کرامات امام رضا(ع)

کرامات امام رضا(ع)

پرداخت بدهى دوست و کمک هزینه
مرحوم علاّمه مجلسى ، شیخ صدوق و دیگر بزرگان رضوان اللّه علیهم حکایت کرده اند:
یکى از شیعیان و دوستان امام رضا علیه السلام به نام اءبومحمّد غفّارى گوید: در یک زمانى ، بدهکارى من به افراد زیاد شده بود و توان پرداخت آن ها را نداشتم .
با خود گفتم : بهتر است نزد حضرت علىّ بن موسى الرّضاعلیهما السلام شرفیاب شوم ، چون هیچ ملجاء و پناهى جز مولا و سرورم نمى شناسم ؛ و تنها آن حضرت است که مرا ناامید نمى کند و کمک مى نماید تا قرض هاى خود را پرداخت کنم و زندگیم را سر و سامانى دهم .
پس به همین منظور، عازم منزل امام علیه السلام شدم و چون به منزل حضرت رسیدم ، اجازه ورود گرفتم ؛ و هنگامى که داخل شدم به حضرت سلام کرده و در حضور مبارکش نشستم .
امام علیه السلام فرمود: اى ابومحمّد! ما خواسته و حاجت تو را مى دانیم ، که چه تقاضائى دارى و براى چه این جا آمده اى ، عجله نکن و ناراحت مباش ، ما خواسته ات را برآورده مى کنیم .
پس چون شب فرا رسید، در منزل حضرت استراحت نمود، وقتى صبح شد مقدارى طعام مناسب آوردند و صبحانه را با آن حضرت تناول کردم .
سپس امام علیه السلام فرمود: آیا حاضر هستى نزد ما بمانى ، یا آن که قصد مراجعت و بازگشت به خانواده خود را دارى ؟
عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! چنانچه لطف نموده ، خواسته و نیازم را برآورده فرمائى ، از محضر مبارک شما مرخّص مى شوم ؛ چون خانواده ام منتظر هستند.
پس از آن ، امام رضا علیه السلام دست مبارک خویش را زیر تُشکى که روى آن نشسته بود بُرد؛ و سپس مُشتى پول از زیر آن درآورد و به من عطا نمود.
وقتى آن پول ها را گرفتم ، ضمن تشکّر خداحافظى نموده و از منزل بیرون آمدم ؛ چون آن ها را نگاه کردم ، دیدم چندین دینار سرخ و زرد مى باشد و نوشته اى ضمیمه آن ها است :
اى ابومحمّد! این پنجاه دینار را به تو هدیه دادیم که بیست و شش دینار از آن را بابت بدهى خود پرداخت کنى و بیست و چهار دینار باقى مانده اش را هزینه و مصرف زندگى خود گردانى و نیز خانواده ات را از سختى و ناراحتى نجات بدهى .

بوسیدن ضریح
حاج شیخ مروج الاسلام میگوید: کسی به من گفت پس از اینکه یکی از خویشان من که سکونتش در تهران است برای زیارت حضرت رضا (ع) به مشهد تشرف کرد و ده روز توقف کرد و از فیض زیارت برخوردار شد وقتی خواست برود به من گفت در این چندروز از بسیاری جمعیت در حرم نتوانستم ضریح را ببوسم تا با نامحرمان تماس نگیرم. تا هنگام زیارت وداع که گفتم خدایا من در این سفر به رعایت این که بدنم به نامحرم نرسد ضریح را نشد ببوسم. در همان روز در خواب دیدم آمدهام به حرم مطهر برای زیارت ناگاه دیدم ضریح مطهر برداشته شد و قبر شریف آشکار شد و کسی به من گفت که اگر نتوانستی ضریح را ببوسی حالا بیا قبر مطهر را ببوس.

(کرامات رضویه ج۲ )

بدون عینک
جناب آقای حاج محمد حسن ایمانیه نقل کرد در ماه رجب ۹۴ مشهد مقدس رضوی (علیه السلام) مشرف شده پس از مراجعت نقل نمودند.
جمعیت زوار بطوری بود که تشرف بحرم مطهر سخت و دشوار بود روزی با زحمت و مشقت وارد حرم مطهر شدم کتاب مفاتیح را بازکردم دست در جیب نمودم تا عینک را بیرون بیاورم چون چند سال است بدون عینک نمی توانم خط بخوانم دیدم عینک را فراموش کرده ام همراه بیاورم سخت ناراحت و شکسته خاطر شدم که بچه زحمتی بحرم مشرف شدم و نمی توانم زیارت بخوانم.
در همان حال چشمم بخطوط مفاتیح افتاد دیدم آنها را می بینم ومی توانم بخوانم خوشحال شدم و زیارت را با کمال آسانی خواندم و خدایرا سپاس کردم. پس از فراغت و خارج شدن از حرم مفاتیح را باز کردم دیدم نمی توانم بخوانم و بمانند پیش بدون عینک خط را نمی شناسم و تاکنون چنین هستم دانستم که لطفی وعنایتی از طرف آن بزرگوار بوده است.

بیماری پوستی
که من مدتی به مرض برص « بیماری پوستی که با بی رنگ شدن آن در نقاطی از بدن و پر رنگ شدن در نقاط مجاور مشخص می شود» مبتلا شده بودم تا روزی پای منبر میرلوحی سبزواری نشسته بودم و آن جناب گفت که حضرت رضا (ع) به مرو میرفت در یکی از منازل به حمام تشریف برد ودر آنجا شخصی مبروص بود کاسه ای پر از آب کرد و بر پاهای امام (ع) ریخت آن بزرگوار کاسه آبی بر سر آن شخص ریخت آن مرد یک مرتبه متوجه شد که بیماریاش کاملاً شفا یافته است. طباخ می گوید چون این معجزه را شنیدم فوراً به حمام رفتم وکاسه ای پراز آب کردم و رو به جانب مشهد نمودم و با حال گریه توسل به آن سرور جسته و شفای مرض برص خود را از او خواستم. پس کاسه آب را با آن نیت بر سر خود ریختم فوراً به برکت نظر امام (ع) مرض برصم برطرف شد پس به همان مجلس بازگشتم و قضیه را بیان کردم و خدا را بسیار شکرگزاری نمودم.
(کرامات رضویه ج ۱ ص ۲۱۸)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید