همه زن ها در حرف هایشان می گویند به شوهرمان آنقدر اعتماد داریم که برایمان مهم نیست اگر در جمع هزاران زن دیگر قرار بگیرند. اما در دلشان حتی می خواهند بدانند همان یک همکار زنی که در اداره آنها کار می کند چه شکلی دارد. و این به دلیل بی اعتمادی به همسرشان نیست بلکه از سر کنجکاوی های زنانه است.
همه زن ها به علت دوست داستن زیاد همسران خود، روی آنها بسیار حساس هستند. حساس از اینکه همسرش برای او باشد و هیچ کسی او را تصاحب نکند. حساس از اینکه مبادا روزی زن دیگری به بهانه های مختلف وارد زندگی شوهرش شود. حساس از اینکه شوهرش با زنان دیگر چگونه حرف می زند و نوع ارتباط آنها باهمدیگر چگونه است. حساسیت هایی از این دست که در همه زنان به اشکال مختلفی وجود دارد.
این نوع از حسادت زنانه و کنجکاوی برای برخورد همسر خود در محیط کاری اش با همکاران جنس مخالف، موجب می شود تا شما با توسل به هر ترفند و هزاران راه نرفته، بخواهید متوجه بشوید که آن زنی که همکار همسرتان است چه قیافه ای دارد؟ در محل کارشان چه گفت و گویی هایی بین آنها صورت می گیرد؟ حتی گاهی آنقدر این کنجکاوی شما را اذیت می کند که دوست دارید بدانید حتی نوع نگاه کردن آنها به همدیگر چگونه است.
سکانس اول
این حساسیت زیاد که میزان کنجکاوی را در شما به بالاترین میزان رسانده است، موجب می شود تا بالاخره یک راه برای رفتن به محیط کاری همسر خود پیدا کنید. از یک روز قبل برای آنکه وانمود کنید سرزده به محل کار همسر خود رفته اید، تمرین می کنید. به ساختمان محل کار که می رسید بعد از یک وارسی از محیط اطراف وارد مجتمع می شوید. سالن بزرگی را در زیر چشم می گذرانید که در آن چند میز و چند اتاقی که درهای آن باز است. خانم منشی، اولین کسی است که به شما سلام می دهد و از شما می خواهد که کارتان را بگویید. وقتی در ذهن تان کاملا تصویر زن منشی را با موهای یخی و لاک قرمزی که با رنگ لب هایش ست شده، ثبت می کنید، پاسخ سلام او را می دهید و با بردن نام فامیلی همسرتان به او می فهمانید که به ملاقات او آمده اید. شما را به یکی از اتاق ها راهنمایی می کند. در اتاق سه میز قرار دارد که در انتهای اتاق چشمتان به همسر خود می افتد. او که شما را می بیند از جا بلند می شود و بعد از سلام و احوال پرسی، شمار را برای نشستن روی صندلی کنار میز خود راهنمایی می کند. نگاهی به همه اتاق می اندازید سری به نشانه سلام به دیگر افراد حاضر در اتاق تکان می دهید. وقتی همسرتان برای آوردن یک فنجان چای از اتاق خارج می شود بهترین فرصت است تا در کمترین زمان، بیشترین اطلاعات بصری را از همکاران همسرتان ثبت و ضیط کنید. در سمت چپ پشت میز مردی است که وقتی نگاه شما به نگاهش گره می خورد لبخند ملیحی به شما تحویل می دهد. اما میز سمت راست چرا خالی است و کسی پشت آن نیست؟ اول خیلی خوشحال می شوید که در اتاق کاری همسرتان اثری از یک زن دیگر وجود ندارد اما دیری نمی گذرد که با آمدن یک زن مو بلوند که دست ههایش از آرنج و یقه اش بیش از حد باز است وارد اتاق می شود. کوه خوش خیالی های شما فرو می ریزد. با چند تق تقی که در اثر پاشنه های ده سانتی کفشش بر زمین کوبیده شده به سوی شما می آید. به نشانه دست دادن، دست دراز می کند و می گوید: “شما همسر رامین هستید؟” شما میخکوب به صندلی می شوید اما برای اینکه اقتدار خود را حفظ کنید یک بله قاطع می گوید. زن پشت میز خود می رود و با لبخندی که همه دندانهایش بیرون زده به رامین که با فنجان چای وارد اتاق می شود می گوید نگفته بودی زنت اینقدر خانمه رامین؟ ناهار گرم کردم حالا که خانمت هم هست سه نفری می تونیم بخوریم. چشم در چشم همسر خود می شوید و با سنگینی فضای اتاق که آوار بر سرتان شده چای را می خورید و به بهانه اینکه فقط از اینجا رد می شد با یک خداحافظی اتاق را ترک می کنید. به سرعت از درب ساختمان بیرون می زنید، هجوم فکرهای مختلف رهایتان نمی کند. . رامین؟ زنت؟ زن مو طلایی؟ ناهار؟ …. همه اینها را بارها از ذهن خود می گذرانید و آنها را استدلال هایی برای رفتارهای نامناسب همسرتان نسبت به خودتان می دانید و شاید همین آغازی برای یک مشاجره بزرگ زناشویی باشد.
سکانس دوم
از خانه به قصد خرید بیرون می رود، اما ترجیح می دهید برای ارضای کنجکاوی خود و اینکه همکاران شوهرتان چه قیافه و شکلی دارند، مرکز خریدی را که به محل کار او نزدیک تر است انتخاب کنید. خریدتان را سریع انجام می دهید تا به استدلال اینکه در این حوالی خریدی داشتم و گفتم برای چند لحظه به دیدنت بیایم، به محل کار همسر خود بروید. وارد که می شوید از صندلی ها تا میز و مجله و کاغذهایی هم که روی آنها است غافل نمی شوید. همه حرف ها و قیافه ها را خوب در حافظه نگه می دارید تا در موقع لازم بتوانید از آن استفاده کنید. خانمی را می بینید که با یونیفرم سرمه ای پشت میز خود مشغول کار است و بعد از عرض سلام از شما می خواهد اگر کمکی از دستش برمی آید برایتان انجام دهد. با بردن نام فامیلی همسر خود او شما را راهنمایی می کند. وارد اتاق که می شوید همسرتان با نگاه به شما می فهماند که بیرون اتاق منتظرش بمانید. شوهرتان بیرون می آید و بعد از احوال پرسی از شما می خواهد که روی صندلی هایی که در کنار سالن به عنوان صندلی انتظار است بنشیند تا برای شما لیوان چایی بیاورد. درهای اتاق ها باز است و شما می توانید به راحتی کارمندان را با یک نگاه گذرا رصد کنید. برایتان جالب است که اتاق کاری مردان از زنان جدا است و وقتی زنی از اتاق بیرون می آید تا کاری به منشی بسپارد، شما را کنار همسرتان می بیند و به نشان احترام پیش می آید و با این کلمه که خوش آمدید خانم مرادی، به اتاق خود می رود. زنگ های پشت سر هم تلفن منشی، اجازه تمرکز را از شما می گیرد اما صداهایش در گوشتان ثبت شده که: بله آقای عباسی، آقای احمدی تشریف می آورند. یک لحظه فکر می کنید چقدر آقا آقا پشت هم ردیف کرده است به جای این همه می توانست بگوید عباسی و احمدی میان.
ازهمسر خود جدا می شوید و راه منزل را در پیش می گیرید.دست خودتان نیست اما در دل یک آرامش قلبی دارید که همه ذهنیت های منفی که در ارتباط با همکاران جنس مخالف همسر خود داشته اید اشتباه بوده است و حالا دیگر هر روزه که او به قصد محل کار، خانه را ترک می کند نگران این نیستید که چه اتفاقی قرار است در اداره برای او بیفتد.
سکانس آخر
شاید خیلی ها از خود ما هم به عنوان یک زن در محیط کاری با همکارهای جنس مخالف راحت باشیم. موقع صرف ناهار یا چای به این بهانه که فقط همکار هستیم کنار هم بنشینیم و در حین غذاخوردن شوخی هایی باهم داشته باشیم. اما در همان اداره ممکن است همکار جدیدی داشته باشید که زمان ناهار، روی میز خود تنها غذایش را بخورد و ترجیح دهد به جای شوخی ها، فقط در مواقع کاری با همکاران مرد خود صحبت کند. اگر نگران این هستید که در محیط کاری همسرتان زنانی پیدا شوند که با عشوه های زنانه خود روابط را از حد همکار بودن خارج کنند، شما نیز به عنوان یک زن شاغل باید بدانید که نباید با همان رفتارهایی که می ترسید همسرتان جلب کسی دیگر شود، نظر جنس مخالف دیگری را به خودتان جلب کنید.