بررسی تحلیلی- تطبیقی مفهوم و مصادیق اسباط در قرآن و عهدین
مقدمه
قرآن کریم در موارد متعددی به بازشناسی، تصحیح و احیای برخی آموزه ها و مفاهیم توحیدی و نیز حوادث و شخصیت های مهم تاریخ ادیان آسمانی پرداخته است که به تدریج در طول تاریخ دچار تحریف و انحراف گشته و یا به فراموشی سپرده شده اند. این دگرگونی ها، گاه با اثرگذاری بر افکار و اذهان مورخان و مفسران مسلمان و راه یابی به منابع حدیثی، تاریخی و تفسیری، عقاید و باورهای آنان را نیز به انحراف کشانده و دگرگون ساخته اند. از این رو، بررسی مستند و تطبیقی این گونه انحرافات، زمینه ها و سیر پیدایش آنها از یک سو، و دست یابی به تعریف و روایتی روشن و درست از آن، براساس آیات قرآن کریم از سوی دیگر، ضرورت حیاتی دارد. این مهم می تواند هدایت گر بودن قرآن را به منصه ظهور رسانده و اثر به سزایی در اصلاح عقاید و رفتار مسلمانان و چه بسا پیروان سایر ادیان توحیدی داشته باشد. مفهوم و مصادیق اسباط، که قرآن کریم آنها را در کنار شماری از پیامبران الاهی و به عنوان دریافت کنندگان وحی یاد کرده و از لزوم ایمان به آنان و نفی یهودی و مسیحی بودنشان سخن گفته، یکی از موارد یاد شده است. بررسی منابع تاریخی و تفسیری نشان می دهد که، مصادیق اسباط دریافت کننده وحی همواره در هاله ای از ابهام بوده است. این موضوع چندان به صورت مستقل، تطبیقی و تحلیلی مورد پژوهش قرار نگرفته است. مفسرانی که در ذیل آیات مربوط به صورت بسیار کلی به آن پرداخته اند، اغلب در این باره از گزارش های عهد عتیق اثر پذیر شده و یا به اختلاف گرائیده اند. این نوشتار بر آن است تا ضمن تحلیل و بررسی تطبیقی گزارش های کتاب مقدس، قرآن کریم، مفسران، منابع لغوی و احادیث اسلامی، پاسخی نسبتاً روشن درباره هویت، ویژگی ها و دوره تاریخی اسباط به دست آورد. معرفی پسران حضرت یعقوب(ع) به عنوان اسباط و چرایی اختلاف نظر مفسران مسلمان، پرسش های دیگری است که این پژوهش در صدد پاسخگویی به آنهاست.
۱. مفهوم شناسی اسباط
فرهنگ نویسان عربی و واژه پژوهان قرآنی، « أسباط» را جمع « سبط» و دارای ساختار عربی دانسته اند، اما عربی یا دخیل بودن سبط مورد اختلاف است.
الف. اسباط، واژه ای عربی: بسیاری از فرهنگ نویسان عربی و نیز شماری از مفسران مسلمان(۱) با اعتقاد به عربی بودن واژه « سبط»، آن را برگرفته از ریشه « س-ب- ط» دانسته و کاربردها و معانی مختلفی برای آن گفته اند. بررسی کاربردهای متفاوت و متعدد این ماده و واژگان برگرفته از آن(۲) و نیز گزارش های واژه نگاران از معنای آن نشان می دهد که، ریشه « س – ب- ط» در اصل به معنای امتداد و انتشار اموری به کار می رود که منشأ و ریشه واحدی داشته و امتداد و انتشار آنها به صورت طبیعی و آسان صورت می گیرد.(۳) کاربرد در مواردی چون موی صاف و آویخته(۴)، باران انبوه(۵)، درختی بلند و پرشاخ و برگ در میان رمل ها(۶)، نوادگان و افراد یک نسل(۷) مؤید این معناست. برهمین اساس، گروهی بر این باورند که « سبط» به معنای نوه(۸) و بیشتر نوه ی دختری(۹) و اسباط به معنی نوادگان و نسلی است که همگی مانند شاخه های یک درخت، از یک پدر و امتداد او به شمار می روند.(۱۰) با توجه به همین معناست که، در صورت اضافه شدن سبط به یهود و بنی اسرائیل، معنای قبیله(= گروهی از یک ریشه پدری) برای آن گفته شده است. در تفاوت سبط و قبیله گفته اند: اولی در مورد نسل اسحاق و دومی درباره نسل اسماعیل و برای بازشناسی آنها از یکدیگر به کار می رود.(۱۱) کاربرد سبط به معنای گروه و جماعت در برخی احادیث(۱۲) مؤیّد معنای اخیر است.
در این میان، واژه نگاران، « سبط» را به معنای فرزند و نواده برخوردار از جایگاهی ویژه در میان یک نسل پدری نیز دانسته اند.(۱۳) این معنا به رغم نادر بودن، هماهنگی قابل توجهی با موارد کاربرد نخستین سبط در عهد عتیق، ظاهر آیات مربوط، و نیز احادیث اسلامی دارد.
ب. اسباط، واژه ای دخیل: جلال الدین سیوطی در کتاب المتوکلی، « سبط» را از واژگان دخیل و عبری و در الاتقان از مبهمات قرآن می داند.(۱۴) همچنین برخی خاورشناسان بر این باورند که، واژه یاد شده پس از ورود به زبان عربی، براساس قواعد آن جمع بسته شده است. با این تفاوت که، برخی آن را عبری و برگرفته از « شبط» به معنای « عصا» یا « جماعتی که رئیسی با عصا آنان را رهبری می کند» و برخی دیگر سریانی می دانند.(۱۵) آرتور جفری، معتقد است که ریشه اصلی این واژه، عبری است. وی شمار قابل توجهی از پژوهشگران اروپایی را یاد می کند که با اعتقاد به وامگیری مستقیم « سبط» از زبان عبری، برای آن دلیل و حجت آورده اند.(۱۶) گزارش این دسته از پژوهشگران درباره وجود واژگانی بسیار نزدیک به سبط در زبان های آرمی( شبط = زدن)، سبایی( س ب ط= عصا زدن)، آشوری( شبطو و شباطو= زدن، شکست دادن)، عبری( شیط و شباط= عصا زدن) و نمونه هایی از همین دست در دیگر زبان های سامی- حامی، در کنار کاربرد فراوان آن در عهد عتیق و نبود شاهد مستندی درباره کاربرد آن در اشعار عربی پیش از اسلام، می تواند مؤیّدی بر معرّب بودن سبط باشد.(۱۷) از سوی دیگر، یاد کرد قرآن از اسباط در کنار نام هایی چون ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، موسی، عیسی (ع)و … ( بقره: ۱۳۶، ۱۴۰/ نساء: ۱۶۳)، که همه عبری و کاملاً برای اهل کتاب آشناست، می تواند مؤید دیگری بر دخیل و معرّب بودن سبط و آشنایی کامل اهل کتاب با آن و نیز مصادیق اسباط باشد.
مفهوم اصطلاحی: اسباط در منابع تفسیری(۱۸)، تاریخی(۱۹) و نظایر آن، اغلب به معنای قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل آمده است، بر این اساس، تعداد پسران دوازده گانه حضرت یعقوب(ع)، به عنوان نیاکان نخست بنی اسرائیل و با نام آنها، دسته بندی شده اند.
۲. پیشینه پژوهش
مفهوم شناسی، مصادیق و پیامبری اسباط، همچنین تاریخ و تحولات زندگی دینی و سیاسی آنان، با بیان های متفاوت در اغلب منابع لغوی، تفسیری، تاریخی و داستانی مسلمانان آمده است. در میان منابع لغوی، لسان العرب نسبتاً مفهوم شناسی مبسوطی درباره سبط و اسباط ارائه کرده است.(۲۰) نویسنده التحقیق پس از گزارش اقوال بسیاری از لغت شناسان و نیز فرازهایی از کتاب مقدس و قاموس آن، تلاش کرده است تا معنای واحدی از همه کاربردهای مختلف اسباط در قرآن را ارائه دهد.(۲۱) آرتور جفری با اعتقاد به این که اسباط همیشه اشاره به بنی اسرائیل دارد، گمان کرده است که قرآن کریم با کاربرد اسباط به معنای قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل(اعراف: ۱۶۰) از یک سو، و یاد کرد آنان به عنوان دریافت کنندگان وحی( بقره: ۱۳۶، ۱۴۰) از سوی دیگر، انبیای صغاری را که یهودیان آنها را دوازده تن می شمارند، با دوازده سبط بنی اسرائیل درهم آمیخته است. وی ضمن جالب خواندن تلاش فرهنگ نویسان عربی در ارائه ریشه و تبار عربی برای اسباط، آن را قانع کننده نمی داند. و با گزارش دیدگاه متفاوت شماری از خاورشناسان، دخیل بودن واژه « سبط» و جمع بسته شدن آن را براساس قواعد عربی برمی گزیند.(۲۲)
در میان مفسران، طبری، طوسی و طبرسی در کنار بحث های واژه شناختی نسبتاً مفصلی درباره مصادیق اسباط، نیاکان، سران و رهبران، تاریخ و تحولات زندگی سیاسی و دینی و دلایل اعتقاد به نبوت آنان، دیدگاه های مختلفی را گزارش و بررسی کرده اند.(۲۳) از میان منابع تاریخی و داستانی نیز تاریخ یعقوبی(۲۴)، طبری(۲۵)، مروج الذهب(۲۶) و مع الانبیا(۲۷)، اغلب با اثرپذیری از گزارش های کتاب مقدس، درباره فرزندان یعقوب(ع)، قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل و رهبران، پادشاهان و پیامبران آنها به بحث و بررسی پرداخته اند. منابع مزبور، مباحث یاد شده را در تاریخ انبیا آورده اند.
با توجه به اینکه مفسران و مورخان مسلمان در تعیین مصداق اسباط دریافت کننده وحی، دچار اختلاف شده و شماری از آنها با اثرپذیری از گزارش های عهد قدیم به توجیه ظاهر آیات پرداخته اند، پیش از بررسی دیدگاه قرآن کریم و مفسران درباره اسباط، به بررسی دیدگاه عهدین در این باره می پردازیم تا میزان سازگاری آن با آیات قرآن و نیز اثرپذیری منابع تفسیری از آن روشن گردد.
۳. اسباط در عهدین
عهد عتیق، تاریخ زندگی فرزندان یعقوب و قبایل پدید آمده از آنان را، که به اسباط دوازده گانه شهره اند، به تفصیل بیان کرده است. بر پایه این گزارش، پسران دوازده گانه حضرت یعقوب(ع)، از چهار همسر وی به دنیا آمدند. حضرت یعقوب(ع) برای ازدواج با راحیل، ۷ سال پدر وی، لابان را خدمت کرد. اما لابان با فریب و نیرنگ، او را وادار ساخت که با « لیه» خواهر بزرگ تر راحیل ازدواج کند. حضرت یعقوب (ع)از همسر خود صاحب شش پسر به نام های رءُوبن، شمعون، لیوی، یهوداه، زبولون، یسّاکار شد. از سوی دیگر، یعقوب(ع) در برابر خدمت به لابان به مدت هفت سال دیگر، راحیل را نیز به همسری خود درآورد. راحیل به سبب نازا بودن، کنیزش، بلهه را به شوهر خود داد تا برای او فرزندی به دنیا آورد. بلهه، دان و نفتالی را برای یعقوب(ع) به دنیا آورد. لیه خواهر بزرگ تر برای حفظ جایگاه خود در نزد شوهرش، کنیز خود زلفه را در اختیار وی قرار داد. یعقوب(ع) از زلفه نیز صاحب دو فرزند به نام های گاد و آشیر شد. و سرانجام نازایی راحیل از میان رفت و او نیز یوسف و بنیامین را برای شوهرش به دنیا آورد.(۲۸)
عهد عتیق ( ترجمه فارسی و عربی)، پس از گزارش وصیت های یعقوب به پسرانش در زمان مرگ، در کنار بیان نام و تصویری از شخصیّت هریک از آنها از زبان یعقوب(ع)، آنان را دوازده سبط اسرائیل( یعقوب)(۲۹) می خواند.(۳۰) با توجه به اینکه در موارد متعددی از این افراد با عنوان « پسران یعقوب(ع)» یاد شده است(۳۱) و فقط در اینجا، آن هم پس از بیان وصیت های یعقوب(ع)، با عنوان « اسباط» معرفی می شوند، شاید بتوان گفت که در این کاربرد، « سبط» به معنای وصی و جانشین برگزیده و موعود برای یعقوب(ع) است، اما وصیّت های ویژه یعقوب به یوسف پیش از دیگران(۳۲) و داستان خواب یوسف مبنی بر سجده برادران در برابر او(۳۳)( یوسف: ۴-۶) فقط جانشینی یوسف(ع) را می رساند. تورات نیز که تصویر آن از برادران یوسف(ع)- به جز بنیامین- به مراتب تیره تر از سیمای آنان در قرآن است(۳۴ و ۳۵)، هیچ اشاره ای به نبوت آنها نمی کند.
نسل هریک از پسران یعقوب (ع)نیز به علاوه به اسم هریک از آنها، در جای جای عهد عتیق( ترجمه فارسی و عربی) با نام « سبط» خوانده شده اند.(۳۶) در این کاربرد، هر سبطی متشکل از قبایل متعددی بوده و در معرفی و شناخت هویّت افراد و گروه ها به کار می رود.(۳۷) از میان اولاد برادران، دو فرزند یوسف، به نام های منسی و افرائیم، هرکدام برای خود قبیله ای تشکیل دادند.(۳۸) بدین سان، بنی یوسف خود به دو سبط بنی منسی و بنی افرائیم تقسیم شدند. این دو سبط، در کنار یازده سبط یعقوب، جمعاً سیزده سبط را پدید آوردند. پس از گذشت زمان و توالی نسل ها از هرکدام اینان، قبایلی به وجود آمد و آنان« اسباط بنی اسرائیل» یا « بنی اسرائیل» خوانده شوند.
از گزارش تورات برمی آید که نوادگان یعقوب(ع)، پیش از افزایش پرشمارشان، بیشتر با نام های « بنی اسرائیل» خوانده می شدند.(۳۹) اما پس از خروج از مصر و بیشتر برای ساماندهی نظامی جنگ جویان و براساس انتساب به یکی از پسران یعقوب، به اسباط دوازده گانه تقسیم شدند.(۴۰) (اعراف: ۱۶۰) سبط لیوی، که به سبب ارائه خدمات دینی در معبد، معاش آن به وسیله سبط های دیگر تأمین می شد، جزو اسباط دوازده گانه به شمار نرفته (۴۱) و به جای آن، سبط إفریم و منسه( دو پسر یوسف(ع)) قرارداشتند.(۴۲)
اسباط دوازده گانه، که با گذشت زمان پرشمار می شدند، با تقسیم سرزمین موعود میان خود(۴۳) هریک دارای رئیس و مستقل شده(۴۴) و با حفظ ارتباط(۴۵)، تا زمان مرگ سلیمان(ع)، در سرزمین واحدی می زیستند. اما پس از مرگ وی، دشمنی میان سبط یهودا و اِفریم، به تجزیه سرزمین به دو بخش منجر شد.(۴۶) سبط یهودا و بنیامین با پیوستن به رحبعام، فرزند سلیمان(ع)، بخش جنوبی سرزمین را« کشور یهودا» و اسباط ده گانه دیگر با پیوستن به یاربعام پسر نباط، بخش شمالی را« اسرائیل» نام نهادند.(۴۷)
گزارش عهدین از حضور پررنگ و نمادین اسباط و شمار دوازده گانه آنها در فرهنگ و حیات دینی یهود، از جایگاه ممتاز آنان در نزد یهودیان خبر می دهد. مواردی چون قطعه سنگ های گرانبها و منقّش به نام دوازده سبط بنی اسرائیل در سینه بند هارون(۴۸) و لباس رسمی کاهن بزرگ به نشان نیابت از آنان،(۴۹) جاسوسان گسیل شده از سوی حضرت موسی(ع) به کنعان(۵۰)( مائده: ۱۲)، انبیای صغار پس از موسی(ع)، انواع هدیه و قربانی برای خدا(۵۱)، وکلای سلیمان(۵۲) و مجسّمه های شیر بر روی پله های شش گانه تخت وی(۵۳)، حتی مدت زمان زینت زنان (۵۴) و جز آن(۵۵)، عدد دوازده داشته اند. چنانکه این عدد اساس دسته بندی تیره ها، قبایل و عشیره های بنی اسرائیل، مورد توجه در پیدایش پسران(۵۶) و مبنای نظام شمارشی بابلیان بوده است.(۵۷)
در عهد جدید نیز دوازده رسول برگزیده حضرت عیسی(ع)، (۵۸) دروازه های دوازده گانه اورشلیم جدید با سر در منقّش به نام اسباط اسرائیل(۵۹) و تقسیم رؤیاهای آسمانی به دوازده قسم از سوی یوحنّا(۶۰) و جز آن(۶۱) عدد دوازده دارد. عهد جدید غالباً دوازده حواری حضرت عیسی(ع) را در مقابل اسباط بنی اسرائیل قرار داده است. چنانکه براساس وعده عیسی (ع)به هنگام رستاخیز، داوری دوازده سبط بنی اسرائیل بر عهده ی دوازده حواری وی خواهد بود.(۶۲) در حالی که مسیح (ع)خود، از سبط یهودا شمرده شده است.(۶۳)
پی نوشت:
*عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی .
۱. عبدالله العکبری، املاء ما من به الرحمن، ج ۱، ص ۲۰۳؛ عبدالله الحسین العکبری، علی محمد البجاوی، التبیان فی اعراب القرآن، ج ۱، ص ۲۰۳؛ سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، مج۴، ج ۶، ص ۲۶.
۲. خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب العین، ص ۳۵۹؛ اسماعیل بن حمّاد جوهری، الصحاح، ج ۳، ص ۱۱۲۹؛ ابن اثیر، النهایه، ج ۲، ص ۳۳۴، «سبط».
۳. راغب اصفهانی، مفردات، ص ۳۹۴؛ ابوهلال العسکری، الفروق اللغویه، ص ۲۷۱؛ حسن مصطفوی، التحقیق، ج ۵، ص ۳۳، « سبط».
۴. خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب العین، ج ۷، ص ۲۱۹؛ مجد الدین فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۱، ص ۹۰۳.
۵. مجدالدین فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج ۱، ص ۹۰۳، « سبط».
۶. ابوهلال العسکری، الفروق اللغویه، ص ۲۷۱؛ همو، القاموس المحیط، ج ۲، ص ۳۶۲؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۱۰، ص ۲۷۳.
۷. خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب العین، ص ۳۵۹؛ اسماعیل بن حمّاد جوهری، الصحاح، ج ۳، ص ۱۱۲۹؛ حسن مصطفوی، التحقیق، ج ۵، ص ۳۳، « سبط».
۸. همو، الصحاح، ج ۳، ص ۱۱۲۹؛ همو، التحقیق، ج ۵، ص ۳۵، « سبط».
۹. ابوهلال العسکری، الفروق اللغویه، ص ۲۷۱.
۱۰. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۵۲؛ راغب، مفردات، ص ۲۲۲؛ حسن مصطفوی، التحقیق، ج۵، ص ۳۳، « سبط».
۱۱. خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب العین، ص ۳۵۹؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج ۳، ص ۱۱۲۹؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج ۲، ص ۳۲۶، « سبط».
۱۲. کلینی، الکافی، ج۱، ص ۴۴۴؛ سیدرضی، نهج البلاغه، خطبه ۱۷۱؛ شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۷، ص ۵۶.
۱۳. ابن منظور، لسان العرب، ج ۷، ص ۳۱۰؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج ۲، ص ۳۲۶؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۱۰، ص ۲۷۳، « سبط».
۱۴. جلال الدین السیوطی، المتوکلی، ص ۱۲۶ و الاتقان، ج ۲، ص ۳۱۶.
۱۵. آرتور جفری، واژه های دخیل، ترجمه، فریدون بدره ای، ص ۱۱۵؛ مستر هاکس، قاموس الکتاب المقدس، ص ۴۵۵.
۱۶. همو، واژه های دخیل، ص ۱۱۵.
۱۷.A Hebrew and English Lexicon of the Old Testment, P.986-987.4
۱۸. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج ۱، ص ۷۸۹-۷۹۰.
۱۹. احمد بن یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۳۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۹۰-۱۹۲؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۳-۴۴.
۲۰. ابن منظور، لسان العرب، ج ۷، ص ۳۱۱.
۲۱. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج ۵، ص ۳۱-۳۵.
۲۲. آرتور جفری، واژه های دخیل، ص ۱۱۴-۱۱۵.
۲۳. محمد بن جریر طبری، جامع البیان؛ شیخ طوسی، التبیان؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، « ذیل آیات».
۲۴. احمد بن یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص ۳۱.
۲۵. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۹۰-۱۹۲.
۲۶. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص ۴۳-۴۴.
۲۷. عفیف عبالفتاح طیاره، مع الانبیاء فی القرآن الکریم، ص ۱۵۶.
۲۸. فاضل خان همدانی، کتاب مقدس، تکوین باب ۲۹؛ نیز ۳۰: ۱-۲۴؛ ۳۵: ۱۶-۱۸، ۲۳-۲۶.
۲۹. کتاب مقدس، تکوین ۳۵: ۱۱؛ ۳۷: ۴.
۳۰. همان، تکوین ۴۹: ۲-۲۸.
۳۱. همان، تکوین ۳۳: ۵، ۷؛ ۳۴: ۲۵، ۲۷.
۳۲. همان، تکوین ۴۷: ۲۹-۳۱؛ ۴۸: ۲۲.
۳۳. همان، تکوین ۳۷: ۵-۷، ۹.
۳۴. همان، تکوین ۳۷: ۲-۳۶؛ ۳۸: ۱۵-۱۸؛ اعداد ۱: ۲-۴۴؛ ۲۶: ۵۵؛ اخبار اول: ۲۸: ۱.
۳۵. یوسف: ۵-۹، ۱۵-۱۸، ۲۰، ۷۷، ۹۱، ۹۵، ۹۷.
۳۶. کتاب مقدس، تکوین اعداد ۱: ۴-۵۴؛ ۲: ۱-۳۴.
۳۷. همان، ۱۸: ۱۱، ۲۱؛ ۱۹: ۸، ۳۱، ۳۹، ۴۸؛ ۲۱: ۷، ۲۷.
۳۸. همان، اعداد، ۲۶: ۲۸.
۳۹. همان، خروج ۱-۳۰؛ ۳۱: ۲، ۶؛ ۳۵: ۳۰، ۳۴، ۳۸.
۴۰. همان، اعداد ۱: ۴-۵۴؛ ۲: ۱-۳۴.
۴۱. همان، اعداد ۱: ۴۷-۵۱، ۵۳؛ ۲۶: ۲۲.
۴۲. همان، اعداد ۱: ۳۲-۳۵.
۴۳. همان، اعداد ۲۶: ۵۳-۵۶.
۴۴. همان، اعداد ۱: ۴-۱۶؛ اخبار اول ۲۷: ۵-۲۲.
۴۵. بطرس عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص ۷۰.
۴۶. کتاب مقدس، شموئیل دوم ۲: ۴-۹, ۱۹: ۴۱-۴۳.
۴۷. همان، اخبار دوم ۱۰: ۱-۱۴.
۴۸. همان، خروج ۲۸: ۲۱؛ ۳۹: ۱۴.
۴۹. بطرس عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص ۵۴۰.
۵۰. کتاب مقدس، توریّه ی مثنّی ۱: ۲۲-۲۴.
۵۱. همان، لویان ۲۴: ۵؛ اعداد ۷: ۸۴-۸۷؛ ۲۹: ۱۷؛ عزرا ۸: ۳۵.
۵۲. همان، ملوک اول ۴: ۷.
۵۳. همان، ملوک اول ۱۰: ۲۰.
۵۴. همان، استیر ۲: ۱۲.
۵۵. همان، یوشع ۳: ۱۲؛ ۴: ۲-۴؛ ۸-۹؛ شموئیل دوم ۲: ۱۵؛ ملوک اول ۷: ۲۵؛ ۱۸: ۳۱.
۵۶. همان، اخبار اول ۲۵: ۹-۳۱.
۵۷. بطرس عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص ۶۰۸.
۵۸. فاضل خان همدانی، کتاب مقدس، انجیل مرقس ۳: ۱۴-۱۵؛ انجیل لوقا ۶: ۱۳.
۵۹. همان، مکاشفات یوحنا ۲۱: ۱۲.
۶۰. همان، مکاشفات یوحنا ۷: ۴-۸.
۶۱. همان، انجیل متی: ۱۹: ۲۸؛ ۲۶: ۵۳؛ مکاشفات یوحنا ۷: ۵-۷؛ ۱۲: ۱؛ ۱۴: ۱۶.
۶۲. همان، انجیل متی ۲۸:۱۹.
۶۳. نامه ی پولس به عبرانیان، ۷: ۱۴.
۴. اسباط در قرآن و تفاسیر
واژه « اسباط» پنج بار در پنج آیه از چهار سوره قرآن آمده است. در آیه ۱۶۰ اعراف، که به صورت نکره آمده، مراد از آن تیره ها و گروه های دوازده گانه قوم موسی (ع)است. اما در موارد دیگر، اسباط دارای « ال» تعریف بوده و از آنها به عنوان دریافت کنندگان وحی و لزوم ایمان به آنان یاد و بر نفی یهودی و نصرانی بودنشان تصریح شده است. ظاهر آیات، به ویژه نام بردن از آنها در کنار افرادی که همه از انبیای الاهی هستند، نشان می دهد که آنها پیامبر بودند. همچنین براساس ترتیب یادکرد آنها، می توان گفت که اسباط در دوره تاریخی پس از حضرت یعقوب (ع)و پیش از حضرت موسی(ع) می زیسته اند.(بقره:۱۳۶، ۱۴۰/ آل عمران: ۸۴/ نساء: ۱۶۳)
۱. قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل: قرآن کریم در آیه ۱۶۰ سوره اعراف، با اشاره به تقسیم قوم موسی(ع) به دوازده گروه، آن را به عنوان یکی از نعمت های خداوند به بنی اسرائیل یاد می کند(۱): « و قطعنهم اثنتی عشره اسباطاً امماً…». بیشتر مفسران، « اسباطاً» را به سبب جمع بودن، بدل از « اثنتی عشره»، تمیز آن را « فرقه»( در تقدیر) و « أمماً» را صفت « اَسباطاً» یا حال از آن دانسته اند؛(۲) یعنی هریک از اسباط، خود چندین دسته و گروه بسیار بزرگ و پرشمار بوده اند.(۳) برخی نیز آن را تمیز و به منزله ی مفرد دانسته اند.(۴) این دسته بندی براساس انتساب قبایل بنی اسرائیل به پسران دوازده گانه یعقوب(ع)(یوسف:۴) صورت گرفته بود.(۵) چنانکه از بخش بعدی آیه نیز برمی آید، مفسّران سبب دسته بندی یاد شده را که بنا بر ظاهر آیه در زمان حضرت موسی(ع) و هنگام آوارگی بنی اسرائیل در بیابان های اطراف سرزمین مقدس روی داده است،(۶) تسهیل در اداره امور آنان و پیشگیری از اختلاف بر سر آب، غذا و… می دانند.(۷) اداره هر یک از اسباط به وسیله رئیس آن، رهبری قوم را برای حضرت موسی (ع)آسان می کرد. (۸) برخی مفسران در ذیل آیات مربوط به شکافته شدن دریا برای بنی اسرائیل، از باز شدن دوازده راه جداگانه به تعداد اسباط سخن گفته اند.(۹) ولی چنانکه گذشت، ظاهر آیه ۱۶۰ اعراف و آیات پس از آن نشان می دهد که، دسته بندی یاد شده پس از پشت سر نهادن دریا و در بیابان انجام گرفته است.
قرآن در ادامه با شمردن سایر نعمت های الاهی، بر اسباط ( قبایل دوازده گانه)، همانند دوازده چشمه به تعداد آنان، سایبانی از ابر، منّ و سلوی، اجازه سکونت در بیت المقدس، بهره مندی از مواهب آن و آمرزش گناهان به شرط فرمان برداری از خداوند( اعراف: ۱۶۰-۱۶۱) یاد می کند و اینکه چگونه گروهی از آنان، به رغم همه نعمت های یاد شده، دست به نافرمانی، ستمگری و تحریف کلام الاهی زده و گرفتار عذاب شدند.(اعراف: ۱۶۲،۱۶۰)
۲. اسباط دریافت کننده وحی: قرآن کریم، با اشاره به افراد معینی به وسیله لفظ معرفه « الاسباط» از نزول وحی بر آنان، لزوم ایمان مسلمانان به آنها سخن گفته و یهودی و نصرانی بودن آنان را نفی می کند.
۲/۱. نزول وحی بر اسباط: در آیه ۶۳ سوره ی نساء از نزول وحی بر اسباط، همانند شماری از پیامبران بزرگ، یاد شده است:« انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابرهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هرون و سلیمن و ءاتینا داوود زبورا».
این آیه در ادامه گزارش قرآن پیرامون فرازهایی از تاریخ شرک آلود و کفر آمیز حیات دینی یهود، به ویژه چگونگی برخورد آنان با انبیا آمده است. براساس این آیات، اهل کتاب با ابراز ایمان نسبت به پیامبران گذشته و انکار پیامبر اسلام، میان آنان تفاوت قائل شدند. ولی قرآن کریم بعثت پیامبر اکرم(ص) و نزول کتاب آسمانی بر او را دارای پیشینه، استمرار حرکت پیامبران گذشته و ماهیتی یکسان با رسالت آنان می خواند.(۱۰)
شأن نزول و چگونگی ارتباط آیه ۱۶۳ نساء با آیات پیشین مورد اختلاف است. براساس تفسیر ابن عباس، آیه در احتجاج با یهود نازل شده است؛ چرا که آنان با اعتقاد به نزول تدریجی تورات از پیامبر اکرم (ص)خواستند تا کتابی همانند آن، به عنوان گواه صدق نبوت خویش بیاورد. قرآن با گزارش نمونه هایی از برخورد ناشایست آنان در برخورد با آیات الاهی و پیامبران خویش، درخواست مزبور را بهانه جویی و از سر لجاجت و عناد می خواند:( نساء: ۱۵۳-۱۶۱) و هنگامی که یهودیان در واکنش به این افشاگری، نزول وحی پس از موسی(ع) را انکار کردند، خداوند با یادآوری نزول وحی برشماری از انبیا، از جمله اسباط، ادعای آنها را تکذیب کرد.(۱۱) بر این اساس، آیه ۱۶۳ سوره ی نساء، در پاسخی دیگر به برخورد اهل کتاب با پیامبر اسلام(ص)، نزول وحی بر آن حضرت را استمرار حرکت همه انبیای گذشته، ( نساء: ۱۶۴-۱۶۵) از جمله پیامبران یاد شده، که مورد تأیید اهل کتابند، دانسته و آنها را، به رغم همه تفاوت ها، دارای هویت و هدفی واحد می خواند( نساء: ۱۶۴-۱۶۵).
علامه طباطبائی در دیدگاهی کاملاً متفاوت، آیه مورد بحث را فقط با آیه پیش از خود مرتبط، و آن را بیانگر علت ایمان راسخان در علم و مؤمنان اهل کتاب به پیامبر اسلام (ص)و قرآن دانسته است.(نساء: ۱۶۲)، با این توضیح که، چون آنها با توجه به آشنایی خویش با نزول وحی بر پیامبران یاد شده می دانستند که بعثت پیامبر اسلام(ص) و نزول قرآن بر وی، ادامه همان حرکت است و امری شگفت و بی سابقه نیست، به وی ایمان آوردند.(۱۲) به هر حال، آیه مورد بحث، بسیار صریح و روشن، اسباط را در کنار کسانی یاد می کند که همه آنها بدون استثنا از پیامبران الاهی بودند و وحی بر آنان نازل شده است.
۲/۲. لزوم ایمان به اسباط: تأمّل در برخی آیات،(۱۳) به ویژه مقایسه آن با پاره ای از گزارش های تورات(۱۴) نشان می دهد که، هریک از یهود و نصارا با پیوند هویّت دینی و نژادی خویش به ابراهیم(ع)( از طریق اسباط -یعقوب- اسحاق)، خود را وارث همه وعده های خداوند به وی، همچین فرزند و حبیب خدا( مائده: ۱۸) پنداشته و با افتخار به آن،( بقره: ۱۴۰؛ آل عمران: ۶۷) هدایت و حقّ ورود به بهشت را فقط در گرو یهودی و نصرانی شدن می دانستند.( بقره: ۱۱۱، ۱۳۵). آنان بر همین اساس خود را از ایمان آوردن به پیامبر اسلام و قرآن بی نیاز دانسته و بین پیامبران الاهی تبعیض قائل می شدند. قرآن کریم در نقد این رویکرد، با تأکید بر لزوم ایمان مسلمانان به قرآن کریم و پیامبر اسلام(ص) در کنار ایمان به همه انبیای الاهی از جمله اسباط، بر عدم تفاوت میان پیامبران الاهی و آموزه های نازل شده بر آنان تصریح می کند:« قولوا ءامنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الی ابرهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و ما اوتی موسی و عیسی و ما اوتی النبیون من ربهم لا نفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون».( بقره: ۱۳۶ و آل عمران: ۸۴) قرآن که با نگرشی فراتر از زمان، مکان و نژاد، چنین ایمانی را « اسلام»( آل عمران: ۸۴-۸۵)، « مایه حتمی هدایت»( بقره: ۱۳۷)، « دین حنیف ابراهیم»( بقره: ۱۳۵) می داند با گزارش بخش های ویژه ای از کارها و سخنان پیامبران یاد شده، افزون بر تنزیه آنان از باورهای شرک آلود و کفرآمیز یهود و نصارا، بر هویّت واحد و توحیدی دین آنان، که همان دین حنیف ابراهیم است، تصریح می کند.(۱۵) از دیدگاه قرآن کریم اگر کسی دین و آیینی غیر از این را برگزیند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیان کاران خواهد بود( آل عمران: ۸۵).
۲/۳- نفی یهودی و نصرانی بودن اسباط: قرآن کریم در کنار گزارش یکی از باورهای مهم اهل کتاب درباره هویّت دینی، شماری از پیامبران پیشین، به ویژه ابراهیم(ع)، آن را به چالش کشیده(۱۶) و با معرفی « ارسال رسل و انزال کتب» به عنوان یک حرکت توحیدی واحد( نساء: ۱۶۳)، نگرش قوم گرایانه و انحصارطلبانه به تاریخ انبیاء و دین ابراهیم(ع) را رد می کند.( بقره:۱۴۰) توضیح اینکه، هریک از یهود و نصارا ادعا می کردند که ابراهیم(ع)، اسماعیل(ع)… و اسباط، پیرو دین آنان بودند. قرآن کریم، با ردّ صریح یهودی و نصرانی بودن انبیای یاد شده، اهل کتاب را به سبب تحریف و کتمان حقایق در این باره، ستمگر می خواند:« أم تقولون إن إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط کانوا هوداً أو نصاری قل أ أنتم أعلم أم الله…». (بقره: ۱۴۰)
۲/۴. مصادیق اسباط دریافت کننده وحی: کاربرد اسباط در قرآن به معنای تیره ها و گروه های دوازده گانه قوم موسی(ع) و نیز به عنوان دریافت کنندگان وحی از یک سو، و خلط میان این دو و نیز اثرپذیری شمار قابل توجهی از منابع تاریخی(۱۷)، تفسیری(۱۸) و نیز برخی منابع حدیثی(۱۹) مسلمانان از گزارش های عهد عتیق از سوی دیگر، دیدگاه های متفاوت و گاه متضادّی را درباره معنای لغوی سبط و مصادیق اسباط دریافت کننده وحی پدید آورده است. چنانکه شماری از دانشمندان شیعه(۲۰) و سنی(۲۱) نیز برداشت و بعد توجیه کرده اند. تصریح آیه ۱۶۳ سوره نساء، مبنی بر وحی بر اسباط، قرار گرفتن نام آنها در کنار پیامبران یاد شده در آیات و نیز لزوم ایمان به آنها در ردّ تبعیض بین انبیای الاهی، پیامبر بودن آنان را می رساند. در این باره چهار نظریه وجود دارد:
الف. پسران دوازده گانه یعقوب: مشهور(۲۲) مفسران اهل سنّت به پیروی از مفسّران نخستینی چون قتاده، سدّی و محمد ابن اسحاق، اسباط دریافت کننده وحی را همان پسران دوازده گانه یعقوب (ع)دانسته اند.(۲۳) این دیدگاه، به سبب تصویر ارائه شده از برادران یوسف(ع) در قرآن، از سوی مفسّران شیعه(۲۴) و برخی دیگر از اهل سنّت( ۲۵) رد شده است. این دسته از مفسران، که بر اساس دلایلی از کتاب، سنّت و عقل معتقد به عصمت انبیا(ع)، حتی پیش از بلوغ و نبوّت هستند، شخصیت فکری و رفتاری ارائه شده از برادران یوسف(ع) را با عصمت ناسازگار خوانده اند. توضیح اینکه، قرآن اموری چون حسادت نسبت به یوسف(ع)، دسیسه برای کشتن وی، اتّفاق نظر برای به چاه افکندن او، دروغگویی و صحنه سازی برای فریب پدر و گمراه خواندن او، فروختن یوسف(ع) و اتهام دزدی به وی، اعتراف به گناه و طلب مغفرت الاهی را به آنها نسبت می دهد.(۲۶) در حالی که، چنین مسائل و رفتارهائی از ساحت انبیای الاهی به دور بوده و با عصمت آنان سازگار نیست.
برخی از مفسران معتقد به این نظریه، در واکنش به چالش یاد شده، با اعتقاد به پیامبری و اسباط بودن پسران یعقوب و برای تنزیه آنان، امور یاد شده را گناه صغیره یا مربوط به پیش از بلوغ و نبوّت دانسته اند.(۲۷) این پاسخ از سوی شماری از مفسّران گروه مقابل و با استناد به آیات ۹ و ۹۷ سوره یوسف رد شده است.(۲۸) این آیات تصمیم برادران یوسف (ع)برای کشتن یا افکندن وی به درون چاه، اعتراف آنان به گناه خویش و درخواستشان از پدر برای طلب آمرزش برای آنان را گزارش می کند. این امور بر گناهکاری آنان دلالت کرده و صغیره بودن گناه آنان و یا مربوط بودن آن به زمان پیش از بلوغ را رد می کند.
عالمانی چون شریف مرتضی( م.۴۳۶ق.)، شیخ طوسی(م. ۴۶۰ق) و طبرسی(م. ۵۴۶ق.) در عین پذیرش اسباط بودن پسران یعقوب(ع)، گفته اند که وحی فقط بر برخی از آنان- که در امور یاد شده دخیل نبودند- نازل شده بود. این گروه از مفسران، سبب نسبت نزول وحی بر همه اسباط را موظّف بودن همه آنان به پیروی از وحی دانسته اند.(۲۹) اما این دیدگاه نیز همانند دیدگاه گروه نخست از مفسران اهل سنت، با چالش های جدّی مواجه است؛ چرا که با مواردی مانند ظاهر آیات یاد شده که از نزول وحی بر همه اسباط و لزوم ایمان به همه آنان حکایت می کند، سازگار نیست. همچنین صریح نبودن واژه « اسباط» در برادران یوسف(ع)،(۳۰) عدم یاد کرد قرآن از آنها به عنوان پیامبر در آیات دیگر(۳۱) و انتساب رفتارهای یاد شده درباره حضرت یوسف(ع) به همه ی آنان، به جز بنیامین، از چالش های پیش روی این نظریه است. مهم تر از همه، اگر آنان مراد بودند، تعبیر « یعقوب و بنیه»( بقره: ۱۳۲-۱۳۳) رساتر و روشن تر بود.(۳۲) پندار پیامبری برادران یوسف(ع)، که متأثّر از اطلاق اسباط بر آنان در تورات و تطبیق آنها بر اسباط دریافت کننده وحی، پدید آمده، در احادیث اسلامی نیز رد شده است.(۳۳)
ب. قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل: مفسرانی که اسباط دریافت کننده وحی را کسانی غیر از برادران یوسف(ع) دانسته اند نیز در تعیین مصداق آن، به اختلاف گراییده اند. در این میان، مفسرانی مانند زمخشری(د.۵۳۸ق) و فخر رازی( د.۶۰۶ق) که آنها را بر همان گروه های دوازده گانه قوم موسی(ع)( اعراف:۱۶۰) تطبیق کرده اند، در توضیح نسبت نزول وحی به همه آنها، سبب آن را برانگیخته شدن پیامبرانی از میان آنان دانسته(۳۴) یا بدون هرگونه توضیح و تعیینی، آن را نوادگان یعقوب و نسل پسران وی تفسیر کرده اند.(۳۵) این دیدگاه نیز با چالش های جدی روبرو است. ظاهر آیات مورد بحث، وجود « ال» تعریف در اسباط، برداشت عموم مفسّران و نیز نسبت « ظلم» و « فسق»ی که قرآن به اسباط قوم موسی (ع)می دهد، از مواردی است که با دیدگاه یاد شده سازگاری ندارد.(اعراف:۱۶۰، ۱۶۲-۱۶۳) مهم تر از همه این که قرآن کریم، یهودی و نصرانی بودن اسباط دریافت کننده وحی را نفی کرده است،( بقره: ۱۴۰) در حالی که، اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل، همگی یهودی و پیرو دین حضرت موسی (ع)بودند.
ج. همه پیامبران مبعوث شده از نسل ابراهیم، اسماعیل، اسحاق و یعقوب(ع): نویسنده « التحقیق»، پس از گزارش اقوال بسیاری از لغت شناسان و نیز فرازهایی از کتاب مقدس و قاموس آن، تلاش کرده است تا معنای واحدی از همه کاربردهای مختلف اسباط در قرآن ارائه دهد. بر همین اساس، وی اسباط را به معنای « مطلق نسل و نوادگان ابراهیم، اسماعیل و اسحاق»، به ویژه یعقوب و نیز همه پیامبران مبعوث شده از میان آنان دانسته است. از نظر وی اسباط تقریباً معادل « بنی اسرائیل» است.(۳۶)
مرحوم علامه طباطبائی، اسباط را بر پیامبرانی چون داود، سلیمان، یونس، ایوب و… تطبیق کرده است، پیامبرانی که پس از موسی(ع) و از میان بنی اسرائیل برانگیخته شدند.(۳۷) همچنین برخی با افزودن حضرت یوسف، موسی و عیسی(ع)، اسباط را پیامبرانی از نسل حضرت اسحاق و یعقوب(ع)، نیز دانسته اند.(۳۸) این دیدگاه های نزدیک به هم با آیات مربوط سازگار نیست؛ زیرا در آیات ۱۶۳-۱۶۴ سوره نساء، پس از ذکر اسباط، از عیسی، ایوب، یونس، هارون، سلیمان، داوود و موسی (ع)نیز یاد می کند.
د. علم خاص: بررسی منابع تاریخی و رجالی نشان می دهد که به احتمال بسیار زیاد در این باره نظر دیگری نیز وجود داشته است. براساس این دیدگاه، اسباط همانند نام های دیگری چون ابراهیم، اسماعیل، اسحاق و جز آنها، که در کنار آن یاد شده اند، علم برای فرد معینی تلقی شده است. به احتمال زیاد، بر همین اساس است که مسلمانان پس از آشنایی با این واژه ی قرآنی و بدون توجه به صورت جمع اسباط، آن را به عنوان علم شخصی به کار برده، گاه فرزندان خود را اسباط نام نهاده اند.(۳۹)
۵. اسباط در احادیث اسلامی: اسباط و مصادیق و جنبه های گوناگون آن و اغلب به صورت جزئی تر و روشن تر در برخی احادیث منسوب به پیامبر(ص) و پیشوایان معصوم شیعه(ع) نیز مورد توجّه قرار گرفته است. این احادیث، که می توانند در به دست دادن مفهومی روشن تر از اسباط و تعیین مصادیق اسباط دریافت کننده وحی کمک کنند، مورد توجه مفسران نیز قرار گرفته اند. در پاره ای از این احادیث، وجود دو سبط برای هر پیامبری پس از وصی وی،(۴۰) برتری اسباط پیامبران نسبت به مردمان دیگر در نزد خدا پس از انبیا و اوصیا،(۴۱) همچنین شهادت شمار فراوانی از اسباط به همراه ده ها پیامبر و وصی در طول تاریخ و در سرزمین کربلا(۴۲) گزارش شده است. چنانکه در کاربردی نسبتاً گسترده درباره امام حسن و امام حسین (ع)و در پی مقایسه پیامبر (ص)و علی(ع) با دیگر انبیا و اوصیا، آن دو، سرور(۴۳)، برترین(۴۴)، بهترین(۴۵) و خاتم اسباط(۴۶) و نیز دو سبط پیامبر(ص)(۴۷) خوانده شده اند.(۴۸) همچنین اسباط دریافت کننده وحی، دوازده تن(۴۹) و از میان نوادگان یعقوب(ع)(۵۰) معرفی شده اند.
۶. دیدگاه برگزیده: براساس گزارش های هرچند متفاوت تورات و قرآن، حضرت ابراهیم(ع) در سنین کهنسالی از نبود فرزندی که وارث وی باشد، اندوهناک بود. از این رو، خداوند به وی وعده تولد اسماعیل(ع) و سپس اسحاق (ع)و جانشینی آنان را داد(۵۱) و اینکه نسل وی از طریق آن دو گسترش یافته و اقوام فراوانی پدید خواهند آورد.(۵۲ و ۵۳) در گزارش تورات و برخلاف خواست قلبی ابراهیم(ع)، مجرای تحقّق همه وعده های خدا در مورد جانشینی، وراثت و ازدیاد نسل وی، اسحاق و پس از وی یعقوب (ع)و پسران او معرفی شده است.(بقره: ۱۴۱)(۵۴)حتّی اسحاق به عنوان ذبیح معرفّی می شود.(صافّات: ۱۰۱-۱۱۳)(۵۵) در مقابل، از اسماعیل و فرزندان وی تصویر نسبتاً تیره ای ترسیم شده و در یک مورد، به پیدایش دوازده امیر و سرور از میان فرزندان وی و نیز قبایل دوازده گانه از آنان اشاره می شود.(۵۶) بر این اساس، به نظر می رسد وعده ی آمدن اسباط به عنوان پیامبرانی دوازده گانه از همان ابتدا توسط ابراهیم (ع)داده شده بود. تورات براساس نگرش جانبدارانه نویسندگانش، ضمن نفی پیدایش آنان از میان نوادگان اسماعیل، آنها را همان پسران دوازده گانه یعقوب و نیاکان بنی اسرائیل می داند. این در حالی است که، آیات قرآن و گزارش های لغوی، تفسیری و روایی گفته شده نشان می دهد که، اسباط دریافت کننده وحی افرادی معین و خاصّی(۵۷) از میان نوادگان یعقوب (ع)بوده اند که افزون بر استمرار نژادی، به اعتبار جانشینی آن حضرت، دنباله معنوی او نیز به شمار می رفته اند. شمار قابل توجهی از مفسّران نیز این دیدگاه را به صراحت(۵۸) یا به صورت یکی از احتمالات (۵۹) بیان کرده اند. آنها به دلایل پیش گفته کسانی غیر از پسران یعقوب (ع)بوده اند.
براساس ظاهر آیات مربوط و تصریح برخی احادیث،(۶۰) این جانشینان و رهبران الاهی پس از حضرت یوسف(ع) و پیش از حضرت موسی(ع) در مصر و میان بنی اسرائیل رسالت داشته اند. توضیح این که، یاد کرد اسباط پس از یعقوب (ع)و پیش از موسی (ع)در آیات ۱۳۶ و ۱۴۰ سوره بقره:۸۴ آل عمران و ۱۶۴ سوره نساء نشان می دهد که، اسباط دریافت کننده وحی به احتمال زیاد در دوره تاریخی پس از یعقوب(ع) و پیش از موسی (ع)می زیسته اند. گزارش های عهدین(۶۱)، همچنین آیاتی چون ۳۳ و ۶۵ آل عمران نشان می دهد که ترتیب تاریخی، در ذکر نام پیامبران یاد شده در آیات ۱۳۶ بقره: و ۸۴ آل عمران، رعایت شده است. همچنین نام بردن از اسباط در قالب لفظ جمعی، که مفرد آن یک وصف عام است و پرهیز از ذکر نام یکایک آنها، می تواند از پایین بودن مقام و منزلت اسباط نسبت به پیامبران یاد شده حکایت کند. دیدگاه گروهی از خاورشناسان مؤید سخن گفته شده درباره پایین بودن مقام و منزلت آنان است. توضیح اینکه، شماری از خاورشناسان اسباط را « انبیای صغار» مورد اعتقاد یهود می دانند که دوازده تن بوده اند.(۶۲) نام آنها، که بعضاً معاصر یکدیگر و همگی از مصنّفان عهد عتیق بوده و در دوره تاریخی میان موسی و عیسی (ع)می زیسته اند از این قرار است: هوشیع، یهوئیل، عاموس، عوبدیاه، یوناه، میکاه، ناحوم، حبقوق، صفیناه، حگی، زکریاه بن برکیاه و ملاکیء(۶۳). البته، دیدگاه خاورشناسان در مورد تطبیق پیامبران یاد شده بر اسباط، درست به نظر نمی رسد و با دوره تاریخی یاد شده( پس از یعقوب(ع) و پیش از موسی(ع)) و نیز گزارش های عهد عتیق درباره اسباط سازگاری ندارد. همچنین چنانکه گفته شد، قرآن کریم، یهودی بودن اسباط را نفی می کند در حالیکه پیامبران یاد شده در دوره پس از موسی(ع) و از پیامبران یهود بودند.
از آیه ۳۴ سوره غافر برمی آید که، در دوره تاریخی پس از حضرت یوسف (ع)و پیش از حضرت موسی(ع)، هیچ پیامبر بزرگی در میان بنی اسرائیل برانگیخته نشد. تورات نیز با مسکوت گذاشتن این مرحله تاریخی، تنها به مرگ حضرت یوسف(ع) و برادرانش در مصر، ازدیاد نسل بنی اسرائیل و آزار و اذیّت آنان به دست پادشاهی که نام یوسف(ع) را نشنیده بود اشاره کرده، آنگاه با یک جهش تاریخی، بلافاصله پس از پایان سفر تکوین، به سفر خروج و داستان تولد موسی (ع)و تلاش های وی برای رهایی بنی اسرائیل پرداخته است.(۶۴) بدیهی است که بنی اسرائیل در دوره ی نسبتاً طولانی پس از حضرت یوسف(ع) تا آمدن حضرت موسی (ع)بدون پیشوا و رهبر دینی نبوده اند، اما عهد عتیق با مسکوت گذاشتن این موضوع، نیاکان نخست بنی اسرائیل را به عنوان اسباط معرفی کرده است که با چالش های جدی یاد شده مواجه است.
۷. نتیجه گیری
قرآن کریم افزون بر قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل، از افرادی با عنوان اسباط، نزول وحی بر آنان و لزوم ایمان به آنها یاد و یهودی و نصرانی بودن آنان را نفی می کند. این کاربرد مشترک در کنار اثرپذیری شماری از مفسران و مورخان مسلمان از گزارش های عهد عتیق، موجب پیدایش اختلاف درباره ی مصادیق اسباط دریافت کننده وحی شده است. پسران دوازده گانه یعقوب(ع)، قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل، همه ی پیامبران مبعوث شده از نسل حضرت یعقوب (ع)و اسباط به عنوان علم خاص، دیدگاه های مطرح شده درباره ی مصادیق اسباط دریافت کننده وحی است. هر یک از این دیدگاه ها، با چالش هایی مواجه است . از مجموع گزارش های لغوی، تفسیری، روایی و نیز ظاهر آیات مربوط برمی آید که، اسباط دریافت کننده وحی، افراد معین و خاصّی از میان نوادگان حضرت یعقوب(ع) بوده اند که افزون بر استمرار نژادی، به اعتبار جانشینی آن حضرت، دنباله معنوی او نیز به شمار می رفته اند. این جانشینان و رهبران الاهی به احتمال بسیار زیاد پس از حضرت یوسف(ع) و پیش از حضرت موسی (ع)در مصر و میان بنی اسرائیل رسالت داشته اند.
پی نوشت:
*عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی .
۱. محمد بن احمد قرطبی، تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۳۰۳؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج ۲، ص ۲۵۵.
۲. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۵۲؛ محمد عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۳۳؛ محمد بن احمد تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۹۳.
۳. محمود بن عمر الزمخشری، الکشاف، ج ۲، ص ۱۶۸؛ محمد عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۳۳؛ عبدالله بن احمد النسفی، تفسیر نسفی، ج ۲، ص ۴۲؛ حسن مصطفوی، التحقیق، ج ۵، ص ۳۵.
۴. حسن مصطفوی، التحقیق، ج ۵، ص ۳۵.
۵. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج ۵، ص ۷-۸؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۴، ص ۳۷۸؛ محمد عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۳۲-۳۳.
۶. سید محمود آلوسی، روح المعانی، مج ۷، ج ۱۲، ص ۱۸۴؛ حسن مصطفوی، التحقیق، ج ۵، ص ۳۴.
۷. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۵۴؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۲۷۱؛ سید قطب، فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۳۸۱.
۸. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۵۴؛ محمد بن احمد قرطبی، تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۳۰۳؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، نمونه، ج ۵، ص ۲۵۷.
۹. علی ابن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۲۲؛ مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۲۵۲-۲۵۳؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج ۱، ص ۳۹۲-۳۹۳.
۱۰. نساء: ۱۶۳ و نیز ۱۶۴-۱۶۵.
۱۱. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج ۶، ص ۳۷-۳۸؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج ۳، ص ۱۵۳؛ محمد عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۱۱، ص ۱۰۸.
۱۲. سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان، ج ۵، ص ۱۴۰-۱۴۱.
۱۳. بقره: ۱۳۳، ۱۴۰-۱۴۱/ آل عمران: ۶۵-۶۸.
۱۴. فاضل خان همدانی، کتاب مقدس، تکوین ۲۲: ۱۰، ۱۳؛ ۲۶: ۳-۵؛ ۲۷: ۱-۳۸؛ ۵۰: ۲۵-۲۶؛ ۴۹: ۲۸؛ خروج ۱: ۱-۷.
۱۵. بقره: ۱۲۴-۱۳۳، ۱۳۵.
۱۶. بقره: ۱۴۰/ آل عمران: ۶۷.
۱۷. احمد بن یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۳۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۹۱-۱۹۲؛ علی ابن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۳-۴۴.
۱۸. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج ۱، ج ۱،ص ۷۸۹؛ ابوالفضل رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار، ج ۱، ص ۳۸۰؛ ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۱۹۳.
۱۹. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۱۱۶؛ کمال الدین، ص ۲۱۶؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۲، ص ۵۷۰.
۲۰. الشریف المرتضی، تنزیه الانبیاء، ص ۶۸؛ العاملی، الانتصار، ج ۴، ص ۶۵؛ محمد تقی موسوی اصفهانی، مکیال المکارم، ج ۲، ص ۳۳۶.
۲۱. محمود بن عمر الزمخشری، الکشاف، ج ۱، ص ۱۹۵، ۱۹۷؛ محمد عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۸، ص ۱۳۲؛ سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، مج۱، ج ۱، ص ۳۹۵.
۲۲. محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج ۶، ص ۶۹.
۲۳. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، مج۱، ج۱، ص ۴۳۸؛ محمد بن احمد قرطبی، تفسیر قرطبی، ج۲، ص ۹۶؛ ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۱۹۳.
۲۴. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج ۱، ص ۴۸۲؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۰۵؛ سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان، ج ۱۱، ص ۹۳-۹۴.
۲۵. سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، مج۱، ج۱، ص ۶۲۱.
۲۶. یوسف: ۵-۹، ۱۵-۱۸، ۲۰، ۷۷، ۹۱، ۹۵، ۹۷.
۲۷. الشریف المرتضی، تنزیه الانبیاء، ص ۶۸؛ العاملی، الانتصار، ج ۴، ص ۶۵.
۲۸. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج ۶، ص ۱۰۱؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۲۴؛ سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، مج۱، ج ۱، ص ۶۲۱.
۲۹. الشریف المرتضی، تنزیه الانبیاء، ص ۶۸؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج ۱، ص ۴۸۲؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۰۵.
۳۰. محمدرشیدرضا، تفسیر المنار، ج ۶، ص ۶۹؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۱۱، ص ۹۳.
۳۱. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج ۱، ص ۴۸۲؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۰۵؛ سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، مج۱، ج ۱، ص ۶۲۱.
۳۲. سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، مج ۷، ج ۱۲، ص ۲۷۷.
۳۳. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۲۴۶؛ محمد بن علی الصدوق، علل الشرایع، ج۱، ص ۲۴۴؛ کمال الدین، ص ۱۴۴.
۳۴. ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ج ۶، ص ۲۹۸؛ محمدرشیدرضا، تفسیر المنار، ج ۶، ص ۶۹؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۱، ص ۳۱۲.
۳۵. محمود بن عمر الزمخشری، الکشاف، ج۱، ص ۱۹۵؛ محمد عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۹۲؛ کنز الدقایق، ج ۲، ص ۱۶۷.
۳۶. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج ۵، ص ۳۱-۳۵.
۳۷. سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان، ج ۳، ص ۳۳۶.
۳۸. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص ۴۸۲؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۱۶.
۳۹. برای نمونه ر.ک: احمد بن یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۲۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۶ و ج۷، ص ۳۴۵؛ صتقریب التهذیب، ص ۹۸.
۴۰. علی بن محمد خزاز القمی، کفایه الاثر، ص ۸۰؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۱۲.
۴۱. ابوجعفر الطبری الشیعی، دلائل الامامه، ص ۷۸؛ یغمان تمیمی، شرح الاخبار، ج ۱، ص ۱۲۴.
۴۲. جعفر بن محمد ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص ۴۵۳؛ محمد بن الحسن الطوسی، تهذیب، ج ۶، ص ۸۳؛ محمد بن الحسن الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۱۷.
۴۳. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۵۰؛ محمد بن علی صدوق، الامالی، ص ۶۹۱؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳.
۴۴. یغمان تمیمی، شرح الاخبار، ج ۱، ص ۱۲۴؛ ج ۳، ص ۱۰۱.
۴۵. علی ابن محمد خزازالقمی، کفایه الاثر، ص ۸۰؛ ابوجعفر محمد الطبری الشیعی، دلائل الامامه، ص ۴۷۹؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۱۱.
۴۶. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۱۱.
۴۷. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۱۶؛ جعفر بن محمد ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص ۵۱۵؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۸۴.
۴۸. ابوعبدالله احمد بن حنبل شیبانی، مسند احمد، ج ۴، ص ۱۷۲؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۵۱؛ محمد عیسی ترمذی، سنن ترمذی، ج ۵، ص ۳۲۴.
۴۹. علی ابن محمد خزاز القمی، کفایه الاثر، ص ۱۴، ۸۰؛ محمد بن علی شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۱، ص ۲۵۹؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۸۴.
۵۰. علی ابن محمد خزاز القمی، کفایه الاثر، ص ۸۰؛ فضل بن حسن طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص ۳۱۹؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۷۹.
۵۱. هود: ۷۱-۷۲/ ابراهیم: ۳۹/ عنکبوت: ۲۷.
۵۲. فاضل خان همدانی، کتاب مقدس، تکوین ۱۵: ۲-۵؛ ۱۷: ۴-۶، ۱۶، ۲۰.
۵۳. آل عمران: ۳۳-۳۴/ انعام: ۸۴-۸۷.
۵۴. فاضل خان همدانی، کتاب مقدس، تکوین ۲۶: ۳-۴؛ ۲۷: ۲۳-۲۹، ۳۶-۴۰؛ ۳۵: ۱۱-۱۲.
۵۵. فاضل خان همدانی، کتاب مقدس، تکوین ۲۲: ۲-۱۳.
۵۶. فاضل خان همدانی، کتاب مقدس، تکوین ۱۶: ۱۲؛ ۱۷: ۲۰.
۵۷. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج ۲، ص ۳۲۶؛ سعید بن هبه الله الراوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۹۰۸.
۵۸. محمود بن عمر الزمخشری، الکشاف، ج ۱، ص ۵۹۰؛ محمد عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۹۲؛ حسن مصطفوی، التحقیق، ج ۵، ص ۳۳.
۵۹. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج ۶، ص ۱۰۱؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰؛ سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان، ج ۱، ص ۳۱۲.
۶۰. ابوحمزه ثمالی، تفسیر ابی حمزه، ص ۱۳۱؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج ۲، ص ۲۲۳.
۶۱. فاضل خان همدانی، کتاب مقدس، تکوین ۱۶: ۱۵؛ ۲۱: ۲-۳؛ ۲۵: ۲۵-۲۶؛ ۴۹: ۲۸؛ خروج ۲: ۱۰.
۶۲. آرتور جفری، واژه های دخیل، ص ۱۱۵، « اسباط».
۶۳. بطرس عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص ۵۸۷، ۹۲۵.
۶۴. فاضل خان همدانی، کتاب مقدس، تکوین ۵۰: ۲۲-۲۶؛ خروج ۱: ۱-۲۲.
منبع: نشریه معرفت ادیان شماره ۲
نویسنده: علی اسدی*