نگاهى به چرایى و چگونگى قیامت در قرآن (۱)

نگاهى به چرايى و چگونگى قيامت در قرآن (1)

این نوشتار، چرایى و چگونگى قیامت را تحلیل مى‏کند و به بررسى هدف خلقت، لزوم وجود قیامت، رابطه عمل انسان با پاداش یا عذاب قیامت و نکاتى پیرامون روز پسین مى‏پردازد.

چکیده:

آن هنگام که خالق هستى، از اراده خویش مبنى بر خلق جانشین، به فرشتگان گفت، آنان با شگفتى پرسیدند که موجودى فسادگر و خون‏ریز مى‏آفرینى؟! خداوند پاسخ داد: آنچه من مى‏دانم، شما نمى‏دانید.
این چنین، انسان به عرصه وجود وارد شد. موجودى که پاى در فرش و سر به سوى عرش داشت. جسمى داشت که او را به زمین مى‏کشید و روحى که به آسمانش مى‏خواند. اما خالقش تنهایش نگذارد و به سوى خویش فرا خواند و از انحرافش بر حذر داشت. ضمانت اجراى نیکى و بدى او را نیز، قیامت قرار داد تا کاشته‏هاى این دنیا، در آن دیار برداشت شود.
این نوشتار، مجموعه این فرآیند را تحلیل مى‏کند و به بررسى هدف خلقت، لزوم وجود قیامت، رابطه عمل انسان با پاداش یا عذاب قیامت و نکاتى پیرامون روز پسین مى‏پردازد.
انسان به عنوان اشرف مخلوقات خداوند، داراى دو بعد جسم و روح مى‏باشد؛ جسم انسان مربوط به عالم ماده و روح انسان مربوط به عالم بالا و الوهیت است. قرآن کریم، ترکیب انسان را از روح و جسم تأیید مى‏کند و در مورد بدن تصریح مى‏کند که انسان از خاک آفریده شده است(۲) و در مورد روح مى‏فرماید: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»(۳) یعنى: از روح خویش در وى دمیدم. هنگامى که خاک و نفخه الهى با هم ترکیب شدند موجودى متولد شد که بخشى مربوط به عالم سفلى و پست و بخشى مربوط به عالم علیا بود و ترکیب این دو بخش از هستى، هنرى بود که تنها از عهده بهترین خالق برمى‏آمد: «فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»(۴)
این دو بعد داراى خواستها و امیال ویژه خود هستند؛ آن که مربوط به عالم ماده و خاک است، میل به فجور و پستى دارد و آن که مربوط به عالم بالاست به سعادت و تقوى مایل است: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(۵) یعنى: سپس به او فجور و تقوى الهام نمود.
نکته دیگر، این که قرآن کریم که هدف از خلقت انسان را عبادت خداوند مى‏داند؛ «و ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»(۶) یعنى: جن و انس را خلق نکردم مگر براى عبادت. با توجه به این که موجوداتى بوده و هستند که همیشه خداوند را عبادت مى‏کردند و هیچگاه از فرمان الهى تخلف و عصیان نکرده و نمى‏کنند،(۷) انسان، به این دلیل آفریده شد تا با اراده و اختیار خویش خداوند را عبادت نماید؛ یعنى با آن که قدرت بر انجام فجور و فحشا دارد، به سوى عبادت خداوند گام بر مى‏دارد و خود را با اراده و اختیار خویش، تحت فرمان الهى قرار داده و از او پیروى نماید. 
از طرف دیگر، خداوند متعال براى آن که انسان را به سوى خویش بخواند اقداماتى را صورت داده است تا راه رسیدن به خویش را هموار سازد که به بخشى از آن اشاره مى‏کنیم.

۱ـ انسان را به گونه‏اى آفرید که طالب حق بوده و به سوى خداوند متعال حرکت نماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ»(۸) یعنى: پس بدین حق روى آور و بر آن ثابت قدم باش؛ آن دینى که خداوند سرشت مردم را بر آن آفرید و دگرگونى در آفرینش خداوند نیست. در حقیقت، فطرت انسان، خداجو خلق شده است؛ به گونه‏اى که اگر فریفته خواستها و لذتها واقع نشود، به سوى خداوند گام برمى‏دارد. 

۲ـ ذات اقدس الهى، انسان را براى رسیدن به خود، مورد حمایت جدى قرار داده است؛ به گونه‏اى که هر کس به سوى او حرکت نماید، خداوند راه‏هاى مختلف را به او نشان خواهد داد تا بتواند مسیر درست را انتخاب نماید: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(۹) یعنى: هر کس در راه ما تلاش کند ما راه‏هاى خود را به او نشان خواهیم داد. در واقع، مهم آن است که انسان به نداى درونى خویش پاسخ داده و به سوى الله طى طریق کند؛ در این صورت افقهاى مختلف به سوى او گشوده مى‏شود تا بهتر و آسانتر این مسیر را بپیماید. 

۳ـ لطف دیگر بارى تعالى براى رساندن انسان به هدف خلقتش (عبادت خداوند) این است که انبیا را فرستاد تا انسانها را از ظلمت آباد ماده به نور الهى برسانند: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(۱۰) یعنى: کتابى (قرآن کریم) را بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکى، به نور درآورى.
آرى! پیامبران، بویژه آخرینِ آنها در حالى که چراغ هدایت در دست دارند از طرف خداوند بین مردم آمده‏اند تا زنجیرها را از پایشان بردارند: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَْغْلالَ التى کانت علیهم»(۱۱) یعنى: و از اینان بار گرانشان و غلها و بندهایى را که بر ایشان بود از دوششان بر مى‏دارد. زیرا لازمه بردن آنها به حریم ملکوت، آن است که غلها و زنجیرها بر پایشان نباشد: «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ»(۱۲) یعنى: بگو: بیایید تا آنچه خدایتان حرام کرد را بر شما تلاوت کنم. 

استاد جوادى آملى ـ دام ظله ـ مى‏نویسد: «تعال غیر از الىّ است. اگر دو نفر در یک سطح قرار گیرند یکى به دیگرى مى‏گوید: «الىّ»؛ پیش من بیا. اما اگر در دو طبقه باشند آن که بالاتر است مى‏گوید: «تعال» یعنى: بیا بالا. حرف انبیا این است که بالا بیایید. این لطیفه را در تفسیر بیضاوى ملاحظه مى‏فرمایید که آن ادیب مى‏گوید: در بادیه‏نشینان عرب رسم بود و هم اکنون هم هست که در مناطق کوهستانى خانه‏ها را در سینه کوه مى‏سازند و دامنه کوه را که هموار است براى کشت و زرع آماده مى‏کنند بچه‏ها در نقاط هموار به بازى مشغول مى‏شدند هنگام غروب پدر و مادر به لبه ایوان منزل مى‏آمدند و به بچه‏ها مى‏گفتند «تعالوا، تعالوا!» بیایید بالا، بیایید بالا!»(۱۳)
نتیجه آن که انسان براى رسیدن به جایگاه واقعى خویش، محتاج به راهنماست و خداوند متعال، این لطف را از بنده‏اش دریغ نفرمود. 

۴ـ در مرحله بعد، خداوند به بندگان امر فرمود که اگر گناه کردید و این گناه به خاطر غفلت و جهالت بود(۱۴) به سوى خدا بازگشته و توبه کنید؛ خداوند متعال شما را مى‏پذیرد: «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَهٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(۱۵) یعنى: کسى به جهالت عملى انجام داده و توبه کند و اصلاح نماید، خداوند بخشنده و مهربان است. 

۵ـ در آخرین گام، براى آن که جلوى گناهان را بگیرد ـ که مهمترین راهزن است ـ تا انسان در مسیرى که خداوند انتخاب نموده، به درستى قدم بردارد؛ فرمود که انسانها را در قیامت در محضر خویش حاضر خواهد کرد و آنان که خداوند را عبادت کردند، به ثواب و آنها که عصیان کردند به کیفر خواهند رسید و کوچکترین عملى، مورد غفلت واقع نمى‏شود: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»(۱۶) یعنى: کسى که ذره‏اى کار خیر انجام دهد آن را خواهد دید و آن کس که ذره‏اى عمل بد نماید آن را خواهد دید. قیامت، پایانى بر علت خلقت انسان و روز نتیجه امتحان انسان است که آیا در این آزمون بزرگ سربلند بیرون آمد یا خیر.
اما انسانى که غرق در امور مادى و ظلمانى دنیا شد، آن قدر از اصل خلقت خویش دور گشت که حتى معاد را انکار نمود و این که انسان بى‏جانى که خاک شده، دوباره جان بگیرد را امرى بعید شمرد. مى‏توان گفت مهمترین علت انکار قیامت، استبعاد آن است: «فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ»(۱۷) یعنى: کافران گفتند: این چیز عجیبى است! آیا ما پس از آن که خاک شدیم دوباره زنده مى‏شویم؟! این بازگشت بسیار بعید است. خداوند، در رد این پندار مى‏فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَوءُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ»(۱۸) یعنى: و او کسى است که خلایق را مى‏آفریند و سپس باز مى‏گرداند و برگردانیدن براى او آسانتر است.
استاد جوادى آملى ـ دام ظله ـ مى‏نویسد:
«عامل [انکار] ملحدان، شبهه علمى نیست بلکه انگیزه انکار، شهوت عملى و بى‏بند و بارى است که مانع پذیرش معاد مى‏شود… اگر درباره ادله ضرورت معاد، درست دقت شود نه تنها وجود قیامت را به خوبى اثبات مى‏کند بلکه هر گونه شبهه انتقادى را نیز حل خواهد کرد.»(۱۹) گرچه استبعاد کافران بى‏دلیل است اما وجود قیامت کاملاً مستدل و قابل اثبات است. از این رو، لازم است ادله اثبات قیامت مورد بررسى قرار گیرد تا صحت این مسأله به خوبى روشن شود. در نگاه قرآن کریم، مردن به معناى فنا و معدوم شدن نیست، انسان با مردن از بین نمى‏رود بلکه بعد از عالم قبر انسان وارد عالم برزخ شده و سپس وارد محشر مى‏شود تا به حساب وى رسیدگى شود و سفر انسان از تکوین تا قیامت به پایان برسد. پس باید ثابت کنیم که انسان با مردن معدوم نمى‏شود و همچنین وجود برزخ و علت وجود قیامت و کیفیت حساب را مورد بررسى قرار دهیم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا