خداوند در آیه ۴۵ از سوره نور :” « و الله خلق کل دابه من ماء »” میفرماید : ” « فمنهم من یمشی علی بطنه و منهم من یمشی علی رجلین و منهم من یمشی علی اربع »” . این دواب ، این جنبدهها مختلفاند ، بعضی با شکم راه میروند و میخزند ، مثل مار و بسیاری از کرمها ، بعضی با دو پا راه میروند ، مثل انسان و مرغها ، و بعضی بر چهار پا راه میروند . در اینجا چون انسان و غیر انسان با هم در یک ردیف ذکر شده است ( که ) همه موجودات از آب آفریده شده اند و اول از خزندگان نام میبرد و بعد از روندگان ، و روندگان دو پا و روندگان چهار پا ، و در روندگان دو پا در درجه اول نظر به انسان است ، بعضی خواستهاند این آیه را تأییدی برای نظریه تبدل انواع ( ترانسفورمیزم ) بگیرند و در کتابها و مجلات مطالبی مینویسند . اصل نظریه ، بسیار قدیمی است ، دو هزار سال هم بیشتر از عمرش میگذرد ، ولی از وقتی که تقریبا صورت علمی پیدا کرد دو قرن بیشتر نمیگذرد . نظریهای پیدا شد در باب زیست شناسی به نام نظریه ” تسلسل انواع ” یا ” تبدل انواع ” ، یعنی الان ما انواعی از حیوانات داریم ، خود انسان یک نوع بالخصوص است ، اسب نوع دیگری است ، الاغ نوع دیگر ، گاو نوع دیگر ، شتر نوع دیگر ، انواعی مرغها داریم ، انواعی ماهیها داریم ، انواعی سباع و درندگان داریم ، آیا اجداد نهایی اینها چیست ؟ آیا اجداد نهایی هر کدام از اینها جداست ؟ اجداد نهایی شیرها در اصل یک شیر بوده ؟ و اجداد نهایی گاوها در اصل یک گاو بوده ؟ و طبعا اجداد نهایی انسانها یک انسان ؟ و آن جد نهایی ، دیگر به هیچ جانداری نسب نمیبرد ؟ یا نه ، اینهمه انواع با اینهمه اختلافاتی که امروز میبینیم اینها در واقع یک فامیل و قبیله بزرگاند ؟ انسانها و اسبها و شترها و گاوها و میمونها و انواع مرغها و انواع ماهیها و انواع مارها و حشرات ، اینها همه خانوادههای مختلف یک فامیلاند و همه به یک جد اصلی میرسند ، حال آن جد اصلی چه بوده ، به چه شکل بوده ، در چه وضعی بوده ، البته فرضیههایی در این مورد هست . یک عده که بیشتر تمایلشان این است که قرآن کریم را بر آنچه که از علوم یا غیر علوم گرفتهاند تطبیق کنند گفتهاند این آیه آن مطلب را میگوید ، میگوید همه جاندارها از یک آبی آفریده شدهاند ، مقصود این است که اول از یک موجود تک سلولی ( به وجود آمدهاند ) که آن موجود تک سلولی ، مثلا در کنار مردابها برای اولین بار به وجود آمده است ، پس نسب تمام جاندارها به یک حیوان تک سلولی میرسد و نسب او هم به آب میرسد ، ولی تدریجا تکامل پیدا کرده است : خزندگان و روندگان ( چهار پا و دو پا ) و بعد هم قرآن باقی انواع را فرموده که ” « یخلق الله ما یشاء »” خدا هر چه بخواهد خودش خلق میکند .
ولی انصاف این است که این آیه دلالتی و حداقل بگوییم صراحتی و یا ظهوری در این مطلب ندارد . ما نمیتوانیم از این آیه قرآن استنباط کنیم که این آیه حتما نظریه تبدل انواع و تسلسل انواع را بیان میکند ، ولی البته این مطلب هست : ما نباید اشتباهی را که بعضی جاهلها و نادانها و در واقع خدانشناسها مرتکب شدهاند مرتکب شویم ، بگوییم اگر انواع از یکدیگر اشتقاق یافته باشند پس دلیل بر این است که خلقتی و دست خالقی در کار نیست بلکه انواع از یکدیگر مشتق شدهاند ، یک شیر اول نبوده که بگوییم او را خدا خلق کرده است ، یک اسب اول هم نبوده که بگوییم ( او را ) خدا خلق کرده است ، یک مرغابی اول هم نبوده که بگوییم ( او را ) خدا خلق کرده ،… چون هیچکدام از اینها یک جد اول ندارند بنابر این دلیلی نداری که بگوییم اینها را خدا خلق کرده. چه حرف عوامانه ای ! اولاَ گیریم همه اینها برسد به یک جد و آن جد یک حیوان تک سلولی باشد، پس برای اولین بار حیات در روی زمین در یک حیوان تک سلولی پیدا شد ؛ او با چه عاملی پیدا شد ؟ علم نهوز نتوانسته است (نشان دهد) و بلکه ضد آن را گفته است که یک حیوان ولو یک حیوان تک سلولی خود به خود پیدا شود یعنی بدون سابقه اشتقاق از یک ذی حیات پیدا ود ، و لهذا خود داروین هم که این نظریه را گفت معتقد بود که اجداد تمام حیوانات منتهی می شوند به هفت تا ، ولی ان هفت تا دیگر با نفخه الهی به وجود آمده اند . خود داروین یک مرد موحدی بود ، مسیحی و خیلی هم معتقد بود ، می گویند در حال احتضار هم کتاب مقدس یعنی انجیل را به سینه اش چسبانده بود و آ را رها نمی کرد. داروین خودش اینقدر داروینیست نبود که این جوجه فکلیهای بی سواد که چهارتا کلمه درباره نظریه تکامل ( داروینیسم ) میخوانند ، فورا از خدا و قیامت و همه چیز میخواهند بیگانه باشند .
ثانیا مگر خدا آن وقت خالق ماست که جد اعلای ما یک انسانی باشد که آن انسان را خدا دفعتا آفریده باشد ؟ آن به این مطلب ربط ندارد . ما به هر حال مخلوق خدا هستیم . قرآن که میگوید خدا شما را خلق کرد میگوید شما ببینید یک نطفه بودید در رحم ، خدا نطفه را علقه کرد و علقه را مضغه کرد ، بعد مضغه را تبدیل به عظام کرد ، عظام را گوشت پوشاند ، چنین و چنان کرد ( خلقت ) . همین خلقت تدریجی ما در رحم مادر و ( اینکه ) بعد در بیرون به صورت جنینی هستیم که دائما بزرگ میشود ( نشان میدهد که ) در حال خلق شدن هستیم ، بلکه به قول عرفا عالم دائما در حال خلق شدن است . اگر چنین میبود که خدا یک دفعه عالم را خلق کرده و العیاذبالله کنار رفته و دیگر چیز جدیدی رخ نمیدهد ، در عالم آب از آب تکان نمیخورد ، هیچ تغییری پیدا نمیشد ، ولی اینکه عالم دائما در گردش و حرکت است و همه چیزش از جوهرش و از عرضش همواره فانی میشود و حادث میشود ، این همان معنای این است که عالم همیشه در حال خلق شدن است . از نظر خالقیت خدا و از نظر توحید ، هیچ تفاوتی نمیکند که انواع دفعتا به وجود آمده باشند یا انواع از یکدیگر اشتقاق یافته باشند ، یعنی نظریه داروین همان اندازه یک نظریه توحیدی است که نظریه غیر داروین توحیدی بوده .