در اینجا از ایشان فقط دو سؤال می کنیم. یکی اینکه آن چیزی که شما اراده و روح در اصطلاح قرآن کریم نه روح در اصطلاح دیگران به قول ایشان (می نامید)، آن چیزی که شما خودتان تصریح می کنید که غیر از ماده و انرژی است، و تصریح می کنید که جا ندارد، در هیچ عضوی جا نگرفته و نمی شود گفت در فلان سلول مغز است، آیا آن حقیقت خود آگاه است یا خود آگاه نیست؟ در انسان یک خود آگاهی وجود دارد. ما یک موجود خود آگاه هستیم. آیا خود آگاهی ما مربوط به عنصر مادی است یا مربوط به انرژیهای بدن ماست و یا متعلق به عنصر سوم است؟ و آیا شما می توانید بگویید آن عنصر سوم خود آگاه نیست، همان که تلقین می پذیرد، همان که با پذیرش تلقین بر ماده مسلط می شود، خودش خود آگاه نیست؟ اسمی از مسأله خود آگاهی نبرده اند.
سؤال دوم این است: آیا آن چیزی که شما می گویید عنصر سوم در کنار ماده و انرژی است و می گویید من عندالله آمده است و با ابعاد دیگر وجود انسان فرق دارد، با مردن باقی می ماند یا معدوم می شود؟ شما که به قرآن استدلال می کنید، آیا قرآن درباره هر چه که آن را من عندالله تعبیر می کند قائل به بقاء نیست؟ نمی گوید: ما عندکم ینفد و ما عندالله باق (نحل/۹۶)؛ آنچه که نزد شماست فانی می شود؟ مقصود از آنچه که نزد شماست یعنی آنچه که ما آن را در عالم طبیعت و عالم تغیر می بینیم که دائماً کهنه می شوند و از بین می روند و ما عندالله باق؛ و هر چه که در نزد خداست از بین نمی رود، هر چه که جنبه عنداللهی دارد از بین نمی رود. مگر دیگران که می گویند روح مجرد (چه منظوری دارند؟) اصلاً مجرد یعنی چه؟ مجرد یعنی ابعاد مادی را مجرد است، از خواص ماده (مجرد است). اگر بپرسیم خود آن در ذات خودش متغیر و متحول است؟ می گویید نه. اگر بگوییم ابعاد مادی دارد؟ می گویید نه. مجرد است یعنی اینها را ندارد، یعنی مجرد از این نقائص است. شما که می گویید جا ندارد، یعنی مجرد از جاست. معنی تجرد همین است و چیز دیگری نیست.
اگر شما برای آن، خود آگاهی قائل باشید که خیال نمی کنم انکار کنید و بقاء هم برایش قائل باشید، صد در صد همان حرف آنها را زده اید و اگر هم قائل نباشید، مقدماتی که چیده اید منتهی می شود به این که قائل به اینها بشوید. این است که ما می گوییم آنچه که در کتاب ذره بی انتها اثبات شده، به حق اثبات شده است. البته ما یک مناقشات جزئی که به اصل مطلب صدمه نمی زند داریم، مناقشات جزئی در آن هست ولی پیکره کتاب پیکره بسیار صحیحی است و همان حرف روحیون را می گویند.
یک مطلبی که ایشان خیلی روی آن تکیه کرده اند این است که گفته اند: به غلط آمده اند آیه قرآن: یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی؛ و از تو درباره روح می پرسند، بگو روح از (عالم بالا و) فرمان خدای من است. (اسراء/۸۵) را گفته اند مقصود روح انسان است، و حال آنکه اصلاً مقصود روح انسان نیست. اولاً چه کسی گفته که یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی مخصوص روح انسان است؟ در باب این آیه اقوال و عقاید زیادی از قدیم گفته اند. یک قول که جزء اقوال ضعیف است این است که یسئلونک عن الروح راجع به خصوص روح انسان است. در میان آن اقوال، قول قویتر قولی است که در تفسیر المیزان هم دیدم همین را انتخاب کرده است. در قرآن و در کلام پیامبر سخن از روح زیاد آمده است، گاهی به کلمه روح القدس ، گاهی به کلمه روح الامین: نزل به الروح الامین علی قلبک؛ روح الامین آن را بر قلب تو نازل کرده است. (شعراء/۱۹۳و۱۹۴)، گاهی درباره عیسای مسیح گفته است: کلمته القیها الی مریم و روح منه؛ و کلمه اوست که آنرا به مریم القا نمود؛ و روحی از طرف او بود. (نساء/۱۷۱)، گاهی از موجودی به نام روح نام برده است، می گوید: یوم یقوم الروح و الملائکه صفا؛ روزی که در آن روح و فرشتگان به صف ایستند. (نبأ/۳۸)، یک جا گفته: تعرج الملائکه و الروح؛ فرشتگان و روح بالا می روند. (معارج/۴).
در این دو آیه روح را در مقابل ملائکه قرار داده: روزی که روح و ملائکه عروج می کنند به سوی پروردگار. یک جا درباره انسان هم که رسیده است گفته: و نفخت فیه من روحی (حجر/۲۹) من از روح خودم در او دمیده ام. پس آنچه که قرآن به نام روح می نامد، چیزی از آن در انسان هست. یسئلونک عن الروح سؤال درباره انسان هم هست ولی نه فقط سؤال درباره انسان است، سؤال درباره آن حقیقتی است که قرآن از آن به نام روح نام برده است و قرآن معتقد است در انسان چیزی از آن روح هست. شما هم دارید همین حرف را می زنید، همان است که وحی هموست، یعنی وحی هم یک جانب امراللهی و من عنداللهی دارد. آن موجودی که حامل وحی است، آن هم باز به نام روح نامیده شده است.
به هر حال نمی شود گفت که گفته اند یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی مقصود روح انسان است و حال آنکه ما در هر جای قرآن می رویم می بینیم روح به معانی متعدد استعمال شده است. نه، روح به معانی متعدد استعمال نشده است، روح در همه جا به یک حقیقت گفته شده که در باب وحی صادق است، در باب عیسای روح الله هم صادق است، در باب آن ملکی که به نام روح است صادق است، در باب انسان هم صادق است. در باب انسان هم قرآن می گوید چیزی از آن در انسان هست، و الا کسی نگفته (روح) از مختصات انسان است که بعد بگوییم آیات دیگر قرآن این مطلب را نفی می کند.