مرگ مأمون عباسی

مرگ مأمون عباسی

مأمون فرزندهارون یکی از بزرگترین خلفای عبّاسی بود. او در سال ۱۷۰ هـ. ق ازکنیزی ایرانی که خراسانی بود متولّد شد و در سال ۲۱۸ هـ. ق در شهر طرسوس که شهری است در جنوب قسمت آسیایی ترکیه‌ی امروزی درگذشت. او این شهر را در سال ۷۸۸ میلادی گشود. اما چگونگی درگذشت او داستان جالبی دارد که چنین است: او با سپاه عظیمی برای فتح روم شرقی عازم آن جا شد که در نزدیکی شهر طرسوس اتّفاق عجیبی افتاد. که باعث شد این خلیفه‌ی بزرگ عبّاسی با صید یک ماهی سـرخ و زیـبا ازبین برود. آری به همین سادگی و با صید یک ماهی و با افشاندن فقط چند قطره آب در صورت مأمون….

واما شرح واقعه

مأمون با سپاهیانش به چشمه‌ای رسیدند که آب بسیار زلالی داشت و ماهی‌های قشنگ و زیبا در آن شفاف و زلال از این سو به آن سو در حرکت بودند. ناگـهان یک ماهی بزرگ قرمز رنگ توجّه مأمون را به خود جلب کرد او از اسب پیاده شد و گـفت من می‌خواهم این ماهی را خودم برای خودم بـدام اندازم. و کسی حـقّ دخالت ندارد بالاخره مأمون با تلاش زیادی آن ماهی سرخ رنگ قشنگ را صید کرد و با آشپز مخصوص خود گفت که آن را برای او طبخ کند. آشپز ماهی را به آشپزخانه برد و آن را سرخ کرد و پـخت و در ظرفهای آنـچنانی برای خلیفه آورند. خلیفه همان طورکه ماهی را خود صید کرده بود همان طور هم می‌خواست این ماهی را به تنهایی بخورد. سفره را پهن کردند، خلیفه قصد خوردن ماهی را نمود، تـا دست بر ماهی سرخ بریان شده کرد ناگـهان بر خلاف انتظار و بـا تـعجّب و شگـفتی همگان ماهی پخته شده تکانی خورد و قطره‌های آب بر پوستش آشکارگردید و چند قطره از آن آب به صورت مأمون پاشیده شد. پاشیدن قطره‌ی آب به مأمون همان و لرز شدید مأمون همان. تب و لرز شدید مأمون و خبر پاشیده شدن قطره‌های آب از ماهی بریان شده در سپاه خلیفه مانند صاعقه پیچید و تعجّب همگان را چنان برانگیخت که کسی باور نمی‌کرد که چند قطره آب از ماهی پخته شده به صورت خلیفه افشانده شود و لرزه بر اندام فرمانده‌ی کلّ نیروهای مسلّح امپراتوری بزرگ عبّاسی و خـلیفه‌ی بزرگ بیافتد. پزشکان را حاضر کردند، علاوه بر این که خلیفه دچار لرز شدید شد تب شدیدی هم بر او عارض گردید. در فصل تابستان که اشعه‌های آفتاب درخشان گرمای طاقت فرسایی ایجاد کرده بود. خلیفه را به اتاق کوچکی بردند و مانند فصل زمستان اتـاق را گرم نمودند و لباس‌های گـرم بـر او پوشانیدند. او را بـه ایـن طـرف و آن طـرف خوابانیدند و چندین لحاف بر روی او انداختند ولی این وسایل گـرمازا در او هیچ اثـری نکـرد و خـلیفه هـمچنان می‌لرزید و می‌لرزید و داروهـایی را کـه پـزشکان مخصوص بـرای او تـجویز می‌نمودند و او آن‌ها را می‌خورد ولی هـیچ اثری در بهبودی او نمی‌گذاشت و او در سرزمین غربت و سرزمینی کـه در آن زمـان هیچ مسلمانی زندگی نمی‌کرد درکمال خفّت و خواری در حالی که تب و لرز شدیدی او را فراگرفته بود به جهنّمی که اعمال خودش از قبل برای خودش آماده کرده بود قدم گذاشت و به هلاکت رسید و در آتش سوزان جهنّم افتاد. و این است عاقبت روباه مکّاری هم چون مأمون عبّاسی که برای به دست آوردن حکومت تمام نقشه‌های شیطانی را به کـار برد. نه تنها امام هشتم علیه السلام را با آن دسیسه‌هایی که بیان شد به شهادت رسانید بلکه همان طورکه می دانید برادر خود را قبل از امام رضا علیه السلام به قتل رساند و او بزرگترین سردار خود یعنی طاهر ذوالیمینین را به طورمخفیانه مسموم کرد و او وزیر خود را که فضل بن سهل نام داشت با آن همه خدمتی که به اوکرد به هلاکت رسانید. و مانند پدرش بسیاری از سادات را هم مخصوصاً برادران امام رضا علیه السلام را به طور ناجوانمردانه به قتل رسانید. و خداوند هم برای این که این جنایتکارخوارو ذلیل شود سبب مرگ او را فقط چند قطره آب قرار داد. آری چند قطره‌ی آب ازیک موجود بسیارکوچک و این چه حکمتی است که این خلیفه‌ی مقتدر و بسیاربزرگ امپراتوری عبّاسی با آن همه قدرت و شکوه و عظمت ظاهری چند قطره آب او را از پای در آورد. این خداوند بزرگ است که این چنین ستمگران را به اعمال خود در این دنـیا می‌رساند و آخرت آن‌ها هم که مشخّص است که در عذاب الهی سخت گرفتار هستند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا