منطقیین می گویند ما سه گونه دلالت داریم. ۱ – دلالت قراردادی ۲ – دلالت طبیعی ۳ – دلالت عقلی.
دلالت قراردادی یعنی آنکه چیزی را نشانه چیزی قرار بدهند بطوریکه اگر قرارداد خلافش می بود بر خلاف دلالت می کرد.
مثلا دلالت الفاظ بر معانی؛ «نان» بحسب قرارداد اسم این موجود خوردنی است و آب اسم آن آشامیدنی. در حالیکه اگر عکس قرارداده بودند یعنی آب را بجای نان و نان را بجای آب وضع نموده بودند همانطور دلالت می کرد و هیچ اشکالی بوجود نمی آمد. یعنی بین الفظ آب و آن مایع و بین نان و آن ماده خوردنی هیچ گونه رابطه ذاتی نیست.
و نیز مثل دلالت علائم راهنمائی. مثلا دلالت فلش سبز بر عبور آزاد یک دلالت قراردادی است و اگر آن را علامت ایست نهاده بودند همانطور دلالت می کرد.
آیا دلالت معجزه بر صدق نبوت بدینگونه است؟ یعنی خدا با مردم قبلا قراردادی بسته است که هروقت این اعمال را از کسی دیدند بدانند او از طرف من آمده است و هرچه می گوید راست است؟ !!
مسلم اینطور نیست، زیرا خداوند هرچه بخواهد به مردم برساند از طریق انبیاء می رساند و ما اینک در مقام اثبات خود انبیاء هستیم.
دلالت طبیعی. یعنی دلالت تجربی مثل دلالت سرفه بر درد سینه و یا حرکت سریع نبض بر تب. اینها علائم طبیعی و تجربی است یعنی علائمی است که در اثر تجربه بدست آمده است.
دلالت معجزه از این نوع نیز مسلما نیست چون جزء مسائل تجربی بشر نیست.
دلالت عقلی، یعنی دلالتهای استدلالی مثل دلالت معلوم بر علت. وقتی عقل حدوث چیزی را می بیند؛ با توجه به اینکه پیدایش چیزی رابدون علت محال می داند بلافاصله پی به علت آن می برد و این موضوع هیچ احتیاج به قرارداد و یا تجربه ندارد.
دلالت معجزه از اینگونه دلالت ها است و برای توضیح آن باید بگوییم:
نحوه دلالت معجزه دوگونه ممکن است بیان شود. متکلمین معمولا گفته اند که معجزه یکنوع دلالت عقلی بنحو عملی است. مثل مواردی که عقل انسان از عمل شخصی پی به رضایت او می برد و یا از سکوت او کشف می نماید. تقریر معصوم که در فقه حجت شمرده شده نیز از این قبیل است؛ که می گویند همانطور که اگر معصوم صریحا ترتیب وضو گرفتن را به کسی می گفت و یا خودش وضو می گرفت برای ما حجت بود؛ همینطور اگر در پیش روی او کسی به نحوی وضو بگیرد و معصوم ایرادی بر او نگیرد، بدلالت عقلی معلوم می شود که نحوه وضو گرفتن همان است. به این استدلال که اگر صحیح نبود حتما معصوم اعتراض می کرد و چون اعتراض نکرد پس حتما در نظر او صحیح بوده است. و اگر کسی سؤال کند که چرا اگر صحیح نبود معصوم ایراد می گرفت، خواهیم گفت این کار اغراء به جهل است؛ یعنی مردم را وادار به جهالت کردن است و این عمل زشت و ناپسند است و معصوم چنین عملی را مرتکب نمی گردد.
این عده می گویند دلالت معجزه بر صدق نبوت از این قبیل است. با این بیان که وقتی شخصی می آید و می گوید: مردم! من از طرف خدا هستم – با توجه به اینکه خداوند بر همه افعال بشر آگاه است – بنابراین، ادعای این شخص در حضور خداوند انجام شده است. هنگامیکه برای اثبات مدعای خود کار خارق العاده ای انجام داد، حال یا بخودش نسبت داد و یا به خداوند؛ حتما دلیل صدق او خواهد بود زیرا اگر دروغ می گفت خداوند نباید بگذارد این کار انجام گیرد. زیرا اگر او دروغگو باشد عملا او را تایید کردهو مردم را اغراء به جهل نموده است.
این بود بیان نظریه ای که معمولا متکلمین درباره معجزه ابراز داشته اند. ولی عده ای از دانشمندان معتقدند که متکلمین حقیقت معجزه را درک نکرده اند، زیرا آنان گمان کرده اند که معنای معجزه این است که خدا مستقیما کاری را بدست یک پیغمبر جاری می کند؛ بدون آنکه پیغمبر در آن دخالت داشته باشد بلکه آن پیغعمبر یک چهره ظاهری بوده و در قیقت یک خیمه شب بازی است. خدا کار را می کند بدست پیغمبر، عیسی می آید بالین سر مرده می نشیند ولی خدا مرده را زنده می کند. عیسی هیچ نقشی نداشته و بلکه یک وسیله است. یعنی مستقیما عمل خدا است و همانطور که من و شما در انجام امر معجزه دخالت نداریم پیامبران نیز دخالت ندارند.
ولی، خیر، مطلب از اینها بالاتر است. بین معجزه و شخص معجزه آور یک نوع رابطه واقعی برقرار است بطوریکه صدور این عمل از غیر او ممکن نخواهد بود.
معجزه نمایانگر کمال روحی و معنوی «ولی» خداست. هنگامیکه ولی الله اعجاز می کند نیروی بشریش متصل به نیروی الهی است. یعنی خدا به او اراده، قدرت و نیروئی مافوق بشری عنایت فرموده است.
از بیاناتی که مدر مطالب قبل گذشت روشن شد که ولی خدا در اثر اطاعت کامل ازخداوند و ریاضتهای عملی بجائی می رسد که چنان اراده نیرومندی دارا می گردد که می تواند بر طبیعت غلبه کند. و به عبارت دیگر بشر می تواند در سایه عبادتا و اطاعت چنان به خداوند نزدیک گردد که نمونه کامل خداوند بر روی زمین باشد.
با این بیان وقتی که اولیاء خدا امور خارق العاده انجام می دهند، آنان خودشان کار می کنند ولی با یک توانائی مافوق بشری.
این جریان معروف است که هنگامیکه علی ابن ابی طالب در قلعه خیبر را با یک قوه جسمانی نکندم، بلکه یک قوه الهی مرا تایید کرد. یعنی این بازوی انسانی و بشری علی توانائی چنان کاری را نداشت یک نیروی الهی او را تایید کرد بطوریکه اگر ده مقابل آنهم بود باز قادر می بودم.
پس علی (ع) می گوید من کندم، نه آنکه من نکندم بلکه من دستم را بدر گذاشتم و خدا در را کند و پرتاب کرد، من کندم، ولی با یک قوه خدادادی. پس معجزه معنایش این است که اگر عیسی مرده زنده می کند، نه بشر با قوه بشری مرده زنده کرده و نه خدا مستقیما بدون دخالت بشر، بلکه بشر با قویه خدائی مرده را زنده کرده است.
بنابراین روشن شد که دلالت معجزه بر صدق نبوت یک دلالت عقلی است اما نه دلالت عقلی به آن شکلی که متکلمین می گویند بلکه یک نوع دلالت عقلی صددرصد منطقی.