ادیب نیشابوری ـ محمدتقی (۱۳۱۵ـ۱۳۹۶ق)
شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری، مشهور به ادیب دوم فرزند اسدالله، در خیرآباد، از بلوک عشقآباد نیشابور به دنیا آمد. نخست از پدر خواندن و نوشتن آموخت، و در ۱۸ سالگی به فرمان پدر راهی مشهد شد، و از محضر شیخ عبدالجواد ادیب اول، بهره فراوان برد و در آموختن ادبیات عرب، فارسی، منطق، فلسفه، ریاضیات، تفسیر، حدیث، رجال، فقه، اصول، طب، علوم غریبه و علوم جدید، رنج بسیار کشید.
در سال ۱۳۴۱ عنوان مدرّسی آستان قدس را پذیرفت و هفت سال در آرامگاه شیخ بهائی بر کرسی تدریس نشست اما از آن گاه که پایش آسیب دید، در منزل درس میداد.
انسانی آزاده و عارف مسلک بود و به امور دنیوی هیچ اعتنایی نداشت و از تملق و چاپلوسی بهشدت دوری میجست.
وی در ۲۱ آذر ۱۳۵۵ ش برابر با ۲۰ ذیحجه ۱۳۹۶ ق، در ۸۱ سالگی بدرود حیات گفت و در زاویه غربی صحن عتیق (انقلاب) دفن شد.
زندگی نامه
شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری (معروف به ادیب ثانی )
من اکنون که می خواهم این مقاله را بنویسم، به چگونگی روحی عجیبی دچارم: مقاله ای در شرح حال استادی از دست رفته، و مربّی یی درگذشته. به یاد می آورم روزگاری را که استادان و مربّیان همه بودند، سایه آنان بر سر ما گسترده بود، و ما به وجود آنان دلگرم بودیم، و از محضر آنان بهره مند. و اکنون همه روی در نقاب خاک برده اند:
حُکمُ المَنیه فی البّریه جارِ ما هذهِ الُدنیـا بِدارِ قـرارِ
آری ، آن عندلیبان خوش الحان گلستان فرهنگ و معرفت، که فضای مدرَس دانایی را سرشار از شور و خروش داشتند، سر در گریبان خاموشی بردند! آن ادیبان نکته سنجِ معانی از این سرای سپنج رخت بربستند، و آن یاران اندوهگسار روحانی از این دار ناپایدار روی برتافتند:
از مـلک ادب حـکم گزاران همه رفتند شو بار سفـر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامـن صحراست گوید چه نشینی که سواران همه رفتند
افسوس، که افسانه سرایان همه خُفتنـد اندوه، کـه اندوهگساران همه رفتنـد
آن مدرّسان فیض گستر به خاموشی گراییدند، و آن مدرَسهای شورآهنگ روی به خلوت نهادند. آن درسها متروک افتاد و آن بحثها مهجور گردید. آن محافل که از دانش و بصیرت آکنده بود، و با آوای گرم مدرّسان، آباد و دل زنده، خاموش گشت. و آن فروغ فضیلت و فرهنگ که در آن روشنستانها می تابید، به تیرگی گرایید. شیرازه آن درسها از هم بگسیخت و حلقه آن بحثها و فحصها از هم بگسست. کجا رفتند آن استادان مهربان؟! و چه شدند آن علم آموزان و تربیت گران؟!
استاد، شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری ، درگذشته ۱۳۹۶
حجهالاسلام، حاج میرزا احمد مدرس یزدی ، درگذشته ۱۳۹۱
حجهالاسلام، حاج شیخ هاشم مدرس قزوینی ، درگذشته ۱۳۸۰
عالم قرآنی بزرگ، حاج شیخ مجتبی قزوینی ، درگذشته ۱۳۸۶
آیهالله العظمی ، حاج سید محمدهادی میلانی ، درگذشته ۱۳۹۵
و…
و چه زود بی امان، آن ایام و آن روزها گذشت! و چه زود بی امان، این ایام و این روزها نیز می گذرد! گذشت روزان و شبان، ما را به جرگه آنان می برد، و حرکت گرم سیرِ ماه و خورشید، ما را به جمع آنان می پیوندند.
یبلیانِ کلَّ جَدید و یقرِّبانِ کلَّ بعید!
و یـا هذا سَتَرحَلُ عن قَریب الـی قـوم کـلامُـهم السّکوت
ما نیز به محلّه خاموشان رخت می کشیم، و به جمع از یاد فراموشانـکه هرگز یاد آنان فراموش مبادـمی پیوندیم. و ای کاش پیش از آن که مرگ چشمان ما را بگشاید، خود چشمی بگشاییم، و زودتر از آن که بیداری مرگ فرا رسد، خود بیدار شویم، و از رده النَاسُ نِیام، فَاِذا ماتوُا انتَبَهوا درآییم و به پهنه مینوی ِ مُوتُوا قَبلَ اَن تَمُوتُوا راه یابیم…
ما باید حق آن استادان و حقداران را نیکو بشناسیم. و آن حق را، اگر چه به صورتی ناقابل، بگزاریم. اگر غرض از علم، دانایی و آموختن است، دانستن شرح حال عالمان زاهد، و چگونگی کار مدرّسان پاکباخته و خدمتگزار و تربیتگر نیز می تواند به آدمی علم آموزد و راه نُماید و دانایی بخشد. گفته اند: “تاریخِ علم نیز علم است”، و باید گفت: “تاریخ مردان علم نیز علم است”.
* * *
حوزه های علوم اسلامی ، همواره در پرورش عالمان راستین، مراجع بزرگ، مصلحان درگیر جهانی ، انقلابیون آگاه، محققان نام آور، مؤلفان موفق، استادان پرمایه، مدرّسان والامقام و مربیان توانا لایق، توفیقهای فراوان و مشهور داشته است، چنان که اکنون نیز چنین است. یکی از این نمونه مدرّسان و مربیان، مرحوم شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری است.
۱ ـ ادیب نیشابوری اول و ادیب نیشابوری دوم
در تاریخ این قرن فرهنگ اسلامی ایران، در ناحیه خراسان، دو تن از عالمان و مدرسان، با عنوان ” ادیب نیشابوری ” شهرت یافته اند:
میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری ـم: ۱۳۴۴ ق.
شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری ـم: ۱۳۹۶ ق.
اغلب، به هنگامی که ” ادیب نیشابوری ” می گویند، مرحوم میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری مراد است، و چون “ادیب ثانی ” گویند، مرحوم استاد شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری . البته پس از فوت ادیب اول، و بویژه در این ۳۰ ـ ۴۰ سال اخیر، در حوزه علمیه مشهد، و دیگر نقاط خراسان، ادیب نیشابوری ، عنوان مرحوم استاد بود، و ایشان به همین عنوان، بدون قید “ثانی ” شناخته بودند. اکنون خوب است در کتب و تواریخ، با قید کلمه “اول” و “ثانی ” (یا دوم)، این دو استاد مدرّس خراسان را از یکدیگر جدا سازند.
من در این مقاله، می خواهم شرح حالی کوتاه بنگارم، از استاد خود، شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری ، (ادیب ثانی ).(۱)
۲ ـ از عشق آباد نیشابور
نام استاد چنان که گفته شد، محمدتقی بود، معروف به ” ادیب نیشابوری “، و پدرش “میرزا اسدالله”، از مردم خیرآباد نیشابور، و مادر، “فاطمه”. نیاکان ادیب در افغانستان زندگی می کردند، و از سران ایل اسکندری (۲) بودند، لیکن جدّ بزرگ وی به ایران آمد، و ریاست را کنار نهاده، ساده زیستن را انتخاب کرد.
ادیب، در سال ۱۳۱۵ هجری قمری ، در دیهی ، خیرآباد نام، از قرای بلوک عشق آباد، در جنوب نیشابور، به دنیا آمد. پدر وی ، درزیگر (خیاّط) بود. از دانش نیز بهره ای داشت، و به آموزش ابتدایی اطفال می پرداخت.
ادیب، تا اوان ۱۸ سالگی ، در نزد پدر، با خواندن و نوشتن آشنا گشت. اسب سواری و طریقه به کار بردن اسلحه زمان را نیز آموخت، و کار خیاطی را نیز فرا گرفت، به گونه ای که در بقیه سالهای حیات، تعمیرات لباسهایش را خود انجام می داد.
۳ ـ در آستان قدس
در سنین یادشده، پدر که او را مستعد فراگیری علم دید، روانه مشهد کرد. ادیب، به مشهد مشرّف گشت و در آن سامانِ مقدّس بماند، و نزد استادی به درس خواندن نشست. روزگاری اندک گذشت و در استاد آن مایه علمی که باید ندید. این بود که دلسرد گشت، و کتاب را بست، ودرس خواندن را هِشت، و راهی نیشابور شد.
۴ ـ سختگیری سرنوشت ساز پدر
پدر که او را دید، آشفته حال گشت، و رها کردن او را روا نداشت، و از این که فرزند او ترک طلب علم کرده است، دل افسرده شد. گلایه نامه ای برای حاج شیخ محمد کدکنی ، دایی ادیب نوشت و این بار، فرزند را با نامه راهی مشهد کرد.
“مرحوم پدرم… مرا ملاقات کرد، فقط ده روز اجازه داد که در آن جا (نیشابور) بمانم. در این ده روز مقصودم را به ایشان فهمانیدم که استادم به در نمی خورد، درسش برایم فایده نداشت. دلتنگ شدم. کاغذی عتاب آمیز برای دایی من، که از جمله علما شمرده می شد، نوشتند. آن کاغذ را که آوردم، مرحوم حاجی دائی ، آماده شد که برایم درس بفرماید. در حدود سه سال، با جدّ و جهد کامل، روزی دو مرتبه برای تدریس، یک مرتبه هم برای این که اشتباهات مرا بفرمایند…”(۳)
بدین سان، ادیب دروسی را گذراند، و آماده مراحل بعدی گردید. و در اواخر سال ۱۳۳۳ هجری قمری ، به محضر استاد متبحّر و نامدار آن روزگار، در ادبیات و بلاغت اسلامی ، در حوزه خراسان، راه یافت.
۵ ـ رابطه استاد با شاگرد در حوزه های اسلامی
“در اواخر سال ۱۳۳۳ هجری قمری رفتم به درس مرحوم عبدالجواد ادیب نیشابوری . در نزدیک ایشان نشستم. از من پرسیدند که از کجا هستی ؟ گفتم: از نیشابور. پس از این که محلّم را معرفی کردم، فرمودند: مورد نظر من خواهی بود، و از شما توجه کامل خواهم کرد، به شرط این که استعداد داشته باشی ، فردا بیا به اطاقم. من فردا صبح زود رفتم خدمت ایشان. یک عده سؤالاتی که استعدادم را به دست بیاورند فرمودند. کاملاً از عهده برآمدم. بسیار خوشحال شدند و فرمودند: بعد از این در حوزه درس، یا رو به روی من بنشین، یا در پهلوی من. من همان طرز رفتار می کردم، و بسیار با ایشان، طرف عصر، به باغ نادری می رفتیم و استفاده می نمودم. و پیش از ظهر هم، خیلی از اوقات به باغ ملّی می رفتیم و گردش می کردیم، بعد جایی می نشستیم، باز از ایشان استفاده می کردم. فرمایشات ایشان را مرتّب می نوشتم، و اشعاری را هم که می فرمودند، می نوشتم و حفظ می کردم، تا این که خودم در همان زمان حیات ایشان، صاحب حوزه و جماعتی شدم. درس می گفتم. در هر درسی شاگردهایی داشتم که بسیاری از آنها هنوز در حیات هستند. و با مردمان اراذل و اوباش و یا کسانی که درست طلبه نبودند، هیچ نمی نشستم. فقط مصاحبتم با اشخاص محصّل و بافضل بود. در همان زمان که خود حوزه و جماعتی داشتم، باز هر وقت مجالی می شد می رفتم خدمت ایشان، و از فرمایشات ایشان بسیار استفاده می کردم، و زیاد در مورد من لطف و محبّت داشتند…” (۴)
و بدین گونه شاگردی صدیق و جدّی ، و طلبه ای کوشا و محصّلی بااستعداد و طالب، مراحلی را باموفقیت طی کرد، و خود به جرگه مدرّسان و حوزه داران پا نهاد.