وقتی والدین خطرناک می‌شوند!

وقتی والدين خطرناک می‌شوند!

امنیت عاطفی فرزندان در خانواده
هر فردی علاقه ‏مند است که احساس کند تمام اشخاص دیگر دوستش دارند، برای او احترام قابل‌اند و او را همان‏طور که هست، بپسندند. این احساس در تشدید حس اعتماد به خود و اتکا به نفس بسیار مؤثر است و به‌ویژه برای کودکی که خود را متکی به بزرگ‌سالان می‏بیند، اهمیت خاصی دارد. احساس ایمنی و ارضای عاطفی کودک، قبل از اینکه به مدرسه برود، فقط توسط پدر و مادر تأمین می‏شود و دلش می‏خواهد مطمئن باشد که اولیایش او را دوست دارند و همیشه دوست خواهند داشت. برای کودک، پدر و مادر در حکم سپری علیه بلایای روزگار هستند و منبع ایمنی و ارضای خاطر جسمی و روانی به شمار می‏آیند. کودک، علاوه بر احساس مهربانی که لازم است نسبت به اولیای خویش داشته باشد و از آن‌ها محبت ببیند، می‏خواهد مطمئن باشد که پدر و مادرش نیز، یکدیگر را دوست دارند. البته منظور این نیست که کودک به هیچ وجه مخالفت پدر و مادر را با یکدیگر نبیند؛ بلکه باید سعی کرد تا احساس ایمنی او بر اثر شکی که در مورد روابط پدر و مادر دارد، متزلزل نشود.
برای کودک، پدر و مادر در حکم سپری علیه بلایای روزگار هستند و منبع ایمنی و ارضای خاطر جسمی و روانی به شمار می‏آیند
اگر بیش از یک کودک در خانواده باشد، وظیفه والدین است که به آن‌ها بفهمانند هر یک را به‌اندازه دیگری و هر کدام را به خاطر شخصیت خود او دوست دارند. والدین به‌هیچ‌وجه نباید میان کودکان خود تبعیض قائل شوند و آن‌ها را باهم مقایسه کنند، بلکه لازم است هر کدام را برای استعدادها و خصوصیاتی که دارند، مورد تشویق قرار بدهند و به این وسیله برای رشد و پیشرفت قوای مثبت آن‌ها تلاش کنند. احتیاج به احساس ایمنی، در نوزاد نیز وجود دارد و نیازمند آن است که یک دوره طولانی از توجه و علاقه مادری برخوردار باشد و اگر در آن مدت مادر کنارش حضور نداشته باشد، باید فرد دیگری مسئولیت او را به عهده بگیرد. چنین توجهی ادامه حالت طبیعی جنین است. زیرا در آن مدت از او به‌خوبی محافظت می‏شده و این توجه، برای جلوگیری از بروز اضطراب در نوزاد، امری بسیار ضروری است. این رابطه نه تنها برای ارضای حوایج جسمی و روانی کودک لازم است، بلکه روابط اجتماعی او از نیز پایه‏گذاری می‏کند یکی از منابع تولید احساس ایمنی در کودک، شیر دادن مادر به کودک است، زیرا نزدیکی جسمی و روانی نوزاد به مادر، در او ایجاد آرامش می‏کند. نباید تصور کرد شیر دادن مادر برای تشکیل شخصیت سالم یک امر مسلم است، بلکه باید دانست نحوه رابطه عاطفی مادر با کودک در هنگام شیر دادن نقش بسیار مهم‌تری را ایفا می‌کند. به عبارت دیگر، مادر می‏تواند بدون اینکه شیر خودش را به کودک بدهد او را پرورش دهد، به‌شرط اینکه محبت و رابطه صمیمانه‏ای که کودک به آن نیاز دارد، تأمین شود. به بیان بهتر، شیر دادن مادر به کودک به خودی خود در کودک مؤثر نیست. بلکه چون به‌وسیله آن، مادر ابراز محبت می‏کند، نبودن آن، توسط نوزاد به عدم محبت تعبیر می‏‏شود.
والدین به‌هیچ‌وجه نباید میان کودکان خود تبعیض قائل شوند و آن‌ها را باهم مقایسه کنند، بلکه لازم است هر کدام را برای استعدادها و خصوصیاتی که دارند، مورد تشویق قرار بدهند و به این وسیله برای رشد و پیشرفت قوای مثبت آن‌ها تلاش کنند
هنگامی که کودک به مدرسه می‏رود، آموزگاران و همکلاسی‏ هایش سهم مهمی در ایجاد احساس ایمنی در او خواهند داشت، زیرا او احتیاج به توجه و مورد قبول بودن معلمان و بقیه دانش‏آموزان کلاس دارد، دلش می‏خواهد آن‌ها منصفانه با او رفتار کنند. این احتیاج در زمان بلوغ شدت می‏یابد، به‌طوری که اغلب اوقات، نوجوان به آنچه همسالانش به او می‏گویند، نسبت به نظر پدر و مادر، اهمیت بیشتری می‏دهند. در بزرگ‌سالی احساس ایمنی به‌وسیله عوامل مختلف و متعددی به وجود می‏آید و تأثیر آن‌ها در مورد افراد متفاوت است. از جمله این عوامل، سلامتی، موقعیت اجتماعی، ثروت و پیشرفت در حرفه است. عوامل خانوادگی نیز در بزرگ‌سالی مهم است و بزرگ‌سالان، به‌ویژه زنان، قسمتی از رابطه صمیمانه و مهرآمیز خود را مدیون روابط سالم خانوادگی می‏دانند.
از خود راندن و تنبیه کودک
اغلب تصور می‏شود پدر و مادرها به‏طور طبیعی کودکان خود را دوست دارند. اگر چه ممکن است اکثریت قریب به‌اتفاق والدین به اطفال خود علاقه‏مند باشند، اما عده‏ای هم هستند که کودکانشان را از خود می‏رانند. روان شناسان روزانه با خانواده‏های متعددی برخورد می‏کنند که در آن‌ها پدر، مادر یا هر دو، کودکان را از خود می‏رانند . راندن از خود، در
شرایط عادی درجات مختلفی دارد و اغلب پدر و مادرها فقط گاهی این عمل را انجام می‏دهند و به‌ندرت پدران و مادرانی پیدا می‏شوند که طفل را به‌طور کامل از خود برانند. اولیای مورد اشاره، چنین استدلال می‏کنند که برای پرورش صحیح کودک، باید گاهی از برآوردن خواهش‏های او خودداری کرد. گاه والدین این روش را، حتی در مورد تربیت نوزاد که باید مورد توجه کامل عاطفی و جسمانی باشد نیز، به کار می‏برند در سال‏های اول زندگی، شخصیت سالم، بر اساس ارضای خواسته‏های عاطفی و جسمی پایه‏گذاری می‏شود، نه بر مبنای محرومیت و ناکامی. کودکی که از ابتدای زندگی با خوشحالی و آرامش پرورش یافته باشد، این شانس را دارد که به زندگی امیدوار بوده و دیدگاهی مثبت نسبت به دنیای خود داشته باشد. اما احتمال وجود این شانس برای کودکی که احساس می‏کند به‌واسطه بدی رفتارها، محبت پدر و مادر را از دست داده است، بسیار ضعیف است. لذا ضمن راهنمایی، باید به او فهماند که پدر و مادر با صمیمیت و دلسوزی قصد کمک به او را دارند و به هیچ وجه نباید احساس کند که چون قادر نیست مطابق میل پدر و مادر رفتار کند، او را دوست نخواهند داشت. متأسفانه رسیدن به این طرز فکر، برای بعضی پدر و مادرها مشکل است و اکثر اوقات اگر کودک رفتارهایی نشان دهد که مطابق خواسته‏شان نباشد، به‌تدریج احساس تنفر واقعی نسبت به کودک پیدا می‏کنند. دلایل طرد شدن کودکان به‌وسیله پدر و مادر، متعدد و مختلف است، که از آن جمله زیبایی جسمانی، مقدار هوش، طرز رفتار و اخلاق و علایق و امثال آن را می‏توان ذکر کرد. به‌طور کلی در طرد کردن و از خود راندن کودک دو روش به‌وسیله پدر و مادرها به کار برده می‏شود، یکی بی‏اعتنایی و دیگری پرخاشگری. بر اثر بی‏اعتنایی، کودک احساس می‏کند پدر و مادر، او را نمی‏خواهند و فقط بر اساس انجام وظیفه، حضور او را در خانه تحمل می‏کنند. روش دیگری که بعضی پدر و مادرها در طرد کردن کودک اعمال می‏کنند، پرخاشجویی و تنبیه است. این گروه از پدر و مادر‏ها اغلب رفتار خود را منطقی جلوه می‏دهند و ادعا می‏کنند داشتن انضباط سخت، کودک را آبدیده و آماده مقابله با مشکلات می‏کند.
ضرر و زیان توجه افراطی
بعضی از پدر و مادرها، در رابطه با کودکان خود، درست به شیوه‏ای مخالف رفتار می‏کنند. به این معنی که کودک را بی‏اندازه مورد توجه قرار می‏دهند و در مقابله با مشکلات محفوظ می‏دارند. البته، در چند ماه اول زندگی کودک محافظت و توجه دائمی و کامل افراد لازم است. اما هنگامی که کودک رشد می‏کند، باید بفهمد امکان اینکه دائم به او توجه شود و او را تحت محافظت قرار دهند، وجود ندارد. در ضمن باید به کودک یاد داد که به‌طور مستقل فکر و عمل کند تا زمانی که به سن بلوغ می‏رسد و ناچار به تصمیم گیری برای مقابله با مشکلات زندگی می‏شود، توانایی آن را داشته باشد تا به‌تدریج از لحاظ اقتصادی و روانی از اولیای خود جدا شود. اغلب اوقات والدین یک کودک به‌ویژه مادر، با محافظت و توجه زیاده از حد، او را متکی به خود و غیرمستقل بار می‏آورند. در نتیجه برای کودک برقرار کردن روابط سالم با دیگران، بسیار مشکل می‏شود. روش صحیح تربیت کودک حد وسط میان دو روش بالاست، به این معنی که پدر و مادر باید احتیاجات عاطفی کودک را ارضا کرده و در ضمن او را به داشتن عقاید، رفتار و تصمیمات مستقل تشویق کنند.
تأثیر اختلافات خانوادگی بر کودکان
گاهی اوقات خانواده‏هایی که در آن زن و شوهر از هم جدا نشده‏اند و باهم زندگی می‏کنند، نسبت به خانواده‏های گسسته اثر مخرب‏تری بر روی کودکان می‏گذارد. به این معنی که اگر اولیاء باهم تجانس و توافق نداشته و همیشه در
حال نزاع و مشاجره باشند، کودک احساس ناامنی و حقارت شدید خواهد کرد. گاه او دچار ترس شدیدی، نسبت به جدایی والدین می‏شود. در ضمن، بحث و جدال دائمی والدین تولید اضطراب همیشگی و آزاردهنده‏ای در کودک خواهد کرد، که اگر این اضطراب مدتی ادامه یابد، تأثیر آن بدتر از اضطرابی است که از جدایی پدر و مادر حاصل می‏شود. به‌علاوه، احتمال این خطر هست که اضطراب کودک به تمام جوانب تعمیم یابد و به‌ویژه به شکل ترس از آتیه ظهور کند. اغلب اوقات منشأ اضطراب بزرگ‌سالان را می‏توان در اختلافات پدر و مادر آنان در زمان کودکی یافت. اگر میان زن و شوهری خصومت آشکار وجود داشته باشد، فرزند خردسال آن‌ها دچار تعارض و کشمکش روانی می‏شود و نمی‏داند از کدام یک باید جانب‌داری کند یا اینکه حق را به کدام طرف بدهد. در این گونه موارد، ممکن است کودک گاهی به‌سوی مادر و زمانی به‌جانب پدر روی آورد و گاهی اوقات هم تنها از یک طرف پشتیبانی کند که چنانچه کودک فقط از یکی از اولیاء طرفداری کند، ممکن است تنفر و خشم دیگری را نسبت به خود برانگیزد و اگر نسبت به هر دو در مواقع مختلف، نظر موافق نشان دهد، موجب ایجاد اضطراب و تشویق و تنش در او خواهد شد. در هر صورت کودک نه تنها از این معامله نفعی نمی‏برد، بلکه اثرات عمیق و جبران‏ناپذیری بر شخصیت او گذاشته خواهد شد. البته لازم به ذکر است که اختلافات خانوادگی، لزوماً موجب ایجاد و اختلالات روانی در کودک نمی‏شود. زیرا گاهی کودکانی بوده‏اند که با وجود خانواده ناآرام توانسته‏اند به‌خوبی با محیط خود سازش پیدا کرده و زندگی سالمی را بگذرانند. اما به‌طور کلی اغلب کودکانی که در خانواده‏های غیرعادی پرورش پیدا می‏کنند، تحت تأثیرات سوء آن قرار می‏گیرند.
به‌طور کلی اغلب کودکانی که در خانواده‏های غیرعادی پرورش پیدا می‏کنند، تحت تأثیرات سوء آن قرار می‏گیرند.
هدف زندگی
یکی از علل عمده احساس حقارت و ناامنی و ترس، نرسیدن به اهدافی است که فرد برای خود در نظر می‏گیرد. به کودکان باید آموخت اهدافی را برای خود در نظر بگیرند که رسیدن به آن حتمی باشد. گاهی اوقات اولیاء مرتکب اشتباه می‏شوند و برای اطفال خود اهدافی در نظر می‏گیرند که رسیدن به آن از حد استعداد، قابلیت و توانایی کودکان بیرون است. روان‏شناسان در تحقیقاتی که در مورد جوانان داشته‏اند، مشاهده کرده‏اند فشار اولیا به جوانان در انتخاب رشته تحصیلی یا شغلی، یکی از علل اصلی ایجاد عصبانیت‏ها و احساس ناامنی در آن‌هاست. اولیایی که خود را شکست خورده می‏پندارند، گاهی می‏کوشند عقب‏ماندگی خود را توسط فرزندانشان جبران کنند و با این نیت، برای آن‌ها هدف‏هایی عالی تعیین می‏کنند و موفقیت‏های درخشانی را از آنان انتظار دارند و به این دلیل با اصرار تمام به کودک فشار می‏آورند تا حتماً نقشه‏هایشان عملی شود، بدون اینکه استعداد و قدرت طفل خود را در نظر بگیرند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا