نگاهی به توضیحات بهائیان از ذکر نام قائم در جملات باب

نگاهي به توضيحات بهائيان از ذکر نام قائم در جملات باب

یکی از واقعیات غیر قابل انکار، وجود جملاتی در آثار و نوشته های علیمحمد شیرازی (باب) است که در آن ها مطالبی بیان شده است که از نظر بهائیان اعتقاد به آن مطالب خرافه و دروغ و افسانه است. تنوع موضوعاتی که در این مجموعه می گنجند بسیار زیاد است اما در این نوشتار به توجیه بهائیان از بعضی از اینگونه جملات باب می پردازیم تا ببینیم چقدر این توجیهات قابل قبول هستند.
نکته ای که باید به آن اشاره کرد، نپرداختن بهائیان به اصل جملات باب است. هیچ گاه ندیدیم یک بهائی در نوشته خود به نقل کامل این جملات بپردازد و آن ها را توضیح دهد. بلکه معمولا بهائیان به جملاتی کلی و شعارگونه اکتفا می کنند.
همین برخورد را تشکیلات بهائی نیز با آثار باب روا داشته است. تشکیلات بهائی  آثار باب را به طور کامل منتشر نمی کند به علاوه همان مقدار کمی هم که منتشر شده است با سانسور و حذف قسمت هایی است که حاوی کلماتی مانند “محمد بن الحسن” (مثلا در ابتدای کتاب قیوم الاسماء) است.
 
ابتدا نگاهی به چند جمله به عنوان نمونه از آثار باب می اندازیم:
 
۱-    در ابتدای کتاب تفسیر سوره یوسف ایشان از “محمد بن الحسن” نام می برند. باب می گوید آن کتاب از نزد “محمد بن الحسن” آمده است و البته اجداد ایشان را هم به ترتیب نام می برد که همان سلسله اهل بیت علیهم السلام هستند.
 
۲-    در تفسیر سوره بقره ص ۱۶۸، علیمحمد شیرازی در توضیح معنای غیب می نویسد:
 
“و محلّ تفصیل هذا الغیب هو القائم محمد ابن الحسن علیهما السلام”
 
باب در اینجا، هم امام عسکری را دارای فرزند می داند و هم آن فرزند یعنی محمد را قائم می داند.
۳-    باب در صفحه ۶ صحیفه عدلیه می نویسد:

“تمثیل ربانی – اگر کسی عمل کرده باشد به دین حضرت رسول صلی الله علیه و آله در منتهای مقام عمل و اقرار بولایت اهل بیت عصمت سلام الله علیه اجمعین آورده باشد ولیکن اعراض از حکم حسین ابن روح رحمه الله علیه که یکی از وکلای ایام غیبت صغری بوده، نموده باشد شکی نیست که عمل های آن کلّا هباء منثوراً است”
 
۴-    علیمحمد شیرازی در فصل آخر کتاب صحیفه عدلیه خود، در مناجات و نیایش با خداوند می گوید:
 
“اشهد لاوصیاء محمد صلی الله علیه و آله بعده علی ثم بعد علی الحسن ثم بعد الحسن الحسین ثم بعد الحسین علی ثم بعد علی محمد ثم بعد محمد جعفر ثم بعد جعفر موسی ثم بعد موسی علی ثم بعد علی محمد ثم بعد محمد علی ثم بعد علی الحسن ثم بعد الحسن صاحب العصر حجتک و بقیتک صلواتک علیهم اجمعین”

در اینجا باب به تک تک ائمه شهادت می دهد و بعد در ادامه می گوید:

“و اشهد ان قائمهم صلواتک علیه حجتک امامی الحق به اتوجه الیک و به اعتصم بحبلک و به ارجو لقائک”
و سپس تاکید می کند که:
“و ان هذه الکلمات کانت اعتقادی بین یدیک”
 
و این کلمات اعتقادات من در پیشگاه توست.
 
می بینیم که باب در پیشگاه خدا و در مناجات با او، گواهی می دهد که قائم از اهل بیت پیامبر اسلام، حجت خداست و “”امام و پیشوای باب”” است که به وسیله او به خدا توجه می کند.
می دانیم که بهائیان باب را همان قائم موعود اسلام می دانند و برای امام حسن عسکری فرزندی به نام محمد که قائم آل محمد باشد قائل نیستند و این سخنان را خرافه و جعلیات علمای شیعه می دانند. بهاء الله نیز بیان می کند که حسین بن روح با سخنانی که نقل می کرد مردم را از حق باز داشت (مائده آسمانی جلد ۱ صفحه ۶۰) و در واقع مانع رسیدن مردم به حق شد.
 
از سوی دیگر ما با جملات باب مواجه هستیم که وی نه تنها امام عسکری را دارای فرزندی به نام “محمد” می داند بلکه وی را قائم نیز می داند. در جای دیگر در مناجات با خداوند، قائم از اهل بیت را امام و پیشوای خود معرفی می کند و به خدای متعال به واسطه قائم علیه السلام تقرب می جوید. البته باب در همان دعا بیان می کند که این اعتقادات قلبی اوست و از خدا می خواهد این اعتقادات را به امانت از او بپذیرد و او را بر همین اعتقادات بمیراند.
 
در قسمت دیگر از کتاب صحیفه عدلیه چنانکه دیدیم، باب صراحتا شرط قبول اعمال را اعتقاد به جناب حسین بن روح می داند و بر این باور است که اگر کسی از حکم و دستور جناب حسین بن روح امتناع کند تمام اعمالش باطل است. مطلبی که بر خلاف حرف بهاء الله است.
 
بهائیان برای رفع و توجیه این تناقض جملات باب با عقاید خودشان به چند دلیل تمسک می کنند:
 
۱-    بهائیان ادعا می کنند که پیامبر اسلام نیز مشابه همین برخورد را داشته است  و در ابتدای دعوت خود به مدح و ستایش بت ها پرداخته است و با این کار زمینه پذیرش سخنان توحیدی خود را در میان مشرکین فراهم کرده است و در واقع با مشرکین به حکمت رفتار کرده است.
 
۲-    بهائیان به جریان حضرت ابراهیم و صحبت ایشان با خورشید پرستان که در قرآن آمده است اشاره می کنند و ادعا می کنند حضرت ابراهیم نیز خورشید و ماه را خدای خود معرفی کرد تا در خورشید پرستان زمینه ایمان به خدای متعال به وجود آید.
 
۳-    استناد به اینکه پیامبر اسلام دعوت خود را چند سال پنهان کردند و آشکار نکردند.
 
۴-    گاهی نیز بهائیان بیان می کنند که باب در این جملات و امثال آن تقیه کرده است و رعایت حکمت کرده است و حقیقت را به جهت ملاحظه مخاطبین خود بیان نکرده است.
 
این موارد خلاصه دلایلی است که از لابلای گفتگوهایی که با تعدادی از بهاییان داشته ام ، استخراج کردم.
به نظر می رسد دقت در صراحت لهجه باب در جملاتش که تنها به ۴ نمونه آن اشاره شد، برای بررسی استدلال بهائیان کافی است!
 
به جهت اختصار ، در پاسخ به نکاتی اشاره می کنم:
 
الف – در مورد دلیل اول ، بهاییان به داستان جعلی غرایق استدلال می کنند که استناد بهائیان به افسانه دروغین غرانیق (ستایش پیامبر اکرم از بت ها) از چند جهت غیر علمی و غیر منطقی است:
 
اول این که این داستان در منابع معتبر شیعی نیامده است. در گفتگو با مخاطب شیعه استناد به منابع سنی (که البته همان هم مورد نقد از طرف اهل سنت است) روشی غیر علمی است.
 
دوم اینکه این داستان ساختگی، مورد نقد جدی از طرف خود اهل سنت هم قرار دارد. برای آنکه این مقاله طولانی نشود دوستان و خوانندگان را به C?? ?C?E ارجاع می دهم تا نقد این داستان ساختگی را بخوانند.
 
سوم اینکه این داستان در تضاد کامل با آیات قرآن قرار دارد که بیان می کند “ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی” پیامبر سخنی از هوی و هوس نمی گوید مگر آنکه هرچه می گوید عینا وحی الاهی است.
 
مدیر سایت آئین بهائی در اظهار نظری نوشتند:
 
“قرآن به صراحت بیان میدارد که شیطان در نزول وحی دخالت میکند و خداوند آن آیات شیطانی را نسخ مینماید” فینسخ الله ما القی الشیطان” حج ۵۲″
 
” البته به دستور پیامبر آیاتی از قرآن حذف گردید مانند آیه غرانیق که در مدح بتها بود و در توضیح علت این اقدام فرمودند ” وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فی‏ أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ” (حج ۵۲ )”
 
و نیز در توجیه سخنان باب اظهار کردند:
” علت ذکر اسامی موهوم مورد اعتقاد شیعیان در آثار حضرت باب با استناد به بیان صریح خودشان به وضوح خدمتتان ذکر شد بنا بر این آوردن نام محمد ابن الحسن که وجود خارجی نداشته همانند مدح بتها در اوایل ظهور اسلام است و سبب آن نیز فضل خداوند در هدایت تدریجی خلق بوده .”

مشخص است که  مدیر سایت آئین بهائی یا معنای آیه قرآن را نمی دانند و یا صلاح به ترجمه دقیق آیه ندیده اند و یا بدون ترجمه دقیق به دنبال نسبت دادن عقاید خودشان به قرآن هستند.

آیه ۵۲ سوره حج می فرماید:

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى? أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّـهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّـهُ آیَاتِهِ ? وَاللَّـهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ 

ترجمه:
«هیچ نبی و رسولی را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هرگاه آرزو می‌کرد شیطان القائاتی در آن می‌کرد؛ امّا خداوند القائات شیطان را از میان می‌برد، سپس نشانه های خود را استحکام می‌بخشد؛ و خداوند علیم و حکیم است.»

نکته اول آنکه این آیه در مورد انبیای قبل از پیامبر اسلام است و نه حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی. اما نویسندگان بهائی به غلط این قضیه را در مورد پیامبر اسلام می دانند.

نکته دوم آنکه موضوع آیه شریفه در مورد آیاتی که بر پیامبران وحی می شده است نیست. با دقت در آیه و ترجمه آن می بینیم که صحبت در مورد آرزوهایی است که پیامبران قبل از پیامبر اسلام می کردند و شیطان القائی در آن می کرده که خدا آن را از بین می برده است.

لطفا به تحریفی که مدیر سایت بهائی می کند دقت کنید. وی می نویسد:

“قرآن به صراحت بیان میدارد که شیطان در نزول وحی دخالت میکند و خداوند آن آیات شیطانی را نسخ مینماید”

ایشان از جانب خودشان دخالت شیطان در “”نزول وحی”” را به جای القای شیطان در آرزوی پیامبران گذشته بر معنای قرآن تحمیل می کنند تا به دنبال نظر خودشان باشند.
 
سومین نکته که بسیار مهم است اینکه اگر این ادعای مدیر سایت آئین بهائی صحیح است و شیطان جملاتی در مدح بت ها بر زبان پیامبر جاری کرده است پس این جملات ربطی به خداوند و پیامبرش ندارد بلکه “القای شیطان” است و نه عمل کردن پیامبر به حکمت!! حتی اگر افسانه دروغین غرانیق را بپذیریم باز هم صحبت از القای شیطان است و نه وحی خدا و زمینه سازی برای پذیرش حق در بت پرستان!!! یعنی تمجید و ستایش از بت ها حکمت شیطانی است و نه حکمت الاهی!! یعنی نمی توانیم بگوئیم پیامبر اسلام به مدح بت ها پرداخت تا رعایت حکمت کرده باشد و با بت پرستان همراهی کرده تا زمینه را برای پذیرش سخنان توحیدی خود فراهم کرده باشد!!!!

آیا بهائیانی که به این داستان دروغین استناد می کنند، معتقدند جملات زیاد باب در تائید قائمیت فرزند امام حسن عسکری که به نمونه هایی از آن در ابتدای مقاله اشاره کردم،  القائات شیطان بر باب است؟؟؟ آیا در میان کتاب های باب مطالبی حاصل القائات شیطان وجود دارد؟؟؟ ملاک فهمیدن آیات شیطانی  باب  و آیات الاهی او چیست؟؟؟
 
ب- جریان حضرت ابراهیم:
 
استناد بهائیان به این داستان نیز ناشی از بی اطلاعی آنان از تفسیر راسخان در علم از آیات قرآن است.
امام رضا علیه السلام در بیانی در مجلس مامون به زیبایی آیات مربوط به حضرت ابراهیم را توضیح داده اند.
در کتاب عیون اخبار الرضا جلد ۱ ص ۱۹۵ (آغاز روایت از ص ۱۹۵ و قسمت مربوط به حضرت ابراهیم در صفحه ۱۹۷) چنین می خوانیم:
 
فقال المأمون أشهد أنک ابن رسول الله ص حقا فأخبرنی عن قول الله عز و جل فی حق إبراهیم ع فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فقال الرضا ع إن إبراهیم ع وقع إلى ثلاثه أصناف صنف یعبد الزهره و صنف یعبد القمر و صنف یعبد الشمس و ذلک حین خرج من السرب الذی أخفی فیه فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ فرأى الزهره قال هذا رَبِّی على الإنکار و الاستخبار فَلَمَّا أَفَلَ الکوکب قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ لأن الأفول من صفات المحدث لا من صفات القدم فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی على الإنکار و الاستخبار فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ یقول لو لم یهدنی ربی لکنت من القوم الضالین فلما أصبح و رَأَى الشَّمْسَ بازِغَهً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ من الزهره و القمر على الإنکار و الاستخبار لا على الإخبار و الإقرار فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ للأصناف الثلاثه من عبده الزهره و القمر و الشمس یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ و إنما أراد إبراهیم ع بما قال أن یبین لهم بطلان دینهم و یثبت عندهم أن العباده لا تحق لما کان بصفه الزهره و القمر و الشمس و إنما تحق العباده لخالقها و خالق السماوات و الأرض و کان ما احتج به على قومه مما ألهمه الله تعالى و آتاه کما قال الله عز و جل وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى‏ قَوْمِهِ فقال المأمون لله درک یا ابن رسول الله
 
حضرت رضا در این بیان مبارک به روشنی بیان می کنند که جملات حضرت ابراهیم سوالی و انکاری بوده است. (آنچه که ما به اسم استفهام انکاری در دستور زبان می شناسیم)
 
یعنی حضرت ابراهیم نفرموده اند که “این (ستاره) پروردگار من است”. بلکه پرسیده اند: این (ستاره) پروردگاه من است؟!
 
لذا نه حضرت ابراهیم بیان شرک آمیزی فرموده اند و نه عقاید خرافی ستاره پرستان را تائید کرده اند بلکه با سوال و انکار ، پرسیده اند که آیا این ستاره خدای من است؟؟! و با این سوال، آنان را به فطرت توحیدیشان تذکر داده اند و نه اینکه با تائید اعتقادات شرک آلودشان، آنان را به سمت خود متمایل کنند!!!!
 
خوب است نگاهی دوباره به برخی جملات باب که در ابتدا آوردم بیاندازیم.
باب در مناجات خود با خداوند صراحتا قائم از اهل بیت را امام و پیشوای خود خوانده است و در تفسیر سوره بقره نیز آشکارا امام عسکری را صاحب فرزندی به نام محمد می داند که وی قائم از اهل بیت است.
 
ج- دعوت پنهانی پیامبر اسلام:
میدانیم که پیامبر اسلام برای چند سال دعوت خود را پنهان کردند و فقط برای نزدیکان بعثت خود را آشکار کردند و بعد هم با دعوت و انذار فامیل و اقوام دعوت علنی خود را آغاز فرمودند. نویسنده بهائی هم به این مطلب اذعان دارد:
 
” حضرت محمد اصل ادعا و دعوتشان را مدتها پنهان کردند و جز نزدیکانشان کسی از موضوع خبر نداشت.”
 
اما سوال اصلی اینجاست که آیا اصل دعوت و ادعای حضرت خاتم الانبیاء در طول ۲۳ سال دعوتشان تغییر کرد؟؟
 
آیا پیامبر در سالیان دعوت پنهانی العیاذ بالله بت پرستید و یا مردم را به بت پرستی فراخواند و یا تظاهر به بت پرستی نمود؟؟ کجا پیامبر اسلام اصل ادعا و دعوت خویش را وارونه معرفی کرد و عقاید خرافی و دروغین را به عنوان اعتقادات قلبی خود برشمرد؟؟
 
صحبت این است که بهائیان از یک سو اعتقاد به وجود فرزند برای امام عسکری و اعتقاد به قائمیت او را خرافه و دروغ می دانند و از سویی دیگر باب در آثار خود همین اعتقادات را به زبان های مختلف و در مواضع مختلف بیان کرده است.
 
پیامبر اسلام از همان ابتدای دعوت خود بر وحدانیت و یگانگی خدا تاکید کرد و مردم را به خلع انداد و نفی هرگونه شرک به خدا فراخواند.
 
پنهان کردن دعوت و عدم آشکار کردن آن کجا و اینکه کسی عقاید دروغین و خرافه ای را اعتقاد قلبی خود بداند و مردم را به تبعیت از شخصی (جناب حسین بن روح) فرابخواند که (به اعتقاد بهائیان) گمراه کننده بوده است؟!؟!
 
د- استناد به تقیه و حکمت:
 
واضح است که تقیه در ادعای نبوت نقض غرض است. اگر پیامبر آمده است که مقام خود را بگوید و مردم را از گمراهی رها کند، تائید گمراهی و نیز عقاید دروغینی را به عنوان باور قلبی به مردم معرفی کردن زیر سوال بردن اصل علت نبوت (هدایت انسانها) است. مسولیت گمراهی افرادی که این سخنان خرافه و باطل را از چنین پیامبری شنیدند و به آن اعتقادات ایمان آوردند با کیست؟؟
 
برای آنکه این قسمت طولانی نشود و چون مخاطب ما در این بحث بهائیان هستند برای آنان جمله ای از پیشوایشان می آورم که همین برایشان کافی است:
«حکمت محبوب است ولکن نه به شأنی که کلمه الله مستورماند وحکمت ما بین اشرار لائق نه بین اخیار»
(اسرار الاثار جلد ۲ صفحه ۱۷۱)
 
یعنی اگر بنا بر رعایت حکمت باشد، حد و مرز آن تا جائی است که کلمه الله پنهان نباشد. حال آیا تائید و ترویج عقایدی که بهائیان آن ها را خرافه و دروغ می دانند پنهان کردن کلمه الله نیست؟؟
 
خلاصه صحبت آن که توجیهات بهائیان از جملات باب به هیچ وجه منطقی و علمی نیستند. قرآن هیچ گاه تائید نمی کند که پیامبر اسلام به مدح بت ها پرداخت و یا شیطان در نزول وحی دخالت داشت حتی اگر این اعتقاد غلط را قبول نموده و افسانه غرانیق را همچون بهائیان بپذیریم، این حکمت شیطانی بوده است که بت ها مدح شوند و نه حکمت الاهی و سوال این است که آیا جملات زیاد باب که بهائیان اعتقاد به اینگونه سخنان را خرافه می دانند آیات شیطانی باب و از روی حکمت شیطانی بوده است؟؟
 
البته علت اصلی این گونه توجیهات، عدم مراجعه بهائیان به اصل سخنان باب است که این نیز بعضا به خاطر بی اطلاعی آنها از آثار باب است چرا که تشکیلات بهائی همواره از انتشار رسمی و کامل آثار باب امتناع ورزیده است و شاید علت، همین وجود جملات بسیاری است که بهائیان توجیهی برایشان ندارند و صلاح خویش و پیروان تشکیلات بهائی را به عدم اطلاع از این سخنان دانسته اند.
 
امیدواریم روزی برسد که تشکیلات بهائی شجاعت انتشار آثار باب را در بین بهائیان پیدا کند.
 
پایان
 نویسنده: رهگذر

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا