ولی کیست و اولی الامر چه کسانی اند؟

ولي کيست و اولي الامر چه کساني اند؟

ولی کیست؟
در این مقاله، از دو اصطلاح کلیدی در گفتمان امامت، بحث می کنیم: یکی «ولی کیست؟» دیگری «اولوا الامر چه کسانی اند؟» فهم درست این دو اصطلاح، می تواند اندیشه ی امامت را در ذهن ها استوار سازد و بسیاری از ابهام ها را برطرف نماید.
ولی از واژه های کلیدی در فرهنگ اسلامی است. تأثیر این واژه، در مبحث امامت، بسیار روشن است. خداوند متعال در آیه ی ۵۵ سوره ی مائده، ولی مؤمنان را آشکارا معرفی می کند. موضوع مقاله ی حاضر، بررسی این مهم از جنبه های واژگانی، تفسیری و تاریخی از نگرگاه دانشوران شیعه و سنی است. در ضمن به اشکال ها و شبهه هایی در این باره، پاسخ داده شده است. یکی از آیاتی که در قالب کنایه و اشاره، ولایت علی بن ابی طالب(ع) را بازگو ساخته آیه ی ذیل است: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم راکعون».(۱) ما نخست به تجزیه ی ادبی آیه می پردازیم، سپس هدف اصلی را مشخص می سازیم.
کلمه «انما» در فرهنگ ادبیات عرب از ادوات و ابزارهای «حصر» به شمار می رود و جمعی از ادبای معروف اهل سنت نیز بر آن تأکید کرده اند. یعنی منحصرا ولی و سرپرست شما خدا و رسول و کسانی اند که ایمان آورده اند و نماز را برپای داشته و زکات را در حال رکوع پرداخته اند.
این آیه، ولایت را منحصر می سازد به علی بن ابی طالب (ع) و از جانب دیگر ولایت به معنای سرپرستی و تسلط در شئون دیگران است. از جانب دیگر، در دستورهای اسلامی، برای پرداخت زکات در حال رکوع، اجر و ثوابی نیامده تا چه رسد به اجر مضاعف و افزونی مقام و مرتبت، بلکه این عمل معمولا با حضور قلب نمازگزاران عادی نمی سازد و در سنت نبوی هم دیده نشده است که رسول اکرم (ص) در حال نماز، زکات و صدقات داده باشند تا چه رسد که در حال رکوع بپردازد. پس دستور کلی نداریم و این موضوع حادثه ای است در یک واقعه ای و بیش از یک مرتبه هم اتفاق نیفتاده است. امام علی (ع) نمی خواست آن مستمند با گلایه و ناراحتی از مسجد بیرون رود.
به اتفاق مفسران و مورخان تشیع و تسنن، این آیه فقط در شأن حضرت علی(ع) نازل شده است و در این که «انما» مفید حصر است هیچ گونه اختلافی وجود ندارد، اختلاف در کیفیت افاده ی حصر است. برخی مربوط به وضع واضع لغت می دانند، بعضی از نطر عقل، «انما» را مفید حصر می شمارند و گروهی برخاسته از محتوای کلام می دانند. هر کدام که باشد در نتیجه، تأثیری ندارد ولی نگارنده سعی دارد همه ی وجوه را ذکر کرده و تحلیل کنند تا حجتی باشد برای عموم خوانندگان.
متکلمان و اصولیان معتقدند: «انما» به کمک عقل، مفید حصر می باشد چون «ان» به معنای اثبات و تحقق است و «ما» مفید نفی است که در فارسی این گونه ترجمه می شود: «این است و جز این نیست». در قرآن می فرماید: «انما الهکم اله واحد»؛ یعنی این است و جز این نیست که اله و معبود شما منحصرا خدای واحد احد و یکتای بی همتاست و غیر از آن معبودی وجود ندارد. این همان معنای انحصار می باشد، ولی اهل ادب و لغت شناسان نوعا معتقدند که «انما» نه از طریق وضع واضع دلالت بر حصر می کند و نه عقلا، و «مای» در انما کافه است که مانع عمل «ان» می شود ولی چون معنای «ما» ی نافیه همواره «الا» را با خود دارد مفید حصر می باشد.(۲) البته نظر اهل لغت معقول تر است و اگر از محتوای کلام استفاده شود نیز مفهوم حصر را داراست. در هر صورت قدر جامع تمام این نظریه ها، استفاده حصر و انحصار ولایت در خدا و رسول و کسی که برای اولین بار در حال رکوع زکات و یا صدقه ی مستحبی به مستمندان پرداخته است.
کاربرد واژه ی ولی
«ولی» از ماده «ولی» اشتقاق پیدا کرده و به اتفاق آرای لغت شناسان به مفهوم قرب و نزدیکی است(۳) و از نظر اصطلاح معنای گوناگونی دارد. ما نخست نظرات استوانه های علم و ادب را می آوریم سپس به نتیجه گیری می پردازیم و سعی داریم تمام مفاهیم ولی را از طریق کتاب های اهل سنت بیاوریم:
۱- خلیل بن احمد – لغت شناس مشهور اهل سنت – در کتاب «العین» می نویسد: «الولی ولی النعم؛(۴) ولی سرپرست یا ولی نعمت است.»
۲- راغب اصفهانی در کتاب «المفردات فی غریب القرآن» نوشته است: «الولا» به فتح واو و «التوالی» یعنی دو چیزی یا بیش از یک جنس پیاپی به وجود آیند بدون این که چیزی از غیر آن جنس حائل شود.(۵)
۳- ابن فارس در «مقاییس اللغه و مجلل اللغه»، «ولی» را به معنای «سرپرست و اداره کننده» معنا کرده است.(۶)
۴- ابن منظور در «لسان العرب» می نویسد: ولی از اسمای خداوند است و به معنای ناصر به کار می رود، اما بعضی گفته اند به معنای «تدبیر امور عالم و خلایق» است. سپس می گوید: ولی یتیم آن کسی است که سرپرستی امور او را برعهده گیرد.(۷)
بنابراین ولایت، قربی است که باعث جواز نوع خاصی از تصرف، مالکیت و تدبیر می شود. مثل «ولی میت»، «ولی یتیم» «ولی صغیر» که به ترتیب می تواند ولی او بعد از مرگ در اموال او تصرف کند و هم چنین در شئون مالی صغیر و یتیم تصرفات لازم را به عمل آورد. خداوند ولی بندگانش می باشد؛ یعنی در امور دنیا و آخرت آن ها تصرف و تدبیر می کند و در تصرف اولویت دارد.
زکات: برای زکات نیز معانی متعددی ذکر شده است؛ جوهری در صحاح اللغه می گوید: «زکات» به معنای صدقه است.(۸) و پاک کردن و زیادی مال و انفاق در راه خدا و اسم مصدر است و ۳۲ بار در قرآن آمده است.
«رکوع» به اتفاق آرا به معنای «انحنا و خم شدن» است،(۹) لیکن ماده ی ولی و مشتقات آن ۴۴ مرتبه در قرآن آمده است. بالاخره در مفهوم انحصاری ولایت در آیه ی فوق، تردیدی نیست. آن چه مورد اختلاف است در مصادیق است.
دیدگاه های مفسران
برخی از مفسران گفته اند: مراد از ولی در این آیه، ابوبکر است. بنابراین اگر آیه بر امامت کسی دلالت کند در واقع امامت ابوبکر را اثبات می کند.(۱۰) متن عبارت فخر رازی چنین است:
قول دوم این است که مراد از آیه، شخص معین باشد. بنابر این نظریه، دو قول درباره ی مصداق آیه آمده است: قول اول از عکرمه نقل شده است که آیه در حق – ابی بکر رضی الله عنه – نازل گردیده است، لکن اولا: روایت سندی ندارد، از این رو اکثر مفسران اهل سنت، آن را ذکر نکرده اند. ثانیا: پیش از نزول آیه هیچ گاه ابوبکر در حال رکوع، صدقه ای به سائل نداده بود و شخصا ادعایی نداشته است. مضاف بر این، اگر آیه در شأن ابی بکر بود همه ی اصحاب بر آن اتفاق نظر داشتند در صورتی که احدی به آیه بر اثبات امامت ابوبکر استناد نکرده است. پس حدیث مذکور با مضمون آیه سازش ندارد. ثالثا: روایت زیادی آمده که آیه در شأن امام علی (ع) نازل شده است. پس ناگزیر باید مراد علی بن ابی طالب(ع) باشد، زیرا کسانی که آیه را درباره ی فرد معین گفته اند همگی بر حضرت علی (ع) اتفاق دارند، ضمن این که روایات فراوانی نیز مصداق این قبول است.
حدیث دوم: عطاء از ابن عباس نقل کرده که آیه در شأن علی بن ابی طالب(ع) فرود آمده است، حتی از عبدالله بن سلام نیز روایت شده است که وقتی این آیه نازل شد به رسول خدا (ص) عرض کردم من با چشم خود دیدم که حضرت علی (ع) انگشترش را به عنوان صدقه در حالی که در رکوع بود به سائل بخشید، پس ما او را سرپرست خود قرار می دهیم (یا دوست می داریم) و از ابی ذر-رضی الله عنه- نیز روایت شده است که: با حضرت رسول (ص) نماز ظهر را خواندیم سائل و مستمندی آمد و اظهار حاجت کرد، کسی چیزی به او نداد. در این هنگام سائل دست به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا شاهد باش در مسجد حضرت رسول(ص) درخواست کمک کردم، هیچ کس چیزی به من نبخشید، در این هنگام، علی (ع) در حال رکوع بود پس با انگشت دست راست اشاره کرد به انگشتری که در دست داشت. سائل رفت و انگشتر را در برابر چشم حضرت رسول (ص) درآورد، حضرت رسول فرمود: «اللهم ان اخی موسی سألک فقال: رب اشرح لی صدری… تا فرمود: و اشرکه فی امری. فانزلت قرآنا ناطقا (سنشد عضدک بأخیک و نجعل لکما سلطانا) اللهم و أنا محمد نبیک و صفیک فاشرح لی صدری و یسر لی امری و اجعل لی وزیرا من اهلی (علیا) اشدد به ظهری. قال ابوذر: فوالله ما أتم رسول الله هذه الکلمه حتی نزل جبرئیل فقال: یا محمد اقرأ إنما ولیکم الله و رسوله …؛ پروردگارا! برادرم موسی از تو تقاضا کرد که خدایا شرح صدر به من عنایت کن و برادرم هارون را جانشین من قرار ده تا فرمود «و اشرکه فی امری» و او را شریک در کارم قرار بده. پس قرآن ناطق نازل شد (به زودی بازوی تو را به وسیله ی برادرت محکم و نیرومند ساخته و برای شما قدرتی قرار می دهم»، خداوندا! من محمد پیامبر تو و صفی تو هستم، پس شرح صدر به من مرحمت فرما و امر مرا آسان گردان و علی را به عنوان وزیر از اهل بیت من قرار بده و به وسیله ی او پشتوانه مرا محکم ساز. ابوذر می گوید: و الله، هنوز کلام پیامبر تمام نشده بود که جبرئیل نازل شد و فرمود: ای محمد بخوان آیه: «انما ولیکم الله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم راکعون».(۱۱) سپس فخر رازی می فرماید: این است مجموع روایاتی که در این مسئله وجود دارد.(۱۲)
چون بنای ما بر اختصار است و اکتفا کردن به منابع اهل سنت، به همین سند زنده از مفسری فیلسوف و متکلم، بسنده می کنیم، چرا که «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است».
مطابق اعتراف مفسر کبیر فخر رازی، روایات بسیاری نیز دلالت دارد بر این که آیه در حق علی بن ابی طالب نازل شده است.(۱۳) در مقام تتبع نیز ۶۶ نفر از مفسران و مورخان اهل سنت امثال: طبری، ثعلبی، قشیری، خوارزمی، ابن حجر و ابن کثیر شأن نزول آیه ی فوق را درباره ی حضرت علی (ع) دانسته اند، (۱۴) که به فرض صحت سند عکرمه، این حدیث قابل معارضه با روایات فراوانی که مفسران اهل سنت آورده اند نیست، تا چه رسد به احادیث شیعه که از طریق اهل بیت فراوان رسیده است. ما در این بحث دو نمونه از تفسیر فخر رازی را نقل کردیم که اگر مفسران و محدثان شیعه و امامان اهل بیت را بر آن اضافه کنیم ده ها حدیث و تفسیر می شود.
از همه بگذریم شخص ابوبکر و امثال وی اعتراف کرده اند که این آیه در حق وی نازل نشده است بلکه در شأن امام علی (ع) می باشد؛ چنان که در یکی از مقاطعی که حضرت علی(ع) با ابوبکر مناظره می کند و به او می فرماید: «تو را به خدا قسم آیه ولایتی که در آیه ی «زکات خاتم» در کنار نبی اکرم ذکر شده درباره ی توست یا در حق من، ابوبکر پاسخ داد: درباره ی تو می باشد نه من.(۱۵) و هم چنین در روز شورا فرمود: آیا کسی غیر از من در میان شما وجود دارد که در رکوع نماز، صدقه داده باشد و آیه ی «انما ولیکم الله و رسوله… در حق او نازل شده باشد در پاسخ همگی گفتند: «خیر».(۱۶) بنابر این از مضمون آیه به خوبی روشن می شود که اولا: آیه ولایت درباره ی شخص خاصی است، زیرا مؤمنی که در حالت رکوع زکات و صدقه به مستمندی داده باشد جز علی(ع) نبوده است. البته بعد از علی به قصد تشویش افکار عمومی و یا به دلیل کسب افتخار به گونه ی مصنوعی برخی از اصحاب انگشترهای زیادی به مستمندان از پیش تعیین شده دادند ولی آیه نازل نشد، از این رو «و هم راکعون» چون یک مصداق خارجی بیشتر ندارد مانع از تعمیم می باشد، زیرا همه ی علمای اهل سنت و شیعه به اتفاق آرا معتقدند که بخشنده ی زکات در رکوع نماز، تنها شخص علی بن ابی طالب(ع) است.
وانگهی، آیه بر ولایت و امامت بلا فصل امام علی (ع) نیز دلالت دارد، چرا که در آیه ی مبارکه، حکمی که ولایت باشد برای حضرت علی (ع) به اثبات می رساند و ولایت در این جا به دلالت مطابقی امامت را به ثبوت می رساند و به دلالت التزامی نفی ولایت غیر را می کند، چون ولایت سه معنای اصلی دارد و یک معنای فرعی:
۱- لیاقت و سزاوارتر بودن در امور؛
۲- سلطنت و قدرت؛
۳- قرب مخصوصی که موجب نوع خاصی از تصرف و مالکیت و تدبیر می شود؛
۴- قرار گرفتن و توالی چیزی در کنار چیزی که هیچ فاصله در میان نباشد.
از این چهار معنا سه معنای نخست به دلیل مطابقی و معنای چهارم به دلیل التزامی بر امامت حضرت علی (ع) دلالت دارد. اما دلالت سه مفهوم اولی روشن است، زیرا تنها امام است که از همه سزاوارتر در تصرف در امور مؤمنان است و او بر این امر سلطنت و قدرت دارد و همو است که حق تصرف و سامان دادن امور مؤمنان را می تواند به عهده داشته باشد، اما معنای چهارم، خلافت بلافصل را می رساند. این که چرا آیه به صورت جمع آمده است مفسران و علمای اهل تسنن پاسخ داده اند که به سه نمونه بسنده می شود:
۱-زمخشری، صاحب تفسیر کشاف که از بزرگان اهل سنت است، می نویسد: این آیه در شأن علی بن ابی طالب(ع) نازل شده است و سر این که لفظ جمع در آیه آمده «الذین آمنوا الذین…» با این که در مورد یک شخص بیشتر نیست آن است که مردم را به چنین فعلی ترغیب کند و بیان فرماید که بر مؤمنان لازم است که این گونه فضیلت ها را کسب کنند و بر خیر و احسان و دست گیری از فقرا کوشا باشند؛ به طوری که حتی به اندازه ی یک نماز آن را به تأخیر نیندازند.(۱۷)
۲- فضل بن حسن طبرسی می فرماید: نسبت دادن جمع به علی (ع) برای احترام و عظمت او بوده است، زیرا اهل لغت لفظ جمع را به منظور تعظیم به فرد نسبت می دهند و این مطلب در کلمات عرب مشهور است.(۱۸)
۳- شرف الدین می نویسد: سر نسبت دادن جمع به امام علی (ع) برای این است که اگر قرآن نامی از حضرت علی (ع) به میان می آورد حسادت ها و دشمنی ها نسبت به آن حضرت ظاهر می شد و عکس العمل نامطلوبی را در پی داشت و زمینه ی تحریف فراهم می شد و مخالفان بر اثر یأس، واکنش ویرانگری از خود نشان می دادند که عواقب وخیمی برای سرنوشت اسلام می داشت.(۱۹)
اشکال ها و پاسخ ها
برخی در خصوص این آیه و مصداق آن، شبهه هایی مطرح کرده اند که در این جا به طرح آن ها می پردازیم:
اشکال اول: می گویند آیه در صدد بیان «وصف ولایت» برای مؤمنان است، بنابراین اگر ولایت به معنای تصرف در امور باشد که از شئون امامت است و مراد از مؤمنان تنها حضرت علی (ع) باشد لازمه اش این است که حضرت علی (ع) در حال نزول آیه مقام امامت را احراز کرده باشد. در صورتی به اجماع شیعه و سنی هنوز امامت وی تحقق نیافته و پس از رحلت پیامبر او امام می شود، پس ولایت به معنای نصرت یا محبت است.
پاسخ: اولا: امامت به معنای واجب الاطاعه و مفترض الطاعه بودن و استحقاق امر و نهی داشتن می باشد و این مقام برای حضرت علی (ع) در عصر پیامبر ثابت بوده است و ادعای اجماع بی اساس است.
ثانیا: ولایت کسانی که در آیه ذکر شده است مناسب با شأن و موقعیت خاص خودشان می باشد و با حفظ مراتب لحاظ گردیده است.(۲۰) اما ولایت، وصی و خلیفه در طول ولایت نبی و پیغمبر قرار دارد؛ یعنی پس از پیامبر و در نبود او حضرت علی(ع) امام و اولی به تصرف می شود نه در حضور رسول خدا.
ثالثا: در تعبیرات عقلایی، وصیت کننده در حال حیاتش به مردم می گوید: بدانید فلانی وصی من بعد از من است. پس فعلیت وصی در مقام تعبیرات و گفتار ضروری نمی باشد؛ چنان که زکریا(ع) از خدا تقاضا می کند: «رب هب لی من لدنک ولیا» و خداوند دعای او را مستجاب کرد و یحیی را به او عطا فرمود.
اشکال دوم: اگر مراد از «ولایت»، امامت و خلافت و مقصود از مؤمنان هم حضرت علی (ع) باشد درست از کار درنمی آید، زیرا ولایت خدا و رسول با ولایت علوی عقلا قابل جمع نیست، چون آن ها ولایت بالفعل دارند، اما ولایت علی (ع) بعد از رحلت پیامبر فعلیت پیدا می کند. علاوه بر آن اگر در زمان نزول آیه حضرت علی (ع) خلافت و امامت بالقوه داشته و بعد از رحلت، بالفعل خلیفه شده است ما هم قبول داریم و حمل بر امامت علی (ع) بعد از خلفای سه گانه می کنیم نه ولایت بلافصل.
پاسخ: این اشکال نیز مخدوش است، زیرا مراد از ولایت در این آیه نسبت به خدا و رسول و حضرت علی (ع) ولایت بالفعل است، اگر چه اطاعت مستقیم مردم پس از پیامبر(ص) واجب می شود. بنابراین آیه دلالت می کند که حضرت علی(ع) در زمان نزول و بعد از آن امام است و امامت علی منحصر به زمان خاصی نمی شود بلکه در آینده و حال نیز امام است و فرضا اگر زمان حیات پیامبر اکرم (ص) را لحاظ نکنیم، به مجرد رحلت رسول اکرم (ص) امامت حضرت علی (ع) فعلیت پیدا می کند و خلافت دیگران نفی می گردد، زیرا اگر آیه دلالت بر امامت علی (ع) داشته باشد مجالی برای شورا و اجماع و نص و تصریح و تعیین خلیفه بعد از خودشان باقی نمی ماند، چون خداوند می فرماید: «ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم؛(۲۱) هیچ زن و مرد مؤمنی هنگامی که خدا و رسولش حکمی صادر کنند از خود اختیاری ندارند که رأی خلافی اظهار نمایند و یا از حکم خدا تمرد کنند. هر آن کس که خدا و رسولش را عصیان کند تحقیقا گرفتار ضلالت و گمراهی آشکاری شده است.»
اشکال سوم: حضرت علی (ع) در نماز به قدری مستغرق در خدا بود که از خود بی خود می شد [معروف است در حال نماز تیری را از پایش کشیدند نفهمید] چطور سائل را دید و سؤالش را فهمید؟(۲۲)
پاسخ: اولا: توجه به سؤال مستند توجه به خویشتن نیست بلکه عین توجه به خداست. آن چه با حضور قلب و روح عبادت نمی سازد توجه به مسائل مادی و شخصی است نه یاری بندگان خدا. اگر کسی در دریا می خواهد غرق شود یا در آتش دارد می سوزد و یا زیر آوار مانده است نمازگزار باید نمازش را بشکند و او را نجات دهد. هر کاری که وجهه ی خدایی داشته باشد با روح عبادت سازگار و مورد تأیید است. و معنای مستغرق شدن در توجه به خدا به این معنا نیست که انسان عقل و احساس خود را به کلی از دست بدهد بلکه با اراده خود می تواند توجه خویش را به جانب آن چه جنبه ی خدایی دارد منعطف سازد.
در ثانی، از خود بی خود شدن حضرت علی (ع) در تمام نمازها نبوده است. زیرا حالات اولیای الهی یک سان و یک نواخت نمی باشد.
گهی بر طارم اعلی نشینم
گهی هم پشت پای خود نبینم
برای حضرت رسالت پناه نیز گاهی در حال نماز جذبه ای پیدا می شد که تاب نمی آورد تا اذان تمام شود و می فرمود: «ارحنا یا بلال؛ زود باش اذان را تمام کن تا نماز را شروع کنیم». گاهی هم در حال نماز بود سر به سجده می گذاشت، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) روی شانه ی پیامبر سوار می شدند و حضرت با آرامش صبر می کرد و سجده اش را طول می داد تا پیاده شوند. و گاهی می فهمید کسی آمده و کاری دارد نماز را زودتر تمام می کرد و یا می دید بچه گریه می کند به سوره ی کوتاهی اکتفا می کرد تا سریع تر نماز را تمام کند.
ثالثا: عرفا گفته اند اگر حالت انجذاب سالک کامل شود و به اوج برسد پس از لحظاتی حالت برگشت پیش می آید مانند دریا که جزر و مد دارد؛ یعنی شخص در عین این که مشغول به خداست و روح را از بدن خود خلع می کند دوباره به حالت اولیه برمی گردد. علاوه بر این چنین نیست که نمازگزار در صورتی که متوجه چیز دیگری نشود نمازش کامل تر است؛ مثلا اگر کشیدن تیر را نفهمد ولی مستمند را مشاهده کند نمازش مانند حالت اول کامل نیست، بلکه می شود گفت اگر در حالت نماز تمام عوالم را سیر کند نمازش کامل تر است.(۲۳)
اشکال چهارم: می گویند چرا حضرت علی (ع) برای اثبات خلافت خویش به این آیه تمسک نکرد؟
پاسخ: اولا: گفتیم در روز شورا در برابر سعد وقاص، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر به این آیه احتجاج نمود.(۲۴) ثانیا: حضرت در میدان صفین در حضور جمعیت زیادی برای اثبات حقانیت خود دلایل متعددی آورده است که از جمله آن ها استدلال به همین آیه بود.(۲۵) در کتابی که جمعی از محققان نوشته اند ۱۶ مورد از مفسران و مورخان اهل سنت را نوشته است که آیه ی «انما ولیکم الله» در شأن حضرت علی (ع) فرود آمده است.(۲۶)
اشکال پنجم: در این آیه – و نیز آیات دیگر مربوط به امامت – همه چیز انتصابی است و حال آن که امامت انتصابی با دموکراسی در تضاد است.
پاسخ: آری، انتصاب امام از جانب خدا و رسول با اصول دموکراسی و آزادی آرا و انتخابات سازش ندارد، چرا که در مکتب مترقی اسلام سخن از جعل امامت است نه انتخاب ریاست جمهوری. امامت، مقامی است بس والا و ملکوتی که می تواند هم عهده دار امور سیاسی، فرهنگی ، اقتصادی و تربیتی مردم باشد و هم در ساختار و بهینه سازی زندگی مادی مردم نقش اساسی ایفا کند و هم رسالت بازسازی امور معنوی مثل اخلاق و تربیت و تزکیه نفس و پاکی درون مردم را تأمین نماید. امامت مسئولیتی است که در راه ایفای آن، «عصمت» و مصونیت از گناهان در تمام امور تحقق می یابد. به همین دلیل، امام شخصیتی است که رفتار و گفتار و سکوت و اعتراض وی برای مردم «سندیت حقوقی» و تکلیف شرعی دارد.
امام، رهبری است که تنها جامعه را اداره نمی کند بلکه مسئولیت رهبری را در تمام شئون مادی و معنوی بر دوش می کشد و به یمن ولایت روحی در قلوب مسلمانان بلکه سایر انسان ها تصرف کرده، مخالفان را مرعوب و مؤمنان را مجذوب می سازد و دشمن را از تصمیمات خطرناک باز می دارد.
بنابراین با وجود این همه مسئولیت های مادی و ویژگی های معنوی و داشتن مقام علم و عصمت هرگز اکثریت نمی توانند او را بشناسند و دور از هواهای نفسانی و جنجال های تبلیغاتی وی را انتخاب نمایند، از این رو در قرآن آمده است: «الله اعلم حیث یجعل رسالته؛(۲۷) تنها خدا می داند که رسالت خویش را در چه شخصی قرار دهد. گروهی از مسلمانان بر اساس تعصب مذهبی یا غرب زدگی با مطرح کردن «شورا» و انتخاب امام با رأی اکثریت در اسلام را با آن چه «امروز» آن را «دموکراسی» می نامند خواسته اند ایجاد سازش نمایند، غافل از این که اولا: امامت اسلامی با اصول دموکراسی سازگار نیست، چون جعلی و انتصابی است و در ثانی: شیوه ی دموکراسی در واقع دور ساختن مکتب از عظمت و ویژگی اوست.
امام هشتم – عالم اهل بیت که اهل سنت نیز به عظمت علمی وی واقف می باشند – (۲۸) در خصوص ناتوانی اندیشه ی مردم در انتخاب امام معصوم در سخنان تاریخی خود می فرماید: «ان الامامه اجل قدرا و اعظم شأنا و اعلی مکانا و امنع جانبا و ابعد غورا من أن یبلغها الناس بعقولهم ان الامامه خص الله عزوجل بها ابراهیم الخلیل بعد النبوه و الخله مرتبه ثالثه و فضیله و شرفها الله بها؛(۲۹) ارزش امامت بالاتر و شأنش بزرگ تر و جایگاهش برتر و پایه اش بلندتر و ژرفای عمق آن عمیق تر از آن است که مردم با اندیشه هایشان آن را دریابند و با خردشان به او دست یابند و برگزینند، بلکه امامت خصیصه ای است ممتاز که خداوند متعال حضرت ابراهیم را پس از نیل به مقام «نبوت» و «خلیل الهی» در مرتبه سوم بدان مقام مشرف و مفتخر ساخت. سپس در ادامه می فرماید: «چه کسی می تواند بر درک حقیقت امام دست یابد و امکان انتخابش را بیابد، «هیهات هیهات.»(۳۰)
به همین دلیل در «غدیرخم» که اولین سنگ بنای امامت به دست معمار اسلام نهاده شد و اندیشه ی امامت پا گرفت نه رأی اکثریت در بین بود و نه مشاوره و تبادل نظری صورت گرفت، زیرا پیامبر (ص) در امور مردمی مأمور به مشورت بود نه دستورات الهی. «و امرهم شورا بینهم» که قرآن می فرماید یعنی امر و کارهای خود مردم بر اساس شورا باید صورت گیرد ولی احکام الهی و مقررات آسمانی مشورت بردار نیست؛ چنان که خود پیامبر بخواهد از پیام های آسمانی کم و زیاد کند در قرآن به قطع رگ حیات تهدید شده است: «ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذ منه بالیمین و لقعطنا…»(۳۱)
وانگهی، اگر مردم فهم عمیق و درک بالایی می داشتند بدون شک امام معصوم را خیلی بالاتر از دموکراسی و رأی اکثریت بلکه به اتفاق آرا تثبیت و انتخاب می نمودند بدون این که گرفتار خطایی شوند و حال آن که اغلب اوقات در انتخابات معمولی برای اکثریت هم اشتباهات فاحشی رخ می دهد و به جای انتخاب اصلح گاهی شخص فاسدی را گزینش می کنند، زیرا تحت تأثیر عوام فریبی ها و سخنان امیدبخش و وعده های آرمانی وی قرار می گیرند؛ مانند انتخاب بنی صدر، گرچه راه دموکراسی برای بشر عادی شاید معقول ترین راه محسوب شود.
اولی الامر چه کسانی اند؟
گذشته از آیه ی رسالت و آیه ی ولایت آیات دیگری نیز بر اثبات مدعا داریم که به چند آیه بسنده می کنیم:
یکم- «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم».(۳۲) اولی الامر کیانند که اطاعت آنان در ردیف اطاعت از خدا و رسول قرار گرفته است، هر چند عطف اولی الامر به رسول در قوه تکرار اطیعوا است، لیکن اکتفا کردن به یک اطیعوا در هر دو مورد نشان می دهد که وجوب اطاعت اولی الامر با وجوب اطاعت رسول اکرم(ص) از یک سنخ می باشد و یک حقیقت را می رساند. همان گونه که اطاعت رسول بدون قید و شرط واجب است اطاعت اولی الامر نیز بدون چون و چرا واجب می باشد و محدود به حدی و مشروط به قیدی نیست و چنین وجوب اطاعتی از ولی امر بدون عصمت امکان ندارد. مفسران درباره ی اولی الامر به اختلاف سخن گفته اند:
۱- جمعی از مفسران اهل سنت معتقدند که مراد از آن، مطلق زمام داران و حاکمان و کلیه کسانی اند که در مسند امر و نهی نشسته اند. به مقتضای این آیه بر مسلمانان واجب است که در هر کجا باشند باید از حاکمان آن کشور پیروی نمایند.
۲- برخی از مفسران چون سید قطب و صاحب تفسیر المنار گفته اند که مقصود از اولی الامر نمایندگان عموم طبقات و حاکمان و صاحب منصبان امت در تمام شئون زندگی مردم می باشند، لیکن اطاعت آن ها مشروط به این است که برخلاف مقررات و احکام اسلامی امریه ای صادر نکنند.
۳- بعضی گفته اند: مقصود رهبران معنوی و زمام داران علمی و فکری هستند؛ آنان که از عدالت بهره مند و از محتوای کتاب و سنت به طور کامل باخبر می باشند.
۴-گروهی گفته اند: منظور از اولی الامر تنها خلفای چهارگانه هستند و غیر آن ها را شامل نمی شود.
۵- بعضی اولی الامر را در صحابه و یاران پیغمبر منحصر ساخته اند.
۶- جمعی گفته اند: اطاعت از فرماندهان لشکر واجب است و آنان اولی الامر می باشند.
۷- مفسران شیعه به اتفاق آرا معتقدند که منظور از اولی الامر ائمه ی معصومین(علیهم السلام) می باشند و کسانی که از جانب آن ها مأمور تشکیل حکومت می باشند.
بدون تردید صاحبان امر و فرمانی که در این آیه اطاعت آنان هم سنگ با اطاعت خدا و رسول قرار داده شده است نمی تواند شامل زمام داران خودسر و فاسد باشد. بلکه باید با آن ها جنگید و از حاکمیت انداخت. نظریه ی دوم نیز با اطلاق آیه نمی سازد، چرا که آیه ی اطاعت بی قید و شرط را از خدا و رسول و اولی الامر می طلبد؛ چنان که مقصود اطاعت از علما و دانشمندان و نظامیان نیز نمی باشد. به علت این که بدون قید و شرط نمی شود از هیچ عالم و فرماندهی اطاعت کرد و اگر مضمون آیه را در اطاعت خلفای چهارگانه هم منحصر کنیم آیه در زمان ما مصداقی نخواهد داشت و عملا باید تعطیل شود. از این رو بعضی از عالمان اهل سنت به خصوص فخر رازی در آغاز سخن در ذیل آیه به یک حقیقت اشاره می کند و می نویسد: کسی که خدا اطاعت او را بدون چون و چرا لازم بشمرد قطعا باید معصوم باشد، زیرا اگر معصوم از خطا نباشد لازم می آید در اشتباهات هم اطاعت او عین اطاعت از خدا و رسول باشد و این باعث تضاد در احکام الهی می شود، زیرا از یک طرف پیروی از اولی الامر بدون قید و شرط واجب است و از جانب دیگر در احکام غیر الهی اطاعت حرام می باشد. پس نتیجه می گیریم اولی الامری که در آیه اطاعت آن ها واجب شمرده شده باید معصوم باشد.(۳۳)
سپس فخر رازی در مصداق این معصوم مطاع می گوید: یا مجموع امت می باشند که در این صورت اجماع و اتفاق امت حجیت شرعی و قابل قبول است در صورتی که چنین اتفاقی امکان ندارد و اطاعت از امت اطاعت از اولی الامر محسوب نمی شود، زیرا اولی الامر در هر زمانی یک نفر بیشتر نمی تواند باشد.
می گویند: اگر مقصود از اولی الامر امام معصوم باشد با واژه ی «اولی الامر» که به معنای جمع است نمی سازد، چرا که در هر زمان امام معصوم یک نفر بیش نیست. پاسخ روشن است. آیه نمی خواهد وظیفه ی امت را در یک نسل و عصر خاصی تعیین کند بلکه این آیه تکلیف تمام عصرها و نسل ها را مشخص می کند. بنابراین مجموعه ائمه ی معصومین که دوازده نفرند امت اسلامی باید در طول تاریخ از آنان اطاعت نمایند.
اولی الامر در زمان پیامبر(ص) امام علی (ع) بوده، منتهای مراتب چون حضرت رسول هر دو منصب رسالت و امامت را داشت از این رو اطاعت از پیامبر مادامی که زنده است مقدم بر اولی الامر بعد از خودش می باشد.
می گویند: اگر منظور آیه رهبران معصوم باشند پس چرا بلافاصله در مسئله ی تنازع و اختلاف، مردم را به خدا و رسول ارجاع می دهد: «فأن تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله و الی الرسول»؟(۳۴) باید گفت: اولا: این اشکال تنها به مفسران شیعه دوازده امامی وارد نیست بلکه متوجه سایر تفاسیر نیز هست و در ثانی: مقصود از ارجاع در تنازع و اختلاف، در احکام است نه در مسائل حکومتی که پیروی از اولی الامر را می طلبد. در احکام شرعی و قوانین اسلامی همگی باید به کتاب خدا و رسول مراجعه نمایند چون آنان تشریع کرده اند و امام مجری احکام و حدود می باشد. طبیعتا باید از کتاب و سنت استخراج کرده و به اجرا بگذارد. به همین دلیل فرموده اند: اگر از ما سخنی برخلاف کتاب خدا و سنت رسول الله نقل کردند هرگز نپذیرید، چرا که غیرممکن است ما چیزی برخلاف کتاب خدا و سنت پیامبر اظهار کنیم. حتی فرمودند هر چیزی که ما گفتیم دلیل آن را از قرآن و سنت از ما مطالبه کنید. در منابع اهل سنت نیز احادیثی وارد شده که اولی الامر به امامان معصوم از اهل بیت تفسیر شده است؛ از جمله:
یکم – ابوحیان اندلسی مغربی در تفسیر بحر المحیط می نویسد: «این آیه در حق علی (کرم الله) وجه و ائمه ی اهل بیت نازل گردیده است.»(۳۵)
دوم – ابوبکر بن مؤمن الشیرازی در رساله ی اعتقاد از ابن عباس نقل می کند که آیه ی فوق درباره ی علی (ع) نازل شده است. هنگامی که رسول اعظم او را در غزوه ی تبوک در مدینه به جای خود گماشت، حضرت علی (ع) عرض کرد: یا رسول الله! آیا مرا همانند زنان و کودکان در شهر قرار می دهی؟ پیامبر فرمود: «اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی حین قال اخلفنی فی قومی و اصلح فقال عزوجل : و اولی الامر منکم؛ آیا دوست نداری نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی باشی، آن هنگام که موسی به او گفت: در میان بنی اسرائیل جانشین من باش و اصلاح کن. سپس خداوند عزوجل فرمود: «و اولی الامر منکم».
سوم – شیخ سلیمان حنفی قندوزی از دانشمندان اهل سنت نیز در کتاب ینابیع الموده از کتاب مناقب «سلیم بن قیس هلالی» نقل می کند: روزی مردی به خدمت علی(ع) آمد و پرسید: کمترین چیزی که انسان در پرتو آن جزء مؤمنان خواهد شد چه چیز است؟ امام فرمود: اما کمترین چیزی که انسان به سبب آن در زمره ی گمراهان در می آید این است که حجت و نماینده ی خدا و شاهد و گواه او را که اطاعت و ولایت او لازم است نشناسد. آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین آن ها را به من معرفی کن. علی (ع) فرمود: همان ها که خداوند اطاعت آنان را در ردیف پیروی خود و پیامبر قرار داده و فرموده: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم».(۳۶) آن مرد گفت: فدایت شوم روشن تر بیان فرمایید. حضرت فرمود: آنان که رسول خدا در موارد مختلف و در خطبه ی روز آخر عمرش از آن ها یاد کرد و فرمود: انی ترکت فیکم امرین لن تضلوا بعدی ان تمسکتم بهما کتاب الله و عترتی و اهل بیتی؛ من در میان شما دو چیز به یادگار گذاشتم که اگر دست به دامن آن ها بزنید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و خاندانم.»(۳۷)
خلاصه ای از تفسیر امام راحل
امام خمینی (ره) که بی شک بزرگ ترین قرآن شناس قرن است، می فرماید: در ذیل آیه ی دوم «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»(۳۸) در روایت آمده است که آیه ی اول «ان تؤدوا الامانات الی اهلها»(۳۹) مربوطه به ائمه (علیهم السلام) است و آیه ی داوری به عدالت «و اذا حکمتم بین الناس» مربوط به امرا و قضات می باشد و آیه ی «اطیعوا الله» خطاب به تمام مسلمانان است.
وانگهی، اطاعت از اوامر الهی غیر از اطاعت از رسول است، چرا که کار پیامبر در باب عبادت و نماز اجرای حکم الهی است. ما اگر نماز می خوانیم اطاعت امر خدا را می کنیم و اطاعت از رسول اکرم غیر از «طاعه الله» می باشد. اوامر رسول اکرم (ص) دستورات حکومتی است؛ مثل این که فرمود: از سپاه اسامه پیروی کنید، سرحدات را چگونه نگه داری کنید، مالیات را از کجا جمع آوری نمایید، با مردم چگونه معاشرت کنید، اطاعت از اولی الامر هم غیر از اطاعت از خدا و احکام الهی می باشد.
در پی آیه می فرماید: «… فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله و الرسول؛(۴۰) اگر در مسئله ای نزاع کردید به خدا و پیامبر مراجعه کنید». منازعه بر دو قسم است: یک نوع نزاع بین دو طایفه یا دو نفر صورت می گیرد درباره ی مالی و یا زمینی، یکی ادعای مالکیت دارد و دیگری نفی می کند و به اثبات شرعی یا عرفی نیازمند است. در این صورت باید به قضات مراجعه شود و اگر اختلاف به خاطر ظلم و جنایت باشد مثلا قلدری رفته زمینی را به زور گرفته و یا دزدی خانه ی کسی را غارت کرده، در این نوع دعاوی مرجع، قاضی نیست بلکه مدعی العموم و دادستان است. آن چه مربوط به مقررات حکومتی است باید از اولی الامر اطاعت کرد و اگر مربوط به احکام الهی است باید مرجع، و کتاب و سنت باشد که استنباط و تبیین آن به اولی الامر مربوط می شود.
پی نوشتها:
۱- مائده (۵) آیه ی ۵۵.
۲- سکاکی، مفتاح العلوم، ص ۲۹۱ و تفتازانی، مطول، ص ۱۶۷.
۳- سکاکی، تهذیب اللغه، ج ۱۵، ص ۴۴۷؛ جوهری، صحاح اللغه، ج۲، ص ۷۱۵ و تاج العروس، ج ۱۰، ص ۳۹۸.
۴-کتاب العین، ج ۸، ص ۳۶۵.
۵- المفردات، ماده ی ولی.
۶- مجمل اللغه، ص ۷۶۲ و مقاییس اللغه، ج ۶، ص ۱۴۱.
۷- ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص ۴۰۷-۴۰۶.
۸- صحاح اللغه، ج ۱، ص ۵۴۰.
۹- ابن فارس، مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۴۳۴ و تمام لغت هایی که در پاورقی آمده است.
۱۰- فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۱۲، ص ۲۶.
۱۱- همان، ج ۱۱ و ۱۲، ص ۲۷-۲۶ و حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج ۱ ، ص ۲۲۹.
۱۲- برای کسب اطلاعات بیشتر به کتاب الغدیر نوشته علامه ی امینی، ج ۲، ص ۱۵۶ مراجعه شود.
۱۳- فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۱۲، ص ۲۷.
۱۴- همان.
۱۵- سیف الدین آمدی، غایه المرام، ص ۱۰۸، ح ۱۶.
۱۶- همان، ح ۱۷.
۱۷- زمخشری، تفسیر الکشاف، ج ۱، ص ۶۴۹. علامه امینی در الغدیر، ج ۳، ص ۱۶۷-۱۶۳ بیست مورد از کاربردهای قرآنی را بیان کرده است.
۱۸- طبرسی، مجمع البیان، ج ۳ و ۴، ص ۳۲۶.
۱۹- المراجعات، مراجعه ۴۲، ص ۱۶۴.
۲۰- مانند آیه ی «ان المؤمنین و المؤمنات بعضهم الویاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» که ولایت در محدوده امر به معروف و نهی از منکر و دعوت به خوبی ها باشد.
۲۱- احزاب (۳۳) آیه ی ۳۶.
۲۲- فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۱۲، ص ۳۰.
۲۳- ابن سینا، الارشادات، (با شرح خواجه طوسی)، ج ۴، نمط ۹، فصل ۱۵، ص ۹۰.
۲۴- سیف الدین آمدی، غایه المرام، ص ۱۰۸، ح ۱۷.
۲۵- علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص ۲۹۵.
۲۶- امامت پژوهی، جمعی از محقق، ص ۲۹۸.
۲۷- انعام(۶) آیه ی ۱۲۵.
۲۸- حتی یکی از عالمان معروف اهل سنت می نویسد: بارها در جوار امام هشتم بودم هر مشکلی که داشتم به زیارت او مشرف می شدم و هر چه در کنار مرقد او از خدا می خواستم برآورده می شد.
۲۹- احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۲۳۰-۲۲۶.
۳۰- همان.
۳۱- حاقه(۶۹) آیه ی ۴۴.
۳۲- مائده(۵) آیه ی ۵۵.
۳۳- فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۱۰، ص ۱۴۴.
۳۴- نساء (۴) آیه ی ۵۹.
۳۵- بحر المحیط، ج ۳، ص ۲۷۸.
۳۶- مائده (۵) آیه ی ۵۵.
۳۷- ینابیع الموده، ص ۱۱۶ و صحیح بخاری، باب غزوه تبوک.
۳۸- مائده (۵) آیه ی ۵۵.
۳۹- نساء (۴) آیه ی ۵۸.
۴۰- همان، آیه ی ۵۹.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا