هم این صفات را حادث بدانند، به این معناست که خداوند در مقام ذات و در عهد قدیم، واجد این صفات نبوده است که این سخن، تالی فاسدهای فراوانی دارد که با توحید سازگار نیست.
2) این صفات عین ذات خدا باشند.
این فرض بهیچوجه معقول نیست زیرا موجود ممکن نمی تواند عین ذات خدا و صفات ذاتی نامحدود وی باشد. در صورتیکه ادعای عینیت با ذات به این معناست که این صفات، تنها در لفظ و مفهوم با ذات اختلاف دارند ولی در واقع عین ذات خدایند. و این همان اشکال دیگر این است که از یک طرف می گویند که حضرت مسیح از صفات ضروری و ازلی خداست و از طرف دیگر می گویند که او همراه با ذات است. در صورتیکه لازمه معیت با ذات، همانا کثرت ذات و ترکب در ذات است.
3) این صفات مظهر تام صفات ذاتی اند.
این فرض در مورد صفات ذاتی صحیح نیست زیرا ذات و صفات ذاتی، بر خلاف صفات افعالی، مظهر تام ندارند. »
لذا آیت الله جوادی آملی ضمن بر شمردن احتمالات مختلف و بیان اشکالات آنها، تصور وجهی صحیح برای تثلیث- که با توحید سازگارباشد- را ناممکن می دانند.(۵۲)
« آیت الله جعفر سبحانی » ( معاصر )
ایشان ابتدا اشاره به تقریر زیر در مورد تثلیث می کند :
« تثلیث که دست عقل از مناقشه و فهم آن کوتاه هست ،با توجه به وحی ،این ویژگی ها را دارد :
این سه به صورت جمعی ِ«طبیعت نا محدود الهی» هستند . و هر کدام از این سه در عین تشخصو تمیزش از دیگران ،منفصل و متمیز از آنها هم نیست . بعلاوه اینکه بین این سه ، هیچ شرکتی در الوهیت نمی باشد . بلکه هر کدام از این سه ،ذاتاً الهی مستقل است و هلوهیت کامل را انفراداً دارا می باشد ، بدون هیچ نقصانی از الوهیت . و الوهیت در هر کدام از این سه ،بدون هیچ نقصی ، بتمامه محقق است .»
سپس اشکالات خویش را اینگونه بیان می نماید :
« ۱- وجود تناقض واضح در این توجیه : زیرا از یک طرف تشخص و تمیز را در هر کدام از آلهه ثلاثه مطرح می کنند و از طرف دیگر این سه را حقیقتاً – و نه مجازاً- یکی می دانند . در صورتیکه تشخص و تمیز نشانه تعدد است و وحدت حقیقی نشانه عدم تشخص و تمیز .
2- اینها در معرفی تثلیث می گویند : طبیعت الهی ،مؤلف است از سه اقنوم متساوی الجوهر ، یعنی أب ، إبن و روح القدس . و با این حال این سه اقنوم دارای رتبه و عمل واحدند .
برای آلهه ثلاثه دو صورت می توان فرض کرد که هیچکدام مناسب ساحت خداوند سبحان نمی باشد :
الف) هر کدام از این آلهه ثلاثه، وجود مستقل از دیگری داشته باشند. بطوریکه هر کدام از اینها وجود تشخصی و وجودی خاص داشته باشند.
لیکن این شبیه شرک جاهلی است که در عصر جاهلیت سائر بود و در نصرانیت بصورت تثلیث بروز کرده است.
ب) اقانیم ثلاثه با وجود واحد موجود باشند.
پس اله مرکب از این سه امر است که این هم قول به ترکیب است و ازآنجا که مرکب نیازمند به اجزائش می‌باشد، لذا مرکب نمی‌تواند واجب الوجود باشد.» (۵۳)
همچنین ایشان علاوه بر این اشکالات به شیوه قرآن در رد تثلیث می‌ پردازد که بمناسبت در مطالب بعدی به آن اشاره خواهد شد.
ادامه دارد …
پی نوشت ها :
31.لازم به ذکر است ، عباراتی که از کتب متفکرین مسلمان آورده شده در اکثر موارد با تلخیص و تصرف است و ترجمه متون عربی نیز از اینجانب بوده است .
32.محمود احمد صبحی ، فی علم الکلام – دراسه فلسفیه لاراء الفرق الاسلامیه فی اصول الدین – ج ۱- المعتزله- ص ۱۲۱.
33.لذا معتزله- برای مواجهه با این اعتقاد – توصیف خدا به جوهر را نفی می کند. و صفات را همان ذات و غیر مغایر با آن در نظر می گیرند .
34. همان ص ۴-۱۲۳
35.دانشنامه جهان اسلام- مدخل تثلیث- حسین هوشنگی، مباحث کلامی- ص ۴۹۲.
36.الایجی و شرح الجرجانی: المواقف مجلذ ۴ ج ۸ ص ۳۳-۳۵. نقل از «فی علم الکلام» ج۲. الاشاره . ص ۳۳۶.
37.التفسیر الکبیر للامام الفخر الرازی – المجلد الرابع (۱۰-۱۱-۱۲) ص ۹-۴۰۸.
38.همان، ص ۲-۲۷۱. مقایسه شود با پاورقی ۲، ص۳۰ از همین تحقیق .
39.همان.ص ۲-۲۷۱. مقایسه شود با ۲پاورقی ،ص۳۰ از همین تحقیق .
40.دانشنامه جهان اسلام ، مدخل تثلیث ،۴) حسین هوشنگی ، مباحث کلامی ، ص۴۹۰
41.دانشنامه جهان اسلام – تثلیث – حسین هوشنگی مباحث کلامی- ص ۴۹۰.
42.الشیخ المفید، سلسله مولفات الشیخ المفید- ج ۱۰ – النکت الاعتقادیه- انتشارات دار المفید- ص ۴۵.
43.همچنین در همانجا می‌گوید: «اسلوب قرآن در نفی تثلیث در اینجا بر اساس بحث‌های پیچیده در مقام احتجاج نیست. بلکه از راهی بسیط و ساده که فطرت‌های صاف را مخاطب قرار می‌‌دهد وارد بحث می‌شود . لذا در قضیه وحدت و تثلیث وارد مجادلات فلسفی نمی‌شود و نیز به لوازم و توابع محال آن نمی‌پردازد.»
44.الشیخ المفید ، تفسیر،ج ۷، ص ۹-۵۵۷
45.الشیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۴۰۳.
46.علامه حلی، اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه- ص ۱۵۷.
47.در آنجا با استناد به کلام أمیر المؤمین علیه السلام: «و کمال الإخلاص له نفی الصفات عنه، للشهاده کل صفه أنها غیر الموصوف» اینگونه استدلال می‌کند: «اگر خداوند، صفات زائده داشته باشد، لازمه‌اش نیاز به آن صفات است ونیازمندی به غیر از صفات ممکنات است نه واجب الوجود همچنین لازمه صفات زائده تعدد قدما می‌باشد. و لذا قول اشاعره که قائل به معانی اند و قول بهشمیه که قائل به احوال‌اند باطل می‌شود.»(همان، ص ۱۶۰، با اندکی دخل و تصرف)
نیز در جای دیگر اینگونه به ابطال صفات زائد قدیم می پردازد:
«در هستی، فقط یک واجب الوجود داریم و مابقی موجودات، ممکن الوجودند، و هر ممکن الوجودی حادث است نه قدیم، لذا غیر از خداوند متعال، موجود قدیمی نداریم. همچنین اجماع بر این مطلب هم داریم. و لذا نصاری با قول به قدم اقانیم ثلاثه، کفر ورزیده‌اند.»(همان ، ص ۲۰۸، با اندکی دخل و تصرف)
48.همان، ص ۳۰۷و ۳۰۶ با اندکی دخل و تصرف
49.میر سید احمد علوی عاملی ، مصقل صفا در نقد کلام مسیحیت ، ص ۴۹-۴۱
50.محمد حسین طباطبائی ، المیزان فی تفسیر القرآن ، ج ۳، ص ۲۹۱- ۲۸۷
51.محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه- جلد دوم- ص ۵۲-۵۰.
52.توحید در قرآن، آیت الله جوادی آملی، ص ۶۲۰-۶۱۷.
از آنجا که فرض اخیر ایشان ناظر به تقریری از توماس میشل – در «کلام مسیحی» – که گذشت، می‌باشد، مناسب است نقدی که حجه الاسلام و المسلمین دکتر عبدالرحیم سلیمانی اردستانی بر این قسمت نظر توماس میشل وارد کرده اند را بیاوریم:
«این نظریه صفات با نظریه صفات در امامیه و معتزله منافات دارد. زیرا امامیه معتقدند صفات ذاتی خدا عین ذات خداست و معتزله می گویند که خدا متصف به این صفات نیست ولی خدا کار دارنده آن صفات را انجام می دهد. تبیین تثلیث بر اساس نظریه صفات، تنها با نظر اشاعره شباهت دارد، که لازمه آن تعدد قدماست. و نیز تفاوتی با آن دارد به این بیان که در تثلیث، این سه صفت، متمایز اند در حالی که در نظریه اشاعره چنین چیزی نیست. لذا علاوه بر تعدد این اشکال نیز بر تبیین مذکور از تثلیث وارد می باشد.»(عبد الرحیم سلیمانی اردستانی، ، درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، ص ۱۴۲).
53.جعفر سبحانی، المحاضرات فی الإلهیات، ۴ جلدی، ج۲، ص ۲۳-۲۱
تثلیث ؛ یک راز
با گذشت زمان و در طول تاریخ کلیسا، مسیحیان به این نتیجه رسید که طبیعت سه گانه خدا یک راز است و نمی توان آن را با تعبیرهای بشری بیان کرد.(۵۴) و شاید همین ادعا، مؤیدی باشد بر اینکه بسیاری از اشکالات عقلی که متفکرین مسلمان و سایر منتقدین بر تثلیث نموده‌اند، وارد می‌باشد.
در اینجا دو دسته توجیه در بین متفکرین مسیحی شکل می‌گیرد:
1) تثلیث امری خرد گریز است.
این دیدگاه بر این عقیده است که هر چند عقل نمی تواند حکم به بطلان تثلیث کند ولی نمی‌تواندآن را توضیح دهد و فهم کند :
«منظور و مفهوم عبارت نامبرده (و کلمه خدا بود. آیه اول از انجیل یوحنا) این است که کلمه سهمی از ذات باری تعالی بوده فکر انسان قاصر از آن است که بفهمد چنین چیزی، بدون اینکه قائل به ثنویت باشیم، چگونه امکان پذیر است . ولی عقیده و ایمان کلیسای مسیحی، از بدو تاسیس تاکنون این بوده که خدا یکی است و کلمه خدا دارای الوهیت می باشد و کلمه خداست.»(۵۵)
«آیا لازم است تعلیمی را که اعلام شده و به آن صریحاً از سوی خدا وحی شده است، بخاطر عجز عقل ما از ادراک آن و سخت بودن فهم آن، ترک کنیم . شکی نیست که برادران یهودی پاسخ می دهند که نه، هرگز؛ زیرا عقول ما انسان‌ها نیروی محدودی دارد و در نتیجه از فهم و ادراک اسرار دینی درباره طبیعت خدا عاجز است. بر هیچ اسرائیلی که کتاب مقدس، یعنی عهد قدیم را مطالعه دقیق می‌کند، مخفی نیست که در آن اعلاناتی الهی، غیر از مساله تثلیث یافت می شود که از جانب خدا وحی شده‌اند، مانند قیامت بدن ها و زندگی ابدی و حضوری در همه جا در وقت واحد و … ؛ اموری که عقل انسان از فهم آن عاجز است؛ نه فقط بخاطر بالا بودن آنها، بلکه چون کلام کتاب مقدس درباره آنها غامض است و زبان بشری از توضیح اسرار آنها عاجز است، ولی آیا صحیح است یا شایسته یک اسرائیلی یا مسیحی هست که بگوید از آنجا که فهم اینها مشکل است، باید آنها راکنار گذاشت و رها کنیم.»(۵۶)
حتی سران شورای نیقیه خود به مشکل بودن فهم تثلیث اذعان می‌کنند :
«آتاناسیوس، سرکشیش فصیح و پرخاشگری که الکساندر بعنوان شمشیر الهیات خود آورده بود. اذعان کرد که در نظر مجسم ساختن سه شخص متمایز در وجود یک خدا، اشکال دارد، ولی چنین دفاع کرد که عقل باید در برابر راز تثلیث سر تعظیم فرود آورد.(۵۷) »
2) تثلیث امری خرد ستیز است.
یک دسته از متفکرین مسیحی قائل‌اند که نه تنها فهم تثلیث و ارکان و لوازم آن با عقل ممکن نیست(خرد گریز است) بلکه اگر عقل حکم به تناقض در آن و بطلان آن هم دهد، باز هم خدشه‌ای به این اصل وارد نمی‌گردد :
«قضیه تجسد، قضیه‌ای است که با عقل و منطق و حس و ماده و مصطلحات فلسفی تناقض دارد؛ ولی ما تصدیق می‌کنیم و ایمان داریم که آن ممکن است . گرچه معقول نباشد.(۵۸) »
نقد توجیه راز بودن تثلیث
همانطور که متکلمین مسیحی برای دفع اشکالات عقلی به تثلیث، دو استراتژی جدا گانه را پیش گرفتند، در اینجا پاسخ متکلمین مسلمان به هر کدام از این راه‌ها ، جداگانه ذکر می‌شود:
1- نقد عقل ستیز بودن تثلیث
آیت الله سبحانی در نقد این توجیه برای تثلیث می‌گویند:
«درست است که عالم ماوراء الطبیعت با امور مادی قابل سنجیدن نیست، ولی به این معنا نیست که حتی معیارهای قطعی عقلی نیز در آنجا جاری نمی‌باشد . بلکه یک سلسله قضایای عقلی ای وجود دارند که قابل مناقشه و جدل نمی‌باشند و عالم ماده و ماوراء ماده نسبت به آنها مساوی هستند؛ از قبیل امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین و استحاله دور و تسلسل و نیزاحتیاج ممکن به علت. »(۵۹)
2- نقد عقل گریز بودن تثلیث
طبق این دیدگاه، عقل از فهم و تبیین تثلیث عاجز است و برای دریافت و قبول تثلیث هیچ راهی جز مراجعه به وحی نیست، در اینجا ابتدا به وحی ‌ای که در کتاب مقدس وجود دارد مراجعه می‌کنیم و از آنجا که مسلمانان قرآن را بعنوان وحی الهی قبول دارند، دیدگاه قرآن را نیز راجع به قرآن بررسی می‌کنیم:
تثلیث در کتاب مقدس
برخی از متکلمین ، اصل استناد به کتاب مقدس را رد نموده‌اند فارغ از اینکه مسأله تثلیث در کتاب مقدس آمده باشد یا خیر:
«استدلال از طریق اناجیل رایج نیز مردود است زیرا آنها کتب آسمانی نیستند. بلکه روش کتابت آنها دلالت می کند که آنها پس از رفعت مسیح (ع) – بزعم مسیحیان- پس از بصلیب کشیده شدن تألیف شده اند . شاهد این مطلب اینکه در آخر اناجیل اربعه ، کیفیت بصلیب کشیده شدن و دفن و سپس عروج مسیح (ع) به آسمان آورده شده است.»(۶۰)
ماراچی- نویسنده ایتالیائی سده هفدهم- از کتابی که تحت عنوان «الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح»نوشته شده است توسط ابن تیمیه ، اینگونه گزارش می کند:
«در جائی ابن تیمیه به استشهاد به کتاب مقدس برای تثلیث اشکال می‌کند؛ آنجائیکه از حضرت مسیح (ع) منقول است که به حواریون می‌گوید: مردمان را به نام پدر، پسر و روح القدس تعمید دهید .
ابن تمیمه می‌گوید: این عبارات صرفاً جهت تبرک است، برکتی که خدا، پیامبرش و روح القدس ‌دارند . و پیامبران و فرستادگان خدا را در ادای رسالتشان تأیید می‌کند . حتی مثلاً شاید کسی به کسی بگوید که: «دعای خیر فلان قدیس بر تو باد. » در صورتیکه اعتقاد به الوهیت قدیس ندارد. در قرآن نیز آمده که: «یا أیها الذین آمنوا اطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم»(نساء/ ۵۹)در صورتیکه هیچکس از این آیه تثلیث نمی فهمد.»(۶۱)
حجه الاسلام و المسلمین سلیمانی اردستانی با ارجاع به دو دایره المعارف معتبر و معروف اینگونه می گوید:
«دو دایره المعارف الیاده و هستینگز در مدخل تثلیث، وجود تثلیث را هم در عهد قدیم و هم جدید، انکار می‌کنند. در اولی آمده است که مفسران و عالمان الاهیات امروزی ، بالاتفاق می‌گویند در عهد قدیم آموزه تثلیث یافت نمی شود و مواردی از این کتاب، که در گذشته برای اثبات بکار می رفته، چنین دلالتی ندارد.(۶۲)
این مفسران و عالمان الاهیات همچنین همگی برآنند که در عهد جدید، ذکر صریحی از تثلیث نیامده و مواردی که برای اثبات این امر مورد استفاده قرار گرفته، چنین دلالتی ندارد…..(۶۳)
در دومی آمده است که آموزه تثلیث مسیحی هرگز در عهد قدیم یافت نمی شود و در عهد جدید نیز شکلی از این آموزه، که بعداً توسعه یافت ، حتی در نوشته های پولس و یوحنا ، یافت نمی شود.»(۶۴)
سپس خود ایشان می‌گوید :
«البته در بخش‌هائی از عهد جدید، یعنی نوشته‌های پولس و یوحنا ، مسیح الوهیت دارد. بنابراین آنچه از این بخش از عهد جدید بطور قطعی بدست می آید ، تثنیه است نه تثلیث ، اما در بخش‌هائی دیگر از عهد جدید، مسیح صرفاً یک انسان است.»(۶۵)
تثلیث در قرآن
قرآن بعنوان وحی مورد قبول مسلمانان که آنرا مصون از تحریف می‌دانند ، نه تنها تثلیث را تأیید نمی کند بلکه آنرا بشدت رد می نماید و متفکرین اسلامی نیز بعضاً به تناسب به این آیات استشهاد کرده اند. آیاتی از قبیل: «لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثه …»و یا «و لا تقولوا ثلاثه إنتهوا خیراً لکم.»
پاسخ متفکرین مسیحی به رد قرآن
برخی از متفکرین مسیحی برای نفی دلالت قرآن بر محکوم بودن تثلیث ، این آیات را خطاب به مسیحیانی که در شبه جزیره عربستان زندگی می کرده اند ، عنوان می‌کنند :
«قبل از ظهور اسلام، تعدادی از مسیحیان، در اطراف جزیره العرب (مانند بیابان سوریه، سینا، یمن و بین النحرین) منتشر بودند. ولی شمار آنان در حجاز اندک بود. از آنجا که مکه درایام جاهلیت مرکز بت پرستی بود، مسیحیت نتوانست در آن نواحی پیشرفت کند و مسیحیان اندکی که در حجاز شناخته شده‌اند از نظر دینی عمیق نبودند و از تعالیم مذهبی اطلاع کافی نداشتند …. زیرا در آن سرزمین مؤسساتی برای آموزش مسیحیت وجود نداشت و از سوی دیگر، کتاب مقدس به عربی ترجمه نشده بود.»(۶۶)
نویسنده مذکور سپس از تثلیثی مخصوص که متعلق به بت پرستان قبل از عصر اسلام بوده -شامل «الله»«بعل»و «اللات»(بزرگ مادر)- نام می برد و احتمال می دهد که برخی از تازه مسیحیان عرب، این مفهوم تثلیث بت پرستان را بر تثلیث مسیحی تطبیق دادند. که در واقع تحریف عقیده مسیحی بوده است .(۶۷)
«عموماً گمان بر این است که قرآن آموزه تثلیث را به نقد می کشد اما ضرورتاً اینگونه نیست… یکی از آیاتی که به این موضوع می‌پردازد، آیه « کسانی که گفته‌اند خدا سوم از سه تاست قطعاً کافر شده اند….»(مائده/ ۳۱) است. اگر این آیه را تحت اللفظی بگیریم، اعتقاد به سه خدا را نقد می کند نه سه اقنوم را، و از دیدگاه مسیحیت اعتقاد به سه خدا، یک بدعت است. در خلال اعصار ممکن است مسیحیان ساده و بد آموزش دیده ای بوده باشند که به سه خدا اعتقاد داشته‌اند، و محتمل است که چنین افرادی در عربستان محمد (ص) بوده باشند. بنابراین تا جائی که قرآن سه گانه پرستی را رد می کند، یک بدعت مسیحی را رد می‌کند و مسیحیت راست کیش با این نقد موافق است.»(۶۸)
همچنین برخی می‌گویند تثلیث قرآن، ناظر به خدا، مسیح و مریم است:
«آموزه‌های تثلیث و تجسد، به آن گونه که در قرآن معرفی شده، با آن آموزه‌ها که بتوسط شوراهای دینی مسیحی صورت بندی پیدا کرده توافق ندارد. تثلیث مسیحی بدان شکل که در قرآن بیان شده، مشتمل است بر خدا، مسیح و مریم. (مائده/۱۶)بنابر صورت بندی شورائی این آموزه تثلیث مشتمل است بر خدا و کلمه، یعنی مسیح از پیش موجود، و روح القدس. توضیح کافی برای شکل بیان قرآنی تثلیث مسیحی عرضه نشده است. »(۶۹)
پاسخ متفکرین مسلمان
آیت الله جوادی در پاسخ به این برداشت می‌گوید :
«ضمن قبول این سخن که معمولاً توده‌های دور از تعلیم و آموزش، ممکن است عقایدشان همراه با سنن محیط و مذاهب دیگرکه با تعالیم دین مقبو لشان تنافی دارد مخلوط شود ، باید متأسفانه گفت اصل تثلیث ، سخنی است که در مراکز اصلی نصارا وجود دارد و تعبیرهای آنان از تثلیث هرگز با توحید سازگار نیست ؛ از جمله وصف حضرت مسیح به غیر مخلوق بودن و هم ذات و مولود خدا بودن در میان مسیحیان، سابقه دیرینه دارد و تا این اندازه نزد آنها کاملاً معتبر است.»(۷۰)
در واقع در این پاسخ بجای اینکه کاملاً آیات را با تقریرهای تثلیث تطبیق دهند، اذهان را متوجه ارکان مشترک تمام تقریرها کرده‌اند . ارکانی مانند : الوهیت حضرت عیسی و روح القدس و لوازم این الوهیت از قبیل غیر مخلوق بودن و هم ذات و مولود بودن خدا و …. .
لذا هر تقریری از تثلیث که این ارکان را داشته باشد، مورد نقد قرآن قرار می‌گیرد هر چند قبول کنیم که تثلیث رایج در آن زمان ، متفاوت با تثلیث اصیل مسیحی بوده و قرآن فقط ناظر به آن تثلیث ، انتقاد نموده باشد.
و گذشت که علامه طباطبائی هم، همین شیوه را در پیش گرفتند و در دو مرحله: یکی نفی ولد داشتن خدا بطور عام و دیگری نفی مولود خدا بودن عیسی بطور خاص، توسط آیات قرآن، وجه مشترک تمام تقریرهای تثلیث را رد نمود .
این شیوه را برخی از متفکرین اسلامی بکار گرفته‌اند؛ بعنوان نمونه آیت الله سبحانی در این زمینه می‌گوید :
«آیاتی از قرآن از قبیل «ما المسیح ابن مریم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقه . کانا یأکلان الطعام»(مائده/۷۵) الوهیت مسیح (ع) را ابطال می‌کنند ، الوهیتی که از ارکان تثلیث است. با این دلیل که شأن مسیح (ع) شأن بقیه انبیاء و شأن بقیه انسان هاست که احتیاج به طعام دارند و این خصوصیت، نشانه مخلوق بوده است.
علاوه بر این، آیه ۱۷ سوره مائده که با اشاره به نفی قدرت خداوند سبحان بر اهلاک مسیح (ع) و مادرش و تمام اهل زمین، الوهیت مسیح (ع) را نفی می‌کند. لذا این آیه اشاره به بشر و ضعیف بودن مسیح (ع) دارد و اینکه او اله نیست، حال خواه الوهیت او بصورت تثلیث مطرح شود خواه بصورتی غیر آن.»
سپس ایشان نفی «ابن»بودن مسیح (ع) را علاوه بر نفی الوهیت ایشان، از قرآن استظهار می‌کنند بهمان شیوه‌ای که علاوه طباطبائی از آیه ۱۱۶ و ۱۱۷ بقره استفاده کرد، إبن بودن حضرت مسیح (ع) را نفی می نماید.(۷۱)
همچنین آیت الله جوادی در رد سخن توماس میشل که در مورد آیه «لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم .»(مائده/۱۷) می‌گوید:
«می‌خواهم تأکید کنم که مسیحیان عصر حاضر، همراه مسیحیانی که در گذشته از حقیقت دین خود آگاه بوده‌اند، به آنچه قرآن ناورا شمرده بی اعتقاد بوده‌اند.»(۷۲)
برخی از کلمات خود نصارا را ذکر می‌کنند :
1- «خداوند یعنی عیسی که همه چیز از اوست و ما از او هستیم.»(۷۳) آیا معنای این جمله نیز این است که خدا همان مسیح است.
2-عهد جدید هنگام اشاره به خدا، از واژه یونانی الاصل«هوئیوس» استفاده کرده این کلمه به معنای خدای ازلی آفریننده، زنده کننده، مولای توانا بکار می‌رود. (۷۴)
آنگاه در انجیل یوحنا(۷۵)حضرت مسیح را هوئیوس خوانده است. یعنی حضرت مسیح هم ازلی، خدا، آفریدگار، قادر و مولاست، …
3- مسیحیان به پیروی از قطعنامه شواری نیقیه حضرت مسیح را مولود از خدا، غیر مخلوق، هم ذات خدا و خدای حقیقی می‌دانند. این قطعنامه به سال ۳۲۵ م . یعنی سه قرن پیش از نزول قرآن تهیه شده و تا این زمان نزد مسیحیان کاملاً اعتبار دارد. (۷۶) »(۷۷)
سپس ایشان اشاره به به ابطال عقیده نصارا توسط قرآن می‌پردازد که با دقت در هر کدام از آنها می‌توان بوضوح به این نکته رسید که قرآن در واقع انتقاد خود را متوجه همان ارکان تثلیث، نموده است:
«۱- صرف نداشتن پدر، دلیل الوهیت و مولود خدا بودن حضرت مسیح(ع)نمی‌شود. همانطور که حضرت آدم (ع) نیز بدون پدر و بلکه مادر متولد شده و خود مسیحیان او را مخلوق می‌دانند.»«إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون»(آل عمران/ ۵۹)
2- خدا هرگز همسر و کفو ندارد تا فرزند داشته باشد: «بدیع السموات و الارض أنی یکون له ولد و لم تکن له صاحبه و خلق کل شیء و هو بکل شیء علیم.»(أنعام/۱۰۱)لذا خدا آفریننده است و در اصل مخلوق بودن بین حضرت عیسی و مادرش و دیگران هیچ فرقی نیست.»
3- «ما المسیح ابن مریم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقه کانا یأکلان الطعام»(مائده/۷۵) این آیه بشر بودن را – بحکم اینکه غذا می خورند و مانند پیامبران گذشته اند – برای حضرت مسیح(ع)اثبات می‌کند. لذا نیازمند و ممکن بودن حضرت مسیح(ع)را نشان می‌دهد. در صورتیکه بی نیازی از اوصاف خدای سبحان است.
4-«لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیئا إن أراد أن یهلک المسیح ابن مریم و امه و من فی الأرض جمیعاً و لله ملک السموات و الأرض و ما بینهما یخلق ما یشاء و الله علی کل شیء قدیر.»(مائده/۱۷)
این آیه ، نکاتی را در رد ادعاهای نصارا دارد :
یکم: حضرت مسیح(ع)، فرزند مریم است در حالیکه خدا «لم یلد و لم یولد» است. بنابراین حضرت مسیح(ع)، خدا نیست.
همچنین قرآن در موارد متعددی فرزند داشتن خدا را رد می‌کند: «و قالوا إتخذ الله ولداً سبحانه هو الغنی.»(یونس/۶۸)، «و قل الحمدلله الذی لم یتخذ ولداً»(إسراء/ ۱۱۱)«و قالوا إتخذ الرحمن ولداً لقد جئتم شیئاً أداً»(مریم/۸۸-۸۹) ، «و ما ینبغی للرحمن أن یتخذ ولداً»(مریم/۹۲)و «لم یلد و لم یولد»(توحید/۳)
دوم: اگر حضرت مسیح(ع)الوهیت داشت کسی قدرت هلاکت او را نداشت، در صورتیکه خدا می‌تواند او را هلاک کند.
سوم: هر چه در آسمان و زمین و بین آنهاست از جمله حضرت مسیح(ع) و مادرش، مملوک خدا هستند و موجود مملوک، خدا نیست. پس حضرت عیسی و مادرش خدا نیستند و سهمی از الوهیت ندارند.
چهارم: خدا نامتناهی است و هر چه متناهی است خدا نیست، پس عیسی که متناهی است، خدا نیست. این برهان با جمله «یخلق ما یشاء»تنظیم می شود. خدا هر چه را بخواهد می‌آفریند، گاهی از راه متعارف عادی و گاهی از راه غیر متعارف و خرق عادت، مانند حضرت آدم، حوا و عیسی علیهم السلام. پس خدا خالق است و حضرت مسیح(ع) مخلوق و هیچ مخلوقی خدا نیست.
پنجم: حضرت عیسی و مادرش موجوداتی محدود با قدرتی محدود هستند و هیچ محدودی خدا نیست پس آنها خدا نیستند .
5- برهان نقلی قرآن به اینکه حضرت مسیح(ع) گفت: « ما اله نیستیم، من فرزند خدا و ثالث ثلاثه نیستم.» : «و قال المسیح یا بنی إسرائیل اعبدوالله ربی و ربکم إنه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنه… »(قصص/۸۸) و نیز «ما قلت لهم إلا ما أمرتنی به أن اعبدوالله ربی و ربکم (۷۸).»(مائده/ ۱۱۷)
گذشت که توماس میشل، آیه «لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه»(مائده/۳۷) را در مورد سه خدائی معنی کرد و گفت سه اقنوم را – که عقیده اصلی مسیحیان است- رد نمی‌کند. حجه الاسلام سلیمانی اردستانی در نقد این کلام می‌گوید:
«علاوه بر آیه بالا، آیه دیگری هست که «نگوئید سه تا». این آیه تاب دو معنا را دارد.:
1) نگوئید سه ذات یا سه خدا.
2) نگوئید سه شخص.
نویسنده مذکور طبق معنای اول گفته‌اند که یک بدعت مسیحی است ولی احتمال معنی دوم هم وجود دارد، که همان تثلیث رایج مسیحی است. لذا باید سراغ قرائن برویم،قرائنی وجود دارد که ثابت می‌کند مقصود همان تثلیث رایج مسیحی است. قرائنی از این قبیل که مسیح علیه السلام فقط عبد و پیامبر خداست و خدا منزه است که فرزندی داشته باشد. و نیز نهی از غلو. در صورتیکه در تثلیث ، شخیصت دوم ، «ابن» است و الوهیت دارد (و الوهیت یکی از مصادیق غلو است.)
علاوه بر این، هم در آیه ۷۲ سوره مائده و هم در برخی از آیات قرآن، تصویری که از حضرت مسیح ارائه شده ، الوهیت او نفی گردیده است و در حد انسان و بنده‌ای از بندگان خدا معرفی شده که این مسلماً با تثلیث رایج مسیحی در تنافی است.»(۷۹)
اما گذشت که برخی، تثلیث قرآن را عبارت از «خدا ، مسیح و مریم» می‌دانند که با صورتبندی تثلیث مسیحی متفاوت است. آقای سلیمانی اردستانی در نقد این نظر می‌گویند:
«این آیه، الوهیت حضرت مسیح و مریم (ع)را نفی می‌کند ولی هرگز از آیه فهمیده نمی‌‌شود که از این اشخاص بعنوان اشخاص تثلیث، نفی الوهیت شده است. همانطور که در جای دیگر قران بیان می‌کند که: «إتخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله و المسیح ابن مریم و ما امروا إلا لیعبدوا الهاً واحداً لا اله إلا هو سبحنه عما یشرکون.» (توبه/ ۳۱). در صورتیکه اگر بخواهیم طبق نظر بالا استدلال کنیم باید بگوئیم که قرآن می‌گوید احبار و رهبان مسیحی نیز جزء اشخاص تثلیث اند. در صورتیکه اینطور نیست.
باید گفت که «الوهیت» در قرآن همواره بمعنای این نیست که چیزی صریحاً خدا شمرده شود. بلکه در برخی موراد، تبعیت محض از کسی یا چیزی را میرساند. مثلا : «أرأیت من اتخذ إلهه هواه» (فرقان/ ۴۳) بدیهی است که کسی هوای نفس خود را صریحاً خدا نمی‌شمرد. اما از این جهت که اگر کسی مطیع محض آن باشد، در واقع گوئی آنرا اله و معبود خویش ساخته است. «الوهیت» در دو آیه مذکور نیز می‌تواند به این معنا باشد، از لحاظ تاریخی نیز تبعیت محض و حتی رفتن بسمت عقیده به مادر خدائی مریم و الوهیت او- به این علت که اگر فرزند خدا باشد، ما نیز خداست- قبل از ظهور اسلام در قرن ۵ میلادی در مصر وجود داشت.(۸۰) »(۸۱)
« خلاصه و نتیجه‌گیری »
در مجموع، نقدهائی که متفکرین مذکور به تثلیث مسیحی وارد کرده بودند را می‌توان در چند عنوان دسته بندی کرد:
1) استدلال به قرآن:
دسته‌ای از نقدهای متکلمین مسلمان با استناد به قرآن بود. برخی به عنوان منبع وحی به آن استناد نموده، برخی نیز اشاره به استدلال‌های قرآنی داشتند. بعنوان نمونه می‌توان موارد استفاده متکلمین مسلمان از قرآن برای رد تثلیث را در چند مورد زیر خلاصه کرد :
1- نفی صریح تثلیث : «و لاتقولوا ثلاثه»«لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثه»(مائده /۳۷)
2- نفی ولد برای خدا: (یونس/۶۸)، (اسراء/ ۱۱)، (مریم/۸۹-۸۸)، (مریم/۹۲)،(توحید/۳).
3- استشهاد به آیاتی از قرآن که خصوصیات بشری مسیح (ع) را ذکر می‌کند؛ خصوصیاتی از قبیل: غذا خوردن، داشتن لوازم مادی، قابلیت هلاک شدن، وفات داشتن ایشان .
4- استشهاد به آیاتی که مسیح (ع)، بندگان خدا را به عبادت خدا می خواند و خود ایشان هم خود را بنده خدا می‌دانستند.
و ….
در صراحت آیات قرآن در مورد رد تثلیث شکی نیست هر چند برخی از متکلمین مسیحی، ادعا می‌کنند که قرآن تثلیث مسیحیت انحرافی در شبه جزیره عربستان را رد می‌کند. ولی با توجه به اینکه آیات مذکور ارکان مشترک تقریرهای معتبر تثلیث را نیز مورد نقد قرار داده، لذا اگر بخواهیم به قرآن رجوع و استناد کنیم ، قرآن تثلیث رایج در جوامع مسیحی را نیز مردود اعلام کرده است.
نقد :
البته استناد به قرآن برای مسیحیان تام نیست زیرا آنان قرآن را بعنوان وحی الهی قبول ندارند.
لذا استدلال به قرآن یا بجهت این است که مسلمانان نظر قرآن را در مورد تثلیث بدانند و یا از این جهت مفید است که قرآن شیوه و روش استدلال برای رد تثلیث را در اختیار ما قرار می‌دهد.
2) استدلال به کتاب مقدس مسیحیان
دسته دیگر استدلال برای نفی نظریه تثلیث، رجوع به کتاب مقدس مسیحیان بود . این قسمت شامل دو گام می‌باشد:
1- تثلیث اصلاً در عهد قدیم و عهد جدید نیامده است.
2- نه تنها تثلیث در عهدین نیامده، بلکه قسمت‌هائی از عهد جدید منافات با تثلیث و ارکان آن دارند. بعنوان مثال، اوصافی که در عهد جدید برای حضرت مسیح (ع) ذکر می شود مؤید این مطلب است، «تولد از بشر و دارا بودن لوازم بشری از قبیل گرسنگی، خوابیدن و … زمان دار و مکان دار بودن، و …»همچنین عناوینی که آن حضرت در عهد جدید دارند از قبیل، «روح مطیع خدا، فرمانبراو، محکوم به حکم او و …» نیز مشایعت حضرت عیسی(ع) با شیطان جهت رؤیت تمام ممالک جهان و … که همگی با الوهیت عیسی(ع) – که از ارکان تثلیث است- منافات دارد.
و عباراتی دیگر که در تعارض با تثلیث اب و ابن و روح القدس است.
نقد:
بنظر می رسد که استدلال به کتاب مقدس مسیحیان نیز برای رد تثلیث، مورد قبول متکلمین مسیحی نمی‌باشد.
زیرا :
اولاً : عبارت‌هائی از عهد جدید که با الوهیت عیسی (ع) منافات دارد، براحتی قابل توجیه و تأویل است.
آنها در حل تنافی بین جنبه‌های ناسوتی و جنبه‌های لاهوتی حضرت مسیح (ع)، ایشان را دارای دو جنبه وجودی می‌دانند:
«ما مسیحیان انکار نمی‌کنیم که در کتاب مقدس برخی از آیات درباره پسر بودن مسیح وارد شده که بذهن جاهل می‌آورد که او پایین‌تر از پدر است؛ ولیکن هر گاه توجه کنیم، همان طور که در تورات و کتاب انبیاء وارد شده که مسیح دو طبیعت الاهی و بشری دارد، این ما را نسبت به جمع بین پسر بودن ازلی و این آیات از کتاب قادر می‌سازد از آنجا که مسیح، هم انسان و هم خداست ، به آن چیزی نسبت داده شده که بر ناسوتش صدق می‌کند، مانند گفته او«از سفر خسته شدم»»و گفته او «خدایا، خدایا، چرا مرا ترک کردی»و هیچ یک از اینها بر ضد لاهوت او نیست…. بلکه مقصود در کتب وحی، تمیز بین ناسوت و لاهوت است. (۸۲) »
ثانیاً: در مورد نبودن آموزه تثلیث در عهد جدید باید گفت که حجیت نزد مسیحیان – کاتولیک و ارتدوکس- در کتاب مقدس خلاصه نمی‌شود بلکه سنت کلیسائی هم نزد آنها حجت است. و بلکه حجیت آن از حجیت کتاب مقدس هم بالاتر است. بطوریکه کلیسا واسطه قانونی بودن کتاب مقدس شده است.
آنها با استناد به «نص پطرسی» برای پاپ (۸۴) اعتبار و اقتدار پطرس و اقتدار پطرس را قائلند . پطرس که حضرت مسیح (ع) در اناجیل به او می‌گوید «کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می سپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشائی در آسمان گشاده ‌شود.»(متی: ۱۹:۱۶)
علاوه بر این می‌گویند حضرت عیسی (ع) غیر از آنچه در کتب مقدس آمده است، تعالیم شفاهی دیگری نیز داشته که به حواریون سپرده و از این طریق به اسقف‌ها منتقل شده و در سده‌های نخست بصورت مکتوب در آمده است. این آثار نیز مانند کتاب مقدس حجیت دارند .
همچنین می‌گویند از آنجا که روح القدس کلیسا را پرورش می‌دهد و احیاء می‌کند و آن را تقدیس و تطیر می‌کند، این نهاد عصمت دارد.
لذا عجیب نیست که در چنین فضای اعتقادی، نظریه تثلیث که در شوراهای کلیسائی تصویب و تثبیت شده، برای مسیحیان کاملاً عقیده‌ای پذیرفته شده باشد.
البته پروتستان ها قائل به حجیت کلیسا نیستند و تنها کتاب مقدس را حجت می‌دانند. حال باید دید آنها برچه اساسی تثلیث را موجه می‌دانند. شاید بتوان گفت تثلیث از مسائل و آموزه‌هائی است که آنها از آبای سده‌های نخست، از باب شهادت نه از باب حجیت قول کلیسا، پذیرفته‌اند.(۸۳)
لذا این استدلال هم مانند استدلال به قرآن(۸۵) ،نمی‌تواند تثلیث را رد کند. حال باید سراغ دسته سوم استدلال‌ها رفت و دید که توفیق این ادله در مواجهه با متکلمین مسیحی به چه میزان است :
در استدلال‌های عقلی، تثلیث تحلیل شده و حالات مختلف آن بررسی گردیده :
3) استدلال‌های عقلی
1- قسمتی از ردیه‌ها مبنی بر این است که تثلیث، بدیهی البطلان است و بعضاً استشهاد کرده‌اند به اختلاف اقوال خود مسیحیان در توجیه و تبیین تثلیث و اینکه این نظریه بقدری نامعقول است که آنها هم نمی‌توانند بر سر یک تبیین واحد توافق کنند.
2- هر کدام از سه اقنوم نمی‌توانند وجودی مستقل داشته باشند . این شرک محض است.
3- الوهیت نمی‌تواند از این سه اقنوم تشکیل شود. زیرا لازمه آن ترکیب ذات واجب است.
4- این سه اقنوم، مصداق یک امر جامع نیز نیستند زیرا لازمه‌اش ممکن بودن و ماهیت داشتن ذات واجب است.
5- اشتقاق اقنوم ها از ذات خدا ممکن نیست . زیرا نه اشتقاق بمعنی تجزیه ممکن است و نه اشتقاق بمعنی حلول.
6- سه اقنوم تجلی ذات خدا نمی توانند باشند. زیرا هیچ موجودی نمی تواند تجلی ذات خدا باشد.
و ………
این استدلال‌ها وقتی تام است که این قضیه را نیز به آن‌ها ضمیمه کنیم که «هیچ آموزه‌ای نباید مشتمل بر تناقض باشد.»که بعضاً متکلمین به این مطلب تصریح کرده اند و بعضاً هم به ارتکاز ذهن مخاطب بسنده نموده اند.
از آنجا که در مجموع تمام توجیه‌های مطرح شده توسط مسیحیان در این احتمالات رد شده است و حالات محتمل هم بررسی و رد شده، می‌توان گفت که این قسمت از استدلال‌ها می‌تواند بطلان تثلیث را نشان دهد. مؤید این مطلب – همانطور که قبلاً گفته شد- اذعان متکلمین مسیحی بر عقل گریز یا عقل ستیز بودن تثلیث و ارجاع آن به وحی است.
در مورد توجیه عقل گریز بودن ، می توان گفت که صرف یک ادعا می باشد و همانطور که از برخی از اشکالات متفکرین اسلامی نیز معلوم شد ، تثلیث یک آموزه «عقل ستیز» می باشد و بنظر می رسد که در این قسمت نتوان پاسخی موجه به اشکالات متفکرین مسلمان عرضه نمود . در اینصورت برای بررسی آموزه تثلیث دیگر نیازی به رجوع به وحی هم نخواهیم داشت ، زیرا بنحو پیشینی می توان در مورد آن قضاوت نمود . و حتی اگر فرض کنیم در قرآن و کتاب مقدس هم تثلیث تأیید شده باشد ، باید دست به توجیه آن بزنیم بگونه ای که از عقل ستیز بودن خارج شود . البته بنا بر فرض عقل گریز بودن تثلیث – صرفنظر از اینکه مسلماً این آموزه ، عقل ستیز است – می توان دست به نقد مبنائی زد و در مورد حجیت کلیسا مفصلاً بحث نمود ، ولی از آنجا که در آثار بررسی شده ، به این مطلب برای نقد تثلیث استناد نشده بود ، از ورود به این بحث – که خود تحقیقی مجزا را می طلبد – خودداری می نمائیم .
در مجموع می توان گفت که با توجه به تنوع استدلال‌ها- استفاده از هر سه استدلال – و مخصوصاً بحث نسبتاً جامع از لحاظ قرآنی و عقلی و همچنین پاسخ به دفاعیه‌های مطرح شده از تثلیث، آیت الله جوادی در این زمینه جامع‌ترین بحث را ارائه نموده باشند.
… پایان.
فهرست منابع
منابع فارسی :
1.ایلخانی، محمد، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، تهران ، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، چاپ اول، ۱۳۸۲.
2. بایر. ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ویرایش چهارم، ۱۳۸۱.
3. پویا، اعظم ، مواجهه قرآن با فرهنگ مسیحیت، تهران، نشر هستی نما، چاپ اول، ۱۳۸۵.
4. جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۷.
5. جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳.
6.دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام و دیگران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ویرایش ۲، ۱۳۶۵.
7. سلیمانی اردستانی، عبد الرحیم، درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، قم، کتاب طه، چاپ دوم، ۱۳۸۵.
8. سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، درسنامه ادیان ابراهیمی، تهیه شده در انجمن علمی ادیان و مذاهب، قم، کتاب طه، چاپ اول، ۱۳۶۸.
9 . سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، پسر خدا در عهدین و قرآن، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ، چاپ اول ، ۱۳۷۸.
10. علوی عاملی، احمد بن زین العابدین، مصقل صفا در نقد کلام مسیحیت، مقدمه، تصحیح و تعلیقه حامد ناجی اصفهانی، قم، بی نا، ۱۳۷۳.
11. گروه مؤلفان، دانشنامه جهان اسلام ، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی، ۱۳۷۵.
12. ماسون، دنیز، قرآن و کتاب مقدس« درون مایه های مشترک » ، ترجمه فاطمه سادات تهامی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ اول، ۱۳۸۵.
13.مصباح یزیدی، محمد تقی، آموزش عقاید ، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ پانزدهم، ۱۳۷۶.
14.میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، ۱۳۷۷.
15.انجیل عیسی مسیح ( کتاب عهد جدید ) ، انتشارات ایلام ، چاپ اول ، ۱۹۹۷.
منابع عربی :
1. القرآن الکریم
2. الحلی، جمال الدین مقداد بن عبدالله السیوری، اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه، قم، مؤسسه بوستان کتاب (مرکز الطباعه و النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی) ، چاپ سوم، ۱۳۸۷.
3. سبحانی التبریزی، جعفر، محاضرات، چهار جلدی، قم، مؤسسه الامام الصادق علیه السلام، ۱۳۸۶.
4. صبحی، احمد محمود، «فی علم الکلام، دراسه فلسفیه لاراء الفرق الاسلامیه فی اصول الدین»، ج ۱و۲، بیروت ، دارالنهضه العربیه، الطبعه الخامسه، ۱۴۰۵ هـ. ق.
5. طباطبائی ، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعه الثالثه، ۱۳۹۱ هـ. ق.
6 .الطوسی ، ابی جعفر محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعه الأولی ، ۱۲۰۹ هـ.ق
7.الفخر الرازی، التفسیر الکبیر، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، الطبعه الأولی، ۴۱۵ هـ ق.
8. المفید، محمد بن نعمان ابن المعلم ابن عبدالله، تفسیر، ج ۷، مندرج در نرم افزار «جامع التفاسیر».
9. المفید، محمد بن نعمان ابن المعلم ابن عبدالله، «سلسله مؤلفات الشیخ المفید»، ج ۱۰، النکت الاعتقادیه، بیروت .
پی نوشت ها :
54.توماس میشل، کلام مسیحی، ص ۷۵، همچنین آمده است: با آنکه نویسندگان، صوفیان و متکلمان مسیحی به کمک معلومات عهد جدید، برای نیل به برخی از آنچه به ذات خدا مربوط می‌شود، کوشیده‌اند ولی همگان به نافرجامی آن کوشش‌های بسیار، اعتراف دارند.
55.و.م میلر، تفسیر انجیل یوحنا، ص ۱۲۰، نقل از درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، ص ۱۲۸.
56.سلیم این جرجس صلیبی اللبنانی، الکنز الجلیل فی تثلیث و توحید اله اسرائیل ، ص ۹-۱۰، نقل از همان ص ۱۳۰.
57.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۳، ص ۷۷۰،نقل از «پسر خدا در عهدین و قرآن» عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، ص ۸-۵۷
58.عطاء الله قسیس وهب، طبیعه السید المسیح، ص ۱۸. بنقل از احمد شلبی، مقارنه الادیان ج ۲، ص ۱۲۴، نقل از: درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص ۱۳۰.
59.جعفر سبحانی ، محاضرات فی الالهیات ، ج۲ ، ص ۲۳-۲۲
60.همان.
61. نقل از: قرآن و کتاب مقدس ، دنیزماسون، ترجمه تهامی- ج ۱- ص ۱۳۸.
62..برای مثال می‌گویند در عهد قدیم گاهی برای خدا ضمیر جمع بکار رفته که این اشاره به تثلیث است. و یا اینکه در عهد جدید از فقراتی استفاده شده که در آنها «أب، إبن و روح القدس»در کنار یکدیگر آمده‌اند. (در آمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص ۱۳۲)
63. ER.V.15,P.54 نقل از همان ص ۲-۱۳۱.
64.ERE.V.12,P. 485 نقل از همان ص ۱۳۲.
65.همان، ص ۱۳۲.
66.توماس میشل، کلام مسیحی، ص ۷۸.
67.همان ص ۷۹-۷۸
68.Islam and christianity Today , p.50. ، نقل از درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص ۱۳۶.
69. ولفسن هری اوسترین، فلسفه عمل کلام، ترجمه احمد آرام ص ۳۲۷. نقل از همان ص ۱۳۸.
70.آیت الله جوادی آملی ، توحید در قرآن، ص ۶۱۷.
71.المحاضرات فی الالهیات ، ۴ جلدی ، ج ۲۳، ص ۲۸-۲۵.
72.کلام مسیحی، ص ۸۰و ۷۹
73.رساله اول به قرنتیان ۸: ۶.
74.کلام مسیحی، ص ۷۳
75.انجیل یوحنا ، ۲۰: ۲۸.
76.کلام مسیحی ، ص ۷۹.
77.توحید در قرآن، ص ۶۲۲-۶۲۱
78.عبدالله جوادی آملی، توحید در قرآن، ص ۶۲۸-۶۲۳
79.عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، در آمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص ۸و۱۳۷
80.ارل کرنز، سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ ، ترجمه آرمان رشد، ص ۱۰۹، جوان ا.گریدی، مسیحیت و بدعت ها، ترجمه سلیمانی اردستانی خ، ص ۱۶۵.
81.عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، در آمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص۱۴۰۰-۱۳۸.
82. سلیم ابن جرجس صلیبی اللبنانی، الکنز الجلیل فی تثلیث و توحید اله اسرائیل ، ص ۲۰. نقل از درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص ۱۵۴.
83. البته ارتدوکس ها فرقی بین پطرس و سایر حواریون قائل نیستند . و لذا هر اسقفی که سلسله نصب او به یکی از حواریون برسد، دارای این مقام است.
84.درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ، ص ۳۱-۲۶
85.البته« استدلال به قرآن» از این حیث که مسلمانان آنان را نقل معتبر می دانند . لذا استدلال های قرآن ملحق به بخش استدلال‌های عقلی خواهد بو
نویسنده : مهدی سرو چراغی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید