فیلمسازان آمریکایی مهدویت را نشانه گرفتهاند!
گفت و گو با دکتر حسن بلخاری
دکتر حسن بلخاری، فارغالتحصیل رشته ادیان و عرفان، از اساتید دانشکده هنر دانشگاه تهران و آشنا با علوم ارتباطات هستند. با توجه به اطلاعات جامعی که ایشان در زمینه فعالیتهای رسانههای غربی درخصوص مقابله اندیشه اسلامی و بویژه موضوع مهدویت دارند، خدمت ایشان رسیدیم و سؤالاتی را درهمین زمینه مطرح کردیم.
با تشکر از اینکه وقت گرامیتان را دراختیار ما قرار دادید، بهعنوان اولین سؤال بفرمائید که نقش و جایگاه سینما و رسانههای صوتی، تصویری در غرب و خصوصاً آمریکا چیست؟
به یک عبارت جهان امروز جهان تصویر است و عمدهترین مصداق این تصویر سینماست. «پُستمن» در کتاب «زندگی در عیش، مردن در خوشی» خود سه دوره را یا سه سپهر را اصطلاحاً برای انتقال معلومات ذکر میکند. دوره اول دوره انتقال معلومات به وسیله زبان بود. پدر میگفت فرزند حفظ میکرد، دوره دوم دوره مکتوب بود و کتاب حافظ و حامل معنا برای نسل بعدی شد. ایشان سومین دوره را دوره تصویر میداند که تصویر سینمایی و تلویزیونی جای دو موج قبلی نشسته است. البته تحلیل ایشان این است که این تصویرها بهصورت خاص دارد ساخته میشود و به جهان ارائه میشود، ما در قلمرو افزایش دامنه جهل انسان قرار داریم تا علمش. تحلیلی که پستمن ارائه میدهد تحلیل درستی است و این تقسیمبندی نسبت به سه دوره انتقال معلومات. واقعیت قضیه این است که ما داریم در عصر تصویر و عصر سینما زندگی میکنیم و عنوانی که شما تحت عنوان دنیای anformatic ، information یا اطلاعات و انفجار اطلاعات دارید عصارهاش تصویر است، یعنی از یک طرف ما الان در عصر اطلاعات زندگی میکنیم که این اطلاعات جذابترین، مؤثرترین، کارآمدترین و ماندگارترین شیوه ابراز آن تصویر است. البته فقط این نیست که حالا قدرتها دارند از این عنصر بالاترین استفاده را میکنند. ذهنیت مخاطبها هم، چنین قدرت و جایگاه پذیرشی را دارد. ما در شبانهروز بین ۷۸ تا ۷۹% اطلاعات دریافتی روزانه را از چشممان بهدست میآوریم و بقیه حواس درصد بعدی را بهخود اختصاص میدهند. درعین حال شما اگر به سیستم دریافتی انسان نگاه کنید میبینید که نیمکره راست مغز مربوط به علوم حضوری و شهودی بهصورت تصویر است. طبق تحقیقاتی که طی ۱۰، ۱۵ سال گذشته صورت گرفته، انسان با نیمکره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودی میکند یعنی در آنجا ماندگار است و بزرگترین و عمیقترین تأثیرات را روی شخصیت انسان میگذارد. مجموعه این قضایا که من بهصورت مختصر خدمت شما عزیزان ذکر کردم معنایی را میسازد که تصویر را کارآمدترین عامل نهتنها برای انتقال معلومات، بلکه تأثیرگذاری روی شخصیت و روان افراد قرار میدهد. این مقدمه بهنحوی بیانگر جایگاه تصویر و سینماست.
ببینید! غرب در ذات تکنولوژیکی خودش تفوق طلب است. یعنی ما بحثی داریم در فلسفه علم که علم وقتی مجتمع شد فیحد نفسه قدرت را بهدنبال میآورد. برگردیم بههمان کلامی که «فرانسیس بیکن» در ابتدای رنسانس گفته که «هدف نهایی علم قدرت است». در چنین فضایی غرب برای اعمال این قدرت و کسب مطامع بیشتر از تصویر دارد بهترین استفاده را میکند. هالیوود بهعنوان مرکز فیلمسازی آمریکا، که در سال ۷۰۰ فیلم تولید میکند و سالانه ۱۵، ۱۶ میلیارد دلار سود خالص دارد و نزدیک به ۷۸% سینماها و تلویزیونهای جهان از آن تغذیه میشوند. شما کلمات را که کنار هم قرار بدهید بهصورت بسیار وسیعی نشان میدهد که ما با چه قدرت و تأثیر و برنامهریزی عظیمی از آن طرف روبهرو هستیم. واقعیت مسأله این است که غرب به اهمیت، قدرت و تاکتیک تصویر پی برده است و از آن در قالب سینما دارد استفاده میکند. ما در غرب فیلم خنثی نداریم، یعنی از این ۶۰۰، ۷۰۰ فیلمی که در سال تولید میکند ۳۰، ۴۰ فیلم است که در سطح جهان مطرح میشوند، البته آنها را هم خودشان مطرح میکنند با اسکارهایی که میدهند و بعضاً هم بهدلیل جذابیتهای عامهای که دارند در سطح جهان مطرح میشوند و واقعاً فرهنگسازی میکنند. مانند جریانی که «تایتانیک» با دو میلیارد بیننده در سطح جهان ایجاد کرد. این نکات را بهصورت پراکنده دارم عرض میکنم چون درهر بُعدش یک معنای عظیمی وجود دارد، میخواهم با این دلایل نشان بدهم که غرب بهقدرت عظیم سینما پی برده است. بههمین دلیل الان مهمترین کاری که میکند این است که مبانی نظری خودش را که محصول ایدهها و اهدافش است به زبان تصویر ترجمه میکند. یعنی من بزرگترین ویژگی غرب را ترجمه معنا به تصویر میدانم. چون روانشناسی مدرن بیانگر این است که تأثیری که تصویر دارد هیچ کلامی ندارد و بحثی در روانشناسی داریم که هر تصویر معادل هزار کلمه است.
کار دیگر تصویر و سینما توأماً درگیر کردن احساسات و ادراک است. سخنورها ادراک را مخاطب قرار میدهند و فیلمهای بیمحتوا احساس را و فیلمهای هدفمند ادراک و احساس را با هم. در چنین قلمرویی احساس، جذابیت را، ادراک معناپذیری را و جمع آنها سینما را میسازد. من معتقدم و در حقیقت واقعیتهایی جهانی و هالیوود و فرهنگسازی آن بیانگر این است که غرب دارد از سینما حداکثر استفاده را میبرد، چون برایش استفاده دارد لذا جایگاه ویژهای هم دارد.
با توجه به اهمیت مسأله فرهنگسازی که فرمودید، نکتهای که معمولاً در فرهنگها مطرح است مقولهای بهنام «مدینه فاضله» و یا «آرمانشهر» است و قطعاً غرب هم بهدنبال ترویج چیزی با این عنوان است. برای عرضه الگوی مطلوب غرب دراین زمینه سینما و رسانههای تصویری چه نقشی را ایفا میکنند؟
ما در دهه ۹۰ دو اتفاق جدّی داشتیم در چارچوب همین آرمانشهری که غربیها تعقیب میکنند: یکی کاربرد اصطلاح نظم نوین جهانی (New World Order) توسط بوش و گفتند ما داریم این را تعقیب میکنیم و یکی هم نظریه پایان تاریخ فوکویاما. در نظریه پایان تاریخ فوکویاما میگوید: دموکراسی لیبرال آرزوی نهایی است که با فروپاشی رقیب سرسخت لیبرالها که کمونیسم بود، ما داریم وارد این فضا میشویم و تاریخ دارد عملاً پروسه تکاملی خودش را درحد نهاییاش طی میکند. این دو مسأله بهنحوی از نیت سیاسی غرب در Globalization (جهانی شدن) و در ایجاد یک فرهنگ جهانی و تحمیل آن بر جهان پرده برداشت. میخواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که رسانهها مهمترین و اصلیترین ابزار تسلط فرهنگی غرب محسوب میشوند چون اولاً تصویر یک زبان بینالمللی است. ما در زبان مشکل داریم. مثلاً یک آفریقایی اگر زبان انگلیسی نداند نمیتواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار کند. ولی ازطریق تصویر چرا. اخیراً در یکی از روزنامهها گزارشی خواندم با عنوان مسجد و ماهواره که بررسی کرده بود تأثیر ماهواره را در فرهنگ مراکش بهعنوان یک کشور مسلمان، نتایجی که گرفته بود وحشتناک بود، نسبت به آن مبانی ارزشی که ما داریم.
میخواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که غرب مدینه فاضلهای در ذهن خودش ساخته، گرچه در خود غرب هم این مدینه فاضله منتقدان جدّی خودش را دارد مثل «آلن دومینو»، «برژینسکی» و «روژه گارودی» هم بهعنوان یک مسلمان. ولی واقعیت قضیه این است که آن کسانی که دارند برنامهریزی میکنند در این قلمرو اینها دنبال اهداف و منافع خاص خودشان هستند و سعی میکنند که این مدینه فاضله را فقط و فقط ازطریق تصویر بهوجود بیاورند. الان مقاله و سخنرانی جواب نمیدهد. سمینارهای تخصصی شاید روشنفکران جهان سومی را مجاب کند امّا غرب یکی از اهداف اصلیاش جلب افکار عمومی است. در فضایی که دموکراسی اصل میشود رأی عمومی قدرتساز است بههمین دلیل شما باید روی رأی عمومی کار بکنید، روی جلب آراء عمومی باید کار کنید، لذا او هدف جدّیاش را جلب ا فکار عمومی قرار داده و فیلمها دارند در این قلمرو آنکار را میکنند، شما اگر به مجموعه فیلمهایی که در این دو دهه بویژه پس از طرح نظم نوین ساخته شده نگاه کنید این مسأله کاملاً ملموس است. اجازه بدهید من یک مثال مصداقی مشخص بزنم. آمریکاییها فیلمی ساختهاند به روز استقلال (Independence day) . این فیلم از لحاظ جلوههای ویژه (Special effect) بسیار بالاست و خیلی هم در آمریکا مطرح شد و در جهان هم روی آن خیلی تبلیغ شد. چهارم ژوئیه در تقویم آمریکایی روز استقلال آنها محسوب میشود. در این فیلم یک گروه فضایی به کره زمین حمله میکنند و امریکاییها دفاع میکنند، درنهایت در روز استقلال اینها دشمنان را دفع میکنند. خیلیها این فیلم را بهعنوان action و با جلوههای ویژه برتر گرفتند امّا به پیامی که این فیلم داشت اصلاً توجه نشد.
پیام این بود که آمریکا و نظام فرهنگی حاکم بر غرب تنها سیستمی است که جهان را از خطراتی که وجود دارد حفظ میکند و این پیام را در اکثر فیلمها ترویج و تبلیغ میکند، حتی در فیلمی که اخیراً تلویزیون ما (احتمالاً در ایام نوروز ۷۹) نشان داده شد که باز هم آدم فضاییها حمله میکنند، آمریکایی مردم را نجات میدهند. در فیلم پیشگوئیهای نوستر آداموس که حتماً بحثمان به آن خواهد رسید این امریکاست که مقابل مسلمانها میایستد یا مثلاً بازی کامپیوتری خیلی مشهور «یا مهدی» که اسم اصلیاش ûPersian Gulf inferno (جهنم خلیج فارس) است. خلیج فارس را مرکز حرکتهای تروریستی جهان جلوه میدهد. ما در بعد روانشناسی میگوئیم این بازی افراد را نسبت به امام زمان و لفظ «یا مهدی» شرطی میکند ولی وقتی باطن قضیه را نگاه میکنید میبینید پیام دیگری هم دارد و آن این است که وقتی خلیج فارس مرکز حرکتهای تروریستی جهان میشود حضور نظامی امریکا در خلیج فارس توجیه میشود. غرب یکی از کارهایش این است که قبل از اینکه به عملیات گسترده دست بزند ازطریق رسانهها کار خودش را توجیه میکند. شما جریان خلیج فارس را ببینید، ما یک بحث بسیار مهمی را درباره بحران خلیج فارس داشتیم که گفتند جنگ رسانههاست، نه جنگ تسلیحات. سی. ان. ان (CNN) نقش بسیار جدّی داشت، وقتی که فضا دارد وارد چنین قلمرویی میشود، رسانهها در پیادهکردن اهداف غرب نقش جدّی دارند. مثال ملموس دیگری را خدمتتان عرض کنم. ما الان جنگی را در نظام جنگهای مدرن داریم: جنگ اینترنت و الکترونیک، بهعنوان مثال یکی دوماه پیش بود که اسرائیلیها سایت حزبالله را شکسته بودند و پرچم اسرائیل را در سایت آنها گذاشته بودند و کاری که حزباللهیها کرده بودند خیلی جالب بود، آنها آمده بودند ساعتها کنگره «کِنِست» اسرائیل و مراکز حساس اسرائیل را اشغال کرده بودند، یعنی بلافاصله جواب داده بودند و پاتک کرده بودند. لذا میبینید اصلاً فضای جنگها، برخوردها و تأثیرگذاری در جهان دارد عوض میشود و من در قلمروهای مختلف که بررسی کردهام دیدهام که در اکثریت این قلمروها تصویر است که حرف اول را میزند، همه میخواهند مخاطب را جلب کنند آن هم به بهترین و جذابترین شکل که تصویر است. یک جمله خدمتتان عرض کنم که عصاره بحثم و جواب کلی سؤال شما باشد که غربیها اولاً قطعاً مدینه فاضله دارند، این مدینه فاضله را دارند ذکر میکنند که همان دموکراسی لیبرال است.
وقتی تافلر در کتاب «جابجایی قدرت» خودش میگوید: «بسیاری از فرهنگها و مردم جهان تشنه اقتباس از زندگی، مُد و فرهنگ غربی هستند» (که من روی این اصطلاح تکیه میکنم) دارد بهنحوی تبلیغ میکند گرچه برخوردش نقادانه است ولی بطن این نقادی از لحاظ روانشناسی متهم است و در اصل تبلیغ است.
ثانیاً، بستر این جهانی سازی و این معنا که جهان را تحت این مدینه فاضله تسخیر کنند رسانهها هستند. من در همین فضا یک نکته مهم دیگر را عرض کنم که باز مصداقی است. ما در سال ۲۰۰۰ فیلم دیگری داشتیم در هالیوود با عنوان ماتریکس (Matrix) . این فیلم فروش و استقبال غیرمنتظرهای داشت.
چهار جایزه اسکار گرفت ،بهدلیل اینکه جلوههای ویژه و بهترین تدوین صدا و مواردی از این قبیل داشت. من در دانشگاههای کشور بحثی تحت عنوان «هویت انسان فردا» داشتم و بعد از آن نقد و نمایش ماتریکس و اخیراً این برنامه را در دانشگاه تهران داشتیم. نکته مهمی که در چارچوب بحث ما از این فیلم وجود دارد این است که در این فیلم هویت انسان آینده که به ماشین تبدیل شده زیر سؤال میرود. امّا نجاتی که برای فرار از این بحران ذکر میشود شهری است بهاسم Zion (صهیون) یعنی شما در این فیلم پنج، شش بار کلمه صهیون را میشنوید با اصطلاح لاتین آن و با چهره شهر منجی. یعنی تصویری که ارائه میشود این است که فقط یکجاست که در آنجا میتوانید نجات پیدا کنید، چه در قلمرو ماده و چه معنا و آن Zion است.
میخواهم عرض کنم که وقتی شما میبینید که ماتریکس ساخته میشود و در جهان آن را در بوق و کَرنا میکنند، جلوههای ویژه بسیار عظیمی درآن بهکار میرود که واقعاً حیرتانگیز و بسیار جالب است، امّا برفراز این معانی صهیون قرار داده میشود یعنی اینکه برای غرب جا انداختن مسأله مدینه فاضله مهم است و بسترش را تصویر برگزیده است. مگر در دهه ۵۰ میلیونها دلار در صحراها خرج ساختن فیلمهای پرخرجی مثل «بنهور» و «ده فرمان موسی» نشد؟ الان این مسأله برای ما دارد کشف میشود که در آن زمان اسرائیل مشکل مشروعیت را داشت و مشکل مشروعیت را فقط تصویر حل میکرد. سینماها هم پر میشد، خبری خواندم که وقتی فیلم بنهور وارد ایران شد، (حالا چطور اسرائیل با رژیم تماس گرفته بود نمیدانم) بسرعت ترجمه شد. یعنی در تاریخ سینمای ایران فیلمی که بسرعت و در کمترین زمان ترجمه و دیالوگهای آن جهت ارائه آماده شد، فیلم بنهور بود و بعد هم دهفرمان. اسرائیل قدرت تصویر را شناخت و از سیستم سینما استفاده کرد و خود را جا انداخت. این مثالها بحث را برای خواننده ملموس میکند. من یک سخنرانی در دانشگاه شیراز داشتم، سال ۷۷ که بحثم مهدویت و غرب بود ـ بحثی که در جاهای مختلف دارم ـ در آنجا از کنفرانس سال ۱۹۸۴ تلآویو پرده برداشتم و سیاستهایی که اینها داشتند و بازی کامپیوتری «یا مهدی» را به آنها نشان دادم. چند روز بعدش بخشهای مهم سخنرانی من و تصاویری از این بازی در مجله دانشگاه شیراز منتشر میشود و پنج، شش صفحه را بهخود اختصاص میدهد. این مجله در اینترنت سایت داشت، حدود یکماه بعد تدوینکنندگان مجله رفته بودند که مجله خودشان را ورق بزنند دیدند که مثلاً از صفحه ۴ یکدفعه میرود به صفحه ۱۱، یعنی بررسیهایی که کرده بودند دیدند که سیستمی (که آنها حدس میزدند اسرائیل بوده) سایت را شکسته و وارد آن شده بود و این چند صفحه را حذف کرده بود. چرا؟ چون اینترنت جهانی است. یعنی اینقدر برای آنها رسانهها مهم است.
با توجه به مطرح بودن بحث آینده جهان در صحبتهای اندیشمندان مختلف غربی نظیر هانتینگتون و فوکویاما و… و مسأله آرماگدون (Armageddon) یا نبرد آخرالزمان، دیدگاه غرب نسبت به مسأله آخرالزمان چیست و چطور میتوان این نظریهپردازی را در صحنه عمل سیاسی و نظامی و فرهنگی و سینمایی دید؟
به نکته مهمی اشاره کردید. اگر شما به تاریخ سینما مراجعه کنید از تقریباً ۱۹۶۴، ۱۹۶۵ (غیر از مسأله اسرائیل که مربوط به دهه ۵۰ است و به فیلم بنهور یازده اسکار دادند) سینما وارد مرحله جدیدی میشود که این مرحله توجیهکننده افزایش قدرت تسلیحاتی شرق و غرب است، یعنی از آن موقع فیلمها میروند سراغ بشقابپرندهها و موجودات فضایی مثل فیلمهای جنگ ستارگان (Jour locus) که از همان موقع شروع شد، بعد کشف شد که شرق و غرب که این فیلمها را میسازند تعمّد دارند. اگر انسان نسبت به یک قدرت فضایی بسیار قدرتمند ترسانده میشد تلاش در جهت افزایش قدرت تسلیحاتی شرق وغرب توجیه میشد و توجیه هم شد.
یک دروغ اگر به حد تواتر برسد میشود حقیقت. وقتی دهنفر هی بیایند یک دروغ را تکرار کنند، انسان از لحاظ روانی تکان میخورد. فیلمهای مختلف وقتی بینندگان را میترساندند توصیه میکردند که ما باید این فضا را رشد بدهیم. پس اینکه ذهن طراح غرب درجهت شیوع مطلوبهای خودش و جا انداختن آن در سطح جهان با تصویر مسأله کاملاً روشنی است؛ چرا که نیازی به ایجاد رابطه ندارد. تاریخ سینما و همچنین گذر زمان و پرده برداشتن اهداف پشت پرده غرب این را روشن میکند. امّا این موضوع چه ارتباطی با بحثهای آخرالزمانی (فیوچریسم) که مثل تافلر و فوکویاما، هانیتنگتون و برژینسیکی و… مطرح میکنند، دارد؟
واقعیت قضیه این است که بحث آیندهگرایی در غرب خیلی جدّی است و بهعبارتی جدیتر از فضای ما و علتش هم این است که ما با مسأله انتظار در بعد مذهبی و دینی خودمان روبرو میشویم، حضرت امام زمان، علیهالسلام، در قلمرو دینی ما حضور دارد. من البته حالا یک بحثی را خدمتتان ارائه میدهم که این مطلب در تمامی ابعاد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی شیعه ناب حضور دارد ولی در ذهن عامه وقتی بعد مذهبی مطرح است امام زمان، علیهالسلام، مطرح است، در بعد سیاسی و اجتماعی و علمی دیگر مطرح نیست. امّا در غرب بحث آیندهنگری در تمامی ابعاد فوقالعاده جدّی است بههمین دلیل متفکران بخش مهمی از افکارشان را صرف این میکنند، چرا؟ چون قلمرو Scientific (علمی) غرب بالاست. شما در علوم تجربی وقتی به دوتا فرمول برسید میتوانید پیشبینی کنید. یعنی با چهار مورد استقراء وقتی آزمایش کردید و به یک نتیجه رسیدید قانون میسازید که پس در این شرایط اگر چنین بشود، چنان میشود. این «میشود» امری آیندهای است، امر زمانی فراحال و فراگذشته است. در ذات تمدنهای بشدت علمگرا متأثر از آیندهنگری و پیشبینی علم فینفسه روانشناسی وجامعهشناسی و سیاست و… آن جامعه هم آیندهنگر میشود و دنبال سیستمهایی میگردد که به آینده نفوذ کند. فیلمی دارند آمریکائیها که بسیار هم قوی هست به اسم Goast (روح) که ترجمه دقیقش در فارسی میشود «شبح». این فیلم چند اسکار گرفت و خیلی مطرح شد و در میان دبیرستانیهای خود ما هم خیلی سر و صدا کرد، چون خیلیها از آنها میگفتند ما کلام معلم را وقتی سر کلاس راجع به روح حرف میزد متوجه نشدیم، این را دیدیم و فهمیدیم نباید گناه بکنیم. اینقدر این فیلم تأثیر داشت. شما اگر کتاب «سیاحت غرب» آقا نجفی قوچانی را خوانده باشید و این فیلم را ببینید، میبینید که یکی هستند. این فیلم در ابتدایش یک تصویر وجود دارد (نمادشناسی در سینما) که سهچهار نفر دارند دیواری را تخریب میکنند. دیوار تاریخ است و پشت دیوار رمز و راز زیاد است فضاهای مهآلود و مبهم زیاد داریم. میگوید انسان معاصر شیدای شکستن این دیوار و ادراک اتفاقات آن طرف دیوار است. در عالم روح، میخواهم بگویم عین این ادراک را نسبت به آینده دارند. غرب خیلی جالب است که میخواهد به آینده نفوذ کند و بهیک عبارت چون قدرت علمی دارد میخواهد آینده را خودش بسازد. اینکه میبینید اینها گرایش به آینده دارند بخشی از آن تأثیر ذاتی علم تجربی است و بخش دیگر آن توجه به اهداف سیاسی است. یعنی اگر بتوانید آینده را پیشبینی کنید میتوانید خودتان هم آن را بسازید، چیزی که در «نوسترآداموس» آن را ترویج میکنند. میگویند یک چنین چیزی محقق خواهد شد، امّا ما میتوانیم تغییرش بدهیم. لذا یکی برمیگردد به ذات علم که من خیلی مختصر عرض کردم و درجای خودش واقعاً بحث بلندی دارد، بخش دوم اینکه آیندهنگری در ذهنیت اندیشمندان غربی جدّی است، مسأله مذهب است. شما به کارکرد افرادی مثل «جری فالول» در غرب نگاه کنید. مؤسسه کلوپ اخلاقی. گرچه در موردخود فالول بحث هست که خودم دیدهام بهنحوی دارد صهیونیسم را توجیه میکند. ولی آمارگیریهایی که اینها میکنند مثلاً در کتاب «اراده خداوند» بخشی از این آمارگیریها آمده است بهنحوی دارد بهطور غیرمستقیم برای ما که میخواهیم از غرب اطلاعاتی داشته باشیم پردهبرمیدارد، از افکار عمومی غرب. مثلاً من طی بررسیهایی که کردهام (سالهای پایان هر هزاره در اکثر تمدنها اتفاق براین است که یکسری تحولاتی رخ میدهد) ۶۱ فرقه منتظر ظهور عیسی مسیح در سال ۲۰۰۰ بودند، یهودیها آمده بودند در دروازه شرقی بیتالمقدس دوربین گذاشته بودند که حضرت مسیح اگر نزول اجلال کردند از آنجا فیلمش را بگیرند. پس این خیلی برایشان ملموس است. یعنی یکی از بعد مذهبی، یکی از بعد علمی مسأله آینده و انتظار و اتفاقاتی که در آینده میافتد برای اینها خیلی مهم است. یک نکته دیگر را هم خدمتتان عرض کنم: ما دو جور تمدن در جهان داریم. میخواهم آیندهنگری غرب را که در حقیقت هویت فکری غرب را تشکیل تبیین کنم و بعد ارتباطش بدهم با همان رسانهها و حلقههایی که شما فرمودید. یکجور تمدن ما در جهان داریم که گذشته خودش را نقد کرده و سعی میکند امروزش را بفهمد و بهاستقبال فردا میرود این در اهداف خودش موفق است. غرب در این چارچوب دارد اینگونه عمل میکند.
وقتی «کانت» میآید عقل نقاد را پیش میکشد، همه چیز را در بوته نقد قرار میدهد و شما وقتی نقد بکنید میتوانید سره را از ناسره تشخیص بدهید. البته جهت مهم است، هدف خیلی مهم است، چون نقد اگر در بستر عریان بخواهد بررسی شود، نتیجهای ندارد ولی در فضای خودش خیلی مؤثر است. از تلویزیون ایران یک فیلم دیدم که در شهر کوچکی زن و شوهر مهندسی شورای شهر را میخواستند مجاب بکنند که ما باید در فرودگاه خودمان سیستم امنیتی پیشگیری ایجاد بکنیم تا اگر هواپیمایی سقوط کرد، تلفات را ما مثلاً از ۱۰۰ به ۲۰ برسانیم و شورای شهر نمیفهمید و میگفت آقا حالا تا کی چنین اتفاقی بیفتد (میخواهم از این بحث نتیجه مهمی بگیرم)، امّا اینها قبولاندند. این سیستم تعبیه شد، اتفاقاً هواپیما سقوط کرد و ۱۰۰ رسید به ۲۰. میخواهم این نکته را عرض کنم که تمدن امروز این مشکل را حل کرده، البته در بعد تکنولوژی، وگرنه در بعد اخلاقی که فاجعه است و دارد وارد آینده میشود. نفوذ در آینده نهتنها گرایش فطری آنها که گرایش ما هم هست.
مجموعه این قضایا یک پیوند ایجاد میکند بین نظریهپردازان، سیاستبازان و تصویربرداران غرب. مثلاً آقای گاسپار وان برگر (وزیر دفاع سابق امریکا) کتاب Next war (جنگ بعدی) خودش را مینویسد، بخشی از آن را به سال ۹۹ و ۲۰۰۰ و بخشی از آن را به ظهور محمد منتظری در ایران اختصاص میدهد و چیزهایی را که نوسترآداموس گفته بوده مجدداً زنده میکند.
چرا علیرغم ریشهدار بودن بحث مهدویت و آیندهگرایی در اعتقادات ما، این بحث چندان اثر عملی در زندگی فردی و اجتماعی ما ندارد، ولی بهخلاف ما در غرب قضیه کاملاً برعکس است. چکار کنیم که این جلوههای عملی دیده شود؟
اگر من، شیعه را بخواهم بهصورت ا صیل بررسی کنم، تنها تمدنی است که این منجی و موعودش یک موجود زنده عینی است، برخلاف تمدنهای دیگر. من این را مفصل در بحثهای دانشگاهی و یکی از کتابها باز کردهام. شما میدانید که بودائیها و هندیها «گوتمه» یا بودای پنجم را و زرتشتیها «سوشیانت» را دارند و مسیحیها معتقدند عیسی مجدداً برمیگردد، یهودیها میگویند عیسای واقعی هنوز نیامده است و ما هم که داریم. حتی بحث فیوچریسم اینقدر جدّی است که مدینه فاضلهای که مارکسیستها دارند جامعه بیطبقه کمون ثانویه بهنحوی همان انتظار آینده سبز است. این مسأله در همه تمدنها هست امّا در تمدن شیعه خیلی عینی است، یعنی تمدن هویتش با آن نفس میکشد، امّا این استثناست و قاعده نیست، من این را یک مقداری بازش بکنم. تمدنهای دیگرمنجیشان را قاب کردهاند و زدهاند سینه آسمان، یعنی یک موجود ذهنی است، اعتقاد هست، امّا عینی نیست؛ یعنی در زندگی تجلّی ندارد، برخلاف موعود و منجی شیعه که کاملاً عینی است. منتهی ما نیاز به مترجمانی داریم که این تجلّی باطنی مذهب شیعه را بیاورد و وارد جامعه کند.
مشکل ما در این قلمرو و این فضاست
شما میدانید دلیل حجیت اجماع در شیعه برخلاف اهل سنت حضور معصوم، علیهالسلام، است. این را اگر از لحاظ روانشناسی مذهب با دیدگاه «میرچاالیاده» و اصول دینشناسی معاصر نگاه کنیم میشود حضور زنده، یعنی معتقد است که این موجود زنده در این قلمرو کمکش میکند. خیلی مهم است از لحاظ روانشناسی.
درمورد فقهش ما چقدر حدیث داریم که حضرت وارد شدند دست گرفتند، منجمله آن جریان شیخ مفید و آن شخصی که زن باردارش فوت کرده بود.
در مسأله سیاست هم همینطور. شما ببینید حضور امام زمان، علیهالسلام، در پیروزی انقلاب اسلامی ایران. بحثهایی که مثلاً میشل فوکو و کلر بریر و دیگران دارند، امام حسین، علیهالسلام، و بعد امام زمان، علیهالسلام، را مطرح میکنند، بعد در کنفرانس تلآویو افرادی مثل برنارد لوئیس، مایکل ام. جی. جنشر، برونبرگ، مارتین کرامر روی این بحث خیلی تکیه میکنند، اصلاً هویت سیاسی شیعه بهدلیل اعتقاد به منجی است. جمله بسیار مشهوری دارند که «اینها به اسم امام حسین، علیهالسلام، قیام میکنند و بهاسم امام زمان، علیهالسلام، قیامشان را حفظ میکنند». ـ به این مثال توجه کنید ـ در ۱۹ بهمن سال ۵۷ که رژیم شاه حکومت نظامی را از ساعت ۴ بعد از ظهر اعلام کرده بود، مرحوم طالقانی با مدرسه رفاه تماس میگیرد که بهامام بگویید: «چه باید کرد؟» امام میفرمایند: «به ایشان بگویید که به مردم بگویند به خیابانها بیایند.» مرحوم طالقانی شروع میکند به گریه کردن که آیا این سید میداند چه میکند؟ رژیم مردم را قتلعام میکند و… امام میگوید بهایشان بگوئید: «این حکم مال من نیست». من در مسأله سیاسی، بهعنوان کسی که سعی میکند با مبانی دینیاش برخورد استدلالی بکند، وقتی به این قضیه نگاه میکنم میتوانم بپذیرم که امام، با یک بُعد دیگر مسأله را حل میکند و آن جمله مهم که «بگوئید حکم من نیست»، یعنی حضور امام زمان، علیهالسلام، برای ما در بطن سیاست، فقه و اصول ما یک حضور واقعاً زنده و عینی است. امّا این را فقط اهل فن میدانند. شیعه در ترجمه معانی خودش به زبان روز مشکل دارد.
من یک بحثی داشتم در جمع حوزویان و مبلغانی که میرفتند برای کشور. گفتم شما بیان را عَرَض بر معنا نگیرید، جزء ذات بگیرید. یعنی بیان معنا جزئی از ذات معناست. فلذا روی چگونگی معنا هم ما باید کار کنیم، ما به یک سیستمی نیاز داریم، همین کاری که شما به دنبالش هستید. یعنی من واقعاً وقتی شنیدم که یک مجله تخصصی دارد اینکار را میکند که جایش واقعاً خالی بود خیلی خوشحال شدم، میدانید هویت شیعه به امام زمان، علیهالسلام، است، تنها معصوم زنده که امید و هویت ماست. این مسأله خیلی احتیاج به کار کردن دارد. حوزه و دانشگاه و سیستم اجرایی کشور که امکانات دارند باید اینکار را بکنند و این را مبدّل به قاعده بکنند یعنی آنچه که در بطن شیعه جریان دارد این را یکجوری دربیاوریم که شخص عامی هم بداند حضور امام زمان، علیهالسلام، در سیاست چقدر است. غرب این را فهمید.
کنفرانس تلآویو را برای چه گذاشت؟
رسماً مارتین کرامر میگوید: ما این را گذاشتیم که ریشهها و مبانی انقلاب ایران را و آثار و نتایج آن را در جهان بررسی کنیم، به نگاه سرخ شیعیان یعنی عاشورا و نگاه سبزشان یعنی انتظار میرسند. ما برخلاف غربیها این معنا و مفهوم را به زبان عامه و برهان عامه ترجمه نکردهایم. ما نیاز به حکیم داریم، فعل حکیم ترجمه و تنزیل و تمثیل معناست. ما الان بزرگانی را داریم که خیلی عالی میفهمند، ولی نمیتوانند با عوام رابطه ایجاد کنند، ما به یک واسطه نیاز داریم که هم حامل و جامع معنا باشد و هم قدرت تبیین معنا را برای بیسوادان داشته باشند. یعنی شیعه باید روی مسأله عرضه معانی و مبانی خودش باید خیلی کار کند. غرب قدرتش به بیانش است نه محتوایش. باور کنید بزرگترین متفکران غرب را بیاورید یکساعت بهطور جدّی با متفکران مابنشینند و بحث کنند شکست خواهند خورد. چرا گفتگوی تمدنها پذیرفته شد، چون نگاه آنها به تمدنهای شرقی بویژه اسلامی یکجور دیگر است، بهدلیل اینکه میدانند اینجا محتوا هست.
«موریس بوکای» کتابی دارد بررسی تطبیقی میان انجیل و عهدین و قرآن. شما آن کتاب را بخوانید، ذکر میکند که در این فضا چه خبر است. مثلاً پروفسور حسابی در یکی از مصاحبههایش میگفت من در یکی از آزمایشگاههای پیشرفته غرب، قرآن دیدم. پرسیدم مسلمانید؟ گفتند نه، ما داریم از این کتاب یک چیزهایی درمیآوریم که شما حالاها باید دراین مسیر بدوید. ببینید محتوا ندارد ولی قدرت بیانش بسیار عالی است. تفاوت ما با غرب این است که او فاقدِ محتوایی است که بیان بسیار قوی دارد وگاهی بیان بسیار قوی محتوای خالی را جبران میکند و ما محتوای بسیار بلندی داریم، امّا قدرت ترجمه و بیانش را نداریم. شما روی این فضا اگر بشود کار بکنید خیلی خوب است. یک کسانی باید تربیت بشوند که در نگاه به شیعه عمقنگری داشته باشند، بیایند از دیدگاه «میرچاالیاده» استفاده بکنند.
ما خیلی چیزها را همیشه میبینیم امّا چون بهاین دیدن عادت کردهایم دیگر به رمز و رازش پی نمیبریم. گاهی شما برای ادراک کامل باید جایت را عوض کنی. من این را دیروز در سمیناری در ایلام بحث کردم که درمورد حضرت علی، علیهالسلام، بود. گاهی برای ادراک علی، علیهالسلام، باید فاصله بگیری تا بتوانی از بیرون او را ببینی که تو چی داری؟ ما چون عاشقی میکنیم نمیدانیم حامل چی هستیم. در بعد اعتقادی این میشود دیگر. ما ادراکِ ادراک باید داشته باشیم. نیمکره راست مغزمان باید بگوید چه داریم. من وقتی بدانم چه دارم حافظش هم هستم، مسلمین اگر نمیفهمند که سرمایهشان دارد به تاراج میرود مال بیعرضگیشان نیست، نمیدانند چه دارند. مدرک ادراک ادراکات در این قلمرو ندارند. ما اگر در این فضا بیائیم واقعاً کار بکنیم فاصله بگیریم از این زاویه و از زوایای متعدد نگاه کنیم. صرفاً بررسی احادیث نباشد. امام زمان، علیهالسلام، در «فیوچریسم» غربی بررسی تطبیقی بشود با گوتمه با مسیح هم همینطور.
من در محرم و عاشورا یک بحث دارم که عنوانش این است: «از جرجرو تا کربلا». در دانشگاههای هنر کشور که دنبال بحث نو هستند از این زاویه به مسأله نگاه کنیم. همان بحث روحانی بالای منبر است. من زاویه دید را عوض کردهام، تصور میشود که بحث جدیدی است وقتی ما از این زاویه دید به آن نگاه میکنیم. من تصور میکنم اگر نسبت به بحث مهدویت و موعود چنین جایگاهی را پیداکنیم روی آن کار کنیم و نیرو تربیت کنیم، قطعاً میتوان از ابزار و تکنیک غرب هم استفاده کرد. شما اگر حامل معنا باشید مرعوب ابزار نمیشوید. این خیلی مهم است آنکه حامل معنا باشد از ابزار استفاده میکند، حامل ابزار میشود نه محمول ابزار.
ما میتوانیم از ابزار آنها هم استفاده کنیم بعد امام زمان، علیهالسلام، را جا بیندازیم. بیان مهم است. غرب اگر میبینید روی این مسائل دغدغه دارد و دارد کار میکند اولاً، اهداف خاص خودش را دارد، ثانیاً، جلوههای افکار عمومی را دارد متجلّی میکند و ثالثاً، میداند که خیلی از معانی را میتواند اینجا بهدست بیاورد.
با توجه به اینکه فرمودید غرب پی برده که جوهره تفکّر شیعی بحث مهدویت است، چه اقداماتی را در مقابله با آن در عرصههای مختلف انجام داده است؟
بگذارید برای جواب به این سؤال بسیار مهمتان من مقداری به عقب برگردم. مهدویت از کی برای غرب یک دغدغه شد. اولاً، این نکته را خدمتتان عرض کنم بعد از مسأله ظهور صفویه در ایران و اوجگیری اهداف استعماری غرب نسبت به شرق و اینکه ایران را میخواست دروازه هند بکند، مسأله مذهب ما هم برای آنها جدّی شد، عثمانی سنی بود و ما شیعه و آنها هم از این استفاده کردند. آنجا بهطور جدّی وارد شناخت مبانی مذهبی ما شدند که از آن برای خود استفاده کنند. یکی از مواردی که اینها به آن پی بردند مسأله «باب بودن» بود. یعنی آنها متوجه شدند که ما در اعتقادات اسلامی یک منجی داریم که زمانی ظهور میکند و لذا سعی کردند که از این موضوع برای رسیدن به اهداف سلطهجویانه خود استفاده کنند. اینکه شما میبینید «مستر همفر» در کتاب خاطراتش ذکر میکند که چطور ما محمدعلی باب را انداختیم در این فضا و گفتیم تو بابی و امام زمانی بهنحوی نشان میدهد که غرب نسبت به تأثیر و اوج حضور این اندیشه در تمدن اسلامی شناخت پیدا کرده است، این را داشته باشید تا بعد برویم سراغ امام مهدی سودانی. آن کسی که در سودان حدود ۱۰۰، ۱۲۰ سال پیش قیام کرد و تحتعنوان مهدی درجهان مطرح شد.
این باز بُعد دوم بود و کتبی که صهیونیستها بعد از آن نوشتند که مشهورترینش «چهارپر» است که سعی کرده مهدویت را در ذهن جهانیان بشکند. یعنی مسأله، مسأله دامنهداری است و بعد از آن شما بیائید سراغ مرکز شیعهشناسی استراسبرگ فرانسه که البته آنها امام جعفر صادق، علیهالسلام، را مبنا قرار دادهاند، این مصداقهای جزئی را دارم عرض میکنم و میخواهم این نکته را بگویم که برای غرب شناخت محورهای اسلام و بویژه شیعه خیلی مطرح است. شما میدانید غربیها از ایران و عراق خیلی ایمن نبودند. کشورهای عربی را با دستنشاندهها توانستند تحت سیطره خود دربیاورند، امّا اینجا را نه.
در جریان فتوایی که داده شد و مسلمانها ریختند به سفارت روسیه در ایران همه را به قتل رساندند صرف اینکه به ناموس ایران تجاوز شده بود و پشت سرش دیدند پشت همه این جریانات یک آخوندی نشسته و دوتا جمله نوشته. اهل سنت با چنین فضایی آشنا نبود که حکم جهاد داده بشود، اینها فهمیدند یک قشری در این وسط وجود دارد که قدرت بسیار عظیمی دارد، بعد در مسأله تحریم تنباکو هم این را دیدند. اینها نکات مهمی است که در نگاه غرب نسبت به شناخت مفاهیم محوری شیعه نقش داشت.
قبل از انقلاب اسلامی و فیلم «نوسترآداموس» هم اینها فعالیتهایی در این راستا انجام داده بودند. منتهی مسأله مهدویت پس از پیروزی انقلاب ایران برای اینها مطرح شد. این فیلم مربوط به سالهای ۸۰ و ۸۱ میلادی است. در فیلم هم ذکر میشود که در سال گذشته ولی جهان در سال ۸۱ با این فیلم آشنا شد. اینها وقتی با انقلاب اسلامی روبرو شدند به تصریح خودشان غافلگیر شدند. رئیس سازمان سیا این نکته را در حرفهایش گفته بود. از این جهت شما میبینید خیلی خام در این فیلم با این مسأله برخورد میکنند. این فیلم را «اورسون ولز»ی که فوقالعاده معتبر بود در جهان سینما و بنا به اعتبارش هم او را برداشتند مفسر اشعار نوسترآداموسش کردند اسکار هم بهاو دادند که یهودی هم هست و فیلم «همشهری کِین» را ساخته بود، در ۲۳ سالگی. خیلی ساده برخورد میکند، میگوید ۶۰۰ میلیون مسلمان در خاورمیانه جمع شدهاند ثروت عظیمی دارند و برای صلح جهانی خطرناکند. شما احساس نمیکنید که باید این حرف را برای مخاطبت جا بیندازی که مسلمان چون به ارزشهای نهفته خودش پی برده و ثروت دارد الزاماً خطر است؟ یعنی هر که ارزشش را بفهمد و ثروت داشته باشد برای صلح جهانی خطر است؟ خیلی رو برخورد کرده است، چون خیلی سراسیمه میخواهند امواج انقلاب اسلامی را تخریب کنند و تصویر و تفسیر بدی از آن ارائه بدهند و آمدند روی مسأله مهدویت، چون بالاخره آنها پی برده بودند که باید روی این نظریه کار بشود.
«هایزر» و همراهانش که در اوج انقلاب اسلامی در سال ۵۷ به ایران آمده بودند و قرار بود همان ۱۹ بهمن مدرسه رفاه، مسجد دانشگاه تهران را که اکثر شخصیتها در آنجا بودند و فیضیه را بزنند، امّا امام با این استراتژی که «بگویید این حکم از من نیست»، توانست این مسأله را مهار کند و بعد آمدند سراسیمه وارد عمل شدند که این هم قابل بررسی است. باید روی آن تحقیق بکنیم. قبل از انقلاب هم بود، بعد از انقلاب هم سراسیمه آن فیلم را ساختند، بعد وقتی در جنگ نقش محوری امام زمان، علیهالسلام، مطرح شد. عین کلام امام این است که فرمانده اصلی جنگ امام زمان، علیهالسلام، هستند. مسأله بسیار فراتر رفت برای غربیها که آن کنفرانس خیلی کلاسیک و سطح بالای تلآویو را گذاشتند.
من مجموعه گفتارهایی که پیرامون امام زمان، علیهالسلام، را درحد توان خودم در این کنفرانس ارائه شده، جمعآوری کردهام. در کتاب «تهاجم فرهنگی» خودم آوردهام که برنارد لوئیس این را میگوید. چون مضمون مقالاتش بهدستم رسیده است. دیدم چقدر مسأله امام زمان، علیهالسلام، برای اینها مهم است. بعد بازی کامپیوتری «یا مهدی» ساخته شد، مقالات مختلفی نوشته شد، فیلمهای مختلفی ساخته شد، منتهی از دهه ۹۰ آمدند سبک کار را عوض کردند. خیلی جالب است اگر به این نکته توجه شود. دیدند اگر بیایند امام زمان شیعیان را نفی کنند بهنحو دیگری اثباتش کردهاند، چون در جهان این اتفاق وجود دارد که چیزی را غرب نفی کند، حتماً یک ارزشی دارد. افکار عمومی جهان این زیرکی را هم دارند و درعین حال که اینکار انجام شود بهنحوی تبلیغ هم هست. لذا عوض شد و در دهه ۹۰ در فیلمهایی مثل «صهیون»، «آرماگدون» یک بعد اثباتی برای آن طرف مطرح شد بهجای بعد تخریبی این طرف. ولی باز با این حال در سال ۱۹۹۷ برای اینکه مسأله نوسترآداموس فراموش نشود چون در این فیلم گفته شده بود، هرچند خود نوسترآداموس عدد نیاورده و صور فلکی را گفته که تکرارپذیرند و زمان دقیقی برای این مسأله مشخص نکرده و نمیتوانسته هم مشخص کند، چون اگر شارلاتان بوده که قطعاً نمیتوانسته و اگر نه «کذب الوقّاتون». اصلاً نمیتوانسته عدد بگوید. اینها گذاشتند برای اینکه امواج انقلاب اسلامی را در جهان تخریب کنند و برای اینکه فراموش نشود که گفته بودند سال ۹۹.
در سال ۹۷ «گاسپار وان برگر» Next wa (جنگ بعدی) را نوشت و بخشی از آن را اختصاص داد به اینکه در سال ۹۹ شخصی در ایران به قدرت میرسد، بهاسم «محمد منتظری» که اسم اصلی امام زمان، علیهالسلام، است و منتظری هم از انتظار گرفته شده و هیچ ارتباطی با «شهید محمد منتظری» حزب جمهوری اسلامی ندارد. (در فیلم نوسترآداموس هم میگوید مردی که نام آخرین پیامبر را برخود دارد دوشنبه را برای تعطیل برخواهد گزید). میگوید ایشان بهقدرت میرسد و دانشمندان ناراضی هستهای شوروی را فرا میخواند و میگوید من به شما دلار میدهم اسلحه بسازید، اینها میآیند یک اسلحه میسازند بهاسم «ذوالفقار». کافی است شما سکانس اولیه فیلم The sold of Islam ـ ۱۹۸۶، BBC را ببینید که ذوالفقار میآید کره زمین را متلاشی میکند. اول چهار قسمت این فیلم این صحنه بود که من در برنامههای تصویری دانشگاهی خودم از آن استفاده میکنم. ذوالفقار آزمایش میشود و نتیجه مثبت است، وقتی نتیجه مثبت میشود، رئیس جمهور فرضی ایران به امریکا میگوید خلیج فارس را خالی کنید، آمریکا چون ارزیابی درستی ندارد. خالی میکند. نیروهای ایرانی میروند بهسمت سرزمینهای غربی که صلیبی ذکر میکند.
قصه پرتی است مشخص هم بود که میخواهد قضیه نوسترآداموس را که ۱۷، ۱۸ سال از آن گذشته و در ذهنها فراموش شده، زنده کند. شما میگوئید قصهای نوشته شده است و وهم است و… امّا اینها سناریو میسازند و مبنای برخورد سیاسی خودشان را این سناریو خودساخته قرار میدهند.
خبر این است در تاریخ ۹ دسامبر ۱۹۹۸ (۱۸ آذر ۷۷) نیویورک تایمز، روزنامه مشهور آمریکایی، خبر داده که: «عدهای از دانشمندان انستیتو بیوتکنولوژی روسیه به خدمت ایران درآمدهاند… و عدهای دیگر در روسیه برای تولید سلاحهای میکروبی همکاری میکنند. فردی بهنام مهدی رضایت مشاور علمی رئیس جمهور ایران، یکی از فعالان ایرانی در این زمینه است». این در حالی است که آقای خاتمی مطقاً مشاوری بهاسم مهدی رضایت ندارد. جالب این است که این خبر را نیویورک تایمز میدهد (میخواهم بگویم پشت پرده صهیونیسم دارد همهچیز را بههم وصل میکند). بعد دولت آمریکا بهاستناد خبر نیویورک تایمز بیانیه میدهد و از تلاشهای تسلیحاتی ایران ابراز نگرانی میکند، اینها دارند اینجوری در این فضا کار میکنند.
ما در تهران به بچههایی برخورد کردهایم که «یا مهدی» و «الله اکبر» به گوششان خورده احساس نفرت به آنها دست داده است؛ چرا؟ چون خوب دارد جوانان ما را تربیت میکند. آخر غرب از امام زمان ما چه اطلاعی دارد که میآید و بازی «یامهدی» را میسازد. شما در نیویورک بگوئید: ûPersian Gulf inferno را میخواهم. میگوید: ûWhat do you mean? ، منظورت چیست؟ شما بفرمایید «یا مهدی» بازی در اختیارتان قرار میگیرد. این دارد تربیت میکند. من در کتاب مباحث جدیدم که البته در «تهاجم فرهنگی» ذکر نکردهام گفتهام که الان تربیت دارد جای تهاجم را میگیرد و همه اینها بیانگر آگاهی از نقش محوری مهدویت در ۲۰۰ سال گذشته در تکوین حرکتهای اجتماعی و سیاسی در متن شیعه است. من بجد عرض میکنم که غرب هرجا پا گذاشته تأثیر را دیده که انقلاب اسلامی اوجش بود، لذا الان روی تخریب مفهوم مهدویت در جهان کار میکند، از یکطرف مهدویت ما را میکوبد، از یکطرف دارد مهدویت تخیلّی خودش را ترویج میدهد، ماتریکس میسازد و Zion را. جالب است بدانید که الان در استرالیا دارند همزمان قسمت دوم و سوم ماتریکس را میسازند. سال آینده که به بازار خواهد آمد ببینید چقدر استعارههای صهیونیستی و مهدویت در آن نقش دارد.
پس ظاهراً حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس چندان ربطی به صدام و عراق و کویت ندارد؟
بله، حضور دائمی خودش را با «یامهدی» کنترل میکند. به نکته خیلی مهمی اشاره کردید، این سبب شد من نکته خیلی مهمتری را عرض کنم. کسانی که این مصاحبه را میخوانند اصلاً اینجور برداشت نکنند که یک فضای مذهبی خاص دارد تمامی ابعاد سیاسی جهان را براساس دیدگاههای مذهبیاش تفسیر میکند. واقعاً این نیست. من حاضرم با افرادی که در این قلمرو میگویند نظریات خاصی را داریم تحمیل میکنیم به بحث بنشینم. چرا من به نیویورک تایمز و فیلمهای هالیوود و «یامهدی» استناد کردم؟ میخواهم بگویم براساس مجموعه تحقیقات داریم این نظریات را ذکر میکنیم. صرفاً از یک دیدگاه مذهبی یا سیاسی خاص نیست.
برای این نکته جالب شما من اشاره میکنم به جریان قیام ۱۹۷۹ مکه، من متأسفانه اسم شخصی را که با اسم مهدی در مسجدالحرام قیام کرد در ذهنم نیست. اصلاً موصاد به یاری فهد آمد، سه روز اصلاً مکه و مدینه در دست اینها بود و اینها ذکر کردند که ما با اسم امام زمان داریم قیام میکنیم. شما این مسأله را داشته باشید. انقلاب اسلامی ایران پیروز شد و دقیقاً مدت کوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین اتفاقی در مکه و مدینه میافتد. میدانید که مکه و مدینه مرکز جهان اسلام هستند. (در پرانتز هم این نکته مهم را عرض کنم که هیچ فکر کردهاید چرا تخریب مجسمه بودا با حج مسلمین همگام و همزمان شد؟ خیلی مهم است. همچنان که رسانههای ما روی جشن کریسمس در جهان توجه دارند یک اتفاق مهم جهانی دارد میافتد. یک میلیون مسلمان دارند جمع میشوند مکه، طبیعی است که رسانهها زوم میکنند، خبر ارائه میدهند، فیلم تهیه میکنند. جالب است بدانید روزنامههای ایران هفته پیش در ایام عید قربان تصویری را از مسجدالحرام در صفحه اول خودشان چاپ کردند و خیلی هم زیبا بود و از رویتر بود. همزمان با انعکاس این عظمت اسلامی در مکه و مدینه تلویزیون CNN فیلم پخش میکند که دارند با آر.پی.جی مجسمه بودا را میزنند. اینها همزمانیاش واقعاً مسألهدار است و دارد آن را خنثی میکند). در فیلم نوسترآداموس هم عظمت مسلمین را در مکه و مدینه نشان میدهد. اینها سمبل وحدت عظمت و قدرت و هویت ما هستند و غرب میداند که هر اتفاقی میافتد از آنجاست، این یک مسأله.
قیامی که در مکه رُخ میداد و متأثر از انقلاب اسلامی ایران بود. برای غرب خیلی مهم بود، برای غرب میتوانست این موضوع اینجور باشد که مکه میتواند مرکز خیلی مسائل باشد. ضمن اینکه میدانیم امام زمان، علیهالسلام، قیامشان را از آنجا شروع میکند.
آنچه که شما فرمودید کاملاً درست است. او میخواهد اولاً نیروی نظامیاش یک سد بین ایران و عربستان باشد. سیاست خارجی غرب در خلیج فارس این است که نگذارد بین این دو قدرت ائتلاف استراتژیک صورت بگیرد؛ از یک طرف هم نمیخواهد تنازع باشد چون خیلیها طرف ایران را میگیرند و او مشروعیتش را ازدست میدهد و تنازع بهنفع ماست. چون افکار عمومی دنیای اسلام با ماست و اگر این افکار عمومی مواجه بشوند که دشمن ایران عربستان است، خادمالحرمین مشروعیت خود را در دنیای اسلام ازدست میدهد لذا شما نقشه را اینطور ببینید که این نیروها حائل بین مکه و مدینه هستند، با ایران، ایرانی که پیام انقلابی دارد و آنجایی که مشروعیت مذهبی دارد البته حرمین، نه حاکمانش و طبیعی است که در چنین فضایی میآیند در اینجا نیرو پیاده میکنند. نکته دیگری هم هست، امام در سال ۱۳۵۹ سخنرانی داشتند، در آن سخنرانی که پیرامون نیمه شعبان بود، فرمودند: «در تمام بشر کسی نبوده الا مهدی موعود، سلاماللهعلیه، که خدای تبارک و تعالی ذخیره کرده است برای بشر. هریک از انبیاء که آمدهاند برای اجرای عدالت آمدهاند و مقصدشان این بود که در همه جهان عدالت را اجرا کنند. لکن موفق نشدند بعد از انبیا و اولیای بزرگ از پدران حضرت موعود کسی نبوده است که عدالت را اجرا بکند و این یک موجودی است که ذخیره شده است برای همچنین مطلبی». این سخنرانی وقتی پخش شد اولین جایی که در کشورهای عربی انعکاس داشت «الرأی العام» بود در کویت.
پس از آن ۴۰ مقاله یا فتوا صادر شد مبنی بر تکفیر حضرت امام به سه دلیل که مثلاً ایشان معتقد شده پیامبران عاجزند، توانایی امام زمان، علیهالسلام، فوق قدرت است. و تکمیل شریعت، پس شریعت ناقص است و ایشان میآیند و شریعت را تکمیل میکنند. غرب از اینجا هم پی برد که مسأله مهدویت چیز بسیار خوبی است برای آنها که بتوانند مسأله ایجاد کنند.
مجموع این برنامهها بهگونهای نشان میدهد غرب واقعاً دارد روی این مسأله کار میکند و حداقل یکی از اهداف استراتژیک حضور در خلیج فارس ـ که من یقین دارم ـ این است.
میزان پذیرش جهانی نسبت به بحث مهدویت چگونه است؟
آفرین. این سؤال است. وقتی من در هند میبینم «گوتمه» را طلب میکنند، زرتشتیها که معتقدند دنیا دارد تمام میشود، زمان ظهور «سوشیانت» دارد میآید، در یهود و مسیحیت هم این مسأله بسیار بالاست. پس انگیزهها و پتانسیل و پذیرش جهانی وجود دارد. لازم هم نیست که ما بگوئیم شما بیایید جای مسیح امام زمان ما را بشناسید، بلکه امام زمان،علیهالسلام، را جوری مطرح کنید که مسیح زیرمجموعهاش بشود و بتواند به تمام نیازها پاسخ بدهد. اتفاقاً اگر بتوانید در اینترنت سایت بزنید و با جهان وارد مذاکره بشوید، ببینید چقدر برایتان مطلب میآید.
مجله نیوزویک (News week) ، ۲۳ آگوست ۱۹۹۹، گزارش ویژه دارد و یک جمله بسیار مهم What must be done? (چه باید کرد؟) انسان به بحران رسیده و انسانی که به بحران برسد ناخودآگاه چشمش به آسمان است و آینده.
رسالت شناساندن امام زمان، امام حسین و امام علی، علیهالسلام، به جهان کم از شناسایی آنها توسط خود ما نیست. منتهی نوع بیان بسیار مهم است.
رسانههای ما در برابر این مسأله چهکار میتوانند بکنند؟
اولاً این کاری که شما کردید و انشاءالله خود امام زمان، علیهالسلام، هم اجرش را بدهند، امیدوارم مسؤولان ما هم اهمیت این قضیه را احساس کرده باشند، باید سیستمی در رسانههای ما داشته باشد از کانال خود شما هم باشد. یک چیزی را مقابل خودتان نباید بگویم و پشت سرتان گفتهام، دورادور کارتان را دارم تعقیب میکنم، در کار شما صداقت و خلوص خاصی است، یعنی دنبال نام و نان نیستید، این را آدم منصف متوجه میشود. اگر بودید دنبال خیلی کارها میشد رفت. بستر کار هم همین است. سرمایه ما شیعیان این است، باید کمک بشود.
شما با همین فضا فعلاً قضیه را پیش ببرید، بعد یک نماینده از صدا و سیما، یک نماینده از سازمان تبلیغات اسلامی و وزارت ارشاد و حوزه هنری و دیگر جاهایی که درگیر این مسألهاند بیایند و برای آنها جا بیندازیم، چرا غرب ماتریکس، آرماگدون و روز استقلال را میسازد، صد تا فیلم میتوانم معرفی کنم که اینها دارند روی آینده کار میکنند. اگر دارند کار میکنند یعنی مهم است. وقتی دارند «یا مهدی» را میسازند یعنی برایش مهم است. دقیقاً ما معادل آنکار، کار ارزشی و اثباتی بکنیم. این نیاز به یک تیم تخصصی دارد. ولی مهمتر از تیم، جا افتادن ضرورت کار است. یعنی این کار ضرورتش هنوز برای آقایان تعریف شده نیست و پی نبردهاند. حالا نمیدانم کوتاهی ما بوده، آقایان وقت ندارند و به روزمرگی افتادهاند.
چطور در این زمان که غرب مردم را به غیر فطریات عادت داده میتوان چنین مطالبی را عرضه کرد؟
در بررسیهایی که کردهام روشن شده که امروز دنیا به خستگی رسیده، یکی از ویژگیهای لذت جسمی این است که انسان پس از مدتی به خستگی میرسد. اینکه خود غربیها و شرقیها داد میزنند چه باید کرد؟ (What must be done) و یا اینکه وقتی در امریکا اعلام میشود که میخواهیم تظاهرات کنیم برای اینکه خدا برگردد، اینقدر استقبال میشود یعنی پذیرش وجود دارد. درست است که غرب دارد تمایل به دنیا را در وجود آنها نهادینه میکند امّا اینها وقتی با خودشان خلوت میکنند، میفهمند که دارند خطا میکنند و این یک زمینه به شما میدهد، امّا برمیگردیم بهاین طرف قضیه. لذا باز تکیه میکنم که زمینه هست. امّا اینطرف چطور عمل کنند آن مهم است. شما قرآن را نگاه کنید قرآن میخواهد در سوره بقره منافق را شرح بدهد، شناخت منافق ساده نیست، مؤمن ساده است چون نور درون به بیرون میزند، کافر هم شناختش ساده است بهقول عوام قیافهاش تابلو میشود، انسان تا نگاه میکند متوجه میشود. امّا منافق بهصورت نور است و سیرت نار. قرآن میخواهد شرح بدهد میداند مشکل است، لذا میگوید:
مثلهم کمثل الذی استوقد ناراً.
سه مرحله آمد پایین «مثل»، «ک»، «مثل» و آن را بصری میکند در دانشگاه هنر الان دارم این را میگویم، میگوید:أو کصیب من السماء.
این زبان قرآن است که ما باید آن را کشف کنیم. ما میتوانیم از این سیستمها استفاده کنیم. مثلاً ازدواج پدر بزرگوارشان با نرجس خاتون، اصلاً مغفولعنه است. میدانید از آن چه رمانی میشود ساخت؟ فیلم امام علی واقعاً تأثیر گذاشت، برخی کشورها تقاضای خریدش را کردهاند، چرا ولایت عشق اینطور نیست، چون در امام علی پرداخت شده بود، امّا اینجا دارد روایت میشود و برخورد خطی است. ما داریم، ولی باید روی این کار شود.
پی نوشتها:
۱. «در دسامبر ۱۹۸۴ م (۱۳۵۶ ش.) در دانشکده تاریخ دانشگاه تلآویو با همکاری مؤسسه مطالعاتی شیوهه ـ که یک مؤسسه مطالعاتی غیرانتفاعی است و متصل به صهیونیسم ـ کنفرانسی با حضور ۳۰۰ شیعهشناس درجه یک جهان برگزار شد و ظرف مدت ۳ روز در آن ۳۰ مقاله ارائه شد و بهقول مارتین کرامر یکی از شیعهشناسان جهان که دبیر این کنفرانس بود، هدف اصلی از برپایی این کنفرانس، شناخت مفاهیم محوری در تمدن شیعه اثنیعشری و بعد بالطبع شناسایی انقلاب اسلامی سال ۵۷ در کشور ایران بود». تهاجم یا تفاوت فرهنگی، حسن بلخاری، ص ۹۳.
۲. سوره بقره (۲)، آیه ۱۷: «مَثَلشان، مَثَل آن کسی است که آتشی افروخت، چون پیرامونش را روشن ساخت، خدا روشنایی از آنان بازگرفت و نابینا در تاریکی رهایشان کرد.»
۳. همان، آیه ۱۹: «یا چون بارانی سخت در ظلمت همراه با رعد و برق از آسمان فرود آید، تا مباد که از بانگ صاعقه بمیرند، انگشتان خویش در گوشها کنند. و خدا بر کافران احاطه دارد
« واقعه آرماگدون »
یادداشت مترجم: کلمه «Armageddon» یا آنگونه که در اصل مقاله ای که خواهید خواند آمده است «هََرمَجِدّون» واژه ای است اصلا یونانی که بنا به تعریف واژه نامه های آمریکایی همچون فرهنگ «وبستر» به معنی نبرد نهایی حق و باطل در آخرالزمان است. همچنین این واژه نام شهری است در منطقه عمومی شام که بنا به آنچه در باب شانزدهم مکاشفات یوحنا، در عهد جدید امده است، جنگی عظیم در انجا رخ می دهد و مرحله حاضر از زندگی بشر در آن زمان پایان می یابد. به عبارتی نبرد مذکور مقدمه تحولی بزرگ است که سرنوشت نهایی آدمی بر روی کره زمین به آن بستگی دارد. دکتر عبدالکریم زیبدی نویسنده مقاله ای که ترجمه آن در پی خواهد آمد، در نوشته کوتاه خود به بررسی اعتقاد غربیان به این حادثه پرداخته و به طور خلاصه از رابطه این واقعه با حادثه عظیم ظهور مهدی آل محمد، صلوات الله علیهم اجمعین، پرده برداشته است. این مقاله گرچه در برخی موارد حاوی تحلیلی سطحی است، اما در عین حال نکات مهمی را در خود دارد که در شرایط سیاسی کنونی منطقه قابل اهمال نیست.
حادثه شریف ظهور، حادثه ای بزرگ است و قدرتهای بزرگ جهان، سیاست خارجی خود را بر مبنای حوادثی که پیش از آن رخ می دهد جهت داده و نقشه های نظامی خود را به شکلی سامان داده اند که آمادگیهای لازم برای این حادثه در آن ملحوظ باشد. این در حالی است که مؤسسات دینی و رسانه های این دولتها نیز، مردم خود را برای پیشباز این حادثه آماده می سازند.
این مؤسسات دینی به همراه رسانه های دیداری و شنیداری این دولتها، از سالهای دهه هشتاد میلادی مردم خود را به ایمان جمعی به وقوع حادثه ای بزرگ در سرزمین شام که به نبردی هسته ای خواهد انجامید توجه داده اند. این مؤسسات پیوسته مردم خود را به ایمان به این نکته فرا می خوانند که بزودی لشکری از دشمنان مسیح که بدنه اصلی آن از میلیونها نظامی تشکیل یافته، از عراق حرکت می کند و پس از گذشتن از رود فرات – که در آن زمان به خشکی گراییده است – به سوی قدس رهسپار می شود. اما نیروهای مؤمن به مسیح راه این لشکر را سد کرده و همگی در «آرماگدون» با یکدیگر برخورد خواهند کرد و در این مکان است که درگیری اتفاق خواهد افتاد. صخره ها، ذوب می شوند … دیوارها بر زمین فرو می غلتند … پوست تن انسانها در حالیکه ایستاده اند ذوب شده و میلیونها نفر از بین می روند … و این نبردی نهایی و هسته ای است … سپس مسیح برای بار دوم از جایگاه بلند خود بر زمین فرود می آید … و پس از چندی زمام رهبری جهان را در دست گرفته و صلح جهانی را برقرار می کند … او دولت صلح را بر زمین نو و زیر آسمانی تازه بنا می کند … و این مهم را از مرکز فرماندهی خود در قدس عملی می سازد.
یک بررسی انجام گرفته از سوی مؤسسه «تلسن » که در اکتبر سال ۱۹۸۵ م. به نشر رسیده است، نشان می دهد که در حال حاضر ۶۱ میلیون آمریکائی در انتظار واقعه آرماگدون گوش خوابانده اند و این در حالی است که ذکر مؤسسات دینی و ایستگاههای رادیو تلویزیونی که به این مهم پرداخته اند، در این مجال کوتاه میسر نیست.
مؤسسات دینی آمریکائی این نکته را روشن ساخته اند که سپاهی که از عراق به سوی قدس رهسپار خواهد شد، بنا به پیشگوئی حرقیال (فصل ۳۸ و ۳۹ ) از نظامیانی از عراق، ایران، لیبی، سودان و قفقاز در جنوب روسیه تشکیل می شوند. دانستن این موضوع ما را در تحلیل سیاست خارجی دولتهای آمریکائی و اروپائی درباره مردم کشورهای یاد شده مدد می دهد. مدارس انجیلی در آمریکا بر پایه این تحلیل که واقعه آرماگدون تنها حادثه ای است که بازگشت دوباره مسیح را به زمین ممکن می سازد … و این واقعه ای بسیار نزدیک است به تبلیغ این دیدگاه پرداخته اند.
آرماگدونی که این عده از آن سخن می گویند همان حادثه عظیمی است که پیش از ظهور مهدی، علیه السلام، رخ خواهد داد، همان حادثه بزرگی که ائمه ما، علیهم السلام، نام « قرقیسیا » را بر آن اطلاق کرده اند. ائمه ما علهیم السلام از این نکته خبر داده اند که میلیونها نظامی از آمریکا، اروپا، روسیه، ترکیه، مصر، و دول مغرب عربی به اضافه سربازانی از سرزمین شام شامل کشورهای سوریه، اردن، لبنان، فلسطین و اسراییل همگی در ناحیه ای در این محدوده تحت عنوان « قرقیسیا » با یکدیگر برخورد کرده و پس از حصول درگیری، این سفیانی است که در پس آنکه همگی را چونان کشتزاری درو شده در هم می کوبد از صحنه نبرد پیروز بیرون می آید. در صحیحه میسر از امام باقر، علیه السلام، نقل است که فرمود: « ای میسر! از اینجا تا قرقیسیا چقدر راه است؟ » عرض کردم: « همین نزدیکیها در ساحل فرات قرار دارد. » پس فرمودند: « اما در این ناحیه واقعه ای اتفاق خواهد افتاد که از زمانی که خداوند متعال آسمانها و زمین را آفریده بی سابقه بوده، چنانکه تا وقتی آسمانها و زمین بر پا هستند هم واقعه ای همچون آن اتفاق نخواهد افتاد … سفره ای است که درندگان زمین و پرندگان آسمان از آن سیر می شوند.»
امثال این روایات از امام صادق علیه السلام، و سایر ائمه نقل شده است.
حادثه « قرقیسیا » همان حادثه بزرگی است که پیش از ظهور حضرت حجه بن الحسن العسکری علیهما السلام، رخ می دهد و از آنجا که این حادثه به سفیانی ارتباط دارد و سفیانی از علایم حتمی ظهور امام زمان علیه السلام، است وقوع این حادثه حتمی است، چه، امام مهدی پس از حادثه قرقیسیا با سفیانی برخورد خواهد کرد( و پس از شکستهای سفیانی فرو رفتن سپاه او ما بین مکه و مدینه ) برای دیدار با مسیح، علیه السلام، رهسپار قدس خواهد شد.
(به هر تقدیر ) زمان بسرعت می گذرد و حوادث سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به همراه نشانه های طبیعی همگی به نزدیک بودن این حادثه عظیم اشعار دارند و این در حالی است که نه خود و نه فرزندانمان را برای آن آماده نکرده ایم. آماده ساختن نسل آینده از جوانان و مردان در سطوح مختلف روانی، عقلی و بدنی به منظور پیشباز از حادثه شریف ظهور قائم آل محمد، علیهم السلام، امری بی نهایت مهم است.
بی گمان ایمان یک نفر به یک قضیه و پافشاری و ایمان او به لزوم و کرسی نشاندن آن، عهده دار به کرسی نشستن آن قضیه خواهد بود و این نکته ای است که همه روانشناسان به آن قائل هستند. اینک اگر یک نفر می تواند آنچه را بر آن پا فشرده به کرسی تحقق بنشاند، در صورتی که مجموعه ای از افراد گرد هم جمع شوند و توان فکری خود را در زمینه ای خاص به کار گیرند و به لزوم تحقق قضیه ای معین ایمان داشته باشند، چه خواهد شد؟! روانشناسان در پاسخ می گویند: اگر چنین مجموعه ای از افراد تشکیل شود، بی تردید قادر خواهند بود در طبیعت و در انچه پیرامون آنهاست اثر گذاشته و بستری مناسب برای تحقق آن قضیه فراهم آورند.
مؤسسات دینی انجیلی آمریکا و اروپا آنچه را روانشناسان گفته اند در قضیه بازگشت دوباره مسیح به زمین پس از حادثه آرماگدون به کار بسته به این گفته قائل اند که بی گمان امکان تحقق هر نوع پیشگویی در وهله نخست به ایمان مردم به آن و به پافشاری شان بر ضرورت به کرسی نشستن ان و همچنین به شمار نفرات آنها و شمار نفرات کسانی بستگی دارد که رهبری کاروان تبلیغاتی به راه افتاده برای تحقق بخشیدن به آن پیشگوئی را بر عهده دارند.
( گذشته از مسیحیان ) ما مسلمین هم به مسأله بزرگی مواجه هستیم که پیامبر ما محمد، صلی الله علیه و آله، و اهل بیت آن حضرت، علیهم السلام، از آن به ما خبر داده اند. این مسأله پیشگوئی صادقانه ای است که پاک شدن زمین از انواع ستمها و گرفتاریها و برپایی اسلام در ربع مسکون آن بدان بستگی دارد. پس سزاوار است که ما و فرزندانمان به خود آییم و ایمانمان را به ظهور قائم آل محمد عمق بیشتری بخشیده و پافشاری مان را بر لزوم تعجیل ظهور آن حضرت و نزدیک شدن وقوع آن ژرفا دهیم و چنانکه سزاوار است شمار کسانی را که به این مسأله ایمان دارند و برای پیشباز این ظهور شریف و حوادث پیش از آن آمادگی دارند فزونی ببخشیم. نکات زیر پیشنهادهایی است برای وصول به این اهداف:
۱ – اینکه تنها یکبار در سال و آن هم در جشن میلاد به حضرت حجت توجه می شود، کافی نیست.
۲ – تلاش در جهت فراهم آوردن برنامه های هفتگی یا دو هفته یکبار شامل نشستها و مصاحبه ها درباره قضیه امام مهدی، علیه السلام، ظهور شریف آن حضرت و آنچه پیش از آن رخ خواهد داد.
۳ – دعوت از دانشمندان و صاحبان اندیشه برای نگارش مقالاتی پیرامون این قضیه در روزنامه ها، مجلات و نشریات داخلی.
۴ – استفاده از یک کانال فعال ماهواره ای برای برگزاری نشستها و مصاحبه ها روزانه و هفتگی به منظور ژرفا بخشیدن به ایمان نسل حاضر به ظهور قائم آل محمد و آماده ساختن آنها برای پیشتاز حادثه ظهور.
۵ – بستن بیعتهای دسته جمعی در دسته های مختلف که طی آن مردم با امام و رهبر خود حجه بن الحسن، علیه السلام، بر سر کمک به آن حضرت و پیوستن به اردوگاه ایشان، پس از آگاهی از ظهورشان بیعت می کنند. این بیعتها در مناسبتهای مختلف بسته می شود، همچنین مناسبات ادای عمره و حج، ماه محرم، پانزدهم شعبان و سایر مناسبتهای مربوط به معصومین، علیهم السلام.
۶ – بستن بیعت عمومی با حضرت حجت در همه مناطق شیعه نشین و تعیین یک روز بخصوص برای آن در سال، بطوری که این بیعت با محتوایی یکسان و در ساعتی واحد ادا شود.
۷ – تلاش به منظور فزونی بخشیدن به شمار مبلغان که نزدیک بودن ظهور حضرت حجت را تبلیغ کند و همچنینی فزونی بخشیدن به شمار کسانی که به این مسأله ایمان دارند همراه با جهت دادن توان فکری انها در این راستا.
دیگران مجدانه به منظور ظهور مسیح تلاش می کنند و من از این می ترسم که زمان از ما پیشی بگیرد و ناگهان با آن حادثه عظیم روبرو شویم و نتوانیم کاری انجام دهیم و از کسانی باشیم که این فرموده خداوند متعال بر آنان منطبق است.
و لوتری اذا فرعوا فلا فوت، و اخذوا من مکان قریب * و قالوا امنا بهی انی لهم التناوش من مکان بعید.
اگر ببینی، انگاه که سخت بترسید و رهاییشان نباشد و از مکانی نزدیک گرفتارشان سازد. گویند: اینک به رسول ایمان آوردیم. اما از آن جای دور چسان به آن دست یابند.