مشکلات و موانع ازدواج
قسمت اول: مشکل مالی و اقتصادی
هرگاه به جوانی گفته می شود: «ازدواج کن» فورا و بی درنگ، مسأله «مشکلات و موانع ازدواج» را پیش می کشد و اولین مشکلی که مطرح می کند، مشکل «امور مالی و اقتصادی» است و بعد هم مشکلات دیگری را ردیف می کند.
حقیقت هم این است که واقعا مشکلات فراوانی سر راه ازدواج وجود دارد که نمی شود آنها را نادیده گرفت واز کنارش بی اعتناء گذشت.
در این فصل -به خواست خداوند- این مشکلات و موانع را مطرح و بررسی و راه حل هایی را بیان خواهیم کرد.
مشکلات حقیقی یا ساختگی؟!افسوس! که جامعه ی ما هنوز از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله فاصله ی زیادی دارد. دریغا! که هنوز چهره ی اسلام، در بسیاری از مسائل، پشت پرده مانده است و پرده های جهل و خرافات و عادات و آداب و رسوم جاهلی و خودخواهی ها و شرک ها و خودپرستی ها و نفس پرستی ها و… جلوی خورشید درخشان اسلام را گرفته وجامعه را از پرتو حیاتبخش آن محروم ساخته است.
اگر در «ازدواج و انتخاب همسر»، اسلام، معیار و ملاک بود، اکثر یا همه ی این مشکلات وجود نداشت. اما کدام اسلام؟!، -به فرموده ی امام خمینی- اسلام ناب محمدی، نه اسلام آمریکائی. اسلام ناب، همان است که نبی اکرم اجرا می فرمودند. مگر نخوانده و نشنیده ایم که: پیامبر بزرگواردر یک جلسه و در عرض چند دقیقه، تمام مراحل یک ازدواج را –از قبیل: خواستگاری، تعین مهریه، خواندن عقد و…- اجرا می فرمودند و دست زن و شوهر را به هم داده و روانه ی منزلشان می کردند؟! اینها که افسانه نیست، معجزه هم نیست. الآن هم اسلام ناب، همان اسلام است و همان توان و خاصیت را دارد؛ اما این ماییم که مسلمان ناب نیستیم (… هر عیب که هست، از مسلمانی ماست).
اکنون چه باید کرد؟
به هر حال، مشکلات و موانع ازدواج، وجود دارند و باید برای آنها چاره ای اندیشید و راه حلهایی پیدا کرد.
این چاره اندیشی و راه حلها، دو نوعند: یکی دراز مدت، و دیگری کوتاه مدت.
دراز مدتها، بیشتر مربوط به عقلاء قوم و دولت و مسؤولان مملکت و مصلحان و اندیشمندان و مربیان جامعه است، که باید برای کل جامعه و صلاح آن، چاره اندیشی کنند؛ و کوتاه مدت ها، بیشتر مربوط به خود نوجوانان و جوانان و پدران و مادران آنهاست، که باید راه حلهایی فوری پیدا کنند که: فعلا وبا وجود این اوضاع و أحوال، چه باید کرد؟
ما، درباره ی راه حلهای دراز مدت، فعلا صحبتی نداریم، باید در جای خود و در فرصتهای دیگر بحث شود؛ اما اصل بحث و صحبت ما، درباره ی کوتاه مدتهاست، که: «الآن چه باید کرد؟» اینک می پردازیم به بررسی مشکلات عمده و اصلی موجود:
مشکل مالی و اقتصادی
قسمت عمده ی این مشکل، از معضلات ساختگی جامعه ی ماست و حقیقتا جزء مشکلات ازدواج نیست. اگر زندگی ما، بر مبنای اسلام و فطرت انسانی استوار بود، این مشکل وجود خارجی نداشت، یار بسیار اندک بود و کمتر جوانی پیدا می شد که به این خاطر، نتواند ازدواج کند. ولی به هر حال، فعلا وجود دارد و جامعه ی ما آن را به وجود آورده است و باید برای حل آن، چاره ای اندیشید.
راه حلها:
1- امدادهای الهی
خداوند و رهبران اسلام، در این باره، نویدها و وعده های امید بخش فراوانی داده اند که بخوبی می توانند پشتوانه هایی امیدوار کننده و اطمینان بخش باشند برای جوانان.
بر ما واجب است که به این نویدها و وعده ها، ایمان و اطمینان داشته باشیم. وعده های آنان، تخلف ناپذیر است. برای نوجوانان و جوانانی که قصد ازدواج دارند ومشکلات اقتصادی را مانع راه خود می بینند، هیچ پشتوانه ای به اندازه ی این وعده ها، نمی تواند امید بخش و دلگرم کننده باشد. ایمان به ایمان «پشتوانه ها»، شجاعت و شهامت زیادی در انسان به وجود می آورد. اکنون به بعضی از آنها می پردازیم:
وعده ی خداوند:
«وأنکحوا الأیامی منکم… إن یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله»(۱)
جوانان بدون همسر را همسر دهید… اگر فقیر باشند، خداوند، با فضل و رحمت خود، آنان را غنی و بی نیاز می کند.
این وعده وتضمین صریح و روشن خداوند است؛ و چه تضمینی مطمئن تر از تضمین خدا؟!
برادر و خواهر نوجوانم! حتما به این وعده اطمینان کن؛ آنگاه نتیجه ی حتمی و درخشان آنرا خواهی دید -ان شاء الله-.
این مسأله، برای بنده کاملا محسوس و ملموس شده است و با چشم خود، نمونه های فراوانی از آن را دیده ام. حدود نود درصد از دوستان و آشنایانم، هنگام اقدام به ازدواج، خانه و ثروت نداشته اند و بعد از ازدواج، خانه دار و متمکن شده اند. بسیار اندک دیده ام کسانی را که قبل از ازدواج، خانه و تمکن مالی داشته باشند. الان نمونه های فراوانی از جوانان را می توانم نام ببرم که بدون داشتن خانه و تمکن مالی، ازدواج کرده اند و بعدا خانه دار شده اند و در امور مالی برایشان گشایش ایجاد شده است؛ اما از کسانی که قبل از ازدواج، خانه و مال تهیه کرده و بعدا ازدواج کرده اند، فقط دو سه مرود می توانم نام ببرم! و جالب آن که همین دو، سه نمونه هم، به خاطر تأخیر در ازدواج برای تهیه ی خانه و پول، دچار زندگی سرد و بی روح و نابسامانی شده اند؛ زیرا: تا خواستند خانه و زندگی مجلل و… تهیه کنند، دوران نوجوانی و جوانی و «بهارازدواج» گذشت و «فصل خزان» فرا رسید!(۲)
نویدهای رهبران اسلام:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که امین اسرار خداوندند درباره ی امدادهای الهی به نوجوانان مجرد چنین می فرمایند:
«زوجوا أیاماکم، فإن الله یحسن لهم فی أخلاقهم و یوسع لهم فی أرزاقهم و یزیدهم فی مرواتهم».(۳)
بی همسرانتان را همسر دهید، زیرا خداوند در پرتو ازدواج، اخلاق آنان را نیکو می گرداند و رزق و توان مالی آنها را وسعت می دهد، و بر مروت و ارزشهای انسانی شان می افزاید.
باز ایشان در این باره می فرمایند:
«من ترک التزویج مخافه العله، فقد ساء ظنه بالله؛ إن الله یقول: «إن یکونوا فقراء، یغنهم الله من فضله»(۴)
کسی که ازدواج را از ترس فقر و ناداری ترک کند، همانا به خداوند گمان بد برده است، زیرا خداوند می فرماید: اگر فقیر باشند، خداوند با فضل و رحمت خویش آنان را بی نیاز می سازد.
همان بزرگوار خطاب به جوانان می فرمایند:
«إتخذوا الأهل، فإنه أرزاق لکم.»(۵)
همسر بگیرید، که بیقین، رزق شما را زیاد می کند.
امام صادق – علیه السلام – می فرمایند:
«الرزق مع النساء و العیال.»(۶)
رزق، همراه زنان و خانواده است.
به این نمونه ی زیبا، توجه کنید:
جوانی بدون همسر، که بشدت فقیر و نادار بود، حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و از فقر و تهیدستی، شکایت کرد و از آن حضرت راهنمائی خواست که: ای رسول خدا! چه کنم تا از حالت سخت ناداری و پریشانی در آیم؟
حضرت فرمودند: «تزوج»: ازدواج کن!جوان، تعجب کرد و با خود گفت: «من که مخارج خودم را نمی توانم تأمین کنم، چگونه ازدواج کنم و مخارج همسر و زندگی مشترک را به دوش گیرم»؟!
اما چون به درستی فرموده ی پیامبر صلی الله علیه و آله، ایمان داشت، اقدام به ازدواج کرد و کم کم در زندگی اش گشایش ایجاد شد و از تهیدستی به در آمد.
توجه عمیق به این «نویدها» و «وعده های صادق»، اطمینان به «امدادهای خداوندی» را در دل انسان به وجود می آورد و به انسان، شهامت و دلگرمی می بخشد تا با توکل به خداوند، به ازدواج اقدام کند و از مشکلات و موانع نهراسد. و مسلم است که: هرگاه جوانی، برای رضای خداوند و اجرای دستور او و پاک ماندن از فسادها و بیماریهای روحی و جسمی و برای رشد و تکامل و سعادت، اقدام به ازدواج کند، لطف و رحمت خداوند شامل حالش میشود و «امدادهای الهی» به کمک او خواهند آمد و او را در هدف مقدسش یاری خواهند کرد.
۲- افق های جدید!
در پرتو ازدواج، «افقهای جدیدی» به روی انسان باز میشود که پیش از ازدواج وجود نداشت؛ زیرا انسان، در اثر ازدواج، احساس مسؤولیت بیشتری می کند و خود را مسؤول اداره ی زندگی جدید و تأمین معاش و حفظ آبروی خانواده می بیند؛ بنابراین، تمام ابتکار و استعدادهای نهفته و پنهانی خود را به کار می گیرد. چشمه هایی نو، از درونش می جوشند. لیاقتهایی که تا آن وقت از آنها خبر نداشت، سربر می آورند. نیروهائی که قبل از ازدواج در درونیش خفته بودند، فوران می زنند. در خود شخصیت جدیدی با توانهای جدید، می یابد. اتکالش به خداوند بیشتر می شود. و به ناگاه «افقهای وسیع جدیدی» در برابر دیدگان عقل و جان و فکرش، باز و نمایان می گردند!
و از سوی دیگر: فشارهای جنسی، پریشانی تنهایی، عقده های زجر دهنده ی تکزیستی و احساس حقارتها و کمبودها، در پرتو ازدواج و قرار گرفتن در کنار همسری مهربان و همدم و دلسوز، از بین می رود و ناپدید می گردد و در نتیجه: جان انسان، شکوفا می شود و شوق و ذوق پیشرفت و تکامل، در او بالنده می شود و انسان به سوی کمال و سعادت پرواز می کند!
چه فراوان دیده ایم جوانانی را، که پس ازازدواج با همسری مناسب، شخصیتی تازه پیدا کرده و انسان جدیدی شده اند و سیرشان در تمام امور، سرعت بیشتری به خود گرفته است!
این رشد و پدیدار شدن افقهای جدید، شامل مسائل اقتصادی و مالی نیز می شود و جوان، راههای جدیدی برای کسب در آمد بیشتر پیدا می کند. در معاملات اقتصادی و توسعه ی شغل و انجام امور بزرگ تجاری و اقتصادی، پر دل تر و شجاع تر می شود و از این راه، در آمدش بیشتر می گرددو مشکلات مالی، یکی پس از دیگری، برطرف می شود.
هر«موفقیت»، موفقیتهای دیگری را به دنبال دارد و هر «پیروزی جدید»، پیروزیهای دیگری را به ارمغان می آورد.
۳- تسهیلات و مزایای شغلی
در بسیاری از مؤسست و شغلها و ادارات و ارگان ها و…، به کارمندان و کارگران متأهل، تسهیلات و امکانات و مزایائی می دهند که به غیر متأهل ها نمی دهند. مثلا، معلمان و فرهنگیان، هنگامی که متأهل شوند، از زمین و وام و مزایای دیگری بهره مند می شوند که در بهبود وضع اقتصادی شان تأثیر فراوانی دارد.
اینک قبلا بیان شد: «… نود درصد از دوستان و آشنایانم بعد از ازدواج خانه دار و پولدار شدند…»، بسیاری از آنان، معلم و فرهنگی بودند که وقتی اقدام به ازدواج کردند -حتی قبل از عروسی عرفی، فقط به صرف عقد کردن- به آنان زمین و وام داده شد و خانه ساختند و حتی به وسیله ی همان وام، مخارج ازدواج تأمین گردید.
البته توجه داشته باشیم که، «امدادهای الهی» در تمام این موارد، مؤثر است.
۴- کسب اعتبار و آبروی بیشتر، در جامعه
در جامعه –معمولا- برای متأهل ها، بیش از مجردها، اعتبار قائلند. بانکها و صندوقهایی که وام می دهند و کاسبها و بنگاههایی که اجناس قسطی می فروشند و…، به متأهل ها، بیشتر اعتماد می کنند و بها می دهند. این اعتبار و آبروی اقتصادی، در رفع مشکلات مالی و در رونق زندگی، تأثیر دارد.
۵- وام های مخصوص ازدواج
باید صندوقهای قرض الحسنه ی مخصوص ازدواج و وامهای بانکی برای این امر مهم، در همه جا تأسیس شود. ممکن است به نظر بیاید که: «این راه حل، جزء راه حلهای «دراز مدت» است، که قرار شد فعلا درباره ی آنها بحث نشود.» اما نه، این موضوع(وام های ازدواج) هم دراز مدت دارد و هم کوتاه مدت. با دراز مدتها فعلا بحثی نداریم. اما خود جوانان و اهالی هر محله، می توانند چنین کاری را انجام دهند. مسجدها و پایگاههای بسیج، جای مناسبی برایاین کار است. لازم نیست که حتما صندوق اسم و رسم¬داری باشد؛ بلکه می توان یک تشکل کوچک در هر محل و محله-ای ایجاد کرد و اعلام نمود که: «هر کس هر قدر می تواند پول بیاورد و به خاطر خشنودی خداوند به عنوان قرض الحسنه بدهد تا صرف وامهای ازدواج گردد.»
متأسفانه بعضی از صندوقهای قرض الحسنه، که دراوائل برای رفع حوائج نیازمندان تأسیس می شد، اکنون تبدیل به «دکان تجارتی» شده است و هر کس بیشتر پول داشته باشد و بیشتر با صندوق کار کند، وام بیشتری می گیرد! (جل الخالق! این است معنای قرض الحسنه؟!). ما با اینگونه صندوقها صحبتی نداریم. البته هنوز، کم و بیش، صندوقهایی که بر اهداف اولیه شان باقی هستند یافت می شود.
به هر حال، جوانان، با توکل به خداوند و با همت های والایشان و با کمک افراد نیک اندیش و خیرخواه، می توانند صندوقهایی مخصوص ازدواج ایجاد کنند.
۶- کم شدن تشریفات و خرجهای اضافی
اکثر تشریفاتی که در مورد ازدواج وجود دارد، خلاف اسم و عقل و فطرت انسانی است.
باز باید ابراز تأسف کنیم از اینکه جامعه ی ما اینقدر در عادات و آداب و رسوم جاهلیت فرو رفته است. درباره ی این موضوع، بسیار سخن گفته شده و می شود. مصلحان، نصیحت می کنند. نویسندگان، می نویسند. روحانیون و عالمان دین، احادیث و شیوه ی زندگی معصومین را بیان می کنند. اما دریغا! که در دلهای سخت و آلوده به رسوم جاهلی، کم اثر می کند.
چرا ما اینطور شده ایم؟ چرا ما که ادعای تدین و تمدن می کنیم و خود را پیرو اسلام می دانیم، اینقدر از اسلام و تمدن و فرهنگ عالی اسلامی دور افتاده ایم؟ چرا با دست خود، این زنجیرهای اسارت را به دست و پا و جان خود می آویزیم؟ چرا جامعه ی ما -در این باره- به این سرعت به طرف انحطاط و قهقرا و سقوط ارزشهای اخلاقی پیش می رود؟ چرا پس از انقلاب اسلامی –که امید می رفت این آداب پست جاهلی از جامعه رخت بربندد- می بینیم رو به افزایش است؟ این عیب که از انقلاب نیست؛ از خود ماست.
مهریه ها هر روز بالاتر می رود. جهیزیه ها بیشتر می شود. خرجها افزایش می یابد. تشریفات افزون می گردد. چشم و همچشمی ها زیادتر می شود. حرص و حسدها شدت می گیرد و… خدایا! ما را چه شده است؟!
پدر و مادر عزیز! نکند فرزندت را فدای هوست کنی. نکند سعادت و خوشبختی او را تباه سازی. آیا می دانی اگر از ازدواج فرزندت با همسر شایسته و متناسبش جلوگیری کنی؛ بیش از هر کس و قبلاز هر کس، ضررش به خودت می خورد و دودش به چشم خودت می رود؟ از این همه فساد که در اثر تأخیر در ازدواج بخاطر تشریفات به وجود آمده، عبرت بگیرد. اگر دختر نازنینت فاسد شود، سربزیر می شوی و آبرویت می ریزد. اگر برایت خبر آوردند که دخترت با پسران بیگانه و هرزه، دوست شده و –خدای نا خواسته- بی سیرت و بی عفت شده است، داغ ننگش تا ابد بر پیشانی است باقی می ماند. اگر –خدای ناخواسته- پسر عزیزت فاسد شود و دچار چشم چرانی، فساد و انحرافات جنسی، دوست بازی و کثافتکاری شود، لکه ی ننگش تا ابد بر دامنت می ماند. اگر دختر و پسرت، بخاطر فشارهای جنسی و تنهایی و یا به خاطر استمناء و انحرافات جنسی، دچار افسردگی و پریشانی و بیماریهای جسمی و روحی شوند، خسارت و نگرانی و ناراحتی اش برای تو هم هست.
چرا ما از حقایق غافلیم یا خود را به غفلت زده ایم؟ مگر پیغمیر ما نفرموده: «دختر اگر به موقع شوهر داده نشوده، مانند میوه ایست که به موقع چیده نشود، فاسد می گردد…؟» مگر اسلام نفرموده : «… اگر ازدواج فرزند، در اثر اعمال پدر و مادر، به تأخیر بیفتد و او دچار آلودگی شود، گناهش به گردن پدر و مادر هم هست…»؟ اگر مسلمان هم نباشیم، تجربیات جامعه را که می بینیم. چرا عبرت نمی گیریم؟!ای پدر و مادر، ای خواهر و برادر! این را بیقین بدانیم که: اکثر مشکلات ازدواج را خود ما تراشیده ایم و خودمان این بلاها را بر سر خود آورده ایم.
هنگامی که با بعضی از پدر و مادرها و حتی خود دختران و پسران صحبت می شود که: «خرجها را باید کم کرد و تشریفات زاید را حذف نمود؛ و دلایل فراوانی برایشان آورده می شود که این آداب و رسوم، غلط است و…» در جواب می گویند: «… همه ی اینها که می گویید صحیح است؛ اما بالأخره ما آبرو داریم و کسر شأنمان است که فلان قدر مهریه نگیریم، مراسم را ساده بگیریم، تلویزیون رنگی و مبلمان و فریزر و فرش و…. در جهیزیه دختر نباشد، فلان جور جواهرات نباشد و فلان مبلغ شیربها نباشد ما آبرو داریم و باید بتوانیم میان دو فامیل سر بلند کنیم و…»!
جواب اینها این است که: مگر شأن و آبروی شما بیش از پیغمبر اکرم و حضرت علی و حضرت فاطمه است؟ ار برگزار کردن ازدواج و مقدمات آن بصورت ساده و بدون تشریفات، کسر شأن است و باعث آبرو ریزی می شود، پس چطور آن بزرگواران چنین کردند؟ همه ی ما می دانیم که آنان شرافتمندترین انسانهای کل هستی هستند و هیچ کس در شرافت و شأن و آبرو حیثیت به آنان نمی رسد؛ با این حال، همه می دانیم که ازدواج حضرت زهراء و حضرت علی – سلام الله علیهما- با ساده ترین وضع برگزار شد و کل خرج جهیزیه و مهریه و اثاثیه منزل و خرج عروسی و همه و همه، از فروش زره ی حضرت علی تهیه شد! و تمام اثاثیه و مخارج عروسی و زندگی مشترک مبارک آن دو بزرگوار، به پول امروز، حدود سی هزار تومان می شود!!
بله، صحیح است که ما می توان آنرا نداریم که همانند آن بزرگواران زندگی کنیم، اما باید لااقل شبیه آنان باشیم و زندگی و رفتارمان به زندگی و رفتار آنان شباهت داشته باشد؟ و گرنه پیروزی و الگو گرفتن از آنان چه مفهومی دارد؟ ما اگر ادعا کنیم که پیرو آنان هستیم، اما زندگی و رفتار و اخلاقمان هیچ شباهتی به آنان نداشته باشد، ادعایمان دروغ خواهد بود و این نوعی نفاق است.
و همچنین صحیح است که وضع زندگی عوض شده و فرق کرده و سطح زندگیها بالا آمده و زمانه تغییر کرده است؛ اما معیارها و ارزشهای اسلامی –انسانی، هرگز عوض نشده و نخواهد شد؛ یعنی: اسراف نکردن، ساده گرفتن، چشم و همچشمی نکردن و باطل بودن خرافات و تشریفات، همیشه به حال خود باقیست؛ هر قدر هم سطح جامعه بالا برود. «حلال محمد حلال إلی یوم القیامه و حرام محمد حرام إلی یوم القیامه»: آنچه را محمد صلی الله علیه و آله حلال کرده، حلال است تا روز قیامت و هرچه را محمد حرام کرده و ناروا شمرده، حرام و ناپسند است تا روز قیامت.
متأسفانه این تشریفات و رسوم غلط، یک «بیماری فرهنگی و اجتماعی» است که در ما رسوخ کرده و همه مسؤولند.
پدران، مادران، خواهر و برادر! این را به یقین بدانیم که: تشریفات، همانند تارهای عنکبوت است؛ هرچه بیشتر باشد، بیشتر انسان را گرفتار می کند و جان انسان را قید و بند می زند؛ تا جایی که او را خفه کرده و هستی اش را تباه می سازد. و هرچه کمتر باشد، جان انسان راحتتر است.
نمونه ای زیبا از ساده زیستیدر آن زمان که حضرت سلمان -که رضوان الهی بر او باد- فرماندار و حاکم مدائن بود، سیل آمد و به خانه های مردم رخنه کرد. مردم برای نجات از سیل، به طرف کوه ها و بلندیها گریختند. کسانی که اثاثیه ی زیادی داشتند، برای بردن آنها به بالای بلندیbها، دچار درد سرهای فراوانی شدند؛ حتی بعضی ها جانشان را بر سر اثاثیه شان گذاشتند.
حضرت سلمان اثاثیه ی مختصری داشت که شامل: یک جلد قرآن، یک شمشیر، یک عدد آفتابه و یک پوست گوسفند که فرشش بود و… می شد، آنها را برداشت و فورا و بدون دردسر، بالای کوه رفت و آنگاه فرمود: «… سبکباران، اینگونه نجات می یابند و سنگین باران، هلاک می شوند»!
شما را به خدا چه اشکالی دارد که بجای قالی گرانقیمت، روی موکت زندگی کنیم؟! چه عیبی دارد که منزلمان دکور و زرق و برق نداشته باشد؟! چه مانعی دارد که به جای غذاهای رنگارنگ و گرانقیمت، غذای ساده بخوریم؟ اگر «آبرو» و «شخصیت» به این تشریفات باشد، که شخصیتی ساختگی و بی اعتبار است و ارزشی ندارد.
خانه ی گلین و ساده ی حضرت علی را (که امیرمؤمنان و پیشوای همه ی انسانهای با شخصیت جهان است) و فاطمه ی زهراء (که سرور تمام زنان آزاده و آبرومند تاریخ بشریت است و در این خانه، امام حسن و امام حسین و زینب کبری -سلام الله علیهم- رشدکردند) با کاخ سبز معاویه- که نفرین حق بر او باد- مقایسه کنید. کدام در نظرتان محبوبتر است؟! و کاخهای متعدد و پر زرق و برق شاه- که لعنت خدا بر او باد- را با خانه کوچک و ساده و اجاره ای امام خمینی – که رضوان و رحمت خداوند بر او باد- مقایسه کنید. کدام در نظرتان محبوبتر و باارزشتر و با ابهت تر و عظیمتر است؟!
«راجعواإلی أنفسکم فخاطبوها»: به جانتان مراجعه کنید و او را مخاطب قرار دهید. (امام حسین -علیه السلام-)
پس، از بهترین و مؤثرترین راه حلهای مشکلات مالی و اقتصادی ازدواج، «کم کردن تشریفات و خرجهای اضافی» می باشد.
خداوندا! جوانان را در این امر مهم، یاری فرما.
پی نوشت:
1- سوره ی مبارک نور، آیه ۳۲.
2- البته منظورغیراز کسانی است که از پدر و مادر، خانه و ثروت به آنها میرسد.
3- نوادر الراوندی، ص ۳۶.
4- وسائل، ج۳، ص ۵.
5- همان مأخذ، ص۷.
6- نورالثقلین، ج۳، ص۵۹۹.
قسمت دوم: تحصیل و ازدواج
تحصیل و ازدواج
جای خوشبختی و سعادت است که جوانان امروز -اکثرا- خواهان ادامه ی تحصیلات علمی اند و به تحصیلات پایین، اکتفاء نمی کنند. اما باید توجه داشت که این عمل مثبت و پسندیده، نقاط منفی و ناپسندی را به دنبال نیاورد.
متأسفانه در جامعه ی ما، این عمل خوب و پسندیده، مسائل ناپسند و زیانبار و گاهی فاجعه آمیزی را به دنبال خود آورده است و این بخاطر اصل موضوع یعنی ادامه ی تحصیلات نیست؛ بلکه ناشی از اشتباهات و کج سلیقگی های خود ماست. این خود ما هستیم که امر مفید و کمال آفرین تحصیلات و علم را به انحراف کشانده ایم.
اصل مشکل
برای رسیدن به درجات عالی تحصیل، لازم است پسر و دختر تا حدود ۲۵ سالگی و حتی بالاتر، تحصیل کنند و تحصیل کردن را با ازدواج و پذیرفتن مسؤولیت زندگی مشترک، مغایر در غیر عملی می دانند.
بررسی این مشکل
این مشکل و مانع، مانند بسیاری از موانع دیگر بر سر راه ازدواج، حقیقی و واقعی نبوده بلکه مصنوعی و ساختگی است و با «برنامه ریزی» و «حساب شده عمل کردن» می توان بخوبی آن را بر طرف کرد؛ بلکه می توان از «ازدواج»، «نردبانی» برای بالا رفتن و پیشرفت در تحصیلات و مدارج علمی ساخت!
اینک در مقدمه ی بحثها بیان شد که: «مرد و زن، مکمل همدیگرند و در کنار هر مرد موفقی، زنی شایسته بوده و در کنار هر زن سعادتمند، مردی لایق وجود داشته است»، شامل تحصیلات علمی هم می شود و بسیاری از دانشمندان، به خاطر همراهی و فداکاری و همکاری همسرشان، موفق به رسیدن به مدارج عالی عملی شده اند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد ازازدواج حضرت علی و فاطمه زهراء، به دیدنشان رفتند و به عروس و داماد تبریک گفتند. آنگاه رو به حضرت علی کرده و فرمودند: «همسرت را چگونه یافتی»؟ داماد، سر به زیر انداخت و با حیای معصومانه اش گفت: «نعم العون علی طاعه الله»: همسرم، یاور و همراه خوبی است در راه اطاعت خدا. سپس همان سؤال را از حضرت فاطمه کردند و او نیز جوابی همانند جواب همسرش داد. (درود خداوند بر این خاندان شریف)
تحصیلات علمی، از شریفترین اطاعتها و عبادتهای خداوند است که همسران می توانند یکدیگر را در این راه یاری کنند و به هم دلگرمی و امید دهند و همدیگر را تشویق به ادامه ی راه کنند و حتی می توانند –به قول طلاب علوم اسلامی- با هم «هم مباحثه» باشند!
در پرتو ازدواج، آرامش و تعادل روحی و فکری برای هر دو به وجود می آید که در موفقیتشان در تحصیلات علمی، بسیار مؤثر است.
دانشجویانی که می گویند: «باید صبر کنیم تا تحصیلاتمان را به جایی برسانیم و مدرک تحصیلی مان را بگیریم و آنگاه کار کنیم تا پولدار شویم و زندگی شخصی مان را روبراه کنیم و سپس ازدواج کنیم.» باید به این نکته ی مهم توجه داشته باشند که با عقب انداختن ازدواج، ممکن است دچار ناراحتیهای روحی و جسمی شوند و پس از گذراندن آن مراحل، دیگر سلامتی و شادابی و حوصله ای نداشته باشند که زندگی سعادتمندانه ای تشکیل دهند و از آن لذت و بهره ببرند!
این مشکل در بین طلاب علوم اسلامی، کمتر مطرح است. بسیاری از طلاب با اینکه – معمولا- وضع مالی شان پایینتر از دانشجویان دیگر است،- تقریبا- به موقع ازدواج می کنند و تحصیلاتشان را هم ادامه می دهند.
راه حلهای این مشکل نیز –همانند مشکلات مالی و اقتصادی – دو نوع است: دراز مدت و کوتاه مدت. درباره ی دراز مدت ها، که مربوط به دولت و دانشگاهها و بزرگان قوم و… می شود، فعلا صحبتی نمی کنیم، بلکه می پردازیم به کوتاه مدتها، که بیشتر به خود دانشجویان و پدران و مادران و خودمان مربوط می شود.
اینک راه حل ها:
1- بیرون کردن این فکر: «تحصیلات، با ازدواج سازگار نیست» از ذهن خود «فکر»، «عمل» را به دنبال می آورد. اینکه فکر کنیم: «با ادامه ی تحصیلات نمی شود ازدواج کرد»، مشکل اساسی ماست در این موضوع. باید ابتداء و قبل از هر کار دیگر، این فکر غلط را از ذهنمان بیرون کنیم. اگر چنین کردیم، آنگاه راه حل مناسبی به ذهنمان خواهد آمد و زمینه برای رفع این مشکل، فراهم خواهد شد.
هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که تحصیلات با ازدواج سازگار نیست؛ بلکه بر عکس، اگر ازدواج، صحیح انجام گیرد و همسر کفؤ و متناسب و شایسته ای انتخاب شود، پشتوانه ی خوبی برای ادامه ی تحصیلات خواهد بود و می تواند انسان را در رسیدن به اهداف علمی و تحصیلی، یاری کند. ما این را در زندگی بسیاری از طلاب علوم دینی و بعضی از دانشجویان علوم دیگر، مشاهده و تجربه کرده ایم.
بله، اگر همسر دانشجو و دانش آموز(چه پسر و چه دختر و در تمام رشته های علوم) متناسب با او نباشد و بین دو همسر، هماهنگی فکری و عقیدتی و… وجود نداشته باشد و به اصطلاح «باهم جور در نیایند»، مشکلاتی به وجود خواهد آمد که قابل انکار نیست. این را هم می شود با دقت در انتخاب همسر و رعایت معیارها و شروط انتخاب همسر -که در آینده بیان خواهد شد- حل کرد.
۲- نامزدی شرعی و قانونی
دختر و پسر دانشجو و دانش آموز، می توانند با مقدمات ساده و کم خرج و بدون تشریفات، نامزد شوند و عقد شرعی و قانونی کنند و رسما همسر همدیگر شوند؛ اما «عروسی» عرفی را به تأخیر بیندازند. رفت و آمد و معاشرت، داشته باشند و به تحصیلات هم ادامه دهند تا در فرصتی مناسب، عروسی کنند و زندگی شان را مشترک نمایند. در این صورت، از انحرافات و زیانهای مجرد بودن در امان خواهند ماند و از آرامش و فائده های همسرداری بهره مند خواهند شد.
اینکه بعضیها می گویند: «اگر دختر و پسر نامزد شوند، حواسشان از درس پرت خواهد شد و دیگر به درسشان نمی رسند»، اشتباه محض است؛ بلکه بر عکس، وقتی نامزد شدند، خیلی بهتر حواسشان جمع درس می شود؛ زیرا: افکار پریشان و آلوده، از سرشان بیرون می رود و دل و فکر و چشمشان از جاهای دیگر جدا و منصرف می شود و متوجه همدیگر می گردند. از طرف دیگر: احساس مسؤولیت بیشتری نسبت به زندگی آینده شان می کنند. در نتیجه، بهتر درس می خوانند تا زودتر زندگی شان را سروسامان بدهند و زندگی مستقلی ایجاد کنند.
البته این را تأکید می کنیم که: مقدمات اولیه ی نامزدی و عقد، نباید خرج زیاد و دردسر برای پسر و دختر به وجود آورد. اگر هم مراسم جشن عقد می خواهند بگیرند، ساده و بدون مخارج کلان باشد.
پدر و مادران و بزرگترها نیز باید یاور نوجوانان باشند و سعی درراه انداختن زندگی عزیزانشان داشته باشند و بکوشند هزینه و باری بر دوش آنان تحمیل نکنند و به بهانه و عنوان «آداب و رسوم»، سدی بر سر راه آنان ایجاد نکنند.
۳- کمک والدین به دختر و پسر
پدر و مادرها می توانند در ازدواج دانشجویان و دانش آموزان، نقش فراوانی داشته باشند و دختر و پسرشان را یاری کنند تا هم تحصیلاتشان را انجام دهند و هم ازدواج کنند و از نعمت همسر بهره مند شوند و هم از زیانها و مفاسد و خطرات مجرد بودن محفوظ بمانند. به این صورت که: والدین دختر و پسر، عاقلانه بیندیشند و حساب کنند که: «ما که فعلا مخارج زندگی این دختر و پسر را داریم می دهیم، چه اشکال دارد همسرشان دهیم و چند سال دیگر هم مخارجشان را تأمین کنیم تا تحصیلاتشان تمام شود و سر و سامان بگیرند و از ما جدا و مستقل و بی نیاز شوند؟ چه فرقی می کند؟ اگر چند سال دیگر هم مجرد بمانند باید که خرجشان را بدهیم، پس بهتر است ازدواج کنند و ما باز همین خرج را چند سال دیگر ادامه دهیم. اینطور بهتر است از آنکه فرزندان دلبندمان بدون همسر و تنها بمانند و از این دوران بهار نوجوانی، که فصل ازدواج است، بی بهره شوند و یا –خدای ناخواسته- دچار انحرافات و مفاسد و بیماریهای روحی و جسمی گردند.»
اگر پدر و مادر اینگونه فکر کنند، حتما به نتیجه ی مطلوب خواهند رسید.
هر لطمه ای به پسر و دختر بخورد، زیانش مستقیما متوجه پدران و مادران می شود و مسؤولند. و هر سعادتی هم نصیب آنان شود، بهره و خوشبختی اش نصیب پدر و مادرها نیز خواهد شد. پس چه بهتر که به خاطر خشنودی خدا و برای سعادت فرزندانشان-که سعادت خودشان هم هست- آنان را در این امر مهم یاری کنند.
پدر و مادر و بزرگترهای دختر و پسر، بازهم بنشیند و صحبت کنند و با توافق و تفاهم به یک تصمیم مشترک برسند و دست به دست همدیگر داده، یک زندگی ساده و آبرومندی برای فرزندانشان فراهم کنند و آنان را یاری نمایند تا بتوانند در کنار یکدیگر با خوشبختی زندگی کنند و به تحصیلاتشان هم ادامه دهند.
اجر اخروی و پاداش الهی این کار، آنقدر زیاد و عظیم است که به قلم و بیان نمی آید.
۴- جلوگیری از بچه دار شدنیکی از مشکلاتی که برای «ازدواج در دوران تحصیلات علمی» بیان می شود، «بچه دار شدن» و حفظ و نگهداری آن است.
حل این مشکل، بسیار آسان است. می توان تا پایان دوران تحصیل، با توافق همدیگر، از بچه دار شدن جلوگیری کرد. راههای جلوگیری مشروع وسالم و آسان هم فراوان است.
پس، این هم مشکلی نیست که مانع ازدواج در دوران تحصیلات باشد.
۵- قناعت
«قناعت» گنجی است بی پایان (۱) و پشتوانه ی محکمی است برای همه، مخصوصا دانشجویان و دانش آموزان متأهل.
دانشجویان و دانش آموزانو تحصیل کرده ها-که برای رهایی خود و دیگران از قید و بندهای جهل و خرافات، مبارزه و تحصیل می کنند -نباید خودشان گرفتار خرافات و تشریفات و آداب و رسوم جاهلی و خلاف عقل و شرع شوند.
برادر و خواهر نوجوان! در زندگی دانشمندان و افراد مؤفق، مطالعه کن و بنگر که اکثر آنان، زندگی ساده و قانعانه و بی تشریفاتی داشته اند. اصلا ممکن نیست که انسان دچار اسراف و ولخرجی و تشریفاتی باشد و بتواند در مسائل علمی و پژوهشی و صنعتی، پیشرفت کند؛ زیرا –همانگونه که قبلا بیان شد- تشریفات، همانند تارهای عنکبوت است که انسان را گرفتار می¬کند و از موفقیت و ترقی، باز می¬دارد. به خود سخت نگیرید. زندگی را بر خود دشوار نکنید.
۶- انجام کارها و امور زندگی بطور مشترک
وقتی زن و شوهر، هر دو «محصل» باشند، باید کارهای منزل را مشترکا انجام دهند و نگذارند بر دوش یک نفر سنگینی کند.
خداوند برای زن و شوهری که در امور زندگی، یاور همدیگر باشند، اجر و پاداش فراوانی قرار داده است. انجام مشترک امور زندگی، محبت نسبت به یکدیگر را افزایش می دهد و برای هر دو، دلگرمی بیشتری به وجود می آورد.
البته زن و شوهری که هر دو مشغول علم و دانش هستند، در امور علمی و درسی هم به خوبی می توانند همدیگر را یاری کنند. چه شیرین و لذتبخش و رشد دهنده است زندگی مشترکی که هر دو رکن آن، هم هدف، هم جهت، همکار، یاور و هم مباحثه باشند!
سخنی با پدران و مادران در این باره
این روزها مد شده که هرگاه صحبت از خواستگاری و ازدواج پیش می آید، پدر و مادران (مخصوصا والدین دختر) می گویند: «فرزندمان می خواهد درس بخواند؛ هنوز وقت ازدواجش نرسیده»!
پدر و مادر عزیز! این حرف شما خلاف اسلام و عقل است و حتی خلاف میل و خواسته ی درونی فرزندانتان می باشد. مگر شما دوران نوجوانی خودتان را فراموش کرده ایند؟! شما که اندازه و همسن اینان بودید، همسر نمی خواستید؟! قاعدتا نباید فراموش کرده باشید. پس چرا اکنون با ازدواج این جوانان مخالفت می کنید؟ می دانید که هر لطمه ای به اینان بخورد، دودش مستقیما به چشم خودتان می رود؟ متوجه باشید که معمولا فرزندانتان، مخصوصا دختران، خجالت می کشند که صریحا بگویند: «همسر می خواهیم»؛ حتی ممکن است -به ظاهر- جواب منفی و رد هم بدهند (مخصوصا دختران)، اما در درونشان غوغایی برپاست.
پی نوشت
1- «القناعه مال لا ینفد» نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت ۵۷.
قسمت سوم: اشکال تراشی بزرگترها
احترام پدر و مادر و اطاعت از آنان، بر فرزندان واجب است؛ آنهم از واجبات بزرگ الهی. رنجاندن و ناراحت کردن و بی احترامی و سرپیچی از اطاعتشان، حرام است؛ آنهم از حرامهای بزرگ.
پدر و مادر، تجربه های فراوانی دارند و خیر و صلاح فرزندانشان را می خواهند و هرچه درباره ی فرزندان خود می گویند و هر تصمیمی می گیرند و هرعملی انجام می دهند، از روی همین خیر خواهی و صلاح اندیشی و تجربه و دلسوزی است. در میان انسانها، هیچ کس به اندازه پدر و مادر، خیرخواه و دلسوز فرزند نیست.
بر جوانان و نوجوانان دختر و پسر، واجب است که به خیر خواهی و دلسوزی و صلاحدید و نظرات والدین، توجه کنند و از تجربیاتشان استفاده ببرند. ممکن است آنچه را پدر و مادر عاقل و فهمیده، در «خشت» می بینند، فرزندان نوجوان در «آینه» نبینند.
این مطلب، در جای خود محفوظ. اما در بعضی از موارد-متأسفانه- پدر و مادرانی و بزرگترها و اطرافیانی یافت می شوند که: یا از روی خودخواهی وهوای نفس، و یا از روی جهل و نادانی، تیشه به ریشه ی فرزندانشان و نوجوانان و جوانان می زنند و با کج سلیقگی و بهانه های خلاف عقل و شرع و اعمال نظرهای غلط و دخالتهای بیجا، بر سرراه آنان «سنگ اندازی» می کنند و باعث بدبختی و تباهی شان می شوند.
اینگونه افراد، درامر «ازدواج و انتخاب همسر» نیز باعث مشکلات فراوانی برای نوجوانان و جوانان می شوند و گاهی آنان را در طول زندگی و برای یکی عمر، بدبخت می کند. مثلا: نظرات غلط خود را بر فرزندان تحمیل می کنند و آنان را مجبور می نمایند که با کسی که خودشان انتخاب کرده اند ازدواج کنند، هرچند که فرزندان راضی نباشند و نپسندند. خواستگاران را مطابق سلیقه ی خود می سنجند و بدون توجه به نظر فرزند، هر که را خواستند قبول یا در می کنند. هنگامی که همسر مناسبی برای فرزندشان مرح می شود، با بهانه¬ها و شرطها و توقعات نامشروع و ناحق، مانع از انجام پیوند می شوند.
به نمونه ی غم انگیز و تأسف بار توجه فرمایید:
چندی قبل، برای امور فرهنگی و تبلیغی، به یکی از شهرها رفته بودم. در جمع خانواده ای –که مهمانشان بودم- درباره ی وضعیت زندگی و مسائل و مشکلاتشان صحبت می کردیم. صحبتمان به امور فرزندانشان رسید؛ درباره ی تک تک فرزندان صحبت کردیم. تا اینکه صحبت به یکی از دخترانشان که حدود ۲۳ سال سن داشت و هنوز بدون همسر مانده بود رسید. با تعجب پرسیدم:«چرا تا حالا شوهر نکرده؟!» گفتند: «هنوز قسمت نشده»! گفتم یعنی چه؟! یعنی می گویید تا حالا خواستگار خوب برایش نیامده؟! گفتند: «بله، همین طور است، تا حالا کسی که بپسندیم نیامده» گفتم: «شما نپسندیده اید یا خود دختر هم نپسندیده؟»، تا خواستند جواب دهند، خود دختر –که در اطاق دیگری بود و حرفهای ما را می شنید- با شتاب نزد ما آمد و در حالیکه گریه امانش نمی داد، گفت: «نه آقا، اینطور نیست که اینها می گویند، بلکه تا کنون چندین خواستگارخوب و مناسب برایم آمده، اما این پدر و مادر و برادرم، بدون اینکه اصلا با من مطرح کنند و حتی بدون اینکه من باخبر شوم، آنها را رد کرده اند و من بعدا با خبر شدم که…!»
آنگاه دختر، اسم چند نفر از خواستگاران را گفت. اینجانب یکی از خواستگاران را می شناختم که جوان خوبی است؛ رو به آن پدر و مادر و برادر کردم و گفتم: «لا اقل این یک نفر را که من می شناسم، خیلی خوب و مناسب است؛ به چه دلیلی او را رد کردید؟ چرا وقتی می خواستید رد کیند، نظر دخترتان را نپرسیدید؟» سرشان را زیر انداختند و گفتند: «همه اینها که می گویید درست، اما قسمت نبود»!
خیلی دلم سوخت و متأسف شدم؛ اما دیگر نمی شد کاری کرد؛ زیرا آن پسر خوب، با دختر دیگری ازدواج کرده بود.
این دختر هم اکنون دچار افسردگی و پژمردگی و بیماریهای عصبی و روحی و جسمی شده است، و بسیاری از امتیازات نوجوانی را از دست داده است. دیگر خواستگارانی مثل آن جوان خوب، برایش نمی آیند؛ زیرا هم سنش بالا رفته و هم دچار آن بیماریها شده و هم جاذبه ها و امتیازاتش کم شده است.
راستی، این پدر و مادر و برادر که چنین ظلمی به این دختر کردند و اینگونه پدر و مادرها و برادرها و خواهران و بزرگترها و اطرافیان، که اینچنین با سرنوشت و هستی نوجوانان بازی می کنند و اینطور به این نونهالان لطمه و صدمه می زنند، جواب خداوند را چه می دهند؟ وجدان خود را چگونه راضی می کنند؟!
خداوندا! اینگونه نوجوانان مظلوم، پناهی جز تو ندارند؛ یاریشان فرما.
نمونه ای عجیب و غریب!
کنار خیابان ایستاده و منتظر تاکسی بودم. اتومبیلی زیبا و مدل بالا، جلوی پایم ترمز زد و دعوتم کرد که سوارشوم. تعجب کردم، زیراچنین ماشینهایی کمتر اتفاق می افتد که کی را سوار کنند و به مقصد برسانند! به هرحال سوار شدم. راننده، جوانی بود حدود بیست و هفت، بیست و هشت ساله. پس از سلام و احوالپرسی گفت: «… یک سؤال و مشکلی دارم که می خواهم با شما مطرح کنم.» گفتم: بفرمایید. گفت: «همینطور که می بینید، سن و سال من بالا رفته، اما هنوز مجرد هستم… تاکنون چند دختر را برای همسری درنظر گرفته ام و مطرح کرده ام، اما خانواده ام مخالفت کرده و به بهانه های مختلف، مانع ازدواجم شده اند و جدیدا دختر خوبی را انتخاب کرده ام و ازهرجهت او را مناسب می بینم، اما این بار خانواده ام یک بهانه خیلی سبک و زشت و در عین حال خنده داری، پیش کشیده اند و مخالفت می کنند… تکلیف من با اینها چیست؟ تا حالا احترامشان را نگه داشته ام و به حرفشان گوش داده ام، اما این بار دیگر نمی توانم؛ چون هم این دختر خوب است و هم بهانه ی آنها خیلی بد…»
گفتم: «توضیح بدهید ببینم بهانه ی خانواده تان چیسیت و خصوصیات و امتیازات دختر چگونه است؟»
گفت: «من اخیرا فارغ التحصیل شده ام و مهندس هستم و از هرجهت هم آمادگی برای ازدواج دارم و هم نیاز شدید به آن احساس می کنم. دختری را که برای همسری ام در نظر گرفته ام، بسیار خوب و مناسب است. او هم تحصیل کرده است و از هرجهت همدیگر را پسندیده ایم و هیچ مشکل و مانع حقیقی و واقعی بر سرراه ازدواجمان نیست. اما فقط و فقط ی «کوچه ی تنگ طاق دار» مانع این ازدواج است!!»
گفتم: یعنی چه؟ من که سر در نمی آورم!»
گفت: « خانه ی ما در محلی زیبا واقعی شده و در منزل ما به روی یک پارک بزرگ باز می شود (اسم آن محله و پارک را هم گفت) اما خانه ی خانواده ی آن دختر، در یک کوچه ی تنگ و تاریک رفت و آمد کنیم و کسر شأنمان، است که خویشان و آشنایان و مهمانانمان را که نزدشان آبرو داریم، به این کوچه و خانه ببریم!!».
بسیار تعجب کردم و نمی توانستم باور کنم که اینطور آدمهایی هم در این دنیا پیدا می شوند.
به جوان گفتم: «یعنی باور کنم که خانواده و بزرگترهای شما اینجورند؟ مگر خانواده ی شما می خواهند خانه ی خانواده ی دختر را بخرند که به کوچه اش اشکال می گیرند؟ من که تا حالا چنین بهانه ای را ندیده و نشنیده بودم.»
گفت: «بله، همینطور است حالا که دیدید و شنیدید. الآن تکلیف من چیست؟ با اینها چه کنم؟»
گفتم: «اگر چنین باشد و بهانه ی آنان همین باشد که شما می گویید، به هیچ وجه تسلیم نظرات باطل و نامشروع و مسخره ی انان نشوید. دیگر بر شما واجب نیست که در این مورد، از پدر و مادرتان اطاعت کنید؛ اما دیگر اعضاء خانواده و بزرگترها هم که هیچگاه واجب نبوده و نیست که از آنان اطاعت کنید. اگر مطمئن هستید که آن دختر، خوب و متناسب است و با همدیگر کفؤ و هماهنگ هستند، به هیچ وجه او را از دست ندهید…»
سپس مطالب دیگری بیان شد که بزودی در راه حلهای همین بخش می آید.
دردنامه!
آیت الله ابراهیم امینی نامه ی دختر دانشجویی را در کتاب «انتخاب همسر»، بیان کرده اند، که عینا نقل می کنیم:
«دوشیزه …. در نامه اش می نویسد: دختری هستم دانشجو و در سنی قرار گرفته ام که موقعیتهای زیادی جهت ازدواج برایم پیش آمده، ولی پدر و مادرم هر کدام به نحوی مانع ازدواج من شده اند. البته نه اینکه فکر کنید که خواستگار ایرادی داشته است، بلکه آنها دلائلی را مطرح می کنند که به نظرم هرگز موفق به ازدواج نخواهم شد. در صورتی که این افراد، مؤمن و از نظر موقعیت اجتماعی هم خوب بوده اند. و اصلا وقتی کسی به خواستگاری می آید، حتی بدون سؤال کردن، به آنها جواب خیر[نه] می دهند. و این برای آنها به صورت عادت در آمده است . و حتی نظر مرا هم نمی خواهند. من توقع دارم حداقل از من هم نظر خواهی کنند و اجازه دهند که من هم در سرنوشت آینده ام تصمیم بگیرم. باید بگویم که قلبا از آنها بسیار دلگیر هستم، چون به روشنی می بینم که چگونه آینده ی مرا نامعلوم کرده اند، و گاهی اوقات در دلم احساس می کنم که از آنها خوشم نمی آید. چون فکر می کنم کسانی دارند آینده ی مرا تعیین می کنند که در آینده، نقشی دز زندگی من ندارند. خواهر شما….»(۱)
اکنون چه باید کرد؟
تکلیف و وظیفه ی دختران و پسران، در برابر پدر و مادران عاقل و فهیمیده و صلاح اندیش و دلسوز –که ان شاءالله فراوان هم هستند- واضح و روشن است و بیان شد که: واجب است احترامشان را نگه دارند و به نصایح و نظرات آنان توجه کنند و از تجربه هایشان استفاده نمایند. اما وظیفه دختران و پسران، در برابر پدران و مادران و بزرگتران و اطرافیان غیرعاقل و خودخواه و بهانه گیر و اشکال تراش- که تعدادشان کم است! – چیست؟ چگونه عمل کنند که هم ازدواجشان به تأخیر نیفتد و هم با همسر مطلوبشان ازدواج کنند، و هم «سنگ اندازیها» را بر طرف کنند و هم نزاع و کشمکش بوجود نیاید و یا به حداقل برسد؟
جواب
این مشکل نیز- همانند بعضی از مشکلات ازدواج- دو نوع راه حل دارد: یکی «دراز مدت» و دیگری «کوتاه مدت».
اما در دراز مدت:باید فرهنگ جامعه اصلاح شود. مصلحان و اندیشمندان و مربیان، افکار و عقاید و اخلاق جامعه را اصلاح کنند؛ تا هر کس وظیفه و مسؤولیت خود را بداند و عمل کند. این مسائل، باید در جای خودش مطرح شود و مورد بحث و تحقیق قرار گیرد.
اما بحث ما، فعلا مربوط به کوتاه مدتهاست. پس اینک به آنها می پردازیم:راه حل ها:
1- صحبت مستقیم با سنگ اندازها و اشکال تراشان
اگر جوانان، با چنین سنگ اندازیها و بهانه جویی ها و دخالتهای ناروا، مواجه شده و به ناحق بودن آنها اطمینان داشتند؛ ابتدا خودشان با آن بهانه جوها صحبت کنند. خجالت و رودرباستی را کنار بگذارند. خیلی محترمانه و مؤدبانه به آنان بگویند: ما می خواهیم ازدواج کنیم و از شما که بزرگترمان هستید خواهش می کنیم ما را یاری کنید و مانع خوشبختی ما نشوید.احترام شما بر ما واجب است و ما این واجب را رعایت می کنیم؛ اما بر شما هم واجب است که ما را در این برهه ی حساس، کمک کنید تا زندگی مان را بر مبنایی صحیح، استوار کنیم. اما فلان مانع و اشکال شما- باعرض معذرت- صحیح نیست.(۲) این معیارها و رسوم و تشریفاتی را که شما مطرح کنید، مطابق معیارهای اسلام و عقل نیست. لطفا کاری نکنید که مجبور شویم خلاف رأی و دستور شما عمل کنیم…
اینگونه صحبتها و طرح رودرروی مسائل، با احترام و متانت، تأثیر خوبی در اصلاح اموردارد.
۲- قرار دادن واسطه
اگر صحبت مستقیم تأثیر نکرد (و یا خجالت کشیدید و نتوانستید رو در رو با خودشان صحبت کنید) و باز هم خواستند نظرات غیر صحیح خود را تحمیل کنند، نوبت به مرحله ی بعدی می رسد و آن این است که: کسی یا کسانی را که می دانید حرفشان درآن بزرگترها تأثیر دارد، واسطه قرار دهید و کل نظرات خود را با آنان مطرح کنید و از آنها خواهش کنید که با آن «مانع تراشها» صحبت کنند و آنان را از مخالفت و لجاجت باز بدارند. این کار، تأثیر فراوانی می تواند داشته باشد.
به این نمونه، توجه کنید:
دختری نزد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله، پدرم می خواهد مرا مجبور کند که با پسر بردارش (پسرعمویم) ازدواج کنم و من با این کار مخالفم و نمی خواهم با این شخص ازدواج کنم…»
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ابتدا- به خاطر رعایت احترام پدر- دختر را نصیحت کردند و فرمودند: «اگر می توانی، پیشنهاد پدرت را قبول کن.»
دختر گفت: «ای پیامبر خدا! من علاقه ای به پسر عمویم ندارم و نمی توانم او را به عنوان همسرم برگزینم.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «اختیار با توست، می خواهی قبول کن، نمی خواهی قبول نکن.»
آنگاه دختر گفت: «ای پیامبر خدا! اکنون که چنین شد، من حاضرم با پسر عمویم ازدواج کنم؛ اما می خواستم با این کار برای پدرم و دیگران معلوم شود که حق ندارند دخترشان را مجبور به ازدواج با کسی کنند که خودش مایل نیست.»(۳) (آفرین بر این دختر شجاع و فهمیده.)
این واسطه ی خیر را می توان از بین خویشاوندان، عموها، دائی ها، پدربزرگها، مادربزرگها، عمه ها، خاله ها، روحانیون، امام جماعت محل، امام جمعه، استاد درس، دبیر و مدیر مدرسه و…. انتخاب کرد.
این نمونه ی دیگر را هم بنگرید:
یکی از دوستان ما-که نام مستعار «حسین» را برایش انتخاب می کنیم – در مسأله ی ازدواج و انتخاب همسر، با سنگ اندازی پدرش مواجه شد. هرچه تلاش کرد که پدر را از لجاجت و یکدندگی پایین بیاورد، فایده نبخشید. پسر، به یک مجتهد دانا و با تقوا- که نسبت به مسائل ازدواج و امور خانوادگی و اجتماعی، آگاهی زیاد داشت و پدر حسین به ایشان علاقه و ارادت داشت و نظر او برایش حجت بود- مراحعه کرد و مسائل را با ایشان در میان گذاشت. آن آقا، پدر «حسین» را طلبید و با او صحبت کرد. هنگامی که پدر از نزد ایشان برگشت، چشمانش پر اشک بود؛ رو به «حسین» – که بیرون از اطاق منتظر نتیجه بود- کرد و گفت: «پسرم! مرا ببخش؛ من الآن فهمیدم که چقدر درباره ی ازدواج تو اشتباه می کردم و نزدیک بود تو را بدبخت کنم…»
نمونه جالب دیگر
در روزنامه ی «رسالت»، شماره ی ۱۹۹۱، تاریخ شنبه ۷ آذر ۱۳۷۱، صفحه ۵ (صفحه ی خانواده)، ستون «برگی از دفتر زندگی» مطلب بسیار جالبی از آقای «عبدالله پرهیزکار» آمده است که عینا به نظرتان می رسد:
«برگی از دفتر زندگی»
این هفته
«دختر عمو!»از اطلاعات روزنامه اطلاع دادند که آقایی با من کار دارد. به طبقه همکف رفتم و مسؤول اطلاعات، مردی را به من نشان داد پس از معرفی و احوالپرسی او را به اطاق راهنمایی کردم. در اطاق تنها بودم. در چهره مرد، دردی غریب را می دیدم و فهمیدم که مشکلی دارد خطاب به او گفتم:
– من آماده شنیدن حرفها و مشکل شما هستم.
– ببینید آقا مشکل من، مشکل عجیب و غریبی است!…
– در چه زمینه ای مشکل دارید؟
– والله، پدرم یک برادر دارد که از وضع بسیار خوبی برخوردار است و فقط یک دختر دارد که الان امسال سال چهارم دبیرستان است، پدرم و عمویم هر دو با هم تبانی کرده اند تا من «دختر عمویم» را بگیرم و حرف هر دوی آنها هم این است که نمی خواهیم این «مال» و «منال» بدست غریبه ها بیفتد! اما من دختر عمویم را دوست ندارم و نمی توانم او را بعنوان همسر آینده ام بپذیرم؟ حال مانده ام معطل و سرگردان که چه بکنم؟
– تحصیلات و شغل شما چیست؟
– من فوق دیپلم الکترونیک دارم و دریکی از مؤسسات دولتی کار می کنم، یکی از دوستانم که خواننده روزنامه شماست مرا راهمایی کرد تا نزد شما بیام، حال هم اومدم تا ببینم شما چه کمکی می تویند به من بکنید؟
– دوست عزیز، از اعتمادی که به ما دارید تشکر می کنم، اما می خواستم بدونم که چرا دختر عمویتان را دوست ندارید؟
– ببینید آقای پرهیزکار! حقیقتش اینه که خانواده عمویم و یه مقداری هم خود پدرم، همه چیز را با معیار و ملاک «پول» می سنجند! اما من بر خلاف نظیه آنان به این مسأله اعتقادندارم، من نمی خواهم خودمو اسیر منت و طعنه های «زنعمو» و «دخترعمو» بکنم هرچند که میدونم با این ازدواج خیلی هم «پولدار» میشم! ولی حاضر نیستم اعتقادات خودم را فدای خواسته ها و تمایلات غیر منطقی آنها بکنم…
مرد جوان از ارزشهای والای انسانی صحبت می کرد. او حاضر نشده بود که خود را به «پول» بفروشد و زیر بار ازدواج تحمیلی برود. او می خواست کخه به میل خود با دختر موردعلاقه ای بدون وجود انگیزه ها و علائق مادی ازدواج کند. تفکرش قابل تحسین بود و میشد امیدوار باشیم که هنوز هستند بسیاری که انسانیت و معنویت و صفای باطنشان را با هیچ معیاری مادی قابل قیاس نمی دانند. خطاب به او گفتم:
– دوست عزیز، من شما را تحسین می کنم که چنین افکاری دارید و بهترین راه هم همین است که شما تحت هیچ شرایطی زیر بار این «ازدواج تحمیلی» نروید و حاضر به چنین امری نشوید.
– شما میگید در برابر فشارهای پدرم چه بکنم؟
– شما باید در این ایام تمام مسائل و افکارتان را بدون هیچ پرده پوشی و محافظه کاری به پدرتان بگویید. باید پدرتان را متوجه این موضوع کنید که ازدواج یک امری اختیاری و سلیقه ای است و هیچ کس را نباید و نمی توان به اجبار وادار به چنین کاری کرد. زیرا پرونده های موجود در مراجع قضایی که در ارتباط با ازدواج های تحمیلی تشکیل شده است حکایت از مصیبت هایی می کند که به سر شوهر و زن و اطرافیانش رفته است…
– آقای پرهیز کار من خجالت می کشم با این صراحت با پدرم صحبت کنم.
– خجالت نداره و شما غیر از این هم راهی ندارید! زیرا هیچکس بهتر از خود شما نمی تواند آنچه را که در دلتان می گذرد به آنها بگوید و به آنها تفهیم کند. ضمنا شما می توانید از دیگران و بزرگان فامیلتان کمک بگیرید.
– آقای پرهیزکار می خواستم یه خواهشی از شما داشته باشم!
– بفرمائید.
– مشکلی که دارم این است که نمی خواهم این مسأله در میان فامیل پخش شود و به همین خاطر می خواستم از شما تقاضا کنم که با پدرم صحبت کنید!
– من خوشحال می شم که بتونم به شما کمکی کرده باشم، میتونم در همینجا پذیرای شما و پدرتان باشم.
– خیلی متشکرم، من میرم و ظرف چند روز آینده با پدرم بر می¬گردم!….
جوان با خوشحالی خداحافظی کرد و رفت. براستی جای تأسف است که بعضی خانواده ها پیدا می شوند و خواسته های منطقی و بحق فرزندانشان را نادیده می گیرند. لجاجت و پافشاری آنها می تواند جوانشان را در ورطه های هولناکی گرفتار سازد.
جوان رفت تا با پدرش برگردد. امیدوار هستم که بتواند پدرش را قانع کند و دیگر نیازی به من نباشد. بهرحال منتظر آمدن آنها هستم.»
چهار هفته ی بعد، در همان روزنامه شماره ی ۲۰۱۵، به تاریخ ۵ دی ماه ۱۳۷۱، در همان صفحه و همان ستون، ماجرای آمدن پدر و پسر، چنین آمده است:
«برگی از دفتر زندگی»
این هفته:
«پدر آمد!»
از اطلاعات روزنامه به من اطلاع دادند که دو نفر با شما کار دارند. از مسؤول اطلاعات در خواست کردم گوشی تلفن را به یکی از آنها بدهد.
– آقای پرهیزکار.
– بفرمایید.
– من همان جوانی هستم که قرار بود بروم و پدرم را پیش شما بیاورم تا با او صحبت کنید.
– بله، یادم آمد، بسیار خوب، بفرمایید.
بالاخره پدر و پسر آمدند، پسر آمده بود تا من پدرش را راضی کنم تا که او را وادار به ازدواج با «دختر عمویش» نکند. از آمدن پدر دریافتم که او هنوز خودش اصرار دارد که پسرش با دختر برادرش ازدواج کند تا به قول خودش آن مال و منال ا زخانواده بیرون نرود. در این فکر بودم که با این پدر چگونه باید برخورد کنم که آنها را در جلوی اطاقم دیدم پس از سلام و احوالپرسی دور یک میز به گفتگو نشستیم.-پدر جان خیلی خوش آمدید، از آمدنتان فهمیدم که به سرنوشت پسرتان علاقمندید، امیدوارم که همیشه این علاقه شما پایدار باشد.
– متکشرم پسرم، من چون به سرنوشت و آینده پسرم علاقه مندم از او خواسته ام که با «دختر عمویش» عروسی کند! دختر خیلی خوب و نجیبی است، با سواد و وضع برادرم هم خوبه و نمیذاره تو این دوره، زمونه، اونا سختی و مشکلات رو تحمل کنند!
– شما فکر می کنید که پول میتونه خوشبختی اونارو برای همیشه تضمین کنه؟
– اگر پول داشته باشند زندگی براشون آسانتر میشه! با این وضع گرونی و تورم اگر خونه داشته باشند، پس انداز داشته باشند و خلاصه همه چیز داشهب اشن مگه بده؟
– اما اگه همدیگر رو دوست نداشته باشند، اگر علاقه و محبتی بین آنها نباشه، اگر همیشه مثل کاردو پنیر باشند و هر روز دعوا و مرافعه داشته باشند چی؟ آیا آنوقت خود شما زجر نخواهید کشید؟ آیا تأسف نمی خورید که چرا پسرتان را مجبور به یه «ازدواج تحمیلی» کردید؟
– به نظر من، اگه از نظر مالی راحت باشند، مسلما ناراحتی های عصبی اونها هم کمتره، کمتر بین آنها دعوا و اختلاف پیش میاد!؟
– آقای محترم وقتی که بین یک زن و مرد عشق و علاقه و عاطفه عمیقی نباشد، با تمام پولهای دنیا هم نمیشه این علاقه رو ایجاد کرد! دلم می خواهد کمی منطقی تر فکر کنید!
– شما میگید چیکار کنم… .
پدر مستأصل شده بود و هیچ حرفی برای گفتن نداشت. از حرفهایش دریافتم کهخ منطق ایشان، منطق پوله و می خواست با تحکم و اجبار پسرش را وادار به ازدواج بکند وقتی که گفت: « میگید چکار کنم» فهمیدم که در حال عقب نشینی است و حالا نوبت من رسیده خطاب به او گفتم:
– پدر عزیز، شما باید منطقی فکر کنید، باید اجازه بدید که پسرتون با دختری که مورد علاقه اش است ازدواج بکند، اگه شما اونو مجبور کنید که زیر بار یک ازدواج تحمیلی بره مسلما آخر و عاقبت خوشی ندارند. فردا که اونا به خاطر بی علاقگی و نبودن محبت بینشان با هم دچار اختلاف شدند هم خانواده شما زجر می کشند و هم خانواده برادرتون، پس به قول معروف «چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی». شما باید اجازه بدین که پسرتون در آرامش و خیالی آسوده تصمیم بگیره نه در یک فضای پر از اجبار و تهدید.
واقعیت اینه که اگه پسرم با دختر برادرم عروسی نکنه، برادرم از من دلخور میشه؟ برادریمون به هم میخوره!
– برادری شما الآن به هم بخوره بهتر، تا وقتی که اونها از هم طلاق گرفتن و مشکلات بیشتر شد. شما باید بنشینید و با برادرتون همین صحبتها رو بکنید و اونو قانع کنید که دختر و پسر خودشون باید همسر آینده شون رو انتخاب کنند.
جوان با خوشحالی با گفتگوی پدرش و من گوش می کرد. برق شادی را در چشمانش می خواندم پدرش داشت راضی و قانع میشد و جوان از اقدام به یک ازدواج تحمیلی رهایی می یافت. پدرش را مورد خطاب قرار دادم و گفتم:
– مطئن باشید که اگر همه مسائل رو با برادرتون در میون بگذارید و حقایق زندگی را براش توضیح بدهید ممکنه اوهم راضی بشه و بین شما دلخوری پیش نیاد. من آخرین حرفم به شما اینه که به آینده پسرتون و خوشبختی او فکر کنید این جور که من دیدم برای پول و مال و منال عمو، هیچ ارشی قائل نیست او میخواد روی پاهای خودش بایستد و او حتی به مال و منال شما هم احتیاجی نداره، شما باید خیلی خوشحال باشید و به خودتون افتخار کنید که همچین پسری دارید و برای مال دنیا ارزشی قائل نیست. اون به آینده و سعادت خودش فکر می کنه و شما هم باید در این واقعیت زیر بال و پرش را بگیرید!…
اشک در چشمان پدر حلقه زده بود و خنده بر لبان جوان نقش بسته بود و در چهره پدر میخواندم که قانمع شده بود. دستش را دراز کرد و دستان پسرش را در دست گرفت. پدر و پسر همدیگر را در آغوش گرفتند و هق هق گریه های شوق آلود آنها فضای اطاق را پر کرده بود. برایم مسلم شد که پدر از لجاجت و یکدندگی خودش دست کشیده برای آنها چای ریختم و آنها را به آرامش دعوت کردم. من و جوان هر دو نفسی راحت کشیدیم و خوشحالی جوان زایدالوصف بود زیر آینده خودش را تضمین شده می دید.»
راه حلها و نمونه های دیگری نیز وجود دارد که چون ممکن است باعث «سوءتفاهم» یا «سوءاستفاده» یا «برداشت غلط» شود، از بیان آنها خودداری می کنیم. اما اگر کار به بن بست رسید، جوانان به افراد «عاقل و دانا» مراجعه کنند و از آنان راهنمایی بخواهند.
تذکرباز هم تأکید می کنیم که جوانان توجه داشته باشند: منظور ما از «اشکال تراشی و سنگ اندازیهای بزرگترها و….»، بهانه ها و خواسته ها و نظرات خلاف شرع و عقل است، نه نظرات صحیح عاقلانه و دلسوزانه و خیرخواهانه.
همانگونه که قبلا بیان شد، پدران و مادران و بزرگترهای فراوانی وجود دارند که چون بیشتر از نوجوانان تجربه دارند و خیر و صلاح آنان را می خواهند، ممکن است در بعضی از امور ازدواج و انتخاب همسر، نظراتی خلاف نظر نوجوانان داشته باشند، که موافق با عقل و شرع و منطق و تجربه باشد، که در این صورت، حتما باید نظراتشان را محترم شمرد و از تجربیاتشان استفاده کرد و به نصیحتهایشان توجه نمود.
پس، مواظب باشید که مسائل، مخلوط نشود و مشکلات، افزون نگردد.
اگر در موردی اختلاف نظر پیش آمد و حیران شدید و نتوانستید تشخیص دهید که نظر شما صحیح است یا نظر آنان، در اینجا حتما به افراد «عاقل و دانا» مراجعه کنید و با آنان «مشورت» نمایید.
پی نوشت
1- کتاب «انتخاب همسر»،ص ۱۵۶، ۱۵۷، نشرسازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول.
2- باز تأکید می کنیم که جوانان باید به ناحق و ناصحیح بودن آن مخالفتها، یقین و اطمینان داشته باشند.
3- نقل به مضمون.