در سال (۱۳۴۰) شمسی که در مشهد مقدّس تحصیل می کردم، در یکی از شب های جمعه به منزل آقای حاج آقا حسن قمی، فرزند مرحوم حاج آقا حسین قمی (مجتهد معروف) برای استماع موعظه که خود متصدّی آن بود رفتم. ایشان در ضمن نصایحی که داشتند، به زائران مرقد مطهر حضرت رضاعلیه السلام سفارش می کرد که خودشان را اصلاح کنند و از معصیت اجتناب نمایند، آنگاه فرمود: دوستی دارم از تجّار تهران که محلّ وثوق می باشد. وی برایم گفت: شریکی دارم که چندی قبل برای زیارت به مشهد آمد. چند روز بعد از سفر او، در خواب مشاهده کردم که من هم برای زیارت مرقد مطهر امام وارد حرم شدم. وقتی وارد روضه مقدّسه شدم، دیدم که حضرت رضاعلیه السلام در یک بلندی نشسته و وضع زائران خود را مشاهده می کند و به آنان احترام می گذارد.
در این بین دیدم که شریک من هم داخل جمعیّت است و دارد اطراف ضریح طواف می کند. ولی وقتی مقابل امام رسید دستش را برای زدن سیلی به امام، دراز کرد! امام با عقب کشیدن چهره خود آن سیلی را رد نمود. طولی نکشید که آن مرد مجدّدا مقابل امام آمد و دستش را به طرف امام دراز کرد! این بار هم سیلی به چهره امام اصابت نکرد. بعد از مدت کوتاهی برای بار سوم دستش را دراز کرد و یک سیلی به چهره نورانی آن حضرت زد! این بار سیلی به صورت امام اصابت نمود، به طوری که رنگ چهره تابناک امام نیلگون گردید! از خواب بیدار شدم و در فکر فرو رفتم.
بعد از چند روز که شریکم از سفر برگشت، به دیدار او رفتم و در خلوت، خواب را برایش بازگو نمودم. دیدم رنگ صورتش عوض شد و گفت: این خواب حقیقت دارد! من مشغول طواف بودم و به یکی از شبکه های ضریح دست انداختم، در کنارم زنی بود جوان، شیطان وسوسه ام کرد و او را به گناه دعوت کردم. آن زن اعتنا نکرد. یک دور دیگر زدم و باز کنار او قرار گرفتم و او را به گناه فرا خواندم. باز آن زن اعتنا نکرد. برای بار سوم، در اثر وعده هایی که دادم، او را رام کردم و از همانجا برای انجام گناه و [۱] بی عفّتی همراه خود بیرون آوردم و سر انجام آلوده گناه منافی با عفت شدیم.
نگارنده می گوید: اختلاط مرد و زن نامحرم در معرض گناه است. گرچه این اختلاط در حرم مطهر امام رضاعلیه السلام باشد. از عیسی بن مریم روایت شده است:
ایّاکم والنظره فإنّها تزرع فی قلب الشهوه و کفی بها لصاحبها فتنه. [۲] .
از نگاه به نامحرم پرهیز کنید زیرا در دل نگاه کننده تخم شهوات رإ؛کک کشت می کند و همان برای گرفتاری انسان کافی است.
پاورقی
[۱] این جریان مربوط به ۳۸سال قبل است و چون یادداشت نکردم، آنچه مرقوم شد مضمون کلام ایشان است نه عین عباراتی که فرمود. در عین حال جدیت کردم آنچه را به ضرس قاطع به یاد دارم بنویسم و از امور مشکوک صرف نظر کنم.
[۲] سفینه البحار، ج ۲ ص ۲۹۶.
یک داستان آموزنده
- آبان 29, 1393
- 00:00
- No Comments
- تعداد بازدید 196 نفر
- برچسب ها : آموزنده, امام رضا, امام زمان (ع), چهارده خورشید, داستان, مشهد, مقالات
اشتراک گذاری این صفحه در :
درمانهای گیاهی فشار خون بالا
۱۴۰۴/۱۰/۰۳
قهوه شیرین خانم روانشناس
۱۴۰۴/۱۰/۰۲
خواص انار
۱۴۰۴/۱۰/۰۱
چرا دختران باید در 9 سالگی حجاب را رعایت کنند؟
۱۴۰۴/۰۹/۳۰
قهوه شیرین خانم روانشناس
۱۴۰۴/۱۰/۰۲
انتخاب کتاب مناسب برای کودکان
۱۴۰۴/۰۷/۱۰
نمونه اي از آثار اخروي دعاي پدر و مادر
۱۴۰۴/۰۷/۰۵